محمد محمدعلی، راوی تنهایی/ پریسا احدیان

mohamadali

با دریغ و درد با خبر شدیم که محمد محمد علی  ساعت ۲ بامداد ۲۴ شهریور ۱۴۰۲ در ونکوور کانادا چشم از جهان فروبست. پیش از هر چیز به همسر مهربان ایشان، خانم نسرین کیهانی و دو فرزند نازنین‎شان تسلیت می گوییم و نیک می‎دانیم که برای جامعۀ ادبی ایران فقدان بزرگی است. 

مجله بخارا در اردیبهشت ماه ۱۳۹۵ دیدار و گفتگویی با این نویسندۀ برجسته ایرانی داشت و جه افسونس که در این فرصت گزارش این گفتگو را مرور می کنیم. 

 

صبح روز پنجشنبه، سی ام اردیبهشت ماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، کتابفروشی آینده و مجلۀ بخارا، در پنجاه و سومین نشست خود،میزبان «محمد محمد علی»، داستان نویس معاصر بود.

در ابتدای این نشست، علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در جلسه، به خاطرات آشنایی خود با محمد محمد علی پرداخت:

“برای من جلسۀ امروز با جلسات گذشته تفاوت هایی دارد و آن این است که باید در سه موضع صحبت کنم؛ در موضع یک دوست و یک برادر و یک استاد. سمت هایی که آقای محمد علی بر گردن من دارند. آنچه که به سوابق آشنایی ما و از نگاه طنز اگر بگویم به قرن پنجم بازمی گردد، این است که من به عنوان یکی از کوچکترین اعضای انتشارات رواق از نظر سنی و سواد بودم. این انتشارات علاوه بر کارهای اجتماعی که می کرد – برعکس سایر گرایشات سیاسی که معمولا بنیانگذاران یک مؤسسه دارند و آن تحمیل عقاید سیاسی است- گرایش سیاسی نداشت. مثلا سر ویراستار آن، عبدالعلی فرزام، یکی از شخصیت هایی بود که تازه از زندان رژیم شاه بعد از دوران طولانی آزاد شده بود و از جهت فکری هیچ سنخیتی با گردانندگان این انتشارات نداشت اما این تحمل وجود داشت. تا اینکه تصمیم گرفتند در حوزۀ مسائل ادبی وارد چند نوع کار شوند که از جمله: ده مجموعه داستان و ده مجموعه شعر از شاعران نسل جوان آن روزگار که امروز همه از نام آوران شعر و داستان زمان ما هستند، منتشر شد که در آن زمان یا کتابی منتشر نکرده بودند و یا دومین کتابشان بود و … که آقای جلال سرفراز  و طاهرۀ صفارزاده و بسیاری دیگر، از آن جمله هستند. در آنجا اولین امکان آشنایی من با آقای محمدعلی فراهم شد که دومین کتابشان با عنوان «از ما بهتران » را در مؤسسۀ رواق منتشر کردند و بعد این دوستی با بنیانگذاران انتشارات  ادامه داشت و من هم به عنوان یک عضو کوچک که میان دست و پای این بزرگان می چرخیدم، این افتخار آشنایی برایم فراهم شد و تا به امروز که ادامه دارد  و در طی این آشنایی نسبتا طول و درازی که پیش آمد خاطرات زیادی از همۀ این بزرگان دارم اما آنچه که مربوط به آقای محمدعلی می شود و برای من و نسل من و دوستان هم سن و سال من مطرح است، سلوک و رفتار ایشان بود. آنچه که ما به عنوان اخلاق از آن یاد می کنیم. به تدریج پی بردیم که از یک خانوادۀ پرجمعیتی هستند با عنوان خاندان محمدعلی. خاندانی که بعد از سال های سی و دو تمامی اعضای آن به نوعی در مراحل تاریخی و سرنوشت ساز این سرزمین مشارکت داشتند و نسبت به مسائل ملی که پیش می آمد همانند ملی شدن صنعت نفت و … حساسیت ها و مشارکت های خود را ابراز می کردند. طبیعی است که این اتمسفر و فضا در فرزندان نسل بعد که آقای محمدعلی یکی از آن ها بود و خواهران و برادران ایشان اثر گذاشت و هر کدام را به نوعی متأثر ساخت. ایشان راه ادبیات را انتخاب کردند و از طریق ادبیات خواستند آنچه که بر سر این سفرۀ بلا و بر سر ما و ایشان و همۀ کسانی که رفته است را، شهادت بدهند. چه در عرصۀ داستان نویسی و چه زمینه های دیگر که کار می کردند و سفرنامه ها و گفتگوهایشان، این ویژگی در وجود ایشان و آثارشان بود.

دکتر جواد مجابی، محمد محمدعلی و اسدالله امرایی
دکتر جواد مجابی، محمد محمدعلی و اسدالله امرایی

بنابراین زمینۀ اجتماعی و خانوادگی استواری بود و در طول دورانی که کار کردند شاید از تعداد معدود نویسندگانی بودند که هیچگاه دسته و لشکر و پشتیبان های گروهی و جریانی نداشتند. یعنی اگر کتاب هایشان به تعداد چاپ های قابل توجه می رسیده به خاطر مخاطبینی بوده که پیدا کردند. چون در حوزۀ ادبیات چه شعر و چه داستان ما شاهد جریاناتی هستیم که به وجود می آید و گاهی پایدار و گاهی ناپایدار است. اما عموما نویسنده ای می تواند دوام داشته باشد و از فراز دهه ها عبور کند که خود مخاطب خود را پیدا کرده باشد و ایشان علی رغم اینکه در معرض گرایشات تند و تیز از هر نوعش بودند در معرض جریانات فکری ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیک در حوزۀ روشنفکری و غیر روشنفکری بودند اما از روز اول می دانستند که چه می خواهند و آن «ادبیات» بود. بنابراین در مقاطع حساسی که  شما در زندگی روشنفکری و داستان نویسی و شاعری نویسندگان و شاعران بزرگ ما می بینید که ناگهان تحت تأثیر یک جریانی گرایش تند و خاصی پیدا می کنند و بعد این گرایشات معمولا به هنر و ادبیات ضربه زننده است چون هنر و ادبیات تحمل این تندی ها و وابستگی های ایدئولوژیک را ندارد. ایشان هیچگاه این را نداشتند و یک اعتدالی در حوزۀ مسائل اجتماعی  وجود داشت و آن روحیۀ حقیقت جویی و عدالت خواهی همیشه بوده است و بستگی به توانشان گواهی خود از زمانه اشان را ارائه کردند. بنابراین در زندگی خانوادگی هم همینگونه بودند و این خیلی مهم است که بدون هیچ تلاطمی -که البته نقش همسر ایشان را نباید فراموش کرد – توانستند این کشتی را در دریای طوفان زده به سرانجام برسانند. و جای خالی فرزندانشان، شقایق و مهرنوش هم در این جلسه خالی است که در آن سوی دریاها و اقیانوس ها به تحصیل و زندگی مشغول هستند. بچه هایی که به هر حال در این محیط آشفته و اجتماعی ما، زیر نظر این پدر و مادر بالیدند و به یک زندگی منطقی و آرام و متعادلی رسیدند و این راه را ادامه می دهند”