گزارش دیدار و گفتگو با لیلی انور/ زهرا ناطقیان

lili anvar (1)

کتابفروشی آینده صبح روز پنجشنبه اول مرداد ۱۳۹۴ میزبان دکتر لیلی انور دانشیار و رئیس بخش زبان و ادبیات فارسی در مؤسسه ملی زبان و تمدن های شرقی در پاریس بود . علی دهباشی پس از معرفی مختصری از لیلی انور با طرح سوالاتی از وی گفتگو را آغاز می کند .

تا چه زمانی در ایران زندگی می کردید ؟ و در فرانسه در کجا و چه رشته ای تحصیل کرده اید ؟

  • من در تهران متولد شدم ، تا 15 سالگی در ایران بودم و در مدرسه فرانسوی رازی درس می خواندم . در زمان جنگ چون دیگر مدرسه فرانسوی در ایران نبود ، پدر و مادرم تشخیص دادند که بهتر است درسم را در فرانسه ادامه دهم . با اینکه مادرم فرانسوی است اما زبان مادریم فارسیست ، و مادرم عقیده داشت چون ما در ایران زندگی می کنیم باید اول زبان فارسی را یاد بگیریم . خود مادرم هم به خوبی و بدون لهجه فارسی حرف می زند و می تواند به راحتی بخواند و ترجمه کند . زبان فرانسوی را در سن سه سالگی در مدرسه یاد گرفتیم و درواقع فارسی زبان صحبت های روزمره و فرانسه زبان آموزشی ما بود . البته فارسی را هم در دبستان هم زمان با فرانسه یاد می گرفتیم . خیلی ها فکر می کنند اینکه کودکی دو زبان را همزمان یاد بگیرد کار درستی نیست ، ولی ما چهار بچه ایم و همگی به این شیوه هر دو زبان را یاد گرفته ایم و برایمان هم مشکلی پیش نیامد و فکر می کنم این یادگیری همزمان خیلی هم مفید و سازنده بود . البته در مدرسه رازی فقط درس زبان فارسی و تعلیمات دینی را به فارسی می خواندیم ، در درس تعلیمات دینی خیلی چیزها یاد گرفتم که بعدها برایم مفید واقع شد .
لیلی انور - عکس از متین خاکپور
لیلی انور – عکس از متین خاکپور

تا 13 سالگی که به مدرسه رازی می رفتم فارسی من خیلی جالب نبود ، یعنی در حدی که بتوانم شعر را به خوبی درک کنم نبود و تنها شناختی که از شعر فارسی داشتم از طریق پدرم بود . در زمان انقلاب و بعد از آن در زمان جنگ ، تا مدتی خودم در خانه و از طریق نامه نگاری با فرانسه درس می خواندم ، تنها تفریح هفتگی من هم در آن دوره جمع های شعرخوانی بود که با پدرم در آنها شرکت می کردم ، در آن سن من چیزی از شعرها نمی فهمیدم ولی همان وقت بود که من عاشق شعر فارسی و به خصوص مولانا شدم و با تمام بچگی به پدرم می گفتم که من این شاعر را از همه بیشتر دوست دارم .

به فرانسه رفتم ، ابتدا ادبیات فرانسه وبعد از آن ادبیات انگلیسی خواندم ، تخصص من ترجمه های آثار فارسی به انگلیسی بود ، یعنی تاریخچه ، چرایی ، چگونگی و تکنیک های این ترجمه ها و اینکه چه چیزی راجع به ادبیات انگلیسی به ما یاد می دهند ودر نهایت چون حس کردم حیف است که آدم از ادبیات کشورش هیچ چیز ندادند در دانشگاه سوربن در رشته ادبیات فارسی ثبت نام کردم . در آنجا استاد ادبیات فارسی من ، پروفسور شارل هانری دوفوشه کور که دیوان حافظ را هم در طول 20 سال کار پژوهشی دقیق به فرانسه ترجمه کرده است ، به من گفتند می دانم که ادبیات انگلیسی می خوانی تا استاد ادبیات انگلیسی شوی ، آدم های زیادی روی ادبیات انگلیسی می کنند ، در حالیکه من 20 سال است منتظرم کسی بیاید ، به کرسی من بنشیند و ادبیات فارسی درس بدهد و اگر تو اینکار را کنی حاضرم نفسم را در بادبان کشتی ات بگذارم ، من هم قبول کردم و تز دکترایم رابا ایشان راجع به دیوان شمس نوشتم که عنوانش ” از کثرت تا توحید ” بود ، ولی هنوز آماده چاپ نشده است و در این تز فقط به غزلسرایی و خصوصیات مختص مولانا و فرم غزل در دیوان شمس که حاوی یک فکر فلسفی عمیق است می پردازم و اینکه چگونه جهان بینی مولانا در فرم غزلش دیده می شود ؛ در دو کتاب بعدی به زندگی مولانا و آنالیز کلی از مولانا برای کسانی که او را نمی شناسند ، پرداختم و راجع به تمام آثار اوست و مختص به دیوان شمس نیست .