دهباشی، روح بیقرار ایرانی/ مقصود فراستخواه

 

سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه در شب شبهای بخارا 

 

علی دهباشی؛ پادشاهی درویش صفت که در سفره داد و دهش او، سالهاست همه بر سر گنجینه عظیم فرهنگ ایرانی نشسته‌ایم. امشب چه مبارک شبی است که برای شبهای بخارا برپا شده است. این مرد را حتی اگر از کلک به این سو دوره کنیم؛ می‌شود سه دهه، سه عشرۀ کامله؛ با شب‌های بخارا و صبح‌های بخارا. شب‌ها و صبح‌هایی که به «صدها نفس عمیق دهباشی» میسر شدند.

اگر بخواهم از فضیلتهای دهباشی بگویم یکی نیست پرشمار است؛ تیم‌سازی اوست. نهادسازی اوست. اجتماع‌سازی اوست و بقیه فضائل انسانی. ببینید چه گونه یارانی تیزتک و چابک خلاقی طی سالها دورهم جمع کرده و بر سرکار آورده است، چگونه امید و انگیزه داده است و چگونه هسته کوچکی را با شبکه عظیم اجتماعی پیوند داده است و انجمن کرده است. عکاس باشی تیم بخارا، هنرمند جوان جواد آتشباری و کتاب مستند مصورش فقط نمونه ای از این جمع یاران دهباشی است. صمیمانه برای دهباشی عزیز و همه یارانش، صدها و هزاران نفسِ متنفسِ دیگری آرزو می‌کنم باز همی همچنان، تا «هزار و یک شب» بخارا به عدد کامل خود برسد و رویای دهباشی به تأویل بنشیند: «که‌ای صوفی شراب آنگه شود صاف، که در شیشه برآرد اربعینی».

سخن کوتاه خود را با ذکر مقاله‌ای آغاز می کنم که چند سال پیش نوشتم و منتشر شد با عنوان «در رثای مقاله». مقاله‌ای در رثای مقاله، در سوگ مقاله و در مرثیۀ مقاله. این مقاله با آوردن شواهد ومستنداتی به نقد رشد علمی فریبنده در ایران در طی سال‌های اخیر متمرکز شده است. دریغا که ما مدتی است در ایران با نمایشی از تولید کارخانه‌ای مقالات و شمارش آن‌ها مواجه هستیم؛ دستگاه شمارش برای ارتقاء اداری آدم‌های سازمانی. سیطرۀ کمیت بر مقالاتی که تأثیر اجتماعی آن‌ها محل مناقشه شده است. مقالاتی که اندک خوانده می‌شوند و زیادی شمرده می‌شوند. مقالاتی که پرسشی نمی‌افکنند؛ افقی نمی‌گشایند؛ معنایی نمی‌آفرینند، صورتی بر نقش خیال نمی‌زنند؛ آگاهی اثرگذاری بر کف جامعه گسیل نمی‌دارند؛ از آنها چیزی بر این سرزمین سوخته نمی‌چکد، کیفیت و مازادی تولید نمی‌کنند؛ ما دچار نوعی فرمالیسم علمی گشته‌ایم، علم در ایران به نحو بسیار تلخ و نامطلوبی کالایی شده است. من برای تأمل در این وضعیت پروبلماتیک به تحلیل تاریخی مجلات در تاریخ معاصر ایرانی نشستم. به تحلیل مضمونی(۱) این مقالات مشتغل شدم. اما چرا این کار را کردم؟ چون در زمانه‌ای که واقعیت موجود تلخ و دردناک می‌شود تنها راهی که برای ما می‌ماند رجوع به خاطرات و به داستان‌های این سرزمین است. ما با پناه بردن به خاطرات‌مان، می‌کوشیم از فراموشی اصالتهای نوشتن در امان بمانیم.

نتیجۀ مطالعات بنده، داستان هشت نسل مقالات اصیل ایرانی شد. اسمش را گذاشتم «از اختر و قانون تا کلک و بخارا». در این دو سده گذشته نویسندگان ایرانی مقالات اصیلی نوشتند. مقاله در این سرزمین از ژرفنای آگاهی‌های زلال متفکران برمی‌خاست و به افکار و اندیشه‌های مخاطبان دامن می‌زد. مقاله قدر و اعتبار داشت. مقالاتی که در نشریات علوم انسانی و اجتماعی انتشار می‌یافت اخگرهای معرفت و بیداری بودند. حاوی معاونی و اکتشافات عمیق بودند. در مجالس و مجامع و در کوی و برزن ولوله می‌انداختند و به بحث و گفت و گو دامن می‌زدند. این هشت نسل مقالات اصیل به قرار زیر بود:

دکتر فراستخواه از تیم سازی و نهادسازی علی دهباشی سخن گفت.
دکتر فراستخواه از تیم سازی و نهادسازی علی دهباشی سخن گفت.

جدول ۴. هشت نسل جنبش مطبوعاتی در ایران و مقالات اصیل علوم انسانی در آن

نسل/ دوره/ مورد مثال‌های مجلات/ بازه زمانی

۱/ نسل استبداد منور/ اختر، قانون/ دهه ۱۲۵۰ تا ۱۲۷۰

۲/ نسل پیشا مشروطه/ تربیت/ ۱۲۷۵ تا ۱۲۸۶

۳/ نسل پسا مشروطه/ علمی، کاوه، دانشکده، ارمغان/ دهه ۱۲۹۰

۴/ نسل جنبش نوسازی/ فروغ تربیت، ایرانمهر، تعلیم و تربیت، آینده/ دهه ۱۳۰۰ و ۱۳۱۰

۵/ نسل پس از شهریور ۲۰/ سخن، یادگار، یغما، علم و زندگی، فرهنگ ایران، سپیده فردا، راهنمای کتاب/ دهه ۱۳۲۰ تا انقلاب ۵۷

۶/ نسل پس از انقلاب / گروه الف) نشر دانش، کیهان فرهنگی، تعلیم و تربیت و فرهنگ ـ گروه ب) ایران نامه، آدینه، دنیای سخن، کلک و ارغوان/ دهه ۶۰ به بعد

۷/ نسل جمهوری دوم/ گروه الف) نگاه نو، گفت وگو، ارغنون ـ گروه ب) کیان، زنان، ایران فردا، راه نو، آئین/ دهه ۷۰ و بخشی از ۸۰

۸/ نسل پسا انقلاب / گروه الف) بخارا تا نقد و بررسی کتاب ـ گروه ب) مهرنامه، اندیشه پویا / دهه ۸۰  و ۹۰

مأخذ: مقاله‌ای از مقصود فراستخواه با عنوان در رثای مقاله(۲)

 

دهباشی را اگر از نشریۀ جنبش ببینیم یک گردش تمامِ «سه نسلی» داشت از دور انقلاب تا پس از جنگ تا دورۀ پساانقلاب. در این میان اما اگر اختر و مراغه‌ای راه را برای مشروطۀ ایرانی آب زدند، بخارا و دهباشی سراغ خودِ زندگی ایرانی رفتند. همینجاست که من می‌خواهم بحث کوتاه خود را با شما میان بگذارم. ببینید سرزمینی با جغرافیای سیاسی پر مخاطره، تاریخی پرحادثه، اوضاع سیاسی بی‌ثبات، دولت‌های متعدد که مدام می‌آیند و می‌روند، ایدئولوژی‌های جورواجور و انواع رسمیت‌ها جابه­جا می‌شوند. رسمیت‌هایی از جنس فرقه‌ای، سیاسی، مذهبی و بقیۀ قضایای مولمه.

اما به رغم همۀ این ناپایداری‌ها و نامرادی‌ها یک چیز همچنان در آن اعماق جاری شده است، آن چیست؟ آن همان روح بیقرار ایرانی است. جریان یک زندگی، جریانی از فرهنگ، هنر، دانش، معرفت، زبان، ادبیات، موسیقی، عرفان، شعر، معماری و همۀ ارزش‌های گرم زندگی. جوشش مدام معانی و طنین و تمنای یک زندگی بیقرار که همچنان در اینجا جاری بوده و هست و چکه می‌کرد. حیات فرهنگی و تمدنی یک ملت و صدای بغض گرفته و در عین حال حدیث آرزومندی تمام آن‌هایی که می‌گفتند «ما نیز مردمی هستیم». آیا نباید پرسید که این ظرفیت فرهنگی، این ظرفیت نخبگی، این ظرفیت فرهیختگی، این انرژی پتانسیل، این روح احساس و اندیشه و زیبایی چیست؟ و چرا به رغم همه ناملایمات در تاریخ ما این ظرفیت همچنان از درون جوشیده است و جاری وساری شده است و به تعبیر حافظ «از این سموم که بر طرف بوستان بگذشت. عجب که بوی گلی هست و رنگ نسترنی».

در علم عصب‌شناسی روانی – شناختی(۳) و انسان‌شناسی شناختی و مردم‌شناسی شناختی به این «ارزش بقاء»(۴) می‌گویند. چیزی که ارزش بقا برای مردمان دارد به نحوی در اعماق باقی می‌ماند و جاری می‌شود. این ظرفیت فرهنگی ایران به رغم تمام نامرادی ها، غارت‌ها، تلخکامی‌ها و سرکوب‌ها همچنان در نورون‌های عصبی یک مردم، نسل به نسلِ خسته انتقال می‌یابد. آن یاخته‌های آگاهی و احساس و هیجان که مدام در ذخائر معنوی ما، در مغز فرهنگی ما، در ناخودآگاه اجتماعی ما می‌ماند و باز همچنان سر برمی آورد و در حافظۀ فرهنگی انتقال می‌یابد و با مم‌های فرهنگی(۵) تکثیر می‌شود، در خاطرات مأمن می‌گزیند، در شب‌های بخارا سوسو می‌کند و از آفاق معرفتی به انفس معنوی این سرزمین دوباره برمی‌آید و در اقلیم‌های حضور دل می‌برد.

نمایی از شب شبهای بخارا
نمایی از شب شبهای بخارا

 دهباشی راوی خسته ولی هنوز سرزندۀ این حیات فرهنگی است. فرهنگی دیرنده از «تحقیق ماللهند بیرونی» تا سفرنامۀ ناصر خسرو. فرهنگی ایرانی و در همان حال جهانی از بلخ تا قونیه، از قدیم تا جدید، از ابن عربی تا اسپینوزا. فرهنگی سرشار از تنوعات و گونه‌گونیِ خلاق از صبا تا چکناواریان. فرهنگی انسانی و دو‌جنسیتی از فروغ تا سیمین، از پوری تا پوران، از نوش‌آفرین تا ویرجینیا وولف. فرهنگی نه منحصر به الیت بلکه دربرگیرندۀ فرهنگ عامه، فرهنگ «بومْ زیست» از کبوترهای ایرانی تا گل‌های شعر و موسیقی. از ستارگانی که در آسمان می‌درخشند تا زنان کولی که در خیابان‌ها سرگردان و بی‌کسند.

درود بر دهباشی عزیز روایتگر نجیب که صدای بی‌صدایان شد و به آن‌ها زبان بخشید و جنبش بی‌قرار یک فرهنگ را در زمانۀ دشوار بیم‌ها و نامرادی‌ها و ناامیدی‌ها همچنان رویت‌پذیر ساخت. بخاری جمع عاشقی را دورهم گرد آورد، قبسی از نگاه و احساس و خوی ومنش صمیمی خود در جان این یاران انداخت و در دلهای‌شان غوغایی برپا ساخت، تا پی‌در‌پی کلک‌ها کار کند و سفره بخارا گشوده شود و شبهای بخارا برپا شود. دهباشی برای صیانت از اصالتهای فرهنگ این سرزمین به دو سیاست پاکیزه پناه برد: ۱. سیاست کلمات، ۲. سیاست اجتماعات، ۳. سیاست تصویر. ما عادت کرده‌ایم وقتی کلمه سیاست را می‌شنویم یا ذهن‌مان معطوف به کار سیاسی به معنای متداول آن می‌شود یا فکر می‌کنم سیاست چیزی است که توسط دولتیان در بخشنامه‌ای درج وابلاغ می‌شود و توسط یک دیوانسالاری به اجرا در می‌آید. اما در جهان پیشرو معنای دیگری از سیاست (پالیسی(۶)) هست و آن یعنی خط مشی. یعنی پروتکلی که با آن اهداف خود را دنبال می‌کنیم. این سیاست برخلاف آنچه دریغا در ایران رسم شده است اصلا در انحصار حاکمان نیست. بلکه سیاستی نیز هست که در متن فرهنگ و جامعه ایرانی جریان دارد. در طی تاریخ، متفکران ما برای مواجهه با شرایط سخت و دشوار ایرانی، کوشیدند به سیاست‌هایی خلاق متوسل شوند. چنین بود که فردوسی با شاهنامه کاخ بلندی برای مراقبت از زبان فارسی برافراشت، خیام رباعیات نوشت، مولانا دفتر مثنوی و دیوان شمس گشود، ابن مسکویه تجارب الامم و تهذیب الاخلاق نوشت و حافظ به کوچه رندان شد. اینها نه سیاست حاکمان بلکه سیاست محکومین بود و سیاست کف جامعه بود. دهباشی با سیاست کلمات چند صد شماره نشریه درآورد و معانی ایرانی را از کتم عدم به عرصه وجود فراخواند و در اوراق کلک وبخارا و… ارزانی داشت. دهباشی با سیاست اجتماع‌سازی، چند صد شب بخارا و صبح پنجشنبه برپا ساخت و در زمانه تفرق وبیگانگی، ایرانیان را با هم به گفتگو دعوت کرد تا نشانی از فرهنگ ایرانی همچنان بماند و گم نشود. دهباشی با سیاست تصویر عکاسان خود را به ثبت لحظه‌ها و راز چشم‌ها و کرشمه‌ها گسی کرد.

دهباشی راوی رویدادهای فرهنگ و ادب و هنر این سرزمین هست. اما دهباشی خود نیز یک رویداد است. زهی این واقعۀ وجودی، این امر اگزیستانس که در تنی رنجور وجانی شادان اتفاق افتاده است، زهی این غوغا که از دل دلین دهباشی برخاسته است و در کوی و برزن ما طنین انداخته است. این صدای سخن عشق است و یادگاری است که در این گنبد دوار می ماند. ای بخارا شاد باش و دیرزی!

 

*عکس ها از:پریا فتحی

پی‌نوشت‌ها:

  1. Thematic analysis
  2. تفصیل بحث در این مأخذ آمده است: فراستخواه، مقصود (۱۳۹۹). علوم انسانی و مسألۀ تأثیر اجتماعی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
  3. Cognitive neuropsychology
  4. Survival Value
  5. برای تفصیل این مم های فرهنگی می‌توانید رجوع کنید به این مأخذ: فراستخواه، مقصود (۱۳۹۸). ما ایرانیان. تهران: نی ، چاپ بیست و سوم.
  6. policy