شب شارل دوگل و ایران برگزار شد/پریسا احدیان

عصر یکشنبه دوم آذرماه سال یکهزار و سیصد و نود و نه (22 نوامبر 2020) پانصد و نود و سومین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی سفارت فرانسه در تهران به شب «شارل دوگل و ایران و یادی از کریم کشاورز» اختصاص یافت.

در این شب که به صورت مجازی در سایت، فیس بوک و اینستاگرام و کانال تلگرام مجلۀ بخارا و سایت آپارات برگزار شد، سخنرانان: فیلیپ تیبو (سفیر فرانسه در تهران)، فریدون مجلسی، حامد فولادوند و علی دهباشی به سخنرانی پرداختند.

در ابتدای این مجلس علی دهباشی ضمن اشاره به آخرین شب بخارا در بهمن ماه سال 1398 و عدم برگزاری شب ها به دلیل شیوع بیماری کرونا و ادامۀ این مجالس به صورت مجازی چنین گفت:

” آخرین شب بخارا، پانصد و نود و دومین شب را در چهارشنبه 30 بهمن 1398 برگزار کردیم. پس از آن به علت شیوع گستردۀ بیماری کرونا امکان برگزاری شب های بخارا فراهم نیامد. در ماه های اخیر از طرف دوستداران شب های بخارا پیشنهاداتی مبنی بر برگزاری این شب ها به صورت به اصطلاح امروزی «لایو» می رسید که مورد پسند من نبود. علت آن بسیار روشن است، این جلسات علاوه بر اینکه آن ویژگی های جلسۀ حضوری و عمومی را ندارند غالبا به علت کُند شدن و اختلالات اینترنتی، جلسات ناقصی درمی آمد. یکی دو جلسه که خودم به عنوان سخنران شرکت کردم، از ده دقیقه سخنرانی سه چهاردقیقه قطع و وصل می شد و معمولا چیز منسجمی نمی شد؛ لذا تصمیم گرفتیم شب های بخارا را به صورت ضبط شده پخش کنیم؛ به این صورت که از سخنرانان محترممان جداگانه فیلم تهیه کردیم و به نوبت همانند شب های بخارا پخش می کنیم. اولا کیفیت صدا و تصویر در حد بسیار مقبولی قرار می گیرد، دیگر اینکه سخنرانان با قطع و وصل شدن، ارتباط ذهنی شان قطع نمی شود و از انسجام بیشتری برخوردار خواهند بود.

و امروز 22 نوامبر (2 آذر) سالروز تولد «مارشال دوگل» است و همچنین دو هفته پیش 9 نوامبر سالروز درگذشت او در 1970 بود. به مناسبت سالروز تولد مارشال دوگل و اهمیتی که دوران زمامداریش بر روابط با ایران داشت، این شب را به او اختصاص دادیم. در شب دوگل آقای فیلیپ تیبو (سفیر فرانسه در تهران) سخنرانی خواهند داشت، سپس دکتر فریدون مجلسی و سرانجام دکتر حامد فولادوند سخنان خود را بیان خواهند کرد. در طی سخنرانی هایی که امشب خواهید شنید به اهمیت نقش دوگل در سیاست جهانی و همچنین روابط او با ایران در دوران زمامداریش خواهیم پرداخت.

در نوامبر 1958 «آندره مالرو» وزیر فرهنگ دولت دوگل به کشورهای آسیایی سفر کرد از جمله چند روزی را هم در ایران گذراند و با نویسندگان و روشنفکران فرانسه زبان نیز دیدار و گفت و گو داشت که گفت و گوی وی با «دکتر پرویز ناتل خانلری» در مجلۀ سخن منتشر شده است. در اکتبر 1961 شاه ایران به دعوت دوگل به پاریس رفت و در افتتاح هفت هزار سال هنر ایران شرکت کرد و در اکتبر دو سال بعد 1963 دوگل به مدت چهار روز به ایران سفر کرد. در این سفر حدود صد خبرنگار و هیئت بلندپایه ای دوگل و همسرش را همراهی کردند. او از آثار باستانی اصفهان، شیراز و تخت جمشید، تبریز و در تهران علاوه بر موزۀ ایران باستان از انستیتو پاستور بازدید کرد. همچنین کلنگ ساختمان جدید دبیرستان قدیمی ایرانی- فرانسوی رازی را به زمین زد. در این سفر دوگل مورد استقبال شایانی از طرف ملت و دولت قرار گرفت. همچنین در اجلاس مشترک دو مجلس ایران در 25 مهر 1342 سخنرانی خود را با عنوان «نیروی سوم» ادا کرد که خیلی پر شور هم بود. و در این سخنرانی با صراحت از سرکردگی دو ابرقدرت در منطقه انتقاد کرد که انعکاس وسیعی در آن روزگار داشت. البته این ایدۀ نیروی سوم در جمهوری پنجم فرانسه شکل گرفت و با روابط حسنه ای که دوگل در طی سال های حکومتش با کشورهای جهان سوم پیدا کرد، ادامه یافت. در یک کلام می توان گفت روابط ایران و فرانسه در مجموعۀ زمینه ها در دوران زمامداری دوگل به اوج شکوفایی خود رسید و سال ها تحت تأثیر همین توافقات، این روابط ادامه داشت.

همانطور که بر روی پوستر ملاحظه کردید یادی هم از «کریم کشاورز» کرده ایم. این بار به مناسبت ترجمه ای که زنده‎یاد کریم کشاورز از خاطرات شارل دوگل به زبان فارسی انجام داده است که البته جلد اول و دوم را آقای  کشاورز و جلد سوم را آقای «مرتضی آجودانی» به فارسی ترجمه کرده اند که هر سه مجلد را سال ها پیش انتشارات مروارید منتشر کرده است. خاطرات دوگل از جهتی کتابِ بسیار مهمی است؛ ما امروز در زبان فارسی خاطرات وینستون چرچیل و بسیاری از رجال سیاسی اروپا و آمریکا را داریم اما در این میان کتاب خاطرات دوگل جایگاه ویژه ای دارد. جلد اول به خاطرۀ جنگ دوم جهانی با عنوان فرعی «دعوت» به حوادث سال های 1940 تا 1942  می پردازد. جلد دوم با عنوان فرعی «وحدت» به وقایع ژوئیۀ 1942  تا رهایی پاریس در اوت 1944  و جلد سوم با عنوان «آزادی» به وقایع 1944 تا 1946  پرداخته شده است.

خاطرات دوگل همچنین حکایت توانایی او در نویسندگی را هم به ما نشان می دهد. از نثر و شیوۀ نگارش او در زبان فرانسه در این خاطرات بسیار گفته اند که من سخن کوتاه می کنم.»

در ادامه فیلیپ تیبو (سفیر فرانسه در تهران) دربارۀ اهمیت شارل دوگل در استقلال فرانسه و جایگاه او در پیشرفت این کشور چنین گفت:

«خدمت همۀ شما عزیزان سلام و عصر بخیر عرض می کنم. در ابتدای سخن می خواهم از آقایان علی دهباشی، حامد فولادوند و فریدون مجلسی قدردانی کنم که این شب مجله وزین بخارا را برگزار کردند که به شارل دوگل اختصاص یافته است. در سال 2020 صد و سی امین سالگرد تولد ژنرال دوگل 22 نوامبر 1890، هشتادمین سالگرد فراخوان 18 ژوئن 1940  (فراخوان ژنرال دوگل برای مبارزه با ارتش آلمان نازی) و پنجاهمین سالگرد درگذشت ایشان در نوامبر 1970  را گرامی می داریم.

مرد شمشیر، مرد قلم و مرد سیاست ژنرال دوگل 50 سال پس از درگذشتش همچنان در حافظۀ جمعی فرانسوی ها حضور دارد. کسی که خود فرانسه بود. به قول دیگر نویسندۀ فرانسوی رومن گاری. اول مرد شمشیر، چرا که وی از مبارزان زمان جنگ جهانی اول، این جنگ بزرگ بود. ولی تجربۀ نظامی اش به حضور او در دیگر صحنه های نبرد از جمله در لهستان و لبنان انجامید. به این واسطه او به درکی استراتژیک از نبردی مدرن دست یافته بود.

این دیدگاه مدرن که در ادامه به آن خواهم پرداخت یکی از منابع الهام تفکرات استراتژیک و آثار مکتوبی است که از وی به جا مانده است. از کتاب «فرانسه و ارتش آن» گرفته تا «تیغۀ شمشیر»1 (دو کتاب ژنرال دوگل) تفکری که باعث شد بتواند نقش ارتش را در تاریخ کشور ما ثبت کند و همچنین به نبرد مدرن بیاندیشد. اندیشۀ نبرد مدرن که ژنرال دوگل آن را «جنگ مکانیزه» می نامد. از سال 1934 با کتاب «به سوی یک ارتش و یک حرفه» 1 پیش آگاهی از داشتن جنگ آینده به دست آورد و در مدرن سازی ارتش فرانسه کوشیده و به ظرفیت عملیاتی، مکانیزه و زرهی ارتش مجهز شود و رابطۀ بین نیروی هوایی و زرهی را طراحی کند. تفکری که مورد توجه استراتژیست های ارتش آلمان نازی نیز قرار گرفت. ژنرال دوگل در ماه می و ژوئن 1940  در صحنۀ جنگ حضور داشت و حملات و ضدحملات پرشماری را برای مقابله با موج نیروهای مکانیزه آلمانی فرماندهی کرد. وی بخصوص کسی بود که به عنوان معاون وزیر جنگ که کوشید روند جریان فعالیت نظامی را بازتاب دهد. این مرد سیاست، این مرد شمشیر و این مرد قلم صفحات بسیاری زیادی را در وصف تفکر و بینش به رشتۀ تحریر درآورد. به عنوان کسی که تحت تأثیر فرهنگ کلاسیک فرانسه و نیز علاقه مند سبک های اصیل فرانسه قرن 17و خواننده جدی آثار شاتوبریان بود. ژنرال دوگل وقایع نگاری های «خاطرات جنگ» و «خاطرات امید» را به رشتۀ تحریر درآورده است که معرف دیدگاه و فهم او و درک او از فرانسه  نقش آن در میان ملت هاست.  وی برای رسالت نویسندگی اش ارزش فراوانی قائل بود. فراموش نکنیم که او در حالی درگذشت که در روز مرگش تلاش می کرد آخرین جلدهای خاطراتش را بنویسد و همیشه قادر بود که با چهره های برجستۀ ادبیات فرانسه از جمله آندره مالرو و موریاک مراوده داشته باشد. این مرد قلم و این مرد اندیشه بسیار تلاش می کرد که دیدگاه خود از آنچه فرانسه می بایست باشد، ترسیم کند. اندیشۀ کشوری که دارای یک سرنوشت مشخص است. کشور عزیز و کهنی که در طول تاریخ از هزاره ها با ویژگی های کنونی اش شکل گرفته است.

ژنرال دوگل به عنوان دولتمرد به حفظ جمهوری و روحیه مقاومت پایبند بود. در ژوئن 1940  در شرایطی که بسیار ناامید شده و امید خود را باخته بودند، توانست امید را به جامعه برگرداند و به جامعه جهت بدهد. و توانست جمهوری و پایه های اصلی دموکراسی فرانسه را حفظ کند. در پایان جنگ جهانی دوم دوباره جایگاه فرانسه در جهان را به آن بازگرداند و از سال 1944 به بعد جمهوری فرانسه را دوباره پایه ریزی کرد. با اصلاح دوره ای که نهادهای جمهوری به مدت 4 سال کنار گذاشته شده بودند و با بروزرسانی و مدرن کردن چارچوب این پایه ها و نهادهای کشورمان، فراموش نکنیم او بود که به زنان حق رأی داد که این جمهوری فرانسۀ تازه تأسیس را بر پایۀ نظام پارلمانی و دموکراتیک شکل داد. به عنوان دولتمرد در سال 1958  جمهوری پنجم فرانسه را بنیان نهاد. قانون اساسی فرانسه را تدوین کرد. قانون اساسی که بر پایۀ نظامی پارلمانی مدرن و خردگرایانه استوار بود و در سال1962 با اضافه کردن اصل برگزاری انتخاب رئیس جمهور بر اساس رأی مستقیم مردم، این نظام را گسترش داد. همین نهادها امروزه همچنان چارچوب زندگی دموکراتیک در فرانسه را تشکیل می دهند. حتی کسانی که در آن زمان با این قانون اساسی مخالفت کردند به چهارچوبی که توسط شارل دوگل پایه ریزی شد پایبند باقی ماندند. قاعدتا این چارچوب قانونی توسط شارل دوگل برای حفظ حاکمیت استقلال فرانسه پایه ریزی شد. و بار دیگر جایگاه فرانسه را در میان کشورها به آن بازگرداند. چه در زمینۀ روابط شرق و غرب، چه در زمینۀ به رسمیت شناختن چین و مائو تسه تونگ و چه در زمینۀ گفتگو با کشورهای بزرگ در دیدگاهی چند قطبی از جهان. به یاد داشته باشیم که ژنرال دوگل در سال 1963 سفری رسمی به تهران داشت. همانطور که به مکزیک سفر کرد و یا در پنوم پن (پایتخت کامبوج) و در کبک سخنرانی هایی داشت که بیانگر ارادۀ او در جهت گفتگوی جهان چندفرهنگی و چند جانبه گرایی و به رسمیت شناختن نقش تمامی کشورها در جهان بودند.

به همراه کنراد آدناور، صدراعظم آلمان معمار آشتی آلمان و فرانسه بود در حالیکه این دو کشور بعد از جنگ جهانی کاملا از هم گسسته بود، پایه های همکاری بی سابقه ای را بین دو کشور پایه ریزی کرد. همین همکاری پایه گذار تشکیل اتحادیۀ اروپا شد. ژنرال دوگل روند استعمارزدایی را بین سال های 1960 و 1962 انجام داد. روندی بسیار دشوار که با اعتراضات زیادی همراه شد. روندی که نتایج مثبتی داشت و به فرانسه اجازه داد این دوران میراث استعماری خود را پشت سر بگذارد و شکل جدیدی از روابط با کشورهای دیگر را برای خود تعریف کند.

ژنرال شارل دوگل

گاهی در مورد ژنرال دوگل گفته می شود که او فقط به تصمیم گیری های کلان علاقه مند بود ولی نباید فراموش کرد که او تلاش هایی هم در زمینۀ مدرن سازی اقتصاد فرانسه کرد در زمینۀ بازطراحی ساختارهای کشور ما، در زمینۀ انتخاب صنعت استراتژیک کشور که به فرانسه در زمینۀ فضایی، هوانوردی و هسته ای امکان دستیابی به یک صنعت را دادند. و به این کشور امکان داد که اراده ای در روند مدرن سازی را برای خود تعریف کند. و همچنین دیدگاه استراتژیکی که منجر به ظهور شرکت های بزرگ فرانسوی شد و دیدگاهی که همچنین امکان تحقق استقلال کشور را فراهم کرد که در این دیدگاه استقلال سیاسی باید بر پایۀ استقلال اقتصادی شکل بگیرد. دیدگاهی که امروز همۀ ما در مقابل این بیماری همه گیر بر آن اتفاق نظر داریم.

این گلیسم (طرفداری از ژنرال دوگل) ما می گوییم هر فرانسوی روزی گلیست بوده یا هست یا خواهد بود. این گلیسم امروزه دیدگاه بر پایۀ یک اسطوره سیاسی و بر پایۀ یک دیدگاه سیاسی هست. کتابی که شاید بتواند به خوبی حق مطلب را راجع به او ادا کند. شاید کتاب «درخت های بلوطی که از ریشه می کنیم» آندره مالرو باشد که گفت و گویی بین دو شخصیت است، یک عاقل و یک قهرمان که در مقابل سرنوشتشان که بزودی با آن مواجه خواهند شد که مرگی است چیزی را می نویسند که شاید واقعیت نباشد. ولی آن ها چیزی را می نویسند که بیانگر دیدگاه آن هاست دیدگاهی که نشان می دهد که در مقابل مرگ زندگی یک سرنوشت است.»

در ادامۀ این شب دکتر فریدون مجلسی دربارۀ جایگاه سیاسی دوگل در فرانسه و تأثیر او بر نسل جدید و سیاسیون این کشور چنین گفت:

«قرار است به مناسبت پنجاهمین سال درگذشت ژنرال دوگل رهبر فقید فرانسه چند کلمه ای صحبت کنیم. یکی دو روز پیش در اخبار دیدم که آقای مکرون رئیس جمهور کنونی فرانسه در کلمبی (Colombey-les-Deux-Églises) آرامگاه دوگل حضور یافتند و برای بزرگداشت دسته گلی تقدیم کردند. این مرا به یاد نکته ای انداخت؛ نکته این بود که آقای مکرون در زمان فوت دوگل اصلا به دنیا نیامده بود و اینکه آیا نسل کنونی ما در ایران تا چه اندازه دوگلی را که یک روز به عنوان قهرمان بزرگ جهانی در ایران شهرت داشت، می شناسد و نمی شناسد و تا چه اندازه درباره اش خبر دارد؟ دقت کردم به اینکه چند سال پیش دربارۀ همین مسئله در تلویزیون فرانسه نکته ای مطرح شد نسبت به نسل جوان فرانسه. بعد از درگذشت دوگل یکی از مهم ترین ایستگاه های مترو پاریس را که به میدان اتوال باز می شود و این میدان یکی از مهم ترین میدان های فرانسه است و چون به شکل ستاره خیابان ها از آن منشعب می شوند به آن اتوال گفته می شود و آنجا دروازۀ آزادی است که آرامگاه سرباز گمنام است و سران کشورها گل می گذارند، در اینجا نام این ایستگاه که اتوال بود به «اتوال شارل دوگل» تبدیل کردند که بزرگداشتی شده باشد و سال ها بعد وقتی از یک نوجوانی سوال شد که شما نام ژنرال دوگل را شنیده اید؟ او پاسخ داد: «بله! بله! اتوال شارل دوگل خیلی معروف است»؛ یعنی برای این نسل ایستگاه مترو گویی مهم تر و شناخته تر از دوگل بود. خب تاریخ می گذرد و یک چیزهایی فراموش می شود و یک چیزهایی باقی می ماند. ولی ژنرال دوگل در نسل من و در نسل قبل از من و نسل پدرم یک شهرت بسیار بسیار محترمانه ای در ایران داشت. ایرانی ها مثل اغلب کشورهای آسیایی و آفریقایی استعمار را تجربه نکرده بودند. ادعاهایی می شود که مثلا نفت ما را انگلیسی گرفته بودند با یک قراردادی که با مظفرالدین شاه بسته شده بود؛ یا اینکه در جدایی افغانستان از ایران عملا اقدام کرده بودند و کینه ای در این حد بوجود آمده بود. در حالیکه تردیدی نداریم فرانسه یک کشور استعماری بود و بسیاری از کشورهای آفریقایی و آسیایی از این استعمار رنجیده بودند حتی تا آمریکای لاتین ولی در ایران چنین سابقه ای نداشت و از این دیدگاه به آن نگاه نمی شد؛ با اینکه مردم ایران تلاش های آزادیخواهانۀ مردم الجزیره را بسیار تعقیب می کردند اما حرکت نهایی که ژنرال دوگل در برابر انقلاب الجزیره کرد و استقلال آن را پذیرفت باز یک نوع اعتبار و خوش نامی به او بخشید.

در مورد ژنرال دوگل می گفتند فرماندهی است که برای سخنرانی احتیاج به چهارپایه ندارد. برای اینکه قدش بالاتر از دومتر بود و همیشه وقتی کشوری سفر می کرد، سفارت فرانسه اطلاع می داد که قد ایشان دو متر و ده سانت است و یک تخت خواب مناسبی برایشان در نظر بگیرید. به این ترتیب این هیبت به فرماندهی او کمک می کرد. ولی اهمیت او فقط در فرماندهی نظامی نبود. وقتی در شهر لیل فرانسه به دنیا آمد، پدرش استاد ادبیات و فلسفه بود و این نکته حتی هنگامی که دوگل به تمایلات شخصی و احساس ناسیونالیستی به ارتش فرانسه پیوست، می بینیم که یک نظامی ادیب و فرهیخته ای است که در ادبیات فرانسه هم رویش حساب می شد برای اینکه ادبای فرانسه او را به عنوان یک ادیب به رسیمت می شناختند.

ایشان در جنگ جهانی اول با درجۀ ستوانی شرکت کرد و اتفاقا در نبرد وِردن که در آنجا مارشال پِتَن فرماندهی داشت، همان پتنی که بعدها دوگل در مقابلش قیام و شورش کرد، فرمانده و نظامی بود و در جنگ شرکت داشت، بعد از آن در پایان جنگ جهانی اول دیدیم که با فاصلۀ اندکی در آلمان هیتلر روی کار آمد و جنگ جهانی دوم آغاز شد و فرانسه شکست خورد و مارشال پتن پاریس را تسلیم کرد و خودش رئیس حکومت ویشی در بخش فرانسۀ اشغال نشده را به عهده گرفت، دوگل در برابرش ایستادگی و قیام کرد و به الجزیره رفت و در الجزیره که آن زمان یک استان فرانسه محسوب می شد (می دانید فرانسه جزو مستعمرات عادی نبود و صدها هزار فرانسوی در آنجا بخصوص در شهر اران زندگی می کردند و آنجا را استان جنوبی فرانسه می دانستند) فرماندهی قوای فرانسوی را که خارج از این کشور بودند، به عهده گرفت، با متفقین هماهنگ شد و در جنگ جهانی دوم در آن حدی که امکانات به او اجازه می داد (امکانات الجزایر یا مستعماراتی که حالا در اختیار دوگل قرار گرفته بود) همکاری و مشارکت کرد. نه تنها مشارکت می کرد بلکه سعی می کرد استقلال خودش را حفظ کند. در کنفرانس یالتا که برای ترتیب دادن به میراث بعد از جنگ در سرزمین هایی که آلمان اشغال کرده بود، با حضور آمریکا و انگلیس و روسیه یعنی روزولت، چرچیل و استالین تشکیل شد، او را نپذیرفتند و این برایش خیلی برخورنده بود برای اینکه آن ها می گفتند شما یک دولت بزرگ قوی مقتدری نیستید که تأثیر آنچنانی در جنگ داشته باشید. ولی با اینحال مقاومت و سرسختی او موجب شد که وقتی بعد از جنگ جهانی دوم سازمان ملل متحد تشکیل شد فرانسه را به عنوان یکی از پنج کشور بزرگ عضو شورای امنیت با حق وتو قرار دهند. به زودی هم دریافت پشتوانۀ این حق وتو سلاح هسته ای است، یعنی بمب اتمی که آمریکا و  روسیه در اختیار داشتند و بعد به سرعت انگلیس هم توانست این کار را بکند و فرانسوی ها هم تمام سعی خودشان را بر این گذاشتند که دارای سلاح هسته ای بشوند و شدند و این باشگاه هسته ای شد کانون و محور اصلی اقتدار شورای امنیت سازمان ملل متحد.

ایستادگی ژنرال دوگل در برابر انگلیس به نظرم یکی از دلایل محبوبیتش در ایران بود. برای اینکه ایرانی ها با خاطرات دویست سال گذشته و خاطراتی که بعد از ملی شدن نفت در مقابله با انگلیس داشتند به نوعی کینۀ آن را در دلشان می پروراندند و ایستادگی دوگل در برابر انگلیس قدری در احساس تسکین قلوب ایرانیان مؤثر بود؛ وقتی که فرانسه به عنوان یکی از سه کشور اصلی یعنی ایتالیا، آلمان و فرانسه بنیانگذار بازار مشترکی شد که اکنون اتحادیۀ اروپا را تشکیل می دهد، همیشه با حضور انگلیس در این اتحادیه مخالفت می کرد و تا زمانی که دوگل بر سر کار بود، انگلیس به این اتحادیه پذیرفته نشد.

استقلال طلبی دوگل فقط در برابر انگلیس یا خاطرات تاریخیش از این کشور یا چندان به بازی نگرفتنش در جنگ جهانی دوم توسط چرچیل نبود، او در برابر آمریکا هم بسیار استقلال نشان می داد به همین دلیل خودش را از بخش نظامی پیمان ناتو خارج کرد و سعی می کرد این استقلال سیاسی را با قدرت استقلال نظامی خود هماهنگ و تقویت کند.

شخصاً ژنرال دوگل را از زمانی به یاد دارم که برای یک کار مهم فرهنگی به ایران آمد، برای یک سفر سیاسی که ضمنا این کار بزرگ فرهنگی که هنوز هم یادگارش برجا هست افتتاح دبیرستان رازی در خیابان بالای ولیعصر کنونی بود که یکی از کاملترین و مدرن ترین مؤسسات فرهنگی ایران بود، از دبستان تا دبیرستان از پسرانه و دخترانه و خیلی ها از جمله فرزندان خود من هم تا زمانی که این مدرسه برقرار بود و بعد از انقلاب به هم خورد در آن تحصیل خود را آغار کردند و بعدها به علت تسلط به زبان فرانسه از آن تحصیل بهره مند باقی ماندند. می خواهم این را به عنوان مثالی بگویم که چگونه بر خلاف سایر قدرت های بزرگ که نفوذشان به دلیل قدرت استعماری و امپریالیستی بود، در مورد فرانسه برداشت مردم بیشتر فرهنگی بود و آن ها هم این را درک کرده بودند. پدران ما در مدرسه زبان فرانسه، زبان دومشان و یک دریچه ای بر فرهنگ غرب بود در ایران از طریق فرانسه و اصلا غربی ها و اروپایی در ایران به عنوان «فرنگی» شناخته می شدند که برگرفته از همان نام فرانسه می باشد و این عدم سابقۀ استعماری و این حسن سابقۀ فرهنگی در محبوبیتی که ژنرال دوگل به عنوان یک رهبر مقاومت فرانسه در زمان جنگ جهانی دوم که به خود آن ها مربوط می شد، در ایران هم او را به چهرۀ یک قهرمان می دیدند، مؤثر بود.

در زمانی که مردان بزرگی چه در عرصۀ سیاست، چه در عرصۀ نظامی گری دوران جنگ در دنیا حکومت می کردند؛ یعنی زمانی که در آمریکا روزولت و در انگلیس چرچیل و در روسیه استالین بود و فرماندهان بزرگی مثل «مونت گومری» در انگلیس،  «آیزنهاور» و  «عمر برادلی» در آمریکا بودند، در بین این ها دوگل هم شخصیت نظامی و هم شخصیت سیاسی بود و هم شخصیت فرهنگی. من به یاد دارم وقتی فرانسه برای اعتبار خود با وجود دوران مشقت بار بعد از جنگ و بازسازی و هزینه ها را متحمل می شد به تقویت ارتش همت گماشت. بحث های زیادی بود بر اینکه این وضع متفاوت است و در این امر نظامی- ادبی چگونه حق با دوگل بود. آثار ادبی دیگر دوگل هم حکایت از ارزش او دارد و بخصوص سخنرانی هایش یک اثر باقی ماندنی در ادبیات سیاسی فرانسه محسوب می شود.

همانطور که گفتم یک دلیل خوش نامی اش در ایران آن مقاومتی بود که در جنگ جهانی دوم کرد. تسلیم نشد. وقتی دولت ویشی تشکیل شد او شورش کرد و به الجزیره رفت و در آنجا رئیس دولت موقت فرانسه با امید پیروزی شد و وقتی پیروزمندانه به فرانسه بازگشت با اینکه توسط دولت ویشی محکوم به اعدام هم شده بود خیلی انتقام جویانه رفتار نکرد.

 وقتی در پایان کارش می خواست استقلال الجزیره را به رسمیت بشناسد، بدیهی بود که در میان نظامی ها این مسئله به سادگی برگزار نمی شد. آن ها الجزیره را یک استان بزرگ، نفت خیز و مهم فرانسه می دانستند و در برابرش مقاومت کردند. چهار ژنرال  فرانسوی در اران دست به کودتا زدند حتی الجزیره را اشغال کردند و او وقتی که حمایت ارتش فرانسه را جلب کرد، خیلی سریع آن ژنرال های شورشی را بخاطر اینکه وطن پرستی محرک آن ها بود، عفو کرد و باز بر شهرت و اعتبار خود بیش از این افزود.

 اکنون من نمی دانم نسل جدید ایران چه شناختی از ژنرال دوگل دارند ولی در زمانی که ما بودیم او رنگ مهم ترین عنصر و رهبر خارجی را داشت. در برابر او آخرین سال حکومتش در فرانسه شورش بزرگی شد و در آن موقع چپ گرایی در محافل روشنفکری اروپا و می شود گفت جهان بسیار رایج بود. و شورش ماه می 68 فرانسه یک شورش جهانگیر و بسیار بزرگ و تخریب بسیاری شد و آن روشنفکران خودشان را نمایندۀ ملت فرانسه می دانستند و وقتی دولت و دوگل نتوانست تاب آن همه خسارت و تخریب را بیاورد، از ملت فرانسه خواست به عنوان اکثریت خاموش که به میدان بیایند و این کلمۀ «اکثریت خاموش» آخرین اثر ماندگار سیاسی دوگل بود که این ها را به صورت صدها هزار نفر به خیابان شانزلیزه کشاند که پیشاپیش آن ها آندره مالرو وزیر فرهنگ سوسیالیست فرانسه رهبری می کرد و پیروز شدند و به این شورش هم پایان دادند. در همان سال ژنرال دوگل برای برخی از اصلاحات به رفراندومی دست زد و چون این رفراندوم رأی نیاورد، ژنرال آن را از دست دادن اعتبار سیاسی خودش حمل کرد و استعفا داد و با احترام به روستای کلمبی رفت و تا یکسال بعد هم که درگذشت در آنجا بود.

ولی احترام مردان سیاسی را بدرقۀ آن ها ثابت می کند و بدرقۀ پایداری که چند روز پیش رئیس جمهور جوانی که در زمان حیات دوگل به دنیا هم نیامده بود آنچنان احترام خودش را نسبت به او تقدیم کرد.»

سرانجام دکتر حامد فولادوند از ابعاد مختلف شخصیت فرهنگی، سیاسی، نظامی و ادبی دوگل سخن به میان آورد و این چنین سخنانش را آغاز کرد:

«پنجاه سال پیش وقتی که شارل دوگل فوت شد، فکر نمی کردم که در عرصۀ سیاست چنین انحطاطی که امروز و در این چهل سال مشاهده می کنیم، شروع خواهد شد! در واقع با تأخیر فهمیدم که واقعا این مردان بزرگ در سیاست (کم و بیش در این چهل سال) از بین رفته اند؛ امروزه دیگر آدم های بزرگی که در سیاست از آن ها می گفته اند و سیاستمداران درست و حسابی نداریم. جهان را نگاه کنید! بیشتر آدم های دست دوم، گذرا، مستبد و غیره و غیره که ترامپ هم یک نمونه اش است و همه مشاهده می کنید که بیشتر به یک آدم آشفته نزدیک می شود، اینجاست که واقعا قدر این بزرگان را بخصوص در این چهل سال می دانیم و تعجب هم می کنیم برای اینکه نمی دانستیم که دنیا زیر و رو خواهد شد. امروز نسل ما ارزش دوگل را بیشتر درک می کند تا آن زمانی که جوان بودیم و درست نمی توانستیم مسائل را ارزیابی کنیم. به هر صورت دوگل جزو مردان سیاسی بزرگ محسوب می شود و نقش و تأثیر بسزایی در قرن بیستم داشته است. من یک سری مشخصاتی را در اختیارتان می گذارم که با او آشنا شوید. امروز در جهان چنین آدم های استخوان داری که بتوانیم به آن ها تکیه کنیم و رویشان حساب باز کنیم، کم تر داریم.

یک نگاه کلی در مورد دوگل برای شما می گویم بخصوص برای ایرانی هایی که کم تر با او آشنا هستند اینکه دوگل یک شخصیت واقعا مهمی در تاریخ معاصر بود و هست و هنوز هم تأثیرگذار است، چون میراثی برای سیاسیون فرانسه گذاشته که شاید خیلی از آن ها این موضوع را دنبال نکنند ولی برخی آن ها را دنبال می کنند و همین امانوئل مکرون هم که شما در فرانسه می بینید، سعی می کند خطوطی را که مربوط به گودیست ها و دوگل بود را تا حدودی دوباره احیاء یا دنبال کند. به دوگل در آن زمان قدیم که شهرت یافت (بخصوص در جنگ دوم) یکسری اسامی نسبت داده می شد، شاید برای شما جالب باشد، به او می گفتند «شارل بزرگ». وقتی در بین عموم چنین اسم های کوچکی و لقب هایی را می گویند پس معلوم می شود که او محبوبیت پیدا کرده است یا می گفتند «مرد لندن» چون به لندن رفت و نهضت مقاومت را تنظیم کرد و علیه فاشیسم و آلمان و ایتالیا بود؛ یا می گفتند «ژنرال» و در واقع سرلشکر. این اسامی را بخصوص فرانسوی ها به او لقب می دادند و این نشان می دهد که به مرور این شهرت را پیدا کرده و دوگل، دوگل شد. البته خودش در نوشته ها و گفته هایی که داشت، احساس می کرد سرنوشتی او را مسئول کرده تا نماینده و مدافع فرانسه شود و در واقع دولتمرد درست و حسابی فرانسه شد، این در وجودش بود و در نوشته هایش منعکس شده است. پس دوگل احساس می کرد که باید برای فرانسه بالاسری کند.

 اسمش هم از یک لحاظ جالب است. می دانید به فرانسۀ قدیم می گفتند «گُل» البته متخصصان می گویند که نامش رابطۀ چندانی با منطقۀ گُل ندارد چون این برای شمال فرانسه است درحالیکه که گُل فرانسه کمی پایین تر بود ولی به هر صورت این «گُل» و «دوگُل» یک شباهتی با هم دارند برای اینکه در اسمش هم جزو بزرگان فرانسه بودن، نهفته است.

دوگل آدم چند بُعدی است. نظامی بود و در جنگ اول هم به او صلیب جنگ را دادند و در واقع نظامی برجسته ای است ولی فقط یک نظامی برجسته نبود چون حتی تئوری هایی در دوران جوانی اش پیشنهاد کرد و در مدرسۀ نظام درس هم می داد. یک نظامی برجسته بود که در دو جنگ شرکت کرد و یک سری تئوری های نظامی پیشنهاد و آن ها را تحقق هم داد. ولی به هر صورت فقط نظامی نماند، سیاسی هم شد؛ بخصوص با نهضت مقاومت 1940  در جنگ دوم و بعد هم رئیس جمهور فرانسه شد و خطوط جدیدی هم مطرح کرد. پس این هم بُعد دوم و مهم ترینش اینکه سیاسی و کاربلد بود و ایستادگیش را هم در سیاست نشان داد. یک بعد دیگر که شاید خیلی ها کم تر این را بدانند اهل ادب و نویسندگی بود. قلم خوبی داشت و با فیلسوفی مثل «آنری برگسون» که در آن زمان جوانتر هم بود و با پگی نویسنده که مسیحی بود و خودِ دوگل هم مسیحی و مومن بود و با باقی همانند «بارس» که نویسندۀ بزرگ و «آنری بوردو» آشنا بود و کتابهایشان را می خواند.  خیلی کتابخوان و خانوادۀ بافرهنگی داشت. به هر صورت شما این سه بعد را باید در نظر بگیرید، وقتی از دوگل صحبت می شود، این سه بعد را در تمام زندگی اش با نوساناتی مشاهده می کنید.

می شود گفت نهضت مقاومت باعث شد که دوگل، دوگل شود و در آنجا در برابر فاشیسم ایستادگی کرد در حالیکه پِتَن چنین کاری نکرد و بیشتر فرانسوی ها هم کوتاه آمدند و سازشکاریشان را نشان دادند و در واقع این دوگل بود که یکسری با او همراه شدند و مقاومت کردند، ولی مجبور شد به لندن فرار کند و در آنجا با پشتیبانی انگلیسی ها رادیو راه بیندازد و چهار سال کم و بیش آنجا بود و آن جریان مقاومت را سازماندهی کرد. البته کمونیست ها بودند که آن ها هم آنتی فاشیسم و در فرانسه هم کنارش بودند ولی اکثر فرانسوی ها سمت دیگر بودند البته به مرور آرام آرام مردم هم آمدند. می شود گفت دوگل عوام فریب نبود و می دانست همۀ انسان ها و همۀ ملت ها دو صورت دارند: یا می توانند خوب و مبارز باشند و یا می توانند زود تسلیم شوند و … به همین خاطر لی لی به لالای مردم نمی گذاشت و حرف خودش را می زد. این یکی از خصوصیات مهم شخصیتی دوگل است که این هم در موضع گیری های سیاسی اش منعکس می شود از همان نهضت مقاومت. به همین خاطر هم آمریکایی ها و انگلیسی ها متوجه شدند که او آدم خیلی مستقلی است (در آن چهار سال) و با آن ها کنار نمی آید و شروع به فاصله گرفتن از دوگل کردند، هم چرچیل و هم روزولت می گفتند که ما داریم به او کمک می کنیم اما او می گوید من باید مستقل باشم، آن ها خوششان نمی آمد. به همین خاطر با دوگل خطی هم شکل گرفت، یک خط سومی بین شرق و غرب و دوگل در اروپایی ها شکل داد و وقتی سرکار آمد و بعد از جنگ الجزیره رئیس جمهور شد، گفت حواستان باشد انگلیس نباید به بازار مشترک بیاید. همان موقع گفت این ها زیرش می زنند و من این ها را می شناسم و اروپایی ها بعدها و اخیرا فهمیدند که این دوگل بیچاره دست انگلیسی ها را خوانده و گفته بوده این ها را به بازار مشترک نیاورید. اولین کسی هم که از آوردن چین به سازمان ملل پشتیبانی کرد، دوگل بود. گفت باید چین بیاید چون جمعیت این کشور زیاد و بزرگ است البته نمی خواست تنها روس ها و انگلیسی ها باشند و حساب های سیاسی هم می کرد. ولی خب این زیرکی سیاسی ایشان را نشان می دهد. یک چیز جالب تر هم بگویم، او اولین کسی بود که می گفت ما باید با آلمان کنار بیاییم این کشور در همسایگی ماست. در واقع سال ها دشمن اصلی شان بود ولی گفت نه! باید با آلمان زود صلح کنیم. الان هم مکرون با خانم مرکل را ببینید که با هم صمیمی و خودمانی هستند، این ها را دوگل همان موقع گفت و این نشان می دهد که نبوغی در سیاست و بینش و بصیرت خاصی داشته که خیلی ها نداشتند.

آندره مالرو وزیر اطلاع رسانی دردولت شارل دوگل

دوگل هم سنتی بود و هم به شرایط حال و زمانه توجه داشت ولی فراتر از زمانه می رفت. اگر بخواهم به واژه ای از نیچه اشاره کنم این است که هم در زمانه بود و هم خلاف زمانه خودش را قرار می داد. اینطور نبود که تسلیم زمانه شود. باید آدم هم در زمانۀ خودش باشد هم فراتر از زمانه اش را ببیند. می شود همین نام «خلاف زمانه» را به بزرگانی مثل آقای دوگل داد. او واقعا آینده را تشخیص می داد و باقی درست تشخیص نمی دادند و برای همین است حرف هایی که زده است، هنوز اهمیت دارد.

دوگل در خاطرات نسل من که آن زمان در فرانسه دانشجو بودیم، چند جملۀ معروف دارد. زمانی که به کانادا دعوت می شود و چون کم و بیش ضد آمریکایی بود (البته به سبک خودش) وسط سخنرانی می گوید: «زنده باد کانادای آزاد!» که سر و صدا می شود و امریکایی ها و انگلیسی ها عصبانی می شوند. چون می دانید در کانادا هم زبان فرانسوی هست و هم انگلیسی و این حرف دوگل باعث شلوغی شده و جمله اش پخش می شود ولی در واقع منظورش این نبوده که این ها مستقل شوند بلکه بیشتر می خواسته از زبان فرانسه دفاع کند؛ چون آنجا زیر سلطۀ انگلیسی است و هنوز هم هست؛ ولی او سر و صدا می کند و بعد از ورود دوگل در کانادا، زبان فرانسه جان می گیرد.

یک جمله ای هم که ما دانشجوها آن زمان شنیدیم که آن هم خیلی سر و صدا کرد و در تاریخ ماند. در حوادث ماه می در فرانسه شورش شده بود و یکماه این کشور؛ خوابید و اوضاع ناجور شد؛ البته بعدها دوباره قدرت دست دوگل افتاد ولی در این مدت یکماه و نیم، آشفتگی بالا بود و چون دوگل اهل ادب هم بود وقتی این جمله را گفت اول کسی نفهمید که چه می گوید. گفت که من با اصلاح موافقم باید در کشور اصلاحاتی بشود اما آشفتگی هرگز. در این جمله برای کلمۀ «آشفتگی» واژه ای از متون کهن به کار برد که حال این یک کلمه فرانسۀ قدیمی بود و فقط در متون کهن پیدا می شد که به معنی بی نظمی و آشفتگی بود. خب همه حتی خود فرانسوی زبان ها رفتند تا کلمه را در دیکشنری پیدا کنند که این چه می گوید! یعنی می خواهم بگویم باز بُعد ادبی خود را نشان داد. این جمله ها در ذهن نسل ما بوده و در تمام کشورهای خاورمیانه و دنیای سوم این ویژگی دوگل منعکس شده بود. حتی می دانید که جنگ الجزیره را هم دوگل خاتمه داد. یعنی خیلی کارهای مهمی کرد که نشانگر تسلط و بصیرتش در عرصۀ سیاسی بود. ولی ما که جوان بودیم یک نگاه دیگری داشتیم؛ خب جوانی نگاه دیگری به آدم می دهد و یک ذره که پخته تر می شوی نگاهت فرق می کند.

ما هم بخاطر پدرم یک رابطۀ خاصی با دوگل -البته ناچیز- داشتیم. پدرم که اهل ادبیات و شعر و عضو انجمن شعرای فرانسه بود و همان زمان در زمینۀ قرآن شناسی هم کار می کرد ولی نویسنده و شاعر هم بود و مکاتباتی با بزرگان فرانسۀ آن زمان داشت مثلا نویسندگان بزرگ فرانسه مثل ژان کوکتو، آندری دو مونرلان، فرانسوا موریاک  و … پدر با دوگل هم مکاتبه داشت؛ در واقع در خانوادۀ ما دوگل نیم حضوری داشت و ما هم زیاد نمی فهمیدیم ولی می دانستیم که بابا دارد با او مکاتبه می کند و می گفتیم خب دوگل کاره ای است. خب جوان بودیم و درست نمی فهمیدیم که قضیه چیست! این تأثیر ناچیزی روی ذهن ما گذاشت.

 یک نکتۀ دیگر اینکه مثلاً در نهضت دانشجویی 68  در فرانسه بودیم، برخلاف داریوش شایگان. وقتی با او صحبت می کردم، می گفت پس تو در این نهضت دانشجویی بودی! می گفتم بله ما جوان بودیم و به قول معروف جوانی می کردیم. چون آن زمانی که در نهضت دانشجویی بودیم، شایگان می خواست از پایان نامه اش دفاع کند و با کُربن آمده بود و ما هم سوربن را گرفته و مخالف دوگل بودیم و شایگان مخالف نبود و او را آدم محترمی می شناخت. در آن دوره آن تجربۀ دانشجویی من را غیر مستقیم و مستقیم به دوگل وصل کرده و آن برداشت پدرم هم بود. بعد هم دوگل در زمان شاه به تهران آمد و برادر کوچک تر من تهران بود و دوگل روبان افتتاح مدرسۀ رازی را که هنوز در میدان ونک وجود دارد را برید و برادر من هم تعریف می کرد که دوگل آمد و من بودم و …. این خاطرات کوچک و در ضمن سرلشکر فولادوند رئیس دانشکدۀ افسری بود که او هم مثل دوگل از مدرسۀ سن-سیر می آمد؛ یعنی این نکات ریز کوچک هم به طور غیر مستقیم تأثیر گذاشت تا من نوعی گرایش و توجه بیشتری به دوگل کنم و در دورۀ انقلاب هم که بیشتر روی نیچه کار می کردم، فرصت پیدا کردم تا مقداری از خاطرات دوگل را بخوانم و فهمیدم فرد برجسته ای است و در جوانی درست ارزیابی نکرده بودم.»