گزارش دیدار و گفتگو با دکتر غلامرضا میرسپاسی /آیدین پورخامنه
یکصد و بیست و نهمین نشست دیدار و گفتگو، به نقد و بررسی زندگی و آثار دکتر غلامرضا میرسپاسی اختصاص داشت که پنجشنبه سوم آبانماه در خانه گفتمان شهر (وارطان) برگزار شد.
در ابتدای جلسه، دکتر سرمد قباد توضیحاتی درباره زندگی و تحصیلات دکتر میرسپاسی ارائه داد و گفت:
امروز صحبت از استادی است که نه تنها استاد روانپزشکی، که استاد اخلاق، نظم و ترتیب و وسواس در کار بالینی و آموزش است. ایشان اسوه اخلاق مداری و دقت و توجه به انسان از بیمار تا دانشجو، دستیار و اساتید است.
دکتر میرسپاسی زاده 1325 در تهران است و پدر مرحوم ایشان دکتر عبدالحسین میرسپاسی از بنیانگذران رشته روانپزشکی نوین در ایران هستند. دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان نخستین و بهشت گذراند و هنگامی که دکتر مجتهدی ریاست دبیرستان البرز را برعهده داشتند دوران دبیرستان را آنجا سپری کرد.
او در سال 1347 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد. پایاننامه پزشکی عمومی ایشان «بررسی آماری بیماریهای روانپزشکی در ایران » بود و استاد راهنمایشان شادروان دکتر مهدی بیگدلی بود. از اساتیدی که در دوران پزشکی به آنها علاقهمند بود، دکتر علیرضا یلدا، دکتر احمد صبوری اردوبادی، دکتر محمدرضا گیتی، دکتر بیژن جهانگیری، دکتر کمال الدین آرمین و دکتر محمدرضا مقتدر مژدهی بودند.
بعد از سربازی به انگلستان رفت و دوران تخصصی روانپزشکی را در انستیتو روانپزشکی دانشگاه لندن گذراند.
او پس از گذراندن امتحاناتDiploma in Psychological Medicine (DPM) و اخذ مدرک
Member of the Royal Collage of Psychiatrists (MRCPsych)در تیرماه 1358 به ایران بازگشت. در همین سال عضو هیات علمی دانشگاه تهران شد و در بیمارستان روزبه به عنوان استادیار مشغول به کار شد و چندسال بعد مدرک Fellow of the Royal Collage of Psychiatrists (FRCpsych) را اخذ کرد. در سال 1382 با سابقه 25 سال تدریس با رتبه دانشیاری از دانشگاه تهران بازنشست شد.
دکتر قباد در ادامه درباره حوزه های مورد علاقه دکتر میرسپاسی توضیح داد:
دو مورد ازعلاقهمندیهای ایشان، یکی پسیکوفاماکولوژی (دارو درمانی بیماری روانپزشکی) و دیگری Organic Psychiatry یعنی روانپزشکی عضوی یا بیماریهای عضوی که تظاهرات روانپزشکی پیدا میکنند، می باشد.
عمده فعالیت دکتر میرسپاسی در حال حاضر، ریاست بیمارستان میمنت است که از سال پنجم پزشکی فعالیت در این مرکز را که تحت نظر پدرشان بود، شروع کردند و از سال 1358 تا کنون رئیس بیمارستان روانپزشکی میمنت هستند. در مصاحبهها و سخنرانیهایشان میگفتند: که حفظ بیمارستان میمنت علیرغم سود اندک مالی خواسته قلبی ایشان و وصیت پدرشان بود. بیمارستان میمنت از سال 1325 توسط شادروان دکتر عبدالحسین میرسپاسی و همسرشان شادروان مهین تاج میرزاحسابی تاسیس شد که تا به امروز به فعالیت خود ادامه داده است.
دکتر میرسپاسی از سال 1389 تا 1392 ریاست انجمن علمی روانپزشکان ایران را بر عهده داشت. او در نیمه دوم دهه 60 و 70 دبیر هیات ممتحنه بورد تخصصی رشته روانپزشکی بود و به عنوان عضو هیات بازنگری کوریکولوم آموزشی دستیاران روانپزشکی نیز فعالیت داشت و هر واژه آن را با دقتی مثال زدنی بررسی مینمود. وی در حال حاضر مسئول نظارت بر تهیه و تدوین گایدلاینهای انجمن علمی روانپزشکان ایران است.
او جزء هیات تحریریه مجله انگلیسی زبان Iranian Journal of Psychiatry and Behavioral Sciences
و عضو هیات تحریریه مجله روانپزشکی بینالمللی (International Psychiatry) مربوط به مجله روانپزشکی بریتانیا (British Journal of Psychiatry) از سال 2009 تا به امروز است.
سپس دکتر قباد کتابهایی را که دکتر میرسپاسی تا به امروز در تالیف آنها مشارکت داشته است برشمرد:
ترجمه فصولی از کتاب «مختصر روانپزشکی» تالیف لینفوردریس که چاپ اول در سال 1364 زیر نظر دکتر عظیم وهابزاده توسط نشر دانشگاهی منتشر شد. ترجمه معاینه روانپزشکی و کاربرد بالینی آن با همکاری دکتر سیدآقا نورصادقی در سال 1367 توسط جهاددانشگاهی دانشگاه تهران منتشر شد. ترجمه «راهنمای روانپزشکی مودزلی» با همکاری دکتر شریف تبریزی در سال 1384، تالیف «راهنمای آموزشی OSCE در روانپزشکی» با همکاری انستیتو روانپزشکی تهران و نیز نگارش فصلی ازدرسنامه روانپزشکی بالینی درعلوم رفتاری که درباره تعریف و تاریخ روانپزشکی در ایران و جهان است، که به سرپرستی دکتر میرفرهاد قلعهبندی نوشته و آخرین چاپ آن در سال 1396 توسط انتشارات ارجمند منتشر شد. این کتاب با هدف تهیه کتاب مرجع بومی برای آموزش روانپزشکی به دانشجویان پزشکی و رشته های مرتبط با آن در34 فصل تنظیم شده است و نتیجه پژوهشهای همهگیرشناسی اختلالات روانپزشکی کشور مطابق با ملاکهای تشخیصی DSM-5 در آن گنجانده شده است و بخشهایی مانند روان داروشناسی در کودکان و سالمندان و دارودرمانی بیماران روانپزشکی در دوران بارداری در چاپ اخیر آن افزوده شده است. برای تالیف و تدوین این کتاب 52 تن از اساتید روانپزشکی از 13 دانشگاه علوم پزشکی کشور همکاری کرده اند.
دکتر میرسپاسی درادامه گفت مطالبی که دکتر قباد فرمودند مرا خجالت زده کرد و امیدوارم در این جلسه آنطور که باید و شاید درخدمت شما باشم.
او اظهار داشت شاید بهتر باشد به مسائل کاربردی برای بیماران و خانوادههای بیماران روانپزشکی اشاره کنم. «مریض من چطور است؟ باید با او چکار کنم؟ مرا راهنمایی کنید.» اولین باری که مریض به بیمارستان میآید اکثرا با بستگان مراجعه میکند. آنها انتظار دارند که بپذیریمشان و به حرفهایشان گوش دهیم. کار سختی نیست. ما در دوره تخصص روانپزشکی یاد گرفته ایم وقتی مریض را میبینیم در انتها باید جمعبندی در ذهن ما شکل گیرد. این جمعبندی همان چیزی است که آنها میخواهند. همان چیزی که شاید خود بیمار از ما بخواهد. باید با حوصله این کار را انجام دهیم چرا که طولانی نیز نخواهد بود و شاید دو یا سه دقیقه بیشتر طول نکشد ولی این توضیح به آنها کمک بسیاری خواهد کرد. هنگامی که با بیمار و بستگانش ارتباط برقرار میکنیم، هم روابط غیرکلامی ما و هم روابط غیرکلامی افراد خانواده در برقراری رابطه درمانی اهمیت دارد.
مساله دیگری که در این زمینه فکر میکنم مهم است احترام به بیمار و بستگانش است. زبان ما این ویژگی را دارد که به بیمار میتوان تو و شما گفت. باید به بیمار احترام گذاشت. این رابطه محترمانه الزامی است و اگر مریض ما سن کمی داشته باشد یا از او شناخت قبلی داشته باشیم روابط میتواند شکل دیگری داشته باشد. من میگویم به جای «ات» از « تون» استفاده کنیم. به جای «حالت چطوره؟» بگوییم «حالتون چطوره؟». این مساله اهمیت زیادی دارد. فکر میکنم اساتید و همکاران روانپزشک میتوانند در این زمینه به من کمک کنند.
سپس علی دهباشی، مدیر مجله بخارا سوالات از دکتر میرسپاسی را شروع کرد و پرسید: شما برکشیده از خانواده ای هستید که از قبیله عالمان اند. هسته اصلی علاقهمندی به طب چه بود؟
دکتر میرسپاسی پاسخ داد: وقتی کودک بودیم یکی از بازیهای ما آمپول زدن به متکا بود. پدر به ما سرنگ میدادند و ما انجام میدادیم و میدانستیم که قرار است پزشک شویم. برادرم که از من بزرگتر هستند، جراح قلب و عروق اند. پدر علاقه زیادی داشتند که روانپزشکی در خانواده ادامه پیدا کند. برادرم به آمریکا رفتند و در آنجا تحت تاثیر اساتید قلب و عروق، جراح قلب شدند. من در ایران ماندم و بیشتر با پدر بودم و از حدود کلاس چهارم دانشکده در بیمارستان میمنت که در آن زمان «بیمارستان ویژه» نام داشت همراه او بودم و با بیماران روانپزشکی پینک پنگ یا تنیس روی میز بازی میکردم و این رابطه شکل گرفته بود. در دوران انترنی در بخش جراحی همکاران انترن من سه خانم دکتر بودند و کارهای اورژانس را به آنها نمیدادند و اینگونه من به جراحی علاقهمند شدم. به پدر گفتم که بله جراحی هم رشته مفیدی است. پدر نگاهی به من کردند و ابروی خود را بالا کشیدند و گفتند «بله؟» و این بله برای من هزار معنا داشت و تصمیم خود را گرفتم.
پدر دوست داشتند که تخصصم را در ایران بگیرم، ولی اساتید من مانند دکتر ایرانپور، دکتر داویدیان، دکتر بطحایی و دکتر طریقتی همه تاکید کردند که برای تخصص باید به کشور دیگر بروم. انگلستان را انتخاب کردم و به آنجا رفتم. متاسفانه پدر در سال 1355 فوت کردند و هرگز مرا در کسوت روانپزشک ندیدند. من در سال 1358 بازگشتم، صبحها در بیمارستان روزبه و بعد از ظهرها در بیمارستان میمنت بودم. وقتی به سفر میرفتم و باز میگشتم اولین کارم این بود که به اتاق رزیدنتهای بیمارستان روزبه میرفتم و این برایم ارزشمند بود. امروز هم هروقت به روزبه می روم به پاویون رزیدنتها که اتاق قدیمی پدرم بود سری می زنم و سلامی به پدرعرض میکنم. پدر مرا همراه خود میبردند و این تاثیر گذاشت و همانندسازی با او شکل گرفت و روانپزشکی را ادامه دادم. البته همانندسازی را باید کامل میکردیم. من دو دختر دارم، دختر بزرگم روانپزشک است و الان در بیمارستان روزبه کار میکند و نسل سوم ماست. در مطب من عکس مرحوم پدر قرار دارد. وقتی با دخترم در این اتاق می نشینیم، میگویم نگاه کن! پدر ما را میبیند و این مساله برایمان موهبت است و شاکر درگاه حق هستیم.
دهباشی پرسید: این حس در برادر دیگر شما هم وجود داشت؟
دکتر میرسپاسی گفت: برادر من ویژگی یک جراح توانا را دارد. او شاگرد اول دبیرستان البرز با معدل 44/19 در زمان دکتر مجتهدی بود. زمانی که میخواست به امریکا برود و وقتی که رفته بود مدارکش را ترجمه کند، مترجم به دکتر مجتهدی زنگ زده بود که آیا اینها درست است؟ دکتر مجتهدی هم گفته بود این هرچه بگوید درست است. خدا دکتر مجتهدی را رحمت کند او به برادرم خیلی علاقه داشت.
برادرم اکنون بعد از سالها کار درآمریکا به ایران بازگشته اند و مدیرعامل بیمارستان میمنت هستند و کارهای اداری و عمومی را نظارت میکنند و کمک عمدهای برای ما هستند و من از ایشان سپاسگزارم.
دکتر قباد پرسید: در تاریخ روانپزشکی ایران و بحث درباره بنیانگذاران روانپزشکی نوین ایران همیشه اسم دو نفر به چشم میخورد، دکتر میرسپاسی پدر شما و دکتر حسین رضاعی، میخواستم بپرسم نقش این اساتید در بنیانگذاری رشته روانپزشکی در دانشگاه های ایران چیست؟ با در نظر گرفتن اینکه هر دو نفر فارغالتحصیل فرانسه بودند چه وجوه اشتراک و تفاوتهایی دارند. پدر شما شعرمیگفتند و نوشتههای غیرروانپزشکی داشتند و خیلی جالب بود که استودیو فیلمی به نام «ایران نو فیلم» را با چند تن از دوستان خود راه اندازی کرده بودند.
دکتر میرسپاسی توضیح داد: من به سالهای قبل میروم. وقتی درباره تاریخچه روانپزشکی صحبت میکنم همیشه اسم شادروان استاد حسین رضاعی را به یاد میآورم، بزرگتر از مرحوم پدر من بودند و یکسال قبل از ایشان تشریف آوردند. باید بگوییم پایهگذارروانپزشکی نوین ابتدا دکتر رضاعی و بعد پدرم با یکسال تفاوت بودند. در آن زمان دکتر رضاعی در بیمارستان هزار تختخوابه بخش روانپزشکی راه انداختند. این کار سختی در آن زمان بود و وقتی پدرم آمدند ابتدا در شهرداری کار میکردند و به دلایلی نمیتوانستند به دانشگاه بروند ولی به هر صورت به دانشگاه راه پیدا کردند و در بیمارستان روزبه هسته روانپزشکی تخصصی در ایران شکل گرفت.
دکتر رضاعی در فرانسه تحصیل کردند و روانپزشک توانایی بودند. ارتباطات اجتماعی ایشان مانند ارتباطات اجتماعی پدرم نبود. پدرم با افراد غیرروانپزشک ارتباط زیادی داشتند. پدر بیمارستانی با نام ویژه راهاندازی کرده بودند که در ابتدا یک بیمارستان عمومی بود و با شادروان دکتر عدل، دکتر پایا، دکتر منصور که جراح بودند و در بیمارستان کار میکردند ارتباط برقرار کرده بودند و بویی از مسائل سیاسی هم در ذهنشان بود و کارهای پزشکی قانونی را چون دیپلم پزشکی قانونی داشتند با مرحوم دکتر سید محمد طباطبایی راهاندازی کردند.
پدر میخواست روانپزشکی را به رشتههای دیگرارتباط دهد و استودیو ایران نو فیلم را با مهندس مبینی (فردی که نظارت بر امور فیلمبرداری داشت) راه اندازی کردند و فیلمی به نام «اشتباه» ساختند که در آن شادروان مهین دیهیم بازی میکرد. علاوه براین ایشان اولین مجله روانپزشکی را با عنوان «ویژهنامه روانپزشکی مجله پزشکی قانونی» چاپ کردند و فصلی یک شماره بیرون میدادند و بعد حق انتشار مجله مستقل «روانپزشکی» را گرفتند. بعد البته در همان زمان مجله روانپزشکی دیگری با نام بازتاب بود که همکاران دیگری مانند استاد دکتر قاسم زاده و همکارانشان راه اندازی کرده بودند.
دکتر قباد پرسید: یکی از مسائلی که همیشه سر کلاس شما مهم بود و شما نیز به آن اشاره کردید، درباره ارتباط با بیمار و همراهان او بود و نحوه صحبت کردن با بیمار و توضیحاتی که باید به او داده شود و درباره نحوه مصرف دارو و اینکه علت بیماری چیست. اگر ممکن است در اینباره توضیح دهید.
دکتر میرسپاسی پاسخ داد: بیشتر این سوالات با ما مطرح میشود. «من پیش چند دکتر رفتم ولی داروهایی که دادند، بر من تاثیر نداشت» ما باید بلافاصله از بیمار بپرسیم چه داروهایی دادند؟ چه مقدار دادند و شما چه مدت خوردید. این پاسخها به ما کمک میکند چون اکثر بیماران دوز کافی و به مدت کافی از دارو استفاده نمیکنند و صبر هم نمیکنند که داروها تاثیر کند. این کارها را باید به بیمار توصیه کنیم. درباره داروها باید توضیح دهیم و عوارض دارو را آگاهی دهیم و نشان دهیم که عوارض آیا بر درمان سنگینی میکند یا خیر. این توضیحات طولانی نیست و بیش از سه تا چهار دقیقه طول نمیکشد. کشیدن جدول یکی از راههای مناسب است. تجویز دارو حتما باید با دلایل علمی باشد، باید بتوانیم برای بیمار توضیح دهیم که چرا این دارو را برای او تجویز کرده ایم.
بنابراین فکر میکنم این توضیحات لازم است و باید برای بستگان بیمارهم توضیح دهیم. نباید بیمار را بترسانیم ولی باید او را آگاه کنیم که اگر این دارو را بخورد ممکن است با چه عوارضی روبه رو شود. برای هر عارضه راه حل وجود دارد. تغییر دوز دارو یا تجویز دارویی برای رفع عوارض که اگر هر کدام را برای بیمار توضیح دهیم، بیمار آنها را قبول خواهد کرد. این توضیحات را به بستگان بیمار حتما باید ارائه دهیم حتما باید حضور و وجود بستگان بیمار را بپذیریم و به آنها توضیح دهیم. کافی است که بیمار و بستگان بروند و با نگرش منفی به دکتر نگاه کنند، دیگر پیگیری درمان انجام نخواهد گرفت. در صورتی که ما میخواهیم بیمار 6 هفته حوصله کند تا شاهد درمان باشد. اگر درمان 6 هفته باشد بررسی کاملا علمی میشود. گاهی بیماران بعد از دو یا سه روز زنگ میزنند که این دارو ما را اذیت میکند، توضیح به این بیمار بیش از دو دقیقه طول نمیکشد و باید به او بگوییم که برای دیدن نتایج دو روز کافی نیست و کمی صبر داشته باشید یا اینکه به او توضیح دهیم که کم کم دوز دارو را بالا ببرد. در این زمان بیمار قانع میشود و دارو را میخورد و میبینیم که دارو تاثیرگذار بوده و اکثرا در این زمان همکاری خواهد داشت.
دکتر قباد پرسید: پدر و مادر شما تفرشی بودند و با دکتر حسابی نسبت فامیلی دارید، دکتر عبدالحمید حسابی جراح دانشگاه تهران از اقوام شما هستند و شکرالله طریقتی پسر عمه شما هستند. علاوه بر پدر شما که روانپزشک صاحب نامی هستند، دختر شما زهرا میرسپاسی عضو هیات علمی دانشگاه تهران هستند. چطور شد که در یک خانواده این تعداد روانپزشک مهم و صاحب نام رشد کردند؟
دکتر میرسپاسی گفت: این سوال سختی است. نمیدانم ژن چقدر در این مسائل تاثیرگذار است. میدانم که بیتاثیر نیست ولی میدانم تاثیر مرحوم پدر خیلی زیاد است. دو دایی مرحوم پروفسور محمود حسابی فیزیکدان و مرحوم دکترمحمد حسابی که پیش از دکتر فرهاد استاد رادیولوژی دانشگاه تهران بودند بر روی ما تاثیر بسیاری داشتند. در آن زمان دکتر بودن اهمیت داشت. انجام این کار و روانپزشک شدن به دلیل مرحوم پدر بود که تاثیر مثبتی داشتند و ارتباط خوبی با مرحوم مادرم هم داشتند. این ارتباطات باعث شده بود که ما ببینیم نقش پدر مهم است و سعی کنیم با او همانندسازی کنیم. در مورد دخترم نمیدانم چون زهرا جان پدر را ندید ولی «پسر پدر» را دید و علاقهمند بود که این رشته را پیگیری کند.
زمانی که زهراجان 9 سال داشت، دفترچه خاطراتی داشت که به بزرگترها میداد تا بنویسند. زهرا جان دفتر را به مرحوم مادرم داد و ایشان در این دفتر نوشتند که میدانم که تو رشته پدرت را انتخاب میکنی و این اهمیت دارد که مادرم به کودک 9 ساله میگوید که رشته پدرت را ادامه بده!
دکتر حسن رفیعی در ادامه پیش از طرح سوال خود توضیحاتی ارائه داد و گفت:
افتخار میکنم که کنار استاد نشسته ام ولی در عین حال وقتی دوستان را دیدم فکر کردم که بیجا اینجا نشستم چون من شاگر مستقیم استاد نبودم ولی به دو شکل غیرمستقیم شاگرد استاد بودم. سال 1364 که کتاب «مختصر روانپزشکی» منتشر شد من سال دوم پزشکی بودم و وقتی با دکتر قباد به مرکز نشر میرفتیم یکی از تفریحات سالم ما این بود که یا هر دو این کتاب را میگرفتیم یا دکتر قباد کتاب را میگرفتند و من از او کتاب را قرض میگرفتم و میخواندم.
من درجه اجتهادم را از دکتر میرسپاسی گرفتم. روز امتحان بورد که امتحان پراسترسی برای ما روانپزشکان است که استرس زیاد و توانایی کمی برای مواجهه با آن داریم، فوقالعاده مضطرب بودم. آن بخشی که در خدمت استاد بودم به این صورت بود که یکی از مراجعان را میآوردند و ما در حضور استاد باید او را میدیدیم و جمعبندی میکردیم، تشخیص می دادیم و روند درمان را ارائه می کردیم … از شانس من یکی از مراجعان که آمد از بیماران بیمارستان روزبه و تحت تاثیر عوارض دارو بود. بیمار آنقدر دارو مصرف کرده بود که تقریبا خواب بود و هرچه من سوال میپرسیدم پاسخ درست نمیداد. شانسی که آوردم این بود که فصل اول کتاب روانپزشکی را خوانده بودم با اینکه معمول نبود و از آن سوال نمیآمد. البته حقیقتا آن چیزها را هم نمیشد آنجا در عمل پیاده کرد. من آنچه غریزی باید انجام میدادم را کردم یعنی دست بیمار را گرفتم و او را در جای مشخص نشاندم، درباره جلسه به او توضیح دادم و سوالات خود را از او پرسیدم. علامت چندانی هم نشان نداد و من نتوانستم جمعبندی خوبی ارائه کنم. دائم استرس داشتم که نتیجه چه خواهد شد و دکتر میرسپاسی چه خواهند گفت. هر وقت دکتر را در حیاط میدیدم در مورد نتیجه میپرسیدم. در نوبت سوم یا چهارم دنبال ایشان بودم، که ناگهان به من گفتند: « تو فکر میکنی بد امتحان دادی؟ خیلی امتحانت خوب بود.» من از همان موقع بیش از گذشته مرید دکتر شدم و فکر میکنم اگر نتیجه خوبی از امتحان نصیبم شد نه به خاطر یافتههای گزیدهای بود که در مصاحبه به دست آمد بلکه به دلیل ارتباطی بود که توانستم با بیمار برقرار کنم و توجه دکتر و استاد دیگری که در امتحان حضور داشتند را جلب کنم. من همواره از این بابت ممنون استاد هستم و سوالم هم در این ارتباط است.
گرایش دکتر میرسپاسی پزشکی زیستشناختی و روانداروشناسی است و همه ما روانپزشکان از نظر اخلاقی او را الگو قرار میدهیم. دکتر شباهت بسیاری به مرحوم دکتر زنگنه دارند که همین دو ویژگی را داشتند و بخش مهمی از روانپزشکی غیرزیستی هم از تخصص دکتر زنگنه بود. وجود این دو ویژگی در یک فرد به نظرم متفاوت است، چه باعث شده که این دو ویژگی در استاد جمع شوند؟
دکتر میرسپاسی پاسخ داد: من معتقدم روانپزشکان باید درباره همه جنبههای روانپزشکی آگاهی داشته باشد. من در بیماران مختلف تاکید میکنم که باید از روشهای غیردارویی نیز کمک گرفت. هنگام گذراندن دوره تخصصی با برخی از اساتید مانند مالکوم لیدر در انگلستان کار می کردم که تاثیر ویژهای در من داشتند. چون ایشان در پسیکوفارماکولوژی صاحب نام بودند، من نیز به سمت داروشناسی روانی رفتم. اکنون به چند موضوع دیگر نیز فکر می کنم. یکی جنبههای روانی-اجتماعی و دیگر آموزش روانشناختی است. به بیمارانم حتما میگویم که همه چیز دارو نیست. اگر بتوانیم از روشهای غیردارویی استفاده کنیم به نوعی کمک به درمان خواهد بود. اینکه خانواده و محیط کار چه تاثیری روی فرد دارد را باید مشخص کرد. اگر لازم باشد می توان نامهای به مسئولین فرد در محیط کار نوشت. فکر میکنم این کارها در درمان تاثیر زیادی دارد.
دکتر قباد پرسید: شما به دستیاران و رزیدنتها درباره نحوه سخنرانی کردن آموزش داده اید و درباره آنچه باید در یک سخنرانی ارائه شود، آموزش داده اید. اگر ممکن است در این باره توضیح دهید.
دکتر میرسپاسی گفت: البته پاسخ دادن به این سوال در جمع سخنرانان توانا، سخت است. حتما عزیزان دیده اند که کسی پشت تریبون صحبت میکند و حضار نسبت به صحبتهای او عکسالعمل نشان میدهند. انگار برای آنها سوالی ایجاد شده است. گویی چیزی گفته شده که ابهامی به وجود آورده است. این ابهامات باید در سخنرانی به حداقل برسد. 20 دقیقه به فردی برای سخنرانی وقت میدهید و او بعد از 15 دقیقه میگوید که برویم سر اصل مطلب! چرا؟ او باید از همان اول درباره موضوع صحبت کند. نظر شخصی دیگری دارم که مورد قبول خیلیها نیست. درباره اسلایدها اعتقاد دارم اسلایدهای سخنران فارسی زبان، باید به فارسی تهیه شود و اگر معادلی ندارد باید توضیح داده شود. شلوغ نباشد، عکس از پاراگراف نباشد. در سخنرانی، باید تمام اسلایدها توسط خود سخنران تهیه شود. به قول اسماعیل فصیح چه لزومی دارد که ما از «فارگلیسی» (یعنی نصف فارسی و نصف انگلیسی) استفاده کنیم؟ ما میتوانیم از اصطلاحات معادل در زبان خود استفاده کنیم و اگر از اصطلاحات زبان خارجی استفاده میکنیم، درست استفاده کنیم. اصطلاحی به نام روانپریشی داریم، که گاهی به صورت سایکوز نوشته میشود در حالی که چنین کلمه ای نداریم و پسیکوز یا سایکوزیس داریم. برخی میگویند این معادل در زبان ما دیگر «جا افتاده» ولی به کار بردن این اصطلاح برای مسائل علمی به نظر من درست نیست و باید آن را زیر سوال برد. فردی هم به من گفت انگلیسی بگوییم شیکتر است!
در ادامه حضار سوالات خود را پرسیدند.
دارو درمانی درباره مساله روان تا جایی مطرح است، در بسیاری از موارد اگر دوره درمان تمام شود، بیماری قابل برگشت است. به نظر شما چقدر دارو میتواند برای درمان موثر باشد. به نظر شما آیا روانشناسی میتواند علم باشد و تاثیر روانشناسی و روشهای رواندرمانی چیست؟
دکتر میرسپاسی پاسخ داد: درباره دارو باید دید که تشخیص بیماری چیست و براساس تشخیص است که مقدار و مدت مصرف دارو مشخص میشود. در بعضی بیماریها مانند بیماریهای خلقی ویژگیهایی مانند عود کردن وجود دارد که باید برای آنها مدت طولانی دارو تجویز کرد. برای درمان غمگساری یا اضطراب نیاز به درمان کوتاه است. دوره درمان عینک زدن من چقدراست؟ اگر فشار خون و قند خون بالایی دارم باید برای مدت طولانی دارو بخورم. سرماخوردگی ممکن است تکرار شود. مصرف طولانی مدت برخی داروها برای درمان بعضی از بیماری روانپزشکی و جلوگیری از عود ضروری به نظر می رسد.
روانشناسی علم است، آن چیزی که شما به آن اشاره میکنید رشته ویژه روانشناسی بالینی است. روانشناسی بالینی یعنی رشته ای که روان شناسان با بیمار در ارتباط هستند و مریض میبیند و به روانپزشک در روند درمان کمک میکنند. من جزء افرادی هستم که روانشناسی بالینی را نه تنها زیر سوال نمیبرم بلکه حتما از کمک آنها استفاده میکنم.
آیا افرادی که پا به اعتیاد میگذارند از ابتدا افسرده هستند؟ اگر بیمار روحی-روانی دارو بگیرد و درمان های روانشناختی نداشته باشد، میتواند درمان شود؟
دکتر میرسپاسی توضیح داد: من حضور ذهن ندارم که درصد دقیقی بیان کنم. برای رسیدن به بهترین نتیجه باید هر دو روش درمانی دارو و روان درمانی همراه باشد و نبودن هر کدام میتواند مشکل آفرین باشد. افرادی که فقط یک روش را انتخاب میکنند خود اعتقاداتی دارند. البته فکر نمیکنم نظر اکثر روانپزشکان اینگونه باشد.
همابتلایی اعتیاد و بیماری خلقی وجود دارد. اینها با هم بیارتباط نیستند و اکثر بیمارانی که مشکل اعتیاد دارند را با دارو هم درمان میکنیم. اما ممکن است فرد افسرده نباشد و اعتیاد داشته باشد.
دکتر رفیعی افزود: خیلی از افرادی که مشکل اعتیاد دارند میتوانند مشکلات خلقی داشته باشند ولی این یک مشکل زمینه ساز نیست. مشکلات شخصیتی هم سهم زیادی دارند و این وجه ماجرا هم مهم است که گاهی افسردگی و اعتیادی که با هم میبینید، افسردگی موجب اعتیاد نشده بلکه اعتیاد موجب افسردگی شده است. در مطالعه که در سال 1386 در کشور ما انجام شد این سوال از افراد معتاد پرسیده شد که وقتی برای اولین بار سمت مصرف رفتید چه حالی داشتید؟ یک دسته هم داشتیم که برای حال خوش چنین مصرفی را شروع کردند. در منابع اشاره شده که اگر فرد، افسرده و مضطرب باشد به سمت مصرف میرود و ما در 29 درصد مصرف کنندگان دیدیم که وقتی حالشان خوب بود در حال خوش به سمت مصرف رفتند و اینها ممکن است بعد از مصرف دچار افسردگی شوند. اخیرا بیشتر شنیدم که دارو درمان نمیکند، بلکه رواندرمانی بیماری را ریشه کن و درمان میکند. من فکر میکنم در این زمینه جواب کلی نمیتوان داد. به ویژه درباره افسردگی شدید، اختلالات خلقی دو قطبی و اسکیزوفرنیا نمیتوان چنین گفت. در افسردگی میتوان موارد خفیف را با درمان غیردارویی درمان کرد.
دکتر توکلی رئیس انجمن رواندرمانی در این نشست حضور داشت، او درباره بحث رواندرمانی و دارو درمانی گفت:
این موضوع بحث فراگیری است. در گروهی در فضای مجازی این بحث بود و قرار شد پنجشنبه هفته آینده سمپوزیومی با عنوان «رمز و راز افسردگی: بیماری یا واکنش انسان» در اینباره برگزار شود.
خاطره خود را با دکتر میرسپاسی بگویم. پدر بیولوژیک من روانپزشک نبود ولی من روانپزشک شدم. چون برخی از اساتیدم مانند پدر حرفهای من بودند. در سالهای دانشجویی سردرگم بودم و وقتی به بخش روانپزشکی رفتم متوجه شدم که باید در این بخش فعالیت کنم. الان عاشق حرفه خود هستم و این عشق را مدیون پدران حرفهای خود هستم.
شانس دیگری هم داشتم. در اواخر دهه 70 اتفاقاتی در وزارت بهداشت افتاد و قرار شد تیمی برنامههای دستیاری تخصصی را تدوین کنند. در آن دوره من پزشک عمومی بودم و از طرف وزارت بهداشت به عنوان کارشناس در سه کمیته تخصصی روانپزشکی، پاتولوژی و گوش و حلق وبینی فعال بودم. این شانس را داشتم که جلساتی را در حضور اساتید بزرگی نشستم. این کمیته بر خلاف دیگر جاها بیش از 50 جلسه هفتگی داشتند که برخی اساتید از شهرستان میآمدند با آیین نامه دقیقی که اگر اساتید بیش از سه جلسه غیبت داشتند، حذف و جایگزین میشدند. مدیریت دکتر میرسپاسی در این جلسات مثال زدنی بود. اخلاق پزشکی را نمیتوان در کلاس یاد گرفت و من دراین 50 جلسه آموختم. اعضای هیات ممتحنه که انتصابی بود را ایشان انتخابی کردند که یکسال چنین بود و در این انتخابات دکتر میرسپاسی با رای بسیار متفاوت با بقیه انتخاب شدند ولی در سال 82 ناگهان ایشان با 25 سال سابقه بازنشسته شدند. سوال پیش آمد و نگران شدیم. چون نبود ایشان از جنبه آموزشی و برنامهریزی و سیاستگذاری بسیار مهم بود. دکتر میرسپاسی پس از آن از ریاست بورد و رئیس کمیته هم استعفا دادند و این ضربه دیگری به ما بود که چه کسی این بار را میخواهد به دوش بگیرد. من مامور شدم از طرف وزارت بهداشت به بیمارستان میمنت رفتم از دکتر خواهش کردم که ما که از بازنشستگی شما خبر نداشتیم، فقط کمیته تدوین را تشریف داشته باشید. برای اولین بار محیط بیمارستان میمنت و عکس دکتر میرسپاسی پدر را دیدم. یک صحنه از آقای دکتر دیدم که چشمشان پر اشک شد، نفس عمیقی کشیدند و گفتند: تو که نمیدانی وقتی به بیمارستان روزبه میروم، بوی پدر را میشنوم. ولی آخر به من نگفتند چرا باز نشسته شدند. حضور شان کمرنگ نشد و همه از ایشان استفاده کردیم و حال که خانم دکتر اضافه شدند و ما با واسطه از ایشان استفاده میکنیم. فکر میکنم ایشان با این رفتار واخلاق برای تمام روانپزشکان اسوه هستند.
دکتر همایون امینی نیز در پایان جلسه سخنانی درباره دکتر میرسپاسی گفت:
در آموزش پزشکی مانند بقیه علوم در چند دهه گذشته پیشرفتهای زیادی شده است. علیرغم پیشرفتهای متعدد برای بعضی از روشهای پزشکی هیچ روشی بهتر از الگوبردای نیست. خیلی خوب است الگویی وجود داشته باشد تا آنچه در کتابها نیست از الگوها یاد بگیریم. خوشبختانه این توفیق را داشتم که در مجاورت استاد بزرگی مانند دکتر میرسپاسی باشم تا روانپزشکی را بهتر بفهمم و مساله ای که در روانپزشکی نقش دارد این است که ارتباط و تاثیرارتباط با بیمار بسیار ارزشمند است.
یکی از مهمترین ویژگیهای دکتر میرسپاسی نظم است. ورود و خروج استاد و زمانی که سر ویزیت بودند و برنامههای آموزشی بیمارستان همیشه منظم بودند. هر زمان برای سخنرانی اسلاید تهیه میکنم همه را بارها مرور میکنم که اشتباهی در آنها وجود نداشته باشد که از دید دکتر میرسپاسی پنهان نخواهد بود. خیلی خوشحالیم که دکتر پس از سالها بازنشستگی هنوز در انجمن ما حضور دارند و فعالیت میکنند.