گزارش دیدار و گفتگو با سایه اقتصادینیا/آیدین پورخامنه
- عکس ها از:مجتبی سالک و مریم اسلوبی
یکصدوهفتادویکمین نشست پنجشنبه صبحهای بخارا به دیدار و گفتگو با سایه اقتصادینیا اختصاص داشت. این جلسه سیویکم خردادماه در خانه و شهرکتاب وارطان برگزار شد.
در این جلسه احمد سمیعیگیلانی ، میلاد عظیمی، کامیار عابدی و سایه اقتصادینیا حضور داشتند.
علی دهباشی، مدیر مجله بخارا، در ابتدای این نشست توضیحاتی دربارۀ کارهای قلمی اقتصادینیا ارائه داد و گفت:
اقتصادینیا دو مجموعه مقالات دارد که یکی توسط نشر مرکز با عنوان «هم شاعر، هم شعر» به چاپ رسیده است. ایشان سالها در مجلۀ جهان کتاب مقاله مینوشتند، دستیار استاد سمیعی در مجلۀ نامۀ فرهنگستان بودهاند و شجاعانه مینویسند. مقالاتشان، چه آنها که در مطبوعات ادبی انتشار مییابد و چه آنها که در کانال تلگرام و دیگر صفحات مجازی منتشر میشود، ایجاد بحث میکند که این خود جریان ادبی راکد ما را رونق میبخشد.
اقتصادینیا با بیان اینکه برگزاری جلساتی اینچنین پرجمعیت در صبح پنجشنبه بسیار امیدوارکننده است و ضمن تشکر از آقای دهباشی، اظهار داشت:
پیش از هرچیز بگویم که من جای خود را اینجا نمیبینم. میدانم جای من اینجا نیست ـ نه به لحاظ سنی، نه به لحاظ اندازه و کیفیت کار. هرکس باید اندازۀ خودش را بداند، من هم اندازۀ خودم را میدانم. قبل از اینکه دیگران این را بگویند، خودم میگویم که به لطف آقای دهباشی خیلی زود اینجا نشستهام.
کار من در محیط ادبی، زیر دو عنوان قرار میگیرد: یکی نقد شعر معاصر و دیگری ویرایش. در زمینۀ ویرایش، سالها در خدمت استاد سمیعی تلمذ کردهام و شاگرد مستقیم مکتب ایشان هستم. در زمینۀ نقد شعر معاصر هم سالها فعالیت مطبوعاتی داشتهام. حالا، چون این جلسه به صورت گفتگو است، در هر دو زمینه پاسخگوی سوالات حضار خواهم بود.
اقتصادینیا در ادامه، با نگاهی به موقعیت کلی فضای نقد ادبی، توضیح داد:
هر دو استاد گرامی (عابدی و عظیمی) در زمینۀ نقد شعر معاصر هم مینویسند، بنابراین فکر میکنم در زمینۀ نقد بهتر است دوستان صحبت را شروع کنند. من مقدمتاً عرض کنم که گمانم، بر سر اینکه در فضای کلی نقد ادبی (نقد شعر) تقریباً قلمها خاموشاند، اتفاق نظر داریم. قلمهایی هم که مینویسند درگیر ملاحظات و محدودیتها هستند و به همین دلیل است که نشریات ادبی تپشها و چالشهایی که در قدیم داشتند، ندارند. مطبوعات ادبی در گذشته خود منتقد پرورش میدادند، اصلاً پایگاه اولیه و اصلی نقد ادبی ما مطبوعات بود، اما اکنون آنقدر در نقد محافظهکار شدهاند که گویی دیگر به خود اجازه نمیدهیم دربارۀ شعرایی که زنده هستند و کار میکنند، بنویسیم. دربارۀ جریانهای بسیار متاخر، که دربارۀ حقانیت آنها تردید داریم، هم زبانها خاموشاند، تا این حد که منتقد میترسد که دربارۀ جریان نوخامهای صحبت کند، شاید باعث شود که بگویند تو این جریان را تایید کردی، تثبیت کردی یا باعث شدی که سردمدارانش به حقانیت کاذب دست پیدا کنند. پس مقداری پرهیز وجود دارد دربارۀ نقد کتابهایی که امروزه روز منتشر میشوند ـ کتابهایی که صاحبانش همین امروز رشد میکنند و جوانه میزنند. به نظرم همین است که فضا را راکد میکند. منتقد ادبی باید شجاعت این را داشته باشد که به جریانی که در همین ده سال اخیر پیدا شده هم بپردازد. نظر او حتماً نباید در جهت نفی یا اثبات باشد، بلکه میتواند سویۀ تحلیلی داشته باشد. به نظر من، آسیبی که در فضای نقد ادبی، مخصوصاً فضای مطبوعاتی نقد ادبی، وجود دارد محافظهکاری بیش از حد است. این پرهیز ناضرور است. اگر منتقد ادبی نخواهد به این مسائل بپردازد پس این وظیفۀ چه کسی است؟ شاعران شعر میگویند، داستاننویسان داستان مینویسند و ژورنالیستها اینها را معرفی میکنند. در مرحلۀ بعدی، این منتقد است که باید شجاعت داشته باشد اینها را بخواند، دربارهشان بنویسد، و اگر استعدادی میبیند آن را بالا بکشد. به نظر من، اگر این فضا وجود نداشته باشد و هر منتقدی بترسد از این که تحلیل کار شاعری جوان مساوی با تایید او پنداشته شود، این فضا خاموش باقی میماند. بهعلاوه، بجز اینکه قلم منتقدان تقریباً خاموش است، دید انکارآلودهای هم در فضا وجود دارد. من از شما میپرسم، چند جلسه و محفل برگزار میشود که به جریانهای ادبی متاخر شعر، این هنر اول ما ایرانیان، بپردازد؟ چند سلسله نشست دربارۀ نقد شعر برگزار شده؟ تقریباً هیچ. فضای کاملاً انکارآلودی بر عرصۀ نقد شعر سلطه دارد ـ چه در محافل دانشگاهی که دکتر عظیمی نمایندۀ آن هستند و چه در محافل پژوهشی و انتقادی غیردانشگاهی که آقای عابدی نمایندۀ آن هستند. یعنی خاموشی کامل. اتخاذ دیدی سراسر انکارآلود با توطئۀ سکوت فرق دارد. ممکن است دید من هم، بعد از تحلیل، همین انکار باشد، یعنی معتقد باشم که بسیاری از این آثار حقانیت ادبی ندارند، اما این را بهواسطۀ تحلیل باید گفت نه بدون آن و به دور از آن.
دربارۀ صفحهای که چندین سال است در مجلۀ جهان کتاب به بحث شعر اختصاص دادهام، بارها از طرف افراد مختلف، پیر و جوان، به من انتقاد شده که حیف وقت تو نیست؟! چرا وقتت را صرف خواندن این اشعار میکنی و دربارهشان مینویسی؟ یکبار آقای عبدالله کوثری، مترجم گرامی، به شوخی به من گفتند: سایه، اینها را مینویسی، آخرش آه حافظ دامنت را میگیردها! البته پنهان نمیکنم که برخی انتقادات گاهی با تمسخر و تهدید هم همراه است. اما به نظر من این کار ضرورت دارد، و کسی باید دربارۀ این شعرها چیزی بنویسد. اگر نگاه ما در این خلاصه شود که «ای شعر فارسی، که بدین روزت اوفکند؟»، بهتدریج شکاف بسیار هولناکی بین منتقدان و شاعران به وجود میآید. شاعران در پس پشت محافل خود، شعری میسرایند و در محافل ادبی اندکشمار خود شعر میخوانند و منتقدان هم با توطئۀ سکوت، در را بر روی هر نقدی میبندند. مایلم تاکید کنم که کار من در زمینۀ نقد شعر بههیچوجه معطوف به تایید و تثبیت جریانهای متنوع و متکثر شعر در حال حاضر نیست ولی کارم با این دید همراه است: ما ناگزیریم اینها را ببینیم. ناگزیریم جریانهای نو را ببینیم و بشناسیم. دید به انکارآلوده شکاف را روزبهروز بین آحاد جامعۀ ادبی ما بیشتر میکند؛ باید این آثار را نگاه کنیم، ضعف و قوت آنها را نشان دهیم و تحلیلشان کنیم تا، در همین حالت پریشانی که جامعۀ شعر ما دچارش شده است، یک اندک وحدتی بتوانیم پیدا کنیم.
دهباشی، با اشاره به نکتهای که نادرپور در دهۀ 40 در دفتر مجلۀ فردوسی گفته بود، بیان کرد:
زمانی در مجلۀ فردوسی، در اواخر دهۀ 40، نادرپور گفته بود که ما بیستهزار شاعر داریم اما تیراژ کتاب شعر بین 150 تا 200 آن هم در حوزۀ دوستان و آشنایان است. زمانی چاپ کتاب شعر به این سادگی نبود. اگر به اولین مجموعه شعر آتشی نگاه کنید، سیدحسینی پول گذاشت تا این کتاب به چاپ برسد. امروز با شیوههای سادۀ چاپ به صورت ریسوگراف، هرکسی با 200 یا 300 هزار تومان میتواند صاحب مجموعه شعر شود. بخشی از آنچه اقتصادینیا اشاره کردند به بیاعتنایی شاعران جوانتر ما نسبت به زبان فارسی برمیگردد؛ بنابراین به وسعت اقیانوس کتاب شعر منتشر میشود اما ارتباط این آثار با زبان فارسی به اندازۀ یک بند انگشت است. این شاعران با کلمه سروکار دارند و تعقلات خود را با همین واژگان ارائه میدهند. با خواندن مجلات فارسی کسی رشد نمیکند یا گنجینههای ذهنی کسی قوی نمیشود. باید سرچشمههای زبانی او تقویت پیدا کند. بسیاری از دوستان جوان میگویند چرا سعدی یا سفرنامۀ ناصرخسرو بخوانیم و همین باعث میشود که اینها نتوانند با تعداد کلماتی که بتوانند تاثرات خود را منتقل کنند، کار ماندگاری عرضه کنند و به همین مناسبت میبینید به محض اینکه جوهر خشک شد، مرگ آن شعر فرا میرسد، البته این بخشی از ماجرا است.
کامیار عابدی در ادامه این گفتگو دربارۀ وضعیت نقد ادبیات معاصر با تکیه بر شعر در سه دهۀ اخیر توضیحاتی ارائه کرد:
دو نظری که اقتصادینیا و دهباشی فرمودند، دو فکری است که حالا در حوزۀ شعر معاصر وجود دارد. این دو تلقی تقریباً مخالف یکدیگر است. یک تلقی میگوید که ما بایدهمه دفترهای شاعران معاصر را بخوانیم و دربارۀ آنها تحقیق کنیم، تشویقشان کنیم، ضعف و قدرت آنها را بررسی کنیم .اما دیدگاه دیگر میگوید که بسیاری این آثار خیلی زود به فراموشی سپرده میشود. نظر اقتصادینیا به خود شاعران معاصر برمیگردد. آنها این نظر را دارند که نقد ادبی از شعر جامانده است. یعنی نقد ادبی ضعیف است و جایی جز پشت درهای بسته ندارد. آن کسانی هم که مخالف این وضعیت هستند معمولاً به دورۀ درخشان شعر فارسی، مخصوصاً دهۀ 1320 تا 1350 ارجاع میدهند که در آن دوره شاعران برجسته و شعرهای درجه یکی داشتیم که هنوز جاری است و ذهن مردم به آن آغشته است، در صورتی که شعرهایی که در چهار دهۀ اخیر سروده شده اغلب به ذهن و زبان راه پیدا نمیکند.
یکی از نکتههایی که میتوان در حوزۀ شعر معاصر مطرح کرد این است که در دهه های 20 تا 50 یک نیروی آرمانخواهانهای در حوزۀ اجتماع، سیاست و فرهنگ وجود داشت که آن نیرو تقریباً بعد از انقلاب به تدریج ضعیف شد و به کنار رفت. آن قسمت که جنبۀ سیاسی داشت مورد انتقاد شدید قرار گرفته است. از حدود سالهای 72 تا 73 انتقاد از اخوان و شاملو به عنوان رهبران و لیدرهای شعر نو به شدت زیاد شد تا جایی که میبینیم که بخشهای سیاسی شاعرانی از این سنخ کم تر و کمتر دیده میشود اما بخشهای کلیتراز شعرهایشان که مربوط به انسان، عشق و طبیعت است همچنان خوانده میشود. اما تعدادی از منتقدان ادبی، به دلیل اینکه حضور این شاعران منوط به آرمانهای سیاسی بود، این شاعران را مورد نقد و ملامت قرار میدهند. حدود یک ماه قبل مجموعه مقالات محمدهاشم اکبریانی را که مروارید با عنوان «ایدئولوژی و ادبیات» چاپ کرده است می خواندم. مولف در آن شاملو و عدۀ زیادی از شاعران را، که در آن دوره به بازنمایی سیاست میپرداختند، درخور انتقادهای جدی دانسته است.
موضوع دیگر این است که شعر معاصر و مدرن ما از نظر فرم معمولاً به دو گروه تقسیم میشود: یکی شعر سپید ( بگذریم از این که نباید آن را شعر سپید بنامیم چراکه شعر سپید در زبانهای فرنگی به شعر بیقافیه گفته میشود و باید به آن شعر منثور بگوییم). این شعر سپید با شعر سپیدی که شاملو میگوید تفاوت دارد.اگر به شعر شاملو شعر سپید بگوییم باید مضافالیه به آن اضافه کنیم و بگوییم شعر سپید آهنگین. چون شاملو از طریق بازیهای کلامی، جناسها و مخصوصاً از طریق موسیقی که در شعر پخش میکرد که ممکن بود گاه به وزن عروضی نزدیک شود ، در مجموع آهنگی در کلام ایجاد میکرد.بنابراین بهتر است بگوییم شعر شاملویی.این نوع شعر حالا کمتر طرفدار دارد و مخاطبان از آن فاصله گرفتهاند و به طرف شعر سپیدی رفتهاند که در آن منطق شعر حاکم است ولی منطق شعر از طریق تخیل یا مجاز یا نوعی فکر که در آن احساس دیگری غیر از زبان روزمره به ما دست میدهد،مورد تاکید قرار می گیرد. این نوع شعر چیست؟ میتوانیم بگوییم شعر سپید. به نظر میآید این نوع بیشتر به مثابه نثر خوانده میشود. یعنی شعری است که خوانده میشود و در بهترین حالت از آن لذت میبرید .اما سپس در کتابخانه میگذارید و با ذهن شما درگیر نمی شود. ممکن است دو سال بعد ضرورتی حاصل شود و به آن مراجعه کنید ولی شعری نیست که به لحاظ زبانی و ذهنی درگیری خاصی در ذهن شما ایجاد کند. برای لذت بردن از آن بهره میگیرید و به مثابه نثر خوانده میشود. همۀ ما چنین دفترهایی را در کتابفروشیها میبینیم و میخوانیم.
نقد دیگری که وارد است، در فضای شعر سپید که از آن صحبت میکنیم، این است: تعداد شاعران و شعرهایی که توانسته باشند برتری نسبت به سایر داشته باشند، زیاد نیست. این اندک بودن باعث میشود ناشران اقبال کمی نسبت به آن شعر نشان دهند. اگر به ناشرانی رجوع کنیم که در حوزۀ شعر سپید فعالیت میکنند، اینها به تعداد اندکی از این شاعران علاقه دارند و بقیۀ شاعران ناگزیرند برای انتشار شعر هزینۀ شخصی کنند یا ناشر با شمارگان اندک کتاب را منتشر کند. هرچه شمارگان پایین آید نشاندهندۀ آن است که بُرد آن شعر در ذهن مخاطب اندک است. چیزی که در شعر سپید در دهۀ اخیر اتفاق افتاد و من آن را در مقالهای نوشتم به این موضوع اشاره کردم، این است که شعر سپید در شاخه ای که توانسته موفق شود، قسمت شعر محتواگراست . چند شاعر توانستند دراین حوزه موفق باشند ولی تعداد آنها کمتر از تعداد انگشتان دست است. مانند شمس لنگرودی، سیدعلی صالحی،عباس صفاری، رسول یونان، گروس عبدالملکیان و چند نفر دیگر. اینها توانستند رومانتی سیسمی نو را در شعر سپید بازنمایی کنند. دوم به خاطر اینکه اینها توانستند در زبان شعر سپید به زبانی کمابیش معیار دست پیدا کنند که با مخاطب تا حدی عمومی ارتباط برقرار کند و نکتۀ سوم این است که در طول دهۀ هشتاد گروهی از خوانندگان شعر سپید در فضای شهری و نیمهشهری در طبقۀ متوسط و نیمهمتوسط به وجود آمد که خواهان این نوع شعر بود و این باعث شد که شعر سپید از مخاطبان خیلی خاص به کمی خاص و تا حدی عمومی نزدیک شود. نکته دیگری که به رشد شعر سپید محتواگرا و شعر نو- رومانتیک کمک کرد اتفاقهایی بود که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیرشوری سابق و بعد از پایان جنگ حزب بعث عراق در کشورمان به وجود آمد و آن اینکه نوعی بیزاری از سیاست و آرمانخواهی بود که شعر سیاسی را به کنار زد و نوعی اغتشاش در شعر ما ایجاد کرد و آن خصوصاً رواج نظریههای پساساختارگرا و نظریههای پسامدرن که به وسیله رضا براهنی در کلاسهایش مورد توجه قرار گرفت و شاگردان او در آثارشان استفاده کردند . من در آن زمان تازه تحلیل شعر را شروع کرده بودم. در آن زمان دهه 70 افرادی مثل من در اقلیت کامل بودند واز هر طرف تیرهایی به سوی ما روان بود که چرا نمیخواهید شعرهای پست مدرن را قبول کنید ! اما سرانجام شعری که من شعر سپید محتواگرا می نامم بر جریان های دیگر غلبه کرد و خواننده پیدا کرد و طبعا ناشران هم به آن راغب شدند.
اقتصادینیا از میان صحبتهای عابدی سوالی مطرح کرد و گفت:
فرمودید بعد از جنگ، شعر به سمت غیرسیاسی شدن رفت. من فکر میکنم وظیفۀ منتقد این است که این مساله را درک و اعلام کند که همین غیرسیاسی شدن شعر، خود سیاسی است. چنین دیدی اگر باشد میتوانیم تعداد زیادی از این دفترها را زیر این چتر گرد آوریم که بله اینها شعر غیرسیاسی هستند ولی به دلیل سیاسی اینها غیر سیاسیاند و این خود مایۀ تحلیل است.
عابدی درتوضیح خود به مقالۀ «شعر ایران در دوران پساجنگ» اشاره کرد و افزود:
برای نوشتن مقالۀ «شعر ایران در دوران پساجنگ» در شمارۀ اخیر جهان کتاب سه سال وقت صرف کردم. این مقاله چکیدۀ تاملات فردی است که ذهنش درگیر شعر است و در طول سه سال درباره سه دهه از جریان شعر فکر میکرد که چه اتفاقی افتاده است. اولین مقالۀ من در سال 1368 در سن 21 سالگی دربارۀ شعر معاصر چاپ شد. الان حدود سی سال از آن زمان میگذرد . در طول این 30 سال من خود جزئی از این مجموعه بودم .یعنی جزئی از فرایند تاریخی بودیم که در زبان شعر فارسی اتفاق داشت میافتاد .اگر شما هم در سال 73 در آن وضعیت مانند بنده بودید نمیتوانستید تشخیص دهید. چراکه ما اعضا و پیچ و مهرۀ یک فضای کلی بودیم . حتی خود دکتر براهنی هم متوجه نبود که دارد چهکار میکند .چراکه وقتی مطالب 6-5 سال قبل او را میخوانیم، میبینیم که حرف دیگری میزند و دارد با نگاه به یونگ و کهن الگوها ادبیات را بررسی میکند اما ناگهان به مابعد ساختارگرایی میپرد. براهنی در سال 1340 از طرفی فضای سوسیالیستی و از طرف دیگر با نگاه به رومانتی سیسم ادبی کار خود را شروع کرد و خود جزئی از این جریان بود. یعنی نقد ادبی خود جزئی از جریان است و همراه ادبیات اینها با هم پیش میروند .
اقتصادینیا گفت: اگر به عقب برگردیم، وضعیتی که الان وجود دارد از نظر طوفانی بودن فضا، تا اندازهای قابل مقایسه با فضای دهۀ 30 یا 40 است، یعنی بعد از فرو نشستن ستیز کهنه و نو درادبیات. اما همانموقع هم کسانی بودند که پیچ و مهرۀ نظام شعری ما بودند، خودشان ناظر درونی و فعال درونی بودند اما خاموش نبودند. مثلا محمد حقوقی. او در همان زمان جُنگ درمیآورد و شاعر معرفی میکرد، براهنی و تمام شاعران، خودشان دبیر مجلات بودند. چنین خاموشی مطلقی حکمفرما نبود.
عابدی گفت: فضای مجازی اجازۀ چاپ مجلات را نمیدهد، بخارا و چند مجله دیگر به زحمت کار میکنند.
احمد سمیعی در این میان، با تشکر از دهباشی که این نشست را سازمان داد، خواست تا جلسه از سوال و جواب بین دو تن خارج شود و گفت: «مساله شعر سپید فقط این نیست که این اثر نثر است یا نه، همه چیزهایی که لازمۀ شعر است یعنی تخیل و کلام آهنگین در شعر سپید وجود دارد. شاملو زمانی میگفت من زبان کوچه و بازار را در شعر میگویم، چرا که فکر و پیام با زبان ارتباط دارد و نمیتوان بدون زبان فکر و پیام را رساند. این لازمۀ روحیات، جهانبینی و بینش شاملو است که در دورهای هوای تازه و در دورهای شعر تازه گفته است. مساله نظم و نثر نیست، بلکه مساله این است که چه زبانی برای چه پیامی مناسب است.
برای این که بگویم چرا اقتصادینیا موفق شده یک روبریک تازه فتح کند و چرا دیگران نتوانستند چنین روبریکی فتح کنند، عرض میکنم، برای این است که این حوزه متولی نداشت. اقتصادینیا در حوزههای دیگر هم وارد شده است و در کتاب هم شاعر هم شعر، نقدهای بینظیر ارائه داده است. ایشان در حوزههای دیگر هم وارد شده ولی امروز آنها را بررسی نمیکنیم. امروز نقد شعر نوخامهها را انجام میدهیم که خیلی مهم و موثر است چرا که استعدادپرور است و نمیتوان آن را منتفی کرد با این بهانه که شاعران اسم و رسم ندارند. حوزۀ کار اقتصادینیا با حوزۀ کار عابدی به کلی فرق دارد ولی متضاد هم نیستند. مهدکودک تضادی با دانشگاه ندارد.»
او در ادامه یادداشتی را با عنوان «چرا اول از همه وقت شعر را میخوانم» برای حضار قرائت کرد:
خانم اقتصادینیا زیر و بم و فراز و فرود حیات شعری تک تک شاعران نوخامه را میشناسد و پی میگیرد. با تجربههای فکری و ذوقی آنها آشنا است و همۀ اینها را با ایجاز و مهارت تمام، زنده و فصیح، بیان میکند. مسیر راهی را که پیموهاند، میشناسد و به روشنی نشان میدهد. به ما میگوید که از آیندۀ آنان چه تصوری دارد و چه سرنوشتی را برای زندگی شاعرانۀ آنان پیشبینی میکند. انگار خود آنان را پرورده و با استعداد و قریحۀ آنان آشنایی دارد. بیراهه و کژراههروی آنان را میشناسد و به آنها گوشزد میکند. نقد او سازنده است و پرورنده و نه ذوقکش و سرخوردهساز، ملایم و مهرانگیز، نه تند و رماننده. او در این نقش، دایهای را میماند که در خانه ملاطفتآمیزش شیرخواره را با خود مانوس میسازد. آنچه او میگوید لالایی آرامشبخش است نه تلخزبانی زجردهنده.
سخن کوتاه، اقتصادینیا نوخامهپروری ماهر و کاردان و نه درشتسخن است. مائده و غبارزدا است. هم تشنگیساز است و هم تشنگینشان، نرمگفتار و قوترسان است. مربی خوشنمره است. مربی مستعدشناس و مستعدپرور است، توصیف و تعریف او نیز با زبان شاعرانه است؛ موجز و گویا. اقتصادینیا در وقت شعر، شاعری است که شعر نمیسراید اما خود شعر است و با آن عجین است. نمایشگاه او شاعرانه است. زبان نقد او شاعرانه است. سخنش شعر است، حضورش شعر است. غیابش نوستالژی شعر است. از شعر گاه تعاریف غیرمستقیم بهدست میدهد و شاخصههای آن را برمیشمرد. توجه او به کلمات گاه من را به یاد گفتاری از کلوده میاندازد که ترجمۀ آن را سالها پیش انجام دادم.
با خود گفتم که جهان کتاب هر دو ماه منتشر میشود. پس میتوانم مطالب مورد علاقۀ خود را تماماً ظرف این مدت بخوانم اما برای ترتیب و نوبتبندی خواندن مقالات مردد بودم. در این باب مردد بودم و فکر کردم اول وقت شعر را بخوانم که روبریک ثابت و مستمر و نسبتاً کوتاه دلنشینی است. سخن در این روبریک موجز، هموار و شیرین است. از دل برآمده و به دل مینشیند. هنر ایجاز در آن تنها عوض کردن آنچه بار معنایی ندارد، نیست. هنر بیشتر در یافتن و به کار بردن تعبیرهایی است که بار معنایی غلیظی داشته باشند و سایه در شکار آنها مهارت کمنظیر دارد. در اینجا لفظ و تعبیری پرمایه به جای عباراتی در متن مینشیند. مجال آن نیست که در این باب مثالهایی بیاورم. من گلفروش نیستم که گلهای دیروز چیده را دسته و بسته کرده و پیش خریدار بیاورم. ترجیح میدهم باغبانی باشم که وقتی گردشگری باذوق میبیند در مجلس گلهای تازه و تر را میچیند و به او هدیه میدهد. میدانم که یافتن چنین تعبیرها و الفاظی کار هر کسی نیست، کار کسی است که در متون و آثار تطور کرده باشد. حضور ذهن داشته باشد، ممارست داشته باشد. در پایان خوش است که دل به دریا زنم و بگویم کار سایه نوعاً رقابتناپذیر است. اگر منکرید برای آزمون عرصه باز است: این گوی و این میدان!
دکتر میلاد عظیمی در ادامۀ این نشست برای کسب درک بهتر از فعالیتهای خانم اقتصادینیا، سوالاتی از او پرسید:
کار خانم اقتصادینیا را باید در سه حوزه بررسی کرد. بخشی از کارشان نقد شعر است. این نقد شعر بخش قابل توجهش، شعر نوخامه گان است. و بخش دیگر کارشان ویراستاری است و در این بخش یادداشتهای تامل برانگیز دارند، حرفهای هستند و اگر یادداشتهای خود را در کتابی جمع کنند، بیشتر به چشم خواهد آمد. بخش دیگر نثر ایشان است. به گفته استاد سمیعی، ممکن است افرادی باشند که به هر دلیل با محتوای کار خانم اقتصادینیا مخالف باشند ولی اگر انصاف داشته باشند، نمیتوانند نثر فاخرشان را منکر شوند. ایشان از نثرنویسان خیلی خوب هستند. کار ایشان را در این سه حوزه باید دید و بررسی کرد.
من به اقتضای کار معلمی از خانم اقتصادینیا چند سوال میپرسم و هدفم این است که بیشتر با کارها و نظراتشان آشنا شویم.
در بخش مربوط به نقد شعر استاد سمیعی گفتند که خانم استعدادها را کشف میکنند، بسیاری از آثار را که ما نمیخوانیم ایشان میخوانند و نقد میکنند که خیلی مفید است. سوالی مطرح است و آن اینکه ملاک ایشان برای انتخاب کتاب برای نقد چیست؟ بر چه مبنایی دفتر شعری انتخاب میکنند و آن را نقد میکنند.
دومین نکته به همین حوزۀ شعر بر میگردد. من میدانم ایشان با نقد و بررسی بعضی از این دفتر شعرهای کم ارزش و بی ارزش به نوعی ایثار میکنند، ولی خب در نقدهایشان چرا کمتر وارد مباحث فنی و زبانی نقد شعر میشوند؟
سومین سوال این است ، و در سخنان استاد سمیعی هم بود، مقالاتی که خانم در نقد شعر مینویسند خود با زبان شعرگونه است. اما عدهای ممکن است با همین مساله مشکل داشته باشند که آیا باید زبان نقد زبان شاعرانه باشد یا نباشد؟ همچنین ایشان مقاله ای نوشتند دربارۀ ژورنالیسم که تاملبرانگیز است. از آن مقاله بر میآید که امعتقد به نوعی ژورنالیسم ممدوحاند. میخواهم حدود و ثغور ژورنالیسم بد و خوب را دقیق تر مشخص بفرمایند.
اقتصادینیا در پاسخ توضیح داد:
دکتر عظیمی موقعیت خاصی دارند، به همین دلیل سوالات خاصی دارند. ایشان پایگاه دانشگاهی دارند پس نمایندۀ آن جامعۀ دانشگاهی هستند که به نقد نگاه انکارآلود ندارند. همینقدر که در دانشگاه دربارۀ شعر معاصر صحبت میکنند خیلی با ارزش است. ملاک انتخاب من برای معرفی دفاتر و شاعران چیست؟ من طیف مخاطبی را برای خود انتخاب کردهام و سعی میکنم چیزهایی را انتخاب کنم که برای آن طیف موثر و مفید باشد. اول شاعران، که اغلب اثر همدیگر را نمیخوانند. من سعی میکنم با معرفی اینها خودشان را به خودشان معرفی کنم ـ کاری که در جامعۀ زنده ادبی باید به صورت طبیعی انجام شود. اینها باید همه گرد هم آیند. یکی از اهداف من این است که شاعران همدیگر را بشناسند. هدف دیگر من شاعران دورمانده هستند. شاعرانی که در شهرستانها و مناطق دور از مرکز زندگی میکنند و تریبون ندارند، سایت و وبلاگ و مدیر انتشار و مدیر روابط عمومی ندارند ولی استعداد دارند و کار میکنند و دفتر لاغر 50 صفحهایشان را با هزینۀ خود ته شهری منتشر میکنند.
دربارۀ کیفیت انتخاب دو حالت دارد: یا انتخابهایم از زمرۀ نفی است، یا اثبات. مثلا ً بارها شده که صراحتاً کار کسی را نفی کردهام و نوشتهام این نوشتهها شعر نیستند. مثلاً یک بار فقط یک پاراگراف دربارۀ گزیده اشعار رزا جمالی نوشتم و گفتم:«جالب است که بعد از 20 سالی که از انتشار این شعرها گذشته و بعد از سرطانی که شعر معاصر در دهۀ 70 به آن مبتلا شد، هنوز از آن اشعار گزیده هم منتشر میشود. این نوشتهها شعر نیست نه در دهه 70 و نه در هیچ یک از دهه ها و سدههای آینده». مشخص است که چرا من دربارۀ جمالی نوشتم چون خواستم بگویم که اینطور ننویسید، اینها شعر نیست. دستۀ دیگری از اشعاری که برای بررسی انتخاب میکنم، دفترهای اول یا دومی است که استعدادی دارند و اگر نقاط قوت آنها برجسته شود هم میتواند برای آنها راهگشا باشد و هم برای جوانان دیگر راهگشا باشد که بدانند کدام طرف بروند و کدام نروند.
چرا کمتر وارد مباحث فنی شعر میشوم؟ چون این شعرها گنجایش ندارد و به این تحلیلها راه نمیدهد، بضاعت این شعرها بیش از این نیست. بعضی از این شاعران هنوز در پیدا کردن فرم شعر خود در قدمهای اولند. باید بگویم که نمیطلبد. فرض کنید در دفتر 50 صفحهای، 40 شعر سه خطی است و دیگر گنجایش ندارد نقد ادبی معطوف به ژرف ساختها ارائه دهم.
گفتند زبان نقد شاعرانه است. من فکر میکنم زبان نقد باید ابجکتیو باشد یعنی باید مستدل باشد، دال ومدلول مشخص داشته باشد و اگر زبان نقد به شعر گرایش دارد این نقص کار من است. ولی من هم اینطور حرف میزنم. این که نوشتههای من بوی شعر دارد، ممکن است از قدرت استدلالی دور شود، اما ما بهازایی دارد که همه آن را بخوانند، شیرین و خواندنی باشد و اگر در مجلهای منتشر میشود شوق برانگیزد که خوانده شود. من فکر میکنم بین نقد مطبوعاتی و آکادمیک تفاوت وجود دارد.
عابدی در این باره گفت:
در اینکه نقد باید خوشگوار باشد شکی نیست ولی نقد درستی بر همین زبان شاعرانه منتقدان وارد میشود.من وقتی به نوشتههای قبلی خود مراجعه میکنم متوجه میشوم که زبان شاعرانه داشت .بنابراین، متوجه ضعف خودم شدم و سعی کردم که از آن فاصله بگیرم. نقد حتما بایدعینی( ابجکتیو) باشد و سعی کند که به نحوی تحلیلی با زبان مستدل نوشته شود. اقتصادینیا نثر را زیبا مینویسد .اما آیا نثر زیا کافی نیست.ولی سالها قبل یکی از ادیبان به پژوهشگری به خاطر زبان زیبایش انتقاد کرده بود و گفته بود: «وادی لغزان زبان زیبا».زبان زیبا برای رسانایی کلام بسیار خوب است.اما ما بیش تر به زبان روشن و علمی در نقد نیاز داریم.اگر خوشگوار بود، بسیار خوب است.اما ویژگی اصلی باید روشن بودن و علمی بودن باشد.البته من به نقد ادبی توجه دارم نه زبان داستانی و روایی که در آن جا زیبایی و هنری بودن نثر جای خاصی دارد.
سمیعی برای رفع سوءتفاهمی که ممکن بود بین منتقدان ایجاد شود، توضیح داد:
سوء تفاهمی شد، زبان شاعرانه که من میگویم شعر نیست. استفاده از تعبیرهاییست که انتظار شنیدنش را ندارید. استفاده از کلماتی که بار معنایی غلیظی دارد. اگر کتاب سیمون دوبوار را بخوانید در هر صفحه چنین تعبیرهایی را شکار کرده و به جای یک یا چند عبارت یک لفظ به کار برده ست. وقتی میگویند زبان شاعرانه یعنی زبانی که هموار است. این احساسی است که من دارم.
اقتصادینیا در ادامۀ پاسخ به سوالات عظیمی توضیح داد: «دکتر عظیمی لفظ ایثار را بهکار بردند، ایثار شاید تعارف مبالغهآمیز ایشان است. این وظیفۀ ماست که اینها را بخوانیم. این زبان جوانهای ماست، حال به هر دلیل تاریخی دچار فترت است، به هر اشکالی که دچار است، این وظیفۀ ماست که بخوانیم و اگر نخوانیم چطور میتوان از جریانهای روز دید درستی داشت؟ نگاه به انکارآلوده خود خطرناک است و میتواند جداییافکن باشد. اینکه به این شعرها نپردازیم به نظرم پاک کردن صورت مساله است. دلایل تاریخ ادبیاتی دارد که شعر ما به این نقطه رسیده است. اول باید این واقعیت را بپذیریم و به جای نفی، تحلیل کنیم.
عابدی گفت: در سالهای حدود 80، سالی 900 دفتر شعر منتشر میشد که حالا امروز به سالی سه هزار دفتر رسیده. من وقتی به انجمنهای ادبی میروم میبینم که دیگر افراد کتاب را به کتابخانه ملی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نمیفرستند و راه کوتاهتر را برای گریز از ممیری انتخاب می کنند و خودشان در 50 یا 100 نسخه دفتر به چاپ میرسانند.
عظیمی سوال دیگری مطرح کرد و پرسید:
در بخش مربوط به شعر، چند مقالۀ بحث برانگیز داشتید. یکی یادداشت شما درباره فروغ بود. چرا باید به فروغ از این زاویه نگاه کرد؟
اقتصادینیا پاسخ داد:
دربارۀ مباحثی که دربارۀ فروغ مطرح کردم، معتقدم اشعار فروغ ماهیت به شدت اتوبیوگرافیک دارد یعنی با تعبیری که خود استفاده میکند «شعر من زندگی من است و زندگی من شعر من است» نشانههای مستقیم از وقایع است که در زندگیاش بود. پس چطور میتوانیم شعرش را بشناسیم بدون اینکه زندگی او را بشناسیم؟ شناختن جنبههایی از زندگی فروغ فرخزاد ضروری است چون شعرش زندگینامهای است. همیشه وقتی درباره بخشی از زندگی افراد معاصر صحبت میکنیم جنجالبرانگیز است. من فکر میکنم در این بحث اخلاقی که آیا پرداختن به جنبههای مختلف زندگی فروغ اخلاقی و ضروری است، جواب نزد مخاطب است. من معتقدم باید وارد بشویم و من وارد میشوم که از آن به نفع درک شعر کمک بگیرم نه به نفع فضولی. برای اینکه بدانم وقتی فروغ میگوید «جای انگشتانت مانند پنج شاخه حقیقت روی صورت من مانده بود» شاعر سیلی خورده است. به نفع شعر کمک میگیرم اما اگر مخاطب فکر میکند رفتن در زندگی خصوصی شاعر غیراخلاقی است، خودش مطلب غیراخلاقی را نخواند.
در ادامۀ نشست سوالات حضار مطرح شد:
ـ دو نکته را میخواهم در قالب سوال بیان کنم. فارغ از نگاه کارشناسی شاید بتوان شعر سپید را نثر دلنشینی در نظر داشت که مخاطب عام دارد، این را چطور میتوان فهمید که شعر است یا نیست؟ ما در ایران چیزهای زیادی را در پستو داریم، در جایی خواندم چیزی که چاپ نشده باشد، شعر نیست، نظر شما چطور است؟
اقتصادینیا پاسخ داد: به هیچ وجه معتقد نیستم که الان شعری وجود دارد که شاعر بخواهد و نتواند آن را منتشر کند. فکر نمیکنم کشوهای شاعران پر از شعرهایی است که دولت اجازۀ چاپ آن را نمیدهد.
ـ در ترمینولوژی نقد ادبی، شعری به نام شعر دیگر داریم، در تقسیم بندی که فرمودید این را کجا قرار میدهید؟ اقبال جدیدی به اشعار شعر بیژن الهی شده چرا چنین است؟
عابدی گفت: شعر دیگر، جریانی است که در اواخر دهه 40 شکل گرفت.. این جریان با فریدون رهنما آغاز شد و با توجه به موج نو سینمای فرانسه اسم آن را موج نو گذاشت. دو شاخۀ این سبک مهمتر بود. یکی یدالله رویایی که سبکی آورد موسوم به شعر حجم. رویایی بیشتر تمرکز روی شعر و موضوع هنر برای هنر و فرمالیسم داشت . گروه شعر دیگری این موضوع را برنتافتند.چرا؟ چون شعر حجم به فرمالیسم محض منجر می شد اما شعر دیگریها بازنگری در سنت داشتند وبه تلفیقی با عرفان و خودنگری رسیدند. بیشتر شاعران این سبک به خانقاه و عرفان و دراویش پیوستند، به طور کلی آنها به یک محتوایی میاندیشیدند . اینها جزو جریانهای حاشیه شعر ایران در دهههای40 تا 50 بودند. اما به دلیل اینکه در آن دورهها شعر سیاسی و نیمایی در صف اول بود ، گرایش های دیگر شعر در آن دوره در حواشی قرار داشتند. در دورههای بعد از انقلاب اینها کار خود را ادامه دادند، از دهه 70 شعر سیاسی و آرمانخواهانه در ضعیفترین حالت خود قرار گرفت و گرایشهای حاشیه ای طبعا به مرکزیت ادبی نزدیک تر شدند. شعر حجم در اواخر 70 و اوایل 80 بیشتر مخاطب پیدا کرد و اشعار رویایی مجددا چاپ شد .اما این جریان به دلیل گریز تقریبا کامل از محتوا دوباره به حاشیه رفت. الان شعری که به محتوا تکیه دارد بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. موقعیت اخیر یعنی توجه به محتوا باعث توجه بیشتر به شعر دیگر شد مخصوصا اینکه بیژن الهی در همین دوره متاسفانه فوت کرد .از اوایل دهه 80مجله ای با نام «این شماره با تاخیر» که نماینده شعر دیگری ها بود و کارشان را به صورتی جذاب و وبا وسواس عرضه می کردند، شروع به کار کرد. االبته تلقی عرفانی هم معمولا برای ایرانیان جذاب است مخصوصا وقتی که با مدرنیسم ادبی همراه شود.بیژن الهی فرد شاخص این گروه بود و از رثاییه هایی که درباره او نوشته شد، می توان به میزان محبوبیت و نفوذ کلام او در این گروه پی برد.
ـ وقتی معیارهای سنتی شعر را کنار میگذاریم، هرکس میتواند نوشتههای خود را با نام شعر منتشر کند، ملاک چیست؟ نوشتههای نثر صالحی چرا باید به عنوان شعر تلقی شود؟
اقتصادینیا پاسخ داد: به تعبیر دکتر مسعود جعفری «دیوار شعر کوتاه شد». وقتی وزن و قافیه نباشد، مضامین عرفانی و عمیق و فلسفی هم نباشد، فقط وصف حال میماند. اما به نظرم تا وقتی که مخاطب دارد، گو این که آن مخاطب من و شما نیستیم، حتی اگر اندک باشد، باید آن را ببینیم. عدهای از آن لذت میبرند. عده ای هدایایی از این شعر میبرند. میتوان گفت سلیقه عمومی شعر تنزل پیدا کرده است. من سعی میکنم معیاری از این آثار به دست دهم.
عابدی توضیح داد: هم مخاطبان و هم منتقدان باید به تعریفی از شعر برسند و بر اساس آن نقد کنند. الان تعریف شعر در سال 2018 خیلی مشکل شده است.
برخی از شعرا به سمت سلیقۀ مخاطب میروند و برخی میخواهند سلیقۀ مخاطب را ارتقا دهند. در این زمینه نقش منتقدان چیست؟
اقتصادینیا گفت: منتقد قطعاً در ارتقای سلیقه شعری مخاطبان نقش دارد اما در این وضعیت که الان شعر است، با تعداد بالای شعر، خاموشی در نقد، صدا به کجا میرسد؟
ـ به نظرتان به شاملو خود نزد اهل فن و مخاطب عام بیشتر به آنچه باید بها داده نشده است؟
عابدی گفت: شاملوشاعر برجسته ای است .اما الان شعر شاملو در مرکزیت شعر معاصر ایران قرار ندارد .چون قرائت اصلی از شعراو متکی بر جنبه های سیاسی است. اما شاعران ایران درسه دهه اخیر از آرمان خواهی و سیاست گریزان شده اند!
اقتصادینیا افزود: جایگاه شعر شاملو درخور و منحصربهفرد است و به دلیل چیزهایی که به شعر اضافه کرد، باید به کردههای او بها دهیم.