مجلس یادبود شادروان دکتر داریوش شایگان برگزار شد/آیدین پورخامنه

عکس ها از: مهدی امامی و متین خاکپور

پنجشنبه نهم فروردین‌ماه 1397 مجلس یادبود دکتر داریوش شایگان در مسجد الرضا با حضور خانواده و اساتید گرانقدر برگزار شد.

در این مراسم سیدمصطفی محقق داماد، محمدرضا شفیعی‌کدکنی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، لیلی گلستان، آیدین آغداشلو، غلامحسین کرباسچی، محمدرضا تابش، احترام برومند، اسدالله امرایی، بابک احمدی، حسین معصومی همدانی، جواد طباطبایی،پرویز جاهد، حسین محجوبی،ایرج پارسی نژاد، مرتضی الویری، آنژل عرب شیبانی، سرگئی بارسقیان، جواد طوسی، هادی سودبخش، دکتر سرمد قباد، مینو مشیری، فاطمه ولیانی، خجسته کیا، مریم عسگری، ایرج امینی، بهمن فرمان آرا، دکتر شفق  از موسسه یونس امره، پروانه سمیعی، کیانوش انصاری، هوشنگ اسماعیل زاده، لیلی فیروز . شهین صفوی ،ندا زروان. شهلا محمدی. نازی اهری. محمد علی قاجار. محبوبه مهاجر. اقا وخانم فلسفی. هایده کمانگر. همایون مشیر زاده. دکتر کمال هدایت.علی دهباشی و اساتید دیگر و دوستدارن دکتر شایگان حضور داشتند.

علی دهباشی، مدیر مجله بخارا پیش از آنکه خطیب مجلس برسند چند نکته از سوی خانواده  شایگان بیان کرد و گفت:

نخست از آیت الله محقق داماد، دانشمند گرامی که در تمام این روزها خانواده و جمع دوستداران را تنها نگذاشتند، بر پیکر دکتر شایگان نماز خواندند و حضورشان امشب، در این مجلس برای ما افتخار آمیز بود، دوم از پزشکان معالج شادروان دکتر شایگان، جناب دکتر مسعود مهرپور و دکتر بابک زمانی که پزشکان مستقیمشان بودند؛ همچنین پزشکان دیگری که در شرایط گوناگون دوستداران ایشان را همراهی دادند، جناب دکتر کمال هدایت، احمد میر و سرمد قباد، همچنین از آقای حسینعلی اسماعیلی مدیر اتاق ICU و گروه همکارانشان که متجاوز 10 نفر بودند که در نوبت‌های گوناگون کشیک می‌دادند و مواظبت می‌کردند، همچنین از دوستان خانوادگی و غیر خانواده که در زمان بیش از 50 روز شرایط را قابل تحمل می‌کردند، تشکر می‌کنم.

بنده فکر کردم که شاید بهتر باشد از بیان شادروان دکتر شایگان عرض کنم، نخست درباره پدر بزرگوارشان که به ایشان عشق می‌ورزیدند:

پس از مرگش بود که پدر واقعی‌ام را کشف کردم. گمان میکنم در زندگی هیچ کس را به اندازه او دوست نداشتم. در کودکی برایم تصویری معمایی و دوردست بود. گاه به من درس خوش‌نویسی می‌داد، خطی خوش داشت که از پدرش که خوش‌نویس بود به ارث برده بود. پدری نمونۀ پدرسالاری که تمام صلابت آن در او بود، اما مستبد نبود. به من آزادی کامل می‌داد و از هر دخالت مستقیمی در زندگی ام پرهیز داشت. تنها آرزویش این بود که روزی مدیریت کسب و کارش را به دست بگیرم. او که پیمان‌گذار یکی از قدیمی‌ترین شرکت‌های پیمانکاری در ایران بود، می‌خواست که پسرش روزی جانشینش شود. آرزویی که البته بر او ایرادی نبود. پدرم از یک خانواده بسیار قدیمی تجار آذربایجان و اهل شهر سلماس بود در نزدیکی دریاچه ارومیه، در خانه اش در تبریز که پدربزرگم آنجا شعبه تجاری داشت احساس تنگی نفس می‌کرد. دوست داشت سفر کند و جهان را بشناسد. از این رو بود که پس از جنگ جهانی اول به ترکیه، روسیه، لهستان و آلمان سفر کرد. نمونه مردی خود ساخته بود که حکمتی غریزی داشت. همه چیز را در جریان کار آموخته بود و نمی‌توانست چیزی را که نمی‌شناسد به من بیاموزد. در عوض در من نوعی حکمت عملی می‌دمید. که کلیدش تنها در اختیار خودش بود. در قضاوتش در چیزها و آدم‌ها خطا نمی‌کرد. بی‌نهایت با انصاف و در عین حال زیرک و خبره بود. هنگامی که برای تعطیلات به ایران می‌آمدم. پدرم با نقل حکایات و خاطره‌ها به من هزاران چیز می‌آموخت. همه چیز در او به تجربه ناب پالایش یافته بود. هیچ چیز اضافی در او نبود. همه چیز به اندازه. به زیاده روی‌های من و از جادررفتن‌های من با نوعی همدلی مهرآمیز می‌خندید و همواره با جمله‌ای قصار اما سخت پرمعنی و مجب‌کننده من را به خطایم آگاه می‌کرد یا اشتباهم را تصحیح می‌کرد. هرگز حرف خود را تحمیل نمی‌کرد، فقط و فقط پیشنهاد می‌داد. تنها پس از مرگش بود که دریافتم تا چه حد به او مدیونم. با گذشت زمان و بالا رفتن سن تصویرش در من درشت‌تر می‌شد و منِ برتر و الگوی شخصیت من می‌گردید. درمی‌یافتم که تا چه حد به او شباهت دارم. با چشمان اندک مورب و چهره آفتاب سوخته اش که به لامای‌های تبتی می‌مانست، نیمه دیگر وجود من بود، هرگز میان ما برخورد دو نسل رخ نداد. از هر نظر و به ویژه از نظر فضایل انسانی از من برتر بود و من با رغبت تمام خود را به تصور با آرامش فرزانه که در او به طرز شگفت، تجسم واقعی اش بود می‌سپردم.

آخرین سخنانش برای ابد دراندیشه من حک شده است. وقتی حدس زد که من راهم را برگزیده ام به نزدم آمد و گفت بین منو تو از نظر سطح فرهنگی و طبقه فاصله افتاده است. من یک برژوای سنتی مانده ام و تو به یک اشرافیت ذهنی رسیدی من جلوی تو را نمی‌گیرم، خود من بودم که تو را به این راه راندم. حالا هر کاری که دوست داری بکن، تا وقتی که زنده ام از  تو حمایت خواهم کرد و پس از مرگم تو وارث من خواهی بود. اما هرچه پیش آید و هرچه می‌کنی یک چیز را بدان: «انسان بودن بالاتر از همه چیز است» ایرانی بودن مستلزم شیوه خاصی از بودن است، مستلزم طرز خاصی از دیدن جهان و طرح معینی از حضور در زندگی است، در طبیعت و در برابر خداوند. همچنین است در تحلیل تمام عناصری که شیوه ایرانی بودن را تعیین می‌کنند در می‌یابیم که ایرانی بودن دارای نشانه‌های متافیزیکی مشخص است. جهانی سراپا تنیده و تافته از نمادها، تصاویر که مطابق نظمی خاص با یکدیگر عمل می‌کنند و نوعی نقش هستی را رقم می‌زنند، اما در آن هر کاری که کردی، هر وجودی جای خود را دارد. ما می‌دانیم که از کجا می‌آییم و به کجا می‌رویم و معنای زندگی و پایان محتوم مرگ را می‌شناسیم. همچنین کلیدهای مناسبی برای گشودن اسرار در اختیار داریم. بدین سان ما در جهانی امن، آشنا و بسیار قراریافته زندگی می‌کنیم. اما ناگهان این جهان دیگر تنها نیست. دیگر محیط زیست خود، محوطه مصون خود، حریم ذهنی خود، وقت خاص خود و تبارشناسی خود را ندارد. این جهان در تماس و سایش با جهان‌های دیگر است. به ویژه با جهانی که شاخه‌هایش در سراسر جهات گسترده شده است.

به خودمان برگردیم. ما در جهانی زندگی می‌کینم که ابزارهای نظری که از فرهنگمان اخذ می‌کنیم، برای درک و اداره و سامان دادن به زندگی‌مان نارسا هستند. وقتی از اقتصاد سخن می‌گوییم منظورمان دانشی است که از جهان دیگری آمده است. از علم که می‌گوییم منظورمان علوم مدرن است. منظورمان از حقوق، حقوق این جهانی یا حقوق بشر است. خلاصه آنکه همه ابزارهای معرفتی ما از زمینه‌های دیگری رسیده است و همانقدر که بخشی از وجود ما شده اند، ما نیز بخشی از آنها شده ایم. راه چاره آن نیست که در برابر آنها برافرازیم چنانکه بحث‌های سفید یا سیه گرها، بی‌وقفه شرق را درتضاد با غرب قرار می‌دهد. بلکه در آن است که آن را در درون هستیمان از نو جا بیاندازیم اینکه چگونه می‌توانیم آنها را از نو در درون هستیمان جا بیاندازیم، سوال بسیار به جایی است.

من همواره فردی غیرسیاسی بوده ام، مگر در دوران انقلاب که یک ماه سیاسی شدم. به این معنا که همواره فکر می‌کنم سیاست امری است که به شکیبایی نیاز دارد. باید در عین حال شوراننده و هم حسابگر بود. سیاست اخلاقیات خود و منطق خاص خود را دارد که من لزوما به آنها باور ندارم. به علاوه باید قدرتخواه بود من هرگز خواستار قدرت نبوده ام، هرچند که از امتیازات آن نسیب برده ام. من آدم ساده و یکسونگری نیستم، اگر از قدرت انتقاد می‌کنم به محدودیت ناشی از قدرت نیز نظر دارم. مثل رمون‌ارون از خودم می‌پرسم اگر به جای فلان یا بهمان سیاستمدار بودم چه می‌کردم. به علاوه نزد سیاستمداران چیز عجیبی وجود دارد که مرا هم متعجب و هم متاثر می‌کند. غالب آنان آدم‌های درس‌خوانده و باهوشی هستند و از زیر بته نیامده اند. سخنوران حرفه‌ای اند که باید به کار گرفتن قالب‌های متحجر موجود مردم را متقاعد سازند و بی‌وقفه به پیروانشان موعظه کنند و عجیب که از این کار خسته نمی‌شوند. مگر می‌شود در طول روز یک سلسله حرف‌های بی‌خون و مرده را تکرار و تکرار کرد و  به نتیجه یکنواخت و زبان غالبی نرسید؟  حاشیه تفکر چنان تنگ می‌شود که جایی برای تخیل و خیالبافی و کشف و شهود باقی نمی‌گذارد. بی‌شک در سیاست من انسان ناتوانی هستم.

من نه از جوهر یک درونگر سیاسی برخوردار بودم نه شکیبایی و صبر مردان سیاسی با عقاید ثابت، کامل و مشخص را دارم. همواره از مرزها فرا رفته ام. هرگز نتوانسته ام خود را به سلول تنگ یک خانواده سیاسی محدود کنم. من دوستانم را از روی خصایل انسانی شان برگزیده ام، شکاف‌های سیاسی نه تنها بعد از انقلاب ایران برایم اهمیت یافتند. در اینکه به دموکراسی معتقدم جای تعجب نیست اما من از این جهت به دموکراسی معتقدم که راه و چاره‌ای جز آن ندارم. به علاوه آدم اصولا تعدد اندیشی هستم. عقاید گوناگونی را دوست دارم. حزب واحد برایم مانند روح سیاسی واحدی است که هر قدر متعالی و والا باشد مرا از ترس به لرزه می‌آورد. من با هر گرایش فروکاهنده و آسان‌ساز نوعی بیزاری طبیعی دارم.

برای من شرق یک تصور جغرافیایی نیست، شرق زبان اساطیر است. فلسفه شکل‌های نمادین است. جغرافیای بصیرت درون است. نوعی ضرب آهنگ هستی است که از نظر اجتماعی با حوصله داشتن برای دیگران با نوعی حالت تسلیم و رضا در برابر خداوند و طبیعت معنی می‌شود. اینکه امروز زندگی چنین عقیم شده است از آن است که این بخش از هستی لم یزرع مانده است که آدم‌ها دیگر فرصت پرداختن به شادی‌های لحظه‌ای یا ایجاد پیوندهای واقعا عمیق دوستی را ندارند. خدمت بی‌مزد و منت. کرامت و بخشندگی معنایی ندارد. انسان‌ها دیگر شیوه‌های همدلانه رابطه را نمی‌شناسند زیرا فرصتش را ندارند. روابط یا در سطح حرفه‌ای یا روشنفکری اند. نادرند لحظاتی که انسان‌ها با همدلی بی‌چشمداشت، فارغ از ملاحظات اجتماعی و حرفه ای به هم برسند. همه جا به مبالغه در کاربرد قوای مغزی، به موفقیت، به اسطوره باهوش‌ترین و اسطوره کارآمدترین برمی‌خوریم. هرقدر که فرهنگ غربی در تحلیل واقعیات و دل‌مشغولی بیمارگونه در رده‌بندی کردن همه‌چیز و فهمیدن همه‌چیز پر از تنوع و تفاوت است به همان میزان روح و جانش تهی و آتل و چشم انتظار بیان درد خویش است. البته از طریق هنر، روایات و حکایات حال خود را بیان می‌کند، اما این پدیده‌ها در حاشیه جامعه باقی مانده اند. جامعه‌ای که هنر را نیز به کردار همان بازیچه‌هایی که بی‌وقفه تولید می‌کند، مصرف می‌کند. مثلا تعطیلات را در نظر بگیرید. تعطیلات به یک معنی نوعی نگرش آخرت اندیشانه در کوتاه مدت است. عرض موعودی برای انسان از هم پاشیده است، با اندیشیدن به این دورهای مرخصی سالانه است که می‌توان به دورانی خالی از هر محتوای واقعی معنا بخشید. تصمیم می‌گیرند که در ماه ژوئیه یا اوت خوشبخت باشند. حال چه باید بکنند. پس همه با هم سفر می‌روند و کوله بار همه مشکلات حقیر زندگی روزمره شان را با خود حمل می‌کنند. در تعطیلات به عرض موعود می‌رسند، منتها به جای آنکه واقعا به آزادی رسند به دیگر حالات هستی دری بگشایند در طمع حریصانه به چنگ آوردن غنیمت دیگری هول و ولا می‌زنند، طمع مهار ناپذیر خوشگذراندن و خوشبخت بودن کامل و سختگیری مرخصی بگیرها در احقاق حقشان در خوشبختی همچنان برای داشتن کار از همینجا ناشی می‌شود.

دکتر اکبر حمیدزاده گیوی، استاد دانشگاه الهیات که به تازگی از بستر بیماری بلند شده اند، به دلیل توجه خاص به آثار دکتر شایگان در این مراسم سخنانی را بیان کرد گفت:

هرگز تصور نمی‌کردم که در مجلس گرامی‌داشت این مرد بزرگ و با فضیلت در مقام سخنران شرکت کنم. آخرین مجلسی که آقای دکتر شایگان را در آن زیارت کردم، مجلس خانم سیمین بهبهانی بود. مردی با روشنگری، با نگرشی به فرداهای دور، مرحوم فیلسوف عالی‌قدر و استاد گرانقدر آقای شایگان تقریبا نسبت به همه دانشگاهیان مخصوصا در رشته علوم انسانی است. او نمی‌گفت که باید علوم انسانی، اسلامی شود. معتقد بود که علوم انسانی، اسلامی هست، یعنی اساس علوم به خدا برمی‌گردد که کانون علم و همه معارف و دانایی‌ها است . بنابراین وقتی منبا و منشا همه علوم خداست معنایی ندارد که علمی را توصیف خدایی نکنیم. آنهایی که بین علم و دین فاصله ای قائل می‌شوند با علم و دین آشنا نیستند چون اساس دین دو چیز است، یکی عقلانیت و دیگری وحیدانیت است. عقلانیت یعنی جوشش کانون فکر بشری و وحدانیت یعنی اتصال به جهان ما بعد طبیعت. پس هیچ دلیل ندارند که بین علم و دین فاصله قائل باشیم یا علمی را اسلامی کنیم.

دکتر اکبر حمیدزاده گیوی به ویژگی آثار دکتر شایگان اشاره کرد
دکتر اکبر حمیدزاده گیوی به ویژگی آثار دکتر شایگان اشاره کرد

علم بی‌دین یعنی خرافه، دروغ، آدم‌فروشی و حقه‌بازی، آنچنان که دین بدون علم مجموعه زشتی‌های بشر است. اگر مجموعه زشتی‌های بشر را در یک جعبه جمع‌آوری کنید و از آن روح معنویت را بگیرید، در واقع بشریت را در ظلمانیت خود رها کرده اید. علم و دین دوش به دوش هم جواب می‌دهند و اگر از هم جدا شدند دین خرافات می‌شود. علم ودین دو بال برای پرش انسان است. کاش دین را آنچنان که دکتر شایگان دنبال دین بود، آنچنان که دنبال هستی شناسی دینی بود، بشناسیم. هندوستان کانون زایش ادیان بسیاری است، پروفسور شایگان در مقام هستی شناختی بود که از مجموعه ادیان وحیانی و عقلانی استفاده شود. لذا واقعا مردی ستودنی و معلمی بزرگ برای همه دوران‌ها است.

مرحوم استاد شایگان تنها یک معلم و استاد دانشگاه نبود، یک انسان والا بود، اخلاق، رفتار، کردار و سلوکش، این را می‌توانید در شاگردانش ببینید. مرحوم پروفسور شایگان همپارگی مرحوم عبدالحسین زرینکوب را داشت که به راستی زرین کوب بود. احمد تفضلی، ابراهیم باستانی پاریزی و … تمام اینها جلوه‌هایی از شخصیت استاد شایگان را به ما نشان می‌دهند. کسی که با ادبیات مانوس باشد نمی‌تواند شایگان را به عنوان یکی از بنیان‌گذاران و موسسین نگاه نو بر ادب پارسی به حساب نیاورد بنابر این همه مدیون دکتر شایگان اند. نه تنها دانشگاهیان امروز ما بلکه نسل‌های آینده نیز مرهون دکتر شایگان خواهند بود.

امروز دوستان بزرگوار، اساتید گرانقدری در این جمع می‌بینم. از دو نفر در این جمع لازم است که تشکر کنم، یکی آقای دهباشی است که گنجیاب است در هر گوشه و خرابه‌ای گنجی نهفته و دیگران از آن غافل اند، دهباشی دنبال گنجیابی است که فکر می‌کنم همه فرهنگیان باید قدرشناس باشند. دیگری آقای کاظم بجنوردی است که در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی کار و تلاش زیاد کرد و جمع اساتید گرانقدر و گمشدگانی که در چشم کم خردان گم شده بودند، را مهیا کرد. دایره المعارف بزرگ اسلامی یکی از گنجینه‌ها برای فرهنگیان این کشور است. لذا خوشحالم که در جمع شما بزرگواران عرض ادب داشته باشم. دکتر شایگان روحانی نبود ولی از هر روحانی روحانی‌تر بود. ادعای فقاهت نداشت اما از هر فقیه به دین آشناتر بود. علت اینکه پای این عزیز به هندوستان کشیده می‌شود این است که هندوستان مرکز ادیان متفاوت است و اگر کسی بخواهد دین‌شناس باشد، مخصوصا از منظر فلسفه تطبیقی باید به آنجا برود. فلسفه تطبیقی کار کسی است که با تمام فلسفه‌ها آشنایی داشته باشد و مرحوم دکتر شایگان به حق با تمام فلسفه‌ها آشنا بود.

من یکی دو جلسه بود که در محضر دکتر شایگان حضور داشتم، دیدم که ایشان به مراتب از مدعیان فیلسوفی در حوزه‌های علمیه توانمندتر بود و رمزش این بود که شایگان محضر علامه طباطبایی را هم درک کرده بود که فرزانه دوران بود و من به حق و با شناخت عرض می‌کنم، فرید زمان خویش بود و امروز هم کسانی نتواستند جای او را پر کنند، مدعیان فلسفه زیاد اند اما فلاسفه خیلی کم اند. بناباین، این جمع فقط گرامی‌داشت پروفسور شایگان نیست بلکه گرامی‌داشت علم است، گرامی‌داشت فلسفه، فهم درست از دین است. یکی از علایق استاد شایگان دین‌شناسی بود.

این حداقل وظیفه ای است که باید در برابر اندیشمندانمان داشته باشیم. در حیات و مماتشان قدر بشناسیم، متاسفانه جامعه ما دچار سقوط شده است، آنچنان سقوطی که تا فرهیختگان ما زنده هستند، قدر شناسی بلد نیست وقتی هم از دست می‌دهند، گرامی‌داشت سنتی رسمی جوابگوی ارزش آن شخصیتها نیست. امیدوارم با راهنمایی شما اساتید و بزرگواران گرانقدر ارزش علم، عالم و دانشمند آنچنان که باید و شاید در این کشور حفظ شود که طبیعتا برای آنهایی که قدر و منزلت او را نشناختند و نتوانستند با پنین شخصیتی مانوس شوند، جای تاسف است. بنابراین الان که ما هستیم درخواست می‌کنم که هم قدر موجودین را بشناسیم و هم قدر آنهایی که بین ما نیستند ولی آثارشان بین ما هست. مگر کسی می‌تواند آثار دکتر شایگان را پاک کند؟

کمتر کسانی هستند که با علامه طباطبایی انس گرفته اند اما دکتر شایگان یکی از آنها بود. انسان هم می‌تواند روشنفکر باشد هم درست‌اندیش. می‌تواند روشنفکر و خدا اندیش باشد. درخواست می‌کنم آن رسالت بزرگی که را که خداوند بر دوش شما گذاشته است ادا کنید و در این مجلس به روح آن بزرگوار تازه در گذشته و همه فرهنگسازان طلب آمرزش می‌کنم.

دسته گل های بسیاری نیز از دیگر دوستان و آشنایان برای مجلس بزرگداشت  دکتر شایگان رسید.