شب آرتور شنیتسلر برگزار شد/ پریسا احدیان

متن آلمانی را آقای کروتسلر خواهند خواند که کریستوف ف کروتسلر، متولد 1978 میلادی در وین-اوتاکرینگ در منطقۀ جنوب برگلند بزرگ شده است. اولین کارهای وی اُف تئاتر های متعدد اتریش بود. از سال 2005 تا 2014 عضو ثابت فولکس تئاتر وین بود و از سال 2014 به عنوان هنرپیشۀ آزاد در برگ تئاتر وین و جشنوارۀ زالسبورگ فعالیت می کند.  همچنین مدیر تئاتر «پینکه شتراند» در کنار جشنواره «پیکتورئون» است. چندی است که حوزۀ فعالیت ایشان بیشتر بر روی فیلم و تلویزیون متمرکز شده است. در سال 2012 میلوش لولیچ کارگردان، موفق به دریافت جایزه نستروی برای قطعۀ «بعد از ظهر سحر آمیز» اثر ولفانگ باور که کروتسلر نقش اصلی را در آن ایفا می کرد برای «بهترین کارگردان جوان» دریافت کرد. در سال 2014 نیز کریستوف کروتسلر کاندید دریافت جایزۀ نستروی برای بهترین نقش فرعی در قطعۀ «آخرین روزهای بشریت» اثر کارل کرواس شد.”

در بخشی دیگر دکتر سعید فیروز آبادی شرحی کوتاه از زندگی  آرتور شنیتسلر داد:

“آرتور شنیتسلردر ایران  نام غریبه ای نیست. وی در سال 1862 در شهر وین متولد شد. تحصیلات خویش را در رشتۀ پزشکی به پایان رسانید، ولی به زودی از طبابت روی گردان شد و به نویسندگی و ادبیات علاقۀ زیادی نشان داد. شنیتسلر را نه تنها نویسنده ای برجسته می دانند بلکه او روانشناس متبحری نیز بود که در بیشتر آثار خویش به تجزیه و تحلیل روانی مهمی دست زده و سعی نموده است آنچنان که باید روحیات حقیقی بشر را درک کند. اولین اثر خوبش را در بیست و چهارسالگی به رشتۀ تحریر در آورد و پس از آن آثار با ارزشی انتشار داد که او را مشهور ساخت. او در سال 1931 در وین درگذشت. از دیگر اشخاصی که این نویسندۀ مشهور اتریشی را به ایرانیان معرفی کردند صادق هدایت و سیمین دانشور بودند. آقای دهباشی در بخارا مقالۀ ارزشمندی از حسن قائمیان و صادق هدایت چاپ کرده بودند که قائمیان همکار هدایت بوده است و هدایت با همراهی او آثاری را ترجمه کرده و منتشر ساخته است. هدایت داستان کور و برادرش اثر شنیتسلررا ترجمه کرد. وی معرف آرتور شنیتسلر و فرانتس کافکا بود و هر دوی آن ها می توانستند در آن زمان بر ادبیات ایران بسیار تأثیر گذار باشند. همین داستان در سال 1356 توسط نعمت حقیقی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، به عنوان فیلمی با نام «سکه» ساخته شد. در سال 1322 خانم سیمین دانشور آثار آرتور شنیتسلر را از انگلیسی به فارسی ترجمه کردند. ایشان ترجمۀ بئاتریس را انجام دادند و این ترجمه زمانی به چاپ رسید که ایران در اشغال متفقین و پایان جنگ جهانی دوم بود اما در چاپ های بعد مکافات بسیاری داشت که مکاتباتش به عنوان سند در کتابخانۀ ملی موجود است و بعد از انقلاب به دلیل توصیف هایی از جمله عشق و مرگ و تعبیر رویا و بحث روانکاوی فروید اجازۀ چاپ نداشت. آقای حداد سال ها پیش این آثار را ترجمه کردند.”

علی دهباشی، سعید فیروزآبادی و توماس کلویبر
علی دهباشی، سعید فیروزآبادی و توماس کلویبر

سپس علی اصغر حداد و کریستوف ف. کروتسلر، داستان گل ها از مجموعۀ داستان «دیگری» اثر آرتور شنیتسلر را به دو زبان آلمانی و فارسی برای حاضرین در جلسه، خواندند.

علی اصغر حداد و کریتسف ... قصه گل ها را به فارسی و آلمانی خواندند
علی اصغر حداد و کریستف کروتسلر قصه گل ها را به فارسی و آلمانی خواندند

پس از پایان داستان خوانی، اصغر حداد به ترجمۀ آثار این نویسندۀ اتریشی و فراز و فرودهای چاپ و نشرش اشاره کرد و گفت:

” در مورد ترجمۀ آثار آرتور شنیتسلر، تمام تلاشم را کردم تا آثاری را انتخاب کنم که کمتر با مسألۀ ممیزی روبرو شوم و اما از پانصد صفحه ترجمه کتاب «دیگری»، تنها یک جمله سانسور شده است.”

درادامۀ جلسه علی اصغر حداد و سعید فیروز آبادی و کریستوف ف. کروتسلر به سوالات حاضرین در جلسه پاسخ گفتند:

– هر مترجمی وقتی بخواهد کار نویسنده ای را ترجمه کند سعی می کند شناختی نسبت به او پیدا کرده یا خودش را به آن نویسنده نزدیک کند تا بتواند کارهای او را بهتر ترجمه کند. حال سوال من از جناب حداد این است که آقای آرتور قبلا پزشک بودند و طبابت را کنار گذاشتند و به نویسندگی روی آوردند و تصمیم گرفتند  فروید را بیشتر بشناسانند. چگونه توانستند بعد از رهایی شغل طبابت به این لطافت بنویسند؟

علی اصغر حداد: البته تنها بخش اول صحبت شما درست است. آرتور شنیتسلر پزشک بود و بعدها پزشکی را کنار گذاشت و به نویسندگی روی آورد اما هدفش این نبودکه فروید را بیشتر بشناساند و آثار فروید را معرفی کند. شاید برعکس! نامه ای از فروید به آرتور شنیتسلر موجود است که در آنجا می گوید:”من، سال ها همسایه شما بودم ولی جرأت نمی کردم به دیدن شما بیایم چون کاری که شما در عرصۀ ادبی انجام می دهید کاری است که من در بخش علمی انجام می دهم ولی راهی را که شما می روید راه دیگری است و از طریق دیگری به این موضوع نزدیک می شوید” و این را می توانم بگویم که او به هیچ عنوان وامدار فروید نیست بلکه تقریبا هم سطح و اندازۀ اوست. اینطور نیست که با دیدن فروید به نویسندگی روی آورد. او از جوانی شاعر بوده و نویسنده. پدرش پزشک بوده و در آن زمان رسم بر این بود که پسر کار پدر را دنبال کند ولی گرایش ایشان به سمت ادبیات پیش رفت. شاید بتوان گفت که بین فروید و شنیتسلر از لحاظ ذهنی بده بستان هایی بوده است اما به این صورت که بگوییم آرتور می خواست فروید را بهتر بشناساند! اینچنین نیست. بخصوص اینکه کارهای او کارهای ادبی است و این جنبۀ ادبی آثار را کسی نمی تواند به او داده باشد. این موهبتی است که به خود او داده شده است و آرتور شنیتسلر یکی از ستون های پیدایش ادبیات اتریش به حساب می آید. اگر بخواهیم گسترده تر به این بحث بپردازیم باید بگویم که از قرن نوزده کم کم فلاسفه از توضیح جهان بیرون می گذرند و این پرسش را مطرح می کنند که در درون آدمی چه می گذرد. مثلا در قرن نوزدهم فیلسوفی مثل آرتور شوپنهاور و امثال او زمینه ای را فراهم کردند که در آغاز قرن بیستم دوران شکوفایی روانکاوی شروع می شود که به عنوان روانکاو قلۀ این داستان زیگموند فروید است که در عالم روانکاوی جایگاه عظیم خود را دارد. بعضی ها می گویند که در جهان قرن بیستم سه شخص تأثیرگذار بودند: کارل مارکس و فریدریش نیچه وزیگموندفروید اما این جایگاه خاص فروید را کنار بگذاریم و آرتور شنیتسلر را زیر سایۀ فروید نبریم. ادبیات و روانکاوی دو جایگاه مجزا است.

سعید فیروزآبادی و کریستف کروتسلر
سعید فیروزآبادی و کریستف کروتسلر

کریستوف ف. کروتسلر: خیلی سال ها قبل از اینکه فروید اثر تفسیر رویایش را بنویسد نویسندگانی بودند که نگاهی روانکاوانه داشتند. این زمانه زمانۀ مناسبی برای مطرح شدن اینگونه اندیشه ها بود. در واقع شرایط زمانه بود که باعث مطرح شدن چنین اندیشه هایی می شد. زمانی که شنیتسلر می نوشت برای اندیشه هایی که برای روانکاوی شهرت پیدا کرد، یک پختگی و آمادگی وجود داشت.

-آقای حداد، شما به عنوان مترجم آثار آرتور شنیتسلر، درخشانترین اثر او را کدامیک از کتابهایش می دانید؟

علی اصغر حداد: به سادگی نمی توان گفت اما شاید، بتوانیم از رویا (Deram Novella) به عنوان یکی از بهترین کارهای آرتور شنیتسلر نام ببریم.

-خودکشی فرزندش در سال 1928 بر روی او اثر گذاشت، آیا بعد از خودکشی دخترش هم کتابی نوشت؟

علی اصغر حداد: قبل از اینکه به خودکشی دخترش بپردازم  باید بگویم که خود آرتور شنیتسلر هم مشکلات ذهنی داشت و بیمار بود و سعی داشت خوددرمانی کند. البته مرگ دخترش هم  بی تأثیر نبود. البته نمایشنامه هایش که انتقاد شدیدی از جامعۀ آن زمان و سیاستمداران و هنرپیشگان  و آثارش جنجالی بود و جلوی چاپش را می گرفتند و حتی او را از عرصۀ تئاتر بیرون راندند. تا مدت زیادی به انزوا کشیده شد و بیشتر به نویسندگی روی آورد. از سال 1928 به بعد دیگر چیزی ننوشت.

کریستوف.ف.کروتسلر: حدود صد و پنجاه سال پیش،  پزشک ها کمتر متخصصی بودند و بیشتر با عنوان حکیم طبابت می کردند. این نکته ای است که در مورد پزشکی اش می توان گفت اما نکته بعدی که ممنوعیت آرتور شنیتسلر در زمان جنگ جهانی دوم و زمان هیتلر بود که در آن دوره کل آثارش ممنوع و پس از جنگ فرصتی فراهم شد که دورۀ نوزایی آثار او بوجود بیاید. آن دوره شاید جذابیت آثار بیشتر بود. 1915 تا 1945 بعد از جنگ جهانی دوم هم دوباره علاقه به کارهای آرتور شنیتسلر بیشتر شد و هنوز هم در اتریش نمایشنامه هایش اجرا می شود. شاید متن خوانی هایش خیلی جذاب نباشد اما در وجودش قدرتی هست که می تواند جامعه را به حرکت در بیاورد و منفجر کند.

IMG_4660

-موارد اشتراک و تشابه و تضاد بین فروید وشنیتسلر را چطور بررسی می کنید چون فروید بیشتر به دنبال حل و فصل و مسائل بود اما این مطلب یک نوع توصیف نهلیستی و شاید نزدیک به پوچ گرایی است؟

علی اصغر حداد: هر دوی این ها یک کار می کردند و به اصطلاح درونکاوی آدم ها را انجام می دادند. ولی کاری که فروید انجام می داده بیشتر با ناخودآگاه آدم سر و کار داشته اما اعمال قهرمانان داستان آرتور شنیتسلر ناخودآگاه نیست نیمه آگاه است و بیش و کم می دانند چه می کنند و از عاقبت ماجرا مطلع هستند. آرتور دورۀ خود و گذار بین قرن نوزده تا بیست را بسیار خوب معرفی می کند. وین را به زیبایی شرح می دهد و فضای گذار از دوران پادشاهی به جهان جدید مدرن را بخوبی توضیح می دهد. فضای ضد یهودی و تفکرات ضد یهودی را بخوبی بیان می دارد. این ها عناصری هستند که آثار ایشان را برجسته می کنند. نباید او را به مسائل روانکاوی و … خلاصه کرد.

کریستوف ف. کروتسلر: موضوع نیمه آگاهی خیلی جذاب است بخصوص در این داستان خاص که از همه چیز ظاهرا ناآگاه است، اما آگاه است با آگاهی و ناخود آگاهی خود داستان را پیش می برد.

 

-دغدغۀ من پایان بندی هایی داستان های کوتاهش هست. همانند پایان بندی که در داستان «دیگری» دارد و کمی متفاوت است. به تعلیقی که ایجاد می کند و عملا کشمکش بیرونی اتفاق نمی افتد و در ذهن آدم می ماند. اینکه به لحاظ ساختار داستان این اتفاق چگونه می افتد. تا جایی که من متوجه شدم آدمی که نامش برده نمی شد و آن معشوق در کل داستان حضور دارد و وقتی اثرش از بین می رود که عملا آخرین یادگارش را بیرون می اندازد. این اتفاقات بین بسیاری از داستان های مشابه هم است. شما به مسألۀ نیمه آگاهی اشاره کردید، شاید با توجه به این موضوع این اتفاقی که در داستان هایش طبیعی تر جلوه کند، اینطور نیست؟

علی اصغر حداد: دیگری یک پایان بسیارتیره و تار دارد در حالی که پایان این داستان یک پایان روشن است. آثار شنیتسلر کمتر پایان خوبی دارند یکی همان رویا است که پایان خوشی دارد و تقریبا از لحاظ تصویری شبیه همین دسته گل است . پایانش بهار است، پنجره باز می شود، نور تابیده شده و زندگی جدید شروع می شود. ولی در این داستان مانند داستان های دیگرش مسألۀ خیانت مطرح است. این جدل بین زن و مرد در آثارش فراوان است و زیبایی داستانش در این است که راوی اصلا قضاوت نمی کند. چیزی که خیلی جالب است آن تکه هایی است که سری به فلسفه می زند: من اگر در را ببندم خورشید می میرد ولی خاطره نمی میرد و از من قدرتمند تر است…

یا در جایی دیگر می گوید که آدم ها وقتی می میرند که یاد تمام کسانی که در دل دارند بمیرد آدم ها تا وقتی به آن ها فکر می کنند زنده هستند…

کریستوف ف. کروتسلر: به نظرم بسیاری از پایان داستان های وی کسالت آور است و قسمت هایی جذاب است که حالت آشتی ناپذیری در داستان وجود دارد و آدم در برابر تقدیری قرار می گیرد که سرنوشتش را رقم می زند و هیچ کاری از او ساخته نیست. آنجاست که کاتارسیس و تزکیۀ نفس اتفاق می افتد.

در پایان جلسه علاقه مندان این نویسندۀ اتریشی که کتاب مجموعه داستان های «دیگری» به ترجمۀ علی اصغر حداد را در دست داشتند با مترجم این اثر و متخصصان حاضر در جمع به گفتگو نشستند. در قسمتی از داستان گل ها می خوانیم:

“مونولوگ درونی مردی که یاد عشقی از دست رفته را پاس می دارد. به آخرین دیدار فکر می کند، به وداعشان، به احساساتی که مدت هاست خاموش مانده اند. از مرگ وی مطلع می گردد، مرگی که برایش معنایی ندارد. خود را بی عاطفه حس می کند. همه چیز سرد است، همه چیز مرده تا وقتی که برایش گل می فرستند. مثل هر ماه در یک روز بخصوص، روز مشترکشان. در برابر این گل ها تمام احساسات خود را قبلا در بطن خفه کرده بود، بروز می دهد. مجذوب آن هاست، پژمرده شدن تدریجی آن ها را می بیند، تحمل جدایی از آن ها را ندارد و می فهمد که بر همه چیز در زندگیش تسلط داشته و دارد ولی بر خاطراتش مسلط نیست و این خاطرات به این گل ها چسبیده اند.”

  • عکس ها ازز : مریم اسلوبی