شب سالروز تولد محمود دولت آبادی و افتتاح « کافه نزدیک» { کافه کتاب} /ترانه مسکوب

در شامگاه پنجشنبه 16 مرداد 1393 در محل « کافه نزدیک« در خیابان کریمخان زند جشن تولد محمود دولت آبادی برگزار شد.
علی دهباشی جلسه را با خیرمقدم به حضار گشود و از طرف « کافه نزدیک» و مدیر آن، فرهاد دولت آّبادی، خیر مقدم گفت. این کافه یکی از مجموعه کافههایی است که به « کافه نزدیک» شهرت دارد و قرار است جلسات رونمایی، نمایشنامهخوانی و گردهم آییهای کوچک ادبی در آنجا برگزار شود.
سپس دهباشی خطاب به محمود دولت آبادی گفت: آقای محمود دولت آبادی ، از تابستان 1341 که نخستین داستان شما « ته شب» منتشر شد تا به امروز بیش از نیم قرن میگذرد. در این چند دههای که از عمر داستاننویسی میگذرد، در هر دوره ما شاهد خلق آثار درخشانی از شما بودهایم که هر کدام برگ زرینی است در تاریخ ادبیات داستانی ایران.
این رشد و کمال در طی نیم قرن حاصل عشق شما به زبان فارسی ، فرهنگ و هنر ایران است.
شما با خلق چنین آثاری راه را برای معرفی ادبیات معاصر ایران به جهان غیرایرانی گشودید. ترجمههایی که از داستانها و رمانهای شما به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، هلندی، عربی، روسی و عبری انجام شد دوستداران ادبیات ایران را در جهان با فرهنگ مردم ایران از لابه لای نوشتههای شما آشنا کرد.

سخنم را با قطعهای از شاعر بخارایی به پایان میبرم که گفت:
اگر از دل حصار شاید کرد
جز دل من ترا حصار مباد
مهربانیت را شماری نیست
زندگانیت را شمار مباد
سپس دهباشی از بهاءالدین خرمشاهی درخواست کرد که با دولت آبادی و دوستدارانش سخن بگوید .
خرمشاهی از بیش از چهل سال دوستی و آشنایی با دولت آبادی و خاطراتی که از این دوران داشت مطالبی بیان کرد و سپس رباعی را که برای این مجلس ساخته بود قرائت کرد:
میلاد تو یادمان آزادی ماست
آثار تو سرمایه دلشادی ماست
خواهیم از حق که عاقبت کن محمود
محمودی ما به دولت آبادی ما

پس از او متن پیام سروش حبیبی چنین قرائت شد:
ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیدهء ما را رفیق ومونس شد
دریغ که در این دیار غریب افتادهام و از آن مجلس انس دورم و نمیتوانم از این ستاره فیضی ببرم. ناچار با نوشتههایش خلوت میکنم و به یاد شما عزیزان و خاصه دولتآبادی عزیز حال میکنم عزیز دلم، تاج سرم، عمرت دراز باد.
و نیز درود به دهباشی گرامی، که این مجلس عزیز را بانی است و گروهی اهل دل را گرد این شمع فروزان جمع کرده و دلهاشان را گرمی و روشنی میبخشد
ارادتمند سروش حبیبی
پاریس ـ شانزدهم مرداد 1393

پس از آن متن دکتر جلیل دوستخواه خوانده شد:
پایگاه والای دولت آبادی در گستره ی ادب و فرهنگ ایران معاصر
…..از محمود دولت آبادی و رنگین کمان ِ اثرهای درخشانش در دهه های پشت سر، می توان و باید به گستردگی، سخن گفت و بخش بخش آنها را با نقدی فرهیخته و کارشناختی کاوید و بررسید و ارزیابید.
…..او نویسنده ای کافه نشین و متجدّدنما و نان به نرخ روزخور و پهلوان اتاق های گرم، نیست؛ بلکه – به وارونه ی آن – قلم سالاری جامعه شناس و دمساز با تپش ِ دلهای مردم رنج آزموده ی میهن ِ خویش است و پژواک ِ صدای نبض ِ مهجورترین مردمان را در سطر سطر ِ نوشته هایش، می توان به گوش ِ جان شنید.
…..کارنامه ی درخشان دولت آبادی، دنباله ی طبیعی و منطقی ی کُنش ِ ادبی و فرهنگی ی دهخداها، جمال زاده ها، هدایت ها، علوی ها، به آذین ها، چوبک ها، آل احمدها، دانشورها، گلشیری ها و دیگران است. او بار امانت را با آگاهی بر دوش گرفته و راه دشوارش را با عزم راسخ و بردباری، پیموده است.

…..این خویشکاری ی یکایک ما ایرانیان است که دستاورد دولت آبادی را دل سوزانه بخوانیم و نیک بشناسیم و به دیگران بشناسانیم و جای والای او را در کارنامه ی ادب امروز، قدربدانیم و ارج بگزاریم.
جلیل دوستخواه
تانرویل- کوینزلند – استرالیا
شانزدهم امرداد ماه۱۳٩۳

و سپس حاضران به متن پیام دکتر محمدرضا قانون پرور ( استاد دانشگاه تگزاس) گوش کردند:
جناب دهباشی عزیز
من در مونتریل هستم برای کنفرانس ایرانشناسی و جایت خالی است. محمود جایگاه ویژه ای در ادبیات معاصر ما دارد و این نه تنها به خاطر کلیدر که من آن را یکی از شاهکارهای ادبیات معاصر میدانم ولی به خاطر همه آثارش که در شکوفائی ادبیات ما سهم بسزائی دارد.
محمود عزیز زادروزت خوش و خجسته باد
محمد رضا قانون پرور

متن پیام دکتر کلاوس پدرسن، رئیس بخش ایرانشناسی کپنهاک قرائت شد:
آقای محمود دولت آبادی عزیز، بسیار آرزو داشتم که امشب از نزدیک روی شما را ببوسم و از نزدیک سالگرد تولد شما را تبریک عرض کنم.
خاطره دیدار شما از دانشگاه کپنهاک و سخنرانی ارزشمند شما در آن دانشگاه هنوز برای ما خاطرهای است که فراموش نشده است.
امیدواریم سال آینده در چنین روزهایی در دانشگاه کپنهاک میهمان ما باشید و جشن تولدتان را در جمع دوستدارانتان برگزار کنیم.

و پس از آن متن پیام پری صابری بود.
استاد ارجمند، آقای دولت آبادی ، از صحنه « باغ دلگشا» در تالار رودکی با شما سخن میگویم . من و همکارانم دقایقی دیگر اجرای نمایش « باغ دلگشا» را آغاز میکنیم . علاقمند بودیم در این شب خجسته در کنار شما و دوستدارانتان بودیم. نمایش به زندگی سعدی بزرگ میپردازد که یکی از پنج ستاره درخشان آسمان ادب فارسی است. بدون تردید قلم شما در ادامه سنت نوشتن به آن زبانی است که سعدی مینوشت و ما توانستیم با چنین پشتوانههایی آثاری ماندگار خلق کنیم.
شادباش ما را از این صحنه تئاتر در تالار رودکی بپذیرید

سپس قلم ویژهای که مخصوص محمود دولت آبادی طراحی شده بود از سوی کمال گلستانی مدیر بازرگانی گلستانی به محمود دولت آبادی تقدیم شد.

پس از آن استاد علی اکبر شکارچی، قطعاتی را با کمانچه بر اساس آهنگ « تولد» در گوشههای عراق ـ محیر ـ نهیب ـ اصفهانک ـ ماهور و چهارگاه اجرا کرد و قبل از اجرای برنامه با نقل ابیاتی از شاهنامه فردوسی تولد دولت آبادی را به وی تبریک گفت.

بعد در بخشی دیگر یکی از نامههای سید محمد علی جمالزاده به دولت آبادی قرائت شد:
ژنو 24 مرداد 1362
با سلام و دعای کاملاً قلبی خدمت دوست گرامی هرگز نادیده ولی سخت پسندیدهام حضرت آقای محمود دولتآبادی سبزواری
به عرض میرساند که دو جلد «کلیدر» رسید و مرا سرشار از مسرت و امتنان ساخت و سخت گرم مطالعه هستم و مدام بر تعجبم میافزاید که این مرد عزیز این همه فهم و ذوق بیسابقه و فکر و واقعبینی را از کجا آورده است.
من رمانهای زیادی خواندهام. از غربیها خیلی خواندم. تصور نمیکنم کسی به حّد دولتآبادی توانسته باشد اینچنین شاهکاری بیافریند. بر من مسلم است روزی قدر و قیمت «کلیدر» را خواهند دانست و به زبانهای زیادی ترجمه خواهدشد. روزی را میبینم که دولتآبادی عزیز ما جایزة نوبل را دریافت خواهد کرد.
البته ممکن است منِ پیرمرد آن روز نباشم. ولی اطمینان دارم ترجمه «کلیدر» به زبانهای زنده دنیا دولتآبادی را به جایزة ادبیات نوبل خواهد رساند. «کلیدر» برترین رمانی است که تاکنون خواندهام.
محمودجان، محمود عزیزم دلم میخواهد بتوانم آنچه را که با مطالعه کتابهای تو بخصوص «کلیدر» درمییابم نه تنها به هموطنان بلکه به تمام کسانی که به کارهای تو علاقمند هستند بگویم. ولی میبینم خدا را شکر چنان مینماید که لااقل هموطنان با ذوق و با فهم خودشان دستگیرشان شده چنانکه در همین اواخر از دور و نزدیک به من نوشتهاند که «کلیدر» را خواندهاند و آنها هم مثل خود من غرقة تعجب هستند. من بقدری یادداشت برای تهیه مقاله برداشتهام که خودم گیج شدهام و منتظر فرصت هستم (زنم کما فیالسابق مریض است و سخت احتیاج به مراقبت و مواظبت هر ساعت و حتی هر چند دقیقه دارد و خودم هم باز از نو دچار درد دندان هستم). باید در فرصت بهتر و طولانیتری بنویسم.

دولتآبادی عزیزم چندی پیش خواستید با تلفن با من صحبت بدارید گوش من سنگین شده است و در تلفن صدا را درست نمیشنوم. زنم اسم شما را برایم گفت ولی درست دستگیرم نشد که چه مطلبی به او گفتید. همینقدر که دیدم در فکر ارادتمندتان هستید براستی خوشحال شدم. چرا برایم کاغذ مفصل نمینویسید. چرا خودداری میکنید. اگر به دوستی و به حرفهای من اعتقاد دارید باید تشریفات را به کنار بیندازید و قدری بیشتر با من درددل بکنید. امیدوارم وضع و روزگارتان روبراه باشد و دردسر و عذاب رزق و روزی نداشته باشید. من به قدرت فکر و واقعبینی و سبک و شیوة داستانویسیات عقیدة راسخ دارم. احساس میکنم که آدم با فکر و شرافتمندی هستید و فریب شهرت و حرفهای پوک و پوچ مردم متملق و نفهم و مزخرفگو را نخواهید پذیرفت و راهِ خودتان را خواهید رفت.
در هر صورت من شما را دوست میدارم و آرزومندم همان باشد که دستگیرم شده است و میپندارم.
خدا یار و یاور من و مددکارتان باشد.
با ارادتمندی و طلب توفیق صادقانه
سید محمدعلیجمالزاده
آخرین سخنران این جلسه دکتر جواد مجابی بود که ضمن تجلیل از محمود دولت آبادی گفت:
دولت آبادی نماد شرف در مملکت ماست، او نویسندهای مستقل و آزاد اندیش است که شان قلم را حفظ کرده است. در تاریخ کشور ما از رودکی تا فردوسی و غیره بر شان قلم تاکید کردهاند و وقتی میگویند شعر ما را در آسمان نوشتهاند، تعریف از خودشان نیست، بلکه تایید بر شان و شرافت قلم است.
او ادامه داد: در دورههایی شان قلم کاستی یافته و بعضی از هنرمندان شان خود را ندانستهاند و متوجه نبودهاند که نویسندگی خودش قدرت است و نویسنده نیازی به قدرت سیاسی ندارد. نویسنده قدرتش را از مردم میگیرد اما من فکر میکنم دولت آبادی شاخص بوده و همواره استقلال خود را حفظ کرده است و محبوبیتی که از این باب از مردم گرفته موجب رشک است.
در ادامه مجابی برای دولت آبادی آرزوی ادامه خلاقیت و تندرستی کرد و گفت: امیدوارم شان قلم بماند و برای دولت آبادی و همه نویسندگان و مردم ایران آرزوی روزهای خوش دارم.

در خاتمه محمود دولت آبادی از مهمانان تشکر کرد و گفت :
من از حضور مردم ،تئاتریها و دوستان محترمم به خصوص نجف دریابندری تشکر میکنم ،همانقدر که از نشستن در کنار نجف دریابندری امشب احساس مسرت میکنم از آمدن او احساس شرمندگی هم میکنم.
او همچنین به پیامی که برای زادروز تولدش نوشته بود اشاره کرد و گفت: این پیام در مورد غزه بود اما چون شنیدهام صلح در منطقه برقرار شده و این جمع هم جمعی شاد است، دراینجا متن را نمیخوانم، اما منتشر خواهد شد.
دولت آبادی در پایان تاکید کرد: برای همه آرزوی سلامت جان و صلح و بهروزی دارم.
و متن پیام محمود دولت آبادی در اختیار حضار قرار گرفت.
« پیام این روزها
خوب است که انسان رغبت کند خودش را به یاد بیاورد، سال، ماه و روز تولدش. مهمتر از آن خوب است از بودن و هستن خود به نسبتی از رضایت خاطر برسد. از این بابت که عمر یک باره به باد هوا نسپرده است. اما این همه در گرو شرایطی است که انسان در آن به سر میبرد. حقیقت این است که با توجه به شرایط دشوار و بسیار نا به هنجار ضد بشری که چندی است روزگار مردمان منطقه خاور میانه را در مینوردد ـ عرصهای که خون پاشی در آن دارد رفتاری « متأسفانه» عادی انگاشته میشود ـ راستش دل و دماغی برای من یکی باقی نمانده که سالروز تولد خود را جشن بینگارم، اما از آن که زندگی هم نمیتواند از رفتن بایستد و نباید اجازه بدهد که مرگ بر آن سیطره یابد، کوشش شما را بر یادآوری روزی از ماه مرداد که من ، محمود در آن زاده شدهام ، سپاس میگزارم و از یکایک شما و همه جوانان کشور که مرا در این روزگار به یاد آوردهاند قدرشناسی میکنم.
آرزومند صلح و بهروزی
محمود دولت آبادی
پانزدهم مرداد ماه یکهزار و سیصد و نود سه ـ تهران

در بخشی دیگر از این مراسم ؛ علی دهباشی به نمایندگی از جمع آرزوی سلامتی برای خانم سیمین بهبهانی کرد که اکنون در بیمارستان بستری است .

از شخصیتهایی که در این مراسم حضور داشتند میتوان به : نجف دریابندری، داریوش شایگان، بهاءالدین خرمشاهی، شاپور منوچهری، ایرج جمشیدی، بهرام دبیری، مسعود کیمیایی، اصغر همت، اسدالله امرایی، حسن کیائیان، داود موسایی، ناهید توسلی، سیاوش دولت آبادی، نیما افراسیابی، دکنر عبدالرحیم نجل رجیم، رامین دهدشتیان، دکتر رفعت، اردشیر رستمی، کامران عدل، نصرالله پورجوادی، آذر دولت آبادی، ارشد طهماسبی، گلاب آدینه، احسان رسول اف، ابراهیم حقیقی، جافظ موسوی ،جواد مجابی، آسیه جوادی، امید روحانی و مریم موسوی اشاره کرد.
عکس های آلبوم از : متین خاکپور
روی جلد برخی از آثار محمود دولت آبادی که به زبانهای مختلف ترجمه شده است.
و این یادداشتی است از محمود دولت آبادی که چند روز بعد به مجله بخارا رسید :