چهار شعر از سهیلا امیرسلیمانی/ ترجمه فرزانه قوجلو
ماه
برای ماه آواز میخوانم
تارهای گیسوانم
به چهارگوشهی زمین پرواز میکنند
سایهها، سایههای سپید
از میان پیکر لطیف ماه میگذرند.
جای خالی
این جا که
من هستم
این جا که
ما هستیم
خالی است،
با وجود
همهی کوهها
و درختها
و گلها
و دشتها
که
بالا میآیند
و
فرو میریزند
و با وجود
همهی
بلندیهای سر به آسمان کشیده
من
در خیابانها
راه میروم
همانند تنها رهگذری
که از خطوط این آسفالتهای خاکستری
گذر کرده است
من رشک میبرم
به آنانی که
با یقین به خود
انگار با خیل خنیاگران و رقصندگان
راه میروند
با خیل خوشگذرانان
راه میروند.
درخت بلوط
من
درخت بلوطم
خاموش و
پایدار
بهار 3
این
آن
بهاری است
که
در آن
من از همهی شکوفههایی
که
از کنارشان میگذرم
عکس میگیرم
بهاری
که
در آن
به همهی درختهای محبوبم
سلام میدهم.