آینه نادیده ها/ عهدیه دوشیری
آينه ناديدهها Mirors of the Unseen
سفرهايي در ايران Journeys in Iran
نوشتة جيسون اليوت Jason Elliot
بنا بر بسياري دلايل، فرهنگ و تمدن ايراني در طول تاريخ كنجكاوي غربيان را به نحو جدي سبب گرديده است. فلات ايران محل ملاقات اهالي شرق و غرب بوده؛ بخش طولاني از جاده ابريشم عرض قلمروي پارس را طي ميكرده و فرهنگ، هنر، زبان، مذاهب و سنن ايرانيان شگفتي مغرب زمينيان را برميانگيخته است. ايرانيان با آغوش باز اسلام را پذيرفته بودند اما هرگز ماهيت تاريخي خويش را ترك نگفته بلكه خدمات متقابل شاياني را نيز به جهان اسلام ارائه كردند و در بسياري حوزهها از جمله ادبيات، معماري و حتي خوشنويسي موجب تلطيف تمدن عربي گشتند. پس تعجبي ندارد كه در طول تاريخ پرقدمت اين سرزمين، بهويژه پس از ورود اسلام به ايران، آثار مكتوب پرشماري در دنياي غرب براي معرفي و تأمل در عجايب و شگفتيهاي اين سرزمين و تمدن منحصر به فردش پديد آمده باشد. يكي از مؤثرترين و حتي محبوبترين روشها نزد نويسندگان و مستشرقان اروپايي براي شرح و توصيف مشاهدات و دريافتهايشان از اين ديار و تمدن ساكنان آن، سفرنامه بوده است. از قرن نوزدهم ميلادي چند سفرنامه به قلم سياحان اروپايي پديد آمده كه صرفنظر از نوع ديدگاه و كيفيت مشاهده و دركشان از فرهنگ و تمدن ايرانيان، ارزش ادبي برجستهاي پيدا كردهاند و حتي نسخ ترجمه شدة آنها به زبان فارسي در تاريخ ادبيات ايران نيز جايگاه شامخي يافته است. گذشته از رويكرد اغلب اين سفرنامهها كه زاييدة تجدد استعماري پس از آغاز عصر روشنگري در اروپا هستند، ايرانيان عمدتاً به دليل انعطافپذيري و فروتني بيمانند فرهنگيشان به استقبال اين سفرنامهها رفتهاند و در مواردي جدلهاي بسيار جالب توجه سياسي و جامعه شناختي بر سر محتواي آنها در ميان روشنفكران و ادباي ايراني درگرفته است. در عين حال از اوايل قرن سيزدهم خورشيدي (قرن نوزدهم ميلادي)، بهخصوص در دوران دولتمرد لايق ايراني، عباس ميرزا، وليعهد ناكام فتحعلي شاه، دانشجويان و روشنفكران زيادي با هدف كسب علوم جديده به بلاد اروپايي سفر كردند و با پيروي از سنت سفرنامهنويسي اروپايي، سفرنامههاي ارزشمندي در باب مشاهدات و ادراكشان از پيشرفتهاي سريع و خيرهكننده در اروپا به رشتة تحرير درآوردند و در عين حال به ريشهيابي علل عقبماندگي تمدن ايراني از قرن يازدهم خورشيدي به بعد پرداختند و توشة تاريخي و ادبي سفرنامهنويسي را به زبان فارسي غنيتر ساختند. مورخان و نقادان، سفرنامههاي ذيل را جزء برجستهترين و درخشانترين آثار اين حوزه برشمردهاند:
سفرنامة برادران شرلي در عهد صفوي، سفرنامة ت. اندرسون (1880)، سفرنامة ا. آرنولد (1877)، سفرنامة اِ. ايستويك (1864)، سفرنامة ا. مونْسي (1872)، سفرنامة س. استوارت (1911)، سفرنامة س. ويلز (1883) و سفرنامة ج. موريه (1824).
در اينجا به بررسي سفرنامة جيسون اليوت كه پيرو مكتب قديم سفرنامهنويسي است، ميپردازيم. او در سال 2003 ميلادي به ايران آمد؛ به شهرهاي مختلف از شمال به جنوب و از شرق به غرب سفر كرد. و خيلي زود با مردم هر شهر خو گرفت. او مينويسد، ايرانيان مثل مردم كشورش ـ غني و فقير، مهربان و سنگدل، اميدوار و نااميد هستند. از بعضي رفتارهاي آنان راضي و خشنود و از بعضي ديگر مانند رانندگي در خيابانها كه مثل ماهي خارج از آب بيتابند، ناراحت و آزرده ميشود. شكل صفحة 19 كتاب.
اين سفرنامه به قدري ارزنده است كه دوريس لسينگ، برنده جايزه نوبل، راجع به اين سفرنامه چنين اظهار ميدارد:
«نويسنده اين سفرنامه به زبان فارسي خوب مسلط است و ايرانيان را دوست دارد و آنها را ميستايد. از پيمودن راههايي كه قبلاً ديگران پيمودهاند پرهيز ميكند و كاري به عالم نفرتانگيز سياست ندارد و با اقسام آدمهاي غيرعادي و اسرارآميز ديدار ميكند. جز اين، معماي رياضيات به كار رفته در معماري مساجد ايران را براي ما حل ميكند.»
اين كتاب جنجالي و تأمل برانگيز نتيجة تحقيقي مفصل است كه ماهيت هنر ايراني و اسلامي را به ما ميشناساند و به معماري مساجد اصفهان از جمله مسجد شيخ لطفالله و يا كاخهاي شاهان قديم مثل كاخ شاه عباس و غيره اشاره ميكند.
اولين كتاب اليوت با عنوان فروغ منتظره به بررسي زندگي افغانها ميپردازد. او اينك در كتاب دومش از ايران سخن ميگويد؛ با نثر بينظيرش بسياري از اسرار ايران را به نمايش ميگذارد، به بررسي زندگي ايرانيان ميپردازد و بر اين باور است كه ايرانيان زندگي دوگانهاي دارند كه از سياست جدا نيست. اليوت براي سفر، برنامه از پيش تعيين شده ندارد و با دست حوادث به هر جا كشيده ميشود. همانقدر كه به مشاهدة طبيعت و تمدن علاقهمند است، از طي طريق در سفر هم لذت ميجويد و تجربياتش را ثبت و ضبط ميكند.
(از روزنامههاي ساندي تايمز، گاردين و مجلة نيويوركر)
«در اين عصر اهريمنساز و تعصبآلود، كمتر كتابي را ميتوان يافت كه از تصوير متفكرانه اليوت از ايران، به موقعتر و بهجاتر باشد. اليوت با تمركز بر روحيات و سنتهاي مردم ايران و با كنار هم نشاندن هوشمندانة داستانهاي جهانگردان، توصيف جغرافيايي و شرح تاريخي كه با رسالهاي در باب معناي هنر اسلامي همراه شده است، خواننده را به سوي فهم اين كشور كهنسال رهنمون ميشود و شايد مهمتر از آن، نشان ميدهد كه ايران ـ چه چيز نيست ـ و از چه اوصاف و طبايعي مبرّاست.» (روزنامه گاردين )
امير طاهري در روزنامة ساندي تايمز نيز نظر خود را چنين بيان ميدارد:
«اليوت در جستجوي قليان كشيدن با بوميهاي اصفهان است، كاري كه او ميتوانست در چايخانههاي اِدگار رود، در لندن، انجام دهد. طي سفرش به ايران به حقايق تكاندهندهاي دست مييابد اما، اين حقيقت، صورت عمل به خود نميگيرد. امروزه ايران به هيأت كشورهاي غربي درآمده و اليوت از رستورانهاي زنجيرهاي، ترافيكهاي خياباني، استفاده از تلفنهاي همراه و كفشهاي ساخت چين صحبت ميكند. در حالي كه خانمها از چادر به مثابه پوشش اسلامي استفاده ميكنند، آقايان به تهريشهايشان مدلهاي غربي ميدهند. اما اليوت عقيده دارد كه اينها نوشداروهايي خفيف براي مردم كشوري هستند كه بيش از حد مقبول به فرهنگ منحط غرب “آراسته” شده است. اليوت شگفتزده ميشود وقتي ايرانيها از پول، ماشينهاي تندرو، جراحيهاي پلاستيك، مشروبات الكلي و آرزوهايشان براي مهاجرت به سرزمينهاي لامذهب سخن ميگويند. او بنا بر احترام به “بوميان” ريش ميگذارد، لباس ساده ميپوشد و از خوردن مشروبات الكلي اجتناب ميورزد. درست به دليل مشاهدة همين نشانهها، مردم از او دوري ميكنند چرا كه او ظاهري “اسلامي” دارد. اليوت، ايران را كشوري با قدمت ميداند و ميگويد مسيحيت نسخة ضعيفي از اسلام است. به قدري از ايران تعريف ميكند كه ما ايرانيان به خود ميباليم.»
ناگفته نماند كه طاهري به اليوت انتقاداتي را نيز وارد ميداند:
«معلوم نيست منظور او از واژة “ناديده” در عنوان كتاب چيست. اليوت ميبايست توضيح بيشتري ميداد. آيا منظورش ساختمانها و محلههاي باستاني بيشماري است كه در حين سفر در ايران، به بازديد آنها نرفته؟ اين كتاب ويرايش ضعيفي دارد مثلاً درياي خزر، پهنه آبي محصوري است در حالي كه او طوري از آن سخن گفته كه يك اقيانوس، تجسم ميشود. يا اينكه تيسفون، پايتخت ساسانيها بوده نه پارتها. و يا جشنهاي دوهزار و پانصد ساله شاهان در سال 1971 برگزار شد نه در سال 1975. املاي كلمة هايدپارك لندن Hide Park) به جاي (Hyde Park صحيح نيست. سعدي و نظامي هر كسي بودند جز “عارف مسلك”. و حملة اسكندر به تخت جمشيد جزء جنگهاي صليبي بشمار نميرفته است. و يا اينكه داريوش كبير نوة كوروش كبير نبوده بلكه از خويشاونددور او بود. قلمرو ايران 000/648/1 كيلومترمربع است نه 000/600 كيلومترمربع.»
با همة اينها سفرنامة آيينه ناديدهها كه در مطبوعات جهان نيز در موارد متعدد مورد نقد و بررسي قرار گرفته است، بسيار باارزش و خواندني است.
يادداشت نويسنده
هيچ كاري مانند نوشتن كتابي دربارة كشوري ـ غير مام ميهن ـ نيست، تا مرزهاي جهل آدمي گستردهتر گردد. و اين امر زماني هر چه بيشتر حقيقت مييابد كه آن كشور از لحاظ تاريخ، فرهنگي و تنوع جغرافيايي نمايي چون ايران داشته باشد. طرحهاي خام اوليه براي سفر و پژوهش در آن ديار، گسترة بيحد و مرزي را فرا رويم نهاده بود؛ گرچه موانع عملي، مقياس آنچه در نظرم بود را محدود ساخت، حتي نظري گذرا به آن گستره موجب ميشود كه انسان در برابر گستردگي موضوع سر تعظيم فرود آورد.
وقتي سفرهاي ياد شده در كتاب را آغاز كردم، فكر ميكردم كه گذر از خطة ايران پُر دردسر و خطرناك خواهد بود: اينك اذعان ميدارم كه به هيچ روي چنين چيزي واقعيت ندارد. مسيرهايي كه من برگزيدم آنقدر در گذشته طي شده و، به كمال، توصيف گشته كه حركت من در امتداد آنها ابتدايي و پيشپا افتاده جلوه ميكند. با وجود اين آگاهي از اين موضوع به من فرصت داد به موضوعات و زمينههاي جزييتري بپردازم كه در طي سفرهايم به تدريج پي بردم كمتر مورد توجه ديگران قرار گرفته بوده است.
در نتيجه، در جاهايي مطالبي را آشكارا حذف كردهام و نكاتي را نيز كشف كردهام كه با اكراه اما به اجبار در پاورقيها گنجاندم يا با تخيل تاريخي آميختهام. خوشبختانه، نكات حذف شده در شمار قابل توجهي از آثار تخصصي مورد بحث واقع شدهاند؛ و مكاشفات و افزودههاي نگارنده نيز بايد ـ از سوي ديگر ـ يادداشتهايي غيررسمي اما آگاهانه و مستدل قلمداد گردند.
رسيدن به فهمي از ويژگيهاي باقي و ماندگار يك فرهنگ به زمان نياز دارد؛ و سفرهايي كه در اينجا توصيف كردهام طي چند سال و در فصول مختلف صورت پذيرفتهاند. اين سفرها ـ سخاوتمندانه ـ در اثر آشفتگيهاي موقت كنوني با مانعي روبهرو نشد و مورد لطف مهماننوازي و مهرباني ايرانيان در سراسر كشورشان نيز واقع گرديد.
سپاس ويژهاي را به ميزبانم و خانوادهاش در تهران به خاطر دِيني كه از ايشان دارم، تقديم ميكنم. از سيسيل هوراني نيز براي آنكه اول بار لوئيس فيروز را به من معرفي كرد، سپاسگزارم؛ از سايمون شِر كليف در سفارت بريتانيا در تهران كه در مواقع نياز با من سخاوتمند بود، تشكر ميكنم؛ و از نمايندة خود، گيلون آيتكن، كه از خيلي جهات ديگر مرا ياري داد، ممنونم و همچنين از گروه ويراستاران در انتشارات پيكاردو. تشكر مخصوص از شارلوت گريك و نيكلاس بليك دارم. از پروفسور لئونارد لويسون نيز ممنوم كه مرا ياري كرد صداي حافظ را بشنوم؛ و از استفان گودچاليد بابت فراهم ساختن سرپناهي دنج كه در آن بتوانم اين سطور را به رشته تحرير درآورم، اثري كه سرانجام به پايان رسيده و اينك بايد به خواننده تقديمش دارم.
جيسون ج. و. اليوت