شب جبار باغچه‎بان برگزار شد/ پریسا احدیان

عکس ها از :ژاله ستار و سهیلا ایمان خواه

عصر سه شنبه، نهم بهمن ماه سال یکهزار و سیصد و نود و هفت، چهارصد و سی و چهارمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی به شب «جبار باغچه بان» اختصاص یافت.

در این شب که به مناسبت رونمایی از کتاب «نمایشنامه های قدیمی ایرانی» اثر جبار باغچه بان برگزار شده بود، سخنرانان: احمد محیط طباطبایی، اردشیر صالح پور، داوود کیانیان و علی دهباشی و به سخنرانی پرداختند و  داوود کیانیان پیام پروانه باغچه بان را قرائت کرد. مراسم رونمایی از سه کتاب از نمایش های جبار باغچه بان بخشی دیگر از این مجلس بود.

علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس به بخش هایی از زندگینامۀ جبار باغچه بان اشاره کرد و گفت:

“میرزا جبار عسگرزاده معروف به جبار باغچه بان (19 اردیبهشت 1264، ایروان- 4آذر1345 تهران) بنیان گذار نخستین کودکستان و نخستین مدرسۀ ناشنوایان ایران در تبریز است. او همچنین اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در ایران است.

او مدرسۀ ناشنوایان را در سال 1303 با وجود مخالفت های زیاد از جمله رئیس فرهنگ وقت دکتر محسنی در تبریز دایر کرد. این کلاس جنب باغچۀ اطفال باغچه بان در کوچۀ انجمن در ساختمان معروف به عمارت انجمن تأسیس شد.

او از سال 1307 خورشیدی علی رغم دشواری های وسیع چاپ و کلیشه چاپ کتاب های ویژه کودکان را با نقاشی هایی که خود می کشید، آغاز کرد. یکی از کتاب های وی با عنوان «بابا برفی» توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده و شورای جهانی کتاب کودک آن را به عنوان بهترین کتاب کودک انتخاب کرد. ثمین باغچه بان آهنگساز و نویسنده یکی از فرزندان جبار باغچه بان است.”

وی در ادامه افزود:

“در کتاب فارسی چهارم دبستان درس دهم باغچه اطفال تکه ای نوشته شده است که:

شبی اندیشه های خود را به صورت شعری درآوردم. برای اینکه در جستجوی مداد و کاغذ چراغی روشن نسازم و کسی را بیدار نکنم قطعه زغالی از منقل کرسی برداشتم و با ان شعرم را بر دیوار نوشتم.

ابتکارات ویژۀ باغچه بان در آموزش عبارت است از:

روش شفاهی در تعلیم ناشنوایان؛ آموزش روش حساب ذهنی ناشنوایان؛ گاهنجار وسیله ای برای نشان دادن پستی و بلندی های اقیانوس ها روی نقشه به کودکان؛ الفبای گویا؛ گوشی استخوانی یا تلفن گنگ.

 و از آثار او می توان به: برنامۀ کار آموزگار در سال 1302، الفبای آسان 1303، الفبای دستی مخصوص ناشنوایان 1303، خانم خزوک در سال 1307، زندگی کودکان 1308، گرگ و چوپان 1308، پیر و ترب 1311، بازیچۀ دانش 1311، دستور تعلیم الفبا 1314، علم آموزش برای دانشسراها 1320، بادکنک 1324، الفبای خودآموز به سالمندان 1326، الفبای گویا 1329، پروانه نین کتابی 1326، الفبا 1327، اسرار تعلیم و تربیت یا اصول تعلیم الفبا 1327، الفبای گویا 1329، برنامۀ یک ساله 1329، کتاب اول ابتدایی 1330، حساب 1334، کتاب اول ابتدایی 1335، آدمی اصیل و مقیاس واحد آدمی 1336، درخت مروارید 1337، خیام آذری 1337، رباعیات باغچه بان 1337، روش آموزش کر و لال ها 1343، من هم در دنیا آرزو دارم 1345، بابابرفی 1346، عروسان کوه 1347، زندگینامۀ باغچه بان به قلم خودش 1356، شب به سر رسید 1373، کبوتر من 1373 را نام برد.”

علی دهباشی از جبار باغچه بان سخن گفت
علی دهباشی از جبار باغچه بان سخن گفت

در ادامه  دکتر احمد محیط طباطبایی از برآیند آموزش نوین در ایران توسط باغچه بان چنین گفت:

” دو حادثۀ مهم در شکل گیری شخصیت باغچه بان مؤثر است حادثۀ اول در حوزۀ ایران، انقلاب مشروطیت است. این انقلاب تغییرات بنیادی را در ساختار اجتماعی ایران رقم می زند. درست بعد از این انقلاب است که مردم ایران حق درس خواندن پیدا می کنند؛ زیرا که تا قبل از آن دارلفنون مخصوص طبقات اشراف بوده است. مردم عادی در دارالفنون قبل از مشروطیت حق ورود نداشتند. اگر افرادی می خواستند به شکل جدید درس بخوانند باید به مدارس مذهبی که گروه های از ممالک می آمدند و تدسیس می کردند می رفتند و به همین ترتیب جدای از مکتب خانه و نظام آموزشی، نظام دیگری وجود نداشت. با مشروطیت  این مسأله تغییر پیدا می کند و اموزش جزء ارکان حقوقی مردم می شود و همۀ مردم از همۀ گروه ها حق تحصیل پیدا می کنند و ما با یک جنبش بزرگ مدرسه سازی و توسعۀ حوزۀ تدریسش در کشور خودمان روبرو می شویم.

 معروف است میرزا یحیی دولت آبادی در کتاب «سرگذشت یحیی» می آورد که مریدان فرقه اش به او مراجعه می کنند و تکلیف می خواهند و او می گوید که موعود ما همین مدرسه است و به عبارتی دیگر مهم ترین عامل توسعۀ انقلاب مشروطیت را ایجاد مدرسه و توسعۀ امر آموزش می داند و می گوید مردم مدرسه درست کنند. مدارسی که می شود تغییر و تحول را شکل بخشید. می بینیم افرادی مثل رشدیه در ایران پیدا می شوند که در این مسأله پیشگام هستند و مؤثرترین آن ها مرحوم آیت الله طباطبایی و پسرشان هستند که اولین بار مدرسه ای برای دختران در تهران دایر می کنند به نام «عفتیه» تا دختران ایرانی نیز در مدارس درس بخوانند.

از طرف دیگر در حوزۀ انقلاب مشروطه برخی از شهرها مهم تر بودند، مثلا در ان دوره رشت از گیلان و تبریز از آذربایجان و … به خاطر ارتباط عثمانی و روس مدخلی از ارتباطات با اروپا بودند و به همین دلیل بسیاری از اتفاقات جدید در این شهرها و حوزه ها اتفاق می افتد؛ یا مثل یزد که با کمپانی هند شرقی و هندوستان در ارتباط بود. و در این مناطق اولین انجمن های مشروطیت و مدارس بوجود می آیند. حتی کتابخانۀ ملی قبل از تهران در آن شهرها راه اندازی می شود و حوزۀ فرهنگی حوزۀ بسیار پویایی است. اینکه می بینید در تبریز و مرند اتفاقی می افتد که نظیرش در شهرهای دیگر نیست، خلق الساعه نیست، یک سری زیرساخت ها و تغییر و تحولات مختلفی از قبل انقلاب همانطور که اشاره شد و بعد انقلاب مشروطه در این نواحی وجود داشت.”

دکتر احمد محیط طباطبایی از تجدید بنای ارامگاه باغچه بان در شهر ری گفت
دکتر احمد محیط طباطبایی از تجدید بنای ارامگاه باغچه بان در شهر ری گفت

وی در ادامه افزود:

“و دوم تشکیل دومای روسیه در 1905 بود که تغییرات بنیادی در خودش و روسیۀ آن زمان به دنبال دارد و یک فضای سیاسی خاصی را بوجود می آورد این جنبش ها بخصوص در قفقاز و نواحی مختلف در شکل جنبش های ملی گرا برای احقاق حقوق رقم می خوردو منجر می شود به انقلاب و هم زمان با جنگ جهانی اول که یکی از موارد این جنبش در مسألۀ آموزش و تعلیم و تربیت بود و این هم حوزۀ خودش تأثیرات به سزایی را به دنبال دارد و می بینیم باغچه بان ابتدا در ایروان به دنیا آمده و در آن حوزه، رشد پیدا می کند و در دهۀ 20 میلادی منشأ اثر می شود و خود به معلمی و تدریس می پردازد و نویسندگی و طنز نویسی. وی ابعاد مختلفی دارد و تصویرگر و تأثیرگذار است. ولی مهم ترین فکرش آموزش و تعلیم و تربیت است و در جهت جریانات سیاسی پس از واقعۀ 1917و حوادثی که در عثمانی آن روز و قفقاز اتفاق افتاد، نهایتا ناچار مهاجرت به تبریز می شود و او به زادگاه قدیم پدری اش برمی گردد و در شهر مرند بخاطر مدیر فرهنگی وقت امکان تدریس پیدا می کند و تأثیرگذار می شود.

 او یک معلم بالفطره است. از هر چیز و وسیله ای به جهت آموزش استفاده کرده از تمام زیرساخت مبانی تربیتی جامعه خود بهره گرفته تا بتواند تدریس را در قبال آن ادامه دهد. روش های گذشته ای که زمانی را بخوانند و بعد بنویسند را به کناری می گذارد و روش های جدید می آوررد و به همین مسأله توجه می کند که نوزاد فارغ از اینکه بداند، می تواند با محیط اطراف خود ارتباط ایجاد کند و خواندن یاد بگیرد و بعدها درک مفاهیم مختلف را بیاموزد. پس به راحتی می شود این شیوه را در خود مردسه هم به کار بست و از تمام فرآیندهای مختلف مثل بازی و نمایش و داستان و هر رفتار دیگری استفاده کردن به جهت اینکه بچه ها را آموزش دهد. چیزهایی که امروزه پس از گذشت صد سال ما به عنوان یک سری تجربه های در چند دهۀ اخیر از آن یاد می کنیم، یا خیلی عقب تر برویم می گوییم که دهۀ چهل -که واقعیت هم دارد و فعالیت هایی در حوزۀ آموزش کودک و در فضای کانون پرورش فکری آموزش کودکان و تصویرگری کتاب کودک و … داریم –  اما ما صحبتِ بیش از صد سال گذشته را می کنیم و زمانی که هنوز این افکار و ترجبیات شکل نگرفته و فردی از این دریچه وارد می شود و سعی می کند که بین تمامی آن ظرفیت های مختلفی که می تواند در جهت  های متفاوت به بچه ها آموزش دهد و استفاده کند و در برآیند او آموزش نوینی را طراحی می کند: نوشتن اولین دفترچه های راهنمای آموزش الفبا.

بعدها حتی می بنییم برای آدم های مسن و کودکان نمایش و تئاتر و بازی و حتی آن چیزی که امروزه میز و صندلی کوچک برای مدارس درست می کنند، این ها را ایشان در زمان خودش لحاظ می کرده و در زمانی که بحران جنگ و بحران های مختلف آلودگی و بسیاری از مواردی بهداشتی وجود داشته با پول اندکی معلمی خود را تقسیم و سعی می کرده بچه ها را با مفاهیم زندگی آشنا کند. یعنی از نظر او وظیفۀ اصلی مدرسه این است که شخص بتواند خودش را پیدا کند و مفید برای جامعۀ خودش و خانوادش بشود. قرار نیست که حتما دکتر و مهندس به بار بیاید. بلکه وظیفۀ اصلی مدرسه این است که شخص خود را پیدا کند و فرد مهمی برای جامعۀ خود باشد. قرار است از نقطه ای به نقطۀ دیگر ترقی پیدا کند. این چیزی است که در نظام آموزشی باغچه بان برای شاگردان رقم می خورد.

سعی می کند افراد را با کلیت محیط پیرامونی آشنا کند. نقش آن ها را در جامعۀ خود و خانوده اشان بازتعریف کند و این اتفاقی است که صد سال قبل می افتد و منجر به تأسیس اولین کودکستان و نخستین رفتارهای توأم با احترام برای بچه ها و شخصیت خاص در محیط مدرسه را بوجود می آورد و نوعی ساختار شکنی و سنت شکنی به گذشتۀ آموزشی کشور را رقم می زند.

در خاطرات خودشان نوشته اند که چقدر دچاتر سختی بوده اند. جبار باغچه بان از دانایان فرهنگ جامعۀ ما بود. درک گذشته و حال و وظیفه و مسئولیت نسبت به آینده را درک کردن یک بخش مهمی از زندگی که بیشتر ایشان را به آن نام می شناسند: آموزش کر و لال ها است. شکستی که در دنیای سکوت این ها بوجود می آورد و فضایی که به عنوان یک معلم باعث می شود، به قشر مهمی که نادیده گرفته شده بودند، توجه شود.”

هارون یشایایی و سیروس علی نژاد در شب جبار باغچه بان
هارون یشایایی و سیروس علی نژاد در شب جبار باغچه بان

وی در ادامه اظهار داشت:

“اختراعات و ابتکارات بسیاری می کند و ثبت اختراعات چه به صورت وسیله و چه به صورت روش همه از کارهایی است که ایشان انجام داده است و مجموعۀ این فعالیت ها انسانی را تعریف می کند که مطمئنا این انسان ابتدا در محیط اصلی خود تأثیرگذار است. می بینیم همسر، پسر و دختر و تمام وابستگانش همه در این حوزه فعالیت و کار می کنند و در محیط همکاران و شاگردان و …. به همین دلیل  با یک انسان تأثیرگذاری روبرو هستیم که به مفهوم واقعی قضیه تغییر و تحول بوجود می آورد.

 اگر انقلاب را به صورت بنیادین تغییر بدانیم انقلاب مهمی در نظام آموزشی و تربیتی و بخش های مختلفی از جامعۀ کشور ما رقم می زند. کتابی که امروز چاپ شده تمان تصویرسازی هایش برای خود ایشان است. ناشر خودش است و بعدها می بینیم این روش ادامه پیدا کرده است و امیدواریم راهش مستدام باشد و بیشتر از آنچج به اثرات کارش فکر کنیم به ویژگی هایش که چگونه یک انسان اینچنین عمل می کند به عنوان الگو باید پرداخت، تا بتوانیم افراد دیگری هم به این راه متخلص کنیم و جامعۀ پویاتری داشته باشیم.

 همانطور که این ها نسلی که ماحصل آن تحولات بزرگ اواخر قرن سیزده هجری یا 19 میلادی بودند و نتیجه اش چنین نسل ارزشمندی در جامعۀ ایران رقم می زند تا ما هم بتوانیم چنین اثر گذاری و ثمری را داشته باشیم. خیلی ها می خواهند از باغچه بان تقدیر کنند ولی او همیشه به دنبال این بوده که فضایی را ایجاد کند تا بتواند کارهایی را انجام دهد.”

احمد محیط طباطبایی در پایان سخنانش بیان داشت که:

“نام باغچه بان هم مشخص است کسی که به تربیت بچه ها می پردازد. تفاوت باغبان این است که یک محیط را حفاظت می کند تا هر کسی آن چیزی که باید بشود، بشود؛ درخت چنار، چنار است، گل یاس، یاس است، نیلوفر، نیلوفر و هر چیزی خودش است وخودش را باور می کند. قرار نیست همه یک شکل باشند و دقیقا او مثل یک باغبان در محیط آموزشی خودش رفتار می کرده است. آن محیط را به رسمیت شناختن و تعالی و ترقی دادن چیزی بوده که او انجام می داده است.

مسلما طبقات ضعیف اجتماع و محروم، مخاطب اصلی او بوده اند. در روز روزگار ما توجه خیلی زیادی می شود اما عین خیلی چیزها می بینیم که امروز فرآیند آموزش دولتی ما ضعیف شده است. همه چیز در شکل بسیار خصوصی رقم می خورد و آن اصول اصلی که افراد داشتند و بدان وفادار بودند گاها تنها عناوینش باقی می ماند و ماهیتش در زمان تغییر کرده است. در هر حال باغچه بان یکی از رجال بسیار باارزش و مفیدو تأثیرگذار در کشور است. بسیاری از آدم ها دانسته یا نادانسته تحت تأثیر او به حرکت خود ادامه می دهند. و سعی می کنند به آنچه او بانی اش بوده توسعه ببخشند.

جبار باغچه بان نویسنده و مقاله نویس و مبتکر مخترع و … بود و شاعر هم بود و از شعر به عنوان ابزار آموزش استفاده می کرده است. اکثر نمایش هایش موزیکال است.”

در ادامۀ این شب، اردشیر صالح پور از تئاتر خلاق و طراحی روش آموزش با نمایش به کودکان توسط باغچه بان سخن گفت و اینچنین سخنانش را آغاز کرد:

“امروز می خواهم از نسلی سخن بگویم که ایمانی راسخ و عزمی جزم و آرمان هایی بلند و جانی شیفته داشتند و غول بزرگ تعهد بودند. یوسف اعتصام الملک که پدر پروین اعتصامی است که نیما هم از او یاد کرده است؛ حسن رشدیه بنیانگذار دبستان های نوین از دورۀ قاجار که او هم شخصیت والایی است که در آموزش و پرورش و تحولات آن خدمات شایان توجهی کرده است و اتفاقا جبار باغچه بان دوستی و ارتباط و الفت دیرینه ای با حسن رشدیه داشته است؛ همچنین باسکرویل معلم امریکایی اشاره کنم که در تبریز زمانی که محمدعلی شاه به استبداد، پارلمان را به توپ می بندد و همینطور یک سالن تئاتری را به نام انجمن اخوت بوده و دفتر روزنامۀ تیاتر در لاله زار را به توپ می بندد، در آن زمان تبریز در محاصره است و این معلم امریکایی که آمده در تبریز خدمت کند، علی رغم میل سفارت امریکا به صف مجاهدین می پیوندد و با ملت همکاری می کند و با دانش آموزان به تظاهرات می رود و در تبریز به شهادت می رسد. معلمی که خیلی ناشناخته مانده است. و همینطور در ادامه از باغچه بان و شاگردش توران میرهادی که شاگرد مستقیم جبار باغچه بان بوده است می خواهم بگویم.

این نسل چگونه با الگوهای خود ادامه پیدا کرده است. این نسل ها دارند به خاطره تبدیل می شوند. انسان های تأثیرگذار. همین زحمتی که اقای دهباشی انجام می دهد و امشب 433 مجلس است که به اهتمام خود برای فرهنگ این سرزمین برپا می کند، قابل تحسین است و باید این شب ها را قدر بدانیم. این عقبه از کجا آغاز می شود و این اتصال چگونه است؟ و ما چقدر این ها را کم داریم! نسل جوان ما باید به این رویه وصل شود و ایران اینگونه است که ایران باقی مانده است و می ماند.”

دکتر اردشیر صالح پور از فلسفه آموزشی باغچه بان سخت گفت
دکتر اردشیر صالح پور از فلسفه آموزشی باغچه بان سخت گفت

وی در ادامه افزود:

“اینکه چرا نامش جبار باغچه بان بوده از یک شوخی آغاز می شود. او از ایروان طی آن جنگ های درگیرانه بین ارامنه و مسلمانان، به مرند و تبریز می آید و آن زمان ایده ای مطرح می شود با نام children garden school در دنیا مطرح می شود که در ایران جبار باغچه بان این ایده را می گیرد و در واقع کودکستان را به نام باغچه تلقی می کند. برای من هم این نکته جالب است در باغچه گل کاشته می شود، بنابراین با گل مواجه می شود و کودکان حکم نوگلانی هستند که پرورش می کنند و به زندگی رنگ می بخشند. در سال 1304 که شناسنامه نبود،  اولین مدرسه و باغچۀ کودک و اطفال را تأسیس می کند. روزی دوستش به شوخی می گوید که تو هم باغچه دار شدی و او پاسخ می دهد که من باغچۀ اطفال و گل ها و نوگلان و اطفال را پرورش می دهم. و از همین شوخی زیبایی که دوستش می کند لقب عسگرزاده را به باغچه بان تغییر می دهد و وقتی سه جلد می گیرد لقبش می شود باغچه بان.

می خواهم از شخص بزرگی که به گردن ما تئاتری ها حق دارد هم یادی کنم: میرزا رضا طباطبایی نائینی که وکیل مجلس بودند و یک نظریه ای دارند که می گویند یک جامعه اگر بخواهد پیشرفت کند، باید سه موضوع را جدی بگیرد: مدرسه و روزنامه و تئاتر. همین یازده شماره روزنامه های تئاتری که بعدها هم به توپ بسته می شود، توسط همین وکیل مجلس پیشنهاد داده می شود. می خواهم بگویم وکلای ما چقدر با تئاتر آمیخته بودند به هر حال دوره، دورۀ خاصی بوده است.

مشروطه دروۀ گذار سنت و مدرنیته است و تحولاتی را ایجاد می کند که سابقه نداشته اما زندگی سخت و ایمان قوی، نظم و پشتکار و تعهد هست که از جبار باغچه بان یک انسان بزرگ می سازد. وی در همان زمان در نوجوانی که به زندان می افتد، شروع به چاپ روزنامه کرده و در زندان آن را منتشر می کند. جالب است که تمام پنجاه شمارۀ روزنامه را خودش مصورسازی می کند. بعد از آزادی از ندان هم این روزنامه را منتشر می کند.

به هر حال به مرند می آید و 9 تومان حقوق می گیرد و از این 9 تومان یک سوم حقوقش را خرج بچه ها می کند؛ الکل و پنبه و دارو و صابون می خرد و با دست خودش سر بچه ها را می شوید. بچه ها ان زمان به کچلی و … مبتلا بودند و او مادرهای بچه ها را دعوت می کند و به آن ها یاد می دهد چطور رخت بچه ها را بشویند و از همان کلاس اول که تدریس می کند کار آموزشی و پرورشی هم کنارش انجام می دهد و خیلی این نکته مهم است. او یک پدر است و در همین دوره است که اولین نمایشنامه اش را هم به نام «خُر خُر» می نویسد.

به هر حال می خواهم بگویم از هیچ شروع کرده و اموزش تفکر خلاق را برای اولین بار مطرح می کند که امروزه ما ژانری داریم به نام تئاتر خلاق با مشارکت حضوری بچه ها. و این در صد سال پیش توسط باغچه بان طراحی می شود. دوره ای است که البته یک نوع تجدد هم از سوی حکومت اعمال می شود. و اما فرهنگش نیست! پهلوی اول سعی دارد جامعه را مدرن کند، ولی تفکر مدرنیته و انتقاد گیری را پس بازنمی تابد چرا که فرهنگ سازی نشده است. هر گونه تحولی با مقاومت مواجه می شود. هر پدیده ای با یک عوارضی روبرو می شود اما به هر حال باغچه بان چراغدار ظلمت زمانه خویش بود. او از دل تاریکی و خرابه های زمانۀ خویش سربرکشید تا با چراغ کوچکش به جنگ دیو سیاهی برود. زمانۀ نفرین شده ای که از میان جهل و دروغ و مرگ و تاریک اندیشی و تنگ نظری و تعصبات قومی دست و پا می زد ولی او بسیار بسیار کوشید تا شاهد تحولات چشم گیری در زمینۀ تعلیم و تربیت ایجاد شود. این دورۀ چالش سنت و مدرنیته دورۀ ستیزها بود. خیلی هم درگیری های گاه جدی می شد. جبار باغچه بان عمر شریف خود را صرف تعلیم کودکان این سرزمین کرده و به راستی بر فرهنگ این سرزمین حق دارد.

 او از همۀ شیوه ها جهت تعلیم و تربیت بهره می گرفت. برای اولین بار نمایشنامه نویسی کودک مدیون اوست و ما امسال به همین بهانه جشنی گرفتیم که صدمین سال آغاز  نمایش نامه نویسی کودک به عنوان یک ژانر آرتیستی و هنری است و طبعا در این سرزمینی که شعر سابقۀ چند هزار ساله دارد، بهترین شیوه شعر است. او اولین بار شعر را در خدمت جریانات آموزشی و کتب و نمایشنامه قرار می دهد و پیش از آن شعر کودکانه به این شکل وجود نداشت. بعد از جبار است که عباس یمینی شریف، قیصر امین پور و مصطفی رحماندوست و … را می بینیم که کتب آموزشی ما با شعر پداگوژیک و تعلیم و تربیتی تؤامان می شود. شعری از باغچه بان برای کودکان را می خوانم:

مداد سرخرنگ من

رفیق شوخ و شنگ من

 یه یاری تو دم به دم

 هزار نقشه می کشم

 گل و بنفشه و چمن

 درخت سیب و یاسمن

 تو هیچ دانی این خبر

 ز کیست این همه هنر؟

تو یاد داده ای مرا

که دوست دارمی تو را

او همیشه معلم و همیشه آموزگار بود. بچه هایش در مدرسه به دنیا آمدند. دو اتاق داشتند که یکی خانه شان بود و یکی مدرسه. صبح ها رختخواب ها را جمع می کردند تا دانش آموزان بیایند. پسرش ثمین می گوید که پدر ما از سپیدۀ صبح تا نیمه ها شب معلم بود. حتی بچه های خودش هم بابا صدایش نمی کردند و می گفتند آقای معلم!

خیلی این معلم بودن مهم است. حس می کنم امروز وزارت آموزش و پرورش ما خیلی ضعیف عمل می کند که معلم های ما آن هویت و شأنیت خود را قدری به فراموشی سپرده اند. اساس همۀ آموزش و پرورش از ادارۀ فرهنگ آغاز  می شود. اگر جامعه ای بخواهد رشد و تعالی و بالندگی پیدا کند، حتما باید به معلمان توجه کند و به زنان به عنوان نخستین معلمان. این زمینه ها خیلی قابل اهمیت است.

و حتی ثمین باغچه بان اشاره می کنند زمانی که پدر و مادرها دیر به دنبال بچه هایشان می آمدند، جبار باغچه بان دست از آموزش نمی کشید. دو سه باری هم که تأخیر می افتاد، باز تدریس را ادامه می داد و دست از آموزش نمی کشید. مقید به زنگ و این ها نبود.

این آدم ها سخت و این دورۀ سخت است که این ها را مثل فولاد آب دیده و با اراده می کند. من هر زمان خاطراتشان را می خوانم، لحظاتی دچار درد و رنج و غرور و و افتخار می شوم و این پارادوکس من را به قلیان وا می دارد. وقتی می بینم 25 روز فقط بیهوش بوده است و پدر و بخاطر بیماری انگشتانش قطع می شود. آن زمان بیهوشی نبوده و پیش دکتر روستا می رود و دکتر می گوید که من وسیلۀ جراحی ندارم. خنجری را برمی دارد و آن را در قابلمه می جوشاند و با الکل استریلش می کند و می گوید که باید تحمل کنی و این انگشتانش را یک روز درمیان میبرد. باغچه بان تا مدت ها در تنورخانه می خوابد و … این اراده های آهنین و سترگ و عشق را نسل ما کم دارد. شاید ما بسیار آسان طلب و عافیت طلب شدیم.

ین عقبل معلم ها را که دنبال می کردم،  به یاد صمد بهرنگی افتادم. دیدم او یک عقبه ای در تبریز داشته و حتما جبار باغچه بان و حسن رشیده و معلم امریکایی و اعتصام المک و جبار باغچه بان و … را به یاد آورده است. بنابریان نسل معلم های ما باید الگوهایی داشته باشند و جبار باغچه بان از این حیث برای ما حائز اهمیت است.”

وی در خاتمه چنین بیان داشت:

“باغچه بان از جنبۀ تئاتری مبدع تئاتر کودک بوده و جنبه های تعلیم و تربیتی در مرند کار می کند و بعد به تبریز می رود و در تبریز حاسدان برعلیه اش می شوند و به شیراز می رود و کار می کند و بعد تهران و سال 1312 همین مدرسۀ میدان یوسف آباد کلانتری را خودش تأسیس می کند پس طبق وظیفه ای که ما در سازمان کمیتۀ ملی موزه های اریران داریم، این خانه را به موزه تبدیل بکنیم. موزه ها  برای ما انباری برای اشیا نیست یک نوع دینامیزمی است که ما را به گذشته وصل کند. امیدوارم به سعی ایکوم این کار انجام بشود.

این مرز و بوم با تلاش این جان های شیفته است که ماندگار شده اس. زنده باد ایران!”

در ادامۀ این مجلس داوود کیانیان بیانیۀ بنیاد نمایش کودک را چنین قرائت کرد:

” با سپاس از جناب دهباشی عزیز و برگزارکنندگان این شب به یاد ماندنی. این سه نمایشنامه توسط بنیاد نماش کودک گردآوری شد، با موافقت خانم پروانه باغچه بان به پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری جهت چاپ به عنوان یک اثر تاریخی پیشنهاد شد که با موافقت این نهاد یک قرارداد سه جانبه تنظیم شد و با حمایت جناب محیط طباطبایی به سرانجام رسید که همین جا از ایشان سپاسگزرای می شود.

کار فرهنگی کردن همیشه سخت و جان فرسا بوده، بویژه این که این فعالیت های هنری، تئاتر هم باشد و جلوتر از زمانش بوده و بویژه برای نخستین بار هم پا به عرصۀ گذاشته باشد. زنده یاد جبار باغچه بان در چنین فضایی دست به خلاقیت و نواوری های علمی و هنری زده است.

او برای نخستین بار اجرای نمایش با کودکان در مرند را و در صد سال پیش از این به صحنۀ تئاتر برد؛ نخستین کودکستان ایرانی را در تبریز بنیاد نهاد؛ نخستین شیوۀ آموزش الفبا را به شیوۀ امروزین تدوین کرد؛ نخستین شیوۀ آموزش به ناشنوایان را پایه ریزی کرد؛ نخستین مجلۀ کودکان را به انتشار درآورد؛ نخستین نمایشنامه ها را برای کودکان نوشت و آن ها را نیز نشر داد؛ نخستین ماسک ها و تن پوش ها را برای تئاتر کودکان پدید آورد؛ نخستین اجراهای نمایش خلاق را با بازی های نمایشی که خود خلق می کرد پایه ریزی نمود؛ نخستین موسیقی ها را در تئاتر کودکان بنیاد گذاشت؛ نخستین اشعار نمایشی را برای کودکان سرود و نخستین تشکل مردم نهاد را برای معلمین و هنرمندان تئاتر در تبریز بنیان نهاد؛ نخستین تصویرگری او در نمایشنامه های منتشر شده از او هنوز بدعت خود را حفظ کرده است و بعد از صد سال تبدیل به جریان نشده است؛ و از او به عنوان اولین مؤلف و ناشر کتاب کودک در ایران نام می برند.

داود کیانیان متن پیام پروانه باغچه بان را قرائت کرد
داود کیانیان متن پیام پروانه باغچه بان را قرائت کرد

جبار باغچه بان در محیط تاریک و بسته و پر رونق خرافات آن زمان پای تئاتر و موسیقی را به آموزش و پرورش کشاند و دختران را هم تراز پسران به تحصیل در مدراس جدید وا داشت.

هم او بود که نخستین بار پای مشاغل و مهارت های اجتماعی را به صورت عملی به آموز و پرورش کشاند و به کودکان به صورت تجربی آموزش داد.

اگر او تنها یکی از این نخستین ها را خلق کرده بود و آغازگر راهی نوین بود، شایستگی آن را داشت تا یادش برای همیشه زنده نگاه داشته شود؛ اما حال که این ابداعات و خلاقیت ها از مرز ده ها عبور کرده است، در بستر فراموشی به سر می برد. بنیاد نمایش کودک به پاس خدمات بی نظیر و پیشتازانه این بزرگمرد پیشنهاد می کند:

1-تالار هنر که ویژۀ اجرای تئاتر برای کودکان و نوجوانان است، به نام تئاتر باغچه بان نامیده شود.

2-مزارش از حالت مخروبه بیرون بیاید و در شأن یکی از مفاخر ایران و چهرۀ ماندگار این سرزمین آراسته شده و تبدیل به یک مرکز فرهنگی و موزه تئاتر کودک شود. به خاطر داشته باشیم که ما امسال در صدمین سال این تئاتر قرار داریم و هم او بود که آغازاگر این تئاتر در ایران بوده است.

3- روز 19 اردیبهشت سالروز تولد باغچه بان روز ملی تئاتر کودک و نوجوان اعلام شود.”

وی در ادامه افزود:

“یک توضیحی آقای طباطبایی به من دادند که در واقع آخرین فعالیت جبار باغچه بان در سال 44 یکسال قبل از فوتش بوده است. اینکه در سال 1344 شورای کتاب کودک را بنیانگذاری می کند و فعالیت این مرکز فرهنگی با حضور خانم میرهادی و عباس یمینی شریف ادامه پیدا می کند.”

در واپسین لحظات این مجلس، داوود کیانیان بخشی از پیام پروانه باغچه بان را چنین خواند:

“با درود به دوستان فرهیخته و گرامی و با تأسف بسیار از اینکه در چنین روزی شانس حضور در آن مجلس را ندارم.

چه لطف و سعادتی است که از پس سال های سال بار دیگر نوری بر این گنج پر اهمیت ولی فراموش شدۀ فعالیت های فرهنگی باغچه بان تابیده است. احساس می کنم که در پرتو و گرمای این نور بار دیگر خاله خزوک و موش و زنبورها گرگ و چوپان و بزغاله ها و پیرزمد و ترب و خلاصه همه شخصیت های این نمایشنامه ها بار دیگر از تاریکی در آمده و با جنب و جوش و سر و صدا و شادمانی دورباه به زندگی ادامه یم دهند.

متأسفانه پدرم پس از کوچ از شیراز به تهران با همۀ عشق و اعتقادی که به کارهای نمیاشی کودکان داشت به جبر روزگار سختی که با پنجه در افکندن در کار آموزش ناشنوایان درگیر آن شده بود دیگر نتوانست در این زمنیه کاری بکند

خواهرم ثمینه و من به یاد داریم که پدر و مادرمان لباس هایی را که برای نمایش های کودکستانی در شیراز دوخته بودند با خود و اثاث زندگی مان به تهران آوردند. از جمله لباس های رنگینی که برای پری های زحمت و پری های عیش دوخته بودند. این ها پری های اپرت مجادلۀ دو پری بودند که پدر بین سال های 1307 تا 8 نوشته و برای آن به یاری مادرمان اشعار و موسیقی ساخته بودند و مادر با نواختن تار خواندن آن ها را به کودکان کودکستان می آموخت.

باری پس از آمدن به تهران گاهی که مادرم عصرها ما را به باغ کافه شهرداری می برد، لباس پری زحمت را که به رنگ آبی بود و لباس پری عیش را که صورتی رنگ بود به تن ما می کرد. فکر می کنم در آن زمان ما با ان لباس های فانتزی و پولک دوزی شده نمایش به چشم دیگران چثدر چشم گکیر و تماشایی بودیم و البته ما هر چه اصرار می کردیم که بال هایمان را هم بخود ببندیم مادرمان زیر بار نیم رفت.

به هر حال سال ها گذشت و زحمات پدرم به ثمر رسید و مدرسل ناشنوایان او گسترش یافت.که با ریاست خواهرم ثمینهاداره یم شد و من نیز مدریت داخلی و دروس را به عهده گرفتم. و باضافه کارهای آموزشی دیگر و با توجه به توانایی و استعداد ناشنوایان در زمینۀ تئاتر و تأثیر آن در بالا بردن اعتماد به نفس و سایر توانایی ها تصمیمی کگرفتم با کودکان ناشنوا در این زمینه کار کنم. با یاد و تجربه های آموخته از پدر و دوران کودکی ام چند نمایشنامه از او و تعدادی نیز از خودم برای اولین بار با بازیگری بچه های ناشنوا و در جشن های پایانی سال تحصیلی به روی صحنه کوچک مدرسه بردم.

 اکنون امیدوارم با همت والای فرهنگ دوستان و هنرمندان آموزش و تئاتر ناشنوایان نیز مورد توجه و پشتیبانی قرار گیرد.

با تشکر قلبی و قدردانی بسیار از پژوهشگاه میراث فرهنگی آقای داوود کیانیان بنیاد نمایش کودک و همۀ دسوتانی که در برگزاری این مجلس کوشیده اند.

پروانه باغچه بان

بهمن ماه 1397″

در خاتمه از کتاب «نمایشنامه های قدیمی ایرانی» نوشتۀ جبار باغچه بان با حضور سخنرانان و میهمانانی که از منطقۀ چهارده حضور داشتند و از دانش آموزان سی سال گذشتۀ مدرسه ای بودند که باغچه بان تأسیس کرده بود، رونمایی شد.  

رونمایی از کتاب  " نمایشنامه های قدیمی ایرانی " از جبار باغچه بان
رونمایی از کتاب ” نمایشنامه های قدیمی ایرانی ” از جبار باغچه بان