با کامران فانی درباره آینده کتاب و کتاب خوانی

علی دهباشی و کامران فانی ـ عکس از مجتبی سالک
علی دهباشی و کامران فانی ـ عکس از مجتبی سالک

در ادامه کامران فانی به اختراع کاغذ اشاره کرد: از پاپیروس در مصر شروع شد و پیش از آن بر سنگ و سفال می‎نوشتند. پاپیروس از الیافی به همین نام که در مصر وجود داشت ساخته شد. این الیاف را کنار هم قرار می‎دادند و به همین دلیل به شکل طومار درمی‎آمد و چون این الیاف فقط در مصر بود از این کشور به بقیه نقاط و نیز به جهان اسلام صادر می‎شد. و حتی قرآنی نیز پیدا شده که بر پاپیروس نوشته‎اند.
سپس کامران فانی از اختراع کاغذ در چین به شکلی که امروز هست گفت و افزود : کاغذی که با آن کتاب درست می‎شود، از چوب به دست می‎آید یعنی از درخت که موجودی است جاندار مثل ما و به همین دلیل ما با آن ارتباطی خاص برقرار می‎کنیم. کاغذ از جنس خود ماست ، در صورتی که کامپیوتر، همان طور که می‎دانیم از سیلیکون ساخته می‎شود، یعنی از شن و ماسه، جاندار نیست و از جنس ما هم نیست. کتاب کاغذی هیچ‌وقت از بین نمی‌رود. کتاب از جنس کاغذ، از جنس درخت است، چه وقتی پاپیروس بود، چه وقتی که روی پوست می‌نوشتند، کتاب و انسان از یک جنس‏اند. حس ما هنگام مطالعه همان حسی است که سرانگشتانمان به حروف سربی روی کاغذ می‌رساند. اما جنس کتاب الکترونیکی از جنس سیلیکن است از شن و ماسه، زنده نیست.

دکتر سید مصطفی محقق داماد و دکتر داریوش شایگان ـ عکس از مجتبی سالک
دکتر سید مصطفی محقق داماد و دکتر داریوش شایگان ـ عکس از مجتبی سالک

وقتی از کامران فانی پرسیدند چرا شما که دانشجوی رشته پزشکی بودید تغییر رشته دادید و ادبیات فارسی خواندید و بعد هم کتابداری، در پاسخ گفت : من از شهرستانی مثل قزوین آمده بودم تهران و آن وقت‌ها هم فقط رشته‌های پزشکی و مهندسی ارج و قربی داشتند و من هم باید حتما دکتر می‌شدم که اتفاقا در همین رشته در دانشگاه تهران قبول شدم و دو سالی هم این رشته را خواندم، دانشکده پزشکی در ضلع شمالی دانشگاه بود و من که معمولا از در جنوبی رفت و آمد می‌کردم و وقت خروج از کنار دانشکده ادبیات می‌گذشتم و گاهی سری هم به آنجا می‌زدم و اسامی افرادی مانند دکتر خانلری و فروزانفر و همایی را می‌دیدم، به خودم می‎گفتم جای من اینجاست . و به این ترتیب وقتی سال دوم رشته پزشکی بودم؛ دوباره در کنکور شرکت کردم و رتبه 16 را کسب کردم. برای ثبت نام رفتم دانشکده ادبیات، متصدی به من گفت که تا رتبه 250 می‎توانند پزشکی بخوانند و من تو را در دانشکده ادبیات ثبت نام نمی‎کنم. بحث ما ادامه داشت تا این که من کارت دانشجویی دانشکده پزشکی را نشانش دادم و قصه را برایش تعریف کردم. متصدی هم سری تکان داد و من شدم دانشجوی زبان و ادبیات فارسی. و سپس افزود : اما من وقتی هم دانشجوی پزشکی بودم بیشتر به تاریخ پزشکی علاقه داشتم تا به خود پزشکی . گرچه از درس استادانی مثل دکتر گل گلاب که گیاه شناسی درس می‎داد و البته خود ادیب هم بهره می‎بردم و استادان مطرحی مانند دکتر قریب داشتم.

یکی از حاضران از دکتر داریوش شایگان پرسید شما در ابتدای کتاب « افسون زدگی غرب» نوشته‎اید « برای کامران فانی که در حین نگارش کتاب مخاطب خلاّق من بود.» برای من این پرسش مطرح است که این گفته شما به چه معناست؟ و دکتر شایگان در پاسخ گفت: این کتاب در ذهن من بود اما نمی‎توانستم آن را جمع و جور کنم، به کامران فانی تلفن کردم و او این قالب را برای من شکل داد و من همانطور که تکه تکه کتاب را می‎نوشتم با او مشورت می‏کردم و در حقیقت آقای فانی مخاطب خلاق من در حین نگارش اثر بود و من همیشه گفته‎ام آقای فانی یک دایره العمارف است. همه چیز می‏خواند و به همه چیز اشرافِ کامل دارد.

دیدار و گفتگو با کامران فانی ـ عکس از متین خاکپور
دیدار و گفتگو با کامران فانی ـ عکس از متین خاکپور

و کامران فانی در پاسخ به این پرسش که چرا دیگر چیزی نمی‎نویسد و یا ترجمه نمی‎کند با اشاره کتاب « سه خواهر» از آنتوان چخوف که سال 46 آن را ترجمه کرده است چنین عنوان کرد: نوشتن و تالیف ضدکتابخوانی است، می‌دانید که کتابخوانی فی‌نفسه لذت‌بخش است، تالیف و ترجمه لذت کتابخوانی را از نویسنده و مترجم می‌گیرد، آنهایی که من را می‌شناسند به خوبی می‌دانند بعد از دوره‌ای دیگر ننوشتم و وقتم را برای خواندن صرف کردم، اصولا با تخصص هم مخالفم، چون تخصص‌گرایی از انسان فردی تک بعدی می‌سازد که آن انسان تک‌بعدی کامل نیست، فردی کامل است که بتواند با تمام معارف بشری آشنایی پیدا کند.

کامران فانی و ترجمه ـ عکس از مجتبی سالک
کامران فانی و ترجمه ـ عکس از مجتبی سالک

پرسشی دیگر در خصوص ترجمه شعر مطرح شد که آیا به نظر وی شعر ترجمه‎پذیر است یا نه؟ کامران فانی در این باره چنین پاسخ داد: وقتی شعری از زبانی به زبان دیگر ترجمه می‎شود، فرقی نمی‎کند چه زبانی باشد، از بار معنایی‎اش کاسته می‎شود و دیگر آنی نیست که در زبان مقصد بوده اما این بدان معنا نیست که نباید شعر را ترجمه کرد. هر کس که دست به ترجمه زده، یقیناٌ تجربه‏ای هم دربارۀ ترجمه شعر داشته .

از کامران فانی پرسیدند که شما در عرصه ویراستاری نیز کار کرده‎اید و در این زمینه نیز صاحب نام هستید، درباره ویراستاری در ایران چه فکر می‎کنید؟ در حالی که می‎دانیم نویسندگان بزرگ ادبیات جهان، کسانی مثل همینگوی و فاکنر، ویراستاران خود را داشته‎اند که دائماٌ با آنها گفتگو و دیدار وتقابل آرا می‎کرده‏اند، چرا در ایران چنین اتفاقی نیفتاده است؟ آیا این به ذهنیت نویسنده و مؤلف و مترجم ما برمی‎گردد یا ناشران ساز و کار مناسبی را تا کنون در نظر نگرفته‏ اند؟

و فانی پاسخ داد: ویراستاری در ایران عمدتاٌ در ترجمه به کار گرفته شده و تا به حال سابقه نداشته که نویسنده و مؤلفی بخواهد با ویراستار کار کند، به شیوه‏ای که در غرب متداوال است.

در خصوص کتابخوانی، کامران فانی یادی کرد از زنده یاد ایرج افشار و افزود: حدود 50 یا 60 سال پیش زنده‌یاد ایرج افشار، مجله‌ای با عنوان « مجله راهنمای کتاب» منتشر می‎کرد. در یکی از شماره‌ها پرسشی درباره تعداد کتاب‌های خوانده شده برای خوانندگان مجله مطرح کرد، هفته بعد جوانی 25 ساله از مشهد در نامه‎ای نوشت که تا آن زمان 24 هزار جلد کتاب خوانده‌ است، حالا می‌گویم آن جوان مشهدی چه کسی است. القصه، مرحوم افشار در شماره بعد نوشت، شما با توجه به این سنتان اگر روزی یک کتاب هم می‎خواندید ، به این تعداد نمی‎رسیدید. خلاصه این جوان که کسی نبود جز محمدرضا حکیمی معروف در پاسخ نوشت، آقای افشار چرا شما به جای تشویق من حساب و کتاب کردید؟

عکس یادگاری با کامران فانی در باغ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشارـ عکس از سارا رجب دوست
عکس یادگاری با کامران فانی در باغ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشارـ عکس از سارا رجب دوست

 

کامران فانی در باغ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار ـ عکسها از : متین خاکپور