مراسم جشن نوروز به روايت ناصرالدين شاه/فاطمه قاضیها

فاطمه قاضیها
فاطمه قاضیها

 

تاريخ نگاران از مراسم و جشن‏هايى که شاهان و فرمانروايان برپا مى‏کردند قصه‏هاى شگفت‏آورى نقل مى‏کنند که چون به کنه آنها بنگريم يکسره در جهت نمايش شکوه و عظمت ظاهرى آنها بوده است.

ناصرالدين شاه يکى از شاهان قاجار است که نيم قرن سلطنت کرد و به همين جهت تشريفات دربارش نيز به مراتب سنگين‏تر و نمودى از افسانه‏هايى بود که در مورد سلاطين مشرق زمين روايت کرده‏اند و از تصاوير و نوشته‏هاى بر جاى مانده چنين به نظر مى‏رسد که در هنگام برگزارى اعياد و مراسم اين تشريفات بهتر و بيشتر نمايان مى‏گرديد.

از جمله مراسم توأم با تشريفات متعددى که در دستگاه سلطنت وى همه‌ساله انجام مى‏شد مراسم جشن تولد شاه در روز 6 صفر بود که همه ساله در اين روز با تجمل هرچه تمام‏تر انجام مى‏يافت. چنانچه شب تولد آتش‏بازى باشکوهى برپا مى‏گرديد و شاه با زنان حرم به تماشاى آتش‏بازى مى‏رفتند، نوازندگان مى‏نواختند، رقاصها مى‏رقصيدند و انواع بازى‏هاى کمدى و غيرکمدى از طرف بازيگران به نمايش گذاشته مى‏شد و به قول ناصرالدين شاه «محشر غريبى بود». صبح روز بعد قشون صف کشيده و مراسم ساده و رژه انجام مى‏شد که قشون عبارت بودند از افواج ولايات مختلف قزاقها و… و… و همچنين معلمين و رؤساى مدرسه دارالفنون در اين مراسم حضور يافته و به اتفاق وزير علوم در مقابل ناصرالدين شاه رژه مى‏رفتند. بعد مراسم صرف ناهار با شکوه و جلال و با حضور شاهزادگان و وزرا و امرا انجام مى‏شد، سپس شاعر قصيده غرايى در حضور جمع مى‏خواند و پيشکش قابل توجهى به شاه هديه مى‏شد.

پس از آن شاه به همه شاهزادگانى که حضور داشتند عيدى مى‏داد. سپس نوبت سفراى مختار مى‏رسيد که جشن تولد او را تبريک بگويند. بعد شاه به تخت مرمر مى‏رفت و سلام عام که به قول خود ناصرالدين شاه بسيار باشکوه و مفصل بود انجام مى‏شد و در اين زمان به رجال و کسانى که مورد عنايت بودند، خلعت، انعام و امتياز مرحمت و التفات مى‏شد. بعد از مراسم رسمى سلام، شاه به اندرون مى‏رفت که علاوه بر زنان او بسيارى از نزديکان و اقوام زنان حرم دعوت داشتند. خود شاه مى‏نويسد:

«جمعيت غريبى از زن بود پير و پتال جوان همه نوع زنى بود.»

بعد پيشکشها تقديم و تشريفات عصرانه برگزار مى‏گرديد و شب مهمانى مجللى با حضور نوازندگان ايرانى و فرنگى برپا مى‏شد که امرا و اعيان و وزرا و سفرا در آن شرکت داشتند و بعد از شام مجددا بساط آتش‏بازى برپا مى‏شد. به اين ترتيب جشن 24 ساعته تولد شاه اختتام مى‏پذيرفت.

همچنين بعضى اعياد مذهبى مانند عيد قربان، عيد غدير، عيد فطر و غيره نيز در دربار ناصرالدين شاه طى مراسمى برگزار مى‏گرديد.

وى در خاطرات سال 1297 خود مى‏نويسد:

«عيد اصخى [قربان] گذشت، سلام و قربانى و غيره شد، شتر قربانى را بطور قديم آوردند، با لوازم است کم و کسرى از پارسال نداشت، شکرالله خان پسر جهانسوزخان عثمان مرحوم شتر را کشت.»

در خاطرات همين سال نيز در مورد جشن عيد غدير چنين نقل مى‏کند:

«عيد غدير رسيد، شب عيد غدير بيرون شام خوردم، عمارات جديد و نارنجستان چراغان شد، اغلب پيشخدمتها بودند، سياچى، باشى، امين حضور، عضدالملک، عکاس، فرخ خان و غيره و غيره و غيره بودند. خواننده‏هاى مردانه همه آمدند. رقاص و غيره. اسمعيل بزاز هم بود، خيلى او و اتباعش رذالت کردند. الحمدالله خوش گذشت. روزش هم در همان تالار جديد سلام شد، همه اهل سلام بودند، مخاطب مؤيدالدوله بود.»

قابل ذکر است که در همين سال 1297 جشن صدمين سال سلطنت قاجار برگزار گرديد. در اين مورد ناصرالدين شاه چنين مى‏نگارد:

«روز 19 ذى‏حجه، اسب‏دوانى شد که ابتداى عيش و جشن سلطنت صد ساله قاجار و قرن سى ساله سلطنت ما، الحمدالله تعالى صبح زود از خواب برخاسته و…»

از يادداشتهاى ناصرالدين شاه چنين برمى‏آيد که اين جشن از روز 19 ذيحجه الى آخرين ساعات 23 همين ماه طول کشيد. چنانکه در آخرين يادداشتهاى مربوط به اين جشن مى‏نويسد:

«روز 23 در تخت مرمر سلام عام شد، نطق بسيار خوبى کرديم در سلام، عصر هم به سردر ميدان رفتيم، بسيار خوش گذشت، اين چند شب کل کوچه، بازار، شهر هم چراغان بود، مردم مى‏گشتند، بى‏عارى مى‏کردند. لوازم سردر هم از کريم شيره و غيره همه به عمل آمد. سکه قرن را که در ضرابخانه در نهايت خوبى زده بودند به همه مردم داديم، شعرا از هر قبيل قصايد غرّا گفتند، صّله‏ها گرفتند. شب 24 هم مهمانى زنانه بود اندرون انيس‏الدوله تدارک شام ديده، چهارصد نفر زن بودند. بعد از شام ديوانخانه قرق شد، تالارها، نارنجستان چراغان شد، بسيار خوب، من هم بيرون شام خوردم، نايب‏السلطنه هم توى زنها بود، بعد از شام رخت پوشيدم، شاهزاده، محقق، سياچى و غيره، عضدالملک بودند. امين‏السلطان، بعد رفتند. زنها ريختند، عزت‏الدوله هم بود قمرالسلطنه و غيره. زنهاى ما، يک جنجالى شد که حساب نداشت، خواننده‏هاى کورها، رقاصهاى يهودى و نقاره‏خانه، گوهر عکاس باشى و غيره خيلى بودند، محشرى بود، عمه‏ها و غيره هم بودند، به همه سکه جديد دادم، خيلى گشتيم، صحبت شد. بعد از دو ساعت زنها رفتند. الحمدالله خوش گذشت. يک گلدان مرمر حجارى فرنگى شکست، آيينه شکست. بعضى زير بازوى زنها را بريده بودند، جيب بريده بودند، انگشتر الماسبرليانى از زنى گم شده بود…»يکى ديگر از ابداعات که ناصرالدين شاه جهت سرگرمى خود و اطرافيان راه انداخته بود مراسم جشن آش‏پزان بود که در آخر فصل ييلاق و سفرها و شکارهاى تابستانى انجام مى‏شد.

اگر جشن صدمين سال سلطنت قاجار و بعضى عروسيها مثل عروسى کامران ميرزا نايب‏السلطنه را در نظر نگيريم، جشن نوروز از مفصل‏ترين جشن‏هايى بوده که در زمان ناصرالدين شاه برگزار مى‏شده است. عبدالله مستوفى شرح مبسوطى از جشن نوروزى ناصرالدين شاه به رشته تحرير درآورده که بعضى از مطالب آن ذيلاً آورده مى‏شود:

«براى پادشاه تفريح‏جوى و تجمل‏دوستى مثل ناصرالدين شاه، عيد نوروز بهانه خوبى بود، سلام خاص در تالار موزه منعقد مى‏گشت. قبلاً رقعه‏هاى دعوت چاپى طلايى به اسم اشخاص براى رجال و افسران عالى‏رتبه فرستاده مى‏شد، قبل از ساعت تحويل همگى با لباس تمام رسمى حاضر مى‏شدند. منجم‏باشى رسيدن ساعت و دقيقه تحويل را اعلام مى‏کرد. شاه اول با علما مى‏نشست و به آنها عيدى مى‏داد، بعد رجال طبقه طبقه آمده عيدى مى‏گرفتند، جلوى شاه مجموعه بزرگى از طلا بر روى ميز مى‏گذاشتند. در اين مجموعه شاهى سفيد زياد با مقدار کمى پنجهزارى طلا درهم ريخته بودند. شاه در پشت اين هرم طلا و نقره نشسته بود و هر کس جلو مى‏آمد از پولها چنگ مى‏کرد و مى‏داد. عده اشخاصى که عيدى مى‏گرفتند، دويست سيصد نفرى مى‏شدند. روز نوروز سلطانى که اکثر فرداى روز تحويل بود طبقات پايين‏تر مانند خوانين قاجار و سرهنگها و نايب آجودان باشيها و غيره عيدى مى‏گرفتند. در اين روز نزديک ظهر سلام عام هم منعقد مى‏شد. خطيب خطبه سلام مى‏خواند، شاعر شعر تازه‏اى که گفته بود به عرض مى‏رساند و تا شاه بر تخت نشسته بود و با مخاطب سلام صحبت مى‏داشت و همچنين تا آخر سلام که قشون رژه مى‏رفتند، هر دقيقه يکى دو توپ منظما شليک مى‏شد. و بازيهاى مختلف و کشتى‏گيرى پهلوانان» و غيره.

و اما به قول استاد بزرگوارم مرحوم دکتر رضوانى که روانش شاد باد، قلم به دست ناصرالدين شاه داده مى‏شود تا خود در مورد جشن نوروز در سالهاى متناوب سخن بگويد: روز جمعه 6 شهر ذى‏قعده الحرام سنه 82[12] بارس‏ئيل خيرت دليل که دو روز از تحويل حمل گذشته است:

«الحمدالله تعالى سلام تحويل در شب 4 شنبه 4 شهر ذى‏قعده پنج ساعت و 5 دقيقه بالا از شب رفته اتفاق افتاد. سلام شب تحويل و روز پنجشنبه، سلام تخت مرمر و سردر در نهايت خوبى به انجام رسيد. خلاصه در همين روز جمعه صبح توپ سوارى انداختند، هوا بسيار صاف و ملايم بود، رخت پوشيده از دربچه سوار شديم. از توى باغ لاله‏زار رفتيم…»

در سال 1289 گويا تحويل سال مصادف با روز عاشورا گشته. زيرا ناصرالدين شاه در خاطرات محرم خود در سال 1289 چنين مى‏نويسد:

«… خلاصه الحمدالله در محرم خوش گذشت. روز چهارشنبه که روز عاشورا بود، سه ساعت و پنجاه و پنج دقيقه از دسته گذشته تحويل حمل شده عيد نوروز بود، ما الحمدالله آن وقت در خواب بوديم و از تکليف و زحمت سلام تحويل آسوده و خلاص. فصل گل بنفشه و بيد مشک بود، روز عاشورا در چال حصار تعزيه هفتاد و دو نفر موقوف شد… روز 15 محرم سلام عامى در تخت مرمر شد، کل امرا، اعيان و غيره بودند، سواى قوام‏الدوله که ناخوش است. در حقيقت اين سلام عوض سلام عيد نوروز بود. فرمايشات خوب در سلام شد، بعد از سلام آمديم باغ، صدراعظم و غيره بودند. ايلخانى را آوردند، حاکم قزوين شده است. محمد تقى ميرزا حاکم خمسه، هر دو عرض داشتند.»

و اما نوروز در سال 1291 ق در دربار ناصرى و از نگاه او:

«شب شنبه 2 شهر صفرالمظفر سنه 91[12] ايت ئيل

سه ساعت و نيم از شب رفته تحويل حمل شد، امروز که جمعه بود، از صبح هوا ابر گرفته بود، بسيار تاريک، مثل شب، کم کم تگرگ، باران و برف شديد، بعد شلاب بعد باد و مه و کولاک باد شديد، سرماى زياد، يک معرکه غريبى بود. از صبح الى غروب باريد. چنان هوا سرد بود که نمى‏شد راه رفت، جميع کوهها و صحرا را مجددا برف سفيد کرد. من بيرون اتاق عاج بودم، سرايدارباشى و غيره اسباب تحويل و غيره مى‏آوردند اطاق عاج بچينند. امين‏الملک، عرفانچى، حکيم‏الممالک و غيره و غيره بودند. بعضى کاغذها و غيره مى‏خواندم، حکيم‏الممالک برات زيادى و احکام زياد داشت، صحه گذاشتم، نمى‏دانستم چه کنم، با وجود باد و باران سرما برخاسته رفتم خلوت عکاسخانه که زنها بودند. بعد رفتم اندرون شب شام خورده رخت آوردند. سردارى الماس و غيره. الى رسيدن وقت تحويل نشستيم، انيس‏الدوله، باشى غلام بچه، کورو، مردک – و غيره بودند.

نقل مى‏گفتند. بعد وقت شد. رخت پوشيده، شمشير بسته، جقه گذاشته رفتم بيرون، هوا باز مى‏باريد. باد سرد بسيار سردى مى‏آمد، کولاک غريبى بود، رفتم اطاق عاج مجلس مزين خوبى بود. همه وزرا، شاهزادگان، امراء، اعيان و غيره بودند. در بين تحويل حاجى نصرالله ميرزا پسر سيف‏الله ميرزا از مشهد مقدس از جانب ميرزا سعيدخان متولى باشى به چاپار 9 روزه رسيده بود آمد. فرمان حضرت امام ضامن ثامن عليه‏السلام را آورد. با خلعت آفتاب طلعت آن حضرت که سردارى ترمه گلى بود، عريضه را امين‏الملک آورد. بسيار بسيار خوشحال شده و به فال ميمون گرفتم. حاجى سيف‏الدوله پسر فتحعلى شاه هم که متولى باشى سابق بود، ديروز آمده بود، او هم در تحويل بود.

اشخاص پارساله الحمدلله تعالى همه بودند در تحويل، منشى الممالک، عضدالملک، نظام‏العلما. اعمال معمول را از دادن شاهى و دعا به عمل آوردند. پسر نايب الصدر قزوينى خطبه خواند. منجم باشى و نجم‏الملک ميرزا عبدالغفار منجم و مهندس مدرسه است. او عرض کرد. مستوفى‏الممالک، مشيرالدوله و غيره و غيره همه بودند. علما، آقا سيد صادق، امام جمعه، صدرالعلما، حاجى شيخ محمد، حاجى آقا محمد، شيخ محمد برادر شيخ عبدالحسين و غيره و غيره و غيره. بعد شاهى اشرفى به همه داده شد. رفتند، ما هم برخاسته آمديم اندرون، رفتم خانه انيس‏الدوله بعد آمديم خوابيديم. الحمدلله تعالى على کل حال و اوقات.

روز شنبه هم در تالار حوض بلور سلام شد باد بسيار سردى مى‏آمد، ابر بود بسيار سرد بود، سفراى خارجه همه حضور آمدند…

مشاعره مى‏کردند. شاهزاده خر مى‏گفت، دوازده هزار بيت شعر مى‏دانم. غياث ميراب ده روز قبل از اين مرده است. بچه‏هاش بيچاره حالا با آن کلاه بيخود داد مى‏زنند. شب باب همايون و کوچه چراغان آتش‏بازى بسيار بسيار خوبى کردند. رفتم بالا. زنها و غيره آمدند. الحمدلله تعالى روز عيد ما هم 6 صفر هوا بسيار خوب بود. بطور معمول ناهار در تالار شمس‏العماره خورده شد، شاهزاده‏ها همه بودند، عمواقلى هم بود، بعد پول گرفتند بعد سفرا آمدند. سلام شد، در تالار حوض بلور رفتيم، اندرون در تالار انيس‏الدوله همه زنهاى پير و پات، شاهزاده‏ها و غيره بودند. ديده شدند. بعد رفتم سردر، سردر خوبى شد. پهلوان خوبى را يزدى تربيت کرده بود که اکبر خراسانى را زمين بزنند، کشتى انداختند، آقا دايى هم ايستاده بود بالاى سرشان، آن پهلوان هم جوان بود، تنومند، فراش مشيرالدوله هم بود، آقا وجيه هم… او بود. اکبر خراسانى او را پر زور زمين زد، پدرش را درآورد، بسيار خوب زمين زد، احوالم امروز قدرى کسل بود، سرم درد مى‏کرد، بى‏اشتها هم بودم. الحمدالله تعالى على کل حال».

و باز هم ناصرالدين شاه تحويل سال را در ماه صفر 1292 چنين قلمفرسايى مى‏کند:

ناصرالدین شاه
ناصرالدین شاه

«در شب يکشنبه 12 شهر صفرالمظفر سنه 92[12] به زيج محمد شاهى، 9 ساعت و چيزى از شب رفته و به زيج الغ بيکى شش هفت دقيقه از طلوع آفتاب گذشته تحويل حمل تنگوزئيل شده است. چون فاصله الغ‏بيکى بيشتر بود، آن زيج را گرفتند. اما ما [را] ديشب سه ساعت به دسته مانده از خواب بيدار کردند، بسيار بى‏خواب برخاسته، گيج مى‏خوردم. سردارى الماس و جقه حاضر بود. در همان ساعت وقت زيج محمد شاهى برخاستم، اول چيزى را که نظر انداختم خط مبارک حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام بود و بسيار زياد ميمون گرفتم. رفتم اطاق انيس‏الدوله، او هم اوضاع تحويل کاملى چيده بود، از نمک و سمک، سبزى و مبزى و غيره. بعد آمده نماز صبح را کردم، رخت پوشيده رفتيم پايين. هوا هم سرد بود. قدرى هم باران آمد. خلاصه وقت تحويل شد. رفتيم بيرون. در تالار عاج اغلب مردم توى اطاق حاضر بودند، از علما و غيره. آقا سيد اسمعيل بهبهانى ناخوش بود نيامده بود. سپه سالار ناخوش شده بود نيامده بود. مستوفى‏الممالک بود، شاهزادگان و غيره هم اغلب نرسيده بودند، از عقب کم کم رسيدند. حاجى آصف‏الدوله هم ناخوش بود، نبود. مخاطب حرف با کسى نبود. قدرى با مستوفى‏الممالک حرف زديم، قدرى هم با سپهدار، شاهزادگان هم که معتمدالدوله احمد ميرزا باشند، شمشير مرصع حمايل نکرده بودند، صبح معلوم شد خاذن‏الملک کليد صندوقخانه را داده بود به فراش که بياورد در را باز کند، فراش کليد را گم کرده يا مفقود شده بود شاهزاده و غيره هر چه کليد انداخته بودند در باز نشده بود حتى در را خواسته بودند بشکنند نشده بود. شاهزاده‏ها بى شمشير ماندند. نظام‏العلما، منشى‏الممالک، عضدالملک اعمال خود را بجا آوردند. آقا سيد صادق، شيخ مجتهدين، سايرين بودند. تالار عاج در کمال خوبى ساخته شده بود، کوه مرصع گذاشته شده بود، تخت منبر مرصع زينت‏هاى زياد. خلاصه بسيار مجلس باشکوهى بود، بسيار خوش گذشت الحمدالله تعالى. شاهى، اشرفى انعام شد. طلوع آفتاب به اتمام رسيد. کسالت، بى‏خوابى زياد از حد بود، رفتم اطاق کوچک شمس‏العماره، ناهار بى‏اشتهايى به تعجيل آوردند خورده، دراز کشيدم، نقال نقل گفت، دو ساعتى خوابيدم. شب در ديوانخانه قورق شد، زنها اطاق عاج آمدند، طاووس سنتورى، رقاصهاى اصفهانى يهودى و غيره شب را زدند خواندند. بسيار خوش گذشت. روز دوشنبه سلام تخت مرمر شد، بسيار باشکوه و تمام عيار، عصرى سردر ميدان رفتيم جارچى سردر که صد و ده سال داشت امسال مرده است. الحمدلله تعالى عيد در کمال خوبى ختم شد».«… اتفاقات خنده‏دارى شده است، حکيم‏الممالک داوطلب شد حاکم گيلان بشود، فلان مبلغ فلان پيشکش بدهد، فلان قدر از تخفيف برگرداند، دستخط گرفت، خلعت پوشيد، رسما حضور آمد. گيلانى‏ها به خانه‏اش رفتند، تلگرافخانه رفت، با ناصرالملک حرف زد. بعد طورى شد موقوف شد، دو روز حاکم گيلان بود. بعد حاکم عراق شد، دستخط گرفت حضور آمد. عراقى‏ها ريختند خانه‏اش، حکيم عراقى شد. بعد از دو روز حکيم از عراق هم عزل شد. دوباره حاکم بروجرد شد و دستخط گرفت، عجالتا حاکم بروجرد است تا ديده شود. امروز که روز يکشنبه 22 صفر [1293] است ناهار را اندرون خوردم هوا ابر بود، باران شديدى آمد. امروز وليعهد با اصحابش از آذربايجان وارد طهران شدند، شکوه‏السلطنه رفت باغ ايلخانى، منزلشان آنجاست. حاجى حيدر اندرون ريش زد، فرد ان‏شاءالله سه ساعت و نيم از دسته گذشته تحويل حمل خواهد شد. ديروز چِل‏چِله ديدم، قره‏قاز ديدم، اول و اواسط بنفشه است. هوا بسيار بسيار خوب است. والده ظل‏السلطان دندانش درد مى‏کند. اخترالسلطنه مدتى است ناخوشى… دارد، خيلى بد احوال است. آقاباشى حالا آمده، زنها گفتند عرض دارد پرسيدم، گفت، درويش عقار پدر فاطمه سلطان کتاب خوان مرده است. روز دوشنبه سه ساعت و نيم از دسته گذشته تحويل حمل شد. در تالار عاج تحويل شد، همه بودند. مخاطب مؤيدالدوله بود،

وليعهد، صاحب ديوان و غيره ديروز وارد شده بودند، در تحويل بودند. محمد تقى ميرزاى حاکم خمسه مثل خرس ديروز وارد شده بود، در تحويل بود، به خراسان بايد برود. نصرت‏الدوله چند روز قبل از عراق وارد شده بود، او هم بود، آقا سيد صادق ساير علما بودند، جمعيت زيادى بود، ميرزا على خان پسر صدراعظم مرحوم با مادرش مدتى بود در مشهد بودند، تازه آمده بودند. در تحويل بود. سپهسالار، مستوفى‏الممالک و غيره و غيره بودند. شاهى عيدى داده شد، در وقت شاهى گرفتن پاى نصرالملک برادر سپهسالار افتاد به بند شمشيرش زمين خورد، ده دقيقه مبتلا بود، زياد خنده داشت. الحمدلله تعالى بسيار مجلس خوبى شد. چهار به غروب مانده باغ قورق شد. با زنها رفتم بالاى شمس‏العماره، در مهتابى کفتربازى اشخاص چند قمار مى‏کردند، بالاخره به نزاع انجاميد، جنگ پر زور مى‏کردند. خيلى خنديدم. ديروز که وليعهد وارد شد، باران شديدى از صبح گرفت، الى عصر باريد.

روز سه‏شنبه هم سلام تخت مرمر شد و سردر ميدان، آشپز امين‏الملک که ادعاى پهلوانى مى‏کرد با اکبر خراسانى کشتى گرفت، زمين بدى خورد. کريم شيره از کمر به پايين افليج شده، با وجود آن سوار خرى بود آوردند، بعضى اشعار خواند و مزه کرد و پول گرفت.»

آخرين دست‏نوشته ناصرالدين شاه در اين مقاله از نوروز سال 1299 ق:

«شب سه‏شنبه سنه 99[12] جمادى الاول تحويل حمل شد؛ دو ساعت پنجاه و شش دقيقه از شب گذشته، شب را بيرون در تالار عاج رو به نارنجستان شام مردانه خورديم. معلوم شد شب تحويل است، همه بودند، چند روز است باران و برف شديد مى‏آيد، بطورى که شب يخ بسته بود، خيلى سرماى زننده داشت. چند روز هم هست از بواسير خون مى‏رود اما زياد نيست، ليکن باز هم مضعف است و رنگ را زرد کرده است. خلاصه بعد از شام فاصله نکشيد، رخت پوشيده از عمارت عاج که همه چراغان شده بود رفتم به تالار موزه که براى شب تحويل يک طورى حاضر کرده بودند، اما ماشاءالله تالار به اين وسعت و پله‏هاى مرمر و اسباب و گلدانها و پرده‏هاى نقاشى و چهلچراغهاى بزرگ زياد و اسباب ديگر از جواهرات و غيره و غيره… الحق مايه کمال دلخوشى و تعجب بيننده‏ها بود. با وجودى که البته پانصد نفر در تالار بودند، مثل اين بود که هيچ شخصى نباشد باز نصف تالار خالى بود. ديگر در اين چند روز امين‏السلطان و ديگران لازمه خدمت را کردند تا که شده امشب نشسته آيد. خلاصه وارد تالار شديم، رفتيم آن بالا بالا جلوس کرديم، علما مثل آقا سيد صادق، امام جمعه، صدرالعلما و ساير مثل پارسال به تمامه بودند. نشستيم، صحبت شد، وزير خارجه مخاطب بود. جناب آقا مستوفى‏الممالک، پسرش کوچک، وليعهد، ظل‏السلطان، نائب‏السلطنه و غيره، غيره، غيره، از همه آجيلى… مثل پارسال بودند. امسال بعلاوه قوام شيرازى و غيره و محمد هاشم ميرزا که خلعت حضرت امام رضا عليه‏السلام را براى ما آورده بود، خلعت شمسه مرصع صورت حضرت را داشت. الحمدالله تعالى، با کمال افتخار و امتنان پوشيديم. عضدالملک، منشى‏الممالک، نظام‏العلما و غيره و غيره جولان بازى مى‏کردند. امين‏السلطان شاهى، اشرفى مى‏ريخت. بعد از تحويل عيدى داده شد. به مراتب، به همه، خيلى طول کشيد، چهار از شب رفته به اتمام رسيد. برخاستيم رفتيم اندرون اطاق انيس‏الدوله و غيره.

فردا هم در تالار شمس‏العماره سلام شد. سفراى خارجه هم در تالار موزه به حضور رسيدند. سردر ميدان بزرگ رفتيم. جميع اراذل بودند، کريم شيره، لوطى تبريزى، اسماعيل بزاز و غيره و غيره. يک نفر جوانکى است نائب‏السلطنه مى‏گفت از طايفه روس است، حالا مسلمان شده است. بندبازى و صندلى بازى خوبى مى‏کرد. شب هم در کوچه باب همايون آتش‏بازى شد. شام را هم در همان سردر خورديم. آن پسره روس باز بندبازى کرد، کسل خيالى و مزاجى بودم. الحمدالله تعالى به خير و خوبى و سلامتى گذشت. تمام مردم و رعيت از امنيت و آرامى و ارزانى و فراوانى نعمت الحمدلله آسوده هستند، حقيقتا ان‏شاءالله هميشه اين طور باشد. امسال کوهها در شب عيد بطورى برف است که هيچ وقت نبوده است. حتى کوه سوهانک الى دامنه آن پر برف است. بخاريها همان طور مثل زمستان مى‏سوزد. در حقيقت زمستان است. خيلى هم سرد. ميرزا ملکم‏خان هم در تحويل حاضر بود.»

بايد گفت که زمانى نيز فرا مى‏رسيده که اين همه تشريفات و مراسم ناصرالدين شاه را خسته مى‏نمود، به طورى که مصمم به فرار مى‏شد. چنانچه در سال 1304 که شاه مجددا تصميم به سفر گيلان مى‏گيرد. عليرغم آن که زمستان بسيار سختى بوده و بسيارى از نزديکان تأکيد کرده بودند که شاه به اين سفر نرود با اصرار و پافشارى، اردوى همايونى را راهى سفر مى‏کند، اما شدت برف و بوران به حدى بود که از حدود قزوين مجبور به عقب‏نشينى به طرف تهران مى‏شود و اذعان مى‏دارد که «ما از دست عيد و شب تحويل فرار کرده بوديم نشد.»

 

نقل از بخارا، شماره 64، آذر ـ اسفند 1386