شب جواهر لعل نهرو برگزار شد/پریسا احدیان

* عکس ها از: اله ستار .مهدی امامی ، یاسمین شاهدی و مریم اسلوبی.

عصر دوشنبه، بیست و پنجم دی ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، سیصد و بیست و پنجمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی سفارت هندوستان در ایران و خانۀ اندیشمندان علوم انسانی به شب «جواهر لعل نهرو» اختصاص یافت.

در این مراسم که در خانۀ اندیشمندان علوم انسانی با حضور دکتر مهدی محقق برگزار شد، سخنرانان: سائوراب کومار (سفیر هند در ایران)، نوش آفرین انصاری، فریدون مجلسی، فرزین تفضلی و علی دهباشی به سخنرانی پرداختند و فیلم مستندی دربارۀ جواهر لعل نهرو به نمایش درآمد. پخش کلیپی از آثار ترجمۀ محمود تفضلی و نمایشگاه کتابی از آثار نهرو به زبان فارسی و انگلیسی از دیگر بخش های این شب بود.

سرود ملی ایران و هند در اغاز جلسه پخش شد.
سرود ملی ایران و هند در اغاز جلسه پخش شد.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست با یادی از کارکنان جانباختۀ حادثۀ کشتی در دریای چین، جلسه را آغاز کرد. وی در ادامۀ سخنانش ضمن خیر مقدم به میهمانان حاضر در این مجلس چنین گفت:

“همۀ ما بخصوص نسل پدران ما شاید بیشتر خاطرۀ جواهر لعل نهرو را در زندگی سیاسی و اجتماعی خود داشته اند. تجربۀ استقلال هند و مبارزات آزدیخواهانۀ این ملت، دو نام برای ما ایرانیان بیشتر تداعی می شود: یکی نام ماهاتما گاندی و نام دیگر، جواهر لعل نهرو که با آن ها خاطره ای ملموس داریم و همیشه آنچه که ایشان در کتاب نگاهی به تاریخ جهان و کشف هند و تاریخ هند و روابط فرهنگی دیرینش با ایران نوشته اند، برای ما هنوز زنده است. در اینجا باید یاد کنیم از مترجم آثار نهرو، کسی که او را به فارسی زبانان معرفی کرد، زنده یاد محمود تفضلی که در امروز برادرزادۀ ایشان، آقای فرزین تفضلی دربارۀ آنچه استاد تفضلی از هزاران صفحۀ آثار نهرو ترجمه کرده اند، سخن خواهند گفت.”

سردبیر بخارا از چهارده شبی که در سلسه شبهای بخارا به فرهنگ ، موسیقی و ادبیات هند اختصاص یافته سخن گفت.
سردبیر بخارا از چهارده شبی که در سلسله شبهای بخارا به فرهنگ ، موسیقی و ادبیات هند اختصاص یافته سخن گفت.

سپس سردبیر مجلۀ بخارا از سفیر هند در ایران دعوت کرد تا با ترجمۀ فارسی دکتر فرقان پرست به سخنرانی بپردازد.

سائوراب کومار ضمن تشکر از علی دهباشی و سخنرانان این مجلس از دستاوردهای نهرو برای سرزمین هند اینچنین سخن به میان آورد:

“معتقد هستم رویدادهای اینچنین که با تفکر انسان ها سر و کار دارند و در آن دانشمندان هم صحبت می کنند و فهم و دانش خود را در اختیار و به اشتراک می گذارند، نه فقط ما را به روشنایی می رسانند، بلکه ارزش ها و اصولی را به یاد ما می آورند که به موجب آن ها شخصیت های بزرگ در همین راستا توانستند زندگی کنند و به ما یادآوری می کنند که این اصول و قوانین چگونه برای ما حائز اهمیت است.

نهرو با هر معیار و مقیاسی که اندازه گیری شود یکی از بزرگترین رهبران هند است. وی در کنار ماهاتما گاندی و سایر رهبران، کشور را به سوی استقلال پیش برد. سپس هفده سال به عنوان نخست وزیر هند خدمت و به ساختن هند امروزی کمک های شایانی کرد.

سفیر هند دستاوردهای دوران نخست وزیری هند را بررسی کرد و نقش نهرو را در ساختن هند نوین انکار ناپذیر دانست.
سفیر هند دستاوردهای دوران نخست وزیری هند را بررسی کرد و نقش نهرو را در ساختن هند نوین انکار ناپذیر دانست.

مردم سالاری، عدم تعهد و همچنین  برنامه ریزی مناسب از عمده محورهای رهبری او در کشور هند بوده است. زمینۀ تربیتی نهرو بسیار جالب است. وی متعلق به یک جامعۀ کشمیری بود که در واقع پُل بزرگی میان دنیای هندوئیسم و اسلام به حساب می آمد. وی نه فقط در سانسکریت و هندی بلکه به زبان های پارسی و اردو هم مسلط بود. در واقع آن ها را فراگرفت؛ علاوه بر این ها زمانی که در هند آموزش می دید مطالعاتش او را به سمت انگلستان برد؛  بنابراین فهم و درک و یک بینش عمیقی در مورد تفکر و فلسفۀ غرب و نحوۀ زندگی در این جغرافیا دارد. وی غیر از اینکه در خانواده ای نسبتا ثروتمند بزرگ شد اما ارتباط خود را با تودۀ مردم حفظ کرد. نهرو به همۀ ابعاد و جوانب هند مدرن کمک کرده است؛ از جمله بنا گذاشتن سیاست های خارجی و اقتصادی کشور و ایجاد ارگان ها و مؤسساتی که برای رشد و توسعۀ کشور لازم بودند.

همینطور که هند به سمت استقلال پیش می رفت، بسیاری از رهبرانی که در جبهۀ جنبش استقلال حضور داشتند، به دنبال جوانبی بیشتر از آزادی صرف سیاسی بودند. دربارۀ بسیاری از رهبرانِ این ایدئولوژیک سخنرانی شد اما هیچکس با آن تعالی و به نیکی که نهرو توانست آن ها را بیان کند، موفق نبود. وی در واقع ستون هایی را برای هند آزاد مطرح کرد: دموکراسی، انتقال اجتماعی، آزادی اقتصادی و …. نکته ای که در مورد بحث انتقال اجتماعی و فعالیت نهرو در این زمینه بسیار حائز اهمیت است و اگر کسی در زمینۀ تاریخ کار نهرو مطالعه نکرده باشد، ممکن است از چشم پنهان بماند این موضع است که نهرو در کنار رهبران دیگر موفق شد که به مجلس، لایحۀ قانون هندو را ارائه دهد. این قانون بسیار مهم بود از این بابت که تبعیض بر مبنای طبقۀ اجتماعی و جنسیت را که باعث عقب افتادگی هند در این زمان شده بود. تا اندازۀ زیادی پس می زد و ساختارهای قدیمی و پوسیدۀ مربوط به آن را هم تا اندازۀ زیادی بر هم می ریخت؛ در واقع آنچه نهرو در زمینۀ سیاست خارجی چه برای هند و چه دنیا آورد، اهمیت دارد. جریانات عمیق گرایش به روابط بین الملل در سیاست خارجی هند تا اندازۀ زیادی مدیون آقای نهرو است.”

سائوراب کومار و علی دهباشی
سائوراب کومار سفیر هند در تهران  و علی دهباشی

وی در ادامۀ سخنانش اظهار داشت:

“در قبال دشمنی هایی که طی جنگ های سرد حاصل شد، نهرو کمک کرد تا جنبش عدم تعهد بوجود بیاید و همچنین آوردۀ نهرو برای ضد استعمارگرایی در آسیا و آفریقا کاملا شناخته شده است. لازم است در اینجا یادآوری کنم که پاسخ هند به اعلامیۀ بالفور (نشان دهندۀ حمایت کامل نهرو از فلسطین) بسیار پیش از آن بود که اسرائیل در سال 1948 م بوجود بیاید و  به عنوان یک کشور سعی در مطرح ساختن خود داشته باشد.

یکی از جنبه های مهم سیاست خارجی نهرو که قابل اهمیت است، روابط هند با همسایگانش از جمله ایران و آسیای مرکزی و آسیای جنوب شرقی است. نهرو دانش عمیقی از تاریخ داشت و همچنین نسبت به سلسلۀ تعاملات فرهنگی میان مردم آگاه بود. همۀ شما احتمالا این موضوع را در مورد او شنیده اید که گفته است:«هیچ دو مجموعه ای از مردمان به اندازۀ هندی ها و ایرانی ها به هم نزدیک نیستند.»

صحنه ای از شب جواهر لعل نهرو
صحنه ای از شب جواهر لعل نهرو

به نظر می آید که وقتی در مورد نهرو صحبت می کنیم کلام ناقص خواهد ماند اگر به رابطۀ نهرو با گاندی  و دستاوردهای او در زمینۀ تاریخ مدرن و هند مدرن اشاره نشود و  از حل و فصل مناقصات هند و چین سخن به میان نیاید که کلاممان ابتر خواهد ماند اما فرصت محدود است. پس اجازه دهید با نقل قول بسیار زیبایی که از مقدمۀ کتابی در مورد زندگی نامۀ نهرو که به دست عالم و مورخ هندی و پسر دومین رئیس جمهور دوم هند بود کلامم را به پایان بیاورم:«جواهر لعل نهرو نقش بسیار تعیین کننده ای در تاریخ قرن بیستم داشت به عنوان رهبر مردم هند، به عنوان نمایندۀ حال و هوای جدید آسیا و به عنوان سخنگوی وجدان بین المللی.»

فکر می کنم این نقل قول تا حد زیادی بیانگر چیزی باشد که نهرو بود و آن چیزی که به نمایندگی از آن می شود نهرو را دید. با این کلمات گفتار را به پایان می برم و امیدوار هستم که برای همۀ شما و حضار بهترین پیش بیاید و برایتان  بهترین ها را از خدا می خواهم.”

در بخشی دیگر سردبیر مجلۀ بخارا بخشی از گفتار نهرو در مورد ایران را اینچنین قرائت کرد:

“درود به مردم ایران

در ژانویۀ 1956

 ما به ایران علاقه مند هستیم زیرا عدۀ بسیاری از مردم کشور ما مسلمان هستند؛ بعلاوه از نظر تاریخی نیز ما مدت های زیاد با هم تماس بسیار نزدیک داشتیم. در طی چند صد سال زبان رسمی کشور ما فارسی بوده است. تاریخ از تماس های ما با ایرانیان در زمینه های فرهنگی و … پر است. اکنون که ما دوباره آزاد هستیم آن تماس ها را ادامه می دهیم. و من خوشبختم که اطلاع یافتم اتوبیوگرافی من به زبان فارسی درآمده است. من این کتاب را بیش از بیست سال پیش نوشتم و از آن پس بر هند و بر من حوادث بسیار گذشته است. موجب مسرت خاص است که این کتاب در ایران انتشار می یابد و امیدوارم این امر به ایجاد تفاهم بیشتری نسبت به هند در ایران کمک کند.”

سیصد و بیست و پنجمین شب از شب های بخارا که به " جواهر لعل نهرو " اختصاص یافت
سیصد و بیست و پنجمین شب از شب های بخارا که به ” جواهر لعل نهرو ” اختصاص یافت

دیگر سخنران این شب، دکتر نوش آفرین انصاری، ضمن تشکر از علی دهباشی برای برگزاری این نشست با تکیه بر کتاب «زندگانی من» اثر عبدالحسین مسعود انصاری (پدرش) و با یادی از خاطرات دیدار خود با جواهر لعل نهرو اینچنین سخنانش را آغاز کرد:

“سخنانم برگفته از دو منبع است:

اول کتاب «زندگانی من» هست؛ یعنی خاطرات پدرم، عبدالحسین مسعود انصاری در شش جلد که بین سال های 1349 تا 1354 خورشیدی از سوی انتشارات ابن سینا چاپ شد و اکنون نایاب است. امیدوارم دوستان و از جمله خود من همت کنیم که دوباره منتشر شود. در این کتاب مطالب زیادی در مورد تاریخ و فرهنگ و هنر و رجال هند آمده است.

منبع دوم خاطراتی است که من خود دارم. ارتباط خانوادۀ ما با کشور هند به سال 1306 قمری بازمی گردد. زمانی که عموی بزرگ ما به سِمت ژنرال کنسول ایران، مأمور بمبئی می شود، محمد حسین انصاری. که لقبشان مصباح السلطنه است. از بوشهر با کشتی به هند رفته و سالیان متمادی در آن سامان بوده است؛ یعنی حدود 133 سال پیش.

دکتر نوش افرین انصاری از پدرشان که سفیر در هند بوده و اینکه در هند متولد شدن و دیدارها و گفتگو با نهرو و اعضای خانواده وی گفت.
دکتر نوش افرین انصاری از پدرشان که سفیر در هند بوده و اینکه در هند متولد شد و  از دیدارها و گفتگو با نهرو و اعضای خانواده وی گفت.

من در حضور خانواده در بمبئی چند خاطرۀ کوچک دارم. منزل پدربزرگ مادری من مملو از اشیائی بود که از هند آورده شده بود. و دو تا از آن ها همیشه در خاطرۀ من باقی ماندند. یکی درخت کوچکی است با برگ های سبز و قرمز که من در پنج شش سالگی عاشق این درخت بودم و ساعت ها زانو می زدم و می نشستم و نگاهش می کردم و تعدادی پرندۀ بسیار کوچک از پرنده های هند که با گچ ساخته شده بود و بر روی پایه های فلزی بود که این ها در یک ویترین بودند و شیشه را باز نمی کردند و اجازه نداشتم به آن ها دست بزنم. ولی خوشحالم که امروز تمام این اشیاء در منزل نوۀ خالۀ من هست و هر زمان به آنجا می روم بچه های می گویند که برایمان تعریف کن که وقتی بچه بودی چرا این ها را دوست داشتی؟ خب این بچه ها متوجه نمی شوند و این دوستی من یک حس خاصی بود.

نکتۀ دیگر در خانوادۀ پدربزرگ، عکسی مجلل بود که روی زانوی عموی بزرگ دو دختر پنج شش ساله با کلاه های پولک دار هندی بودند. خیلی این عکس را دوست داشتم. سال ها بعد دوباره این عکس را دیدم و خیلی تعجب کردم که چشم های دو دختر کوچک با میخ سوراخ شده است و خیلی غصه خوردم. پیش عمه جان رفتم و گفتم که چرا چشم هایتان را اینطور کردید؟ مگر این عکس شما نبود؟ و ایشان گفتند نه! بد است! و من همیشه این باور را به یاد دارم.

نوش افرین انصاری در بیست سالگی با جواهر لعل نهرو در دهلی .
نوش افرین انصاری در بیست سالگی با جواهر لعل نهرو در دهلی .

پدرم در سال 1317 شمسی به سرکنسول گری هند در دهلی نو منصوب می شود. به نقل از ایشان:

«ما آن سال به دهلی برگشتیم. همسرم منتظر بچه بود. در سی ام شهریور 1318 دختر ما نوشین به دنیا آمد.»

در همان سال قبل از تولدم اتفاق بزرگی برای پدر و مادرم می افتد و آن دیدار با ماهاتما گاندی در سیملا است. نقل قول می کنم:

«گاندی در منزل کاپورتالا یکی از اشراف هند منزل کرده بود. من با بانو راج کماری آمریتکار که از نزدیکترین مریدان و سرسپردگان گاندی به شمار می رفت و در همه جا با او بود و در واقع از او پرستاری می کرد، دوست بودم. بانو آمریتکار با کاپورتالا بستگی داشت و این بانو وسیلۀ ملاقات ما را با ماهاتما گاندی فراهم ساخت.»

هند زنان بسیاری را در خود دیده است یکی از زنانی که در خانوادۀ ما از او صحبت بود، بانو راج کوماری آمریتکار است که همواره مورد تکریم پدر و مادرم و از زنان مجاهد هند بود. سال ها در کنار ماهاتما گاندی بود و بعدها وزیر بهداشت هند شد.

این همان عکسی است که مهاتما گاندی در حاشیه اش یادگاری برای پدر و نوش افرین یادگاری نوشته است.
این همان عکسی است که مهاتما گاندی در حاشیه اش  برای پدر و نوش افرین یادگاری نوشته است.

برگردیم به سیملای 1318و نقل قول از پدرم:

«غروبی بود. کوهستان هیمالیا را مه پوشانده بود. باران ملایمی می بارید و هوا جیّد بود. آن روز اتفاقا روز سکوت و روزۀ گاندی بود. گاندی معمولا یک روز هفته را روزه می گرفت و در سکوت محض می گذرانید و چنانچه ضرورت پیدا می کرد مطالب خود را می نوشت. گاندی در آنروز از سحر تا شامگاه به عبادت مشغول بود. ما وقتی وارد اتاق او شدیم ماهاتما گاندی روی تشک سفیدی نشسته بود و پارچۀ سفیدی یک قسمت از بدن لاغر او را پوشانده  و قسمت دیگر تا کمر لخت بود. عصا و نعلین های او پهلوی تشک قرار داشتند. بانو انصاری همراه من بود.»

البته من هم حضور داشتم و مادرم بر این باور بودند که گاندی متوجه این موضوع شده بودند.

ادامۀ نقل قول پدر:

«ما ادای احترام کردیم و گاندی با اشارۀ سر مرا نزدیک خود نشاند و لحظه ای چشم هایش را بست و مجددا به دعا مشغول شد و در این حال خیلی آهسته می گفت: رام…رام

دعای او که تمام شد عکس خواستند و برای من امضا کردند سپس در سکوت محض روی یک ورقه یادداشت این چند سطر را نوشتند و خانم آمبریتکار ترجمه کردند:

بین ایران و هند قرن ها روابط دوستانه موجود بوده است و حالا هم باید آن ها با هم دوست باشند و هیچگاه در حفظ و حراست این دوستی که میراث بزرگ نیاکان آن ها است، غفلت نورزند و این دوستی و یگانگی ضامن محکم آزادی و بقای آن هاست.

تالار فردوسی محل برگزاری شب جواهر لعل نهرو .
تالار فردوسی محل برگزاری شب جواهر لعل نهرو .

دکتر انصاری در ادامۀ سخنانش تصریح کرد:

“پدرم از همان دوره با خانوادۀ جواهر لعل نهرو و خانوادۀ ایشان آشنا شد و مجاهدت های او را می ستود و از خوانندگان دقیق آثارش بود. در کتاب «زندگانی من» بارها و بارها به نوشته های جواهر لعل نهرو اشاره شده است.

«با پاندیتیت جواهر لعل نهرو، از همان زمان که سرکنسول بودم آشنا شدم و در خلال دو سال و نیم توقف در هند این آشنایی به دوستی مبدل گردید. در آن زمان ما چندین بار با هم از فلسفۀ حقیقت پرستی و صلح دوستی ماهاتما گاندی صحبت کردیم.»

 از آن زمان بیست سال می گذرد. پس از بیست سال پدرم به سفارت ایران در هند منصوب می شود و دوستی بین آن سفیر  و آن نخست وزیر همچنان ادامه پیدا می کند.

تابستان  1340ه.ش زمانی که 22 سال داشتم با مدرک کتابداری از سوئیس نزد خانواده به دهلی نو رفتم. در همان هفته های اول توفیق دیدار با جواهر لعل نهرو در یک مهمانی نصیبم شد. راهم هموار بود؛ دوستی با پدر، تولد در هند و سر و زبان داری خود در طی این دو سال توصیه ها و محبت های فراوان…

در همین جا باید از بزرگوار دیگری یاد کنم که در آن زمان رایزن فرهنگی ایران در هند بوده اند: محمود تفضلی. ایشان هند و رجال آن را بسیار دوست می داشتند.  من از این آشنایی بهره ها بردم و خوشحالم که در این جلسه از ایشان نیز صحبت خواهد شد.

عبدالحسین مسعود انصاری (پدر نوش افرین انصاری و سفیر ایران در هند ) با جواهر لعل نهرو.
عبدالحسین مسعود انصاری ، پدر نوش افرین انصاری و سفیر ایران در هند ، با جواهر لعل نهرو.

یک روز آقای نهرو از من پرسیدند که می خواهی چه کاری کنی؟ خب بیشتر دختران سفرا  که به هند می رفتند، اهل گردش و دیدن هند بودند. خدمتشان عرض کردم که می خواهم کار داوطلبانه در یک کتابخانۀ عمومی انجام دهم. ایشان این فکر را پذیرفتند و گفتند که وقتت را هدر نده! به لطف ایشان با بسیاری از بزرگان این حوزه آشنا شدم. با نام «رانگاناتان» فعالِ بزرگ حوزۀ کتابداری و با طرح یونسکو در مورد قطب قرار دادن دهلی به عنوان شهر کتابخانه های عمومی آشنا شدم؛ ولی آنجا که می خواستم بروم و کار کنم راهم نمی دادند. خب دلیل ساده ای داشت و اشکال وزارت خارجه این بود که می گفتند که شما می خواهی در کتابخانه ای کار کنی و ما نیروی داوطلب بدان شکل را به این کتابخانه نمی فرستیم. من دوست داشتم مأمور به کار شوم. دست به دامن پاندیت جی شدم. آقای نهرو آن زمان وزیر خارجه بودند و در میهمانی با هم بودیم که کاغذ خواستند و نامه را نوشتند و اجازۀ کار من صادر شد. در کتابخانۀ مرکزی عمومی در دهلی کهنه تجربۀ شگفت انگیزی به دست آوردم. کار در یک کتابخانۀ عمومی و دموکراسی جهان ر ا تجربه کردم.

سخنرانی و خاطرات دکتر انصاری که بسیار جذاب و شنیدنی بود یاداور یک دوره تاریخی مابین ایران و هند بود
سخنرانی و خاطرات دکتر انصاری که بسیار جذاب و شنیدنی بود یاداور یک دوره تاریخی مابین ایران و هند بود

روزی از راه لطف مرا برای ناهار به منزل دعوت کردند. خودشان تشریف نداشتند. خانم ایندیرا گاندی و دو فرزند نوجوان ایشان و میهمانان دیگری حضور داشتند. از جمله غذاهای گوناگونی که سرو شد، لوبیای سبز بود که بسیار مورد علاقۀ من بوده و هست. خوردن این لوبیا همان و آتش گرفتن و به اشک و سرفه و بدتر از همه بی نزاکتی و ترک میز ناهار همان! چندی بعد نزدیک بازگشت ما به ایران روزی فرمودند:«شنیدم که هنوز هندی نشدی!»  و من خیلی خجالت کشیدم و گفتم که درست است!

در لحظۀ خداحافظی فرمودند که امیدوارم موفق باشی ولی بازهم پیش ما برگرد. وقتی عکس را خدمتشان  تقدیم کردم (اشاره به عکس نوش آفرین انصاری و نهرو که بر پردۀ سالن به نمایش درآمد) که برایم امضا کنند لحظه ای که قلم از جیب خارج می کردند فرمودند:«یک پیر و یک جوان!»

روح این انسان های گرانقدر و مشوق، شاد! و برای من این امید که لیاقتِ حملِ این بار امانت طی سال ها نصیبم شده باشد.”

علی دهباشی در ادامۀ سخنان نوش آفرین انصاری چنین بیان داشت:

“ایشان خاطرات بسیاری دارند. از جمله اینکه یکبار آقای نهرو به خانم انصاری گفته بودند که بیا و عروس من شو و در کنگره بمان.”

نمایشگاهی از آثار جواهر لعل نهرو در این شب برپا بود
نمایشگاهی از آثار جواهر لعل نهرو در این شب برپا بود

در این بخش از مجلس عکس هایی از کتاب های ترجمۀ آثار نهرو به فارسی از محمود تفضلی به نمایش درآمد.

سپس مدیر مجلۀ بخارا به خوانش بخش هایی از کتاب «حقیقت من» نوشتۀ ایندیرا گاندی چنین پرداخت:

“گمان می کنم در سال 1930خانوادۀ ما همه در زندان بودند و پدربزرگم اصرار می ورزیدند که مرا به جایی بفرستند. از این رو مرا به ناحیۀ کوهستانی «ننی تال» فرستادند که یکی از خویشاوندان دورمان آنجا زندگی می کرد. هر چند من می گفتم در آنجا به من خوش نمی گذرد. چون هیچ کس را نمی شناسم. پدربزرگم اصرار داشت حتما باید از اله آباد بروم. چون هوا بسیار گرم شده بود و نباید در گرما بمانم. بعد پدرم که می خواست مرا به «شانتی نیکیتان» بفرستد نامه ای را برای آقای وکیل نوشت که در دانشگاه کمبریج با پدرم همدرس بود و در این زمان در شانتی نیکیتان ادبیات انگلیسی تدریس می کرد. و از او دربارۀ این فکر نظر خواست. آقای وکیل در پاسخ نوشت که من از پایان دبیرستان می توانم به شانتی نیکیتان بروم. اما عقیده ندارد که پیش از آن و برای دبیرستان به آنجا بروم. خود او هم یک مدرسه داشت اما آموزشگاه او کودکستان بود و سن من برای آن مناسب نبود.

در تمام آن دوران من در خانه کاملا تنها بودم. فقط خالۀ پدرم با من بود که من هیچ او را دوست نداشتم. در واقع من با نفرتی که یک کودک می تواند داشته باشد از این زن بدم می آمد؛ زیرا فکر می کردم او با روش پدر و مادرم مخالف است. او رفتار آن ها را تأیید نمی کرد به این جهت وقتی از من برای رفتن به شهر پونا نظر خواستند، قبول کردم اما عملا پس از مرگ پدربزرگم بود که به آنجا رفتم.

از مدت ها پیش به سیاست پرداخته بودم. خودم تاریخ درست آن را نمی دانم اما «مریدولا سارابهای» یکی از زنان عضو کنگره که از دوستان خانوادگی است بعدها برایم گفت که من در سن هفت و هشت یا نه سالگی بودم که یک گروه از کودکان ریسنده تشکیل دادم. از گاندی جی پرسیده بودم که من به چه صورتی می توانم در مبارزه شرکت کنم و او این کار را پیشنهاد کرده بود. گروه ما «بال-چرخه سنگه» نام داشت. و در واقع گروه کودکان در «گاندی چرخه سنگه» سازمان ریسندگی دستی گاندی بود؛ اما تا آنجا که من به یاد دارم با بچه ها چرخ ریسندگی نداشتیم و فقط «تاکلی» (دوک نخریسی دستی) داشتیم. تا همین چندی روز پیش هنوز یک دستمال کلفت و زمخت داشتم که خودم در کودکی نخ آن را ریسیده و پارچه اش را بافته و بعدها آن را به صورت دستمال دوخته بودم. حالا مدتی است این دستمال را گم کرده ام.”

در قسمتی دیگر از این نشست، فریدون مجلسی با اشاره به رواج زبان فارسی در هند و اشاره به روابط عمیق ایران و هند چنین بیان داشت:

“دلم می خواهد با یک خاطره به ترتیب دیگری صحبت را ادامه دهیم. در حدود 47 سال پیش که یک مأموریت سیاسی در امریکا داشتم، یک روز با همسرم می خواستیم با اتوبوس از برکلی تا سانفرانسیسکو بیاییم. در ایستگاه اتوبوس ناچار بودیم مدتی صبر کنیم. مرد محترم هندی که در آن زمان حدود بیست سی سالی بزرگتر از من بود وارد ایستگاه شد و نگاهی به ما انداخت و پرسید که شما ایرانی هستید؟ و من تعجب کردم! برای اینکه با لباس معمول و کت و شلوار فرق زیادی با مردم سوریه، خاورمیانه، یونانی ها و ایتالیایی ها نداشتیم! از ایشان پرسیدم که از کجا فهمیدید ما ایرانی هستیم؟ گفتند که از چشم هایتان و نگاهتان! به این نتیجه رسیدم که گویا چشم و نگاه ایرانی هم برای خود یک وضعیت خاصی دارد که برای او قابل شناسایی بود. ایشان لباسی پوشیده بود که در تن نهرو دیده بودم و با همین کلاه ذوزنقه ای نهرو بر سر و موهای پرپشت و صورتش گردتر از نهرو بود -که در مردم میانۀ هند بیشتر دیده می شود- و من هم برای اینکه حرفی زده باشم گفتم شما هم هندی هستید؟ و ایشان هم پرسید از کجا فهمیدی؟ گفتم که از اینکه هندی هستید فهمیدم و دلیل دیگری ندارد!

استاد فریدون مجلسی به تحلیل مبارزات مردم هند برای ازادی و استقلال و نقش جواهر لعل نهرو پرداخت.
استاد فریدون مجلسی به تحلیل مبارزات مردم هند برای ازادی و استقلال و نقش جواهر لعل نهرو پرداخت.

ایشان بعد این صحبت ها شروع به خواندن شعر کرد و مرا شرمسار ساخت! برای اینکه ده ها و صدها بیت از اشعار حافظ و سعدی و فردوسی می خواند و من توانایی پاسخگویی به او نداشتم. هم خوشحال بودم و هم شرمسار! برای اینکه حرفی زده باشم گفتم که راستی من یک دایی دارم که او سال ها رایزن فرهنگی ایران در هند بوده است. نامش را پرسید. پاسخ دادم:«طباطبائی» نگاهی به من کرد و گفت:«سید مصطفی؟» باور کنید من حیرت کردم از اینکه آن زمان جمعیت دنیا سه میلیارد نفر بود و این یک در سه میلیارد امکان داشت که کسی در آن سر دنیا در ایستگاه اتوبوس برخوردی با یک مردی هندی داشته باشد که تا آن اندازه آگاه به ادبیات فارسی بوده و با دایی بنده دوست و آشنا باشد! مقصودم از این خاطره، اشاره به فارسی دان بودن او بود.

 سال 1367 خاطرۀ تلخی بود. موشک پرانی ها به تهران تشدید شد و بسیاری از خانواده از این شهر رفتند. من هم بچه هایم را کنار دریابه روستایی نزدیک نور بردم. در عین اینکه خاطرات بدی بود اما گاهی اتفاقات خوبی هم رخ می داد. بچه ها در مدرسۀ روستایی شروع به تحصیل کردند و دوستانی هم پیدا کردند.

دو سه روز پیش که از سفر بازگشتم کتاب زندگی نامۀ نهرو که مرحوم تفضلی ترجمه کرده بود را برداشتم. وقتی باز کردم دیدم که نوشته است:

تقدیم به دوست عزیزم شروین مجلسی

 ح.رضا نژاد

زنگینامه خود نوشت جواهر لعل نهرو در دو مجلد که به یازده زبان ترجمه شده است.
زنگینامه خود نوشت جواهر لعل نهرو در دو مجلد که به یازده زبان ترجمه شده است.

 من نمی دانم ایشان چه کسی است اما بسیار نسبت به او احساس دِین می کنم. چون اول بار زندگی نهرو را  در این کتاب خواندم و پسر من هم این کتاب را در آن سن نوجوانی خواند و دریچه ای شد جهت آشنایی با هند از دید نهرو.

این کتاب به رابطۀ اهمیت زبان فارسی با هند می پردازد. نکته ای که برای خود من هم تازگی داشت این بود که حتی نام نهرو فارسی است و این را از نام نَهری گرفته است که از مقابل خانه اشان در آن مِلک می گذشته است.

به یاد می آورم که 11 سال داشتم که نهرو به تهران آمد. آن زمان یکی دو سال از 28 مرداد گذشته و جریان ملی شدن صنعت نفت مردم ایران را سیاست زده کرده بود. در تمام خانواده ها بحث های سیاسی بود و من هم با آن سن کم درگیر این موضوع بودم. نهرو تبدیل به یک سنبل تجدد برای مردم ایران شده بود. آن زمان ایشان به ایران آمد. در خیابان ولی عصر امروز به دنبال ماشینی که نهرو را می برد می دویدم که او را بیشتر ببینم. خوشحالم که خاطره ی از دیدار چنین مردی در ذهنم باقی مانده است.”

وی در ادامۀ سخنانش اظهار داشت:

“وقتی وارد وزارت خارجه می شدم باید بعد از گذشت ده دوازده سال کار، امتحانی می دادیم که به درجۀ دبیر اولی برسیم یا مشخص شود چه کسانی آمادگی این را دارند که به مدارج بعدی از جمله سفارت برسند. در امتحان کتبی دو سئوال مطرح بود که هر کدام 12 نمره داشت و باید یکی را انتخاب می کردیم و اگر نمی توانستیم آن را پاسخ گوییم مردود محسوب می شدیم. یکی از این سؤال ها این بود:  «تحولات سیاسی هند را در نیمۀ اول قرن بیستم بنویسید؟»

جواهر لعل نهرو و محمود تفضلی مترجم کتابهای : " نگاهی به تاریخ جهان " ، " کشف هند " ، " زندگی من " ، " نامه های پدری به دخترش" و ...‌.‌
جواهر لعل نهرو و محمود تفضلی مترجم کتابهای : ” نگاهی به تاریخ جهان ” ، ” کشف هند ” ، ” زندگی من ” ، ” نامه های پدری به دخترش” و …‌.‌

با خودم گفتم که نیمۀ اول قرن بیستم یعنی از زندگی سیاسی گاندی شروع می شود و به تدریج نهروی جوان وارد زندگی او می شود و شروع مبارزاتش و بالاخره داستان استقلال هند را شامل می شود. خب من این را نوشتم چون سوژۀ مورد علاقۀ من بود. آن زمان از استقلال هند سی سالی می گذشت و من به عنوان یک جوان سی و چند ساله  هنوز حرارت های جوانی در وجودم بود و با خود گفتم حال من چه ارزیابی از زندگی پر تلاطم نهرو و گاندی، این زوجی که یکی شان به مردم امید می بخشید و دیگری این آرمان ها را سازمان دهی می کرد می توانم داشته باشم؟ گاهی این انتقاد را بر نهرو داشتم که چرا مثل پدرش که با اعتدالگرایی شروع کرده بود و تدریجا علایق تندروی بیشتری داشت، تندروی نکردی؟ چرا هند دو جنگ جهانی را پشت سر گذاشت و در استفاده از موقعیت سعی نکرد زودتر استقلال خود را به دست بیاورد؟ این انتقاد در دلم بود و در مورد سؤال امتحانی این موضوع را نوشتم. گرچه فکر کردم که آیا ممکن است با نوشتن این تحلیل در سیستمی که من می خواهم دبیر اولش در وزارت خارجه باشم و یک سیستم محافظه کاری است، دچار مشکل نشوم و سر آخر تصمیم گرفتم و با خود گفتم که تو در معرض امتحان هستی و اگر این ایده را مطرح نکنی در آینده نباید احترامی برای خودت داشته باشی! پس با زبان ملایمی این انتقاد را وارد کردم که شما دو جنگ جهانی را پشت سر گذاشتید و از پشت به کشوری که این اندازه آسیب رسانده، ضربه نزدید. اتفاقا بهترین نمره را گرفتم چون به تحلیل ما نمره می دادند.

دکتر مهدی محقق در کنار سائوراب کومار
دکتر مهدی محقق در کنار سائوراب کومار سفیر هند در تهران

 سی سال دیگر از این تاریخ گذشت و اینبار پسر من برای مأموریتی از طرف سازمان ملل به هند رفته بود. در آن مأموریت به ایالت کرالا رفت که در جنوب مثلث هند به سمت ایران قرار دارد و وسعتش به اندازۀ گیلان است و جمعیتی سی و پنج میلیون نفری دارد. برایم تعریف می کرد که از لحظه ای که از هواپیما پیاده شدم از رانندۀ تاکسی تا استاد دانشگاه همه با افتخار می گفتند که در ایالت ما بیش از 95 درصد باسواد هستند؛ می گفتند که سطح توسعۀ اقتصادی این ایالت 20 درصد بالاتر از متوسط سطح کشور هند است؛ و پسرم می گفت به چشم دیدم که این ایالت از باقی بخش های هند تمیز تر بود؛ یعنی دولت محلی به خوبی کارش را انجام داده بود. بین ما بحثی درگرفت. طبیعی است احزاب با هر ایدئولوژی در مرامنامه اشان مطالب خوبی می نویسند، چرا که همگی می خواهند خدمت کنند و جامعه را پیش ببرند و به دنبال رفاه و آسایش هستند؛ پس چرا از این آرمان ها منحرف می شوند؟ چون غالبا با تفکر ایدئولوژیک رقیبی برای خودشان باقی نمی گذارند که بخواهند رعایت او و رعایت آینده را بکنند. به این نتیجه رسیدیم آنچه موجب موفقیت ایالت کرالا شد، همان ترکیبی از گاندی و نهرو بود که دموکراسی را به هند آورد. این پیروزی یک پیروزی دموکراسی است که اجازه می دهد احزاب و گروه های مختلف رأی بدهند و آن حزبی که رأی اکثریت را دارد به حکومت برسد.

مجلس کرالا مطابق مجلس کوبا و کره نیست که پانصد نفر بنشینند و صحبت کنند بلکه در آنجا نمایندۀ احزاب حضور دارند. خب یک حزب که رأی می آورد تمام سعی خود را می کند که شهر را تمیز تر نگاه دارد و بخش بهداشت را توسعه دهد و اقتصاد ایالت را بهبود ببخشد.

  آن زمان بود که به امتحانی که سال ها پیش داده بودم و به خودم ایراد گرفتم که جوان بودی و تجربه نداشتی و ندیده بودی! ولی می خواهم بگویم این حکومت فدرال و دولت مرکزی که نظارت جامع دارد و البته اجازۀ انتخابات مهندسی شده را به کسی نمی دهد، در یک نظام سیستمِ سالمِ رقابتیِ انتخاباتی، کمال بهره مندی از دموکراسی تجلی پیدا می کند. و این چیزی است که مردم هند مدیون ترکیب گاندی و نهرو هستند و این نهرو است که توانست این وضع را در هند اجرایی کند.

نهرو وظیفۀ سنگینی به عهده داشت. وی کشوری را گرفت که صدها میلیون نفر در آن از اقوام و گروه ها و زبان و مذاهب مختلف زندگی می کردند و این کشور از اختیار یک دولت استعمارگر قوی با پنجه ها و ریشه های قوی رها شده بود و این رهایی می توانست خطرناک باشد. نهرو وظیفه داشت برای این ملت، یک هویت ملی قابل افتخار ببخشد و شخصیتش، سران کشورها را به احترام وا می داشت. وی برای هندی ها غروری آفرید که یکی از ابزارهای بسیار خوب هویت بخشی برای ملت آن ها بود.”

فریدون مجلسی در پایان سخنانش از سه مقالۀ خود دربارۀ مردان صلح اظهار داشت:

“چند سال پیش خبرنگار جوانی به من مراجعه کرد و با سابقۀ آشنایی که با مقالات من داشت از من خواست که دربارۀ «مردان صلح» بنویسم. گفت مثلا از ماندلا یا گاندی! برای من خیلی جالب بود که وقتی می خواست از مردان صلح صحبت کند اولین فکری که  به ذهن یک خبرنگار می رسید و به ذهن و فکر خود من هم، گاندی بود! ولی من یک کار طنز آمیز کردم و اولین مقاله ام را دربارۀ استالین نوشتم! برای اینکه گفتم من اولین مقالۀ مردان صلح را دربارۀ کسی می نویسم که مخاطب بداند که مردان صلح نباید اینگونه باشند! و بعد مقالۀ بعدی را دربارۀ گاندی و نهرو نوشتم و این ترکیب در یک بررسی تفکیک ناپذیر بود.

صحنه ای دیگر از شب جواهر لعل نهرو
صحنه ای دیگر از شب جواهر لعل نهرو

من دو جمله از مقالۀ نهرو می خوانم که چقدر انسان با احساسی بود. ضمن اینکه مسئولیت های بزرگی به عهده داشت و در دوران فقر و بی سوادی توانست چگونه هند را ساخت. وی در هنگام مرگ گاندی خطاب به ملت هند گفت:«دوستان و رفیقان همه جا تاریک است. روشنایی زندگی ما رفته است و به راستی نمی دانم به شما چه بگویم و چگونه بگویم؟ رهبر محبوبمان که او را بابا می نامیم، پدر ملت، دیگر وجود ندارد. شاید گفتنش کار درستی نباشد، به هر حال او را دیگر نخواهیم دید و از سخنان آرامش بخشش بهره مند نخواهیم شد و این ضربه ای مهیب است، نه فقط برای من بلکه برای میلیون ها هندی در این کشور.»

اما سخنان مهمی که نهرو که نشان دهندۀ شخصیت اوست و به صورت یک مأموریت به او محول می شد، همانطوری که مأموریت خبر دادن از دست رفتن گاندی به او محول شد، در نیمه شب میان چهارده و پانزده آگوست 1947 م، در مجلس مؤسسان هند ایراد کرد و این لحظه ای بود که باید استقلال هند اعلام می شد:

«در سالیان پیش با تقدیر میعادی بستیم و اکنون زمان آن فرارسیده است که به عهد خود وفا کنیم؛ اگر نه به اندازۀ کامل و تام و تمام، دست کم به طوری بسیار چشم گیر. با فرا رسیدن لحظۀ نیمه شب، زمانی که جهان به خواب می رود، هند برای زندگی و آزادی بیدار خواهد شد.»

هند بیدار شد و اکنون از همیشه بیدارتر و خوشحالیم هر روز به سمت پیشرفت می رود و برای ملت خود رفاه و آسایش می آورد. امیدواریم که الهام بخش ملل آسیایی باشد؛ مللی که رهبران بزرگش مثل گاندی و نهرو بودند.”

در این قسمت آلبوم عکس های جواهر لعل نهرو ورق خورد. تدوین این بخش را مریم اسلوبی به عهده داشت.

سپس مدیر شب های بخارا بخش هایی دیگر از نوشته های ایندیرا گاندی را قرائت کرد:

“معمولا هر وقت پدرم در خانه بود وقت خود را به حرف زدن با من می گذراند. وقتی چیزهایی از او می پرسیدم به انتخاب خود مطالبی را که گمان می کرد لازم است بدانم، برایم می گفت. بسیاری از این پاسخ ها بالاتر از سطح فهمم بود. بعضی از آن ها را به خاطر دارم و بیشترشان را فراموش کرده ام.

در مورد کتاب ها هم همینطور بود. تعداد زیادی کتاب می خواندم که احتمالا نمی توانستم همۀ آن ها را بفهمم. سال ها بعد دریافتم که آنچه من در آن موقع با کمال سادگی خود از آن ها تعبیر می کردم و می فهمیدم چیزی به کل متفاوت بود. بدین قرار نامه هایی که پدرم می نوشت در واقع دنبالۀ حرف هایی بود که با هم می زدیم.

گمان می کنم پدرم توجه داشت که آنچه در مدارس به شاگردان تعلیم می دهند، بسیار نامناسب است. پدربزرگم نیز به آن طرز آموزش و پرورش هیچ اعتقاد نداشت. به این جهت تابستان ها را در مناطق کوهستانی می گذراندم که مفهومش این بود تعداد زیادی از دروس مدرسه را از دست می دادم، و زمانی که به مدرسه برمی گشتم، نیمۀ دوم سال تحصیلی بود و دروس های تازه ای را شروع می کردند.  بعضی از این درس ها مثل تاریخ را از راه خواندن کتاب ها جبران می کردم اما هندسه چیز دیگری بود که اگر وسط سال به کلاس بیایید چیزی نمی فهمید. اما پدربزرگم به طور کل عقیده داشت که قبول شدن یا نشدن در امتحانات مدرسه چندان اهمیتی ندارد. به این جهت بود که پدرم می کوشید با نوشتن نامه ها و با حرف هایش به من آموزش مناسبی بدهد.

جواهر لعل نهرو .عبدالحسین مسعود انصاری . دکتر جلالی نایینی و دکتر محمود تفضلی
جواهر لعل نهرو .عبدالحسین مسعود انصاری . دکتر جلالی نایینی و دکتر محمود تفضلی

حدس می زنم در مقایسه با بچه های دیگر پدرم با من خیلی جدی تر رفتار می کرد. به یاد می آورم که بخصوص در نخستین سال ها خیلی سخت گیر بود؛ اما من پدر و مادرم را عمیقا دوست داشتم و هر دو تأثیر فراوانی بر من داشتند.

گاهی اوقات ما یعنی همۀ خانواده با هم کتاب می خواندیم یا با هم یک نمایشنامه را اجرا می کردیم و هر کدام حرف های یکی از نقش های نمایش را قرائت می کردیم. یا وقتی کتاب می خواندیم هر کدام یک فصل مختلف آن را بر عهده می گرفتیم. بیشتر شب ها وقتی پدرم در خانه بود و مختصری وقت داشتیم، مادرم و او با هم «رامایانا» یا چیزی از آن نوع را می خواندند. پدرم خیلی به ادبیات سانسکریت علاقه مند بود و مادرم هم این زبان را آموخت.

پدرم به ورزش و تمرین های بدنی خیلی اهمیت می داد تا بدنی سالم و موزون داشته باشیم. بدین جهت هر روز مدتی می دویدیم. و این دویدن را با سبک و روش مخصوصی انجام می دادیم. پدرم می گفت مهم نیست کم بِدَوم یا زیاد اما دویدن باید زیبا و موزون باشد. همچنین خیلی اهمیت می داد که شنا کردن بیاموزم. روش تعلیم او برای شنا بسیار ساده بود؛ یعنی مرا در آب می انداخت و می گذاشت من هر طور می توانم دست و پا بزنم و خود را از آب بیرون بکشم.”

دکتر کاظمی . دکتر مهدی محقق . سفیر هند . دکتر نوش افرین انصاری و استاد فریدون مجلسی در شب جواهر لعل نهرو.
دکتر کاظمی . دکتر مهدی محقق . سفیر هند . دکتر نوش افرین انصاری و استاد فریدون مجلسی در شب جواهر لعل نهرو.

آخرین سخنران این جلسه فرزین تفضلی (برادرزادۀ محمود تفضلی) سخنان خود را با عنوان زمینه های گرایش عموی خود به ترجمۀ آثار نهرو و تلاش های او در بسط فرهنگی میان ایران و هند، اینچنین آغاز کرد:

“عمویم، محمود تفضلی، در سال 1298 خورشیدی در مشهد به دنیا آمد. خانوادۀ پدری ما تا حدودی فرهنگی و آشنا به ادب فارسی بوده اند. پس محمود نیز با ادب فارسی آشنایی داشت. دوران تحصیل ابتدایی متوسطه و دانشسرای مقدماتی را در مشهد گذراند. عموهایم همیشه جزو شاگردان ممتاز بود. در سال 1316 برای ادامۀ تحصیل به تهران آمد و دورۀ باستان شناسی را با درجۀ عالی گذراند و به اخذ نشان طلای علمی کشور نائل آمد.

پدرم، مرحوم تقی تفضلی نقل می کرد:«هنگامی که من در کتابخانۀ مجلس شورای ملی شغلی داشتم و مکررا آقای فروغی و کلنل وزیری را ملاقات می کردم. حضرات نام برده همیشه از هوش محمود تجلیل می کردند. حتی مهندس فروغی او را بهترین دانشجوی خود در تمام مدت می دانست.»

محمود تفضلی پس از خاتمۀ تحصیلات به مشهد رفت. در آنجا معلم تاریخ شد. پس از چندی به تهران آمد و در دبیرستان های آن زمان تهران از جمله کالج البرز به تدریس تاریخ پرداخت.

فرزین تفضلی به بررسی زندگی و ترجمه های زنده یاد محمود تفضلی پرداخت و فهرستی از بیش از هزار صفحه ترجمه اثار نهرو توسط محمود تفضلی ارایه کرد.
فرزین تفضلی به بررسی زندگی و ترجمه های زنده یاد محمود تفضلی پرداخت و فهرستی از بیش از هزار صفحه ترجمه اثار نهرو توسط محمود تفضلی ارایه کرد.

در سال های پس از 1320 همانند صدها نفر دیگر از قشر تحصیل کردۀ ایران، جذب فعالیت های سیاسی رایج شد و به جمعیت هواداران صلح ایران پیوست. در این سال ها مقاله نویس بسیار مشهوری در روزنامۀ «ایران ما» شد و مقاله هایش را که با امضای «م.فضیلت» منتشر می کرد، بسیار خواننده داشت.

عموی دیگرم جهانگیر تفضلی برای مدتی از ایران به فرانسه رفت و در این مدت ادارۀ «ایران ما» را به محمود تفضلی سپرد. بعدها عمویم به شوخی می گفت:«من روزنامۀ ایران ما را بزرگ کردم، عمویت محمود آن را به چپ راند و پدرت آن را تعطیل کرد!»

به هر حال محمود تفضلی پس از کودتای 28 مرداد، به دلیل فعالیت در جمعیت صلح و گرایش‌های عدالت خواهانه اش زندانی شد. پاییز 1334 از زندان رهایی یافت  و در ایام زندان، با زبان انگلیسی آشنایی پیدا کرد و پس از آزادی ترجمۀ کتاب «زندگانی من» از آقای نهرو را آغاز کرد. به خوبی هم مسئولیت خود را به پایان رساند و ترجمۀ روانی از آن را به جامعۀ کتابخوان ایران تقدیم کرد.. البته ایشان قبل از نشر این اثر کتاب های متعددی از زبان فرانسه ترجمه کرده بود. کتاب هایی مثل: بتهوون از رومن رولان، و یا زندگی یوهان سباستین باخ به سفارش ادارۀ موسیقی کشور.

ترجمۀ «زندگانی من» از نهرو، نقطۀ عطفی در زندگی عمویم به شمار می رود. در زمان ترجمه و نشر این کتاب در سال 1335 ایشان به عنوان مستشار فرهنگی در سفارت هند مشغول به کار بود. سفیر وقت هند کتاب را برای جواهر لعل نهرو نخست وزیر مشهور هندوستان ارسال کرد. آقای نهرو در نامه ای به تاریخ 11 ماه مه 1957 م برابر با خرداد 1336 بود، از اینکه کتابش به زبان فارسی ترجمه شده و ترجمۀ خوبی هم دارد اظهار خوشحالی کرده و در ضمن ایشان را تشویق می کند که کتاب دیگر او با عنوان «نگاهی به تاریخ جهان» را ترجمه نماید. محمود این کتاب را به فارسی به شیوایی ترجمه کرد که با استقبال بسیاری روبرو شد و در سال 38 جایزۀ انجمن کتاب سال را ربود.”

وی در ادامۀ سخنانش چنین بیان داشت:

“در بین سال های 1334 تا 39 محمود تفضلی کتاب های زیر را به جامعۀ کتاب خوانان معرفی کرد:

-«زندگانی من از جواهر لعل نهرو» در سال 35

-«هند» در سال 37

-«مجموعه مقالاتی دربارۀ مهاتما گاندی» در سال 37

-«نگاهی به تاریخ جهان از نهرو» سال 38

-«مجموعه مقالاتی دربارۀ هندو و گفتگو با نهرو»

کتاب سه جلدی " نگاهی به تاریخ جهان " اثر جواهر لعل نهرو که محمود تفضلی به فارسی ترجمه شد و نهرو طی نامه ایی از این ترجمه اظهار رضایت کرده بود.
کتاب سه جلدی ” نگاهی به تاریخ جهان ” اثر جواهر لعل نهرو که محمود تفضلی به فارسی ترجمه شد و نهرو طی نامه ایی از این ترجمه اظهار رضایت کرده بود.

چاپ و نشر این آثار سبب آشنایی محمود با سیاستمداران فرهیختگان جامعۀ هند شد. تا آنجا که در سال های بعد به عنوان مستشار فرهنگی سفارت ایران در هند، به این کشور اعزام گشت. و پس از چند سال اقامت در هند کتاب های دیگری از آقای نهرو ترجمه کرد:

-«اندیشه های نهرو» در سال 1340

-«نامه های پدری به دخترش» در سال 1341

را روانۀ بازار نشر کرد و از هر دو کتاب استقبال شایانی شد. انتشار این کتاب هم زمان با روزهایی بود که جنبش عدم تعهد مطرح شده بود و این موضوع در ایران هم انعکاس داشت و آقای نهرو یکی از رهبران این نهضت بود.  در نتیجه کتاب های ایشان با استقبال زیادی روبرو می شد که شد.

محمود تفضلی در سال های اقامتش در هند تقریبا سرتاسر هند را درنوردید و با همۀ دانشگاه های معروف ارتباط برقرار کرد و در برخی از آن ها کرسی تدریس زبان فارسی را دایر کرد. برای شاگردان ممتاز زبان فارسی در هند جوایزی در نظر گرفت.

محمود تفضلی با توجه به علاقه ای که آقای ذاکر حسین به ادبیات فارسی داشت و آشنایی ایشان با زبان فارسی اثری از خوشنویسان ایران را به ایشان اهدا کرد که به دیوار اتاق کارشان نصب شد و شنیده ام هنوز هم در دفتر ریاست جمهوری فعلی هند بر دیوار آویزان مانده است.

زنده یاد  محمود در این مدت دو انجمن با عنوان «انجمن هند در ایران» و مجله ای به نام «هند و ایران» در دهلی تأسیس کرد که امیدورارم برقرار باشد.

در سال های بعد کتاب هایی از جمله:

-«همۀ مردم برابرند» از ماهاتما گاندی 1348

-«کشف هند» از جواهر لعل نهرو در سال 1351

-«حقیقت من» در سال 1362

شنیده ام که ایشان آثار منتشر نشده ای هم دارد که امیدوارم روزی منتشر شود.

کتاب دو جلدی " کشف هند " از منابع درجه اول در شناسایی تاریخ هند محسوب می شود.
کتاب دو جلدی ” کشف هند ” از منابع درجه اول در شناسایی تاریخ هند محسوب می شود.

در خاطره و نقل قولی، مرحوم پدرم دربارۀ محمود تفضلی، نقش سازندۀ او را در بسط و گسترش فرهنگ ایران و هند به تصویر می کشد. نقل از پدرم:

«با کمک محمود بنده قریب به بیست و چند سال به هند دعوت شدم و از دانشگاه های مختلف و کتابخانه های معتبر هند دیدن کردم. در همۀ این دانشگاه ها و کتابخانه ها ذکر خیرش بود و از او تجلیل می کردند و از این همه رجال سیاسی و فرهنگی ایران که به عنوان وزیر و سفیر و مستشار به هند رفته بودند نامی نبود و فقط از مرحوم میراز علی اصغر خان حکمت گاهی سخن به میان می آمد. زیرا انصافا مرحوم حکمت نسبت به سایر رجال، بیشتر با فرهنگ و ادبیات ایران آشنا بود و علاقه مند به گسترش فرهنگ؛ ولی محبوبیت و حیثیت محمود چیز دیگری بود.»

در واپسین لحظات این مجلس علی دهباشی از  کتاب «حقیقت من» اینچنین خواند:

“برای اینکه خود را با حوادث همراه و سازگار سازیم، دائما باید خود را با اوضاع متحول و تغییر یابنده منطبق کنیم. طبعا هر چه سن بالاتر برود و شخص پیرتر بشود چنین انطباقی دشوارتر می گردد. نتیجه آن است که همواره میان تفکر یک نسل با نسل بعدی فاصله ها بیشتر می شود. خلیل جبران شاعر و فیلسوف مشهور دربارۀ بچه ها می نویسد:

می توانید محبت و عشق خود را به آن ها بدهید اما

اندیشه و فکرتان را نه

زیرا آن ها اندیشه ها و طرز فکر خودشان را دارند

می توانید برای جسمشان منزل تهیه کنید

امابرای جانشان نه

زیرا جان های آن ها در خانۀ فرداها

سکونت دارد که شما نمی توانید آن را

حتی در خواب های خود ببینید

بازدید سفیر هند از نمایشگاه ترجمه های اثار جواهر لعل نهرو و همچنین کتابهایی درباره هند به زبان فارسی و انگلیسی.
بازدید سفیر هند از نمایشگاه ترجمه های اثار جواهر لعل نهرو و همچنین کتابهایی درباره هند به زبان فارسی و انگلیسی.

چقدر از پدر و مادرها به این شکاف فزاینده توجه دارند؟ بیشتر مردم بچه هایشان را به عنوان دنباله و در ادامۀ وجود خودشان می نگرند و می خواهند آن ها را برای ارضای جاه طلبیهای بی جا و خودپسندانۀ خودشان بکار بگیرند. و من در مکتب پدر و مادرم فکر کردن را آموختم.

وقتی در 15 اوت 1947 هند استقلال یافت و پدرم نخست وزیر شد. در این موقع من در جایی یادداشت کردم که:«این یکی از افتخار آمیزترین و پرهیجان ترین لحظات زندگی من است.»

این امر تحقق هدفی بود که بسیاری از مردم وطن ما بخاطر آن مبارزه کرده بودند. با این همه استقلال فرا رسید. گمان می کنم بیش از هر چیزی نوعی بی حسی پیش آمد وقتی شخص با واقعه ای فوق العاده و عظیم روبرو می شود، نمی تواند به درستی آن را درک کند؛ نمی تواند بفهمد که براستی چنین واقعه ای روی داده است یا نه؟ این حس اولیۀ من بود در روزهای استقلال هند!”

پایان بخش این شب مروری بر عکس های شب «ماهاتما گاندی» از مجموعه شب های بخارا بود.