شب مهاتما گاندی، پیام آور صلح برگزار شد/ پریسا احدیان
عکس ها از: ژاله ستار،مریم اسلوبی؛ یاسمین شاهدی ، متین خاکپور ،فرزین شاد مهر و مجتبی سالک.
عصر دوشنبه، دهم مهرماه سال یکهزار سیصد و نود و شش، سیصد و یازدهمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی دایرة المعارف بزرگ اسلامی و سفارت هندوستان در تهران، به شب «مهاتما گاندی، پیام آور صلح» اختصاص یافت.
در این شب سخنرانان: دکتر سید مصطفی محقق داماد، دکتر کاظم موسوی بجنوردی، دکتر داریوش شایگان و سائوراب کومار (سفیر هند در ایران) به سخنرانی پرداختند. در این مراسم فیلم مستندی از زندگی گاندی به نمایش گذاشته شد و نمایشگاهی از کتاب های مهاتما گاندی و جنبش استقلال هند در معرض دید علاقه مندان قرار گرفت.
در ابتدای این شب علی دهباشی ضمن خوشامد گویی به میهمانان حاضر در این نشست از زندگی و تفکرات گاندی چنین گفت:
“گاندی در دوم اکتبر 1868 م به دنیا آمد. یعنی قریب به 150 سال پیش؛ اما هنوز زندگی او تخیل مردم را در گوشه و کنار این گیتی بر می انگیزد. شاید میراثش رو به افول می نهاد اگر صرفا بر پایۀ عقاید و اندیشه هایش بنا شده بود؛ اما آنچه گاندی را متمایز ساخت آن بود که او همواره بر نظریاتش جامۀ عمل می پوشاند؛ و امروز که بار دیگر جهان دستخوش انواع خشونت ها شده است، نیار به این اندیشه ها را بیشتر از پیش احساس می کنیم. نیاز به این تفکرات که به ما می گوید:«محبت نیرومندترین قدرتی است که جهان در اختیار خود دارد و در عین حال ساده ترین نیرویی است که بتوان تصور کرد.» از همین رو یک بار دیگر فرصت را مغتنم می شماریم تا در زادروز مهاتما گاندی ساعاتی را به بررسی اندیشه هایش بگذرانیم.”
نخستین سخنران این مجلس، دکتر کاظم موسوی بجنوردی ضمن تسلیت ایام محرم و یادی از سومین امام شیعیان و خوشامدگویی به میهمانان این مجلس با یادی از مجلۀ کلک و بخارا به بررسی اندیشه های گاندی و تأثیر او از اندیشۀ عاشورا چنین بیان داشت:
“از آقای دهباشی تشکر می کنم که بانی یک چنین حرکت مهمی هستند و من خود فکر می کنم که مجلۀ بخارا که در ادامۀ کلک بوجود آمد، یک دایرة المعارف است و امیدوارم که سال های سال ادامه پیدا کند و در آینده یقین دارم جزو مراجع مهم برای پژوهشگران و همۀ کسانی که می خواهند به بررسی آثار اساتید تاریخ معاصر بپردازند، خواهد بود از این نقطه نظر، از آقای دهباشی سپاسگزاری می کنم. در نظر داریم در آینده جلسه ای در مرکز دایرة المعارف برای تقدیر از بخارا و آقای دهباشی برگزار کنیم.”
وی در ادامه بیان داشت:
“صحبت سر مهاتما گاندی و مسألۀ هندوستان است. مسألۀ استقلال هندوستان محدود به کشور هند نیست بلکه اثری جهانی داشته است. روشی که مهاتما گاندی پیش گرفت، محبت، عشق و رحم و … است و تمام این ها را در چهارچوب مبارزه ای برای استقلال خلق کرد. می شود گفت که گاندی در واقع بنیانگذار مبارزات مدنی است.
آثار فرهنگی این حرکت در جهان گسترده است. این مرد بزرگ چنان تأثیری در جهان داشت که به اعتقاد من تحولات بعدی جهانی مرهون حرکت اوست. او با رفتارش دشمن را به زانو در می آورد و این روش عجیبی بود که دنیای آن روز با آن آشنا نبود. خب طبیعی بود که همه در برابر زور و تفنگ با تفنگ ایستادگی می کردند؛ ولی مهاتما داستان دیگری را مطرح کرد که در برابر خشونت راه دیگری هم وجود دارد و توانست با رفتار خود انگلیس را به زانو در آورد. حتی در خود کشور انگلستان هم تفکر گاندی راه یافت. زمانی که به محلۀ فقرا در این کشور رسید، همه دورش جمع شده بودند و به او احترام می گذاشتند. همۀ این ها سبب بنیان فرهنگ صلح خواهی در دنیا شد.
حرکت گاندی مبتنی بر جاذبۀ شخصی بود و جذبه اش، دشمنان را به زانو در می آورد. امام حسین (ع) نیز جاذبۀ بسیاری داشت. یکی از سران عرب هم زمان با اینکه ایشان به سمت کوفه می آمد، او نیز به این مکان سفر می کرد. تاجر عرب اهل سیاست نبود و از این بخش دوری می کرد. هر دو در نزدیک چاه اردو زدند. امام حسین (ع) دنبال او فرستاد و او نیامد تا اینکه با تشویق همسرش مجبور به این دیدار شد. می گویند امام چنان جاذبه داشت که در مدت اندکی چنین فردی که از این سیاست بیزار بود، از پیروان ایشان شد.”
دیگر سخنران این مجلس، سائوراب کومار دربارۀ شخصیت و ابعاد دانش گاندی. دیدگاه او در بخش موضوع تغییرات اقلیمی و توسعۀ پایدار با همراهی و ترجمۀ آقای فرقان سخن به میان آورد و این چنین گفت:
“دستاوردهای گاندی برای جهان امروز به حدی بزرگ است که در یک سخنرانی کوتاه نمی گنجد؛ به همین سبب تصمیم دارم که به اجمال از دستاورهای و فلسفۀ او و سپس در مورد ارزشی که گاندی برای جهان امروز دارد سخن بگویم.
شخصیت گاندی ابعاد متعددی دارد؛ می توان به او به عنوان یک فرد متفکر و فیلسوف، یک رهبر، یک سیاستمدار، یک انسان شناس و انسان گرا و حامی مستضعفین و مظلومان، یک فرد روحانی و مذهبی نگاه کنیم. اگرچه مطمئنا می توان ابعاد دیگری هم از شخصیت او متصور شد.
اخیرا در یکی از سخنرانی ها، نخست وزیر هند گفت که گاندی فردی نیست که مقید و محدود به جغرافیا باشد؛ بلکه او به تمام دنیا و انسان ها تعلق دارد.
فکر می کنم بزرگترین دستاورد گاندی انرژی و بسیج کردن توان توده های مردم در مبارزات مردمی هند بود. دوم نحوۀ مبارزۀ منحصر به فرد و صلح آمیز او در مقابل استعمارگران بود که به پیروزی هم انجامید و هند را به استقلال رساند.
تفکر این مرد بزرگ، اساس سیاست گذاری های آتی هند را در زمان حکمرانی پس از استقلال، بنا گذاشت. اگرچه در بخش بین المللی و در هند این موضوع مورد بحث است که آیا به تمامی می توان از تفکرات گاندی در زمینۀ سیاستگذاری استفاده کرد یا خیر و اینکه آیا اگر این محتوا و مضمون به کار گرفته می شد به نفع مردم هند بود یا نه؟ موضوع بسیار عمیقی است.
دستاورد بسیار مهم دیگر گاندی تأثیرگذاری اجتماعی او و طرفداری از زنان و حقوقشان بود. در تلاش هایی که برای حذف آسیب های اجتماعی زنان داشت، جامعه را به نقطه ای رساند که امروز می توانیم شاهد پیشرفت باشیم. پس این سئوال به جا می ماند که گاندی که بود و فلسفۀ او چه ابعاد و گستره ای داشت؟ سئوال بسیار دشواری است و من به کلیت آن اشاره می کنم. می بینم که استاد شایگان سری تکان می دهند و با لبخند تأیید مطلب می کنند! تلاشم را خواهم کرد.
گاندی مطلقا ضد سلطنت بود؛ اما با میانه روی و میان گرایی هیچ مخالفتی نداشت. روشنی اش از نوعی بود که بدان روشنی و اشراف بنیادین گفته می شود. خیلی ها گفته اند که گاندی بر علیه علم و فناوری بود. شاید راه بهتری برای نگاه کردن به فلسفۀ او این باشد که چطور اساس فلسفه و تفکر غرب را زیر سئوال برده است. او فردی مذهبی بود اما نه ضد علم؛ صرفا دانش را به عنوان یک هماهنگ کننده و ایجاد کنندۀ نظم میان جان، تن، انسانیت و طبیعت می دید. از همۀ این ها مهم تر دیدگاه گاندی بر تفکر و فلسفۀ غرب بود که نبایستی بی رویه و ناهماهنگ از منابع طبیعی استفاده کرد؛ بلکه معتقد بود که انسان در بهره برداری از طبیعت و منابع آن بایستی پیرو نظمی باشد و آن را به صورت پایدار و قابل توسعه ببیند.
اکنون که به اوضاع دنیا نگاه می کنیم؛ و وقوع خشونت ها و وقایع تروریستی و تغییرات اقلیمی که حادث می شود؛ و مشکلاتی که بر سر راه توسعۀ پایدار کشور وجود دارد؛ باید از خود سئوال کنیم که آیا تفکر گاندی امروز هم جایگاهی دارد و می توان آن را به کار گرفت یا خیر؟ به نظر من جواب مثبت هست و در واقع با بحث هایی همانند جلسات امروز می توان به ابعاد دیگر فلسفۀ گاندی نگاه کرد و آن چیزی که در عالم امروز همچنان قابل بهره برداری برای فلاسفه و رهبران و سیاستگذاران است، تدوین کرد.”
وی در پایان سخنان خود چنین بیان داشت:
“قبل از شروع جلسه از استاد شایگان سئوال کردم که نخستین بار که به هند آمدند، چه زمانی بود؟ و ایشان گفتند که در سال 1964 م بود و هنوز عطر وجود گاندی و تفکر او و گاندئیسم در فضای هند به مشام می رسید. بر این موضوع تأکید داشتند که هند امروز بسیار دستخوش تحول شده است.
تغییرات یک بخش طبیعی از زندگی انسان است و می توانند به خیر باشند و گاهی هم مورد علاقه نباشند. دولت فعلی هند قدم هایی را برداشته و اقداماتی را صورت داده است که ریشه و اساسشان همان تفکر گاندی است. با توجه به موضوع تغییرات اقلیمی و توسعۀ پایدار قطعا این موضوع را دیده اید که دولت فعلی هند اقدامات بسیار مهمی را صورت داده است. نخست وزیر در سخنرانی هایشان گفته اند که تفکر سنتی هندی که مبتنی بر هماهنگی با طبیعت است در کنار توافقات بین المللی خواهد بود که در زمینۀ حفظ اقلیم و جلوگیری از تغییرات بی رویۀ آن انجام خواهد شد. این رویکرد بسیار انعطاف پذیر دولت، منجر به حضور فعال و مؤثر هند در توافق نامۀ پاریس شد و بسیاری پروژه ها در هند مبتنی بر انرژی خورشیدی هستند. ریشۀ تمام این ها را می توان در رویکرد سازگار با طبیعت و منابع طبیعی گاندی دید؛ اگرچه معتقد هستم که اقدامات صورت گرفته شاید کفایت نکند و رسیدگی به موضوع تغییرات اقلیمی و سازگاری با طبیعت کارهای بیشتری هست اما مطمئنا همانند مسألۀ توسعۀ پایدار سایر ایده ها و عقاید گاندی هم بایستی مورد نگرش و حتی مورد بازنگری قرار بگیرند تا بتوان ایده های بسیاری را استخراج کرد و به کار گرفت.
لزوم مطالعه و بررسی دقیق تر نحوۀ انتقاد گاندی به تفکر و فلسفۀ غرب امری مهم است. پایۀ بسیاری از مشکلات عالم امروز پیش فرض های ذهنی است که با آن ها جلو می رویم. این تفکرات باید در حیطۀ چالش آزموده شوند تا ببینیم چگونه می توان از فلسفه های مفید برداشت کرد؛ اگرچه این کار شاید انجام شده باشد اما فکر می کنم جای کار بیشتری داشته باشد و با عمق بیشتری می توان بدان پرداخت.”
در بخشی دیگر دکتر مصطفی محقق داماد، با ذکر ابیاتی از قصیدۀ مرحوم صادق سرمد در مرگ گاندی، سخنانش را آغاز کرد و از نظام برابری و برادری در جهان بر اساس تفکرات گاندی سخن گفت و اظهار داشت:
“گرچه در هر ماتمی خیزد غمی
فرق دارد ماتمی با ماتمی
ای بسا کس مرد و کس آگه نگشت
از مماتش مبدعی یا مختمی
لیک اندر مرگ مردان بزرگ
گفت باید ای دریغا عالمی
همه شنیده اید که گاندی نه یکبار بلکه چندین بار گفته است که من از حسین بن علی پیروی کردم. این مراجع را باور نمی کردم تا اینکه چند سال این جملات را در کلمات گاندی یافتم. جمله ای را هم اخیر آقای دهباشی برای من فرستاده بودند که گاندی گفته است:”توسعۀ اسلام در سایۀ تعلیمات خون امام حسین (ع) است. سئوالی که اینجا مطرح می کنم این است که چه تفسیری از نهضت حسین(ع) برای گاندی بوده که به پیروی او منجر شده است؟
البته من عقیده ندارم که حسین بن علی قیام کرده و اگر قیام کرده باشد، یعنی گاندی در قیام به انگلیس از او پیروی کرده است. به نظر من آنچه که در داستان و نهضت حسین بن علی درخشان است؛ دفاع خونین از آزدی است. ایشان را تحت فشار قرار می دادندکه باید به زور حکومتی نامشروع را تأیید کنند و امام به هیچ قیمتی حاضر به این امر نشد. کسی که اینچنین برای رأی آزاد مدیریت کشور مقاومت کرده است- در تاریخ دموکراسی هیچکس چنین کاری نکرده است- چه ویژگی دارد؟ نقطۀ جذابیت حسین بن علی برای گاندی همین مطلب بوده است.
نکتۀ دوم اینکه گاندی یکباره به وجود نیامده است. کتاب «همۀ انسان ها برادرند» با ترجمۀ استاد تفضلی را مطالعه کردم. این کتاب قبل از اعلامیۀ حقوق بشر (1949 م) منتشر شده است. در مقدمۀ اعلامیۀ حقوق بشر و تمام بندها اصل، وحدت خانوادگی بشریت است. و این موضوع را گاندی پیش از آن زمان مطرح کرده است.
علاقۀ من به قرآن و اسلام از این آیه است: شما از یک پدر و مادر هستید پس همه با هم برادرید.
دو برادری در قرآن مطرح شده است: برادری اول، برادری انسانی است و برادری ایمانی مبتنی بر برادری انسانی است. تمام اصول حقوق بشر مبتنی بر اصل برادری است. حق حیات مبتنی بر این اصل و آزادی در بیان و تمام آزادی هایی که در این اعلامیه وجود دارد، بر همین اصل استوار است. طلوع گاندی در هند زمانی بود که مذاهب بی شماری در این کشور وجود داشت. شعار او این بود که در قلبتان هر اعتقادی که می خواهید داشته باشید و ایمان و کفر را به قلوبتان برگردانید اما در حقوق شهروندی همه با هم برادر باشید. و آن را در این بخش دخالت ندهید.”
وی در پایان سخنانش بیان داشت:
“آخرین اصل در زندگی گاندی، اصل عفو و بخشش است. پیغمبر اسلام پیروز به مکه آمد و بعد اجازه نداد قطره خونی جاری شود و از همه گذشت. در کشور هند که عده ای گرفتار بیماری خطرناک «اعتقاد و ایدئولوژی» بودند، هندویی مخالف افکار گاندی او را ترور کرد ولی این انقلابی بزرگ در آخرین لحظات عمرش گفت:”همین حالا تو را بخشیدم!” اما عده ای به قدرت که می رسند عوض می شوند. در تاریخ پیغمبر اسلام بعد از ایشان گاندی و نلسون ماندلا را می بینیم که شکنجه گران و ظالمان علیه خود را بخشیدند.”
در واپسین لحظات این مجلس، علی دهباشی با یادی از کتاب «ادیان و مکتب های فلسفی هند» تألیف دکتر شایگان اظهار داشت:
“این اثر نخستین آشنایی های ما فارسی زبانان را با جهان معنوی و فلسفی هند فراهم آورد و امروز بعد از گذشت نیم قرن هنوز تنها مرجع آشنایی اساتید و محققین و دانشجویان در این زمینه هست.”
سپس دکتر داریوش شایگان سخنان خود را تحت عنوان «گاندی و پرهیز از خشونت» آغاز کرد و به بررسی این بعد از ویژگی او پرداخت و چنین بیان داشت :
“گاندی با اینکه دوران تحصیلاتش را در رشتۀ وکالت در انگلستان بهپایان رساند، در عمق وجودش یک هندو بود و فردی وفادار به اصول و مبانی اخلاقی هند. او در فرهنگ کهنی پرورش یافت که اصول اخلاقی حاکم بر آن بر دو اصل استوار بود: یکی نظام کاستی ـ طبقاتی، و دیگر چهار مرحلۀ زندگی هر هندو. اصطلاح «وارنا آشراما دارما» بر آمیزش این دو اصل دلالت دارد. اصول کلی اخلاقی در هند بر بخشش، تسلط بر نفس، پاکی درون، فرزانگی، راستی و بالاخص خشونتپرهیزی یا «آهیمسا» مبتنی است. ریشههای این خصلت اخیر، یعنی خشونتپرهیزی (آهیمسا)، را که قدمتی دیرپا در هند دارد، میتوان در آیین بودا، آیین هندو، و بهطرز اغراقآمیزی در آیین جِین بازیافت. محیطی که گاندی، کودکی خود را در آن گذراند، جامعهای بود که بسیاری از اعضایش را پیروان فرقۀ جِین تشکیل میدادند. در حقیقت دو آیین جِین و بودا، در قالب واکنشی در برابر سلطۀ برهمنان شکل گرفت. این دو آیین در سدۀ ششم از میان طبقۀ آریستوکراسی، یعنی سلحشوران، برخاستند، و کیشی غیرمتشرع را اشاعه دادند. مفهوم خشونتپرهیزی در نظام اخلاقی دین جِین، وجهی بسیار افراطی دارد، و علاوه بر بُعد اخلاقی، از لحاظ اونتولوژیک و منطقی هم در این دین بسیار تأثیرگذار بوده است، زیرا همچنانکه پیروان این کیش از منظر اخلاقی به خشونتپرهیزی در برابر موجودات پایبندند، همچنان از لحاظ منطقی نیز به «عدم مطلق بودن احکام» باور دارند. آیین چندگانگی نسبی (آنه کانتاوادا) در واقع انعکاس عدم خشونت در امر قضاوت است. هیچ حکم و قضیهای مطلق نمیتواند باشد، بلکه احکام صرفاً تحت شرایطی خاص واقعیت دارند. اگر آیین کلاسیک هندو به معادلۀ ذات انسان و ذات الهی که در فرمول «تو همانی» اختصار یافته است، اعتقاد دارد؛ اگر دین بودا هرگونه جوهر هستی را نفی میکند و تنها به صیرورت و استمرار پیدرپی لحظات گذرا که بهمجرد ظهور، ناپدید میشوند، معتقد است؛ دین جِین هر دو نظریه را میپذیرد ولی هیچیک را مطلق نمیانگارد و اصل نسبیت را بر آنها جاری میسازد. در واقع منطق جِین منوط به نوعی «آزارپرهیزی ذهنی» است، بدانگونه که فرد پیرو اصول اخلاقی بر حیات تمامی موجودات حرمت مینهد. تردیدی نیست که گاندی از این تعالیم تأثیر پذیرفته و میراثبر کهنترین اصول اخلاقی هند بوده است، ضمن آنکه به بهاگاوات-گیتا نیز علاقۀ بسیاری داشته است. در خانقاه (آشرام) گاندی شبها بهاگاوات-گیتا خوانده میشد و خود او روزها در آن به تأمل میپرداخت. موضوع بهاگاوات-گیتا، حماسۀ بزرگ ماهاباراتا است، بدین شرح که: دو قوم «کوروها» و «پاندوها» در میدان کارزار صفآرایی کرده، و سپاهیان را برای نبرد آراسته بودند. «آرجونا» که پهلوان این حماسه، و از طبقۀ «کشاتریاها» یا سلحشوران بود، هنگامیکه خود را ناگزیر از نبرد و در نتیجه کشتار دید، به تردید افتاد و ناتوانی و ضعف بر وجودش مستولی شد، پس گفت: هنگامیکه خویشان خود را که در اینجا قرار یافتهاند میبینم دهانم خشک میشود و لرزه بر اندامم میافتد.» در پاسخ، کریشنا که مرشد او بود و در همان ارابه کنار او بود، نکوهشکنان بر او نهیب زد که: «این رفتار تو مخالف راه رستگاری (یعنی ناجوانمردانه)، مایۀ رسوایی و مخالف راه رهایی است. ای آرجونا!» کریشنا در اینجا به آرجونا تعلیمات رستگاری و فرزانگی داد و به او آموخت که ذات عالم هرگز از میان نمیرود، نه فاعلی هست و نه منفعلی، و سپس این جملۀ معروف را بهزبان آورد که: «هر آنکس که آن را ضارب بپندارد، و هرآنکس که آن را مضروب بیندیشد، هر دو در خطا هستند، چه، آن نه ضارب است و نه مضروب.» در واقع کریشنا، آرجونا را از وظایف کاستیاش آگاه ساخت و او را به نبرد موعظه داد، البته به شرط آنکه چشمداشتی به نتیجۀ عملش نداشته باشد، یعنی عملی را پیشه کند ناب و بری از هر نیت خودخواهانه و هرگونه خودنمایی. بدین ترتیب آرجونا باید دو چیز را با یکدیگر تلفیق میکرد: از یکسو جنگیدن که وظیفۀ کاستیاش بود، از سوی دیگر گوش جان سپردن به تعالیم کریشنا و ممتاز شدن به مقام تجردِ از کردار و عدم فعالیت که مترادف است با فرزانگی، و چون این مقام بر دلش مستولی شود، دیگر تحت نفوذ تأثرات کردار نخواهد بود. در اینجا بین وظایف کلی اخلاقی که شالودهاش بر خشونتپرهیزی استوار است، و وظیفۀ کاستی یا طبقاتی که برای یک سلحشور چیزی نیست مگر جنگیدن و خون ریختن، تضادی مییابیم. «آهیمسا» یا خشونتپرهیزی جزء وظایف کلی بهشمار میآید در حالیکه از سوی دیگر نظام اخلاقی سلحشوران ایجاب میکند که فرد متعلق به این طبقه، دست به کشتن زند و دشمن را نابود سازد. هرگاه چنین تضادی رخ دهد، وظایف طبقاتی بر تکالیف اخلاقی مقدم است. در بهاگاوات-گیتا هم همین موضوع مطرح شده است.
آنچه در رفتار گاندی جالب توجه است این است که او فرزانگی و عمل بیچشمداشت بهاگاوات-گیتا را میپذیرد و آن را اخذ میکند، ولی از پذیرش اصل سلحشوری و نبرد که از وظایف کشاتریاهاست پرهیز میکند. گاندی به یک اعتبار، اصل بهاگاوات-گیتا را وارونه میسازد؛ یعنی این بار با وقوع تضاد، تکلیف اخلاقی که در اینجا همان خشونتپرهیزی است بر وظایف طبقاتی تقدم مییابد. بر مبنای آرمان بهاگاوات-گیتا، او میتوانست دست به خشونت بزند چون بر هر هندویی واجب بود که از سلطۀ انگلیسیها رها شود، و همین تکلیف میتوانست توجیهکنندۀ قیام مسلحانۀ هندیان علیه استبداد انگلیس باشد، پس او نیز باید مانند آرجونا دست به سلاح میبرد، ولی گاندی چون اساساً به نظام طبقاتی اعتقاد نداشت و آن را یکی از علل عقبماندگی هند میدانست، این فرایند را وارونه کرد و از جنگی که مطابق بهاگاوات-گیتا میتوانست موجه و معتبر و مشروع باشد اجتناب ورزید و اصل بزرگ اخلاقی خشونتپرهیزی را سرلوحۀ اعمالش قرار داد. گاندی علیرغم عشقش به بهاگاوات-گیتا، برخوردی منحصربهفرد و خاص را اتخاذ میکند و اساس اعمالش را بر اصل خدمت بیچشمداشت بنا مینهد. مضافاً بر اینکه او سخت به این اصل معتقد بود که «هدف، وسیله را توجیه نمیکند، هرقدر هم آن هدف مقدس باشد» زیرا بذر خوب، محصول خوب به بار میآورد و بذر بد، محصول نامرغوب. پس بین وسیله و هدف باید تطابق کامل وجود داشته باشد، از این لحاظ رفتار گاندی رفتاری است درست عکس رفتار ماکیاولی. همچنانکه گاندی، مانند پیروان جین، به خشونتپرهیزی در اخلاقیات اعتقاد داشت، در قضاوتهایش هم اهل تسامح بود و نسبت به ادیان دیگر اهل تساهل و سازش. بارها در سرزنش برخی اعمال ناشایست مسیحیان میگفت مسیحیت دین بخشش است، ولی مسیحیان چندان بهرهای از آن ندارند.گاندی به عبارت دیگر، اصل خشونتپرهیزی را در ذهن خود به صورت مدارا و اصل نسبیت نشانده بود. شاید او در تاریخ جدید نخستین فردی باشد که آزادی هند را از راهی به دست آورد که برای بسیاری حتی تصور آن هم مشکل و بعید مینمود. رفتاری که گاندی در پیش گرفت، در قیاس با آنچه اکنون در جهان میگذرد به معجزه شباهت دارد.
البته لازم میدانم در اینجا این نکته را هم متذکر شوم که اگر گاندی طی مبارزات بیخشونتش، به جای انگلیسیها با آلمانهای نازی یا استالینیستهای روس روبهرو بود، به احتمال قریب به یقین هرگز توفیق نمییافت. انگلیسیها علیرغم خلقوخوی استبدادی و میل جهانگشاییشان به برخی اصول اعتقاد داشتند، و نخستین مریدان غربی گاندی هم انگلیسی بودند. فراموش نکنیم که در محاکمۀ آخر گاندی، هنگامیکه او در پیشگاه دادگاه حاضر شد، قاضی انگلیسی به احترامش از جای برخاست و به او تعظیم کرد و گفت: «ابداً علاقه مند نیستم که هیچگونه حکمی علیه شما صادر کنم، امّا ناگزیرم.»”
وی در ادامه اظهار داشت:
“در جایی، مائو و گاندی را، با الهام از کتاب کوستلر، «مرتاض و کمیسر» نامیدهام. اصل عدمخشونت گاندی با تفکر هندو پیوندی تنگاتنگ دارد و از اینرو جز در خاستگاهش، یعنی هند، نمیتوانست شکفته شود. وقتی دو سنت بزرگ آسیایی، که یکی مبلغ بیعملی (در چین) و دیگری اشاعهدهندۀ عدم خشونت (در هند) است، را در کنار هم میگذاریم، در یکسو گاندی را مییابیم که به اخلاق پرهیز و امتناع وفادار میماند، و در سوی دیگر مائو قرار دارد که نقش کمیسر را پیدا میکند، یعنی درست عکس تعلیمات لائو ـ تسو عمل میکند. فراموش نکنیم که چین تحت سلطۀ تفکر مارکسیسم قرار گرفت، و مائو راهی را اتخاذ کرد که از اساس غیرچینی بود، حال آنکه هند توانست، دستکم در دوران گاندی، سنت عظیم جوکیان و مرتاضان را ـ که بارزترین مظهر آن خودِ مهاتما است ـ حفظ کند. گاندی راهحلی را برگزید که هندیِ نمونهوار بود. بیسبب نیست که هندیان، او را «مهاتما» یعنی روح بزرگ، لقب دادند.
بهگمان من مفهوم عدمخشونت در جهان امروز روزبهروز اکنونیتر و بیشازپیش مطرح میشود. البته من شخصاً هیچ یقین ندارم که چنین رفتار بزرگمنشانهای در هر کشور و هر فرهنگی قابل اجرا باشد! مفهوم «آهیمسا» هندیتر از آن است که بتواند بهسهولت به سرزمینی جز هند منتقل شود، چرا که در هندوان پیشزمینۀ کاملاً آماده و مستعدی برای پذیرش ترک و انصراف وجود دارد، ضمن آنکه هدف غایی زندگی برای آنان رسیدن به رهایی است. البته مارتین لوتر کینگ نیز به همین اصل پایبند بود، اما تمام سیاهان امریکا، همچون او هواخواه عدم خشونت نبودند، و در میان آنان افرادی چون پلنگان سیاه و مالکوم ایکس هم وجود داشتند. بهعقیده من، خشونتپرهیزی با روحیۀ جنگآور برخی تمدنها بهکلی ناسازگار است. شاید آخرین فردی که در اواخر قرن بیستم اصل گاندی را متحقق ساخت نلسون ماندلا باشد. او نیز بهمجرد آزادی از حبسی ۲۷ ساله، متوجه شد که خشونت چنان در جامعهاش انباشته شده است که اگر درصدد انتقامجویی برآید، وقوع جنگ داخلی قطعی خواهد بود. به همین دلیل بهدرستی تشخیص داد که تنها راه، آشتی است و راهحل دیگری هم وجود ندارد. این نکته ناگفته نماند که گاندی فعالیتهایش را نخست در آفریقای جنوبی آغاز کرد و از اینرو آفریقاییها با فعالیتهای او و ایدۀ خشونتپرهیزیاش بیگانه نبودند.