شب عروسکهای لیلی برگزار شد/ پریسا احدیان
عکاسان این نشست : ژاله ستار ، مهدی خدیری و مجتبی سالک
عصر سه شنبه، سی و یکم مردادماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، سیصد و سومین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی شرکت مهندسی هاتل به شب «عروسک های لیلی » اختصاص یافت.
در این شب سخنرانان: محیط طباطبایی، پوپک عظیم پور، آمن خادمی، شهدخت لشکری، محمدرضا امیری و علی دهباشی به سخنرانی پرداختند.
در ابتدای جلسه علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست، گفت:
“عروسک لیلی قدمتی چند هزار ساله دارد و متعلق به قوم لُر است. لیلی قابلیت حرکات موزون دارد و موهایش طبیعی است. این عروسک پس از فراموشی دوباره به همت عده ای از هم وطنان ما در این مناطق احیا و ثبت ملی شده است.”
سردبیر مجلۀ بخارا با اشاره به فعالیت های مهندس شوکتی در بخش فرهنگ و همکاری در برگزاری این نشست از آمن خادمی دعوت کرد تا از طرف هیئت برگزار کنندگان این جلسه عروسک لیلی را تقدیم ایشان کند.
نخستین سخنران این شب محیط طباطبائی با اشاره به تاریخچۀ پیدایش عروسک در ایران بیان داشت که:
“در واقع سال هاست که فعالیت در حوزۀ میراث فرهنگی در ابعاد موزه ها برای خود تعاریف و حد و مرزی دارد؛ اما به تدریج و خوشبختانه هر چه می گذرد این مرزها وسیع تر و به تعریف اصلی نزدیک تر می شود. زمانی تنها آثار را به خاطر اینکه مربوط به گذشته است و می شد بدان افتخار کرد مورد توجه قرار می دادند؛ و دیگر زمانی با خود می گفتند که این ها ابعاد اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی دارد؛ و باید به آن پرداخته شود؛ و در سال هایی نقش موزه را در تعامل با اجتماع می دانستند؛ اما امروز نقش موزه حفاظت از تفکر و اندیشۀ انسانی و هر آنچه که این تفکر از خود به جا گذاشته، است که یکی از مهم ترین دستاوردهای بشری از گذشتۀ بسیار قدیم تا به امروز چیزی است که بدان «عروسک» می گوییم.
در واقع در فرهنگ ایرانی، در تجربه و عمل به شیوۀ خاصی در طی هزاران سال دست یافتیم که تا به امروز هم ادامه پیدا کرده است. این شیوۀ خاص روایی به نوعی انتقال فرهنگ است؛ وقتی به آثار به جا مانده از هزاران سال پیش می نگریم که در غارهای چهل هزار سال قبل دیده می شود، می بینیم که افرادی نقش فرهنگی مهمی در این غارها داشته اند؛ مثلا یکی از مهم ترین آن ها غار «شنیدار» در کردستان است. در این غار آثار به دست آمده از یک زن که عمرش بر اساس آزمایش ها بیش از چهل سال هست، به دست آمده است؛ و دارای دستی معلول است و در نزدیکی بخش خاکستر غار دفن شده است که این نشان می دهد که او وظیفۀ حفاظت از آتش را به عهده داشته است؛ و وظیفۀ دیگر او بزرگی آن جامعه را به عهده داشته است و کار اصلی اش روایت جامعه و انتقال مفاهیم و تجربه های انسانی از طریق قصه گویی به جامعۀ آینده است. به تدریج نقوشی از دورۀ بعدی بر دیواره های غار که یادآور اعتقادات آن دوره است را می بینیم. حالا این نقوش چه در حوزۀ باورها و اعتقادات باشد و چه بخش های دیگر ولی به هر شکل وسیله ای جهت به یادگار گذاشتن این فرهنگ برای دوران بعد بوده است؛ وقتی جلوتر می آییم و از ده هزار سال پیش تا به امروز را مورد بررسی قرار می دهیم، آثاری را در سکونتگاه های انسانی مشاهده می کنیم که بدان «پیکرک های گِلی» می گوییم. حال عملکرد این پیکرک ها می تواند عملکرد آیینی و اعتقادی یا آموزشی و … باشد و یا می توان گفت که انسان هر چه جلوتر می رود، در جهت زیباشناسی و اعتقاد خود و اوقات غیر کاری، دست به خلق موقعیت ها و آثار مختلفی می زند. امروزه موزۀ ایران باستان به لحاظ داشتن پیکرک گلی از موزه های درجۀ یک جهان محسوب می شود. پیکرک هایی که نقش الهه های آب و کشاورزی و … داشتند. این فضا تا دنیای امروز که این آثار عروسک نامیده شدند، همچنان ادامه یافت. در واقع ساخت عروسک یا به شکل کهن پیکره، همانند کاری است که معمارها است که با اجرای یک ماکت تمام طرح ذهنی خود را پیاده کرده و بعد آن را تبدیل به بنای ساختمان می کنند. در واقع عروسک یک ماکت و مدلی از زندگی انسانی است؛ پدیده ای است غیر مرده و بر اساس یک حیات و ویژگی زنده در حوزۀ انسان قرار می گیرد و نمونه ای از آنچه باورها و اعتقادهایی است که شیوۀ زندگی ما را به وجود آورده است. و ما این شیوه ها را از طریق عروسک ها به نسل های بعدی خود انتقال می دهیم.”
وی در ادامه در مورد نقش عروسک ها در بخش آموزشی کودکان دوران کهن ایران گفت:
“عروسک مهم ترین جنبۀ آموزشی را در دوران قدیم ایفا می کرده است و در اصل اهمیت آن به همین وجود زندۀ آن است. او یک نقش حیاتی دارد. با آن صحبت می شود، حضور می یابد و رفتارهای ما را بازتاب می کند. عروسک کوچک ما دلالت بر حیات زندگی دارد که بر اساس این موضوع اهمیت می یابد و بخشی از آن جامعه را در داخل خانه و طایفه یا فرد به وجود می آورد؛ یعنی عروسک نه به عنوان یک تفریح صرف بلکه یک امر واجب دارای حیات، در زندگی و تاریخ ما حضور می یابد.
امروزه بسیاری از مشکلاتی که در جامعه با آن مواجه هستیم نبود فرهنگ «قصه گویی» در جامعۀ ماست؛ یعنی جامعه و انسان و خانواده اش به قصه نیاز دارند و این قصه ها هستند که در بسیاری از موارد مشکلات را حل می کنند؛ و تداوم حیات تاریخی را بوجود می آورند. در جامعۀ ایرانی بخصوص در دهۀ اخیر، شاهد تحول مثبتی در این زوایا بوده ایم؛ اما بیست سال پیش تعداد قصه گوهای حرفه ای ما به تعداد انگشتان دست هم نمی رسید. در حالیکه کشوری همانند فنلاند، چهار هزار قصه گوی حرفه ای دارد.
از خصوصیات قصه و قصه گویی این است که تقسیم گروه سنی در آن معنایی ندارد. پس می تواند عنصر مهمی باشد. یکی از مواردی که در قصه گویی نقش مهمی دارد عروسک است. عروسک هایی که بخشی از این اسطوره ها، آیین ها، اخلاق و رفتارها و قصه ها را به گروه بعدی بازگو و منتقل می کنند. روزی که قصه از جامعۀ ما برود، روزی که عروسکی وجود نداشته باشد، اینجاست که جامعه به فراموشی فرهنگی می رسد.
در دنیای امروز امروزه حاکم دنیا آن نیست که بزرگترین کشور یا ارتش را دارد؛ بلکه آنی هست که از روی این امواج مجازی و اینترنت می تواند باید و نباید ها برای شما تعیین کند و ناخودآگاه همۀ جامعه به دنبال او منی روند. این عروسک گردان است که می گوید چه خوب است و چه بد و حقیقت زندگی چه می تواند باشد. به همین علت است که میراث فرهنگی چه آن ها که مدعی متولی اش هستند و چه کسانی که برایش اهمیت قائل اند، به عنوان اصل و مبنای حرکت و توسعه برای هر چیزی متوجه این امر شده اند. در واقع هر آنچه که بتواند هویت کهن را مجددا احیا کند و تداوم بخشد و معرف شخصیت من در دنیای امروز باشد، امری است واجب و باید بدان پرداخته شود. بنابراین در دوره ای موزه برای کودکان نبود اما امروز متوجه شده اند که مخاطبان اصلی موزه ها و میراث فرهنگی کودک هستند؛ چنانکه فرزند تداوم دهندۀ نسل و حیات ماست و عروسک ها و موزه ها برای آن ها بوجود آمده است. همین روند در طی این چند سال گذشته جایگاه بهتری را در مورد عروسک ها بوجود آورده است. افراد متعدد مثل خانم خادمی و خانم عظیم پور و … همه و همه وارد این حوزه شده اند و به طبع به این موضوع پرداخته می شود؛ یعنی اینکه تنها نقاشی، خوشنویسی، ادبیات و شعر و … نیست که اهمیت می یابد، بلکه این ها هم مکمل بخش فرهنگی ما هستند؛ و بسیاری از طریق همین عروسک ها، داستان، شعر و زبان و … را می فهمند و با آن آشنا می شوند.”
محیط طباطبائی در بخشی از سخنان خود از هم بستگی فرهنگی اقوام مختلف ایرانی در کنار حفظ هویت ها و فرهنگ های منطقه ای گفت:
“کشور ما ایران تنوع اقلیمی دارد و این امر باعث یک تنوع فرهنگی شده است و این تنوع فرهنگی نه اینکه باعث جدایی و واگرایی فرهنگی خود اصل هویت ملی ماست. ایرانی بودن زمانی مؤثرتر است و مسئلۀ واگرایی کم رنگ تر که تبریزی ما، تبریزی و بلوچ، بلوچ و لُر ما، لُر و … باشد متأسفانه فعالیت های اخیر فرهنگی، واگرایی را بیشتر کرد و مشکلاتی را بوجود آورد. صد و ده سال قبل یک اردبیلی با یک تبریزی با هم رقابتی نداشتند ولی امروزه با سیاست هایمان همۀ این اختلاف ها را بوجود آورده ایم. حال وقتی به هویت گذشتۀ خود بازمی گردیم و به سنین کودکی می رسیم، می بینیم که هر کی از این بخش ها مهم تر به نظر می رسد. پس عروسک بسیار مهم تر از یک پدیدۀ دیگر است و توجه به این ها می تواند این مسئله را حل کند و زمانی ما می توانیم یک فعالیت موزه ای و میراث فرهنگی مؤثر در حوزه های مختلف همانند عروسک داشته باشیم و نتیجه اش هم زیستی و نزدیکی و آشتی و صلح باشد که به اتحاد فرهنگی برسیم.
موزه های بسیاری در دنیا هستند که وقتی برای بازدید از آن ها می رویم، می گویند که یادآور قتل عام یکصد سال پیش است به بچۀ هشت سالۀ مخاطب موزه یاد می دهد که تو باید از فلان فرهنگ متنفر باشی!
این موزه نیست! این عروسک و پدیدۀ فرهنگی نیست! پدیدۀ فرهنگی باید نشان دهد که در کنار تنوع همۀ ما از یک فرهنگ و در کنار این فرهنگ های مختلف از یک جامعۀ بشری هستیم. به طبع فرهنگی همانند فرهنگ ایرانی حرف های بسیاری در این زمینه دارد و حتی عروسک هایش هم با عروسک های سایر ملل متفاوت است. عروسک هایی که در کنار تشابهات مختصات خود را در هر شهر روستا و … نزدیک بهم هستند. این نشانه ای از کاراکتر مستقل هویت دو روستا و در عین حال اشتراک فرهنگی از یک فرهنگ بالاتر است.
در بسیاری از بخش ها عروسک های بی چهره می بینیم که این یک نوع تفکر است و انسجام چرا که تخیل را فراهم می کند. و در بخش دیگر که این صورت و شکل و لباس برای نسل های بعدی انتقال می یابد، شاید قرار بوده است شکل دیگری از رفتار فرهنگی منتقل گردد.
امشب توجه به عروسک لیلی پدیده ای است که بخشی تاریخی و بخشی مکمل و نیاز روزگار و معاصر سازی را احیا می کند تا مخاطب امروز ما بتواند جای خالی را بخش های فرهنگی و هویت از دست رفته را پر کند. هویتی که امروز به طور غیر مستقیم تابع یک رفتار فرهنگی دیگر شده است و با ارزش های خود را آشنا نیست.”
وی در پایان سخنان خود از ثبت عروسک لیلی در بخش آثار ملی غیرملموس خبر داد و چنین بیان داشت:
“خوشبختانه سازمان میراث در بخش ثبت آثار ملی غیرملموس یعنی بخش فن آوری شیوۀ کار عروسک لیلی را ثبت کرده است.
بحثی در مورد ثبت آثار شده بود که باید توضیحی بدهم. برخی می گویند تار را آذری های آذربایجان ثبت کرده اند و چرا ایران این کار را نمی کند. ما همه از یک جهان فرهنگی قدیمی هستیم و ویژگی میراث غیر ملموس این هست که برخلاف میراث ملموس همانند تخت جمشید آدرسی معین ندارد و حوزۀ فراگیر فرهنگی دارد. مثل تار اصفهان و تبریز و …. و اینجاست که این بخش باید باعث نزدیکی ملت ها شود و خوشحال باشیم که تار ارمنی و تبریزی و … و عروسک هایی در خراسان و لرستان و ممسنی و … داریم که هر کدام از این ها تنوع فرهنگی ایران را نشان می دهند. چند وقت پیش یک لباس صلح در موزۀ سعد آباد طراحی می کردند که من مخالفت کردم؛ برای اینکه ما چندین لباس داریم و همگی لباس ملی ایران است و مجموعۀ آن ها لباس های صلح را می سازد. در کشور ما هر پدیده ای یک پسوند «ها» می خواهد تا واقعیت پیدا کند. ما عروسک ملی ایران نداریم ما عروسک های ملی ایران داریم. چنانکه لباس های ملی ایران داریم. چیز منحصر به فرد شب های بخارا است که تک است.”
دیگر سخنران این مجلس، پوپک عظیم پور ضمن ابراز خرسندی از برگزاری شب عروسک های لیلی و سپاس از علی دهباشی با معرفی چند عروسک آیینی از مناطق مختلف ایران چنین سخن گفت:
“اقای محیط همیشه من را با سبد عروسک هایم می بینند؛ چون همینطور که ایشان فرمودند عروسک ها هنوز دچار خودخواهی ها و چهره های گوناگون انسانی نشده اند؛ و هنوز در حال و هوای عروسک گونۀ خودشان هستند. خیلی دوست دارند که در مناسبتی که برای عروسک های دیگر است به پیشواز و خوشامدگویی بروند و من عروسک هایی از نقاط مختلف ایران برای خوشامدگویی به شب لیلی آورده ام؛ البته اگر می خواستم همۀ عروسک هایم را بیاورم، شاید می بایستی به اندازۀ این سالن صندلی برایشان ترتیب داده می شد.
عروسک لیلی ای که امروز با خود آورده ام سنبلی از خودم هست و نامش «پوپک لیلی» است. عروسکی که موهایش برای خودم هست. به یاد دارم گیسوان بلند بافته شده ای داشتم که جدا از وجود خودم هر روز در کشوها جا به جا می کردم تا با خانم خادمی آشنا شدم و ایشان حکمت عروسک های لیلی را برای من گفتند. اینکه مو چه جایگاه ویژه ای در فرهنگ لُری دارد. مطالعاتی که داشتم با ایشان در میان گذاشتم و گفتم که من گیسویی دارم که چند سالی است چیده ام و نگاه داشته ام؛ می شود عروسک لیلی من را با موهای خودم بسازید؟ ایشان پذیرفتند. در زمانی که من با خانم خادم آشنا شدم سوگوار برادرم بودم و قیافۀ غمگینی که در عروسک هست ،چهره ای است که آن زمان از من گرفتند.
پس از سال ها تلاش برای صحبت با مسئولین فرهنگی که عروسک یک عنصر فرهنگی است و اصراری نداریم که ما یان عروسک ها را بیاوریم و زنده اشان کنیم تا رقیب باربی شوند و حتی اصراری هم نیست که به زور این عروسک ها را تحمیل کنیم، آرام آرام گوش مسئولین باز شد و ما را در اتاقشان راه دادند. به آقای محیط پناه بردیم و تعدادی از این عروسک ها با حمایت ایشان ثبت شد. امروز در تهرانی که ما هستیم دو موزۀ یکی با موضوعیت زن و فرهنگ و عروسک و دیگری مختص عروسک های ملل وجود دارد. یک موزه در کاشان و یک موزه در بیرجند هم هست و این حرکت بسیار شگفت انگیزی است.”
وی در ادامه بیان داشت:
“خب در بسیاری از تمدن های قدیم و کهن عروسک ها اولین عناصری هستند که شاید کلیدهایی را در ارتباط با آن فرهنگ برای شما می دهند که بتوانید داخل آن صندوقخانه و تمدن شوید. پیکرک هایی که آن زمان بت هایی بودند و بعدها دورۀ تکاملی را طی کردند تا به نام عروسک نامیده شدند. خب از زمان کودکی تا مرگ این عروسک ها همراه بشر بودند. در خود ایران ما با تنوع وسیع فرهنگی در یک واریتۀ بینظیری از رنگ، لباس، لهجه و ایدئولوژی، مذهب و در نتیجه طیف وسیعی از عروسک ها هستیم که هر کدام از این ها حرفی دارند. لیلی ممسنی به این صورت برای شما خود را به نمایش می گذارد و یا بازنده یا بازبازک منطقۀ بختیاری به نوع دیگری.
زمانی زنان به نیت بچه دار شدن سمبلی را می ساختند و نیت می کردند که اگر بچه دار شوند این را همزاد کودکم در گهواره اش نگهداری خواهم کرد. در منطقۀ سیستان و بلوچستان عروسکی را درست می کنند و به نشان از همزاد کودک در گهوارۀ کودک می گذارند تا از چشم بد و نظر بد دور باشد. همین عروسک ها به مرور و به وسیله های بازی تبدیل می شوند. در برخی از نقاط بازی کودکانه است اما در برخی نقاط ایران واقعا مشق زندگی است. در هرسین کرمانشاه عروسکی با نام گلیم باف هست. مادرانی که در کارگاه های فرش بافی به بافندگی مشغول هستند، این عروسک را همتای خود در حال گلیم بافی درست می کنند و به کودکشان می دهند. به این طریق کودک در زمان خردسالی مشق زندگی می کند که جایگاه بعدی من جایگاه مادرم خواهد بود.”
پوپک عظیم پور در بخشی دیگر از سخنان خود به تحلیل نمادین برخی از عروسک های بومی ایران پرداخت و گفت:
“در بسیاری از تمدن ها عروسک ها مادینه هستند و توجه به بسیاری به اندام های باروری ایشان شده است. اغلب عروسک های دنیا، عروسک های مؤنث و حامل نشانه ای از باروری هستند؛ و از آنجایی که زن مترادف با زایش و زندگی است این عروسک ها نماد زنانگی را با خود حمل می کنند.
در ایران هم ما در حوزۀ آیینی به عروسک ها و پیکرک ها برمی خوریم که نقش مؤثری داشته اند از جمله یکی از مهم ترین آن ها عروسک های باران خواهی و آب خواهی هستند که پیشینۀ آن بزرگداشت ایزدبانوی آب «آناهیتا» است که بعدها بعد از ظهور اسلام تغییر چهره می دهد و به صورت عروس های کف گیری و چلیپایی و عروس باران در آیین های آب خواهی خود را نمایان می شود.
گاه وقتی از عروسک صحبت می کنیم، یک فیگور کامل انسانی را در ذهن داریم ولی خب عروس گندمی (عروسکی که با خوشه های گندم ساخته شده است) هم به همان اندازه که لیلی عروسک هست، عروسک است؛ که بعد از برداشت محصول گندم برای احترام به زمین و محصول کشاورزان ساخته و به نشانۀ خوشیمنی بر در خانه ها آویزان می شده است.
عروسک لیلی یک ساختمان چلیپایی مانندی دارد که حامل نرینگی و مادینگی (در خطوط افق مادینگی و عمود نرینگی) است. زن و مرد در ساخت این عروسک شریک هستند که باز کامل شدن و مربع و دایره و زندگی را نشان می دهد. بعد از ساخت بدنه توسط مردان، لباس و اجزای صورتش توسط زنان کامل می شود. جالب اینجا است که لیلی در بین تمامی عروسک های ایرانی، عروسکی است که مفصل بندی داشته و قابلیت حرکت دارد. دستمال بازی می کند. و یک حرکت تئاتریکال را برای ما تداعی می کند.
در همان زمان مادران ما برای کودکانشان این عروسک ها را درست می کردند. چون رقص بخشی از عصارۀ زندگی ایل بختیاری بوده است و قوم لر نشین همانند بسیاری از اقوام دیگر برای احترام به زمین و طبیعت و قوم خود این رقص را دارند. با رقص این عروسک کودکان از همان ابتدا می دانند که رقص بخشی از زندگی آن هاست و برای همین به لیلی در برخی نقاط بازنده (بازی کردن) و رقص و بازبازک می گویند.
در بسیاری از نقاط واریته ای از فرهنگ ها عروسک ها بدون صورت ساخته می شوند، همانند عروسکی از روستای سلخ جزیرۀ قشم که عروسک هایشان صورت ندارد ولی اندام باروری اشان به زیبایی نشان داده شده است. دو چلیپای خط کشی و نخ بندی شده نشان می دهد که این زن، یک زن متأهل است. اما در میان مذاهب سنی بسیاری معتقدند که خلق کامل از آن پروردگار است و انسان نمی تواند یک خلق کامل انجام دهد پس برای ساخت عروسک در این منطقه، صورتی بدون اجزا را می سازند تا یادآور این باور باشند.
حتی عروسک هایی می بینیم که پیرزنی آن را ساخته است و هیچ رنگ و آرایشی در صورت و لب های عروسک دیده نمی شود؛ چرا که سازنده معتقد است که خالق این اثر است و چون خود آرایشی نمی کند، پس هیچ رنگ آرایشی در صورت عروسکش نشان نمی دهد.
واریته ای از اسم های بسیاری از جمله: لیلی، خاتون و گلین و … برای عروسک ها وجود دارد. برخی لباس ها را به ما نشان می دهند و برخی دیگر لالایی ها و داستان ها. احیای این عروسک ها باعث شده است که بخشی از آن هویت فراموش شده که بر اثر تغییر شیوۀ زندگی بوجود آمده است، دوباره زنده شود و مادربزرگ ها دوباره قصه بگویند و مادرها لالایی ها بخوانند.”
در این بخش از جلسه، فیلم مستندی از شیوۀ احیای عروسک لیلی نمایش داده شد. در بخشی از این فیلم از زبان گوینده و پوپک عظیم پور می شنویم:
“گوینده: سال 1380 پس از پنج سال مطالعه برای ساختن عروسک ملی، «دارا و سارا» با طراحی ایرانی ولی در چین ساخته شدند. پروژه ای که فعالیت زیادی برای فراگیری آن صورت گرفت اما تقریبا با شکست مواجه شد. قرار بود این عروسک با باربی در ایران رقابت کند…
پوپک عظیم پور: هر چند شاید رقابت با باربی کمی به لحاظ جذابیت هایی که جامعۀ سرمایه داری برای باربی فراهم کرده است، سخت به نظر بیاید اما من ایمان قلبی به این موضوع دارم که اگر بسترهای فرهنگی فراهم شود و این غلظت فرهنگی ایجاد شود و به باور برسد حتما کودکان ایرانی لیلی ها را در آغوش خواهند کشید.”
آمن خادمی، احیاگر عروسک لیلی با یادی از انگیزۀ خود جهت آغاز این پروژه و فلسفۀ عروسک لیلی چنین گفت:
“زمانی که خواهرم را از دست دادم، رفت و آمد به شهر خودمان بیشتر شد و طی این رفت و آمد و در بازار رفتن ها و صحبت با مردم شهر، متوجه شدم عروسک لیلی بچگی های ما از بین رفته و جایش را عروسک باربی گرفته است.
در لرستان قدیم مادر برای عروسک لباسی از پارچۀ پیراهن و موهای خود درست می کرده است. که در واقع بخش مهمی از خودش را به آن عروسک داده و دختر با بو کردن سر عروسک، بوی مادرش را حس می کند تا آن حس عاطفی کماکان بین مادر و فرزند زمانی که مادر مشغول دامپروری و …. است، برقرار شود. لیلی پوشش لری دارد و برای قوم لر است.
در مورد نام لیلی برخی از دوستان می گویند که شاید این اسم یک ارتباطی بین نام لیلی در داستان لیلی و مجنون داشته باشد اما باید بگویم که اینطور نیست. در زبان لری «لیل» به معنای عروسک هست و «لیل بازی» به معنای عروسک بازی است. و «لیلون» به معنای خرامیدن و با ناز راه رفتن است. و همچنین در لری فیلی لیلی به معنای نامزد یا عروس و در لری بختیاری به آوازهایی که در وصف عروس و داماد خوانده می شده، گفته می شده است.“
وی در ادامۀ سخنان خود گفت:
فلسفۀ دیگری که عروسک لیلی دارد اسکلت آن است که از نی تو خالی ساخته شده است. ما قبلا فکر می کردیم به دلیلی زندگی عشایری و کوچ آن ها، این عروسک از نی ساخته شده است، ولی بعد در تفسیرهای آقای کریم زمانی از کتاب مثنوی مولانا به شعر «نی نامه» متوجه شدیم که نیِ تو خالی، نشانی از انسان کامل است. ما حدس زدیم که این اسکلت می تواند بدین داستان مربوط شود.
و اما بحث موی عروسک که در بین زن های لُر داشتن موی بلند از اهمیت به سزایی برخوردار است. در مناطق لر نشین، زنی نیست که موی کوتاه داشته باشد و اگر زنی موهایش را کوتاه کند نشان بدیُمنی است؛ اما مادر لر تکه ای از مهم ترین و زیباترین وجود خود را قیچی و به سر عروسک زلف می کرده است تا بگوید من بخشی از مهم ترین وجود خودم را در قالب یک عروسک که نمادی از مادر نیز هست درست کردم و آن را تحویل فرزندم دادم.“
آمن خادمی از خلق عروسک دلیار گفت:
“ما متوجه شدیم که لیلی یار ندارد و برای او یک یار به اسم «دلیار» ساختیم. لباس های دلیار بر اساس پوشش هایی لرهای جنوبی است که سال گذشته توسط خانم شهدخت لشکری احیا شده است. صورت عروسک سبیل های کلفتی دارد و به نظر من با جذابیت خوبی طراحی شده است.
کار صورت های عروسکم ما را دوست نقاشم خانم شراره خالقی طراحی کرده اند. که صورت لیلی ها را با توجه به چهرۀ زنان منطقه و چهرۀ دلیار را بر اساس عکس هایی که در اختیارشان گذاشتیم تماما با رنگ آکریلیک و قلم موی مینیاتوری نقاشی کرده اند.“
وی در پایان سخنانش از مشکلات پروژۀ عروسک لیلی و عدم پذیرش جامعه و حمایت مردم چنین سخن گفت:
“بحثی که با آن دست و پنجه نرم کردیم، این است که بسیاری از مادرهای ما عروسک های بومی را دوست ندارند. دربارۀ این بحران و بحث روانشناسی آن با دوستان کارشناس صحبت کردیم. جدا از کم کاری سازمان هایی که در این حوزه کار می کنند، همانند: میراث فرهنگی و کانون پرورش فکری و وزارت ارشاد و صدا و سیما و مثل جُنگ های بی ربطی که دوستان با بلیت های بالای دویست هزار تومان برگزار می کنند و به اقوام را مورد تمسخر قرار می دهند؛ نتیجتا مادران که آگاهی ندارند و این جوک های نژادی را شنیده اند نسبت به عروسک ها نیز حس دافعه پیدا می کنند.
ما برای پیش برد کار خود به سازمان های مختلفی از جمله معاونت علمی و فن آوری ریاست جمهوری بخش هویت سازی مراجعه کردیم و توضیح دادیم گفتند که وام نمی خواهیم و تنها می خواهیم شما کاری بکنید که عروسک های ما به ویترین مغازه ها راه پیدا کند و در سر تا سر ایران فروش داشته باشد. خب دوست کارشناس ما خواسته امان را درک نکرد.“
سپس شهدخت لشکری، در مورد رقص های آیینی در فرهنگ قوم لر و ممسنی چنین بیان داشت:
“مقولۀ فرهنگ آن هم فرهنگ عموما شفاهی و ناملموس، اصولا برای بحث زمان زیادی لازم دارد. منتهای مراتب سخن کوتاه می کنیم و توجه را به سمت ارزش بخشی از این فرهنگ سوق می دهیم. در میان اقوام جهان گاهی برای نشان دادن هیجانات روحی برآمده از احساسات و عواطف شخص و یا اشخاص است، تحرکاتی جسمی تحت عنوان حرکات موزون و یا بازی پدیدار می شود، که فرد یا گروهی بیننده و یا رهگذر از نوع حرکات متوجه احساسات سراسر شادی آن جریان می شوند.
رابطه میان روح و جسم در همین تحرکات جسمی است. قاعدتا زمانی که روح انسان به شادی نیاز پیدا می کند عقل دستور می دهد و جسم حرکت می کند. حال در میان اقوام ایرانی و علی الخصوص قوم بزرگ لر، پیشینۀ رقص با فلسفه ای خاص جریان دارد. کاوش ها در میان مناطق لر نشین ما را به نقاشی غاری در لرستان می کشاند که در آن جمعی از انسان ها با گرفتن دست همدیگر در حال اجرای مراسمی هستند که به گمان اندیشمندان حوزۀ باستان شناسی آئینی نیایشی است و این نقاشی به گفتۀ عزیزان قدیمی ترین نقاشی جهان در این زمینه است. اما از همۀ این ها که بگذریم به خود مردم ساکن در این مناطق می رسیم. مردمی که پس از هزاران سال با پشت سر نهادن طوفان ها و گردبادهای سهمگین تاریخ هنوز بر پایه های فرهنگی خود چون دنا استوار ایستاده اند. در این میان برای لرها، رقص پیش از آنکه رقص باشد، مجموعه ای از احساسات است. البته در میان لرها رقص معنایی ندارد و به این دست حرکات موزون «بازی» گفته می شود.
چوبی با دستمال بازی که اصلی ترین بازی در میان لرهاست، امروز توسط لرهای مرکزی و جنوبی که شامل ممسنی، بویر احمد، بختیاری، بهمئی و لیراوی و … است به خوبی اجرا می شود. و این رقص مجموعه ای از نیایش های بشری در طول قرن ها زندگی با کائنات در طبیعت است. زمانی که یک زن و یا یک مرد دستمال خود را بر بالای سرش می چرخاند و مدام بالا و پایین بردن و چرخاندن آن ها رنگ ها را در هم می آمیزد. تنها به حرکت دادن دست نمی اندیشد؛ بلکه رازی را با معبود خویش در میان می گذارد:
“بار الها گیتی ات را چون این دایره در گردش می بینم و تو را گواه ان می پندارم، من در حالی که پای در زمین دارم و با چرخش این گیتی حرکت می کنم، خود را از وابستگی و دلبستگی به آن مبرا می پندارم. پس مرا شادی عطا فرما تا گام هایم را در راه تو استوار بردارم“
همانگونه که گفته شد رقص در میان لرها به دو صورت دستمال بازی و دست گیری اجرا می شود. برخی از سبک های دستمال بازی که در میان لرها تحت عنوان قَهص شناخته می شود عبارت است از: هفت دستمالی، اشرفی، گلشن، لکی، کلواری و … که هر قهص خود می تواند دارای اشعار و آهنگ های متفاوت باشد. حال همین حرکات موزون که با گرفتن دست در میان لرها به نحوی دیگر اجرا می شود و نمود آن را در میان لرهای شمالی که شامل لک ها، بالاگریوه، ثلاثی و… می توان دید در ادامه همان نیایش انسان است که انسان می گوید:
“الها ما مردمان تو با گرفتن دست همدیگر از پس مشکلات فائق آمده و با کمک یکدیگر در رسیدن به سعادت از تو یاری می طلبیم.“
وی در ادامه بیان داشت:
“در حرکات موزون دست گیری قهص ها شامل: دوپا، سه پا، پنج پا، سنگین سما، دو دستماله و غیره می شود که همچون دستمال بازی می توان هر قهص آهنگ و ریتم های متفاوتی داشته باشد.
در هنگام رقص چوبی که به عموم بازی های لری گفته می شود، فردی که در ابتدای صف اجرا می کند و معمولا دارای مهارتی بالا است را سر جوبی و یا سر قوال گویند. در زبان لری قوال به معنای دسته و گروه است و مضمون از سر قوال همان سر دسته است. چوبی در زبان لری به هر رقصی که با دستمال اجرا شود و توسط نقاره و دهل -که هر دو سازهای کوبه ای هستند- اجرا شود را چوبی گویند. و مجری حرکات خود را بر اساس گویش چوب بر نقاره یا دهل هماهنگ می کند، صدای سرنا و کرنا، سازهای بادی لری، متن و اشعار را تجلی می کنند، بر همین اساس سر چوبی یعنی کسی که خود را هماهنگ و موزون با گویش چوب با نقاره در می آورد.
فلسفه بازی دستمال بازی در میان لرها تا پیش از این تنها مجموعه ای از حرکات موزون جلوه می داد، بدون در نظر گرفتن ماهیت اصلی آن. اما پس از بررسی های بیشتر و مطالعه اسناد و بررسی جامعه فاعل آن و گسترش دامنۀ تحقیقات و حتی بررسی جوامع بشری دیگر من جمله جامعۀ بومی آمریکا و افریقا، بیش از پیش مسجل شد که آئین رقص در میان لرها نه تنها بی معنی نیست بلکه دریایی از مکانی است. اگرچه متأسفانه امروز برخی با تخریب چهرۀ این رسم زیبا در صدد محو آن هستند؛ اما همان اندیشه ای که توانست این رسم را از گزند طوفان تاریخ مصون نگاه دارد، در برابر اندیشۀ بد نیز حفظ خواهد کرد. و این وظیفۀ ما فرهنگ مداران است که جامعه را نسبت به آن روشن و پویا نگاه داریم.
روح شادی در میان همۀ انسان ها این کرۀ خاکی زنده است و نمی توان آن را از کالبدشان خارج کرد. تمام ادیان و مذاهب، تمام عقاید و نژادها و تمام ایدئولوژی ها بر شاد بودن و شاد زیستن تأکید دارند. پس چه بهتر که شادی هایمان را همچون آئین خوب لرها با گرفتن دست یکدیگر میان همدیگر تقسیم کنیم و با چرخاندن دستمال هایمان کین ها نفرت ها را از خود دور و بر صلح میان بشریت تکیه، بر دوستی و محبت به همدیگر سلامی دوباره کنیم.
شاد باشیم و شادی را به هم هدیه دهیم
مهرتان جاودان و شادیتان روزافزون.”
آخرین سخنران این شب محمدرضا امیری از اهمیت بازی با عروسک لیلی در بخش تربیتی کودکان چنین گفت:
“به نام خداوند نون بلی
همو نون کلگ خش شابلی
به نام خداوند ایل و تبار
خداوند بنو و اسپ و سوار
به نام او خدا که لر آفری
زینه و پیا، دوور و کر آفری
ابتدای سخن به پاس محبت های بی دریغ دانشمند ارزشیمان جناب دهباشی عزیز بنده در خود می بینم از جانب انجمن میراث زاگرس ممسنی از ایشان و تلاش هایشان برای شناساندن فرهنگ قوم لر و ایل ممسنی نهایت تقدیر و تشکر را به عمل بیاورم.
من لیلی ام نمی دانم کدام فرهاد مجنون من بود، اما خوب می دانم که تن چوبی من، پر از عشق است، عشق دستان پدر که پیکرۀ مرا تراشید و عشق دستان مادر که لباس بر تنم پوشید، لباسی از بلندای تن پوش خودش با از خودگذشتگی و ایثار عشق و عاطفه بر تن من کرد. تا عریان نماند هویت مردمی با هزاران سال تاریخ، قدمت و اصالت، که من لیلی شوم تا در دست دخترکان ایلم برقصم و پای کوبی کنم. کوکی که بر لباسم زده می شود، وصلۀ عشق مادری است برای دخترش که بهار شود دلش. در بهار آنقدر پر از عشقم که مادری گیسوان بلند یلدایش را قیچی عشق می زند تا با تارتار موهای مثل کمندش برای من زلفی بزند. زلفی که بوی عطر مادرانه اش در آغوش کوچک دخترکش بپیچد، مهر اصالت شیر زنان دلیر قوم لر پای وجود من خورده شود
من لیلی ام نماد راستین پوشش و هویت زنان لر، همان که دستمالهایم، زلفهایم، چین چین دامنم گواه اصالت و قدمت هزاران سالۀ اجدادمان، پدران و مادران دلیر لر تبار این سرزمین را دارد. من لیلی ام عروسکی با اصالت و عیدانه ای پر از عشق برای دخترکان ایلم می رقصم و خنده بر لب دارم تا اخم روزگار گرد تلخی بر چهرۀ من نپاشد.
لیل، این دختری که بیش از آنکه دختر باشد مادر بود، بیش از آنکه عروسک باشد معلم بود. معلمی که هزاران سال به فرزندانمان درس داد. درس عشق، درس محبت، درس زندگی، درس مادر بودن را. لیلی عروسک نیست بلکه کلاس درسی است که مادر برای فرزند خود برپا می کند تا به او بیاموزد که زندگی همین بالا پریدن ها و پایین پریدن ها نیست.
اجازه بدهید مختصری از بازی در میان قوممان خدمتتان بگویم. اصولا بازی بر خلاف آنچه امروزه تصور می شود و مجموعه رفتارها و حرکاتی است برای کسب مقام و یا برد و باخت و بعضا هم تخلیه انرژی که به واسطۀ آن فرد یا افراد بتوانند با آن ها به اهداف گفته شده برسند، نیست. بلکه بازی ها طراحی می شدند تا علاوه بر پرورش قوای جسمی و روحی، هم در جهت کنترل انرژی بر آیند و هم بتوانند آداب زندگی را به عموم بیاموزند. ضمن اینکه هیجانات درون بازی نیز بر شاد بودن که بن مایۀ سالم زیستن است. این مهم را فراهم می سازد. فلسفۀ بازی در میان قوم لر ساختار شگفت انگیزی دارد. برای مثال در بازی چوب بازی مردان ایل یاد می گیرند که چگونه در برابر تهاجمات از خود دفاع کنند. یا در بازی «ارختل» یاد می گیرند که حتی اگر عضوی از آن ها معیوب باشد باز هم باید برای زندگی تلاش کنند.
البته اگر بخواهیم همۀ بازی ها را مورد بحث قرار دهیم فکر می کنم باید یکی دو ماه اینجا صحبت کنیم؛ یعنی اینقدر بازی ها پر محتوا و دارای اصالت هستند؛ اما در میان همۀ این بازی ها، لیلی بازی که از جمله بازی های مختص دختران ایل است فلسفه ای به مراتب با اهمیت تر نسبت به دیگر بخش ها دارد. و آن هم تربیت کودکان است. حالا یکی می آید و می گوید عروسک چه تربیتی به بچه می آموزد! مگر جز اینکه دو تا دست بالا و پایین می کند، چیز دیگری هم دارد! و اینکه مگر حرف می زند. اما گاهی نیازی به حرف زدن نیست رفتار است که تربیت می آموزد.
حالا چه تربیتی؟ مسئولیت پذیری! آن زمان مثل حالا نبود که در هر خانه و هر کوچه ای یک مهد کودک و شیرخوارگاه باشد که مردم بچه هایشان را دست خاله جان بدهند و سر کار بروند. و بعد از مدتی فرزند حضور و نقش مادر و پدر خود را درک نکند. مادر ایل وقتی با موهای خودش برای لیلیِ فرزندش زلفی می سازد؛ یعنی می خواهد فرزند این حس را نداشته باشد که مادرش او را به امان خدا رها کرده است!
اما زمانی که این کودک با لیلی که شمایلی شبیه خودش دارد باز می کند و مدام او را دخترم! دخترم! صدا می کند یعنی یاد می گیرد که در آینده قرار است، مادری باشد و هیچ شغل و فنی و مسئولیتی در دنیا با ارزشتر از مادر بودن نیست. و مهم ترین بخش مسئولیت پذیری است که متأسفانه امروز در مملکت ما جایش خالی است.“
وی در ادامه بیان داشت:
“درس دیگر درس محبت است. دختر بچه وقتی با مهربانی با لیلی بازی می کند و او را در آغوش می کشد این رفتار در او نهادینه می شود. و در آینده نسبت به فرزند خودش رفتار بیگانه ای نخواهد داشت.
حالا برخی دوستان می گویند که حتما که نباید لیلی باشد تا کودک این رفتار را یاد بگیرد. البته که اینطور نیست! اما لیلی شخصیتی دارد که باقی عروسک ها ندارند. مثلا همین بازی کودکان با باربی شخصیتی که مدام به فکر خوش گذرانی و آرایش و لباس است، باعث شده که کودکان شخصیت هایی شبیه او داشته باشند. اما کودکان در برخی روستا ها که با باربی بیگانه اند و با عروسک هایی هم شکل لیلی بازی می کنند، رفتاری بزرگ انگارانه دارند.
خب نیاکان از همان هزاران سال پیش این موضوع را درک کردند که این بچه همیشه بچه نخواهد بود و بزرگ می شود و باید با زندگی واقعی روبرو شود. حالا پدر که مدام در جنگ بود و مادر هم درگیر کار های زیاد خانه پس می ماند لیلی که الحق لیلی هم خوب از پس تربیت بر می آمد.
کودک در هنگام بازی برای لیلیِ خودش شخصیت می سازد. و اوست که تصمیم می گیرد لیلی چگونه لباس بپوشد، چگونه حرف بزند، چگونه برقصد، اسمش چه باشد؛ همۀ این ها را شخصیت پردازی می کند. بنابراین قطعا کودک شخصیتی که می سازد در آینده بر او اثر خواهد گذاشت.
لیلی اولین عروسک مکانیکی جهان است. دقت کنید این عروسک نه برق می خواهد و نه باطری اما پیش از اینکه ربات اختراع شود ما عروسکی رباتیک داشتیم و این افتخاری است که نخبه پروری از خصلت آن است.“
12