رونمایی از کتاب « در جستوجوی فضاهای گمشده» برگزار شد.
« در جستوجوی فضاهای گمشده» تازهترین اثر دکتر داریوش شایگان عنوان صد و چهل و ششمین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری مؤسسه فرهنگی اجتماعی ملت و نشر فرزان روز عصر یکشنبه 8 دی ماه 1392 در تالار اجتماعات فرزان روز برگزار شد.
مهندس تورج اتحادیه در ابتدای این مراسم از انتشار کتابهای دکتر شایگان سخن گفت:
« با عرض خیرمقدم به اساتید و حضار محترمی که به جلسه ما تشریف آورده اند نشست امروز را که رونمائی کتاب جدید داریوش شایگان تحت عنوان “در جستجوی فضاهای گمشده” است شروع می کنیم.
در نشر فرزان روز بسیار مفتخر هستیم که جناب دکتر داریوش شایگان علاوه براینکه از مؤسسین و هیئت مدیره ما هستند بما افتخار مضاعف داده اند بجهت اعتماد به ما برای نشر تألیفاتشان و مقرر فرمودند کلیه این تألیفات تحت نظر خود ایشان با طراحی جدید و متحد الشکل توسط نشر فرزان منتشر شود و اخیرا” چندعنوان که توسط ناشر دیگری منتشر می شد را نیز به جهت انتشار آن به ما واگذار کرده اند.
کتاب”در جستجوی فضاهای گمشده” پنجمین کتاب از این مجموعه متحدالشکل است که امروز رونمائی می شود. این پنج عنوان را که با طراحی جدید منتشر شده در این جلسه عرضه کرده ایم. چهار عنوان دیگر نیز در همین فورمت جدید طراحی شده اند و بزودی منتشر خواهند شد.

منجمله، کتاب بسیار مهم “ادیان و مکتبهای فلسفی هند” است که چاپ اول آن توسط دانشگاه تهران نزدیک به پنجاه سال پیش بوده و چند نوبت نیز توسط ناشر دیگری منتشر شده است. این کتاب در حال حاضر در دست اصلاح حرف نگاری است و امیدواریم بتوانیم آن را در نمایشگاه کتاب در اردیبهشت 1393 عرضه کنیم اهمیت و ارزش علمی این کتاب همین قدر بس که هنوز هم که هنوز است تنها کتاب فراگیر راجع به ادیان و مکاتب فلسفی هند بوده و در این پنجاه ساله، هندشناسی به توانائی علمی پنجاه سال پیش دکتر شایگان نداشتیم که این رشته را فراتر برده و گسترش دهد.
2 عنوان جدید چاپ نشده هم از تألیفات دکتر شایگان در مراحل آماده سازی و تشریفات اخذ پروانه چاپ هستند.
تشکر می کنم اولا” از تشریف فرمائی دکتر شایگان به این مجلس و همچنین از اعتمادشان به نشر فرزان.
تشکر میکنم از اساتید بهاء الدین خرمشاهی، کامران فانی، ایرج پارسی نژاد، منصور هاشمی، مصطفی ملکیان و ایرج کلانتری که در این نشست، حضور دارند و درمورد کتاب “در جستجوی فضاهای گمشده” صحبت خواهند کرد.
سپس دکتر شایگان خودشان صحبت می کنند و به سوالات حاضران پاسخ خواهند داد.
تشکر می کنم از استادان موسیقی سید آرش شهریاری و علی گرامی که با تشریف فرمائی خود ما را قرین امتنان کردند و قطعه موسیقی از سعدی اجرا خواهند کرد.
تشکر می کنم از بنیاد فرهنگی بانک ملت که با پذیرائی، نشست ما را رونق بخشیدند.
همانطور که گفتم در این جلسه پنج عنوان چاپ شده از مجموعه جدید را عرضه کرده ایم و از دکتر شایگان درخواست داریم در خاتمه جلسه این کتابها را برای علاقمندانشان امضاء کنند.
خلاف عرف نشر فرزان خواهد بود اگر نشستی داشته باشیم و ذکری از “مجموعه مطالعات ایران باستان” نشود از این مجموعه تا بحال 12 عنوان منتشر گردیده کتاب سیزدهم تحت عنوان “امپراتوری اشکانی و اسناد و منابع آن” نیز آماده است و در هفته آینده توزیع خواهد شد.
این کتاب در حدود 850صفحه که فراگیرترین کتاب درباره پارتیان و امپراتوری اشکانی است، دربردارنده آخرین ارزیابیهای علمی براساس نویافته های باستان شناختی بوده و کم کاری مجموعه را درمورد دوران 450ساله حکومت اشکانیان پر می کند.
در این جلسه علاوه بر مجموعه تألیفات داریوش شایگان مجموعه مطالعات ایران باستان را هم عرضه کرده ایم و از علاقمندان دعوت می کنیم که بعد از جلسه این کتابهای نفیس را بررسی فرمایند.
مجدد از حضور حضار محترم در این نشست بخارا و نشر فرزان تشکر میکنم و از آقای دهباشی دعوت میکنم جهت اداره جلسه تشریف بیاورند.
سپس علی دهباشی ضمن خیرمقدم به دکتر شایگان، سخنرانان، استادان و جمع حاضر چنین گفت:
« بیش از نیم قرن است که دکتر شایگان با نگاه تاریخی ـ فلسفی و گاه عرفانی خود واقعیتهای پیچیده و گاه متناقض دوران ما و جامعۀ ایران را به ما ، با تجربیاتی که زیر آسمانهای جهان آموخته نمایانده است. آثار دکتر شایگان در یک حوزۀ پژوهشی معین نبوده است ولی در هر زمینهای که کار کرده، آثار درخشانی خلق کرده است. اگر به معماری پرداخته، بهترینها را برای معماری ایران و فاجعهای را که برایش پیش آمده نوشته است. شهرت دکتر شایگان در داخل شکل دیگری از آثار او را مینمایاند، ولی در خارج در درجه اول ناشی از شناختی است که ایشان بسیار موشکافانه در مفهومسازهایی برای درک والاتر از وضعیت انسان در جهان کنونی به دست میدهد که در بسیاری جهات مسئله ایران و کشاکش سنت و مدرنیته است. چهل و پنج سال پیش « آسیا در برابر غرب» را منتشر کرد و اکنون به نگاه « شکسته» و « افسونزدگی» رسیده است. و سرانجام بخشی از دکترین استاد شایگان را در زمینه مسائل هنری اعم از نقاشی، عکاسی و معماری و فلسفۀ هنر در کتابی که امشب با عنوان « در جستوجوی فضاهای گمشده» رونمایی میکنیم نهفته است. در اینجا دکتر شایگان به واقع به عنوان یک فیلسوف فلسفۀ هنر ،در حد و معیار جهانی، به مسائل هنر و معماری و نقاشی و شعر سرزمین خود نگریسته است.
اما کتاب ” در جستوجوی فضاهای گمشده” چگونه کتابی است. دکتر شایگان خود در پیشگفتار این کتاب به ما میگوید:” بیشتر مقالاتی که در این کتاب گردآدوری شدهاند، در اصل به زبان فرانسه به نگارش درآمده و طی دهههای اخیر در مجلات و مجموعههای مختلف فرانسه زبان به چاپ رسیدهاند؛ برخی دیگر مستقیماً به زبان فارسی به رشتۀ تحریر درآمدهاند. از جمله مقاله ” هاله بازیافته” درباره زندهیاد بهمن جلالی و مقالۀ ” آیدین آغداشلو” که به دو زبان فارسی و فرانسه، توسط راقم این سطور نگاشته شده است. » و سپس در همان مقدمه میافزاید:” انتخاب این مقالات برای چاپ در قالب مجموعهای واحد، از آن روست که همگی به گونهای حول محور هنر شرق و غرب میگردند و علاقۀ من به این موضوع پیشینهای دیرینه دارد”
این کتاب شامل دو بخش است. در بخش نخست این مقالات را میخوانیم:” سفر من در قرن پانزدهم میلادی”،” چگونه میتوان در حوزۀ فرهنگ غیرغربی به هنر…”،” در جستوجوی فضاهای گم شده”، “پاریس، شهر جهانی”، ” آیا تهران مدینهای تمثیلی است؟”،” آیینۀ روح ملت” و بخش دوم مقالاتی دارد با عنوان ” هاله بازیافته { درباره بهمن جلالی}،” درهای خانههای متروک ” { درباره عباس کیارستمی}،” لحظهای در واحه” { درباره سهراب سپهری}، ” ابوالقاسم سعیدی”، گفتگو با ابوالقاسم سعیدی”،” آیدین آغداشلو”.

بهاءالدین خرمشاهی سخنران بعدی بود که درباره داریوش شایگان چنین گفت:
میدانم که تمام دوستانی که قرار است سخن بگویند، همه ذهنشان برانگیخته میشود که حرفهای درجه اول برای یک انسان بزرگِ والای ایرانی هم جهانشناس به دو معنا، هم ایشان جهان را میشناسند و هم جهان ایشان را میشناسد و مایۀ افتخار ایرانی هستند ، بگویند. من باید مطلبم را مینوشتم و نوشتهام منتها یادداشت گونه و در صفحات سفید اول این کتاب. و اگر هم مینوشتم نام آقای شایگان را گذاشتهام « وارثِ جام جم.» و چرا این نام را گذاشتهام.
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش کو به تأیید نظر حل معما میکرد
دیدمش خرم و خندان قدحِ باده به دست وندران آینه صد گونه تماشا میکرد
تماشا که میدانید، شب تماشا کنیم و تماشا به معنی اندیشه ورزیدن. ژرف اندیشه کردن. و امروز معنای دیگری پیدا کرده است. در عربیاش هم معنای دیگری دارد.
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم گفت آن روز که این گبند مینا میکرد
ایشان وارثِ جام جماند. جامی که حافظ هم وارثش بود. و از سه هزار سال اساطیر ایرانی گرفته بود و زنده کرده بود و خودش هم این جامِ جهان بین را داشت. کل دیوان حافظ یک نگرش جهان نگرانۀ اسطورهای، تاریخی، فراتاریخی ، حِکمی و همه گونه است. و با آن که استاد شایگان کتابی دربارۀ حافظ ننوشتهاند، ولی مقالات و حتی اشاراتی بسیار بسیار ارزشمند دربارۀ حافظ دارند، اگر چه شاید پنجاه کلمه باشد.
ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند / هر آن که خدمت جام جهان نما بکند . جناب استاد شایگان، میگویند وحیدِ عصر و فریدِ دهر. اگر آنها تعارف میکردند، من تعارف نمیکنم. آن سِعۀ صدری که ایشان دارند و این وسعت نظری که ایشان دارند و این ژرف اندیشی که ایشان دارند، مایۀ افتخار روشنفکری پنجاه سال اخیر ایراناند. من هم سعادت داشتم که از این پنجاه سال، چهل سال است که شرفِ صحبتشان را درک کردهام. و خیلی آموختم از ایشان، از آثارشان، از مصاحبتشان . صبحتهای ایشان هم ، همیشه صحبت عادی هم که بکنند، با نگاه فراعادی هست.

آیا آقای دکتر شایگان فیلسوف هستند؟ بدون شک. اما حوزهشان فلسفۀ محض نیست. بیشتر فلسفههای مضاعف هست که حیطۀ مطالعه و اندیشهورزی نگارششان هست، از جمله فلسفۀ تاریخ هست، باور کنید قصد من لفافی نیست، فلسفۀ علم است. ایشان علم میدانند و شبیه ایشان نیم نسل جوانتر آقای فانی هستند که همین فضائل را دارند. بعد فلسفۀ هنر هست که به اضافۀ فلسفۀ فرهنگ، دو رشتۀ اصلی ، با وسعت مطالعات و وسعت آثار، که شگفتآور است. ایشان فرهنگها را هم میشناسند چون فیلسوف فرهنگ هستند . فرهنگ ایران باستان را که خیلی خوب میشناسند و بعد هندشناس هم هستند. ما دو هند شناس برجسته بیشتر نداریم.البته هند پژوه داریم ولی هند شناس ، یکی البته ایشان هستند و یکی دیگر استاد فتحالله مجتبایی. یونان را هم که طبیعتاً خیلی خوب میشناسند و یکی از رشتههایی که ایشان منفرداند در آن، غرب شناسی است. طبعاً روشنفکران هم لابد غرب را میشناسند اما نه به این ژرفا، نه به این گسترش. حیرت آور است. چنان که مقالۀ اول این کتاب، کتابی دیده گشا و واقعاً حیرتآوری است، دربارۀ سفر به قرن پانزدهم است و قرار بوده که ایشان وقتی مسئولیت گفتوگوی تمدنها را داشتند، دعوتی بکنند و به سال 57 میخورد و بعد به جای این که دیگران سفر بکنند به ایران، ایشان سفر میکنند به جهان. یادگارهای تمدن اینکا، مایا را میبینند و سپس کل اروپا را و به ویژه ایتالیا را و به ویژه لئوناردو داوینچی را که خودشان میگویند که هیچ کس را به اندازۀ او ستایش نمیکنند. و یک صاحب نظری دربارۀ داوینچی گفته، بسی بسیار میدانست و میکوشید تا از دانستهها فراتر برود، بلکه فراموش کند ، دانستههای فاکت را و به اصطلاح جزئی را به دید کلی گر برساند. و ما چه کسی از ایشان غربشناستر داریم؟ البته شرق شناس هم هستند، آسیا در برابر غرب هم یکی از آثار ایشان هست که نمونهای از نگرش ایشان هست.
باری همانطور که عرض کردم این کتاب دیدهگشاست و خواننده را با بینشهای حیرتآور ایشان درگیر میکند. نمیدانم شاید دربارۀ ایشان بگویم که اهل رازاند، راز اندیشاند. دربارۀ دنیای جدید اطلاعات دارند ولی اطلاعاتشان به دانش و دانششان به بینش بدل شده است. و ایشان یک بینشور بزرگ هستند و به عنوان آخرین عرضم ، میخواهم بپرسم این جهانهای گمشده کجا هستند؟ بیشتر جهان واقعاً گم شده. و چگونه گم شده؟ ایشان چهار شهر را بیشتر نور میتابانند و دربارهشان بحث میکنند: وین هست، رُم هست و پاریس قرن نوزدهم هست و اصفهان. اصفهان هنوز نصف جهان هست و هنوز سرجایش هست. و فضاهایش هم اگر بیننده، بیننده باشد هنوز از دست نرفته ولی به گفتۀ خودشان گسلهای تاریخی و جا به جاییهای هستی شناختی رخ داده . در واقع نه تنها مکانها گم شدهاند که زمانها هم گم شدهاند. ایشان به زمانمکان اشاره دارند و امروزِ اصفهان خودش حاجبِ خودش است. خودش پردهپوشِ خودش است. از شدت ترافیک نمیشود چهارباغ را ، آثار عظیم تاریخی اصفهان را دید چون آن فضا گم شده. و ایشان خیلی سعی میکنند در بازسازی و بازآفرینی آن روح و جان و آن رازِ گم شده در همۀ اینها .و مقالۀ کوتاه ایشان دربارۀ درهایی که آقای کیارستمی عکاسی کردند، دربارۀ نقاشیهای آقای آغداشلو و غالباً هم مقدمهای بر آن آلبومها و مجموعههای هنرمندان هم نوشتهاند، آقای سعیدی را معرفی کردهاند. باری یک دهان خواهم به پهنای فلک تا بگویم وصف آن دشت ملک. امید است که پرگویی نکرده باشم . ولی باور کنید هنگام خواندن این کتاب آرزو کردم که ای کاش میتوانستم کتابی دربارۀ ایشان بنویسم که چگونه از دیدگاه خیامی به نگاه حافظانه میرسند.باری امیدواریم برای هشتاد سالگی و بعد صد سالگی ایشان باشیم و جشن سزاواری بگیریم. امروز از وجود شریف ایشان که مایۀ افتخار ایرانی و همه جهان هست بهره بگیریم.
سپس نوبت به دکتر مصطفی ملکیان رسید که دربارۀ داریوش شایگان و اندیشههایش سخن بگوید:
با عرض سلام خدمت تمام خانمها و آقایان و ابراز و اظهار افتخار از این که در محضر همه اساتید و سروران ارجمند، مخصوصاً دربارۀ فیلسوف و روشنفکر بزرگ معاصر ایرانی ، جناب آقای دکتر شایگان سخنانی عرض میکنم.
دربارۀ دکتر شایگان در چند محور میشد سخن گفت. ولی هر کدام از محورها که من دربارهاش تأمل کردم، دیدم در این فرصت کم حق مطلب دربارهشان اداشدنی نیست. مثلاً میاندیشیدم که میشود دربارۀ دکتر شایگان بحث کرد که رفت نسبت دکتر شایگانِ آکادمیسین و فیلسوف و هند شناس با دکتر شایگانِ روشنفکر چیست و چقدر این دو دکتر شایگان در یکدیگر تأثیر گذاشتهاند و از یکدیگر تأثیر پذیرفتهاند. باز میشد بحث کرد دربارۀ این که دکتر شایگان به عنوان یک روشنفکر ایرانی چه وجوه اختصاصی دارد که او را از سایر روشنفکران ایرانی متمایز میکند و چه بسا در بعضی از آن وجوهِ تمایز به آنها به ایشان نسبت به اینها امتیاز هم میدهد. یعنی هم وجوه تمایزاندیشی ایشان و هم امتیاز ایشان نسبت به روشنفکران هم عصر خود ایشان و هم در حوزه فرهنگ ایرانی چیست، میشد سخن گفت. در باب سومی هم میشد سخن گفت و آن این که دکتر شایگان به عنوان رابطِ میان فرهنگ ایرانی ما و فرهنگ غرب چه چیزی از غرب به ما رسانده است و چه چیزی از ما به غرب رسانده است و آیا در این انتقال در کدام جهت کوشاتر و ساعیتر بوده است و در کدام جهت موفقتر. در این باب هم میشد سخن گفت. در ابواب دیگری هم میشود سخن گفت که من دربارۀ آنها تأملی نکرده بودم ولی من دربارۀ هیچ یک از این سه محور در این چند دقیقه نمیتوانم صحبت کنم. به نظرم رسید که اشاره به یک نکته دربارۀ دکتر شایگان که نگاهی است بسیار بسیار بالا به مجموعۀ دکتر شایگان بد نباشد. و آن نگاه را من میخواهم امروز به اختصار هر چه تمامتر خدمت سروران گرامی عرض کنم.

در آثار دکتر شایگان تا آن جایی که من مطالعه کردهام ، ما توصیف به وفور هر چه تمامتر از وجوه فرهنگی جامعۀ جهانی و جامعۀ ایرانی میبینیم . یعنی شما هر کدام از آثار دکتر شایگان را که بررسی میکنید، چه در حدِ مقاله چه در حد رساله و چه در حد کتاب، میبینید که توصیفهای فراوانی از هر دو فرهنگ، چه فرهنگ ایرانی و چه فرهنگ جهانی، چه فرهنگ شرق و چه فرهنگ غرب در این آثار هست . در این توصیفات، انصافاً تا آن جا که بنده توان داوری دارم و معلومات این داوری در اختیارم هست، ما کم و کاستی نمیبینیم . یعنی توصیفاتمان غنی، کاملاً رنگارنگ، متنوع و کاملاً پذیرفتنی و دلنشیناند. از این لحاظ کاملاً درست است که استاد بهاءالدین خرمشاهی گفتند که میشود از دکتر شایگان به عنوان یک فیلسوف فرهنگ نام برد. »
دکتر ملکیان در بخشی دیگر از سخنان خود چنین ادامه داد: ببینیم که آیا بعد از توصیف ما در آثار دکتر شایگان تبیین هم میبینیم و یا توصیه هم میبینیم یا نه. تا آن جا که من میتوانم داوری کنم و شاید هم این داوری کامل نباشد، به نظرم هر قدر که توصیف در آثار دکتر شایگان قوی و کاملاً با عطف توجه دقیق است، ولی گویی دکتر شایگان به تبیین پدیدههای توصیف شده کمتر علاقه نشان میدهند، در آثار ایشان بهترین توصیفها را میبینیم اما اگر بپرسیم چرا چنین شده است، دربارۀ این چرایی ما آن قوتی را که ایشان در قسمت توصیف نشان دادند نمیبینیم . به تعبیری به نظر میرسد نوعی بیرغبتی در ایشان برای تببین وجود دارد. علاوه بر این ما در برابر توصیفات ایشان توصیه تقریباً هیچ نمیبینیم . من در کل آثار ایشان تقریباً هیچ توصیهای ندیدهام. چه توصیه اخلاقی باشد ، چه توصیه حقوقی باشد. چه توصیه زیبایی شناختی، چه توصیه دینی و مذهبی باشد. چه توصیه مصلحت اندیشانه، چه توصیه در تبعیت یا عدم تبعیت از آداب و رسوم و عرف و عادات. هیچ گونه توصیهای من نمیبینیم. من همیشه در این اندیشه بودهام که چرا متفکری مثل ایشان که اگر قصد این کار را داشتند مسلماً چیزی کم نداشتند به لحاظ قدرت تفکر و به لحاظ عمق درک، چرا از تبیین مضایقه میکنند و چرا در توصیه کاملاً خویشتندارند. من این کمبود تببین و نبودن توصیه را در این میبینیم که دکتر شایگان در بن و بنیاد نوعی نسبیانگاری دارند و این نسبیانگاری به ایشان اجازه نمیدهد که به تببین دست بزنند و بر تبیین یک پدیده پایفشاری کنند. و به همین ترتیب و به طریق اولی دیگر نمیتوانند توصیهای هم به من و تو بکنند. »

و سپس دکتر ملکیان میافزاید:« به نظر من دکتر شایگان یک نسبیانگار و در عین حال یک مطلق گراست. یعنی به لحاظ اندیشگی و به لحاظ معرفتی همه چیز را در یک نسبیتی غوطهور میبیند اما به لحاظ عاطفی و حسی و هیجانی از این نسبیت خوشش نمیآید و دنبال نوعی مطلق است. به تعبیر دیگری در عین حال که شدیداً خواستار این است که در جایی مطلقی وجود داشته باشد که بشود دستاویز من و تو باشد اما در عین حال به لحاظ معرفتی یک چنین مطلقی نمیبیند و همه چیز را دستخوش نوعی تتبع ، تنوع، سیلان و دگرگونی و بیثباتی و بیقراری میبیند. ولی آرزوی چنین مطلقی را در آثار ایشان میتوانید ببینید . گاهی ایشان این مطلق را در عرفان ، در هنر و گاهی در وجه جامعتری که میتوانم آن را معنویت بنامم سراغ میگیرند. و به نظر من همین نکته است که از ایشان یک فیلسوف نسبیانگار و در عین حال یک مطلقگرا میسازد. و اگر این نکتهای که من میگویم درست باشد آن وقت باید بگویم که کسی مثل دکتر شایگان در فضایی تنفس میکند که بهترین نماینده چنین فضایی را میتوان حافظ دانست. حافظی که به لحاظ معرفتی دستآویزی ندارد ولی به لحاظ گرایشی سخت خواستار این است که یک چیز مطلقی وجود داشته باشد. اگر این تفسیر درست باشد ما دیگر نباید سراغش را بگیریم و از ایشان بخواهیم که توصیۀ روشنفکرانهای بکنند و یا تبیینی بکنند که بخواهند بر این تبیین پافشاری بکنند و آن را مبنای حل مسئله و یا مشکلی قرار بدهند و یا مبنای تصمیمگیری جمعی. »
سخنران بعدی این رونمایی کامران فانی بود که از تفاوت میان جستارنویس و مقالهنویس سخن گفت:
« کتاب در جستوجوی فضاهای گمشده مجموعه مقالاتی است به قلم نویسنده و متفکری که به راستی یکه و یگانه است. من فقط به یکی از جنبههای این یِکِگی و یگانگی ایشان میخواهم اشاره کنم. و به نکتهای هم باز گردم که شاید تا کنون مطرح نشده باشد، اگر هم شده به ندرت بوده است.
گفتم کتاب ایشان مجموعهای از مقالات است . و مقاله چیست؟ تعریفی که معمولاً از مقاله میکنند این است که نوشتهای است کوتاه و غیرداستانی که معمولاً به یک موضوع و مسئله میپردازد. همۀ ما با مقاله آشنا هستیم، با انواع مقاله. کمتر نویسندهای است که مقاله هم ننوشته باشد. ولی آیا مقاله فقط همین است . من فکر میکنم یک خلطی پیدا شده، به خصوص در جامعۀ ما که بین دو نوع یا دو ژانر تفاوت نمیگذارند، یکیش شاید Article باشد و دیگری Essay .هر دو را معمولاً مقاله ترجمه میکنند . اخیراً مد شده که برای essay که مقام دیگری نسبت به آرتیکل دارد « جستار» را گذاشتهاند. و الان بحث زیادی هم در این باره نمیخواهم بکنم. ولی مسئله این است که بین دو فرم نوشتاری فرق بسیار زیادی هست . لغت ایسی ( Essay) را اولین بار میشل دومنتین در قرن شانزدهم ساخت و به کار برد. دومنتین که خیلی مورد علاقۀ دکتر شایگان هم هست در واقع بنیانگذار نوعی از نوشته بود. این فرم چنان ویژگی داشت که به نظر من در هیچ نوشتۀ دیگری خودش را جلوهگر نمیسازد. و در میان مقالهنویسان، یا اِسی نویسان یا جستارنویسان آقای شایگان به یک معنی یگانه است.

و اکنون بگوییم ایسی ( Essay) چیست و چه فرقی با آرتیکل دارد. مقاله ممکن است خیلی مهم باشد، ممکن است که دربارۀ فیزیک مقالۀ خیلی شیرینی هم بنویسیم ، همینطور دربارۀ پیدایش زبان فارسی مقاله بنویسیم و تحقیقی بکنیم اینها اِسی نیست. در تعریف اِسی میتوانیم بگوییم که نوشتهای است کوتاه، غیرداستانی، معمولاً دربارۀ یک موضوع خاص از دیدگاه شخصی و روایت فردی و تجربه زیستی. یعنی اِسیایست کاری میکند که مقالهنویس این کار را نمیکند. یعنی در واقع نگاه خودش را در میان میگذارد با خواننده. این نوع نگاه به یک معنی بازتاب منش و اندیشۀ نویسنده هم هست . شما همین کتاب « در جستوجوی فضاهای گمشده» را از آقای دکتر شایگان نگاه کنید، همان قدر که مطالب زیادی میآموزید، ولی از همه مهمتر این که خود نویسنده را بهتر از همه میشناسید. در واقع در اِسی خود نویسنده است که جلوهگری میکند و خودش را در ابعاد مختلف نشان میدهد . به همین دلیل است که وقتی خوانندهای آن را میخواند احساس نوعی صداقت و خلوص نیت میکند. مقالهها به صورت اِسی که گفتم مقالات دکتر شایگان عموماً اِسی هست، دریچهای است باز به روی خواننده، چنان که در اول دریچهای بود به روی خود نویسنده. نویسنده در اِسی ، همانطور که دکتر ملکیان به خوبی اشاره کردند، به دنبال تحمیل عقیده نیست، به دنبال حتی نتیجهگیری هم نیست. یعنی در تمام اینها سعی میکند بیان آن چیزی که خواسته در یک فضای آزاد بگوید و به خواننده منتقل کند و در همین جاست که کار اِسیایست متفاوت میشود. آن کیمیایی که مقاله را به جستار تبدیل میکند ، یا آرتیکل را به اِسی، همان اکسیر هنر است. در واقع اِسی کم کم تبدیل به یک اثر هنری میشود. درست مثل این که شما به یک قطعۀ موسیقی گوش میکنید، یا به یک نقاشی نگاه میکنید.

مقالات آقای شایگان جز اطلاعاتی که به خواننده میدهد، شما را در برابر یک اثر هنری قرار میدهد که باید شیفتهاش بشوید. باید از زیباییاش لذت ببرید. و بیش از آن که به دانشی اضافه کند، به بینشی اضافه میکند.
در فرانسه بنیانگذار اِسی در واقع مونتین بود و در انگلیس اولین اِسیایست که با مونتین همزمان بود فرانسیس بیکن بود.
در مجموعه مقالاتی که تحت عنوان « در جستوجوی فضاهای گمشده» منتشر شده شما با چنین فرمهایی رو به رو میشوید. در کنار دانشی که در اختیار شما قرار میدهد، بینشی را هم به شما میدهد. اینجاست که فرم نیز اهمیت و ارزش پیدا میکند.»
و کامران فانی در پایان سخنان خود چنین میافزاید،« سفر کردن با دکتر شایگان و در معیت ایشان تجربه کردن بسیار فرحبخش و لذتبخش است.»
و سپس علی دهباشی از مهندس ایرج کلانتری به عنوان سخنران بعدی دعوت کرد و کلانتری در این باره چنین گفت:
« کتاب دیروز به دست من رسید و من در آغاز قصد داشتم نگاهی اجمالی به آن بکنم اما چنان شیفتهاش شدم که تمام کارهایم را کنار گذاشتم و مشغول کتاب شدم. من در اینجا به شخصیت دکتر شایگان اشارهای نمیکنم که دوستان قبل از من گفتنیها را گفتند. فقط به خود کتاب میپردازم و من آن را دستآورد بسیار مهمی برای ادبیات نقد در حوزۀ هنر میدانم. در شرایطی که من فکر میکنم جامعۀ فعال هنری ما رابطۀ سیستماتیکی با آموزش عالی و آکادمیک ندارند، ادبیات نقد بسیار مثمر ثمر است. این کتاب بسیار آموزنده است اگر اعضای علمی دانشگاهها، اشخاصی که علاقمند به تحقیق در رشتههای مختلف هنری هستند ، به این کتاب با تأمل نگاه بکنند. مطلبی که من در فرمت و در ساختار کتاب به عنوان یک اشکال کوچک میخواهم مطرح بکنم این است که دکتر شایگان در حوزههایی وارد شده است، محدود است به هنرهای تجسمی و به خصوص در حوزۀ شعر. از ابتدای کتاب که به انتهای کتاب میرسیم، میبینیم ایشان مصادیقی از هنرمندان ارائه دادهاند که در آنجا به عکاسی پرداخته شده، به سینما کم پرداخته شده، و به شعر هم به صورتی بسیار زیبا توجه شده ولی به معماری به طور اخص ، صرفنظر از آنچه درباره تهران میگویند یا اصفهان، نپرداختهاند، آنطور که شاید و باید و امیدواریم در آینده به معماری نیز مفصلتر بپردازند.
مطلب دیگر این است که این کتاب سئوالات زیادی را مطرح میکند. تمام مشکلات و به هم ریختن ارزشهای زیباشناختی در این کتاب مطرح میشود ، یک رابطۀ علت و معلولی دارد و آن مسائل در واقع اجتماعی است. ما اگر بیاییم تاریخ پنجاه سال معاصر را نگاه بکنیم، اتفاقات متعددی را میبینیم که برای مثال در حوزۀ معماری میافتد، مقبره حافظ، مقبره خیام، مقبره بوعلی را اگر به عنوان آثار معماری تعریف کنیم، ما میتوانیم کهن الگوهای معماری را بشناسیم که در آن دوره این معماران، معماران مقتدری بودند که میتوانستند و اختیار داشتند هر کار که دلشان میخواهد بکنند، افراد زیادی در کار اینها مداخله نمیکردند و یا مثلاً محدودیتهای بودجه و اجرا نداشتند. ولی به تدریج میبینیم که این شخصیت والا و این اقتداری که معمار داشته زایل شده، شاید در دیگر زمینههای هنری هم همینطور باشد، در حدی که دیگر هرگز آن توانایی و خلاقیت را که در آن دوره میتوانستند داشته باشند، نداشتند.

به هر جهت، این کتاب، ادبیات بسیار زیبایی دارد و میتواند سرمشق فوقالعادهای باشد برای افرادی که وارد موضوعات نقد میشوند. »
سخنران بعدی این مراسم دکتر ایرج پارسی نژاد بود که چنین گفت:
« من میتوانم ادعا کنم که کتاب را با دقت کافی خواندهام و میخواهم با اعتماد به نفس بیشتری راجع به مطالب کتاب، البته با توجه به وقت در کمال اختصار، حرف بزنم. اما پیش از این اجازه میخواهم که نخستین دیدارم را با دکتر شایگان روایت کنم.
داریوش شایگان در ایران و جهان یک نام است. این را با علم و آگاهی میگویم . ایشان سال 1342 آمدند به ایران . ایشان هند شناس بودند و آیین هند و عرفان اسلامی موضوع رساله دکتری ایشان بود. و وقتی من رفتم به آکسفورد در همان ورودی کالج به یک مرد انگلیسی که عضو کالج بود، برخوردم که ایشان گفت شما ایرانی هستید ، گفتم بله . گفت شما باید داریوش را بشناسید، و منظورش داریوش شایگان بود. گفت شما باید افتخار کنید به داریوش شایگان.

غرضم این است که هر جا که رفتم در آفاق عالم ، آدمی دیدم صاحب کمالات و علم و دانش از من سراغ داریوش شایگان را میگرفت و من واقعاً حس کردم چه ایرانی با افتخاری هستم.» و دکتر پارسی نژاد در ادامه سخنانش به تک تک مقالات کتاب اشاره کرد و چند جملهای دربارۀ هر یک سخن گفت.
محمد منصور هاشمی سخنران بعدی این مراسم بود:
«”در جستجوی فضاهای گمشده” کتاب اخیر استاد داریوش شایگان اثری است درباره هنر یا به عبارت دقیقتر اثری است تکوین یافته در حال و هوای هنر و آثار هنری. شایگان متفکر است و نگاه متفکر با امور و اوضاع و اشیاء به گفتگو مینشیند و به آنها بُعد میدهد. در این کتاب آنچه مجال این گفتگو و ژرف نگری را فراهم آورده نه سیاست و اجتماعیات که هنر بوده است و این تناسب تام دارد با نحوه نگاه شایگان و شیوه نگارش او و بخش قابل توجهی از دغدغه های فرهنگی اش. از این جهت انتشار این مجموعه مقالات در قالب کتاب فرصت مناسبی است برای آشنایی بیشتر و بهتر با دید و نگرش شایگان.
عنوان کتاب که برگرفته از یکی از مقالات مشهور آن است در اصل تلمیحی دارد به رمان بزرگ مارسل پروست: در جستجوی زمان از دست رفته یا گمشده. کتاب شایگان در جستجوی مکانهای از دست رفته و گمشده است و البته مکانها و اشیاء ظرفی است برای رها شدن زمانهای مستتر در آنها. زمانهایی که تاریخها را می سازند و به عبارت دقیقتر همان تاریخ هایند و تاریخهایی که فرهنگها را می سازند و به عبارت بهتر همان فرهنگ¬هایند. شایگان فیلسوف فرهنگ است و در این کتاب هنر – اعم از معماری و عکاسی و نقاشی و شعر – محل تاملات او درباره فرهنگها و تفاوتهای آنها با یکدیگر بوده است.
مثلا بازدید از نمایشگاهی در واشنگتن به مناسبت پانصدمین سال کشف آمریکا توسط کریستف کلمب که در آن هنر جهان در آن دوره کنار هم قرار گرفته بوده است اولین مجال تامل متفکر ما بوده است. نگاه او همه آثار هنری سنتهای مختلف را مشابه یافته و هنر دوره رنسانس غرب را متفاوت و به این پرسش رسیده و به آن پرداخته است که چرا چنین است؟ چه شده است که در دوره¬ای و در جایی لئوناردو داوینچی پدید آمده است و در دیگر جاها چنین نشده است؟

یا مثلا این واقعیت که زیبایی¬شناسی و فلسفه هنر در غرب متجدد پدید آمده و در کشورهای دیگر و از جمله فرهنگ ما اندیشیدن به هنر عمدتا مساله متفکران نبوده و نیست، ذهن شایگان را مشغول خود کرده و مقاله دوم کتاب را پدید آورده است. او با این پرسش به دو نکته توجه یافته است. یکی این که در فرهنگهای سنتی با توجه به پیوند هنر با سنت و دین جایی برای طرح مساله هنر منفک از این امور نبوده است. دیگر این که بخشی از اهمیت هنر در غرب واکنش به خردگرایی روشنگری است (از رمانتیسم آلمان تا اندیشه هایدگر) و در فرهنگهایی که هنوز نیازمند آن خردگرایی و علم باوری اند و تجربه روشنگری را بتمامه از سر نگذرانده اند جایی برای آن گونه توجه به هنر باقی نمی ماند.
طبیعی است که این نگاه پرسشگر در برخورد با شهرهای پاریس و اصفهان و تهران با این مساله مواجه شود که اصفهان دوره صفوی و پاریس قرن نوزدهم و تهران امروز هر کدام بر اساس چه درک و دریافتی از عالم شکل گرفته اند و مقاله هایی در توصیف و تفسیر این مکانها و معماری آنها به وجود آورد. یا در رویارویی با تجربه عکاسان و نقاشان ایران به تاویل آثار آنان به بپردازد و مثلا از هاله داشتن عکسها و فوتومونتاژهای بهمن جلالی (به رغم توصیف والتر بنیامین از هنر بدون هاله عصر تکثیر فنی) سخن بگوید. یا نشانه های آب و سبز و دوست و وقت را در شعر سپهری برجسته کند. یا به گفتگو با مجموعه ای از عکسهای عباس کیارستمی بپردازد و آنها را به سخن گفتن وادارد که مثل همه کارهای استادانه او بی سخنی مهمترین سخن آنهاست و نگاه فارغ از جهت گیری هنرمند وجه غالبشان. یا عالم خیالین و لطیف ابوالقاسم سعیدی را روایت کند که گویی تمنای یک عالم است که فقط تا آستانه اش می شود رفت. یا به دنبال جای نقاشی های مستحکم و استادکارانه آیدین آغداشلو در تاریخ هنر بگردد و “خاطرات انهدام” او را دارای حال و هوایی خیامی بیابد و تجربه او را تجربه هوش در دوره آشنایی و گذار.
آثار هنری البته ساکت اند و این به گفتگو واداشتن ها تنها امکان به سخن در آوردن آنها نیست. با ریاضیات مواجه نیستیم که فقط یک جواب درست وجود داشته باشد. حتما تاویلها و تفسیرهای دیگر هم ممکن است. اما این قدر هست که تفسیرها و تاویلهای کتاب “در جستجوی فضاهای گمشده” از نگاه تیزبین ذهنی فرهیخته نشات گرفته و ژرفای اندیشیدن را با خود دارد و به جای خود لذت مواجه شدن با این آثار را مضاعف می کند و به آنها ابعاد تازه ای می بخشد.
گفتم که نگاه شایگان نگاه متفکر است. قبلا درباره این متفکرمان و مفهوم سازی های او در دو کتاب (“هویت اندیشان و میراث فکری احمد فردید” و “آمیزش افق ها”) بحث کرده ام و در اینجا آنچه را پیشتر نوشته ام تکرار نمی کنم. صرفا و به مناسبت انتشار این کتاب، در اینجا این را هم اضافه کنم که متفکران مختلف، نگاه و نحوه بیان خاص خود را دارند. به گمان من نگاه و نگرش شایگان همواره نگرشی است تاریخی و مقایسه ای و نحوه بیان او ادبی و شاعرانه. بر آثار شایگان بوطیقای شاعرانه حاکم است. در این آثار به طور معمول زبان صرفا طریقیت ندارد (به اصطلاح اصولیان) بلکه موضوعیت دارد. استعاره و تمثیل در کنار تاریخ و تطبیق، اجزاء تاویل و تفسیرهای شایگان اند. از این جهت انتشار این کتاب فرصت مغتنم و اتفاق خجسته ای است چون موضوع آنها ـ یعنی هنر ـ بیشترین تناسب را با نحوه نگرش و نگارش شایگان داشته است.
به عنوان نکته آخر این را هم بگویم که انتشار هر اثری از داریوش شایگان به زبان فارسی و در ایران بازگشت آثار او است به خانه اصلی آنها. خوشحالم که این مجموعه در ایران منتشر می شود و امیدوارم رفته رفته همه آثار ایشان به فارسی در اختیار هم وطنانشان قرار بگیرد.»

و بعد نوبت به دکتر شایگان رسید و وی نیز درباره نگارش این کتاب چنین گفت :
بعد از این همه تعریف واقعاً نمیدانم چه بگویم. در تمام مدتی که دوستان تحسین و تمجید میکردند، راستی احساس میکردم همۀ صحبتها دربارۀ فرد دیگری است. آقای فانی از مونتنی نقل قولی آوردند و مرا به یاد سخن دیگری از او انداختند که میگوید: «من در پستوی دکانِ جهان زندگی میکنم»، و باید بگویم که من هم همیشه خودم را از پستوی دکان جهان دیدهام. این نخستین بار نیست که جایی راجع به من صحبت میشود و من مدام فکر میکنم سخن از فرد دیگری است و به من دخلی ندارد. ولی به هر حال از همگی خیلی متشکرم.
مطالبی که آقایان فرمودند واقعاً برای من آموزنده بود. وقتی آدم خود را از منشور نگاه دیگران ببیند، خودش را کشف میکند. آقای دکتر ملکیان حرف درستی دربارۀ من زدند که گفتند: من از یک طرف نسبیتانگارم و از طرف دیگر در جستوجوی یک چیز ثابت. این توصیف، مرا به یاد شعری از تی.اس.الیوت انداخت که: «شاعر، در جستوجوی نقطۀ ثابت جهان است». از قرار معلوم، من هم به دنبال چنین نقطهای میگشتم، و همین امر مرا به سوی هند کشاند و به عرفان علاقهمندم کرد.
آقای خرمشاهی هم طبق معمول شرمندهام کردند و مرا دارندۀ جام جم خواندند. ای کاش بهراستی من صاحب جام جم میبودم. کسی که شاید جام کیخسرو را داشت، دوست عزیز و از دست رفتۀ من شاهرخ مسکوب بود، که یادش همیشه برایم گرامی است.

و آنچه آقای فانی دربارۀ مونتنی گفتند، کاملاً درست است. من هم به مونتنی علاقهمندم، همیشه بسیار به او علاقهمند بودهام. نکتۀ دیگری را هم که مایلم اضافه کنم این است که اندیشمند دیگری هم در نگارش مقالات این کتاب منشأ اثر بوده است، و او کسی نیست جز بودلر، که ذکرش را بارها در کتاب آوردهام. من شعر خیلی خواندهام و برای شاعران هم ارج بسیاری قائلم، چه شاعران ایرانی و چه شاعران دیگر کشورها. در میان شاعران ایرانی، چنانکه بر همگان معلوم است، بزرگانی چون خیام و حافظ و مولوی؛ البته اخیراً سعدی توجه مرا سخت معطوف خود کرده، و معتقدم به او که بیشک یکی از بزرگان ماست، بیانصافی شده و برجستگی و اهمیتش تحت الشعاع دیگر شاعران قرار گرفته است.
در مورد شاعران غربی هم باید بگویم که از بودلر بسیار آموختهام، در حوزههای متعدد که یکی از آنها ایدۀ او در ارتباط با شهر است. والتر بنیامین در یکی از کتابهایش دربارۀ بودلر میگوید که او «شاعر مدرنیته» است. اصلاً واضع کلمۀ «مدرنیته» بودلر است و او در قرن نوزدهم این اصطلاح را ابداع کرد. بودلر معتقد است که تکلیف هنرمند مدرن، احضار حال حاضر است یا بهعبارتی «بازنمایی زمان حال» (représenter le présent). ولی زمان حاضر یا اکنون، چیزی است فرّار و گریزان و ناپایدار، دولت مستعجل است، مانند سرابی گریزان در بیابان. بنابر نظر بودلر، هدف مدرنیته استخراج ابدیت از این زمان گذراست، یعنی همان «بازنمودن زمان حال». اگر مفهوم پستمدرنیته که این همه در امریکا سر و صدا کرد و قیل و قال بهراه انداخت، طنین چندانی در فرانسه نداشت، از آن روست که بودلر صدوپنجاه سال پیشتر این مفهوم را مطرح کرده بود.
به عقیدۀ من جایگاه بودلر را به بهترین نحو با رجوع به سخنی از رولان بارت میتوان تشریح کرد، که دربارۀ خودش میگوید: «من مایلم در آریرگاردِ (arrière-garde) آوانگارد (avant-garde) قرار بگیرم». آوانگارد بودن یعنی آگاهی نسبت به این واقعیت که همهچیز رو به زوال است، و آریرگارد بودن آن است که همچنان چیزهای در حال زوال را دوست بداری. و آریرگاردِ آوانگارد، چنانکه رولان بارت میگوید، یعنی مادام که نگاهی معطوف به آینده داری، جذبۀ گذشته را هم از نظر دور نداری. مثالی که میتوان برای روشن شدن این موقعیت آورد، آینۀ بغل ماشینی است که به پیش میرود در حالیکه نگاهی به عقب دارد و آن را در خود منعکس میکند.
«شهر»، مفهوم دیگری است که بودلر به آن توجهی ویژه نشان میدهد. شهر پاریس در بسیاری از اشعار بودلر هست. بودلر اولین شاعری است که دغدغۀ شهر بزرگ را در ذهن دارد. پیش از او هیچ شاعر دیگری به موضوع شهر نپرداخته است. البته شهر تنها مضمونی نیست که در عالم شعر نخستین بار در اشعار بودلر پدیدار میشود، مثلاً کدام شاعر پیش از بودلر صحنهای چون لاشۀ در حال پوسیدن و کرمهایی که لابهلای آن میلولند، را به قالب شعر درآورده است. بهعلت همین ویژگیهای شاخص است که والتر بنیامین اعتقاد دارد شاعران را باید به دو گروه دستهبندی کرد: شاعران پیشا-بودلری و شاعران پسا-بودلری.
کتاب در جستوجوی فضاهای گمشده، در واقع سیری است بر فرهنگ. مقالۀ اول با نام «سفر من در قرن پانزدهم میلادی»، با الهام از نمایشگاه بزرگی نوشته شد که به مناسبت پانصدمین سالگرد کشف قارۀ آمریکا توسط کریستف کلمب، به همت گالری ملی هنر در واشنگتن برگزار شده بود. شگفتآور اینکه در این نمایشگاه بزرگ تمام فرهنگهای جهان حضور داشتند، از ژاپن دوران موروماچی تا سلسله مینگ در چین و امپراتوری عثمانی، زمانی که اسپانیاییها قسطنطنیه را گرفتند، ایران دوران تیموری، و قارۀ افریقا، تا میرسیم به اروپا که ایتالیا در آن عمده است، و بعد هم امریکای لاتین و فرهنگهای بومی پیشاکلمبی، یعنی مایاها، آزتکها و اینکاها. آنچه در این سیر و سیاحت نظر مرا برانگیخت این بود که چطور میشود که تمام این فرهنگهای بزرگی که نظارهشان میکردم، از ژاپن تا آمریکای لاتین، همگی علیرغم اختلافات فاحش و مشهودی که داشتند در یک فضا موسوم به فضای بینش شاعرانه-اساطیری مشترک بودند، ولی به یکباره در یک گوشۀ دنیا همهچیز دگرگون میشود. آن گوشۀ دنیا ایتالیا بود، ایتالیای قرن پانزدهم میلادی یعنی دوراه پرشکوه رنسانس، و مظهر این دگرگونی هم کسی نبود جز لئوناردو داوینچی. بیشک تابلوهایی با این ویژگیهای بدیع نخستین بار در این گوشۀ دنیا پدید آمده بودند، نخستین بار بود که پرسپکتیو مطرح میشد، بدن انسان مطرح میشد، کالبدشکافی مطرح میشد. خصوصیاتی که هیچکدامشان در هیچ جای دیگری از دنیا محلی از اعراب نداشت. این موضوع سخت مرا به فکر واداشت. کمی بعد به شرحی از بورکهارت برخوردم که در کتابش با نام فرهنگ رنسانس در ایتالیا آمده است. این کتاب را آقای لطفی با کیفیتی بسیار مطلوب به فارسی ترجمه کردهاند. جملۀ بورکهارت این بود: قبل از رنسانس تمام جهان بهسان پردۀ زیبایی بود حاوی اساطیر، شعر، خدایان، خرافه و توهم. بهناگاه این پرده پاره شد، در ایتالیا و در قرن پانزدهم میلادی. با کنار رفتن این پرده، از یک سو دنیای بیرون، یعنی دنیای ابژکیتو و عینی، حجاب از چهره برگرفت، و از سوی دیگر دنیای درون، یعنی سوبژکتیو، با تمام قوا سربرافراشت. این برش، این گسست، اتفاقی بود که در آن نمایشگاه بزرگ در واشنگتن با آن رودررو شدم.
مقاله دوم کتاب، به بینش نظری هنر پرداخته است. جالب اینکه این فرضیه با روشنگری شروع میشود. میدانید که در اواخر قرن هجدهم در واقع کشور فرانسه بر کل اروپا حاکم است، چه از لحاظ قدرت اقتصادی و چه از لحاظ هنر و فرهنگ. اصحاب دایرهالعمارف متشکل از ولتر و همفکرانش ، متعلق به همین دورهاند. چندی بعد در آلمان علیه این تسلط فکریِ فرانسه واکنشهایی شکل میگیرد. در این زمان آلمان کشوری تکهتکه است و هنوز یکپارچه نشده، و بزرگترین فیلسوفی هم که در این کشور به روشنگری شکل منسجمی میبخشد ، کانت است. ولی کانت عملاً متافیزیک را قفل میکند، و راه دست یافتن به آن مطلق را میبندد. اینجاست که واکنش بزرگ رومانتیستهای آلمانی پدیدار میشود که میگویند حال که از طریق فلسفه نمیتوان به مطلق راه یافت، پس از طریق هنر به آن میانبر میزنیم، در واقع هنر نزد رومانتیکها میشود وسیلۀ شناسایی مطلق. این تئوری که یک فرضیۀ آلمانی است، اهمیت بسیاری مییابد و فراگیر میشود، از طریق کالریج در انگلیس اشاعه پیدا میکند و بهوسیلۀ مادام دوستال و ویکتور کوزن به فرانسه راه مییابد و با ماندزونی در ایتالیا مطرح میشود. ولی به هر حال بینش نظری هنر، دغدغۀ فکری خاص آلمانیهاست که از شلینگ گرفته تا شوپنهاور و نیچه و هایدگر مطرح است، و البته تأثیراتش حتی هنرمندان آوانگارد آغاز قرن بیستم را هم بینصیب نمیگذارد و در آثار هنرمندانی همچون کاندینسکی، مالویچ، کله، و موندریان بازتاب پیدا میکند.
در سه مقالۀ بعدی به موضوع فضا و شهر پرداختهام با تأکید بر دو شهر پاریس و تهران. چون مایل بودم از بزرگان فرهنگ و هنر ایران هم یادی کنم، بخش دوم مقالات کتاب را به چند هنرمند ایرانی اختصاص دادم. سهراب سپهری از دوستان خوبم بود که مجموعهای از شعرهایش را به زبان فرانسه ترجمه کردهام. این ترجمه، کار خوبی از آب درآمد چون هنگام برگردان اشعار، خود سپهری حضور داشت، کنار دستم نشسته بود و چون زبان فرانسه میدانست و این اواخر به فرانسه هم شعر گفته بود، از همکاری سودمندش در کار ترجمۀ شعرها بسیار بهره بردم. سپهری در بعضی از شعرهای اخیرش آنقدر به زبان فارسی فشار میآورد و تارهای زبان را چنان تا سرحدّ توانشان میکشد که زبان به ناله میافتد و گویی دیگر تاب مقاومت ندارد. ابوالقاسم سعیدی هم که مقاله و مصاحبهای را به او اختصاص دادهام، یکی از نقاشان بزرگ ماست و بهقول آقای آغداشلو شاید یکی از بزرگترین نقاشان نسل خودش باشد. دربارۀ مرحوم بهمن جلالی هم چند صفحهای نوشتهام. حیف که ایشان دیگر اینجا و در میان ما نیست. من هم خودش را دوست داشتم ، هم کارش را. دربارۀ مجموعۀ چشمنوازی از عکسهای عباس کیارستمی با نام درهای متروک، هم چند خطی نوشتهام. و مقالۀ پایانی هم دربارۀ هنرآفرینی و جهانبینی آیدین آغداشلو در نقاشیهای اوست که در دو گروه غربی و شرقی جای گرفتهاند. یادی هم کردهام از اسدالله بهروزان، که راه و رسم سیاحت و ایرانگردی را به من آموخت. او در آغاز سالهای چهل، مرا به مدرسۀ هنرهای تزئینی برد که در آن زمان تمام نخبگان ایران آنجا گرد آمده بودند، از فریدون رهنما گرفته تا کریم امامی، بیژن صفاری، پرویز تناولی، سهراب سپهری، همگی آنجا درس میدادند و جایی استثنایی بود. اینها خاطرات آن دوران و آن روزهاست، ولی بگذارید بیش از این وقتتان را نگیرم.
در پایان این مراسم ، سید آرش شهریاری، آهنگساز و نوازنده تنبور و علی گرامی ، نوازنده سازهای کوبهای به اجرای قعطاتی و غزلی از حافظ پرداختند.

دکتر سیروس پرهام،دکتر جواد محابی، عباس کیارستمی، دکتر محمد رضا باطنی، سیروس علی نژاد ـ شهرام ناظری، سیروس ابراهیم زاده، ناهید کبیری، قدرت الله مهتدی، خانم مصدق، شاهرخ تویسرکانی، فریده زندیه، ترانه و رکسانا شایگان، هما فره وشی، پری صابری، حمید دهقان، قاجار، هوشنگ اسماعیل زاده، گلبرگ برزین، الهام باقری، نیما افراسیابی، فرهاد مشار، شهین صفوی، محمد حاتمی، علی صدر، نازی قره باغی، مهرداد وحید، لاله ابراهیمی، دکتر ریچارد فولتز و مانیا سعدی نژاد از استادان بخش ایرانشناسی دانشگاه کونکوردیای کانادا، دکتر عبدالسمیع ( از سفارت هند) دکتر اسدالله امیری ( از سفارت افغانستان) ، محمود بهمن پور ( مدیر نشر نظر) داود موسایی ( مدیر فرهنگ معاصر) حسن زاده ( مدیر انتشارات مروارید) عنایت الله مجیدی ( مدیر کتابخانه دایره العمارف بزرگ اسلامی) ، آناهیتا قبائیان ( مدیر گالری راه ابریشم) از حاضران در این مراسم بودند.








