شب « گالیله» برگزار شد
صد و چهل و سومین شب از شبهای مجله بخارا به « گالیله» اختصاص داشت که با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، مدرسه ایتالیاییها( پیترودلاواله) و پروژه صلح ستارگان عصر دوشنبه 18 آذر ماه 1392 در محل مدرسه پیترودلاواله با حضور دانشجویان و علاقمندان به نجوم برگزار شد و دکتر اسماعیل کهرم، فعال محیط زیست از جمله شخصیتهای حاضر در این نشست بود.
علی دهباشی در آغاز این نشست، به کتاب زندگی گالیله نوشته برتولت برشت و ترجمه عبدالرحیم احمدی که در 1347 در ایران به چاپ رسیده اشاره کرد و بخشهایی از مقدمه این کتاب را به قلم عبدالرحیم احمدی برای حاضران خواند:
گالیله در جستجوی حقیقت است و روشنایی، روشنایی دانستن برای پی بردن به جهان.
گالیله تشنۀ دانستن است و نمیتواند در این دایرۀ محدود اسیر بماند. او حقیقت گردش زمین و ستارگان را میبیند و تا تجربهای را بارها از سر نگیرد به دیدِ چشمهای خود اعتماد نمیکند.
گالیله مردی است روشن بین که ظواهر و پیرایهها چشم حقیقتجویش را نمیفریبد،میداند که مخالفت با کلیسا با گشتن زمین و ستارهها بیش از آن که مربوط به رستگاری ابدی باشد با زندگی گذرای زمینی ارتباط دارد.
برترین خصلت آدمی توانایی شناخت دنیا و کوشش برای تغییر دادن آن است. گالیله از زمرۀ مردان کمیابی بود که در عصر خود هم آن توانایی را داشت و هم به این کوشش دست زد.
قریب نیم قرن پیش از او کوپرنیک فرضیۀ گردش زمین را به دور خود و به دور خورشید به میان آورده بود و در زمان حیات گالیله دوستش جوردانو برونو را پس از هشت سال زندان و شکنجه در دخمههای تیرۀ انکیزایسیون ، به جرم دفاع از فرضیۀ کوپرنیک و به اتهام افسونگری روی تلی از آتش زنده زنده سوزاندند.
گالیله در زمینۀ دانش و جستجوی حقیقت خطا نمیکند. دیر باور است و پیگیر و خستگی ناپذیر.
گالیله به انسان اعتقاد دارد، یعنی به عقل انسان اعتقاد دارد. اگر این اعتقاد نباشد، آن همه کوشش برای کشف حقیقت هستی به چه کار میآید؟” اگر این اعتقاد را از من بگیری، دیگر حتی قدرت ندارم که صبح از توی رختخواب بلند شوم.”
آنچه در آغاز میگوید فقط آرزوی اوست. آرزوی اوست که بیامید هیچ حمایتی کار بزرگ خویش را پی کند. و راستی آرزو دارد که خطرها و ضررهای این کار را به عهده بگیرد. اما فقط آرزو دارد و وسوسۀ نیرومند کشف و گفتن حقیقت ، هر آرزویی را در نظرش ممکن جلوه میدهد.
گالیله در برابر انکیزایسیون سر فرود میآورد. نه آن گونه که شاگردان خشمگین و سرخوردهاش میپندارند، برای اینکه شلم دلهاش را نجات دهد، بلکه به این جهت که از شکنجه میترسد و تاب تحمل درد جسمی ندارد. میتوان گفت که سر فرود آوردن گالیله در ملتقای تسلیم و چارهجویی قرار دارد. زیرا از طرفی به علم ” خیانت ” میکند و حقیقت را خطا و کفر میخواند ، و از طرف دیگر باقی سالهای اندوهبار حیاتش را به نوشتن و ثبت پنهانی واقعیات و اکتشافات علمی ممنوع میپردازد و سوی چشم و سلامت خود را بر سر این کار میگذارد.
گالیله پیش از فرو افتادن ، به اوج هستی قهرمانی خویش صعود میکند، به چنان قلۀ رفیعی که سقوطش سخت درهمش میشکند . در اینجا برشت با هنرمندی خردمندانهای ، صحنهای ساخته که پر شکوهتر ، عجیبتر، هولناکتر و غمانگیزتر از آن کمتر میتوان یافت. اگر گالیله تا ساعت پنج توبه کند، ناقوسها به صدا خواهد آمد. شاگردانش با دلهره و اضطرابی بیپایان چشم به راه این لحظۀ شوماند.
ـ « گالیله انکار نخواهد کرد.»
ـ « بهتر است بمیرم و چنین روزی را نبینم.»
مگر گالیلۀ بزرگ حتی پس از صدور فرمان محفل مقدس، بارها شعری از هوراس را برایشان نخوانده بود که « چه زمستان و چه تابستان، چه دور و چه نزدیک، تا زندهام و بعد از آن، در جستجوی حقیقت خواهم بود» ، مگر رفتار بیاعتنا و دلیرانهاش را در انجمن تحقیق واتیکان ندیده بودند.»
ساعت پنج فرا میرسد. نفسها در سینهها بند آمده است. پنج و یک دقیقه، پنج و دو دقیقه، پنج و سه دقیقه، صدای ناقوس برنمیخیزد.
ـ «مقاومت میکند.»
ـ « توبه نمیکند.»
چه شاد و خوشبختند. در این دقایق خطیر گفتههای آنان هستی قهرمانی گالیله را مدام اوج میدهد، بالا میبرد، به قلهای رفیع و بیهمتا.
ـ « پس، کار با زور پیش نمیرود. از زور همه کاری ساخته نیست.»
پس، دیوانگی مغلوب شد. جنون روئین تن نیست.
پس ، انسان از مرگ نمیترسد.
ـ « حالا حقیقتاً عصر دانش شروع میشود. و این ساعت تولد آن است.
فکر کنید اگر او توبه میکرد، چه میشد؟ »
ـ « اگر روز روشن شب تار میشد او هم توبه میکرد.»
ـ « اگر کوه گران آب میشد او هم توبه میکرد.»
ـ « ولی امروز همه چیز عوض شد. انسان، انسان شکنجه دیده سر راست میکند و
میگوید ، بالاخره میتوانم زندگی بکنم!»
سه دقیقهای که از ساعت پنج میگذرد بنای رفیع و نااستواری از امید ـ که تا فرونریخته استوار مینماید ـ میسازد و گالیله را بر فراز آن جای میدهد. آنچه شاگردان گالیله میگویند از حد خودشان درمیگذر ، مقیاسی جهانی و بشری مییابد و بدین سان سرنوشت گالیله با سرنوشت « انسان» ، « انسان شکنجه دیده» ، یکی میشود. پیروزی انکیزایسیون بر گالیله پیروزی زور بر انسان شکنجه دیده است. مسئولیت گالیله دیگر مسئولیت فردی نیست.
هیچ چیز شومتر از صدای ناقوس پنج و سه دقیقه نیست. گالیله از اوج فرو میافتد، درهم میشکند. و صدای جارچی چون فریاد وحشت و شکست طنین میاندازد.
نتایج شوم تسلیم گالیله فقط به خودش محدود نمیشود، دنیای علم را فرا میگیرد. توبۀ او چون ابری است که تا سالها آفتاب حقیقت را تیره میکند. تا چندین سال دیگر هیچ اثری در ایتالیا منتشر نمیشود که حاوی افکار او باشد. در پاریس دکارت دم فرو میبندد و رسالهای را که دربارۀ ماهیت نور نوشته پنهان میکند. شاگردان گالیله از تحقیق روی میگردانند، یکی به دامن کلیسا پناه میبرد و دیگری به شغل محقر خویش بازمیگردد. کلیسا در مقصود خود توفیق مییابد و توبۀ گالیله را برای تحکیم مواضع لرزان خویش به کار میگیرد. به سبب این عواقب شوم است که برشت از « جنبۀ تبهکاری» در هستی دانشمندی بزرگ و قهرمان سخن میگوید.
اعتراف تلخ و داوری بیرحمانۀ گالیله دربارۀ خویشتن ، در پایان کار، آدم را به یاد بیانیۀ اینشتاین میاندازد که پس از محو هیروشیما، از بزرگترین کشف تاریخ معاصر ابراز شرمساری کرده بود و پیشمان بود که دانش خود را در اختیار سیاستمداران نهاده تا از آن سلاحی برای نابودی بشر بسازند.
آنچه گالیله در مورد مسئولیت دانشمند در چگونگی به کار گرفتن نتایج کارش میگوید ، گویی فریادی است خاموشی ناپذیر که طول قرون را میپیماید و در هر عصری طنین میاندازد:
« … با گذشت زمان شما میتوانید هر آنچه کشف کردنی است کشف کنید. و با این همه پیشرفت شما بیش از پیش از جامعۀ بشری دورتان خواهد کرد. گرداب بین آدمها و شما ممکن است روزی چندان وسیع شود که در جواب فریاد شادی شما در قبال هر پیروزی جدید ، فریاد وحشتی از سراسر جهان بلند شود. من به عنوان یک دانشمند امکانی منحصر به فرد داشتم… طی چند سال من به نیرومندی حکومت بودم و بعد دانشم را به زورمندان حاکم تسلیم کردم تا به کارش بگیرند، تا به کارش نگیرند ، تا فقط به تبع مقاصد خود بد به کارش بگیرند.»
با این همه گالیله را دوست میداریم. جاناتان سویفت گفته بود : « همین که مردی نابغه در این دنیا پدیدار میگردد، فوری به این نشان بازشناخته میشود که همۀ ابلهان در برابرش صف میآرایند.» با آنکه انبوه ابلهان عصر در برابر گالیلۀ خردمند صف آراستند، عشق به دانستن حقیقت و کشف قوانین هستی ـ به قول خودش این « بیماری» درمان ناپذیر ـ تا پایان عمر با او بود. حتی در بند انکیزایسیون ، پس از شکستی که تنها و بییاورش میگذاشت، پنهانی تحقیق علمی خود را دنبال کرد و همیشه در اندیشۀ آسمان و گردش ستارگان و قوانین حرکت بود. اصلاً به انگیزۀ همین شوق بود که پیش از این به هر دری زد، از هر امکانی بهره گرفت ، به هر دستاوزی چنگ زد و فریفتۀ هر سرابی شد. خیلی چیزها از دست داد و حتی بهترین دوستان و شاگردانش را ، اما هیچ تند بادی نتوانست شعلۀ این اشتیاق را بکشد.
پس از آن نوبت به پروفسور کارلو چرتی رسید که از برپایی شب « گالیله» سخن بگوید و سخنان او را حانیه اینانلو به فارسی ترجمه کرد:
« میخواهم از حضور شما دوستان تشکر کنم که در این شب سرد ماه دسامبر لطف کردید و با حضور گرم خود ما را مفتخر کردید. امشب برنامهای را که تدارک دیدیم در واقع کمی متفاوت است با برنامۀ دفعات پیش که ما شبهای بخارا را برگزار کردیم. و امشب برنامه و موضوعی جدید است. این مجموعه شبهای بخارا که خیلی وقت است و حتی قبل از آمدن من به ایران ، با همکاری دوست ارجمندم آقای علی دهباشی با همکاری سفارت ایتالیا برگزار میکنیم، اتفاق خوبی که افتاده این است که ما سعی کردهایم در این ماههای اخیر رویکرد علمی هم به موضوع داشته باشیم. شروعش با شبی بود که به لئوناردو داوینچی اختصاص داشت و با حضور گالی از موزۀ علوم و فنآوری میلان برگزار شد. و امشب هم با این برنامه در خدمت شما هستیم.
در واقع نکتۀ جالبی که وجود دارد این است که برای مردمی که در روزگار دانشمندانی چون لئوناردو داوینچی و گالیله زندگی میکردند، بحث علم و فرهنگ و هنر و ادبیات به نحوی در هم آمیخته بود. و این عرصهها را از یکدیگر تفکیک نمیکردند. دقیقاً موضوعاتی که دانشمندان و اساتید آمریکایی نیز همین موضوع را مطرح میکنند و میگویند که فرهنگ و علم هم سو با یکدیگر و دوشادوش هم حرکت میکنند. و این موضوع در واقع رنسانس و دوران جدید را رقم میزند. در واقع توجیه استادانی که این نظریه را مطرح میکنند این است که یک انسان کامل و با فرهنگ و با فضیلت کسی هست که بتواند در تمام زمینهها به شناخت دست پیدا کند و قطعاً در یک زمینه بیش از زمینههای دیگر تخصص پیدا میکند. ولی به این معنی نیست که از سایر حوزههای عملی و فرهنگی به دور باشد و با آنها آشنایی نداشته باشد. و اصولاً این نوع نشانۀ بارز و شاخص اومانیسم است. و در واقع این الگویی است که ما قصد داریم به شیوهای انتقال بدهیم و راجع به آن صحبت کنیم و در حقیقت آن هم پایهای خواهد بود برای فرهنگ ایتالیا که این طور هم هست. و من امیدوار هستم که این برنامه شروعی باشد برای این دست برنامههایی که ما برگزار خواهیم کرد و همینطور امیدوار هستیم که بتوانیم گسترشش بدهیم، کما این که امشب یکی از نهادها به ما در این برنامه کمک کردهاند، یعنی سازمان منجمین ایران، که پروژهای به نام استار پیس یا همان صلح ستارگان را در برنامۀ خود دارند. »
دکتر اتوره برونی دیگر سخنران این مراسم بود که حانیه اینانلو ترجمۀ سخنرانی او را بر عهده داشت:
وقتي به شخصيت گاليله و به سهم او در تاريخ تفكر علمي، تاريخ ادبيات و دفاع از آزادي انديشه فكر مي كنيم و مي بينيم چگونه با جسارت، سنت هزاران ساله كليسا را به چالش كشيد؛ هنگاميکه به سختيها و تحقيرها و حبسهايي كه در طول زندگيش متحمل شد، مي انديشيم، متوجه مي شويم كه هيچگاه حق وي به شايستگي ادا نمي گردد.
لكن آنچه که ما بايد در اينجا بطور ويژه بدان بپردازيم، رابطه او با ادبيات است. البته علاقه مندي وي به ادبيات به این معنی نيست كه او علم را به يك رابطه ساده كتابي و نظري تنزل مي دهد. بحث و جدلهاي مداوم او با علم دانشگاهي زمان خودش نقدي است بر اينكه علم دانشگاهي منحصرا در كتابها و تفاسير مطالب نوشتاري شكل مي گيرد و برخاسته از مشاهده واقعيت نيست. از نظر گاليله علم بايد “اصل مرجعیت کتاب مقدس” را رد كند و تنها به چند جلد كتاب كه سنت هاي پيشين آنها را غیر قابل جايگزين مي دانند، محدود نشود. بلافاصله در پي رد این اصل مرجعیت، مشكل رابطه علم و اعتقاد پيش مي آيد، همان موضوعي كه گاليله در كتاب “نامه هاي كوپرنيك” بدان مي پردازد. پيشنهاد او اين است كه دو حوزه مورد بحث از يكديگر تفكيك شوند. از نظر او حقایق الهي هم به واسطه طبيعت و هم از طريق كتاب مقدس به انسان منتقل مي شوند، حال آنكه هرگونه اظهار نظر در حوزه پديده هاي طبيعي بايد بر مبناي مشاهده و سنجش باشد چراكه خداوند شناخت طبيعت را از طريق مشاهده مستقيم و خرد انساني ميسر مي سازد. حقایقی كه موضوع كتاب مقدس هستند به حوزه ديگري تعلق دارند كه همانا سرنوشت انسان و رابطه او با معبود است. گاليله تاكيد مي كند :” تمامی جملات کتاب مقدس به اندازه تاثیرات طبیعت دقیق نیستند”. در واقع ابزار و دخالتهاي انسان نمي توانند قوانين طبيعت را تغيير دهند. اين به معناي رد هرگونه تفكر آميخته با سحر و جادو مي باشد و تاكيد ميشود كه تحليل و مطالعه طبيعت تنها از راه مطالعه رياضيات كه علمي دقيق است، ميسر مي گردد. رياضيات دريچه ايست كه از طريق آن طبيعت با انسان سخن مي گويد، پس باید به ” ادله لازم و تجربه معقول” روی آورد. لكن نبايد در معتقد بودن گاليله شك كنيم. اعتقاد وي حقيقي و راسخ بود. تنها موضوع اين است كه خداي او، خود را از طبيعت كنار كشيده است. خداي گاليله، خدايي پنهان است.
اثري كه در روزگار ما از لحاظ ادبي بيشتر مورد مطالعه قرار مي گيرد، كتابي است تحت عنوان ” گفتگو در باب دو سامانه بيشينه جهان بطلميوسي و كوپرنيكي” كه در سال 1632 به رشته تحرير در آمده است. در اين كتاب نقطه نظرات مختلفي پيرامون وضعيت كره زمين و خورشيد در پهنه گيتي، از رهگذر يك مناظره خيالي چهار روزه بيان مي شوند. در خلال اين گفتگو گاليله نظرات خود را درباره سامانه خورشيد-مركزي از زبان دوست مرحومش فيليپپو سالوياتي بيان كرده و نشان مي دهد كه زمين، بر خلاف آنچه سنت پيشين سعي در القا آن داشت، در مركز جهان، ثابت نيست بلكه به دور خورشيد مي گردد.
بنابراين گاليله نه تنها اواين دانشمند بزرگ عصر نوين، بلكه بنيانگذار يك ادبيات جديد، موثر و شكيل علمي نيز مي باشد. موضوع شايان توجه اين است كه گاليله در نگارش آثار برجسته خود از زبان ايتاليايي آن زمان، يا اصطلاحا زبان “وُلگار” بهره جسته است. وي لاتين فلسفي را كه زبان غالب دانشگاهي آن روزگار بود، كنار گذاشت. گاليله با انتخاب زبان ايتاليايي نشان مي دهد كه مخاطبين او تنها دانشگاهيان و محققين نيستند، بلكه طيف بسيار وسيعتري را در بر مي گيرند. او قصد دارد با كارشناسان، مهندسين و خيل عظيمي از مخاطبين فهيم و با فضيلت ارتباط برقرار كند، افرادي كه متخصص نيستند اما به پيشرفت علم و آگاهي عنايت دارند. گاليله در زبان ايتاليايي، زبان علمي جديد اروپا را مي يابد. حال این زبان جدید، فارغ از خوي ديرينه لاتين قرون وسطايي و دانشگاهي كه ثمره سنتي ديرپاي بود، مسئول برقراري رابطه اي جديد ميان علم و طبيعت است. اساس اين زبان جديد به طور یقین زبان فلورانسي بوده و از هرگونه ابهام و تصنعي بودن، كه ویژه زبان قرن 17 میلادی است، به دور می باشد. به هر تقدير انتخاب گاليله زباني است “متوسط”، دقيق و غير مجادله اي. تنها ترفند ادبي كه گاليله از آن مدد مي جويد، ابزار كنايه است. بدين ترتيب متوجه مي شويم چرا گاليله از ميان مولفين سنت ادبي ما قبل خود، به جاي توركوآتو تاسسو بيشتر به لودوويكو آريوستو گرايش دارد. اين در حاليست كه تاسسو در زمان خود طرفداران زيادي داشت. او كه مطيع و فرمانبردار نهضت اصلاحات كليساي كاتوليك بود، براي تمامي كساني كه قصد نويسندگي داشتند، به عنوان يك الگوي مناسب پيشنهاد ميشد. ويژگي نثر گاليله تلاش در رسيدن به نهايت دقت است: علم جديد نبايد تعيين ناپذير و تقريبي باشد بلكه بايد واقعيت را با عبارات دقيق و معين توصيف كند. از اين روي، گاليله در اشاعه يا خلق عبارات تخصصی كه معمولا از ريشه يوناني ساخته مي شدند، خودداري نموده و در عوض ترجيح مي دهد لغات زبان ايتاليايي رايج را كه بطور معمول به اشيا يا اتفاقات روزمره اشاره دارند، به حوزه فني انتقال دهد. بنابراين اگر لختي به ميراث فرهنگي كه از گاليله براي ما به يادگار مانده است، بيانديشيم، متوجه مي شويم فعاليت علمي تا چه حد بر قدرت روشنگري خرد و سنجش تجربي مبتني است. مطالعه طبيعت با آنچه كه از پيش در ذهن انسان بوده فاصله مي گيرد و از باورهايش دور مي شود. در نتيجه تفكرات اسطوره اي، جادويي، خرافي و پيش داوريها كاملا كنار زده مي شوند. باري گاليله تفكر نقادانه عصر روشنگري را بسيار زود تر از موعد مطرح مي كند.
سعي گاليله در جا انداختن علم ايتاليا به عنوان يك الگوي بزرگ در سطح بين المللي و تلاش او در استفاده از زبان ايتاليايي به عنوان ابزار ارجح در بيان مفاهيم علمي مستلزم پيوستگي ميان علم و ادبيات بود. نوشته هاي علمي بايد از يك شان ادبي و توانایی در برقراری ارتباط برخوردار می بودند و اين مهم از رهگذر ادبيات ميسر مي گشت.
لازم به ذكر است كه گاليله با تمام نیرو براي تثبيت عقايدش جنگيد، مبارزه ای که به قیمت آزاديش تمام شد.. پس از اينكه در سال 1633 مجبور شد به نفي عقايد خود بپردازد، آزادي از وی سلب شد و تنها اجازه يافت در ويلايي در نزديكي شهر فلورانس سكني گزيند، بي آنكه اجازه خروج از آن مكان را داشته باشد. شايد تنها خطاي او اين بود كه فكر مي كرد ممكن است كليسا نظريه هايش را بپذيرد. اين اشتباه از آنجا ناشي ميشد كه گاليله بر اين باور بود كه قدرت اثبات گري علم و رياضيات مي تواند بر نظام بسته و سركوبگر حاكم بر ايتالياي آنزمان فائق آيد.
سخن آخر اينكه گاليله علاوه بر سهمي كه در تاريخ علم دارد، بخاطر اعتقادش به آزاد انديشي، ميراث بسيار مهمي را براي فرهنگ نوين به ارمغان گذاشته است. اين قهرمان آزاد انديشيِ بي قيد و شرط، هنوز آموزه هایی زیادی برای ما دارد، از جمله اعتماد به استقرار آزادی اخلاقی و عقلی.
سپس الکساندر پدی اوتیس از دانشجویان مدرسه ایتالیاییها شرحی از زندگی گالیله را به همراه تصاویری از لکههای خورشیدی برای حاضران خواند که نیک بانو اردلان گفتههای او را به فارسی ترجمه کرد.
و سپس نوبت به سیاوش صفاریان پور ، مدیر پروژه صلح ستارگان و عضو هیئت تحریریۀ مجلۀ نجوم رسید که به همراه کاظم کوکرم ، معاون تحریریه مجله نجوم و عضو شورای مؤسس پروژه صلح ستارگان با استفاه از تصاویر به طرح موضوع پرداختند و کوشیدند تا به کمک تصاویر آنچه را گالیله مشاهده کرده بود برای حاضران به نمایش بگذارند و آقای صفاریان پور این پروژه را چنین مطرح کرد:
دانستههای ما چه تناسبی با رفتار ما دارد؟ این پرسشی پر چالش برای بشر قرن حاضر است. چهارصد سال پیش، گالیله با نگریستن به نقاط دور دست آسمان شب از دریچه تلسکوپ دست سازش ، نگاه آدمی به جهان پیرامونش را وسعت داد. سالها بعد در اوایل قرن بیستم ادوین هابل دریافت که کهکشان ها در حال دور شدن از یکدیگر هستند و بشر دانست که کهکشان راه شیری در این عالم تنها نیست. در همین قرن ، مسافران آپولوها گامهای بشر را بر خاک کره ای دیگر به پیش بردند و امروز مریخ نورد ها بر سیاره سرخ جولان میدهند . و پرسش این است : آیا تصمیم های آدمی با دانستههایش در تناسبی منطقی است؟
امروز با کمک تلسکوپ فضایی هابل به دور دستهای کیهان می نگریم، به کهکشانی در نقطهای از گیتی که نزدیک به 13 میلیارد سال نوری از ما فاصله دارد! با ظهور فناوریهای نو افق دید انسان به جهان پیرامونش به یکباره وسعتی شگرف یافته است. و باز هم میپرسیم: آیا آگاهی ما نسبت به جایگاهمان در هستی با رفتارمان تناسبی دارد؟
تجربه دوران طولانی جنگ انسان با انسان و جنگ دو قرن اخیر انسان با طبیعت به ما یاداور می شود که بیتناسبیم! امروز خردمندان و مرّوجان علم در گوشه و کنار جهان ، بشر پر فناوری قرن حاضر را به درنگ در رفتارخود دعوت می کنند. به ایستادن و نگریستن به مسیر طی شده . مکاشفه بعدی ما در هستی چه خواهد بود؟ کسی به درستی نمیداند. اماحقیقت هویدا به ما هشدار میدهد که دست بشر بیش از هر زمان بر کلید ماشین انقراض سنگینی میکند!
خانم حانیه اینانلو توضیحات سیاوش صفاریان پور و کاظم کوکرم را از فارسی به ایتالیایی ترجمه کرد.
* عکس ها از : ژاله ستار