گزارش شب ادبیات اتریش و سوئیس/فرهاد صدیقی
«ادبیات اتریش و سوئیس» موضوع هفتاد و نهمین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری انجمن فرهنگی اتریش و سفارت سوئیس، ساعت 8 شب اول اردیبهشت ماه 1390در محل انجمن فرهنگی اتریش برگزار شد.
خانم الریکه ویلندر، مسئول انجمن فرهنگی اتریش، آغازگر این مراسم بود
«خانمها و آقایان عزیز
بسیار به مراسم شب ادبیات سوئیس و اتریش خوش آمدید. ما امروز برنامه ای مشترک را با همکاری مجلۀ بخارا و سفارت سوئیس به مناسبت روز کتاب برنامهریزی کردهایم و تصمیم داریم شما را با مسایل ادبیات این کشورها آشنا کنیم. همچنین در پایان برنامه پیش بینی کردهایم که از نمایشگاه آثار ترجمه شدۀ آلمانی به فارسی و فارسی به آلمانی نیز دیدار کنیم.
همچنین به همکار ارجمندم جناب آقای فینک خیرمقدم میگویم و امیدوارم برنامۀ خوبی را مشترکاً برگزار کنیم»
سپس الیور فینک، وابستۀ فرهنگی سفارت سوئیس، نیز طی سخنانی از این برگزاری شب ادبیات اتریش و سویئس چنین گفت:
«خانم مدیر انجمن، آقایان و خانمهای حاضر در جلسه دوستداران عزیز ادبیات اتریش و سوئیس برای من افتخار بزرگی است که سفارت سوئیس در ایران این فرصت را یافته است تا در شب ادبیات این کشور به شما خوشامد بگوید. به همین مناسبت از دوستان اتریشی خود به دلیل این همکاری عالی سپاسگزارم.
یونسکو به مناسبت روز جهانی کتاب هم در پی حمایت از کتاب است و هم حمایت از مطالعه. بر اساس همین شعار و با سپاس از بنیاد فرهنگی پروهلوتیا من افتخار دارم که به انجمن فرهنگی اتریش آثار نویسندگان مشهور بخش آلمانی زبان سوئیس را هدیه کنم.
با این کار امیدوارم که نام نویسندگان کلاسیک سوئیس همچون کلر، فریش، دورنمات و شوارتسنباخ نامی آشنا برای دانشجویان ایرانی شود. چه کسی میداند، شاید حتی بتوان همکاری دانشجویی و یا هر نوع همکاری دیگری نیز در این راه انجام داد.
من خودم از ادبیات به دیپلماسی گام نهادهام. به همین دلیل برای من بسیار لذتبخش است که دیپلماسی دوباره مرا به عالم ادبیات برگرداند. بسیار از این که میتوانم از سخنرانیهای استادان برجسته و مترجمان برجسته استفاده کنم، خوشحالم.»
پس از آن علی دهباشی، مدیر مجله بخارا و ادارهکنندۀ این مراسم، ضمن خوشامد به همۀ حاضران چنین خاطرنشان کرد:
«شب هفتاد و نهمین شب از شبهای مجله بخارا به ادبیات اتریش و سوئیس اختصاص داشته است و بد نیست یادآور شوم که مجلۀ بخارا تا کنون شبهایی را به شاعران و نویسندگان آلمانی زبان اختصاص داده است که از آن میان میتوان به شبهای «گونترگراس»، «فرانتسوبل»، «پترهانتکه»، «آنه ماری شوراتسنباخ»، «ماکس فریش»، «فردریش دورنمات»، «راینر ماریا ریلکه»، «اینگه بورگ باخمن» اشاره کرد و از میان سینماگران نیز شبی را برای «فاسبیندر» برگزار کرده است و سخنرانیهای امشب را با دکتر سعید فیروزآبادی آغاز میکنیم.»
و سپس دکتر سعید فیروزآبادی سخنان خود را با عنوان «نگاهی به سیر ترجمههای ادبیات اتریش و سوئیس در ایران» آغاز کرد:
نگاهی به سیر ترجمههای ادبیات اتریش و سوئیس
«تاریخ ترجمههای انجام پذیرفته از زبان آلمانی در ایران در مقایسۀ با ترجمههای انجام پذیرفته از زبان و ادب فارسی به زبان آلمانی بسیار کوتاهتر است، زیرا نخستین ترجمه از زبان فارسی به آلمانی، ترجمۀ گلستان سعدی به قلم آدام اولئاریوس در قرن هفدهم میلادی و تقریبا از نخستین ترجمههای موجود گلستان سعدی به زبانهای اروپایی بود. بعدها نیز در آغاز قرن نوزدهم یوزف فون هامر- پورگشتال اتریشی در وین دیوان حافظ را به زبان آلمانی ترجمه کرد و با این کار گوته را بر آن داشت تا دیوان غربی – شرقی را بسراید. هامر- پورگشتال همچنین کتاب تاریخ سخنوری ایران را نیز منتشر کرد و به این ترتیب زمینههای آشنایی نویسندگان اروپایی را با ادبیات فارسی در آغاز عصر رمانتیک فراهم کرد.
درست در همین زمان ایران پس از شکستهای متمادی از قوای روسیه در فکر ایجاد اصلاحات بود و به همین دلیل نخستین گروه از محصلان را به اروپا اعزام کردند. ولی اوج این حرکت اصلاحی با شروع حکومت ناصرالدین شاه و صدارت امیرکبیر در نیمههای قرن نوزدهم رخ داد. اندک زمان صدارت امیرکبیر کافی بود تا سنگ بنای دارالفنون و حتی بخشی برای ترجمۀ متون را بنا نهد. بعدها سفر ناصرالدین شاه به اروپا و توجه به تئاتر باعث شد که نمایشنامههای بسیاری در این دوره به فارسی ترجمه و اجرا شود. تحولات این دوره باعث شد که حرکتی سراسری برای اصلاحات آغاز شود. این جنبش که در نهایت به انقلاب مشروطه، ترور ناصرالدین شاه و سپس دستخط مظفرالدین شاه و مرگ زودهنگام او انجامید باعث شد که مدتی کوتاه محمدعلی میرزا به قدرت برسد. درست در همان سال 1285 که مظفرالدین شاه فرمان مشروطه را تأیید و ابلاغ کرد، نخستین ترجمه از ادبیات آلمانیزبان نیز انجام پذیرفت. «خدعه و نیرنگ» اثر شیلر با حال و هوای آن دوره هماهنگی داشت و مترجم آن یوسف اعتصامی، پدر پروین اعتصامی، این اثر را از زبان فرانسه به فارسی برگرداند. اعتصامی خود انقلابی بود و پیشتر نیز «تیرهبختان» ویکتور هوگو را به فارسی درآورده بود. در همین زمان همچنین ایرج میرزا شعری از شیلر را با عنوان «جام و انگشتر» به زبان فارسی برمیگرداند و این شعر اکنون نیز در دیوان او موجود است.
در واپسین سالهای حکومت قاجار و نیز با ظهور جنگ جهانی اول، گروهی از انقلابیان ایرانی به آلمان رفتند و امید داشتند که با حمایت آلمان بتوانند ایران را از چنگ دو همسایۀ ابرقدرت خود، روسیه و انگلیس، برهانند. این گروه در برلین مستقر شدند و روزنامۀ کاوه را منتشر کردند. از جمله اعضای جوان این گروه سید محمد علی جمالزاده است که بعدها باز هم آثاری از شیلر، یعنی دن کارلوس و ویلهلم تل را به فارسی ترجمه میکند و بهخصوص برای نخستین بار در همین نشریۀ کاوه داستان فارسی شکر است را به چاپ میرساند و به این ترتیب ادبیات داستانی معاصر فارسی را بنیان مینهد. بعدها نیز افراد دیگری همچون بزرگ علوی و ابوالحسن میکده آثار شیلر را به فارسی ترجمه کردند.
با شکست آلمان در جنگ جهانی و انقراض قاجاریه در ایران، این کشور پا به مرحلهای جدید گذاشت که با حکومت رضا شاه آغاز شد. با آغاز این حکومت نظارت شدیدی بر نشریهها و آثار چاپی اعمال میشد و به همین دلیل نیز دیگر آثار شیلر نبود که ترجمه شد، بلکه آثار دوست اواخر عمر شیلر، یعنی گوته، بود که مورد توجه قرار گرفت. این ترجمهها از 1303 با ترجمۀ «رنجهای ورتر» جوان آغاز شد، یک سال بعد دوباره همین اثر و بعدها نیز دیگر آثار گوته به فارسی ترجمه شد. ترجمۀ سال 1309 هادی سیاح از در غرب خبری نیست اثر رمارک هم در نوع خود بسیار جالب است. این رمان یک سال پس از انتشار در آلمان در ایران منتشر شد. بعدها نیز آثار دیگری از رمارک به فارسی ترجمه شده است.
با اشغال ایران به دست متفقین و پایان حکومت رضاشاه دورهای در ایران آغاز میشود که تا پایان مرداد 1332 از بهترین نمونههای آزادی است. در همین دوره بیشترین استقبال از ادبیات آلمانیزبان میشود. اگر در دورۀ پیشین ابتدا شیلر و سپس گوته مطرح بودند، در این زمان اشتفان تسوایگ و سپس کافکا از مطرحترین نویسندگان هستند. تسوایگ نویسندهای است که تقریبا بیشتر آثارش به زبان فارسی ترجمه شده است و نخستین بار بزرگ علوی با نام مستعار فریدون ناخدا در نشریۀ دنیا مجموعه داستانی را با عنوان گلهای سپید از تسوایگ ترجمه کرد. موضوع آثار تسوایگ بیتردید در محبوبیت او در ایران تأثیر بهسزایی داشته است. تسوایگ آسان مینویسد و در عین حال خواننده را با مظاهر تمدن اروپا آشنا میکند. همچنین نباید طرح مسایل روانشناختی در آثار این نویسندۀ اتریشی را از یاد برد. پیوند روحی او با روانکاوی فروید خواندن این آثار را بسیار جذاب میکند. تنها در فاصلۀ ده سال از 1324 تا 1335 تعداد 23 اثر تسوایگ به فارسی ترجمه میشود.
در همین دوره صادق هدایت نیز با ترجمۀ مسخ کافکا و سپس نگارش مقالۀ پیام کافکا این نویسنده را به خوانندگان ایرانی معرفی میکند. از زمانی که هدایت مسخ را به فارسی ترجمه کرد، تا امروز بیش از صدها هزار نسخه از این اثر به فروش رسیده و چندین بار ترجمه شده است. همچنین در سالهای اخیر نیز این محبوبیت افزایش یافته است. دلیل آن هم مشخص است، کافکا حال و هوایی خاص و پررمز و راز را در ذهن خواننده پدید میآورد که آشنا و تأثیرگذار است.
هدایت همچنین چند داستان از آرتور شنستلر اتریشی را نیز به فارسی ترجمه کرد. «ژرونیموی کور و برادرش» از جملۀ همین آثار است. در این بین نوشتههای دیگر شنیتسلر پزشک از جمله بازی در سپیدهدم و رویا و خودشیفتگی آناتول به فارسی ترجمه شده است.
کمی پیش از این دوره باید به ترجمۀ دکتر پرویز ناتل خانلری از چند نامه به شاعری جوان اثر راینر ماریا ریلکه نیز اشارهای کنیم. این ترجمه که چند شعر ریلکه نیز ضمیمۀ آن است، باعث شد که بعدها کتاب «حرفهای همسایه» را بنگارد. توجه به ریلکه بهخصوص در سالهای اخیر در ایران بیشتر شده است که از آن میان میتوانیم به ترجمۀ یادداشتهای مالته لاوریدز بریگه، «سوگسرودههای دوئینو» به ترجمه علی عبداللهی و داستانهایی برای تاریکی به ترجمه علی اصغر حداد اشاره کرد.
پیشتر از مرداد 32 و کودتای نظامی کوتاه سخن گفتیم. پس از این دوره تا سال 1357 نظارت شدید بر مطبوعات و کتابهای ترجمه شده از ویژگیهای اصلی و بارز بود. شرایط حاکم به گونهای بود که آثار نویسندگانی همچون هرمان هسه از محبوبیت بیشتری برخوردار بود. از این رو در دورهای نسبتاً کوتاه گرگ بیابان و سپس سیذارتا و دیگر آثار هسه به فارسی ترجمه شد. این موج توجه به هسه بیتردید ریشه در موج استقبال از هسه در کشورهای غربی در دهه شصت میلادی نیز دارد.
از سال 1349 تا 1358 در مجموع 35 اثر از برتولت برشت در ایران به فارسی ترجمه شد. استقبال فوقالعاده از این نویسنده به دلیل افکار سیاسی و حس مبارزهجویی او است و به صورت بدیهی این نگرش یکسویه و یکسونگرانه است، زیرا بعدها با انتشار آثار دیگر برشت و از آن جمله عاشقانههایش خوانندگان فارسیزبان آثار برشت با جنبههایی جدیدی از شخصیت او آشنا شدند. همین آشنایی با برشت باعث شد که پس از آن دو نویسندۀ معاصر سوئیسی، فریدریش دورنمات و ماکس فریش، نیز در ایران مطرح شوند. گام ابتدایی برای معرفی هر دو این نویسندگان را باید مرهون تلاشهای حمید سمندریان بدانیم. استاد سمندریان با ترجمۀ 9 نمایشنامۀ دورنمات و اجرای بسیاری از آنها در قبل و پس از انقلاب همچون «دیدار بانوی سالخورده» نقش مهمی در معرفی او داشته است. نباید از یاد برد که دورنمات در زمان زندگی خود رمانهایی پلیسی نیز نگاشته است که از آن میان میتوانیم به قاضی و جلادش با ترجمه محمود حسینیزاد و قول با دو ترجمه از همین مترجم و عزتاله فولادوند اشاره کنیم.
سمندریان همچنین نمایشنامهای از ماکس فریش را با عنوان آندورا به فارسی ترجمه کرده است. دیگر نمایشنامۀ مشهور او آقای بیدرمان و آتشافروزان نیز به فارسی ترجمه شده است. در این میان باید به رمان اشتیلر با ترجمۀ علی اصغر حداد نیز اشاره کنیم که جنبهای دیگر از فریش را به خوانندگان فارسیزبان معرفی کرد.
از میان نویسندگان و نمایشنامه نویسان معاصر آلمانی زبان باید به پتر هانتکه نیز اشاره کنیم. از این نویسندۀ معاصر اتریشی اهانت به تماشاگر، غیبگویی و کاسپار را علی اصغر حداد به فارسی ترجمه کرده است.
در سالهای اخیر توجه به شعر معاصر اتریش نیز بیشتر شده است. نمونۀ بارز این موضوع ترجمۀ سرودههای اریش فرید و اینگبورگ باخمان است. از فرید تا امروز چند مجموعه به چاپ رسیده است که از آن میان میتوان به بر تیغۀ لبخند زندگی به قلم خسرو ناقد اشاره کرد.
از یوزف روت نیز تا کنون دو اثر به فارسی ترجمه شده است، ایوب با ترجمه محمود اشعری و نیز «سیپر و پدرش»، «نسل بر باد رفته»، از همین مجموعه است. جالب آن است که دو اثر مشهور روت با عنوان مارش رادیتسکی و شب هزار و دوم هنوز به فارسی ترجمه نشده است. بهخصوص اثر دوم از این دیدگاه اهمیت دارد که داستان با حضور ناصرالدین شاه قاجار در اتریش آغاز و با سفر دوم او به اروپا به پایان میرسد.
داستانهای پتر بیکسل نیز در ایران از محبوبیت برخوردار بودهاند. از ترجمههای بیکسل در ایران میتوانیم به مجموعه داستان «میز میز است» با ترجمۀ فرزین بانکی اشاره کنیم. بانکی بعدها نیز آثاری دیگر از این نویسنده را به فارسی ترجمه کرد.
آنه ماری شوارتسنباخ، نویسنده، عکاس، روزنامهنگار و همکار سوئیسی گروههای باستانشناسی در ایران نیز چند کتاب با موضوع سفر به ایران نگاشته است. از این کتابها تا کنون دو اثر با عنوان مرگ در دوردست و همه راهها باز است، اشاره کرد.
گرایش به ادبیات معاصر اتریش و سوئیس هر روز در ایران بیشتر میشود. ترجمۀ آثاری از دانیل کلمان و نیز پتر اشتام نمونهای از همین امر است. از کلمان اتریشی تاکنون من وکامینسکی و از اشتام یک رمان به نام آگنس و یک مجموعه داستان با عنوان تمام چیزهایی که جایشان خالی است، منتشر شده است.
بدیهی است که ذکر کامل نام آثار ترجمه شده، خود نیازمند مجالی بیش از این است و با بررسی دقیق این آثار میتوان به زمینههای ارتباط فرهنگی فارسیزبانان با ادبیات این دو کشور نیز پی برد، ولی نکتۀ مهم آن است که توجه به آثار نویسندگان نشان از علاقۀ دایمی خوانندگان ایرانی این آثار برای درک متقابل بین فرهنگها دارد.»
مترجم کارگزار تبادل فرهنگی
سخنران دوم شب ادبیات اتریش و سوئیس دکتر اصغر حداد، مترجم با تجربه ادبیات آلمانی زبان، بود که سخنرانی خود را به «مترجم کارگزار تبادل فرهنگی» اختصاص داد:
«از آن روز اسطورهای که در بابل زبان آدم ها مشوش شد، فرهنگی ـ تجاری اقوام و ملل به امری کاملاً ضروری تبدل شد. تصور لشکرکشی داریوش به یونان، یا لشکرکشی اسکندر به ایران بدون حضور مترجمان در اردو و ستادهای جنگی امری ناممکن است، زیرا به هر حال پیش و پس از نبردها میان دو طرف گفتگویی، مذاکرهای باید صورت میگرفته است. گذشته از این، ملتها به گنجینۀ دانش و معارف یکدیگر هم نیاز داشتند و میکوشیدند از راه ترجمه به آن دست یابند. مثلاً مشهور است اسکندر اوستا را که ظاهراً بر دوازده هزار پوست گاو نوشته شده بود، به یونان برد و فرمان داد آنچه از دانش، اعم از طب، نجوم، فلسفه و جغرافیا در آن بود به یونانی برگردانند.
پس از حمۀ اعراب به ایران، ایرانیان ناگزیر به خطر و کم و بیش به زبان عربی تن دادند. پس از یکی دو قرن سردرگمی، سرانجام ایرانیان در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری با بهرهگیری از خط و امکاناتی که زبان متجاوزان در اختیارشان میگذاشت، در عرصه معارف و ادبیات به پیشرفت های عظیمی دست یافتند. در عرصه شعر، نهالی که رودکی پرورده بود به همت فردوسی به درختی تناور تبدیل شد و بعدها به دست بزرگانی همچون سعدی و حافظ شاخ و برگ داد و به اوجی رسید که در جهان اگر نه بیهمتا، دست کم از بهترین نمونهها شمرده میشد. در این ایام دانشمندانی همچون فارابی و ابوعلی سینا در پژوهشهای خود به متون یونانی رجوع میکردند، از راه ترجمه با فلاسفۀ یونان آشنا میشدند و آنچه را به دست میآوردند در قالب نظریات خود در ظرف زبان فارسی و عربی میریختند.
مراد از برشمردن این افتخارات این نیست که به گذشته خود دلخوش کنیم و حال و روز کنونی خود را از یاد ببریم. بلکه میخواهم به تفاوت جایگاه ترجمه در گذشته و امروز برسم.
قرن چهارم هجری، دورۀ رشد علم و ادب در ایران بود، اگر ترجمه ای صورت میگرفت، چیزی بر آن افزوده میشد. مصرف کنندگان متون ترجمه شده، فضلا و دانشمندانی بودند که در سطح جهانی از برجستهگان علم و ادب به شمار میآمدند و این افراد اگر از راه ترجمه چیزی از دیگران میگرفتند، چیزی به جهان ارائه میکردند. در این دوره، بزرگانی همچون رازی، ابوریحان، ناصرخسرو و بسیاری کسان دیگر به آخرین دستاوردهای علمی بشر در زمینۀ طب، هندسه، نجوم و ریاضی مسلط بودند. و از راه ترجمه با جهان بیرون از مرزهای آن روز ایران به عنوان افراد برابر و همتراز بده بستان علمی ـ ادبی داشتند. در آن زمان ایران هنوز در زمینه ریاضیات، شیمی، نجوم و شعر چیزهایی داشت که به جهان عرضه کند.
از حدود پانصد سال پیش اروپا در زمینۀ پیشرفت اجتماعی جهشی یکباره را آغاز کرد و ما به دلایلی پیچیده به خوابی غمانگیز فرو رفتیم. دربارۀ این علل این خواب دیرپا بسیاری کتابها نوشتهاند، اما هنوز هم به درستی معلوم نیست که علت این رخوت درازمدت عارضهای تصادفی (مثلاً حملۀ مغول بوده است) یا آنکه علت را باید در جایی بسیار عمیقتر جستجو کنیم. به هر حال، از آن زمان به بعد، جامعۀ ایرانی، صرفنظر از مقاطعی از دورۀ صفوی، دیگر در تولید علم و ادبی جهانی نقش پیشین را نداشت و بیشتر مصرفکننده تولیدات غرب بود تا شریک آن. بی تحرکی جامعۀ ما تا زمان انقلاب مشروطه ادامه یافت و روز به روز تشدید شد. در پی اوجگیری انقلاب مشروطه اما پرسشی بنیادین مطرح شد: چه باید کرد؟ ما هنوز نتوانستهایم به این پرسش پاسخ شایستهای بدهیم و میان دو دیدگاه عمده سرگردان ماندهایم. یک دیدگاه الگوبرداری از غرب را راه چاره میداند و دیدگاه دوم بازگشت به هویت خود را توصیه میکند، بیآنکه به درستی مشخص کند که هویت پیشین ما کدام است و ما به کجا باید برگردیم. به هر حال یک نکته مسلم است و آن اینکه ما امروزه در بده بستانهای علمی ـ ادبی جهانی نقش درخور توجهی بازی نمیکنیم و بیشتر مصرفکنندۀ تولیدات غرب هستیم.
امروزه فعالیتهای پژوهشی ـ علمی در ایران به گونهای نیست که ترجمه را به طور گسترده و در سطح ملی در مسیری خاص هدایت کند و آن را در خدمت خود قرار دهد. این مسئله در مورد ترجمۀ متون ادبی و انواع دیگر متون صادق است. در دوران فقدا تشکلها و امکان بحث و گفتگو، مترجم به خود رها شده است، تنهاست و مجبور است با تکیه بر استعداد جامعه شناسی خود به تنهایی تشخیص دهد که چه اثری به کار ایران امروزی میآید تا با ترجمۀ آن به ظن خود به نیازی از نیازهای جامعه پاسخ دهد. این که تلاشش تا چه اندازه با موفقیت قرین است، پرسشی است که اغلب بیپاسخ میماند. البته در زمینۀ متون ادبی و علوم انسانی گفتنیهای ناگفته آنقدر زیاد است که به آسانی میتوان نیاز جامعه را تشخیص داد و با ترجمۀ کتابهای مناسب به نیاز جامعه پاسخ گفت. البته این که اثر ترجمه شده اجازۀ چاپ و نشر دریافت کند یا نه، اغلب به داشتن یا نداشتن بخت و اقبال وابسته است. اما در مجموع میتوان گفت که فضا برای مترجمان بازتر از مؤلفان داخلی است و هستند موضوعاتی که در کتابهای ترجمه شده پذیرفته میشوند، اما مؤلف ایرانی احساس میکند که بهتر است آنها را در آثار خود مطرح نکند.
نکتۀ دیگری که جا دارد مطرح شود، نقشی است که مترجمان در شکلگیری نثر فارسی امروزی ایفا کردهاند. میدانیم که نثر کلاسیک فارسی عمدتاً در قالب جملات کوتاه نوشته میشد و داستان نویسان ایرانی هم اغلب آثار خود را به همین شیوه مینویسند. اما در بسیاری متون فلسفی و رمان های اروپایی، به ویژه آثار نویسندگان آلمانی زبان، به جملات طویلی برمیخوریم که مترجم ناچار است آن جملات را در قالبی طویل به فارسی برگرداند. کوشش مترجمان برای دستیابی به چنین جملاتی به مرور زمان مورد استقبال نویسندگان و مؤلفان ایرانی قرار گرفته و در نتیجه در شکلگیری نثر امروزی نقش مهمی ایفا کرده است، به گونهای که جا دارد متن برخی مترجمان برجسته جزو نمونههای درخشان نثر امروز فارسی به حساب آورده شود.
سخن آخر اینکه مترجمان پیام آوران صلح و دوستیاند، زیرا زمینۀ آشنایی ملتها را فراهم میآورند. به امید صلح و دوستی ملتها در جهانی بازتر و آزادتر»
سپس کامران جمالی به بحث از ترجمهپذیری و ناپذیری شعر پرداخت:
ترجمهپذیری و ناپذیری شعر
«امروز بر آن نیستم که در مورد ترجمهپذیر بودن یا نبودن شعر سخنرانی کنم. به باور من این پرسش در قرن نوزدهم در اروپا پاسخ داده شده است. اما هنوز هستند کسانی که بیشتر با هدف جلوهگری این داده هنری را به چالش میگیرند. برتر میدانم به جای نظریه پردازی به بازسراییهای موفقی بپردازم که با ادبیات ایران و کشورهای آلمانی زبان پیوند داشته باشد.
پس از ترجمۀ گلستان در قرن هفدهم در قرون هجده و نوزده، ادبای اروپایی ادبیات و بهویژه شعر فارسی را کشف کردند و این آغاز بازسرایی شعر کهن فارسی به زبانهای اروپایی از جمله زبان آلمانی بود. تنها با میانجیگری این بازنگریها بود که تعدادی از شاعران کلاسیک ما شهرت جهانی یافتند: خیام و پس از او فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی و دو سه شاعر بزرگ دیگر. بیش از این بازسراییها تنها ما فارسی زبانها شاعران خود را میشناختیم. اما پس از نامدار شدن آنها در سطح جهان اعتماد به نفس ما نیز بیشتر شد.
نخستین اما نه بهترین ترجمه از غزلیات حافظ به زبان آلمانی حاصل عرقریزان روح شرقشناس اتریشی، پروفسور هامرفون پورگشتال بود که در آغاز قرن نوزدهم یعنی حدود دویست سال پیش از به بازار آمد و این نخستین ترجمه چنان گوته را شیفته کرد که به تحقیق در شعر فارسی پرداخت. حاصل تحقیق مشهورترین شاعر آلمانی زبان «دیوان غربی و شرقی بود. در این کتاب شفیتگی گوته را نسبت به شعر فارسی به ویژه حافظ میبینیم. گوته و دانستههایش دربارۀ شاعران ما مدیون مترجمین کوشای اروپایی است.»
در ادامه سخنان کامران جمالی و برای ارائه نمونهای از ترجمه شعر، دکتر مارگاتا محاسب، غزلی از شکسپیر را که پل سلان به آلمانی ترجمه کرده بود، برای حاضران قرائت کرد.
مشکلات ترجمه از دیدگاه فرهنگ
در پایان نیز آنیتا امیری از «مشکلات ترجمه از دیدگاه فرهنگ» سخن گفت:
مادامی که انسانها از ملل و فرهنگهای گوناگون با یکدیگر در تعاملند، نیاز به ترجمه به عنوان ضرورتی اجتنابناپذیر در رفع موانع زبانی و فرهنگی در بسیاری از عرصهها از قبیل سیاست، اقتصاد، فلسفه و مذهب احساس میشود.
اما ترجمه چیست و چه کاربردی دارد؟
ترجمه در لفظ عامیانه به معنای انتقال گفتهها و نگاشتهها از زبانی به زبان دیگر است. در کاربرد تخصصی ترجمه به روندی اطلاق میگردد که در طی آن واحدها و نشانههای زبانی و غیرزبانی از یک زبان به زبان دیگر برگردان میشوند، زبانی که خود دربرگیرنده مجموعهای مشخص از واحدها و نشانههاست. از دیدگاه ترجمهشناسی نیز ترجمه روندی است هدفمند، که درک متقابل مابین اعضای جوامع مختلف زبانی را دنبال میکند. این روند عموما بین زبان مبدا و زبان آنکه عوامل بسیاری در این جریان دخیل هستند. از جمله این عوامل مهم بررسی مسائل و موانع فرهنگی حین ترجمه است. به عبارت دیگر بر طرف کردن موانع زبانی مستلزم رفع موانع فرهنگی و برطرف کردن موانع فرهنگی مستلزم رفع موانع زبانی است. از این روست که ترجمهشناسان مقولات فرهنگی و زبانی را اجزای جداییناپذیر ترجمه به حساب میآورند و همواره بر این باورند که پرداختن به یکی و چشم پوشی از دیگری شکلگیری متن را دچار مشکل ساخته و نهایتا درک ترجمه از سوی مخاطب را خدشهدار میکند، چرا که هرچه زبانها از تفاوت بیشتری برخوردار باشند، تفاوت فرهنگها نیز بیشتر است و این گوناگونی روند ترجمه را تا حد زیادی تحتتاثیر خویش قرار میدهد. لودویگ ویتگناشتاین، فیلسوف بزرگ اتریشی، تفاوت میان زبانها را تنها تفاوت در پوسته و شکل ظاهری آنها نمیداند، بلکه به عقیده وی این گوناگونی بس عمیقتر و ریشه در جهان بینی مردمان آن جوامع زبانی دارد. درک این واقعیت خود با رابطه عمیق و جداییناپذیر زبان و فرهنگ در ارتباط است. کلیه فرهنگها دارای نظامی همه شمول هستند که نشانگر خط مشی برای اعضای یک جامعه زبانی است، نظامی که به کلیه اعمال، رفتار، افکار و احساسات آنها رنگ و بو بخشیده و به آنها جهت میدهد. نکته حائز اهمیت در این بین آنست که زبان تشکیلدهنده بخش چشمگیری از این نظام همه شمول است و تحتتاثیر کلیه سطوح و مضامین فرهنگی همچون آینهای میماند که منعکسکننده زندگی مردمان آن جامعه فرهنگی است. یورگ روخه یکی از طرفداران مکتب آموزش زبان به شیوه میان فرهنگی ضمن صحه گذاشتن بر این گفته واحدهای زبانی را بازتاب پیچیدهای از واحدهای فرهنگی میداند و بر این باور است که عدم توجه به بافت فرهنگی متناسب با شرایط گوناگون میتواند پیامدهایی بس دشوار و در پارهای از مواقع جبرانناپذیری را به دنبال داشته باشد. این امر به ویژه توجه بسیاری از نظریهپردازان و محققان علوم زبانی را به سوی خود جلب کرده است، تا جایی که آن را به صورت علمی مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. برای مثال در دنیای بازرگانی همواره از تاجران اسپانیایی به عنوان افرادی تندخو و خشن و از تاجران ژاپنی به عنوان افرادی خوش رو و دلنشین یاد میکنند. تحقیقات پژوهشگران علوم زبانی در بررسی علمی این امر حاکی از آن است که اسپانیاییها حین مکالماتشان با سایرین به کرات افعال امری را به کار میبرند، حال آنکه ژاپنیها به ندرت از واژگان نفیکننده همچون «نه» استفاده میکنند. همین امر موجب گشته تا از بازرگانان ژاپنی نسبت به سایر بازرگانان از محبوبیت بیشتری برخوردار باشند.
در ادامه برای وضوح بیشتر این مطلب لازم به ذکر است که شکلگیری متنها نیز اساسا در بستری فرهنگی صورت میپذیرد که از جامعه زبانی به جامعه زبانی دیگر متفاوت هستند. از این رو پرداختن به مسائل و مشکلات انتقال واژهها از زبان مبدا به زبان مقصد تنها مشکل ترجمه نیست، بلکه مضامین فرهنگی حین ترجمه شایان توجهاند. برای نمونه کارخانه فیات با تبلیغات جذاب و مهیج در کشورهای آلمانی زبان مدلهای جدید خود را با سودی سرشار به فروش رساند، در حالی ترجمه همین متون در سایر کشورها از جمله در سوئد و فنلاند به علت شکلگیری تصورات ذهنی ناخوشایند با شکست اقتصادی چشمگیری روبرو گردید.
نکته حائز اهمیت دیگر آن است که اعضای یک جامعه زبانی واژگان زبان خود را بر پایه درجه اهمیت در فرهنگ خود به کار میبرند. مثلا در زبان لاتین بیش از 500 صفت برای توصیف رنگ ها وجود دارد. اگرچه اکثر این صفات کاربرد انتزاعی دارند، اما در حقیقت برگرفته از عناصر عینی چون باران و آسمان هستند. همین امر خود حاکی از علاقه و اهمیت بیحد و حصر گویندگان این زبان به طبیعت اطرافشان بوده است. در تائید و ادامه همین سخن روخه چنین عنوان میکند که همه واژگان به ویژه آن از آنهایی که استفاده از آنها در طی زندگی روزمره ساده و بدیهی بهنظر میرسد، قادرند تفاوتهای فاحشتری را به تصویر بکشند. واژه فارسی «مهربان» را در نظر بگیرید. Nett. Freundlich. Liebvoll. Zaertlich از جمله واژگانی هستند که حین برگردان واژه «مهربان» از زبان فارسی میتوانند به عنوان ترجمه تحت اللفظی در زبان آلمانی به کار برده شوند، اما حقیقت امر آن است که هرکدام از این واژگان از لحاظ انتزاعی دارای بار معنایی فرهنگی بوده که میتوانند در ذهن خواننده آلمانی زبان تصاویر متعددی را به وجود بیاورند.
در پایان، همانگونه که پیش از این نیز ذکر گردید، کلیه متون در همه زبانها در بستری فرهنگی شکل میگیرند. از این رو برگردان هر متنی از زبانی به زبان دیگر مستلزم درک جامع و همه جانبه از سوی مترجم است. بدین معنا که وی باید پیشزمینهها و آگاهیهای لازم در راستای کسب «تواناییهای فرهنگی» را داشته باشد. کسب این توانایی به ویژه مترجم را قادر میسازد تا حین ترجمه از اطمینان بیشتری نسبت به تجزیه، تحلیل و درک متن در زبان مبدا برخوردار باشد، ضمن آنکه در انتخاب درست واژگان و اصطلاحات، ترجمه آگاهانه و نهایتا کسب استراتژیهای لازم در این زمینه بهتر عمل کند، چرا که حین انتقال مضامین فرهنگی از زبان مبدا به زبان مقصد ممکن است به دلیل وجود تفاوتهای بنیادین میان فرهنگها از ارزش لازم و کارکرد بهینه متن، آنگونه که در زبان مبدا بوده است، کاسته شود».