تازهها و پارههای ایران شناسی(69) ایرج افشار
1605 – گاهشماری تقیزاده به زبان ایتالیایی
گاهشماری در ایران قدیم تألیف سیدحسن تقیزاده (چاپ 1317 تهران) به همّت یکی از ایرانشناسان ایتالیائی متجسس در تاریخ ایران باستان سراسر (از روی چاپی که یادداشتهای الحاقی تقیزاده بدان افزوده شده بود (1350) به زبان ایتالیائی به ترجمه درآمد و در دسترس ایرانشناسانی که فارسی نمیدانند قرار گرفت.
تقیزاده چند مقاله و یک رساله به انگلیسی در همین مقوله نوشته بود که احمد آرام و کاوس جهانداری آنها را به فارسی ترجمه کردند و انتشار یافت.
اکنون با کوششی که Simone Christoforetti انجام داده کتاب مستدل تقیزاده که هفتاد سال پیش چاپ شده بود به مناسبت اهمیت مطالعات و کنجکاویهای او به ایتالیائی درآمده و امید است بر ایرانیان هم واضح شود که اگر نوشتههای تقیزاده در زمینة گاهشماری خالی از اعتبار علمی بود این رنج چند ساله و هزینة کلان چاپ را نه کریستوفورتی بر دوش میکشید نه آنکه مؤسسه ایتالیائی افریقا و امریکا (رُم) آن را به چاپ خوب در سلسلة تازهای که ایرانشناس نامی G.Gnoly ایجاد کرده است به چاپ میرسانید.
مشخصات کتاب این است:
Ilcomputo del tempo nell’Iran antico. Roma.
Instituto Itaüano per L’Africae L’oriente,2010
348P. (IL muovo Ramusio, Strumenti,2)

از تقیزاده به جز یادداشتهایی که در نسخة گاهشماری در ایران قدیم خود به خط الحاق کرده بود مقادیری اوراق یادداشتی مربوط به سالهای 1300 تا 1340 که هنوز توانایی نوشتن داشت بر جای مانده که من سراسر آنها را به چند موضوع بخشبندی و حروفچینی کردهام و به زودی در سلسله مقالات تقیزاده (چاپ توس) انتشار خواهد یافت.
این یادداشتها (اگر چه ممکن است مقادیری هم از آنها از دست رفته باشد) دربرگیرندة مباحثی است که میتواند مورد توجه افرادی مانند کریستوفورتی قرار گیرد. کسانی که در چهل سال اخیر به آراء ذبیح بهروز به گاهشناختی و محاسبات گاهشماری پرداختند طوری جلوه دادهاند که کارهای تقیزاده اهمیتی ندارد و در سه چهار کتابی که دیدم درین مقولات هست از کنار نوشتههای تقیزاده گذشتهاند و هر چه توانستهاند برداشتهاند.
1606- شوخی مینوی با عدنان صادق ارزی
تجدید چاپ مقالة مجتبی مینوی به «نام به داستان کلیله و دمنة رودکی» در مجلة ایرانشناسی شمارة دوم، سال بیست و دوم (تابستان 1389) که از کتاب «برگسترة ادبیات فارسی» (تهران 1381) به کوشش خانم ماهمنیر مینوی نقل شده است مرا به یاد سال 1335 و 1336 انداخت و بخواهی نخواهی فرض دیدم توضیحی دربارة آن مقاله بنویسم که شاید جز من کسی دیگر اکنون نباشد که از ماجرای نگارش آن مقاله آگاه باشد و بداند که اشارات مینوی نسبت به جوانی که نامش را نبرده است کیست.
البته مشخص است که دکتر غلامحسین صدیقی و دکتر یحیی مهدوی و دکتر پرویز ناتل خانلری هم در جریان قضیه بودهاند و جز آنها اگر درست به خاطرم مانده باشد دکتر عباس زریاب خویی هم بوئی از قضیه برده بود که تیرهای دلدوز مینوی به کدام سو انداخته شده بود.
آگاهی من به مناسبت آن است که در آن ایام هم در مونیخ و هم در ماینس با مینوی تلاقی داشتم و مسافرت کردم و مینوی طرح نگارش مقاله را ریخته بود و چون به پایان رسانید به من گفت آن را در «فرهنگ ایرانزمین» چاپ کن. درین موقع من که در ایران بودم و مینوی از استامبول رسیده بود. اگرچه مقاله نسبت به یکی از فضلای جوان ترک نیشآلود بود و ممکن بود که آن دوست تازه را برنجاند مطابق میل مینوی بیدستزدگی سراسر نوشته را در «فرهنگ ایرانزمین» چاپ کردم (سال 1336) و پیه هرگونه عتاب و خطابی را به تن مالاندم. چون منتشر شد کسی در ایران بو نبرد که منظور مینوی کیست جز مرحوم عدنان صادق ارزی، فاضل جوان ترک که به اشتباه حرفی به مینوی زده بود و دستمسک خوبی به مینوی داده بود که آن مشروحة دلسوزانه را بنویسد.
عدنان صادق ارزی به تدریج ترقی علمی و تحقیقاتی کرد و از ایرانشناسان نامی مملکت ترکیه شد و بعدها ترقی اجتماعی هم کرد و از جمله دورة مطالعاتی خوبی را در دانشگاه هاروارد گذرانید و چندی نگذشت که به وزارت دیانت ترکیه منصوب شد و اقدامات مؤثر در نشر وقفنامهها و انتشار مجلة خاص آن مواضیع انجام داد. پس از آن بارها به ایران میآمد و با فضلای ایران دوستی یافته بود و مخصوصاً دکتر پرویز ناتل خانلری از او دعوت کرد چندی در ایران بماند و بخشی زیرنظر او در بنیاد فرهنگ ایران ایجاد شد که بیشتر به مباحث کتابشناسی ایران و جمع کتب نایاب اختصاص داشت. ارزی در آغاز دوران انقلاب هم در ایران بود ولی عاقبت مجبور شد که ایران را بگذارد و به ترکیه بازگردد. او و من مدت بیست سال پیاپی دوستی قویم داشتیم و اگر اکنون به ضرورت نامش را آوردم به منظور این بود که کسی نامة مجهول مینوی را به دیگری منسوب نسازد. طبعاً اگر روزی دانشمند والامقام ترک عدنان صادق ارزی آزردگی بیابد جز اظهار شرمندگی چه میتوانم کرد. روزی باید نامههای دلاویز او را به چاپ برسانم. خدمات عنان به ادبیات و تاریخ ایران را فضلا میشناسند.
1607- مجلة انجمن مطالعات جوامع فارسیزبانان
دکتر سعید امیر ارجمند (نیویورک) از مبتکران ایجاد فکر مطالعات مربوط به جوامع فارسیزبانان است و توانسته است هر سال تجمعی از گروه دانشمندان علاقهمند به این مسأله را در یکی از بلادی که قرنها فارسی در آن صفحات سابقه و تاریخ دارد گرد هم آورد و بتواند این فکر تاریخی را به قلمرو ایرانشناسی بازگرداند.
شاید نخستین سخن درین مقوله همان است که با عنوان قلمرو زبان فارسی در سال 1324 در مجلة آینده به قلم دکتر محمود افشار مطرح شد که کنار مسألة وحدت ملی ایران، نگاه تاریخی و فرهنگی به سرزمینهایی که در آنجاها روزگارانی زبان فارسی رواج اساسی داشت از ضروریات ادبی است.
انجمن مطالعات جوامع فارسیزبان دو یا سه شمارة مجله گهگاهی خود را در هند به چاپ رسانید ولی از سال 2008 انتشار منظم آن را به مؤسسة مشهور بریل (هلند) واگذار کرد و کار صورت جدی به خود گرفت و در هر سال دو شماره از آن انتشار یافت.
اکنون نگاهی بیاندازیم به مقالات تاریخی و اساسی این پنج شماره:
– سیاستنامة نظامالملک (A. Khismatulim)
– تبرکات در هند (اشتیاق احمد ظلی)
– نظری به روابط گرجستان و ایران در قرن نوزدهم (G. Saniki)
– نظریة خورنه در پادشاهی گرجیان پس از هخامنشی (M. Gvelesiani)
– تفلیس و فرهنگ شیعه (G. Beradze)
– تبعید یک گرجی به شوشتر در عصر صفوی (H. Maeda)
– ایرانیها در گرجستان (M. Alexidze)
– داریوش و کتیبة بیستون (حسن رضایی باغ بیدی)
– زبان در آسیای مرکزی (حبیب برجیان)
– تحولات فارسیمداری و انتقال آن به هند (سعید امیر ارجمند)
– ترجمة گرجی ویس و رامین (I. Kaladze)
– سفرنامة حزین لاهیجی و عبدالکریم کشمیری (M. Kia)
– باغهای تصوری در دیوان منوچهری (J. Sharlet)
– در شمارة یک سال دوم (2009) فهرست و گزارش نوشتهها کتابهای ایرانشناسی مفیدی
1608- ترجمة انگلیسی سخنان خرقانی
آقای وراجه آبرامیان از ایرانیان مقیم آمریکا ترجمة سخنان برجستة ابوالحسن خرقانی را به گفتة خودش به صورت rendition منتشر ساخت:
Vraje Abramiyan
The Soul and a loaf of Bread.
The theachings of Sheikh abol-Hasan Kharaqani.[M.SA]
Holm Press.2010.85p.
1609- سفرنامة ایران به اسپانیانی در 1880
در سال 1880 میلادی دولت اسپانیا مردی را به ایران فرستاد که فارسی یاد گرفت و کتابی به نام Jeinterion de Persian نوشت.
آقای سیروس علائی، مؤلف مبرّر نقشههای دو جلدی ایران (چاپ بریل) در مقالة خود در مجلة رهآورد (کالیفرنیا) ش 91/92 (پاییز 1389- ص 27) نوشته است که کتاب به فارسی توسط باهرة راسخ ترجمه شده ولی به چاپ نرسیده است.
1610- دکتر جهانشاه صالح
از روزی که دکتر جهانشاه صالح تصدی انتشارات دانشگاه را به من امر فرمود و پس از آن تصد کتابخانة مرکزی هم به من سپرده شد طبعاً به مرسومی که در ایران میشناسیم نامهنگاریهای معاندان و داعیهداران به همه دستگاههای کنترلکننده فرستاده میشد و بعضی از آنها به دانشگاه میرسید و گاهی مرحوم ابوالفضل مرعشی که رئیس روابط عمومی بود سؤالاتی از من در آن مراتب میکرد و نامهها به اصطلاح اداری پس از گزارشی که به رئیس میدادند مختومه میشد.
اما ساواک مراقب حال من بود. نه تنها به مناسبت ارتباط قدیم و دیرینی که از عهد طفولیت با اللهیار صالح داشتم و بدو ارادت قلبی و دوستی بیپیرایه یافته بودم تا جایی که آن مرد صاحب قدرت حزب (حزب ایران) هیچگاه ادنی اشارتی نکرد که به تجمع آنها بپیوندم. و همیشه به من میگفت این راه پژوهشی را که پیش گرفتهای از دست مگذار. مخصوصاً از نظر نامههایی که دانشگاه دریافت کرده بود و شاید جهانشاه به برادرش متذکر شده بود. مضمون یکی از آنها را مرعشی به من گفته بود به این مضمون که من از فروشندگان روزنامة چلنگر در خیابانها بودهام؛ موضوعی کاملاً حساس برای ساواک.
در دو سه سالي اسرائیل از دکتر محمد مقدم، دکتر عزت نگهبان، دکتر حافظ فرمانفرمائیان و من دعوت کرد که برای دیدن مراکز دانشگاهی به آنجا برویم. دانشگاه برای ما پاسپورت تقاضا کرد. پاسپورت آن سه همکار رسید ولی از آن من نرسید. دکتر صالح که این جریان را شنید ناراحت شد و در حضور خودم با نصیری رئیس ساواک صحبت کرد و گفت به چه دلیلی به فلانی اجازة مسافرت داده نشده است. پس ازین که معلوم بود جوابهای مخالف میشنید گفت آقای سپهبد شما میدانید که من با کیف پزشکیام به دربار میروم و کسی تاکنون راه را بر من نبسته است. فلانی هم حکم این کیف را دارد و مورد اطمینان من است. خداحافظی کرد و پس از دو سه روز صالح به من گفت اینها ولکن نیستند و میگویند فلانی باید بیاید به ساواک و سینجیم بشود. به من گفت هر وقت تلفن کردند برو و از جریان مرا آگاه کن. فردایش تلفن کردند و کسی به من گفت فلان روز فلان ساعت بیائید به خیابان تختجمشید شمارة فلان (که یادم نیست چه بود و درست کجا بود) و بگوئید سرهنگ حمزهلو مرا خواستهاند. رفتم و بردندم به اطاق خالی که دو صندلی بود و یک میز ساده. به سؤالها پاسخ دادم و اتفاقاً اغلبش همان سؤالهایی بود که دو سال پیش از آن توسط قنسول امریکا از من برای دادن ویزا شده بود. در آن وقت میبایست به آمریکا میرفتم. یکی از سؤالات مسخره این بود که آیا شما هیچوقت در تهرانپارس منزل داشتید و شما را به جرم نارنجکسازی گرفته بودند. گفتم خیر. منزل من ابتدا در خانة پدرم در خیابان پهلوی بود و سپس در همین کوچة سپید نزدیک چهارراه کالج. در هیچ کجای دیگر نبودهام. بالاخره سرهنگ در پایان گفت که نظر شما نسبت به مملکت چیست و چه رویهای اتخاذ میکنید. یادم است که فقط نوشتم من تابع قانون اساسی کشور هستم. والسلام.
البته سالی پس از آن هم به یک شعبة دیگر آنها نیز دعوت شدم که نزدیک خیابان بهجتآباد بود و مصاحبهگر نامش را گفت که مهردادم و سؤالها از همان قبیلها بود و اکنون به یاد ندارم که به چه مناسبت بود. البته دیگر به خروج از کشور مربوط نبود.
(این دفتر بیمعنی)
1611- دو مقالة لودویگ پل دربارة فرهنگستان اول ایران.
لودویگ پل زبانشناس است برای آنچه به زبان فارسی تخصیص دارد. از او دو مقالة تازه دیدم: یکی دربارة نخستین فرهنگستان ایران با دید علمی و سنجشی به عنوان:
Iranian Language Reform in the Twentieth Century: Did the First Farhangestan (1935-40) Succeede? Jurnal of Persianate Studies 3 (2010): 78-103.
1612- سابقه فرهنگستانخواهی ایرانیها
این مقاله مرا به یاد دو آرزوی فرهنگستان میانی ایرانیان انداخت که معمولاً ذکری از آنها در مقدمة نوشتههای ایرانی و خارجی نشده است، مگر آنکه من ندیده باشم.
شاید نخستین آرزوی فرهنگستانخواهی علنی و عمومی به وسیلة حسین کاظمزاده ایرانشهر مطرح شد در سال چهارم مجلة ایرانشهر، چاپ برلن (مارس 1926). عنوان این مقاله انجمن اصطلاحات بود (ص 16-19) و حق این است که علی دهباشی متن آن را برای یادآوری در مجلة بخارا چاپ کند تا معلوم باشد که طبقة روشنفکر ایرانی به ضرورت تأسیس فرهنگستان آگاه بودهاند و عاقبت به دست توانای فروغی در 1310 شکل گرفت. در پایان مقالة ایرانشهر آمده است: «از قرار نوشتة جراید اخیر طهران وزارت معارف درصدد تأسیس یک آکادمی است.»
در یادداشتهای عمادالسلطنه سالور هم که عضو شورای معارف ایران بود اشارات متعدد خوبی شده است به اساسنامهای که میخواستند دربارة آکادمی وضع کنند.
ایرانشهر هماره در مجلة ایرانشهر مبحثی را تحتعنوان «معارف در ایران» زنده نگه میداشت و از جمله در شمارة 6 سال سوم به مبحثی پرداخت راجع به ضرورت اعمال علائم سجاوندی برای «تسهیل زبان و فهم مطلب» و خود مثالهایی را در آن آورد که نخستین گام است نسبت به آنچه بعدها توسط احمد بهمنیار، جلال همایی و مصطفی مقربی طرح شد و ضرورت داشت به حق تقدم آن تبریزی ایراندوستِ فارسیخواه اشارتی رفته باشد و آقای دهباشی عکسی از او و صفحة عنوان مجله او را در مجلة خود بیاورد.
امیدوارم بعداً اشارات عمادالسلطنه را بیاورم تا این مبحث روشنتر شود.
1613- سفرنامة گرگوری کرونلیتز پرتغالی
ویلیم فلور هلندی از محققان صدر اول صفویهشناسی هر چند چند خبری و مرجعی ناشناخته از عصر صفوی عرضه میکند، کار تازهاش آگاه ساختن ما از اطلاعاتی است که گرگوری کورنلیتز در جلد یازدهم (2008) سالنامة
Anais de Historia de Alein- Mar (M.381-421)
منتشر شده و توسط دانشگاه لیسبون به دسترس ما در آورده است.
این گزارشگر که کارش تجارتپیشگی بود (Gregorius Curnelisz) از 1621 تا 1627 در هلند بود و با بتاوه (Batavia) تجارت داشت و با هند مراوده. (سورت، گامرون)
پرتغالیها به Thatla رفت و آمد پیدا کرده و نخستین هیأت تجاریشان زیرنظر کورنلیتز به آنجا رفت.
در بخش نخست این مقاله اطلاعات مبسوطی راجع به بنادر تجاری خلیجفارس آورده شده و سپس متن گزارش او را به ترجمه درآورده است. برای مطالعات شناخت خلیجفارس اهمیت دارد.
1614- مصدقالسلطنه معاون وزارت مالیه
اخبار مربوط به ایشان از روزنامة خاطرات عمادالسلطنه
شنبه 2 محرم 1336 با مصدقالسلطنه هم [دربارة میرزا اردشیر] صحبت داشتم. او عقیدهاش این بود که این کار راجع به تطبیق حوالجات است…
17 محرم…
21 محرم…
8 ربیعالثانی فوت برادر مصدق (میرزا شهابالدین)
18 ربیعالثانی اختلاف مصدق رئیس تشخیص مالیات با فهیمالدوله و ترجمانالدولة خزانهدار
27 ربیعالثانی کمیسیون آخر مصدق
26 جمادیالاول شهرت وزارت مصدق
5 جمادیالثانیه کمیسیون دعاوی مصدق علیه رؤسای مالیه
15 جمادیالثانیه کمیسیون (حکم) و جریمه شدن مصدق
2 رجب فوت خواهر مصدق
20 رجب استعفای مصدق
1615- دو پسوند صفتی «ی» و «ین» در فارسی
عنوان مقالهای است از لودویگ پل مندرج در جشننامة Philip Kreyenhroek به مناسبت شصت سالگی او. عنوان این مجموعه
From Daēnā to Dīn. Religion, Kuletur und Sprache in der Iranischen welt.
نام دارد و مؤسسه هاراسووتیز در سال 2009 آن را نشر کرد. و مقالة پل از صفحة 106 تا 110 آن مجموعه به چاپ رسیده است.
1616- کتاب تقدیمی تقیزاده به دکتر مصدق
روابط میان تقیزاده و دکتر محمد مصدق را در دورههای متضاد باید در نظر داشت. اخیراً آقای کیومرث محمودی نسخهای از کتاب «مقدمة تعلیم عمومی» تقیزاده را به دست آورده است که در 24 آبان 1307 از سوی مؤلف به دکتر مصدق داده شده بوده.
ایشان عکس صفحة آغازین کتاب را برای آن که در تازهها و پارههای ایرانشناسی به چاپ برسد بالطف و سائقة ادبدوستی مرحمت کردهاند.
چون ممکن است در عکس نوشته درست خواندهشدنی نباشد متن نقل میشود: خدمت حضرت مستطاب اجل اکرم عالی آقای دکتر مصدق دام اقباله تقدیم شد. 24 آبان 1307. حسن تقیزاده
1617- حکم مأموریت هندوستان
حکم جهان مطاع شد آنکه سیادت و وزارت و نجابت پناه، هدایت و نقابت و فضیلتدستگاه نتیجهًْالسادات و النجباءالعظام وزیر بینظیر/ مؤتمن نظاما للسیادهًْ والوزارهًْ و النجابهًْ و الهدایهًْ والمعالی میرزا سیدمرتضی وزیر دارالعبادة یزد به شفقت شاهانه سرافراز گشته بداند که/ درین وقت که سریر سلطنت هندوستان به جلوس میمنت مأنوس اعلیحضرت پادشاه والاجاه صاحب کلاه پذیرای دولت خداداد/ شناسای قوانین سلطنت قویبنیاد خدیو معدلتشعار ملکآرا شهریار صاحب وقار خورشید لوا، برازندة مسند سلطانی/ طرازندة محفل جهانبانی، نقاوة خاندان با عزّ و تمکین صاحبقرانی، سلالة دو[د]مان با نام و نگین گورکانی/ زیب و زینت یافتة نامة مجددی/ به نام نامی و اسم سامی ایشان مینوشته مصحوب سیادت و نجابت و فضیلت و هدایت پناه، نتیجهًْالسادات و النجباء العظام نظاما للسیادهًْ و النجابهًْ/ والفضیلهًْ و الهدایهًْ میرزا رفیعالدین محمد برادرزادة آن سلالةالسادات والنجبائی ارسال فرمودیم که آن وزارت و نجابت پناه به نظر شریف/ آن منتخب سلسلة گورکانی رسانیده مراسم سعادت و رسالت را بنحوی که در زمان شرفیابی حضور اقدس مقرر فرمودهایم/ بهجا آورده بعد از تهنیت و تبلیغ رسالت هرگاه مرخص فرمایند روانة درگاه جهانپناه گردد، و بنابر ازدیاد الطاف و اعطاف بلاغایات/ خاقانی و وفور مراحم و عنایات بینهایات خسروانی دربارة آن سیادت و وزارتپناه یک دست خلاع فاخرة آفتاب شعاع/ و شمشیر مرصع و کمر خنجر مرصع به آن نقابت و نجابتپناه عنایت و مرحمت و مصحوب سیادت و نجابتپناه مومی الیه جهت آن سیادت و وزارت و نقابت پناه/ ارسال فرمودیم به الطاف بیکران شاهی و توجهات بیپایان شاهنشاهی مستمال باشد. شوالالمکرم سنهًْ 1120
1618- چنگ بامیان
در سال 1354 منظومة دلاویز کوتاهی از دوست فقید شاعر افغانی رحیم الهام را که در مجلة ادب (کابل) چاپ شده بود و آن سروده تاریخ 1336 شمسی داشت در مجلة راهنمای کتاب چاپ کردم به یاد از دیداری که از رواق بامیان پیش آمده بود. ولی کجا در تصور میگنجید که روزی آن بدنة پرشکوه به دست نادانهایی تخریب شود. در 1354 آن منظومه را به مناسبت زیبائیش از مجلة ادب نقل کردم و امروز آن را برای آگاهی فرهنگدوستان از صفحة 649 راهنمای کتاب سال هجدهم در بخارا که افغانان دوستدار خواندن آنند به چاپ میرساند:

نقش رواق بامیان[1]/ رحیم الهام
بر رواق بامیان نقشی دلانگیز کشیده، نقش دو دختر زیبای آریایی را در حال بنگ زدن نمودار میسازد. این قطعه به آن دو دختر که ربالنوع ساز دورة کوشانیهای بامیاناند اهدا شده است.
ای خداوند طرب را دختران
آسمان ذوق ما را اختران
يادگار جاودان آريان
لعبتان باستان بامیان
قاصدان نازنین سوز و ساز
پردهبرداران خلوتگاه راز
در گلویتان شگفت آواز بود
تارهای چنگتان را ساز بود
دیدة بیدارتان نازآفرین
لبخموش، انگشتها سازآفرین
عقدههای نغمه با کلک هنر
باز بگشایید یکبار دگر
زهره کی از دست خویش افکنده چنگ
تو چرا داری به ساز خود درنگ؟
جلوه دارد فرة کوشان هنوز
در جبین ملت افغان هنوز
گوشهامان سازتان را در خور است
دل درون سینهها بازیگر است
چنگتان بشکسته گر تار زمان
من ز تار دل کنم پیوند آن
گرد کلفت گر بران بنشسته است
بادهای نی کجا دم بسته است
«سینههای شرحه» پاکش میکند
پرفروغ و تابناکش میکند
باز ساز زندگی را سر کنید
نغمه را پرسوزوجانپرور کنید
پنجة خمیازهگر عاطل مباد
تار لرزان طرب کاهل مباد
یا نوای زندهگی رامشگر است
زندهگان را خامشی شرم آور است!
تا نوا از تار میبالد، بجوش
تا فغان تأثیر دارد، میخروش
قطره تا از میغ میآید، برو
تا صبا پر میتواند زد، بدو
تا بلرزد برگ از باد سحر،
زخمهزن بر چنگهای نغمهگر
فر دیرین بر جبین کوهسار
خیره میتابد ز فرط انتظار
باستانی زیر و بم آهنگها
خفته بر تار است زیر زنگها
ای سرانگشتان، بلرزانید تار
تا کند زنگ خموشیها فرار
ذوق ما با سوزوساز آغشتهاند
بر رواق بامیان بنوشتهاند
16 حمل 1336، کابل
1619- فراماسونری
روزی – یادش خوش اسمعیل – رائین که هنوز کتاب هیاهوآور فراماسونری را چاپ نکرده بود به دفتر انتشارات دانشگاه آمد و گفت میان اوراقی که در لندن خریدم یا کسی به من داد نامهای از پدرت به علیقلیخان مشاور الممالک یافتم و آن را یادگار سفر برایت آوردهام. لطف کرد و من هم آنرا به پدرم دادم.
پس از آن گفت سؤالی هم دارم. گفتم بفرما. گفت کتابی در دست نوشتن و چاپ کردن دارم دربارة فراماسونری ایران و توانستهام لیست اعضای لژهای مختلف را به دست بیاورم و در آن چاپ میکنم ولی نام ترا در آنها ندیدهام. چون میدانم که فراماسون هستی آمدم بپرسم و بنویسم. گفتم من جزو آنها نیستم. گفت خیر هستی و من نام ترا مینویسم. چرا حاشا میکنی؟ گفتم نیستم و بدان که اگر بنویسی شکایت جزایی خواهم کرد.
کتاب را منتشر کرد و نامی از من نبرده بود. اما بیاحتیاطی کرده و نام دکتر یحیی مهدوی را برده بود و موجب شد که مهدوی در روزنامة اطلاعات توضیحی متین و استادانه نوشت و از آن نسبت خود را رهانید.
سالها گذشت که رائین را ندیدم. تا اینکه چندی پس از انقلاب به ایران آمد و در هتل نادرشاه زندگی میکرد. روزی باستانی پاریزی گفت رائین آمده است برویم او را ببینیم. با هم رفتیم و تجدید دیداری شد. اما بازمیگفت فلانی اگر چه گفتی که نیستم و نامت را در کتاب نیاوردم ولی مصرّم به اینکه هستی. جوابی به او گفتم که باستانی احتمالاً ممکن است آن را نوشته باشد یا روزی خواهد نوشت. اینگونه حدس و شایعه که در دل رائین جا گرفته بود تا جائی رسوب کرده بود که موقع تقاضای امتیاز مجلة آینده (سال 1358) در پروندة آینده منعکس شده بود یعنی حاشیهنشینان نامههایی در آنباره نوشته بودند. پس با نوشتن توضیح مؤکد که والـله بالـله نیستم که نیستم امتیاز صادر گشت.

البته طبعاً احترام خاصی که هماره برای تقیزاده قائل بودم و عنایتی که ایشان نسبت به من داشت این شبهات را میان دوستانم رواج میداد. از جمله یکی از آنها به تعریض و کنایه در مجلة یغما خواسته بود مرا جزو جمعیتی به شمار درآورد برای آنکه خود را بری کند.
من خود در جوانی اشخاصی چون دکتر علیاکبر سیاسی یا دکتر سیدفخرالدین شادمان را از آن قبیله میدانستم و بعدها که همنشینی دوستانه و ماهانه با آنها یافتم ملتفت شدم که با خیال و توهم و قبول آسان گرفتن هر شایعهای چنان شبهههايی دربارة آنها در ذهنم جا گرفته بود.
ولی دو یا سه بار در حلقة دوستانة چهارشنبه که صحبت از فراماسونری پیش آمده بود دیدم آن دو مرد شریف با نظری که ابراز میکنند ادنی نزدیکی با آن طرز فکر نداشتهاند. ولی نزد سادهاندیشان آسان بود که به ملاحظة بودن شادمان در لندن و نزدیکی به تقیزاده شادمان را فراماسون بدانند. حتی بعضی از جوانها معتقد بودند که مجتبی مینوی هم فراماسون بوده است. زیرا تقیزاده در حق مقام علمی او معرفینامة مستحکمی به وزارت فرهنگ نوشته بود.
(این دفتر بیمعنی)
1620- یادی از دکتر ابراهیم پاد
دکتر ابراهیم پاد، چون از اروپا بازآمد قاضی دادگستری بود. پس از آن به استادی دانشگاه (دانشکده حقوق) رسید و حقوق جزائی تدریس میکرد و چندی منصب معاونت اداری و مالی دانشگاه را در عهده داشت و البته از مدیران شایسته و درست و دشوارگیر بود. عدلیهای به قضایا مینگریست. در زمان او بعضی از نامههای اداری چندبار در ادارهها میچرخید و به مناسبت نکتههایی که از سوی دکتر پاد ذیل نامهها نوشته میشد از پاسخهایی که دو اثر مختلف میدادند حاشیة نامهها مملو از نوشته و به اصطلاح اداری سیاه میشد.
روزی تلفن فرمود و مرا خواست. خدمتشان که رسیدم نامهای را به من نشان داد که من هم در اطراف آن چند سطری نوشته بودم و نوشتة من به جوهر سبز بود. با خوشرویی و لطف فرمود از این پس با قلم سبز چیزی ننویسید. گفتم چرا. گفت برای اینکه من خودم با قلم سبز مینویسم و چون اینگونه نامهها برسد من به زودی نمیدانم خط خود را بیابم و بدانم سؤالم چه بوده است. به همه گفتهام به قلمی غیرسبز بنویسند تا به راحتی و زودی نوشتة خود را بیابم.
(این دفتر بیمعنی)
1621- ترجمة فارسی سفرنامة اولیاچلبی
یکی از منابع خواندنی برای اوضاع و احوال مدنی و اجتماعی ایران در عصر صفوی مشاهدات و ملاحظات جهانپیمای ترک اولیاچلبی است که در کتاب سیاحت نامة خود مندرج ساخته است. در ایران نخستینبار حسین نخجوانی دربارة آن مقالهای کوتاه در نشریة مجلة دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز انتشار داده.
خوشبختانه ویلیام فلور (هلندی) که امروزه از متخصصان طراز نخست صفویهشناسی است با همکاری دکتر حسن جوادی استاد ایرانی که ترکی رایج در آذربایجان، زبان مادری اوست بخش ایرانِ آن مأخذ تاریخی را به ترجمه رسانیدهاند.
1622- ترجمة جغرافیای اصفهان:
دکتر ویلیام فلور به مناسبت فوایدی که رسالة تحویلدار (حسین) در جغرافیای طبیعی انسانی اصفهان دارد آن را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. این رساله را نخست دکتر منوچهر ستوده قدر دانست و به تصحیح و نشر آن پرداخت و دکتر احسان نراقی وسیلة انتشار آن را در انتشارات مؤسسه علوم اجتماعی دانشگاه تهران فراهم ساخت در سلسلهای که خاص نشر رسالههای منفرد پژوهشی بود.
1623- ابزارهای رزمی ایران[2]
کتاب مفصلی به زبان انگلیسی دربارة اسلحه و زرههای ایرانی از دورة مفرغ تا پایان روزگار قاجاری به قطع رحلی مانند تألیف منوچهر مشتاق خراسانی توسط ناشر آلمانی (Legat) به بهای نزدیک به دویست دلار در شهر توبنگن منتشر شد.
ناشر، هیأتی را برای جمعوجور کردن و نشر آن ترتیب میدهد که نام افراد دخیل در کارها در صفحات نخستین آمده است به این ترتیب
بخش ویراستاری: رئیس اجرایی ویراستاری دو نفر ویراستار اجرایی دوازده نفر ویراستار فنی ویراستار کپیبرداری.
بخش تولید و نشر: مدیر تولید و امور هنری دو نفر طراح گرافیک شش نفر حروفنگاری سه نفر رسام چهار نفر عکسبردار دو نفر نظمدهندة عکسها سه نفر صفحهآرایان.
پس به جز کارگردانان چاپ در پیراستن و آراستن این کتاب سی و هفت نفر شرکت داشتهاند.
به دنبال آن تشکر شده است از هفت نفر در آستان قدس رضوی چهار نفر در میراث فرهنگی دو نفر از خبرگزاری میراث فرهنگی یک نفر از موزة ملّی سعد آباد سه نفر از موزة نظامی ایران دو نفر از موزة نظامی انزلی چهار نفر از موزة نظامی شیراز (باغ عفیفآباد) سه نفر از موزه نظامی سعدآباد، دو نفر از موزة رضا عباسی، یک نفر از موزة نادری (مشهد) دوازده نفر از موزه ملی (تهران)ـ دو نفر از موزه پارس (شیراز)ـ چهار نفر از موزة سعدآباد هفده نفر به عنوان ویراستاران و بالاخره هشت نفر به عنوان اعضای نشر لگات که هر یک به نحوی به مؤلف یا مراتب انتشار کتاب کمک کردهاند.
عناوین ابواب کتاب چنین است:
– مقدمهها از چهار نفر که یکی از آنها ایرانی است: کاوه فرخ
– نفوذ فرهنگی ایران در منطقه و کلیاتی دربارة تاریخ ایران
– اسلحههای مفرغ و آهن ایرانی
– ابزارهای رزمی مادی و هخامنشی
– ابزارهای رزمی پارتی
– شمشیرهای ساسانی
– اهمیت و مصداق شمشیر پس از فتوحات
– شمشیر و انواع آن
– ذوالفقار
– راسته شمشیر
– شمشیرهای نظامی ایران در دورة قاجار
– قبضه و قداره
– خنجر
– پیش قبض
– نیزه و زوبین
– گرز
– تبر و تبرزین
– سپر
– زره و جوشن
– تیر و کمان
– معنی شیر و خورشید
– رسالههای جوانمردان و عیاری
– کشتی در جنگ
– درویشی نقالی تغذیه
از صفحه 373 کاتالگ عکس و توضیح هر یک از ابزارها آغاز میشود.
Arms and Armor from Iran. The Bronze Age to the Qajar Period. Tübingen, 2006.
1624- اهمیت متنهای رسالهای
یکی از خردهگیران بر من ایراد گرفت که از چاپ رسالههایی که به نثرهای شلخته و بیطراوت ادبی که در زمینههای آشپزیها، باز نامهها، تیر و کمان، کشاورزی، مهمانداری معمولاً نوشتة گمنامان یا کمنامان است چه منظور داری. باز به تندی گفت آن همه متون عرفانی، شعری و کلامی چاپنشده مانده و بسیاری از متون ادبی هست که میبایست بر اساس نسخههای موجه و مضبوط به چاپهای تازه برسد. حیف وقت و کاغذ و پول نیست که مصروف نشر چنان رسالههای کممایه بشود.
چون بحثمان در گرفت ناچار گفتم به گمان من گذشتة زندگی فردی، فرهنگی، اجتماعی و صنعتی مردم این سرزمین را باید از راه بازیابی و بازشناسی همینگونه رسالههای کوتاهی که به تیراندازی، اسبداری، بازداری، فتوت، کبوتربازی، دفاتر تجاری، اوراق مبایعاتی و معاملاتی اختصاص دارد، آشکارا ساخت. به یک کلام از میان آنها زندگی روزانه بهتر شناخته میشود تا میان کتب ادبی و منظومهها و حتی در متون تاریخی آن نوع مطالبی که در رسالهها خفته است به دستآمدنی نیست.
مسلم است که ادبیات و تاریخ اهمّ متون است و همه شیرین است و برای لذت بردن معنوی و آموزشی خواندنیهای خوبی است ولی برای دستيافتن به جریانهای مدنی تا آنجا که من لابهلای متون گردشی کردهام چاره را درین دیدهام که دست به دامن رسالهها بشویم. بطور مثال با گل کشتی قمی میتوان بر کیفیت ورزش زورخانهای آگاه شد و از مجموعهًْالصنایع بر بسیاری از حرفههایی که برایمان فراموش شده است.
1625- قضیة «در یتیم» با آلاحمد
دوستاری از من پرسید اینکه ذیل نامة جلال آلاحمد در فرهنگ ایرانزمین، ذکری از «درّ یتیم» او کردهای ولی هیچ درست روشن نیست، مقصودت چه بوده است. چون ممکن است آیندگان هم نتوانند که پی به این کنایه ببرند، شرح ماجرا را مینویسم.
دکتر منوچهر ستوده که رسالة لغات رامند قزوینی را از روی نسخة خطی متعلق به مدرسة عالی سپهسالار استنساخ و تصحیح کرده بود موقعی که آماده شد در فرهنگ ایرانزمین به چاپ رسانید.
جلال آلاحمد که در دورة تحصیلی دکتری ادبیات فارسی به مناسبت علاقهمندی به مباحث زبانی منطقههای تاتنشین (الموت و طالقان و طبعاً تاکستان و حواشی آن) در خیال میپخت که آن رساله را روزی طبع خواهد کرد از انتشار آن در فرهنگ ایرانزمین جا خورد. پس نامهای نوشت به من که نکتههای توضیحی و انتقادی نسبت به چاپ ستوده داشت.

با اینکه رسم مجله منحصراً به چاپ مقالهها و مطالب پژوهشی بود بهتر آن دیده شد برای پیشگیری هر گلهای عین نامة آلاحمد که حاوی طعنههای متعددی بود در مجله درج شود تا نگوید که نامة مرا سانسور کردهاند. پس در ذیل آن یادآوری شد:
اشاره به «در یتیم» ازین بابت بود که او در نامة خود برای تعریض به ما نوشته بود: که از شرکت نفت کمک میگیرید
«میخواست پیش اصحاب و مریدان خود وانمود کند که فرهنگ ایرانزمین از منابع شرکت ملی نفت ایران برخوردار است. اما چون من میدانستم آلاحمد موقعی که میخواست فردنامة خارک را بنویسد (همان که «در یتیم» نام گرفت) برای رسیدن به آن جزیره و تجسس در آنجا کنسرسیوم نفت به او کمک کرده. – مرحوم منوچهر بزرگمهر هم که در آنجا سمت مهمی داشت از آن قضیه آگاه بود. بنابراین در آن یادداشت توضیحی اشارهای مبهم به «در یتیم» شد. مرحوم آلاحمد با دیدن آن جوابی ننوشت و موضوع پایان گرفت.
(این دفتر بیمعنی)
1626- برای فرهنگ ملی ما فضلای مطلع محلّی مهمترند یا گردانندگان میراث فرهنگی
از موقعی که ادارههای مختلف باستانشناسی و بعدها میراث فرهنگی تشکیل شده است دوگانگی مشخصی میان فضلای مطّلع محلّی و دائرمداران دوائر عتیقات، باستانشناسی و میراث فرهنگی مشهود است. سببش در مرور ایام تا آنجا که به سبب پنجاه سال بیش دویدن در خرابهها و به هر سنب و سوراخی سر کشیدن و هر مطلع محلی را شناختن درین تشخیص دادهام که اینان همه افراد آن دوائر را آدمهای اداری و ناآگاه از محل میدانند و اعضای هریک از ادارات در هرجا یا خود را از درجة دانشگاهی و آشنایی به مقداری از فوت و فن علمی کار برتر دانسته و اطلاعات و نوشتههای آن مردمان را غیرعلمی (و غیرآکادمیک) دانسته و قابل اعتنا ندانستهاند و اگر بدانها نظری افکندهاند تصور میکنند که خود را فرو کشیدهاند، یا از باب آن است که اداره بخشی از دستگاه اداری مملکت است و حکمش همهجا سایر و دائر.
لطفالـله هنرفر و دهها نفر دیگر سالها پیش که هنوز افرادی مانند سید محمدتقی مصطفوی، علی سامی، حبیبالـله صمدی، نصرتالـله مشکوتی قطبهای مؤثر و اصلی امور باستانشناسی کشور بودند و هنوز نوبت خیل تازهچرخان نشده بود آنها قدر قدمای مطلع را میدانستند و بطور مثال اگر مشکلی دربارة قدمت شهر و تاریخ فلان بنا داشتند به امثال ابراهیم دهگان (اراک)، فنای توحیدی (زواره)، محمود مشروطه (یزد)، مسیح ذبیحی(گرگان)، عبدالحمید مولوی (مشهد)، عزیزالله هاشمی (اردستان)، و نظایر آنها مراجعه میشد؛ زیرا اینان تاریخ شهر خود را از دو راه در حافظه داشتند: از پیشینیان خود و از کتابهای بازمانده از قدیم مانند تاریخ بیهق، محاسن اصفهان و اقران آنها.
[1]) نقل از مجلة ادب چاپ کابل، با تجدید سلام و ارادت به دوستان آن دیار
[2]) اگر تکراری باشد عذرخواهم.