زبان به عنوان یک رفتار اجتماعی/محمدرضا باطنی

برای این‌که روشن شود مقصود از زبان به عنوان یک رفتار اجتماعی چیست، نخست به طرح مقدمه‌ای نیازمندیم. انسانی که در یک جامعة‌ صنعتی پرتکاپو زندگی می‌کند، شخصیت پیچیده‌ای پیدا می‌کند. در اصطلاح جامعه‌شناسی گفته می‌شود که تحرک روانی او افزایش می‌یابد. زندگی پرجنب و جوش شهری فرد را در زندگی روزمره در موقعیت‌های اجتماعی مختلف قرار می‌دهد، بدین معنی که او را با افراد گوناگونی معاشر می‌سازد که با هر کدام رابطة‌ اجتماعی متفاوتی دارد. این روابط اجتماعی متفاوت، رفتار اجتماعیِ متفاوتی را ایجاب می‌کند. هر چه برخوردهای اجتماعی فرد متنوع‌تر و رفتار اجتماعی او متغیرتر باشد، متناسباً شخصیت او پرظرفیت‌تر و انعطاف‌پذیرتر می‌شود. البته هرکس برحسب وضع اجتماعی خود برخوردها و تماس‌های اجتماعی خاصی دارد که با شخص دیگری که در وضع اجتماعی دیگری است فرق دارد. مثلاً پیشه‌وری که شغل آزاد دارد و برای خودش کار می‌کند ممکن است تجربة کارمندی را که مرتب از رییس خود دستور می‌گیرد نداشته باشد و یا برعکس آن کارمند ممکن است هیچ‌وقت مانند آن پیشه‌ور در تماس با مأموران شهرداری یا اتاق اصناف نباشد، ولی به هر حال هر دو روزانه در موقعیت‌های اجتماعی متنوعی قرار می‌گیرند که رفتار اجتماعی متنوعی را ایجاب می‌کند.

دکتر محمد رضا باظنی
دکتر محمد رضا باظنی

تجربة زندگی اجتماعی به ما آموخته است که اگر بخواهیم دیگران را آزرده نسازیم و در برخوردهای اجتماعی خود موفق باشیم، باید رفتار اجتماعی خاصی که متناسب با موقعیت مورد نظر و متناسب با رابطة اجتماعی ما با دیگران در آن موقعیت است از خود نشان دهیم. مثلاً اگر شما دوستی دارید که عازم سفر است و برای بدرقة‌ او رفته‌اید، شاید رابطة‌ اجتماعی شما ايجاب مي‌كند كه او را ببوسيد و اگر نبوسيد او ممكن است رفتار شما را حمل بر تکبر یا سردی کند و احتمالاً آزرده شود. برعکس اگر رییس ادارة‌ خود را بدرقه می‌کنید، ممکن است رابطة‌ اجتماعی شما چنان باشد که باید به یک دست دادن خشک و تشریفاتی بسنده کنید و هر آینه شما از روی محبت او را ببوسید، او ممکن است حرکت شما را حمل بر بی‌تربیتی، لوسی و یا نفهمی کند و سخت آزرده شود. بنا بر این ارزش اجتماعی هر رفتاری، مثلاً بوسیدن یا نبوسیدن کسی در هنگام بدرقه، فی‌نفسه مشخص نیست، بلکه صرفاً تناسب یا عدم تناسب آن با رابطة اجتماعی بین دو طرف است که این ارزش را مشخص می‌کند. ما از روی تجربه معمولاً موقعیت‌های اجتماعی را درست تشخیص می‌دهیم و رفتار متناسب با آن‌ها را نشان می‌دهیم. ولی گاهی نیز در ارزیابی موقعیت دچار اشتباه می‌شویم و رفتاری خارج از هنجار از خود ظاهر می‌کنیم و در این وقت است که به زبان عامیانه می‌گوییم «گاف کرده‌ایم.»

ولی این بحث چگونه به زبان مربوط می‌شود؟ پاسخ آن در این‌جاست که آن‌چه ما رفتار اجتماعیِ مناسب می‌نامیم در اکثر موارد صرفاً رفتار زبانی مناسب است: رفتار زبانی مناسب یعنی تشخیص این‌که در هر موقعیت چه چیزهایی را می‌شود و باید گفت، چه چیزهایی را نمی‌شود و نباید گفت و از این مهم‌تر این‌که آن‌چه را مي‌‌شود گفت چگونه باید گفت.

فرض کنید شما به یک مهمانی وارد می‌شوید و صاحبخانه شخص ناآشنایی را به شما معرفی می‌کند. قسمتی از رفتار اجتماعی مناسب این است که شما با او دست بدهید، تبسم کنید و به علامت خشنودی سری تکان بدهید؛ ولی بخش بزرگی از رفتار اجتماعی مناسب در این موقعیت، رفتار زبانی است. در واقع تاثیری که شما روی این شخص باقی می‌گذارید در درجة اول به این بستگی دارد که شما چه مطالبی را می‌گویید، چه مطالبی را نمی‌گویید و آن‌‌چه را می‌گویید چگونه بیان می‌کنید و نیز این‌که انتخاب‌های زبانی شما متناسب با رابطة اجتماعی بین شما و او هست یا نه.

زبان آن‌چنان با موقعیت‌های اجتماعی که در آن به کار می‌رود پیوند می‌خورد که به سختی می‌توان برای اکثر جمله‌های زبان به طور مطلق و فارغ از بافت اجتماعی و مخصوصاً فارغ از رابطة گوینده و شنونده معنایی تعیین کرد. مثلاً شما نمی‌توانید به طور مطلق بگویید که اصطلاح «پدر سوخته» در زبان فارسی چه معنایی دارد مگر این‌که بدانید چه کسی در خطاب به چه کسی این حرف را می‌زند و رابطة اجتماعی آن‌ها چگونه است: «پدر سوخته» در یک موقعیت ممکن است فحش باشد و در رابطة اجتماعی دیگری نشان دوستی، صمیمیت، یکرنگی و خودمانی بودن. برای نشان دادن معنی نسبی یا ارزش متغیر جملات زبان صدها مثال می‌توان ذکر کرد. مثلاً فرض کنید که مردی در آغاز آشنایی با خانمی به او بگوید «نازتو برم خوشگله». در این صورت ممکن است آن خانم برآشفته شود و او را پررو، وقیح وبی‌تربیت بخواند؛ اگر این حرف را در کوچه یا خیابان به او بزند، او این جمله را متلک تلقی خواهد کرد و اگر حوصلة درگیری داشته باشد به او جواب ناخوشایندی خواهد داد و حتی می‌تواند او را به عنوان مزاحم خیابانی به دست پلیس بسپارد. ولی اگر این خانم همسر یا نامزد این مرد باشد، نه تنها از این جمله رنجیده نمی‌شود بلکه بسیار نیز شادمان خواهد شد و آن را نشان محبت و عشق و علاقة گوینده تعبیر خواهد کرد. بی‌حکمت نیست که گفته‌اند «هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد». آن‌چه در این شعر «جایی» و «مقامی» خوانده می‌شود، همان است که ما در این بحث به آن رابطة اجتماعیِ مناسب گفته‌ایم.

چنان‌که اشاره شد، ما برحسب تجربة اجتماعی خود معمولاً اختلاف موقعیت‌ها را درک می‌کنیم و رفتار زبانی مناسب آن‌ها را نشان می‌دهیم اگر چه ممکن است گاهی دچار اشتباه شویم. ما به مقتضای زندگی اجتماعی خود آن‌چنان با این هنجارهای زبانی خو گرفته‌ایم که آن‌ها را بدیهی فرض مي‌کنیم و شاید هم بحث آن‌ها را موضوع درخور مطالعه‌ای ندانیم، ولی واقعیت این است که بین موقعیت‌های گوناگون اجتماعی و الگوهای پذیرفتة زبانی رابطه‌ای بس ظریف وجود دارد که خود موضوع بررسی گروهی از زبانشناسان قرار گرفته است. در شرایط عادی، وقتی روال‌های اجتماعی گفتار صورت معمولی خود را دارند، توجه ما را به خود جلب نمی‌کنند، ولی وقتی در جهتی انحراف پیدا کنند فوراً جلب توجه می‌کنند و به اصطلاح «تو ذوق می‌زنند». مثلاً اگر کسی باشد که در تماس‌های اجتماعی خود همیشه آن نوع الگوهای زبانی را به کار می‌برد که اندکی رسمی‌تر از رابطة او با دیگران است، ممکن است ما او را مودب یا آداب‌دان بنامیم. اگر گفتار او خیلی رسمی‌‌تر از معمول باشد، ممکن است او را خشک یا نجوش بخوانیم. برعکس اگر کسی نسبت به رابطة اجتماعی‌اش با دیگران همیشه الگوهای خیلی خودمانی را به کار می‌برد ممکن است او را بی‌تربیت، یا در موارد افراطی «دهاتی» یا «عمله» یا امثال آن بنامیم. اگر خوب دقت کنیم می‌بینیم که برای اکثر صفاتی که در توصیف شخصیت افراد به کار می‌رود، مانند چاپلوس، مهربان، متکبر، رُک و غیره می‌توان یک توصیف زبانی به دست داد: به عبارت دیگر می‌توان مطالعه کرد که ما صفت چاپلوس، مهربان، متکبر و غیره را به افرادی نسبت می‌دهیم که ویژگی‌های زبانی خاصی داشته باشند. البته منظور این نیست که این ویژگی‌های شخصیت صرفاً جنبة‌ زبانی دارند، بلکه منظور این است که این ویژگی‌های شخصیت همه تظاهرات زبانی قابل مطالعه دارند.

هرچه اجتماع پرتحرک‌تر و روابط آن پیچیده‌تر و متنوع‌تر باشد، افراد آن به فراخور حال، شخصیتی تودارتر و رفتار زبانی پیچیده‌تری پیدا می‌کنند و برعکس، هر قدر محیط اجتماعی و روابط آن ساده‌تر و کم‌تحرک‌تر باشد، شخصیت افراد ساده‌تر و رفتار زبانی آن‌ها نیز ساده‌تر خواهد بود. اطلاق لفظ «دهاتی» از طرف شهرنشینان به کسی که آداب معاشرت شهری و بالأخص روال‌های زبانی مناسب را یاد نگرفته یا در روابط اجتماعی خود به کار نمی‌برندد از این‌جا سرچشمه گرفته که ده‌نشینان در جامعه‌های کم‌تحرک‌تر و ساده‌تری زندگی می‌کنند و در نتیجه رفتار اجتماعی و از جمله رفتار زبانی آن‌ها پیچیدگی و ظرافت رفتار شهرنشینان را ندارد.

نکتة دیگری که درخور توجه است رابطة بین گفتار و اختلاف سطح اجتماعی است. همة افراد یک جامعه از نظر اجتماعی هم‌پایه نیستند: بعضی برتر و بعضی پایین‌ترند یا به هر حال برتر و پایین‌تر تصور می‌شوند. اغلب از روی گفتار گوینده می‌توان به نگرش او نسبت به مخاطب پی برد، به این معنی که می‌توان حدس زد آیا گوینده مخاطب خود را از نظر اجتماعی پایین‌تر یا همپایه یا برتر از خود می‌داند. مثلاً اگر شما بشنوید که کسی پای تلفن به مخاطب خود می‌گوید «اگه تو بگی من این کاررو می‌کنم» و در موقعیت دیگر به مخاطب دیگری می‌گوید «اگر جنابعالی امر بفرمایید بنده یقیناً امر جنابعالی را اطاعت خواهم کرد» شما فوراً متوجه می‌شوید که گوینده در این دو موقعیت نسبت به مخاطب‌های خود در دو سطح اجتماعی متفاوت قرار می‌گیرد: این دو جمله از نظر معنا یکسان هستند، ولی اولی منعکس‌کنندة این واقعیت است که مخاطب از نظر وضع اجتماعی یا زیردست گوینده است و یا همپایة او، در حالی که دومی منعکس‌کننده این واقعیت است که مخاطب از نظر موقعیت اجتماعی بر گوینده برتر است. این گوینده به عنوان یک فارسی‌زبان یاد گرفته است که اگر بخواهد در جامعه‌ای که دارای قشربندی‌های متفاوتی است زندگی کند و کار خود را از پیش ببرد، باید در تماس‌های خود با دیگران آن‌گونه رفتار زبانی که منعکس‌کنندة‌ سطح اجتماعی موجود بین آن‌ها است از خود نشان دهد.

گاهی مخاطبِ گوینده فرد به خصوصی نیست بلکه گروهی از افراد است. در این صورت نوع رابطة گوینده با گروه به عوامل متعددی چون زمان، مکان، ترکیب گروه، هدف از گردهمایی و مانند آن بستگی پیدا می‌کند و بالأخره نوع رابطه‌ای که بین گوینده و گروه حاصل می‌شود تعیین‌کنندة رفتار زبانی گوینده خواهد بود. از این‌جاست که رفتار زبانی یک معلم در کلاس با رفتار زبانی یک واعظ روی منبر فرق می‌کند.یا رفتار زبانی یک سخنران در یک مجمع علمی که هدف آن انتقال یافته‌های عقل و اندیشه است با رفتار زبانی یک سخنران در یک اجتماع سیاسی که هدف آن معمولاً تحریک احساسات شنوندگان و گاهی هم عوام‌فریبی است فرق می‌کند. به طور کلی می‌توان گفت در این‌گونه موارد رابطة شخصی گوینده با یکایک افراد گروه تحت‌الشعاع رابطة‌ او با جمع قرار می‌گیرد و در نتیجه رفتار زبانی جنبة رسمی و غیرخودمانی پیدا می‌کند. مثلاً در این جمع که اکنون به این گفتار گوش می‌دهند من دوستان و همکاران بسیار نزدیکی دارم که اگر می‌خواستم مطالب این گفتار را در خلوت با آنان مطرح کنم زبانی متفاوت از آن‌چه اکنون به کار می‌برم به کار می‌بردم، ولی در این‌جا رابطة شخصی ما، تحت‌الشعاع کل موقعیت قرار گرفته و آن‌ها هم باید به این زبان رسمی و کتابی گوش بدهند و جز این هم انتظاری ندارند. از طرف دیگر این دوستان و همکاران که خارج از این جلسه مرا با اسم کوچک صدا می‌کنند و به من «تو» می‌گویند اگر بخواهند در پایان این گفتار سؤالی مطرح کنند و مرا مخاطب قرار دهند، مرا با نام خانوادگی‌ام صدا خواهند کرد و به من «شما» خواهند گفت، زیرا برای آن‌ها هم در این‌جا رابطة شخصی ما تحت‌الشعاع رابطة جمع و کل موقعیت قرار گرفته است. این نمونة‌ دیگری است که نشان می‌دهد چطور رفتار زبانی ما جزیی از رفتار اجتماعی ما است و سخت با آن پیوند خورده است.

از‌ آن‌جا که زبان فارسی مانند بسیاری از زبان‌های اروپایی از جمله فرانسه، ایتالیایی، اسپانیایی، آلمانی و غیره، برای اشاره به مخاطب مفرد، بسته به نوع رابطة اجتماعی، ضمیر جمع یا مفرد به کار می‌برد، از این‌ رو انتخاب ضمیر یکی از شاخص‌های مهم برای نشان دادن رابطه اجتماعی بین دو طرف گفت‌وگو است. آن‌چه فوراً به ذهن ما می‌آید این است که وقتی دو طرف خودمانی باشند ضمیر مفرد به کار می‌برند ولی وقتی رابطة آن‌ها خودمانی نباشد، ضمیر جمع به کار گرفته می‌شود. ولی انتخاب ضمیر در عمل از این بسیار پیچیده‌تر است. ما در این زمینه به تفاوت‌های زبادی بین افراد، گروه‌ها، طبقات، شهرنشینان، ده‌نشینان و غیره برمی‌خوریم که در آخرین تحلیل همه منعکس‌کنندة تفاوت در نگرش اجتماعی آن‌ها است. به طور کلی می‌توان گفت که انتخاب ضمیر دوم شخص به چگونگی ترکیب دو مؤلفة اجتماعی ـ روان بستگی دارد که ما یکی را تفوق و دیگری را یگانگی می‌نامیم. تفوق یک فرد در مقابل فرد دیگر ممکن است به علت اختلاف سن، دانش، ثروت، مقام اجتماعی،حرفه، جنسیت یا عوامل دیگر و یا تلفیقی از این‌ها باشد. احساس یگانگی ممکن است به خاطر یکسان بودن خصوصیاتی چون سن، حرفه، تحصیلات، خلقیات و یا به خاطر عشق، تماس، زناشویی یا عوامل دیگر و یا تلفیقی از این‌ها باشد.

در این‌جا به دو نکته باید توجه داشت. مؤلفه‌های تفوق و یکانگی هر کدام دو قطبی هستند: در یک سوی تفوق «برتری» و در سوی دیگر «پایین‌تری» قرار می‌گیرد و نیز در یک سوی یگانگی «نزدیکی» و در سوی دیگر «دوری» واقع می‌شود. نکتة‌ دوم این‌که این مؤلفه‌ها به میزان زیادی جنبة روانی دارند، یعنی اگر چه اساس پیدایش این رابطه‌ها ویژگی‌هایی است عینی از آن‌گونه که برشمردیم، ولی تفوق و یگانگی در آخرین تحلیل حالت‌هایی روانی هستند که در ذهن دو انسانی که در ارتباط قرار می‌گیرند شکل می‌گیرند و نباید انتظار داشت که شکل‌گیری آن‌ها، با وجود شرایط خارجی ثابت، در افراد مختلف الزاماً یکسان باشد. ترکیبات مختلف این دو مؤلفه و نیز ضمیری را که انتخاب می‌شود، می‌توان در جدول زیر نمایش داد. این جدول از دیدگاه گوینده ترسیم شده است. علامت‌های + و – در مورد مؤلفة تفوق به ترتیب یعنی برتر و پایین‌تر و در مورد مؤلفة یگانگی به ترتیب معنی نزدیک و دور؛ علامت ± یعنی مؤلفة مزبور خنثی است و نقشی ندارد. پیکان در ستون کاربرد ضمیر دوطرفه است: ضمیری که گوینده به کار می‌برد، در پایین و ضمیری که به او خطاب می‌شود در بالا قرار گرفته است.

شمارة رابطه

 

کاربرد ضمیر

 

تفوق

 

یگانگی

 

1

 

شما á

تو â

+

 

 

2

 

شما á

تو â

+

 

+

 

3

 

تو á

تو â

±

 

+

 

4

 

شما á

شما â

±

 

 

 

 

در رابطة نوع اول گوینده از مخاطب خود برتر است و هیچ نوع احساس یگانگی با او نمی‌کند. علاوه بر این مایل است این نگرش را در گفتار خود نیز منعکس کند و انتظار دارد مخاطب او نیز توفق او را بشناسد و فاصلة خود را با او حفظ کند. در این نوع رابطه گویند‌ه، مخاطبِ زیردست خود را تو صدا می‌کند ولی مخاطب در پاسخ به او شما می‌گوید. این رابطه‌اي‌ست که بین فرمانده و سرباز، بین ارباب و نوکر، بین کارفرما و عمله، بین رییس و مستخدم و امثال آن وجود دارد.

در رابطة نوع دوم، اختلاف سطح هم‌چنان بین گوینده و مخاطب وجود دارد و هر دو نیز از این فاصلة‌ اجتماعی باخبرند، ولی گوینده سعی می‌کند این اختلاف سطح را نادیده بگیرد و وانمود می‌کند که با مخاطب خود رابطة یگانگی دارد و می‌خواهد تفوق خود را تحت‌الشعاع این احساس قرار دهد؛ ولی مخاطب جرئت نمی‌کند که فاصلة اجتماعی موجود را نادیده بگیرد و هنوز احساس یگانگی واقعی نمی‌کند. در این نوع رابطه گوینده به مخاطب تو می‌گوید ولی مخاطب هم‌چنان او را شما صدا می‌زند. اختلاف این رابطه با نوع اول در این است که در این‌جا شرایط زبانی و غیرزبانی گواه بر نوعی صمیمیت از طرف گوینده است: رییس بلند‌پایه‌ای را مجسم کنید که دستش را برادرانه روی شانة کارمندش می‌گذارد و می‌گوید «دلم می‌خواهد تو این کار را تا ظهر تمام کنی» و او جواب می‌دهد «چشم قربان، به شما قول می‌دهم». من شاهد گفت‌وگوی استاد و دانشجویی دربارة ورقة امتحانی بودم: استاد گفت «پسر جان تو این دفعه امتحانت را خیلی خراب کردی»‌و دانشجو جواب داد «جناب استاد، شما خودتان می‌دانید که من دانشجوی بدی نیستم، این دفعه ناراحتی داشتم».

در رابطة نوع سوم یا اختلاف سطح اجتماعی موجود نیست و یا اگر باشد نقش آن تحت تأثیر احساس یگانگی بین گوینده و مخاطب خنثی شده است. در این رابطه هر دو طرف یکدیگر را تو خطاب می‌کنند که موارد آن بسیار فراوان است: مانند زن و شوهر، همکاران نزدیک و امثال آن. در رابطة نوع چهارم ممکن است اختلاف سطح اجتماعی موجود باشد یا نباشد ولی احساس نزدیکی به اندازة کافی وجود ندارد، از این‌رو دو طرف یکدیگر را شما خطاب می‌کنند. این روال گفتار را در عرف زبان فارسی محترمانه یا مؤدبانه می‌گویند.

اگرچه این چهار نوع رابطه بخش عظیمی از کاربرد تو یا شما را در تناسب با رابطة اجتماعی گوینده و مخاطب توجیه می‌کند، با وجود این، موارد بینابین و تفاوت‌های فردی و گروهی بسیار زیاد است. مثلاً امروز در تهران پدر و مادر و فرزندان چه کوچک و چه بزرگ عموماً یکدیگر را تو خطاب می‌کنند، ولی در بسیاری از شهرستان‌ها، مخصوصاً شهرستان‌های کوچک و در برخی روستاها که رابطة پدرسالاری هنوز بارز است، پدر به همة اعضای خانواده تو می‌گوید و در مقابل همه او را شما صدا می‌کنند. این رابطه امروز به سرعت دگرگون می‌گردد و رابطة نوع سوم، یعنی کاربرد تو به طور متقابل جانشین آن می‌شود. در تهران در بعضی خانواده‌های قدیمی، فرزندان بزرگ‌تر که تربیت نسبتاً قدیمی‌تری دارند هنوز پدر و مادر خود را شما صدا می‌کنند و گاهی بین کاربرد تو و شما نوسان دارند، ولی فرزندان جوان‌تر عموماً آن‌ها را تو خطاب می‌کنند. به هر حال خانواده یکی از جاهایی است که کاربرد تو و شما در آن فعلاً نوسانات زیادی دارد و تابع یک حکم کلی نیست.

گاهی افراد مردد هستند که آیا رابطة آن‌ها با دیگران به آن درجه از یگانگی رسیده است که بتوانند برای مخاطب خود تو به کار برند یا نه. در این‌گونه موارد گاهی بین کاربرد تو و شما نوسان می‌کنند و گاهی نیز از فرمول تازه‌ای که در زبان فارسی پیدا شده استفاده می‌کنند. این فرمول، کاربرد ضمیر جمع با فعل مفرد است: مثلاً‌ «شما چرا مي‌روي؟» يا «شما اين حرف را زدي؟» و غيره. اين نوآوري پل اطمینان‌بخشی برای گذر از مرحلة چهارم به سوم است. افراد محتاط و درون‌گرا در موارد تردید محافظه‌‌کاری بیشتری نشان می‌دهند و هم‌چنان مخاطب خود را شما صدا می‌کنند در حالی که افراد برون‌گرا و جسور به کاربرد تو گرایش بیشتری دارند و زودتر رابطه را خودمانی می‌کنند.

بعضی از طبقات تحصیل‌‌نکرده مانند برخی از قشرهای کارگری، روستایی و غیره در گفتار خود نوع چهارم را به کار نمی‌برند یا بسیار بسیار نادر به کار می‌برند و به جای آن نوع سوم را به کار می‌گیرند، یعنی به افراد غریبه هم تو می‌گویند. مثلاً در تهران اکثر راننده‌های تاکسی، راننده‌ها و کمک‌راننده‌های شرکت واحد، تره‌بارفروش‌ها، کسبة‌ جزء، روستاییانی که تازه به شهر آمده‌اند و گروه‌های دیگری از این قبیل عموماً در خطاب به غریبه‌ها ضمیر دوم شخص مفرد به کار می‌برند. جالب توجه است که چون ضمیر منفصل تو در این موارد «تو ذوق‌ زنندگي» بیشتر دارد، خود ضمیر در گفتار کمتر به کار می‌رود ولی فعل‌های دوم شخص مفرد در خطاب فراوان است. مثلاً یک کمک‌رانندة‌ شرکت واحد جملاتی از نوع «بلیط داری یا نه؟»، «بیا بالا»، «برو پایین»، «برو جلو» و غیره را بدون استثنا به همة‌ مسافران می‌گوید. معمولاً طبقات تحصیل‌کرده‌تر که از ناآشنایان انتظار شنیدن شما را دارند، در این‌گونه موارد آزرده نمی‌شوند زیرا تلویحاً می‌دانند که این طبقات اجتماع به رعایت این تمایز ظریف اجتماعی ـ زبانی عادت نکرده‌اند و عدم رعایت آن را حمل بر سادگی آن‌ها می‌کنند. ولی اگر احساس کنند که گوینده به این تمایز اجتماعی ـ زبانی وقوف دارد و آن را معمولاً رعایت می‌کند ولی در مورد آن‌ها به کار نبسته است آزرده می‌شوند و آن را حمل بر بی‌تربیتی می‌کنند. مثلاً اغلب گفته می‌شود که افسران پلیس راهنمایی بی‌تربیت هستند. وقتی خوب موشکافی می‌کنید می‌بینید یکی از دلایل آن این است که اغلب آن‌ها در جایی که مردم انتظار شنیدن شما را دارند تو به کار می‌برند. در این‌جا شما این نحوة صحبت کردن افسر پلیس را حمل بر سادگی نمی‌کنید زیرا می‌دانید که افسر پلیس به این تمایز اجتماعی آگاه است، بلکه آن را حمل بر بي‌تربیتی می‌کنید. افسران با به کار بردن جمله‌های امری نظیر «بزن کنار»، «بیا پایین»، «تصدیقت را بده» و غیره اعمال قدرت می‌کنند، یعنی رابطة نوع اول را در تماس با مردم مراعات می‌کنند. شوفرهای تاکسی و اتوبوس و دیگر راننده‌های حرفه‌ای به این نوع رابطه با پلیس اجباراً گردن گذارده‌اند: از پلیس تو می‌شنوند و شما جواب می‌دهند، درست همان رابطه‌ای که بین ارباب و نوکر حاکم است. ولی برای قشرهای دیگر اجتماع که این نوع رابطه با پلیس را نمی‌توانند بپذیرند، لحن پلیس بسیار آزارنده است و منجر به خوردن برحسب بی‌تربیتی به پلیس می‌شود. ناگفته نماند که بر این تعمیم استثناهای زیادی نیز وارد است ولی این حکم دربارة پلیس ایران عموماً صادق است. شاید این امر قابل مطالعه باشد که چرا در اکثر کشورهای غربی پلیس ولو به ظاهر در گفتار خود ادب را رعایت می‌کند ولی در کشور ما روال کار عموماً بر بی‌تربیتی است. آیا این به این دلیل نیست که «اُتوریته» در سرزمین ما معمولاً لحن افراد را عوض می‌کند؟

در بالا اشاره شد که در رابطة نوع اول گوینده می‌کوشد فاصلة‌ اجتماعی خود را با مخاطب حفظ کند و تفوق خود را بر او در گفتار منعکس نماید و از مخاطب نیز انتظار دارد که این فاصله را در گفتار خود مراعات کند. در جامعة امروز ما، غیر از گروه‌هایی که به عنوان مثال ذکر شدند که به این نوع رابطة اجتماعی گردن گذارده‌اند، بقیة قشرهای جامعه، مخصوصاً تحصیل‌کرده‌ها، در مقابل این نگرش اجتماعی سخت واکنش می‌کنند، اگر چه ممکن است وجود اختلاف سطح اجتماعی بین خود و گوینده را تصدیق کنند. مثلاً رییس یک اداره می‌داند که لااقل از نظر مقام اداری بر کارمندش برتری دارد و کارمند او نیز اختلاف مقام بین خود و او را تصدیق می‌کند؛ ولی جامعة امروز ما نمی‌پذیرد که این اختلاف یا برتری به صورت اختلاف در کاربرد ضمیر در گفتار منعکس گردد. ما امروز در این موقعیت‌ها به جای رابطة نوع اول که شاید در گذشته متداول‌تر بوده رابطة نوع چهارم را که کاربرد متقابل ضمیر شما را ایجاب می‌کند انتظار داریم، مگر این‌که شرایط دیگرگواه بر این باشد که ضمیر تو به منظور ابراز تفوق اجتماعی به کار نرفته است. شاید به صورت یک حکم کلی بتوان گفت که گرایش اجتماع بر این است که رابطة نوع اول به نوع چهارم و رابطة نوع چهارم و دوم به نوع سوم که کاربرد متقابل ضمیر تو را ایجاب می‌کند تبدیل شود.

کاربرد ضمیرهای دوم شخص در تناسب با رابطة اجتماعی مسئله‌ای بسیار دقیق و ظریف است، مخصوصاً کاربرد ضمیر تو اگر حساب شده نباشد ممکن است موجب دردسر شود. مثلاً اگر شما به دکاندازی مراجعه کنید و بگویید «آقا ده‌ هزار تومان خرد داری؟» او ممکن است از کاربرد فعل دوم شخص مفرد دربارة‌ خودش خوشش نیاید و پیش خود بگوید «یارو پول خرد می‌خواد این هم طرز حرف زدنش است»، ولی اگر شما همان فعل را به کار ببرید ولی لفظ آقا را که نمایندة یک رابطة خشک غیردوستانه‌ است عوض کنید و بگویید «داداش ده هزار تومان پول خرد داری» احتمال موفقیت شما بسیار بیشتر می‌شود.

کاربرد ضمیرها گاهی تحت تأثیر حالات عاطفی و زودگذر ما قرار می‌گیرد و از هنجارهای همیشگی خارج می‌شود. مثلاً وقتی ما با کسی دعوامان می‌شود لحن خود را تغییر می‌دهیم: اگر در حالت عادی به او شما مي‌گفتیم، در این حالت به او تو خطاب می‌کنیم. گاهی اوقات این کار فحش تلقی می‌شود. اصطلاح اهانت‌آمیز «توتُوکلات» واکنشی در مقابل این نوع رفتار عاطفی ـ زبانی است. ولی در حالت‌های طنز، تمسخر، طعنه، شوخی و غیره برعکس رفتار می‌کنیم: اگر در حالت عادی به طرف تو می‌گفتیم، در این حالت‌ها او را شما خطاب می‌کنیم.

مثلاً در مواقع عادی من هر وقت خانمم را صدا می‌زنم او جواب میدهد «هان» یا «چی میگی» ولی هر وقت با من سرسنگین می‌شود، جواب می‌دهد «بله» یا «بفرمایید» که گاهی برای من در حکم آرامش قبل از طوفان است!

مطالعة زبان به عنوان یک رفتار اجتماعی به بررسی همه‌جانبة زبان‌شناسان، جامعه‌شناسان و روان‌شناسان نیازمند است. ما در این گفتار کوشیدیم با ذکر مثال‌هایی از زندگی روزمره توجه پژوهشگران را به وجود این روابط ظریف جلب کنیم.