نگاهی کوتاه به چند پی نوشته و کتیبه از میان رودان/ شیرین صنعتی
« براى تحقيق درباره تاريخ ايران باستان، با تمدن مصر باستان و با تمدنهاى كشورهاى همجوار، بهخصوص ميان رودان [1]كه يكى از ثروتمندترين حوزههاى فرهنگ آدمى بوده آشنا شويد و از منابع تاريخىاشان بهرهمند شويد، چون بستر و زمينه علمى براى تحول و شكوفايى ايران در اين نواحى قرار دارد.» اين سخنان را استاد آشورشناسى دانشگاه هايدلبرگ (آلمان)، زندهياد پرفسور كارل هاينز دلر (1927 – 2003) به من، دانشجوى بيست و يك ساله رشته خاورشناسى خطاب كرد. اما نهال اين علاقه به تاريخ خاورميانه و ايران باستان را پدرم به طور مستقيم و همايون صنعتى، برادرم، بهطور غيرمستقيم در وجود من كاشتند.
پدرم عبدالحسين صنعتىزاده كرمانى، تاجر و نويسنده رمانهاى تاريخى، مرا شبها نزد خويش مىخواند، تا بخشهايى از آثار تاريخى مورد علاقهاش را با صداى بلند برايش بخوانم كه البته گاهى يا با مقاومت يا با غيبت عمدى من روبرو مىشد. هميشه مىگفت كه دوست دارد فرزندانش در رشته ايرانشناسى كار و پژوهش كنند.
برادرم همايون صنعتى كه در سال 1337 به عنوان مديرعامل مؤسسه فرانكلين چاپ كتابهاى درسى افغانستان را به عهده گرفت، پس از پاگيرى و موفقيت در اين راه، در متن و در تصويرگرى كتابهاى درسى ايران دگرگونى و تحول بهوجود آورد، بهويژه در كتابهاى تاريخ و جغرافياى دوره دبستان، كه دختربچه ده سالهاى مانند من را شيفته تاريخ باستان ايران كرد. در كلاس پنجم كتاب درسى تاريخ را با تيتر «تاريخ ايران، از آغاز تا اسلام»[2] براى سال پنجم دبستان، تأليف دكتر پرويز خانلرى، نقاشى از محمد زمان زمانى، پرويز كلانترى و غلامعلى مكتبى در اول سال تحصيلى به دستم دادند. روى جلد آن بناى تخريبنشده تختجمشيد به چشم مىخورد كه با ستونهاى برافراشته زيبا و پلههايى كه بر ديواره آن نقوشى حجارى شده به مرغزارى رنگارنگ ختم مىشد. قطع اين كتاب كمى بزرگتر از DINA4 ، در حدود رحلى بزرگ بود و به خاطر اين قطع بزرگ و تصاوير رنگى زيبايش بين ما نوجوانان بسيار محبوب. كتاب با متن «پدران ما پيش از تاريخ، غارنشينان» به خط نستعليق و تصاوير ساده و كودكانه شروع مىشد و با «كشاورزان، دهنشينان، دوران پيش از تاريخ، تمدنهاى نخستين» ادامه پيدا مىكرد. در مبحث بعدى مطالبى درباره «سومريان، اكديان، ايلام يا انشان و بابل» به قدرى ساده، پر محتوى و براى نوجوانان گيرا و گويا توضيح داده و زيبا ترسيم شده بودند كه به خاطر دارم حتى در اوقات فراغت اين كتاب را بارها و بارها مىخواندم و با بابليان و آشورىها سوار بر عرابه به جنگ مىرفتم. اما هنگامى كه نوبت به مبحث «آمدن ايرانيان» مىرسيد شوق تماشا كردن تصاوير با رنگآميزى بسيار دلپذير و لذت خواندن كتاب دوچندان مىشد. «شاهنشاهى مادها»، نامهاى «داياكو، فرورتيش، هووخشتر، ايشتوويگو» در گوشهايم آواى دلپذيرى داشتند. «شاهنشاهى هخامنشى» و داستان كودكى كورش از زبان تاريخنويسان يونانى را شايد هزاران بار خواندم. «چون كورش دوازده ساله شد در بازى با وزيرزادگان چنان فرمانروايى نشان داد كه ايشان رنجيدند و شكايت به شاه بردند». در زير اين جملات تصوير كورش نوجوان، با جامهاى سپيد بر تن، ديده مىشد در حالى كه با انگشت سبابهاش فرمان گوشمالى پسران وزير را كه پسركى سرسپرده آنها را با زور به زمين انداخته مىداد. يكى از آنان تعظيمكنان و ديگرى ملتمسانه تقاضاى بخشودگى مىكرد. از اينجا ديگر اين داستان را دوست نداشتم، چون با مغزم جور در نمىآمد كه چرا يكباره كورش «تافته جدابافته» مىشود و بدون هيچ پيشدرآمدى به ديگران زور مىگويد.
در دوران شاهنشاهى كورش درس تاريخ پيچيده و سختتر مىشد اما پس از پيروزىاش بر كروزوس، پادشاه ليدى، «با بزرگوارى و جوانمردى بىمانندش سرمشق همه جهانيان مىشود».
تسخير كشورهاى آسياى صغير در كتاب «گرفتن بابل در بهار سال 1160 پيش از هجرت» را به دنبال داشت و كورش درين باره «براى مردم بابل و به زبان ايشان» گِلنوشته استوانهاى به زبان اكدى و خط ميخى مىنويساند.
از آن دوران آرزو مىكردم كه روزى بتوانم اين گِلنوشته را بخوانم.
گِلنوشته كورش دوم به شكل استوانه، كه در پايههاى شهر بابل (1879) كشف شده، در سنت ديرين ميان رودان نگاشته و شكل داده شده بود. توسط اين سنت، بخشى از «تاريخنگارى» كه از هزاره سوم پ. م. در ميان پادشاهان و فرمانروايان سومر، اكد، آشور و بابل رواج پيدا كرد و منعكس شد. پادشاهان براى به رسميت بخشيدن به حكومتشان، هنگام بنا يا بازسازى معابد، كاخها، دروازهها در پايهها، گوشههاى صحن در زير سنگفرش يا در سوراخهايى در ديوارها كه از پيش جاسازى شده بودند پىنوشتههايى (سومرى temen ، اكدى temennu) از گِل به اشكال خشت، مخروط، استوانه يا منشور و يا از فلزهاى قيمتى مانند برنز، طلا و نقره (گاهى اوقات همراه با پيكرههاى كوچك) دفن كرده يا در بناهاى ديوارها به كار مىبردند.
اين پىنوشتهها طى مراسم مذهبى از طرف پادشاه و به وسيله كاهنان به خدايان تقديم مىشدند. آنها موظف بودند كه به طور منظم (سومرى s-du ، اكدى sattukku «قربانى به صورت منظم») براى خدايان قربانى كنند تا موجبات رضايت خاطرشان را فراهم آورده و شياطين جهان زيرين را از خود و قلمرو فرمانرواييشان دور نگه دارند.
متن همه اين پىنوشتهها طبق قواعد و اصول معين و در قالب فرم خاصى نگاشته مىشد.
از شهر اوروك و در دوره بابل باستان، دو متن ساده از پىنوشتههاى گِلى مخروطىشكل، كه اولى در معبد اآنا [3]و دومى در ديوار كاخ «سين كاشيد»[4] (پادشاه اوروك سلطنت 1865 تا 1833 پ. م.) جاسازى شده بودند را ذكر مىكنم، (كاوشهاى انستيتوى باستانشناسى آلمانى، در سالهاى 1961 – 1960)
متن نخست :
1. سين كاشيد
2. مرد قدرتمند
3. شاه اوروك
4. شاه (قوم) امنانوم
5. تأمينكننده مايحتاج (معبد) اآنا
6. كاخ (باشكوه) سلطنتىاش را ساخت.
از متن بالا 141 نسخه (موزههاى بريتانيا در لندن، بخش خاورميانه موزه پرگامون در برلين، موزه بغداد در عراق، دانشگاه هايدلبرگ در آلمان و غيره) موجود است كه در قسمتهاى مختلف معبد اآنا به كار برده شده بودند.
متن دوم :
1. سين كاشيد
2. مرد قدرتمند
3. شاه اوروك
4. سازنده (معبد) اآنا
از اين گِلنوشته كه هم به صورت كتيبه و هم به شكل مخروط موجود است نُه نسخه (موزههاى بريتانيا در لندن، بخش خاورميانه موزه پرگامون در برلين، موزه بغداد در عراق) در دست است.
در كتيبهاى به زبان اكدى و خط ميخى آشورى پادشاه اسرحدون (681 – 669 پ.
م.) درباره بازسازى معبد خداى شهر و امپراتورى آشور، طى مراسم مذهبى و پس از نامبردن مصالح ساختمانى و هدايا مىگويد:
10-17 ,V
«… پى معبد را با سنگ آهك، سنگ سخت كوهى، مانند ساختار كوه، محكم كردم، دستور دادم كتيبه و لوحههاى يادبود به نامم درست كنند و آنها را (در پى) قرار دادم».
گِلنوشته استوانهاى كورش نيز به همين صورت در پىهاى معبد مردوك، خداى بابل، جا داده شده بود.
اكثراً متن اين گِلنوشتهها در وهله اول يكنواخت، خشك و ابتدايى به نظر مىرسد، و خواننده گمان نمىبرد كه منظور ديگرى در پى آن نهفته باشد، به طور مثال كتيبه ديگرى از اسرحدون از نظام موجود در گيتى سخن گفته مىشود بدون تأكيد مستقيم به آن.
در اين كتيبه، كه بخشى از آن را نخست ذكر كردم، پادشاه اسرحدون (681 – 669 پ. م) پسر سنخريب (745 – 881 پ. م. كسى كه شهر بابل را ويران كرد و پس از او پسرش اسرحدون براى رضايت و عنايت خدايان دستور بازسازى شهر ويران بابل را صادر كرد)، سخن از جشن پايان بازسازى ساختمان معبدى مىرود كه به افتخار خداى امپراتورى آشور برگزار مىشود. در پذيرايى از مهمانان و خدايان درباره گوشت قربانى گفته مىشود :
1 ,VII ,37-40 ,VI
«من (اسرحدون) گاو پرورده سر بريدم، گوسفند مرغوب ذبح كردم، پرنده از آسمان و ماهى از اعماق آب سر از بدن جدا كردم، (به تعداد) بيشمار.»
«اين حيوانات (قربانى شده) نه تنها بازگوكننده تأمين پروتيين حيوانى براى خدا بلكه نمونهاى كامل از سه ناحيه گيتى در خاورباستان نيز هست كه منشاشان از آن نواحى است: گوسفند و گاو نماد زمين، پرنده نماد آسمان و ماهى نماد اقيانوس كه خشكى را در بر مىگيرد و زمين روى آن شناور است. با عرضه اين حيوانات قربانى شده به والاترين خدا، تغذيه او تأمين و رضايت و عنايت او جلب مىشود و به اين وسيله نيروى زندگى تمام گيتى (اين سه ناحيه) در نظم عمودى خود: آسمان، زمين، اقيانوس از او نگهدارى و او را حمل مىكنند.»
اما تنها فرمانروا، اسرحدون، مىتوانست به يارى خدايان اين نظم را بهم زند. او ساكنان مغلوب نواحى تسخيرشده را به اين صورت ب مجازات مىرساند:
20-21 ,VI
«… دستور دادم اهالى (كنار) دريا به كوهستان و ساكنان كوهستان به كنار دريا بروند». اشتفان ماول تأكيد مىكند كه پىنوشتههايى كه در معابد ميان رودان از مواد اوليه درست مىشدند نيز نشاندهنده نواحى گيتى يا بهتر بگوييم حامل اين سه ناحيه هستند.
آشوربانيپال (668 – 631 پ. م.)، پادشاه امپراتورى آشور و پسر اسرحدون، در سال 648 پ. م. پس از چهار سال محاصره بابل، به علت قحطى و گرسنگى در شهر، ايستادگى اهالى را درهم شكست، بابل را فتح و مردم را قتلعام كرد. اما به معبد مردوك در بابل هيچگونه صدمهاى نرساند. چون با حفظ معبد، از توهين به مقدسات و بىحرمتى جلوگيرى شده بود. توسط اين اقدام، آشوربانيپال مشروعيت سياسى و بهويژه مذهبى خود را حفظ كرد.
در استوانه كورش در سطر 43 درباره معبد مردوك در بابل مىخوانيم:
«آنجا، در معبد مردوك) يك پىنوشته با نام آشوربانيپال به چشمم خورد»
طبق اين گفتار كورش براى كسب مشروعيت و حماسهسازى در فرمانروايى بابل از همان ابزارى استفاده كرد كه آشوربانيپال آشورى استفاده كرده بود، يعنى دستور داد كه پىنوشته استوانهاى شكل را در پايههاى همان معبد قرار دهند.
فرمانروايان ميانرودان طى دوهزار و اندى سال پ. م. (از سارگون از اكد و گودا از لاگاش گرفته تا حمورابى پادشاه بابل باستان و اسرحدون و آشوربانيپال پادشاهان آشورى) همه در نگاشتن و نصب گِلنوشته و پىنوشتهها در پايههاى معابد، كاخها و در دروازهها تداوم قواعد و اصول فن بلاغت سياسى را همواره براى كسب مشروعيت و حماسهسازى تاريخى خود رعايت مىكردند.
اين تداوم در بسيارى از زمينههاى ميانرودان وجود داشت كه با ايرانيان دوران هخامنشى به مرحله نوينى در تكامل تمدن رسيد و در اين فصل نوين از تاريخ باستان همايون صنعتى مىكوشيد با دسترسى به منابع، مدارك و اسناد عهد عتيق، بهويژه ترجمه و تحشيه آثار و مقالات مهم پژوهشهاى خاورشناسان غرب و مطالعات منابع خاورباستان و منابع ايرانى پيش از اسلام و ايران اسلامى به دستاوردهاى نياكان ما برسد. بهترين مثال در اين مورد، پيشگفتار كتاب تاريخ علم در ايران و شرق باستان است[5] كه در آن تأكيد مىكند ايرانيان گاهشمارى زرتشتى را (كه در آن سال دقيقاً به 365 روز تقسيم مىشود) از گاهشمارى مصر باستان اقتباس كردهاند. همانطور كه با فاندروردن، دانشمند هلندى، همنظر است و علم احكام زايچهاى را به ايرانيان نسبت مىدهد .
بخارا 73-72، مهر و دی 1388
[1] – ميان رودان امروزه شامل كشورهاى عراق، سوريه، تركيه و كويت مىشود
[2] – تاريخ ايران، از آغاز تا اسلام، براى سال پنجم دبستان، دكتر پرويز خانلرى، انتشارات فرانكلين، تهران 1338
[3] -آنا در سومرى به معنى «خانه آسمان» معبد دو خداى «آن» (سومرى به معنى آسمان) و اينانا يا ايشتار (الاهه عشق) است
[4] – در سالهاى 1912 – 1913، 1928 – 1936 و 1954 – 1955 و 1960 – 1961 گروه باستانشناسان آلمانى در شهر اوروك (در تورات ارخ، ورقه امروزى، عراق) رويهمرفته 2232 لوحه و كتيبه با خط ميخى از سه دوره خط و زبان (سومرى بدوى، بابلى باستان و بابلى نو و اخير) يافتند كه بخشى از مجموعه در دانشگاه هايدلبرگ (آلمان) و بخش ديگر آن در موزه بغداد (عراق) نگهدارى مىشود.
[5] – علم در ايران و شرق باستان، مجموعه مقالات، ترجمه و تحشيه همايون صنعتىزاده، نشر قطره، 1384