تاریخ نشر کتاب در ایران(2) / عبدالحسین آذرنگ
بررسيها نشان ميدهد كه اشاعة انديشههاي جديد با رواج چاپ همراه بوده است. ترويج انديشهها در ميان بخشهاي گستردهاي از مردم، بهويژه در ميان طبقهاي كه سواد خواندن داشت، بدون ابزار انتقال آن ممكن نبود. عباس ميرزا و همكاران نزديكش ناگزير بودند فنآوري مناسبي براي تكثير به خدمت بگيرند و پيداست كه در آن زمان هيچ فنآوري ديگري كارآمدي چاپ را نداشت. ورود اين فنآوري به ايران، حدوداً با ورود آن به مصر همزمان بود. نگاهي به سير تحولات چاپ و نشر در مصر، همانندي آنها را در مواردي با تحولات چاپ و نشر در ايران نشان ميدهد. محمد علي پاشا، خديو مصر (1220 ـ 1264 ق) كه باني اصلاحات و جنبش نوسازي مصر بود، يكي از نخستين اقداماتش وارد كردن فنآوري چاپ به مصر بود. او كسي را به نام عثمان نورالدين به اروپا فرستاد تا در كشورهاي مختلف آن قاره سفر كند و به اسرار تمدن غربي پي ببرد. او از ايتاليا و فرانسه كتاب ميخريد و براي محمد علي پاشا ميفرستاد تا به دستور او به عربي ترجمه شود. چاپخانة بولاق، در بندر بولاق، نزديك قاهرة آن زمان، كه نقش مؤثري در روشنگري مصريان و بسياري از عربزبانان در سرزمينهاي ديگر عرب داشت، در خدمت جنبش ترجمة آثار به عربي قرار گرفت و انديشههاي مدرن از راه چاپ انتقال يافت. در هشت سال نخست تأسيس مطبعة بولاق، آثاري در زمينههاي علوم نظامي، طب، صنعت، رياضيات، مكانيك، و برخي از رشتههاي علوم دقيق و تجربي به عربي ترجمه و چاپ شد. گزارشهايي كه تني چند از خاورشناسان، نظير رنو، هامر پورگشتال، بيانْكي، هيورث دان از آثار چاپ شده در مطبعة بولاق در نشريههاي خاورشناسي اروپا چاپ كردهاند، نه تنها از لحاظ تاريخ چاپ در مصر، بلكه از جهت تاريخ نشر، تاريخ ويراستاري، تاريخ ترجمه و تاريخ جنبش فكري در مصر، و حتي در نقاط ديگر سرزمينهاي عرب، پر نكته است.
عبدالحسین آذرنگ ـ عکس از علی دهباشی
تاريخ بناي مطبعة بولاق را منابع به تفاوت 1235 و 1237 ق ذكر كردهاند، كه با آغاز فعاليتهاي چاپي در ايران تقريباً مقارن است. عباس ميرزا چند تن را براي آموختن فنآوري چاپ به خارج فرستاد و به آنها دستور داد ابزارهاي چاپ را بخرند و به ايران بياورند. يك فرنگي را هم به نام ادوارد برگس استخدام كرد تا فنآوري چاپ را به ايرانيان آموزش دهد و نخستين چاپخانه را تأسيس كند. ميرزا صالح شيرازي، كه بعدها نخستين روزنامة فارسي را تأسيس كرد و انتشار داد، به دستور عباس ميرزا به انگلستان فرستاده شد تا فنآوري چاپ را بياموزد. او در انگلستان در چاپخانهاي به كار مشغول شد و پس از آموختن فن چاپ به ايران بازگشت و يك دستگاه كوچك چاپ و ابزارهاي لازم براي تأسيس چاپخانه را با كشتي به ايران فرستاد. ميرزا صالح سفرنامهاي هم نوشته و در اين سفرنامه به اين ماجرا اشاره كرده و براي چاپ از واژة «باسمه» استفاده كرده و تركيبهاي لازم را براي چاپ با «باسمه» ساخته است. ميرزا صالح پس از بازگشت به ايران، سفري هم به روسيه كرد و از آن كشور چند دستگاه چاپ خريد و با خود همراه آورد. بهرغم اين اقدامات، منابع موثق، او را بنيادگذار نخستين چاپخانه در تبريز نميدانند كه نخستين اثر فارسي در خود ايران، نه اثر فارسي بيرون از ايران، در آن چاپ شد. بنا به مدارك، چاپخانة تبريز را آقا زينالعابدين تبريزي به دستور عباس ميرزا تأسيس كرد. سيد حسن تقيزاده كه ظاهراً نسبت به بناي نخستين چاپخانه حساسيت داشته، ماجرا را از زبان هوتم شيندلر نقل كرده كه در اين قضيه فردي مطلع بوده است. به گفتة تقيزاده، مطالبي كه ادوارد براون دربارة تأسيس نخستين چاپخانه در ايران نوشته است، ترجمة مطالب محمد علي تربيت است و با توضيحات شيندلر مطابقت دارد. نيز گفته شده است كه عباس ميرزا پيش از بازگشت ميرزا صالح به ايران، چند دستگاه چاپ را از روسيه سفارش داده بود و ميرزا زينالعابدين تبريزي را به پترزبورگ فرستاد تا فنون چاپ را در آنجا بياموزد. او به هنگام بازگشت، دستگاه چاپ و مقداري وسايل و تجهيزات چاپ با خود به همراه آورد كه نخستين چاپخانة تبريز با آن ساخته و نخستين كتاب فارسي در خود ايران در آن چاپخانه چاپ شد. در برخي منابع آمده است كه پيش از چاپخانة تبريز، چاپخانهاي در شيراز داير بوده است. اين مدعا بنا به مداركي كه فعلاً در دست است صحت ندارد.
بر پاية مدارك موجود، نخستين كتابي كه در چاپخانة تبريز به چاپ رسيده، اثري دربارة فتواهاي جهاد از عالمان شيعه دربارة جنگهاي ايران و روس بوده است. خانبابا مشار در فهرست كتابهاي چاپي فارسي ذيل مدخل فتحنامه ، اين توضيح را آورده است: «اولين رسالهاي است كه بعد از ورود مطبعه از اروپا به تبريز، در آن مطبعه به طبع رسيده است.» مشار از نويسندة اين كتاب نامي نبرده است، اما در همان فهرست … ، زير مدخل جهاديه ، نويسنده را ميرزا عيسي قائممقام (ميرزاي بزرگ) و تاريخ چاپ آن را 1233 ق ذكر كرده است. محمد علي تربيت از نويسندة فتحنامه نام نبرده، اما جهاديه را رسالهاي به قلم ميرزا عيسي قائممقام دانسته است. مجتبي مينوي هم ترديد كرده كه فتحنامه و جهاديه يك اثرند يا دو اثر متفاوت. جهاديه از روي نسخة چاپ شده در 1234 ق، به كوشش جهانگيري قائممقامي افست شده است، همراه با مقدمهاي از او كه اين مقدمه هم مشكل را حل نميكند.
دربارة آثار چاپ شدة پس از اين دو، شك و شبهه نيست. مآثر سلطانيه ، نوشتة عبدالرزاق بيگ دُنْبُلي (مفتون) شرحي دربارة سلطنت فتحعلي شاه قاجار از زمان جلوس او بر تخت سلطنت در 1212 تا 1241 ق است كه در همين سال چاپ شده است. تعليمنامه ، رسالهاي است دربارة آبله زدن كه بخشي از آن ترجمه از نوشتة دكتر كُرميك و بخشي ديگر تأليف است و در 1245 ق چاپ شده است. گلستان سعدي هم بعد از اينها چاپ شد. همة اين كتابها با حروف سربي حروفچيني و با دستگاه چاپ دستي تكثير شدهاند. اين كتابهاي نخستين، كه از ارزشمندترين آثار داراي قدمت در تاريخ چاپ هستند، هيچكدام محصول صنعت نشر نيست، و نشر به اين معنا كه با تخصص و مهارت خود، بر ارزش كتاب بيفزايد و ارزش افزودة آن متمايز از ارزش چاپ باشد، در اينها ديده نميشود. اين كتابها با سرمايه و پشتيباني دولتي در جهت مقاصد دولتي چاپ شدند. از چگونگي پخش و فروش آنها هم اطلاعي نداريم و از واكنش خوانندگاني كه آنها را خوانده و احياناً تأثيري گرفته باشند، ظاهراً مطلبي در جايي ثبت و ضبط نشده است. از دو عامل مهم و دو محرك اصلي در نشر، يعني طبقة متوسط داراي درآمد و فراغت نسبي ، و سواد كتاب خواندن در آن زمان هم اطلاعي نداريم؛ نيز نميدانيم كتابهاي چاپ شده به ولايات ديگري جز پايتخت رسيده و اين تحول فرهنگي در ايران بازخوردي داشته است يا نه. به رغم اين بياطلاعي، رويدادهاي چند سال بعد نشان ميدهد كه چندين شهر كشور از پديدة چاپ استقبال كردهاند و اين خود نشان ميدهد كه از تحول در زمينة چاپ باخبر بودهاند، يا باخبر شدهاند. ولايات از لحاظ فرهنگي در يك سطح نبودند. وضعيت صنعتي، اقتصادي و بهويژه موقعيت ارتباطي آنها در مرتبة فرهنگي آنها مؤثر بود. شهرهايي كه دروازههاي ورود و خروج مسافر و بار بودند، بيش و زودتر از شهرهاي ديگر با تحولات دنياي خارج آشنا شدند. تبريز، رشت، بوشهر و كرمانشاه، شهرهاي عمدهاي بودند كه صادرات و واردات كشور و آمد و رفت مسافران از طريق آنها و از شهرها و مراكز ديگر سر راه اصلي آنها بود. مدرنيتة غربي بهويژه با مسافراني كه از اين چهار دروازه به كشور وارد ميشدند، نخستين تأثيرهاي خود را به همراه ميآورد. اين تأثيرها روايتهاي يكساني نداشت. تأثيرها در مسيري كه از تبريز وارد ايران ميشد با رنگ قفقازي و عثماني، در مسير رشت با لحن روسي، در مسير بوشهر با رنگماية انگليسي و هندي، و در مسير كرمانشاه با گرايشهاي عثماني و عربي درآميخته بود و آمد و شدها تا پايان عصر قاجار هر چه بيشتر افزايش يافت، بر اين تأثيرها هم افزوده شد.
مرحلة دوم : چاپ در نقاط ديگر
در 1239 ق، حدوداً شش سال پس از عمر چاپ در تبريز، ميرزا زينالعابدين تبريزي كه چاپخانة تبريز را به راه انداخته بود، به دستور فتحعليشاه به تهران احضار و مأمور تأسيس چاپخانة دارالحكومه شد. گفته شده است در همان ايام كتابهاي چاپ تبريز را در تهران هم عرضه ميكردند و بعضي از تاجران ولايات ديگر نسخههايي از آنها را ميخريدند، و براين اساس حدس زده ميشود كه شبكهاي، ولو ضعيف، براي عرضه و فروش كتاب، ايجاد شده بود. ميرزا زينالعابدين زير نظر منوچهرخان گرجي (معتمدالدوله) كه مديري كاردان بود و به سبب تقربش به دربار، نفوذ زيادي داشت، به تأسيس چاپخانة دارالخلافه مشغول شد و پس از به راه افتادن چاپخانه، مجموعهاي از كتابهايي كه به «چاپ معتمدي» معروف است، چاپ و نشر شد. اين كتابها كه سرجمع نسخههاي چاپ شدة آن را 800 هزار جلد تخمين زدهاند ــ كه البته اين رقم را با قيد احتياط تلقي بايد كرد ــ شامل انواعي از كتابهاست كه با حمايت دولتي در زمينههاي مختلف تاريخي، مذهبي و ادبي انتشار يافت و رويداد مهمي در تاريخ فرهنگي ايران و نشانهاي از رسانة فرهنگي و ارتباطي جديد در ايران سدة 19 است.
شمار چاپخانههاي دولتي تهران در مدت نسبتاً كوتاهي زياد شد و در پي آن، تصميم گرفتند چاپخانههاي دولتي تهران را زير نظر منوچهرخان گرجي درهم ادغام كنند. از ادغام اينها چاپخانة دولتي ايران شكل گرفت و تا يك سال پس از آغاز سلطنت ناصرالدين شاه، تا 1265 ق، به كار مشغول بود و آثار بسياري در اين چاپخانه به چاپ رسيد. در پي تبريز و تهران، در شهرهاي شيراز، اصفهان، اروميه، بوشهر، مشهد، انزلي، رشت، اردبيل، همدان، خوي، يزد، قزوين، كرمانشاه، گروس، و كاشان چاپخانه تأسيس شد. مهمترين شهرهاي تجارتي ايران در آن زمان، به ترتيب عبارت بودند از: تهران، اصفهان، شيراز، تبريز و مشهد. عمدة مبادلههاي بينالمللي ايران از اين شهرها و از مسيرهاي اصلي حمل و نقل، كه پيشتر به آنها اشاره شد، صورت ميگرفت. بر پاية اطلاعات موجود، تا پايان سلطنت محمد شاه در 1264 ق، تعداد چهار چاپخانه در تبريز و دستكم چهار چاپخانه در تهران داير بوده است ، اما با اينكه مدتي از عمر چاپ در ايران ميگذشت، هنوز مؤسسهاي انتشاراتي تأسيس نشده بود و در واقع چاپخانهها وظيفة نشر را هم انجام ميدادند، اما در مقايسه با مطبعة بولاق مصر، كه در آن «محرّران» (به اصطلاح امروزي، احتمالاً ويراستاران عمومي) و «مصححان» (به اصطلاح امروزي، ويراستاران ادبي) و غالباً از شيوخ جامعالازهر كه زبان منابع ترجمه شده را به دقت بررسي ميكردند و در مراعات اصول صرف و نحو عربي بسيار دقيق و سختگير بودند ، وظايف تخصصي نشر در چاپخانههاي نخست ايران انجام نميگرفت.
اطلاع ديگري كه اشاره به آن در تاريخ چاپ لازم است، تذكري است كه يكي از پژوهشگران دربارة چاپ كتابي با حروف سربي در 1249 ق در همدان داده است: رسالة صوميه ، از آخوند ملا محمد حسين در آن سال و در آن شهر منتشر شده است. شيخ آقابزرگ تهراني در الذريعه (ج 11، ص 206 ـ 207) چاپ اين رساله را در 1249 ق در همدان متذكر شده اما اين نكته از نظر تاريخنگاران چاپ دور مانده بود، يا به اهميت اين نكته كه فنآوري چاپ سربي در آن سال به شهر همدان رسيده است، توجه نكرده بودند. البته اگر معلوم شود كتابهاي ديگري هم حدود همان سال در همدان به چاپ رسيده است، و مقايسة اين كتابها با هم از وجود چاپخانهاي در همدان در آن زمان حكايت كند، در ترتيب شهرهاي ايران از حيث قدمت چاپ تجديدنظر لازم خواهد شد.
در عصر حكومت محمد شاه و ناصرالدين شاه گزارشي از اوضاع عمومي اصفهان به وضعيت كاغذ، صحافي و توليد كتاب اشارة گذرايي دارد. ميرزا حسين تحويلدار، نويسندة آن گزارش، ميگويد از قديم در اصفهان كارخانة كاغذسازي بزرگي داير بوده و چند نوع كاغذ توليد ميكرده است، اما در دورة او (= عصر ناصري) درست گردش نميكند. اشارة او به زوال و انحطاطي است كه در برخي زمينهها مشاهدات شخصي و عيني خود را دربارة آنها باز ميگويد. دربارة احتمال وجود صنعتهاي توليد مواد و مصالح كتاب در ديگر شهرهاي عمدة ايران، اطلاع ديگري فعلاً به صورت منتشر شده نيست. در همان دورهاي كه ميرزا حسين تحويلدار اوضاع اصفهان را گزارش كرده است، به واسطة تأسيس چند چاپخانه در تهران و رواج چاپ در اين شهر، كتابهايي توليد و منتشر ميشد كه پيشتر به آن اشاره شد، اما از توليد مواد و مصالح اين صنعت، كه در مقايسه با كشورهاي ديگر همجوار و همسطح ايران، كماهميت هم نبود، اطلاع لازم براي بررسي دقيقتر فعلاً در دسترس نيست.
از نكات ديگري كه از لحاظ توليد كتاب و تاريخ نشر داراي اهميت است، رواج چاپ سنگي (ليتوگرافي) پس از چاپ سربي است. در مقايسه با تاريخ چاپ و تاريخ نشر كشورهاي ديگر، در وهلة نخست عجيب به نظر ميرسد كه چرا چاپ سنگي، حدود ده سال پس از ورود فنآوري چاپ با حروف سربي در ايران رواج يافته است؛ اين علت در ادامة مقاله توضيح داده خواهد شد. خسرو ميرزا، پسر عباس ميرزا، در سفرش به روسيه در 1244 ق / 1828 م با طرز كار چاپ سنگي در آنجا آشنا شد و در سفرنامهاش به اين آشنايي اشاره كرده است. البته در زمان عباس ميرزا با فنآوري چاپ سنگي هم آشنا بودند، اما اينكه اين فنآوري چگونه به ايران منتقل شد و ايرانيان در مقايسة ميان اين دو در آن زمان چگونه تصميم ميگرفتند، به بررسيهاي تطبيقي و دقيقتري نياز دارد. بر پاية آثار منتشر شده و اطلاعي كه از شيوة چاپ آنها به دست ميآيد، معلوم ميشود كه در 1248 ق، يعني پس از گذشتن پنج سال از انتشار نخستين كتاب فارسي با چاپ سربي، در شهر تبريز قرآني به شيوة چاپ سنگي منتشر شده است. علت آن هم آشكار است: در فنآوري چاپ سربي آن زمان، نميتوانستند حروف را معرّب و مشكول چاپ كنند، و اگر اين كار از لحاظ فنّي هم ممكن بود، در عمل دشواريهاي بسياري داشت. حال آنكه معرّب و مشكول كردن حروف در نسخهاي كه خطّاط مينوشت، كار شاقي نبود. آن قرآن به خط ميرزا حسين خوشنويس و بعد از آن نيز زادالمعاد به خط او، به شيوة چاپ سنگي منتشر شده است.
فنآوري چاپ سنگي هم از تبريز به تهران رسيد و انتشار كتاب با اين شيوة چاپ در اين شهر آغاز شد. دربارة نخستين كتابي كه به اين شيوه در تهران چاپ شد، نميتوان با قطعيت نظر داد. سيد حسن تقيزاده ميگويد دو كتاب معجم فيآثار ملوك العجم و تاريخ پطر كبير نخستين كتابهاي چاپ سنگي تهران، پس از تبريز بوده است. ظاهراً تاريخ چاپ در اين دو كتاب قيد نشده است، اما احتمال ميدهند بعد از 1259 ق بوده باشد. در اين سال، ليلي و مجنون ، از مكتبي شيرازي، با چهار مجلس (تصوير) در تبريز چاپ شد. و اهميت اين چاپ از اين نظر هم هست كه چاپ تصوير و چاپ سنگي مصور در ايران با اين كتاب آغاز شد و تحول تازهاي به بار آمد كه توجه به آن به اين دلايل در تاريخ نشر ايران داراي اهميت است :
ـ در خوانندگان كتاب، احساس و ذوق تازهاي برانگيخت و اثر جاندار و مجسم، تأثير ديگري گذاشت؛
ـ چاپ تصوير، مسير تازهاي در توليد و نشر آثار بود؛
ـ علاقة خاص ايرانيان به خط نستعليق خوش، كه فنآوري چاپ سنگي به آن امكان ميداد، همراه با تصوير، توان ديگري از رسانة كتاب را نشان ميداد و تأثير الهامبخش آن، پيآمدهاي خاص خود را داشت؛
ـ هنرهاي تصويرگري و كتابآرايي به صنعت كتاب راه مييافت. هم اين هنرها زمينة ديگري براي رشد و شكوفايي به دست ميآورد و مشاغل تازهاي در صنعت توليد كتاب ايجاد ميشد و هم اينكه هنر در كتابخواني و جلب كردن خوانندگان بيشتر تأثير ميگذاشت و پيآمدهاي سودمند فرهنگي داشت؛
ـ در چاپ سنگي، غلط چاپي كمتر و امكان تصحيح بيشتر بود و از اين رو، خوانندگان با اطمينان افزونتري كتابهاي چاپ سنگي را ميخريدند و ميخواندند؛
ـ گذشت از اين جنبههاي ذوقي، هنري و فرهنگي، عاملهاي اقتصادي ـ اجتماعي و فني هم در ترويج چاپ سنگي مؤثر بود، زيرا چاپ سنگي تجهيزات كمتر، سادهتر و ارزانتري داشت و كارگر اين چاپ در مدت كوتاهي فنون را ميآموخت و نيازي به تخصصهاي پيچيده و متخصصان دوره ديده و تعويض قطعههاي فني دستگاه نبود. اين صنعت با كارگر ساده و فنآوري بومي يا بومي شده به سهولت و با هزينة كم ميچرخيد و از اين رو تا زماني كه شمارگان كم كتاب به نياز بازار نشر پاسخ ميگفت، كارگاههاي كوچك چاپ سنگي، زير نامهاي «چاپخانه»، «دارالطباعه»، «مطبعه»، «كارخانه» در تهران و تبريز و چند شهر ديگر پرشمار شد و وظايف نخستين صنعت نشر ايران را تا مدتي با كارآمدي انجام ميداد.
چاپ سنگي در ايران، به عنوان محمل اصلي نشر كتاب، توانست به مدت بيش از نيمقرن برتري خود را بر چاپ سربي حفظ كند. اين شيوة چاپ در عين حال بر جنبههايي از هنر تذهيب، تشعير، كتيبهسازي، سرلوحسازي، حاشيهسازي، مجلسآفريني و شمار ديگري از هنرهاي كتابآرايي تأثير گذاشت، هنرهايي كه در تاريخ هنر ايران پيشينهاي كهن، غني، و آفرينشگرانه داشت، اما با ورود صنعت چاپ به ايران با تهديد زوال روبهرو شده بود. ضرورتهاي فني چاپ سنگي نيز سبب شد كه در شيوة تحرير خط فارسي تغييرهايي ايجاد شود. در فنآوري اين چاپ، چون نقش حروف از كاغذ به سنگ، و سپس از سنگ به كاغذ ديگري منتقل ميشد و در انتقال مضاعف، درجة وضوح كلمات كاهش مييافت، نوعي به اصطلاح «چاقنويسي حروف» كه پيش از آن در خط فارسي معمول نبود و خوشنويسان از آن پرهيز ميكردند، در كتابت براي چاپ سنگي باب شد.
چاپ سنگي بهرغم مزيتهايش، محدوديتهايي هم داشت. اين محدوديتها در رقابت با فنآوريهاي ديگر چاپ، كه در جهان غرب به سرعت در حال تحول بود و راه يافتن فنون عكاسي، فنون شيميايي، فنون انتقال و تكثير نقش، فنون مكانيكي و فنون ديگري به آن، بر توان آن ميافزود و صنعت در حال رشد نشر، زمينة جذب آنها را فراهم ميساخت، به ناگزير ميدان را براي فنآوريهاي كارآمدتر و اقتصاديتر خالي ميكرد. از سالهاي نخستين حكومت ناصرالدين شاه، حدوداً از 1270 ق، به مدت سي سال تا حدود 1300 ق كه با اواخر سدة 19 م مقارن بود، چاپ سنگي در ايران در اوج شكوفايي خود بود و به سرمايه، پيشگامي، ابتكار و پشتيباني عدهاي و نيز به سبب سودآوري نسبي كار و كسب جديد كتاب، آثار نسبتاً بسياري به شيوة چاپ سنگي در ايران منتشر شد. دستگاههاي چاپ سنگي به طور متوسط ساعتي 200 برگ تكثير ميكرد و با يك سنگ چاپ، تكثير 700 برگ، يا اندكي بيشتر، امكانپذير بود و نياز آن زمان هم به كتاب بيش از اين شمارگان نبود. مهارتهايي كه براي چاپ سنگي لازم بود، از اين قرار است: خطاطي، نقاشي، تذهيبكاري، سنگتراشي، تيزابكاري، مركبزني، كاغذگذاري، چرمگذاري، غلتككشي (يا چرخكشي)، كاغذبرداري، لاييگذاري، و چند مهارت جزئي ديگر. استادِ چاپ، برترين مهارت را در چاپ سنگي داشت و بر كار همة اجزاي چاپ نظارت ميكرد.
چاپ سنگي در تبريز، تهران و چند شهر ديگر، نه تنها براي چاپ كتاب، بلكه براي چاپ نشريات، جزوهها و اعلانها هم به كار رفت و صنعت و حرفة آن طي چند سال شكل گرفت. كتابهاي منتشر شده در ايران به شيوة چاپ سنگي، در مجموع و از جنبههاي فني، هنري، تبويب، تنظيم اجزا با كتابهاي فارسي كه در هند، عثماني، تركستان، افغانستان و مصر چاپ شده است، تفاوتهايي دارد و از ويژگيهايي از آن خود بهرهمند است.
(فنون بنيادي چاپ سنگي را در چاپ افست ميتوان حفظ كرد. در پاكستان و نقاطي در هند كه خط عربي با نشانههاي خاصي براي زبان اردو به كار ميرود، بسياري از كتابها و حتي نشريات را با دست كتابت و به شيوة افست چاپ ميكنند. نابودي چاپ سنگي در ايران و از ياد رفتن دانشهاي فنّي و هنرهاي آن، از زيانهاي بزرگ فرهنگي است. در جنبشهاي فرهنگي اروپا براي زنده نگاه داشتن و غنا بخشيدن سنتهاي پيشين، چاپ سنگي در مقياسهاي محدودي به كار گرفته ميشود. شنيدهام در سالهاي اخير چند تن از هنرمندان ايراني كتابدوست به كوششهايي از اين نوع دست زدهاند. حفظ و تداوم سنت چاپ سنگي بدون پشتيباني دولت و دانشگاههايي كه رشتههاي هنري با گرايشهاي كتابآرايي دارند، ميسر نيست. احياي چاپ سنگي، حتي در مقياسي محدود، به رشد هنرهاي مرتبط با آن كمك خواهد كرد، هنرهايي كه بخشي از خلاقيتهاي هنر ايراني با آنها متجلي شده است).
ادامه دارد