من خالقم، بالاترین منصب را دارم/ پریسا احدیان

mashayekhi

جمشید مشایخی هم از میان ما رفت. روز شنبه هفدهم فروردین یاران و دوستدارانش او را به دست خاک می سپارند. با دریغ و افسوس مروری می کنیم بر دیدار و گفتگویی که در دی ماه 1394 با وی داشتیم. یادش گرامی باد و خاک بر او گوارا: 

صبح روز پنجشنبه، هفدهم دی ماه سال یکهزار و سیصد و نود و چهار، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار در چهل و دومین نشست از مجالس کتابفروشی آینده با همراهی مجلۀ بخارا، میزبان جمشید مشایخی  بازیگر تئاتر و سینما و تلویزیون بود.

جمشید مشایخی متولد سال 1313 ه.ش در تهران است. وی دارای نشان درجۀ یک هنری است. در سال 1336 به استخدام ادارۀ هنرهای دراماتیک در آمد و به عنوان بازیگر کار خود را در برنامۀ نمایشی کانال سوم غیر دولتی آغاز کرد و با ایفای نفش در فیلم کوتاه «جلد مار» به کارگردانی هژیر داریوش به همراهی فخری خوروش جلوی دوربین رفت. بازی جمشید مشایخی در نقش های مختلف از جمله نقش های تاریخی همچون «شازده احتجاب»، «کمال الملک» و رضا تفنگچی خوشنویس در سریال «هزاردستان» می باشد. او در سال 1363 بابت بازی در دو فیلم «گل های داوودی» و «کمال الملک» برندۀ سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنوارۀ فجر شد. از نمایش های مهم او بازی در نقش بزرگ آقا در نمایش «میراث» بهرام بیضایی در تالار 25 شهریور در آذرماه 1346 بوده است.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمان این نشست بیان داشت که خاطرات استاد مشایخی به رضایت خود ایشان پس از مدت ها توسط او جمع آوری و تدوین خواهد شد. سپس از پری صابری و ناهید طباطبائی دعوت کرد تا به گفتگو با جمشید مشایخی بپردازند.

پری صابری در مورد اولین تجربۀ بازی خود با کمال الملک سینمای حاتمی، یادی از نمایش «مرده های بی کفن و دفن» کرد و گفت:

“من کار تئاتر را با یگانه هایی شروع کردم که یگانه ترین آن ها جمشید مشایخی بود. در سال 1342 اولین و آخرین بازی من در دنیای تئاتر،  در نمایش «مرده های بی کفن و دفن» اثر ژان پل سارتر بود. نگاه جمشید و ترسی که از نقش او به عنوان جلّاد در نمایش داشتم را هیچگاه فراموش نمی کنم. با وجود اینکه بسیار شخص مهربانی بود اما چنان باور پذیر به ایفای نقش می پرداخت که گاهی حس می کردم نکند واقعا جلادی شود! در زندگی هنری او هیچگاه ندیدم که در ارائه ی نقشش کوتاهی کند و در مقابل مسائل مالی که می توانست کمک حالش باشد، کوتاه بیاید. دوره ای با جمشید و دیگر دوستان شروع به کار کردم که بخش جدیدی از دنیای مدرن در هنر شکل گرفته بود. دورۀ استثنایی که نه تنها در تئاتر بلکه در سایر هنرها مثل نقاشی و سینما و… ایجاد شده بود. پس از سال ها امروز در کنار جمشید قرار گرفتم و آن نگاه پرشورش هنوز تمام نشده است و شعف زندگی را در چشمانش می بینم. جمشید مشایخی احترام زیادی برای جایگاه زنان داشت. فیلم قیصر برای من آغاز سینمای خاصی بود. حسنی که کارهای مشایخی داشت این بود که  بازی نمی کرد بلکه خودِ کاراکتربود و نقش را انجام می داد. استاد سمندریان بازیگران را نوعی پرورش می دادند که تمام وجود درونی آن ها را بالا می کشید و بچه ها را می ساخت و بودن را نه ادای نقش را درآوردن را به بازیگران می آموخت. جمشید مشایخی همیشه بود و نقش را انجام می داد و حس می کردم خود شخصیت وجود دارد. معنای هنر خودنمایی نیست، بودن است و راز ماندگاری جمشید همین است.

پری صابری، جمشید مشایخی و علی دهباشی - عکس از مهدی خدیری
پری صابری، جمشید مشایخی و علی دهباشی – عکس از مهدی خدیری

علی دهباشی: لطف کنید از دنیای تئاتر و زندگی خود در بخش هنر نمایش سخن بگویید:

جمشید مشایخی:  در سال 1336 ه.ش خدمت من در ارومیه به پایان رسید و به تهران بازگشتم. پدرم که افسر مهندس ارتش بود به خوبی می دانست که علاقۀ زیادی به تئاتر دارم. وقتی کلاس پنجم ابتدایی بودم هر وقت ما را به تهران می آوردند برای دیدن تئاتر می رفتیم و از همان زمان به بازیگری علاقه مند شدم. به من گفتند اداره ای با عنوان ادارۀ هنرهای دراماتیک به مدیریت دکتر مهدی فروغ تأسیس شده است. پدر از طریق یکی از دوستانش مرا به آقای فروغ معرفی کرد. وقتی نزد ایشان رفتم. کتاب نمایشنامه ای به من دادند و دیالوگی را انتخاب کردند و گفتند که بخوان! حتی امتحان خط از من گرفتند. اولین کسی که در ادارۀ هنرهای دراماتیک استخدام شد من بودم! آقای فروغ ریاست اداره را در دست داشتند و احمد آقا ولی تلفنچی و بنده بودیم! پس از آن به دنبال میز و صندلی و تجهیز اداره رفتیم. بعدها عزیزان و دوستان دیگر در اداره استخدام شدند. این سال ها تا سال 1339 اینچنین گذشت. در سال  1339 سالنی برای اجرای تئاتر و چهرۀ شناخته شده ای نداشتیم. تئاتر های لاله زار تعطیل شده بود. بنابراین بیشتر نمایش های ما به صورت زنده در تلویزیون در کانال دو فعلی که آن زمان یک شبکۀ خصوصی بود، پخش می شد. یکی از شخصیت های مؤثر زندگی من حمید سمندریان بود. ایشان در آلمان کارگردانی خوانده بودند. من از همه آموختم اما بیش از همه استاد حمید سمندریان، استاد من در تئاتر بود و در دو کار نمایشی، افتخار همکاری با او را داشتم. «مرده های بی کفن و دفن» اثر ژان پل سارتر  و «آندورا» اثر ماکس فریش بود. یک نکته خدمت حضار محترم عرض کنم در همان اوایل کار در سال هزار وسیصد وچهل وسه بود نمایشنامه مرده های بی کفن و دفن اثر سارتر را در خدمت خانم پری صابری بازی می کردم . یک روز آقای ابراهیم گلستان و خانم فروغ فرخزاد آمدند به دیدن نمایش . بعد از من خواستند که در فیلم خشت و آینه بازی کنم. یادم است چندین جلسه روی من کار کردند تا از آن حالت کار بازیگری تئاتر دربیایم و آماده کار بازی در فیلم شوم. بنابراین حقی برمن دارند و من از ایشان بسیار اموختم.