محمد کلانتری که در شعر «پیروز» تخلص میکرد پس از یکسال دست به گریبانی با بیماری که در اثر سکته عارض او شده بود بناچار در روز هشتم اردیبهشت جاری ۱۳۸۹ شمسی در بیمارستان ایرانمهر تهران جان به جانآفرین تسلیم کرد و در جمعه دهم در قطعه ۷۶ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
محمد کلانتری در دوم اردیبهشت سال ۱۳۰۶ شمسی در شهر مشهد در محله سرشور چشم به روی هستی گشود و هنوز بسیار خرد بود که همراه خانوادهاش از مشهد به تهران آمد. او میگفت بنا به شغل پدرم چند سالی را در شاهرود ساکن شدیم و بعد به تهران آمدیم. پدرم خیلی زود درگذشت و بار زندگانی را مادرم به دوش کشید. من مجبور شدم از روزگار خردی تن به کار بدهم. از این روی هم در تهران درس میخواندم و در یک کارخانه بلورسازی کار میکردم علت اینکه من از خردی مشغول کار شدم این بود که چون پدر را خیلی زود از دست دادم مشکلات زندگانی ما به دوش مادرم بود، سعی میکردم برای خرج زندگانی کمکی باشم برای مادرم که زیاد زیر بار زندگانی رنج نبرد. در ضمن روی علاقهای که به مطالعه داشتم کمکم به طرف مطبوعات کشیده شدم و از سال ۱۳۳۰ شمسی همکاری خودم را با مجله امید ایران شروع کردم. اما در اثر اختلافی که با مدیر امید ایران آقای علیاکبر صفیپور پیدا کردم قریب دو سال سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ ش را با امید ایران ترک همکاری کردم و در استودیوی فرخ غفاری مشغول کار شدم ولی باز آقای صفیپور با من تماس گرفت و مرا به امید ایران بازگردانید و همکاری خود را از سال ۱۳۵۰ شمسی با مجله تماشا و بعد سروش آغاز کرد تا اینکه از سال ۱۳۶۵ شمسی که به سن ۶۰ سالگی رسید خود را بازنشسته کرد. در سالهای مختلف از مجموعه سرودههای خود از آنچه را که امکان نشر داشت در سه دفتر منتشر کرد:
۱. مجموعه شعر پایان شب ، ۱۳۳۵ شمسی / ۲. سرود صحرا ، ۱۳۳۶ شمسی / ۳. سرود خورشید ، ۱۳۴۱ شمسی / ۴. سپیدهدم ، ۱۳۵۷ شمسی.
کلانتری بعد از بازنشستگی دیگر جایی کار نکرد و در منزل به مطالعه پرداخت. نگارنده بارها از او خواهش کردم که خاطرات دوران روزنامهنگاری خود را بنویسد اما میگفت من دوست دارم که بیشتر مطالعه کنم تا چیزی بنویسم.