فرهنگ دوستی علی دهباشی/ مجید سلیمانی

فکر می‌کردم که «سخن هر چه گویم، همه گفته‌اند». در خصوص فرهنگ‌دوستی علی دهباشی، از جنس عاشقان گرم‌رویی که در میان همه فراز و نشیب‌ها، تشویق‌ها و بی‌مهری‌ها، آسانی‌ها و سختی‌ها، جان بی‌قرارشان در جستجوست و «چشمشان بر راه و بر منزل بود» و منزل البته ایران است و فرهنگ آن. آرزو دارم که هر چه زودتر از میان آتش امراض بگذرد و خوش و خرم باز گردد، میان عزیزان خویش و فرهنگ‌دوستان ایرانی. 
 
فیس بوک این خاطره را یادآوری کرد از نوشته سه سال پیش من در بخارا، و دهباشی سی سال است که به تنها تن خویش کاری کرده است کارستان، روزها با مجله بخارا و شب‌ها با محفل‌های بخارا.
 
در بخارا خویِ آن خواجیم اجل / بود با خواهندگان حُسنِ عمل‌
دادِ بسیار و عطایِ بی‌شمار / تا به شب بودی ز جودش زر نثار
زر به کاغذ‌پاره‌ها پیچیده بود / تا وجودش بود می‌افشاند جود
همچو خورشید و چو ماهِ پاک‌باز / آن چه گیرند از ضیا بدْهند باز
 
مجید سلیمانی