شب شیون فومنی برگزار شد/پریسا احدیان

عکس ها از: ژاله ستار

عصر سه شنبه، چهارم دی ماه سال یکهزار و سیصد و نود و هفت، چهارصد و شانزدهمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی بنیاد فرهنگی و هنری شیون فومنی و خانۀ اندیشمندان علوم انسانی به شب «شیون فومنی» اختصاص یافت.

در این شب که در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی به مناسبت هفتاد و دومین زادروز این ترانه سرا و شاعر معاصر برگزار شد، سخنرانان: محمد روشن، قدمعلی سرامی، محمد سریر، فرهاد طهماسبی، علیرضا حسن زاده، و شمس لنگرودی در پیامی تصویری، حامد فومنی و علی دهباشی در حضور حاضرین و میهمانان از جمله: هادی سودبخش، محمدرضا نادرپور برادر گرامی نادر نادرپور، عظیم زرین کوب فرزند استاد زرین کوب فریده دریامج، محمود آموزگار، ضیاء الدین شفیعی، منصوره تدینی، نرگس روانپور، مجتهد شبستری، میلاد کیایی و حسین محجوبی به سخنرانی پرداختند.

پخش کلیپ هایی از شعرخوانی شیون فومنی و همینطور دو نماهنگ با نام های «در سفر گمشدن» با صدای محمد نوری و آهنگسازی محمد سریر و شعر شیون فومنی و ترانه گیلکی «کاغذ نیویس» با صدای فریدون پوررضا از ترانه های شیون فومنی به نمایش گذاشته شد.

در ادامه می توانید شرح این گزارش را مطالعه بفرمایید:

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس با اشاره به بخش هایی از زندگینامۀ شیون فومنی چنین سخنانش را آغاز کرد:

“شیون فومنی (میراحمد فخری نژاد) سوم دی ماه 1325 چشم به جهان گشود. او از معدود شاعران مردمی و محبوب سواحل صبوری خزر است که به گواهی آثارش به عنوان شاعر موفق دو زبانه در عرصۀ شعر گیلکی و فارسی در ادبیات معاصر خوش درخشید. شیون فومنی در شعر گیلکی از مفاخر و مشاهیر ادبیات شمال کشور به شمار می رود. او با دکلمۀ اشعار گیلکی اش در قالب آلبوم های صوتی «گیله اوخان» (پژواک گیلان) در جایگاه شعر مخاطب دار شمال با اقبال کم نظیرخاص و عام در پیوندی عاشقانه و تنگاتنگ با مردم و زندگی مردم نام خود را به عنوان یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین شاعر گیلکی سرا در تاریخ ادبیات گیلان به ثبت رساند.

شیون فومنی به عنوان شاعر دو زبانه در شعر فارسی نیز از شاعران توانا و نامدار معاصر است. او در سرایش غزل فارسی در پیوند هنرمندانۀ سنت و نوآوری از نظر وجوه برجستۀ سبک فردی و شخصی  در زمرۀ شاعران «غزل نوسرا» و «نوآور در غزل» است. ترانه سرایی از دیگر فعالیت های ادبی شیون است که کلام آهنگینش در آثار آهنگسازان و خوانندگان صاحب نام از نظر سبک ادبی رنگ و جلوه ای خاص خود را دارد.

شیون فومنی در غروب 23 شهریور 1377 در تهران چشم از جهان فروبست و در سلیمانداراب رشت آرمید.”

در این بخش نماهنگی از فعالیت های بنیاد فرهنگی و هنری شیون فومنی به نمایش گذاشته شد. 

در ادامه علی دهباشی از دکتر محمد روشن دعوت کرد تا به سخنرانی بپردازد.

محمد روشن در سخنانش با اشاره به دو واژۀ گیلک دان و گیل اندیش در وصف شخصیت شاعری شیون فومنی اینچنین گفت:

“همواره احساس شرمندگی می کردم، در محضر بزرگوارانی که در محافل شرکت می کردند، سخن بگویم. امروز بار من فزون شد. هیچ اشاره ای به این نکته نرفته بود که بنده دربارۀ یک شاعر گرامیِ سخنورِ ارجمند که با تیزهوشی خاص کمک به اشاعۀ شعر خود کرد، بگویم؛ به این معنی که رسم عمومی ما در ایران بر این بود که هر کسی مجموعه ای یا دفتری از اشعار خود به چاپ می رساند، تا همگان، خواستاران و دوست داران برخوردار شوند، ولی مرحوم شیون فومنی نخستین بار این رسم را به یک معنی نادیده انگاشت و شعر خود را با آوای دلنشین خود قرین کرده است. لابد به خاطر دارید که دفتری – به گمان من- پیش از سی دی های این شاعر گرامی ما دیده نشده بود، یا من اشتباه می کنم! بسیار سپاسگزار خواهم بود اصلاح بفرمایید. ما نخستین بار     سی دی هایی از شعر روانشاد شیون شنیدیدم و از او بهره گرفتیم. نمی دانم این نکته مورد تأیید همه هست؟”

وی در ادامه افزود:

“من نخستین بار با دکلمه و گفتار او آشنا شدم تا با اثری مکتوب. اینک در کتابخانۀ خود دو مجموعۀ شعر از این شاعر شیرین گویِ زبان و به راستی گیلک دان و گیل اندیش دارم. یکبار هست کسی به زبانی می اندیشد و کسی هست که با زبانی زاده می شود و کسی هم هست که در طول زندگی زبانی را می آموزد. او با مجموعۀ نشر آوای خود، خود را شاعری به زبان گیلکی معرفی کرد.

به هر حال آنچه برای ما مهم است شیون است که با دریغ فراوان باید گفت مرگی زودهنگام داشت. معمولا ما دوست تر داریم عزیزانی که به هنری متصف هستند. آن هم هنر شاعری که آن را در شمار برترین هنرها می شماریم. ما شیون را به عنوان شاعر می شناسیم. ولی او در حقیقت با ارائۀ آوایش، خود را خوانندۀ شعری دلپذیر تعرفه کرد و همان باعث و بانی مجلس باشکوهی مثل امروز از بزرگان شعر و ادب و زبان فارسی شد. آرزوی شادی روان آن بزرگوار را کرده و بر ای مدیر اندیشمند بزرگوار بخارا مزید توفیقات را طلب می کنم.”

دکتر محمد روشن از شخصیت شعری شیون فومنی سخن گفت
دکتر محمد روشن از شخصیت شعری شیون فومنی سخن گفت

در این بخش کلیپی از شعرخوانی شیون به زبان فارسی پخش شد.

سپس قدمعلی سرامی به بررسی محتوای اشعار شیون پرداخت و چنین سخنانش را آغاز کرد:

“با شادروان شیون در ده سالۀ آخر عمرش رویارو شدم؛ در خانۀ دوستی فاضل و دانشمند و شاعر هنرمند، دختر حبیب یغمایی. شیون در سال 1377 به رحمت خدا رفت. سه سال از من کوچکتر بود. الان بیست سال است که او را با خود نداریم. شاعری بود که قبل از اینکه از کاغذ برای رسیدن به اشعار محلی استفاده کند، صدای خود را سرمایۀ کار کرد.

واقعا شیون بخشی از هنر شاعری اش در خواندن اشعارش بود. به قدری زیبا می خواند که آدم متوجه نقصان های احتمالی کارش نمی شد. شیون می گفت که من دوست دارم دنیا با من بخندد، نه بر من بخندد. یک حرف اضافه که جا به جا شود این همه تغییر بوجود می آید. و خب واقعا هر جا این مرد را دیدم و شاید جمعا 300 ساعت، وقت با این مرد شاعر و دوست داشتنی سپری کردم، همیشه حضورش نشاط افزا بود و توشۀ با شیون بودن این بود که تو هم مثل او شادمانه باشی. این یک قضیۀ بزرگی بود که در این مرد و تمام شعرهایش دیدم که داعی ما به نشاط و شادی است. همان چیزی که در سمفونی معروف بتهوون آمده است.

اما اینکه چرا اسم خودش را شیون گذاشته است، فکر می کنم به دنبال همان تمایلی است که از قرن نهم به بعد در میان ما ایرانیان گسترش یافت و با شعرایی برخورد می کنیم که نام های اندوهگین اختیار می کردند مثل دریا، اشک، سرشک و اینطور نام ها.  شیون هم در یک گردش ذهنی به یک نتیجه رسیده بود و اسم مستعارش را شیون گذاشته بود. و در شعرهایش این دوگانگی همیشه هست. بزرگترین شگردهایش این است که این دوگانگی ها را نمایش دهد و بعد ضرورت حضور باهم بودنشان را هم با شعرش به ما متجلی می کند.

می گوید:

عاشقی نکرده ایم/ من به چشم گاو/ سبزه ام/گاو در نگاه من/ کباب

طنزی کاملا در این شعر پیداست. اما این دو رفتار در عین حال که طنز آمیز هستند، یکی از جدی تری       فکر هایی است که در شعر فارسی وجود دارد. وقتی ما به فکر خود و منفعت خودمان باشیم، عشق پرواز می کند و می رود. عاشقی نمی کنیم به دلیل اینکه هر کدام نگاهمان به دیگری به خاطر سود مادی است.”

وی در ادامه اظهار داشت:

“فرزند این مرد شاعر و هنرمند شعرهای گوناگون او را گردآوری و چاپ کرده ؛ یک مجموعه را به شعر سپید و باقی به غزل ها و رباعیات و مثنوی اختصاص داده است. امری که من در شیون در این ده سال 1367 تا 77 مشاهده کردم و فهمیدم این هست که به سرعت توانست خود را از یک شاعر محلی سُرا بالا بکشد و تا سطح یک شاعر ملی صعود کند و به کل انسانیت و به کل جهان فکر کرده و اعلام کند من دیگر به عنوان یک شاعر قوم خاص نیستم. وقتی فضانورد روسی به زمین بازگشت، پرسیدند آن بالا چه حسی داشتی؟ گفت که آن بالا حس می کردم بچۀ روسیه نیستم و فرزند کرۀ زمینم! واقعا این سخن برای من حاکی از این است، انسان تا در جایگاهی قرار نگیرید که خودش را متعلق به کل بزرگتر نبیند، نمی تواند مدعای کل بودن را با خودش یدک بکشد و شیون تا مرتبۀ انسانیت، ذهنش جهانی بود. مولانا جلال الدین این سطحی که شاید شیون آن را ادراک کرده بود که می گفت:

رقص است زبان ذره زیرا

 جز رقص دگر بیان ندارد

هر سو نگران توست دل ها

وان سو که تویی گمان ندارد

این عالم را کرانه ای هست

عشق من و تو کران ندارد

شب شیون فومنی در خانه اندیشمندان علوم انسانی
شب شیون فومنی در خانه اندیشمندان علوم انسانی

من همۀ اشعار ایشان را خوانده ام و بخش قابل توجهی را در زمان حیاتش شنیده ام. واقعا روی آدم اثر می گذاشت؛ اما شعر “نوبت آخر” را امروز خواندم. یک مثنوی 161 بیتی است که واقعا این مرد در یک حیطه ای قدم گذاشته که حتی ما او را پیش از مولانا جلال الدین می توانیم ببینیم. رشدی در این مرد هست که در مثنوی او این را می بینیم که او را بسیار بالا قرار می دهد، بالای بالا، در اوج. این مثنوی از اول تو را متوجه می کند که شیون تحت تأثیر مولانا است؛ چون با «نی» شروع می شود و حتی در جایی بیتی از مولانا را نقل می کند و اندیشه های او را می آورد. و کلا به ما حالی می کند که ساحات زندگی عرفانی را در جایی از زندگی اش ادراک کرده است. وقتی این را می خواندم، گمان کردم این آخرین پیغام های نامه رسان اصلی عشق به این مرد است. شاید شعری باشد که در هفته های آخر زندگی اش آن را سروده است. درخششی که از نظر حال و حالمندی این مثنوی دارد، بسیار باشکوه و از نظر زبان بسیار متعالی است. همگی این شعر حکایت از تعالی و رشد این مرد در قلمرو عرفان می کند.

 من این شعر را به عنوان زیباترین شعر شیون معرفی می کنم و دوست می دارم که فرزندش این شعر را به صورت جمیل تری منتشر کند. تا این عرصه ای که درون اشعار اوست گشوده شود. برخی از شعرهای او محتاج تفسیر هستند و درک متعالی این شعر برای مخاطب ایرانی خیلی ضروری است:

پستوی شب است و پچی پچی از گله ها

خون دل ما به شیشۀ فاصله ها

آه این چه بهار بدشگون آغازی

بر آتش گل کباب شد چلچله ها

این رباعی و آن مثنوی را که می خوانیم، همگی شوق و ذوق زیستن است، آن هم در لحظه ای که مرگ به آدم چشم غره می رود. و ترکیب این دو است: مرگ و زندگانی. واقعا همین حال را دارد که در مصرع چهارم این رباعی می بینیم. یعنی یک نمایی از درهم آمیختگی دو امر زیبا و روا. گل شأن آتش را پیدا می کند، برای اینکه چلچله را که بشارت آور گل و بهار است، از بین ببرد. این مایۀ طنز زیبایی که در این رباعی هست و در آن مثنوی هم دیده می شود. اشعار او در ذهنیت همۀ اعصار می گنجد و یک گلۀ پنهان و ظریفی را با ما در میان می گذارد؛ ولی در عین حال حاصل از شأن والایی است که شاعر برای خود قائل است. همۀ شعرهای شیون از دیدگاه زبانی فاصله ای با زبان شعر معاصر دارد؛ یعنی یک نوع مدرنیسم نیمه پنهان، هم در شعر کلاسیک و هم در شعر نو او هست. و این بخاطر این است که روان شیون، روانی بوده که در عین حال که در چهرۀ او آرام به نظر می رسیده است، همیشه توأم با عدم آرامش است. این جامعیت اضداد را در رفتار شیون دیده ام. اگر بخواهیم این مرد را بهتر بشناسیم، راهش تنها این است که آثارش را مطالعه کنیم. منتهی آقای حامد فومنی زحمتی بکشند و برخی اشعار که نیازمند توضیح هستند، بیاورند. مثلا از درونمایه های اساطیر مسیحی خیلی استفاده کرده است؛ از داستان مریم و عیسی و … و بی گمان تحت تأثیر احمد شاملو است. حس غریزی که در همین شعرهای نو شاعر می بینیم، حکایت از این دارد که ادراکی از رابطه در کارش هست که تنها مربوط به رابطۀ آدم ها و حیوانات نیست؛ بلکه در ذهن شیون همۀ عالم در مرابطه هستند و این ها باعث می شود جهان زیباتر جلوه کند. شما این درک را در این مثنوی ببینید:

هر دمی سر زنده می جوید تو را

بازدم از مرگ می گوید تو را

این مرد می خواهد بگوید زندگی و مرگ ما هر دو نفس ما را می سازند. یعنی تنگاتنگیِ متضادها در این مثنوی در ساحتی ریخته شده است که ما از مولانا توقع داریم. مولانا همین مطلب را در غزلی در دیوان کبیر می گوید: خمش که عقل درشکست این عجایب ها. خدای جهان دنیا را مثل اعداد علم جبر آفریده است. این شعر جزو آثار اواخر زندگی شیون بوده است. می گوید:

موج زن در اطلس بی تابی ام

آبی ام من، آبی ام من، آبی ام

وقتی این شعر را می خوانم به یاد مثنوی خودم می افتم که نامش را مثنوی مینوی گذاشته ام و امیدوارم به زودی منتشر شود. در مثنوی ام می گویم:

آسمان آبی است تا آبی شویم

غرقه در ژرفای خودیابی شویم

من نمی دانم در آن لحظه های پایان بر این مرد چه می گذشته است که توانسته چرخۀ اصلی خود را عین آبشار به ما نشان دهد. شیون با همۀ سرکشی و غرروی که داشت، افتاده ترین شاعری بود که در عمرم دیدم. شاید با صد شاعر معاصر هم نشینی کرده ام که یکی شیون بوده است و آن متفاوت تر از همه بوده است.”

در این بخش نماهنگی با نام «در سفر گمشدن» با صدای محمد نوری و آهنگسازی محمد سریر و شعر شیون فومنی به نمایش گذاشته شد.

سپس دکتر محمد سریر از آشنایی خود با شیون و ترانه های او و آهنگسازی قطعۀ «در سفر گمشدن» چنین گفت:

“صحبت در مورد یکی از انسان های یگانه و هنرمندی است که زندگی اش هم هنرمندانه و هم انسانی بود، بسیار مشکل است. هنرمندی که عارفانه زندگی کرد.

آشنایی من با شیون فومنی در بیش از دو دهه قبل بود؛ اگرچه دورادور با شاعرانگی او کم و بیش آَشنا بودم ولی آنچه در ذهن و ضمیرم بود، اینکه او به گویش گیلکی شعر می گوید و طبعا من در ادراک آن محروم بودم همچنانکه از اشعار آذری شهریار بزرگ.

روزی تلفنی صدای او را شنیدم. خودش را معرفی کرد و ابراز علاقه مندی کرد که دیداری داشته باشیم و من استقبال کردم. به منزل آمد با همان خضوع و توضیح داد که محمد نوری را دیده، او در ضمیرش ارادتی به نوری می ورزید و نوری آهنگ گیلکی هم خوانده بود و اساسا نام فامیل نوری این شبهه را به ذهن متبادر می کرد که اصل شهرهای شمالی ایران است و طبعا با این شاعر یگانه آشنایی دارد.

صحبتی داشتیم و از همینگونه توضیحات؛ از خلقیات انسانی محمد نوری و اینکه اهل شناخت و معرفت است و آن روز با یک انسان هنرمند متفاوت از نظر خلاقیت و معرفت و جهان بینی آشنا شدم. دسته ای از اشعارش را که با خط خودش نوشته بود را برای من آورده بود و در واقع آنچه در آثار من احساس کرده بود، به دلش نشسته بود و آن را متناسب با اندیشه اش احساس می کرد.

احساسات و اندیشۀ ما در همانجا گره خورد و من اولین کار را روی «در سفر گمشدن» نوشتم. چه به مفهوم عمیق عرفانی و نابی است:

هنوز در سفرِ گمشدن دیاری هست

برای گوشه گرفتن کنار یاری هست

چه مفهوم غریبی برای من بود و هست. اصلا این حس را که گاهی انسان می خواهد گُم بشود را در این مصراع کوتاه و گویا و عمیق تصور هم نکرده بودم. اشعار شیون همه چشم اندازی کاملا متفاوت از آنچه از ادبیات کهن ما بجای مانده، دارد. او در استخدام کلمات و آن حس ناب یگانه است. در سفر گمشدن را نوشتم و با محمد نوری که شیفتۀ شیون شده بود، به ضبط رساندم. به نظرم سال ها بعد بیشتر ابعاد ژرفای این سخن برای مخاطبی ملموس و مشهودتر شود:

سیاه شد نفس خانه از دمِ تکرار

برای تازه شدن طرف جویباری هست

تضادهای بسیار غریب در هنر شعر سرودن اوست.

در خاتمه تشبیه درخشانی دارد:

به پیش چشم تو با خویش می توان گفتن

ملول کوچۀ آیینه ها غباری هست

دکتر محمد سریر از ترانه‎های شیون فومنی سخن گفت
دکتر محمد سریر از ترانه‎های شیون فومنی سخن گفت

این ترکیب از کلام با همۀ سال ها مطالعه در این حوزه بسیار برایم نه تنها بدیع بود بلکه در ژرفای قلبم نفوذ می کرد.”

وی در ادامه اظهار داشت:

“در همان ماه ها، آخرین دیدار من با این عزیز هنرمند در بیمارستان بود که او برای عمل کلیه بستری و عمل تعویض کلیه انجام داده بود. چقدر امیدوار بودم و برایش دعا می کردم که خداوند به عنوان یک مخلوق بلندمرتبه و یک انسان متعالی او را سلامت بدارد. از بیمارستان چند روز بعد از عمل تلفنی تماس گرفت و ابراز خوشحالی کرد که کارهای او ضبط شده و خواست آن ها را بشنود. شال و کلاه کردم و به بیمارستان طالقانی رفتم. خودم هم سی سال قبل در همین اطاق سی سی یو بیمارستان برای ناراحتی قلبی خوابیده بودم. او را به یک اطاق ایزوله، با بینی پوشیده شده آوردند. نگاه و صحبتی کوتاه داشتم و نوار را به او دادم. با عشق آن را شنیده بود و تلفنی مرا تشویق کرد و مهرش را نثار من کرد و آن آخرین دیدار ما بود. اگرچه آن قطعۀ دیگر با شعر این بزرگ به این تلخی نبود:

اگر تو آمده بودی بهار می آمد

بهار با همۀ برگ و بار می آمد

قطعه ای است روشن و آفتابی، با زمزمه ای از امید و مهر.

شیرین طلوعی بود که خیلی زود غروب کرد. آنچه می دانم در سرزمین شمالی ایران او را هم پای شهریار در غزل می دانند و می گویند او شهریار گیلان است و براستی با همان توان و بداعت.

هنوز با اشعارش، با دست خط خودش روزگار می گذارنم. زمان را حذف کرده ام و وقتی به کیفیت مطلوب رسید، آن را ضبط خواهم کرد. یک قطعه آماده شده پس از چندین سال، فکر می کنم اگر او با ما بود آن را می پسندید.

بدون تردید اشعار شیون البته اشعار فارسی که من می توانم بخوانم از جهت بداعت و آن عبور از کلمات و رسیدن به تعابیر نو و ماندگار توان تأثیرگذار و ماندگاری بسیار دارد. من اندیشۀ او و تعابیر بدیع که از اندیشۀ یک انسان با همۀ آن مختصاتی که برای انسانیت قائل هستیم برخاسته را عاشقانه دوست دارم و یاد و خاطرۀ آن هنرمند عاشق را در همۀ احوال در خاطرم محفوظ داشته ام.”

در این بخش از مجلس، پیام تصویری شمس لنگرودی پخش شد که وی از اشعار شیون فومنی چنین گفت:

” هر چه از شیون یادم می آید، چهرۀ شاد و بشاش و باز و پذیرای او بود؛ منتهی خب یک دورۀ انقلابی گری بود و عوامل زیبایی شناختی در این بود اینگونه اسم ها گذاشته می شد. وگرنه خود او یک چهرۀ مهربان بود و انرژی بخش. این را در مورد شخصیتش در درجۀ اول می گویم؛ و تصورم این است که همین انرژی مثبت اوست که در اشعارش انعکاس پیدا کرده است. استعدادهای شاعری در بسیار می تواند باشد اما به گمانم رویکرد شاعر به زندگی و نگاهش دارای اهمیت است که برای مردم پذیر باشد یا آن ها را از شعر فراری دهد. مثالی بزنم: حافظ هرگز نمی گوید، زندگی شیرین است، کم تر شعری از حافظ داریم که ایرادی به زندگی نگیرد:

یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور

یعنی اوضاع خوب نیست و یوسف نیست. اما نوع رویکردش به زندگی شادخویانه و پذیرا و مثبت است. و خب در مورد مسائل نیاز به چنین دلداری های حکیمانه ای داریم. خب این رویکرد یعنی شخصیت هنرمند خیلی تأثیر  در شعرش دارد. اگر این مسأله با یک استعداد شگفت هم همراه باشد و با دانش کار هم همراه باشد در زبان فارسی می شود حافظ و سعدی و در بخش معاصر می شود شیون فومنی. شعر او هم مورد قبول اهل فن هست و هم مورد قبول کسانی که در شعر تخصصی ندارند و حتی مردم عادی. یک رویکرد هنرمند به زندگی است. شخصیت خودش، دانشش و درکش از شعر، مجموعا دست به دست هم می دهد تا ما در شعر چهره ای داشته باشیم مثل شیون فومنی.

شیون فومنی مسألۀ کوچکی نیست. یعنی اینکه در سال 58 انقلاب شده بود و صدا به صدا نمی رسید و همه هوار می کشیدند و بحث هایی هم مطرح بود و تقریبا بحث شعر نبود، خوب یادم هست وقتی جلوی دانشگاه قدم می زدیم در آن غوغا نوارها فروخته می شد و کتاب ها فروخته می شود، مرتب نوارهای شیون فومنی پخش می شد و مردم می خریدند و من خودم صدای شیون را اولین بار جلوی دانشگاه در راستۀ کتابفروشی ها شنیدم.

پخش پیام تصوثری شمس لنگرودی
پخش پیام تصوثری شمس لنگرودی

جالب تر این است که بگویم، سخت تحت تأثیرش قرار گرفتم چراکه از نظر شعری درست بود، خوانش درخشانی و طنز ظریفی داشت و مسائلی هم که مطرح می شد مسائل مردم بود. به طوری که من فامیلی داشتم که مکانیک بود بعد چند روز رفتم به خانه اش وگفت برایت یک چیزی می گذارم که کیف کنی. گفتم چیست؟ گفت بنشین برایت بیاورم و ضبطش را آورد و نوار گذاشت دیدم صدای شیون است و این نشانگر ارتباط عمیق شعر شیون با مردمی است که تخصص شعر ندارند و من که کارم در حوزه شعر است.

بعدها دیدم کسانی که گیلکی زبان نیستند، از لحن او و خواندنش و شادی در صدایش و شادخویی در صدایش بود لذت می برند و از دیگر می پرسیدند معنی چیست؟”

شمس لنگرودی ضمن عذرخواهی از عدم حضورش در این مجلس، در پایان سخنانش شعری را به مناسبت زادروز شیون فومنی تقدیم او کرد:

“هدیه ام از تولد گریه بود

خندیدن را تو به من آموختی

سنگ بوده ام

تو کوهم کردی

برف بوده ام

 تو آبم کردی

آب می شدم

تو خانۀ دریا را نشانم دادی

می دانستم گریه چیست

خندیدن را

تو به من هدیه کردی.”

نمایی دیگر از شب شیون فومنی
نمایی دیگر از شب شیون فومنی

سپس دکتر فرهاد طهماسبی سخنان خود را با رویکرد تأملی بر سبک فردی و شخصی در غزل های فارسی شیون فومنی با عنوان «تعبیر آب و آیینه» اینچنین بیان کرد:

“پرسش اساسی در این مبحث این است که غزل های شیون دارای وجوه سبک فردی و شخصی است یا در سایۀ سبک دورۀ غزل معاصر قرار دارد؟

فرضیۀ ما این بوده که غزل های شیون در سطوح مختلف سبک شناختی واجد وجوه برجستۀ سبک فردی و شخصی است و علاوه بر عناصر شاخص و مشترک در سبک دورۀ غزل معاصر دارای ویژگی های منحصر به فرد و هنرمندانه است.

روش پژوهش تحلیلی-توصیفی و بر مبنای مفهوم «وجه غالب» در نظریات یاکوبسن تکمیل آن در شیوۀ سبک شناسی مایکل ریفاتر است. نتایج پژوهش نشان می دهد:

1) درسطح زبانی دو مفهوم موازی «آب» و «آیینه» و مفاهیم پیرامونی و مرتبط و متداعی با آن ها از طرفی و دو مفهوم متقابل و متضاد و پارادوکسیکال «جنگل» و «کویر» و مفاهیم پیرامونی و مرتبط و متداعی با آن ها از طرف دیگر پربسامدترین منظومه های زبانی و وجوه غالب در سطح زبانی در غزل های شیون فومنی است.

گرایش به ترکیب سازی در زبان و ترجیح آن بر مفردات که در خدمت توسعۀ تعابیر و تصاویر شاعرانۀ قرار گرفته است. این فرآیند گرایش به ترکیب سازی نتیجۀ توجه به گویش محلی و اشراف هنرمندانه سبکی و هنجاری زبان فارسی تا دورۀ معاصر است.

شیون صحبت و سادگی زبان سعدی، سرزندگی و رندی زبان حافظ و ظرافت زبان صائب و صراحت زبان نیما در ترکیبی استادانه در سطح زبانی سبک فردی و شخصی خویش یکجا فراهم آورده است.

– در مرکز منظومه تصویری-تعبیری و تداعی گر «آب»، واژۀ مفهوم «آب» در مرکز و مفاهیم و واژگان پیرامونی و وابسته به آن قرار دارند: آبدیده، سبو، تر، خیس، سفال، رود، پل، ابر، تندر، بلم، دریا، گریه، آبگیر، تشنه، چشمه، ناشسته، سبزه، ساحل، صدف، خیساب، کوزه، یخ و ….

نمونه وار به ابیاتی از غزل «آواز راهبانه» از مجموعۀ یک آسمان پرواز اشاره می شود:

ای چشم آسمانی ات آئینه دار آب

سمفونی طبیعت دریا تبار آب

فانوس ماهیان شبِ کوچه باغِ موج

سوسوسی فَلس پنجرۀ زرنگار آب

آواز راهبانۀ خورشیدهای دور

در انزوای صومعۀ دردبار آب

ناموس عشق، عصمت پرهیز، ذات شرم

بانوی بانوانِ اصیل دیار آب

در من لهیب له له مرگ آور کویر

در تو هوای دهکدۀ همجوار آب

یادآور گذشتۀ شیرین شیونی

آه ای زلال زمزمۀ چشمه سار آب

دکتر فرهاد طهماسبی
دکتر فرهاد طهماسبی به سبک فردی شاعرانه در شعرهای شیون فومنی پرداخت

منظومۀ زبانی و تداعی گر «آب» پر بسامدترین منظومۀ زبانی در غزل های شیون فومنی است و بیانگر زیست جهان و تجربۀ شخصی و بی واسطۀ شاعر در پیوند با طبیعت و محیط پیرامون وی است که در ناخودآگاه شاعر تثبیت شده و در آفرینش صور خیال تازه ساخت های ترکیبی هنرمندانه در سطح زبانی سبک شخصی و فردی تجلی یافته است.

مفهوم دو واژۀ موازی و همراه با منظومۀ زبانی «آب» و مفهوم «آیینه» است یا واژگان و مفاهیم پیرامونی وابسته به آیینه که به ایجاد شبکه های تصویری تداعی گر منجر می شوند، عبارتند از: نظر، خیال، تصویر، قاب، مینا، شیشه، حضور، صیقل، دل، جلا، خلوت، توهم، طوطی، حیرانی و ….

منظومۀ «آیینه» در موازات منظومۀ «آب» یکی دیگر از وجوه غالب در سطح زبانی سبک فردی و شخصی در غزل های شیون فومنی است، نمونه وار ابیاتی از مجموعۀ «از تو برای تو» با عنوان «می خزی در پس اوهام»:

ای دل دوست که ظرفیت دریا داری

تو به اندازۀ تنهایی من جا داری

می شود از ستم ثانیه ها در تو گریخت

غفلت قله، فراموشی صحرا داری

هر چه جاری است پر از سرکشی سایۀ توست

خلوت نخلی و از زمزمه خرما داری

همه با اهل نظر چشم تو جز راست نگفت

نفسی شسته تر از آیینۀ ما داری

آسمانگیرتر از پنجره بودیم و گذشت

مگرم باز به پرسیدن گل وا داری

به دو چشمت که در آیینۀ آفاق خیال

مثل پرواز دو گنجشک، تماشا داری

در منش ریز که چون جام تمامی دهنم

در سبوی نفست خلسه دو بالا داری

می خزی در پس اوهام همه کودکی ام

هله خلخال مه خاطره در پا داری

مدد از باطن آن پیر بگیرم که ستود

آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری

یادآور می شود عنصر غالب «آیینه» از عناصر غالب زبانی در سبک هندی است که یک چندی به حاشیه رفته و در دورۀ معاصر مورد توجه قرار گرفته و از حاشیه به مرکز آمده است و چونان عنصری غالب در سطح زبانی سبک فردی در غزل های شیون فومنی در مرکز و کانون بخش وسیعی از تصویرها و تعبیرهای شاعرانه قرار گرفته است.

در کنار منظومه های موازی زبانی «آب» و «آیینه» منظومه های متقابل و متضاد زبانی «جنگل» و «کویر» در غزل های شاعر بسامد چشمگیری دارند؛ واژگان و مفاهیم وابسته به جنگل: درّه، شاخه، بیشه، سایه، آب، روییدن، گل، سبزه، باران، گیاه، باغ، درخت، شکفتن، کوه، سنگ، صخره و ….

واژگان و مفاهیم پیرامونی و همراه با کویر: دشت، غبار، عطش، خورشید، سراب، نمک، شور، آهو، لاله، خار، گردباد، زرد، سکوت، صحرا، سوز، مجنون، باد و دروغ، ریگ روان، بادیه، بیابان، شوره زار، تشنه، خاک، نخل، گون، شقایق و ….

برای نمونه ابیاتی از غزل «ساز خاموش» از مجموعۀ «پیش پای برگ» نقل می شود:

دشت ها را سوار باید و نیست

شیهه ای در غبار باید و نیست

خفته، روح جرقه در باروت

غیرت انفجار باید و نیست

در کویر شقاوت خورشید

تشنه را سایه سار باید و نیست

زخم از کهنگی پلاسیده است

التیامی به کار باید و نیست.”

وی در ادامه افزود:

“2) سطح فکری: پربسامدترین موضوعات و مضامین فکری در غزل های شیون فومنی، مسائل اجتماعی انتقادی عاشقانه و هستی شناسانه است. در مجموع غزل شیون، اجتماعی و عاشقانه است و تقریبا وجوه اجتماعی و عاشقانه در غزل های او برابری می کند. سروده های آغازین بیشتر طبیعت گرا و عاشقانه اند و پس از آن گرایش به غزل های اجتماعی-انتقادی با رویکردی انقلابی-حماسی افزایش می یابد و در مجموعۀ پایانی بسامد غزل های عاشقانه و ترکیبی چشمگیرتر است.

فضای عاشقانه – اجتماعی همراه بر کلیت ساختاری منظومۀ فکری در سبک فردی و شخصی شیون فومنی فضای مسلط و عنصر فکری غالب به شمار می آید. نمونه وار غزل «بیا ای دست غم» از مجموعۀ                  «از تو برای تو»:

شب گیسو بیفشان ماه تر شو

ز ماه آسمان، دلخواه تر شو

اگر خورشید تابد از دریچه

سحر، از آه من، جانکاه تر شو

هوس انگیرتر شو از شب پیش

برون کن جامه از تن، ماه تر شو

نسیم لاله ام، رو برمگردان!

بتاب از بوسه ام، پرآه تر شو

ظرافت تا بگیر و شعرم از تو

بیا از شاه بیتم، شاه تر شو

رفیق راه، جز تنهایی ام نیست

رفاقت کن، رفیق راه تر شو

یک امشب دست در آغوش بختم

بیا ای دست غم، کوتاه تر شو

3) سطح ادبی: دو هنر سازۀ غالب و کانونی در سبک فردی و شخصی شیون در سطح ادبی «ایهام» و «پارادوکس»است؛ ایهام های شیون علاوه بر ایجاد حالت تعلیق و شناوری و گسترش تعبیری- تصویری گهگاه نیز در خدمت آفرینش طنز با وجه اجتماعی-انتقادی قرار گرفته است، از انواع ایهام تناسب و زیر مجموعه های آن (تضاد، تبادر، ایهام تلمیحی) بیشتر مورد توجه شاعر بوده است، نمونه وار چند بیت نقل می کنم:

*ندارد با دلم زلفش سر و کار

دماغ نافه اش پربادچین است

*چنان دلبستۀ درد و دلم کرد

نمک در زخم ما شور آفرین است

*چه عصر دلگیری که از سر تلخی

صدای شیرینی نیاید از نیریز

*به جای ناله می غرد نی افسونگر گیلان

که از پستان جنگل می خورد نیزار شیر اینجا

*به باغ خلقت آدم چو سیب حوایی

چه انتظار کشیدم به تو رسیدن را

*مهتاب خورده بودم انگار در وجودم

بودای خوابگردی خود را گنگ می زد

می رفت نوبت غم می آمد عشق عالم

دنیای تیره ام را مهر تو رنگ می زد

شیون ترانه بودم بی پرده می سرودم

آن شب به سینۀ من دلشوره چنگ می زد

علی دهباشی، دکتر محمد سریر و میلاد کیایی در شب شیون فومنی
علی دهباشی، دکتر محمد سریر و میلاد کیایی در شب شیون فومنی

چند نمونۀ پارادوکس:

*چه آتش بارد از ابر عطشناک

که آب از سایۀ گل آتشین است

*به خلوتی که صدا از سکوت لبریز است

تو چون نگاه دو دلداده خوش ترین سخنی

*در زمین بی زمانی ناکجا آبادی ام

شهروند روستای هر چه باد آبادی ام

*لب چو بستم از ملال قیل و قال

با سکوتم هم صدایی کرده ای

تنوع تصویری از دیگر ویژگی های سبک سطح ادبی در سبک فردی و شخصی غزل فارسی شیون است، با گسترۀ تصاویر هنری به کار رفته در غزل ها دربردارندۀ گونه های متنوع تصویر شاعرانه است. که از آن میانه بسامد تصاویر حسی از دیگر انواع تصویر چشمگیرتر است، صمیمیت، سادگی و پیوند بی واسطه با انسان و طبیعت در شکل گیری تصویرهای زنده و پویا و کم نظیر در غزل شیون مؤثر بوده است، ابزار شکل گیری تصویرها صفت و موصوف های تصویری، تشبیه بلیغ، استعارۀ مکنیه و تشخیص است:

تصویر حسی (پرده های اضطراب، ساحل پریشان خاطر، روح تعطیلی)

تصویر دیداری (درّه وارۀ شب، حضور نور در منشور انگور، خندۀ مجسم)

تصویر شنیداری (پچ پچ دیر سالۀ دشت، ترانه باره)

تصویر تمثیلی (رستم بی سهراب)

تصویر پارادکسی (فریاد سکوت، زبان زمزمۀ زندگان گور)

تصویر حرکتی (قاصدک پرواز)

 

تنوع موسیقیایی: غزل های شیون فومنی در ده بحر عروضی و بیش از چهل وزن شعری سروده شده اند؛ بحر مجتث بیشترین بسامد و پس از آن رمل و سپس مضارع و هزج و رجز قرار می گیرند؛ بحر مجتث از نظر موسیقیایی کیفیتی آرام و موقر و متأملانه القا می کند و سیر افزایش کاربرد آن بیانگر حرکت به سوی تأمل و اندیشۀ ژرف تر و البته افزایش فضای حزن و اندوه در غزل های آخرین مجموعه است.

بحر رمل نیز از نظر بسامد پس از بحر مجتث قرار دارد. بحر رمل بحری غالبا آرام و روایی است و در سبک هندی و غزل های صائب بالاترین بسامد را دارد. جالب اینکه در غزل های متمایل به سبک هندی کاربرد این بحر محسوس تر است. بحر مضارع و هزج در مرتبۀ پس از مجتث و رمل قرار دارند. این بحور به دلیل آهنگ نسبتا ناآرام و تنشی که دارند، حالت اضطراب را القا می کنند، شیون بیشتر در غزل های اجتماعی- انتقادی و گاه عاشقانه ها از این بحور بهره گرفته است.

در اغلب غزل ها از ردیف به گونه ای هنرمندانه و در خدمت ساختار به هم پیوسته و منسجم غزل ها استفاده شده است، تنوع گونه های دستوری ردیف از اسم و صفت تا حرف و ضمیر و جمله گسترش یافته و منجر به آفرینش تعبیرهای تصویری نوآیین گشته است:

*خفته است در نگاهت فریادهای خاموش

کیفیت شگفتی از یادهای خاموش

*می آید از آن سوی کوچه

بانوی گل گیسوی کوچه

می آید از پنهان ترین راز

از وهم تو در توی کوچه

خوش می خراماند عطش را

آن سرو آن دلجوی کوچه

تلفیقی از ناز و نسیم است

کبک قمر آهوی کوچه

هر سایه جز رفتار آن سبز

خاری است در پهلوی کوچه

می آید و غم می شود سنگ

در قلعۀ جادوی کوچه

پاکوب و دست افشان عشقند

از سیب تا لیموی کوچه

حجمی است از در خود تپیدن

گنجشک زردآلوی کوچه

آئینه دار طلعت اوست

صبح سحر سوسوی کوچه

گل می کند شعر تر آب

در سنگفرش جوی کوچه

غزل های شیون فومنی دارای ساختار یکپارچه و منسجم در محور افقی و عمودی است و هر غزل او دارای شخصیتی مستقل است. و این از معیارهای غزل امروز و از میراث شعر نیمایی در غزل است. شیون مقید به حداقل و حداکثر سنتی تعداد ابیات غزل هفت الی چهارده بیت نیست و غزل های به تناسب موضوع و ساختار از شش بیت تا سی و دو بیت در نوسان است. این نکته بیانگر درک درست شاعر از نوآوری های شعر نیمایی است: هر جا حرف شاعر تمام شود، غزل او هم تمام می شود.”

در این بخش کلیپی از شعرخوانی شیون فومنی به زبان گیلکی پخش شد.

در بخشی دیگر از این شب، دکتر  علیرضا حسن زاده از دیدگاه انسان شناسی به بررسی اشعار شیون فومنی اینچنین پرداخت:

“شعر شیون را می توان از جنبه های مختلف مورد بررسی قررا داد. بویژه از نظر انسان شناسی فلسفی. شاید به همین دلیل است که شیون فومنی نماد دو هویت است، هویت بومی و قومی و هویت ملی. به هر حال تفسیر شعری مثل شعر او بسیار رویایی است؛ چون از جهات مختلف می شود به تفسیر اشعار او پرداخت. دو کار در مورد شیون انجام دادم یکی انسانی که انسان است و گاو نیست و تحلیل منظومۀ گاو او و دیگری کاری است با عنوان افق انتظار قومی او که کار مشترک من و همسرم هست. با استفاده از این دو منبع در مورد اشعار او سخن می گویم.

شیون برای جامعۀ محلی گیلان و ایران جایگاهی مثل جایگاه شهریار را دارد. او هم زمان هویت قومی و ملی را به طور توأمان به ما نشان می دهد. در مورد شعر او مقدمه ای بگویم:

در شعر گیلکی شیون، مخاطب اصلی مردم هستند و به این دلیل است که اشعارش بر پایۀ تجربۀ زنده و واقعی، تجربه ای که در فرهنگ مردمی گیلانیان دیده می شود، است. او به نوعی زیست جهان مردم گیلان را به خوبی به ما نشان می دهد. اما این مخاطب قرار دادن مردم و به زبان آن ها سخن گفتن دو پیامد برای شاعر داشته است و آن محبوبیت در میان مردم گیلانی علاقه مند به زبان گیلکی است؛ اما در جایی دیگر این گفتمانی که شیون نمایندۀ آن بوده است، در واقع روشنفکران علاقه مند با ادبیات مکتوب و آرمانگرا که به نوعی روشنفکران قومی تلقی می شدند، حداقل در زمان حیات او کمی با او بر سر مهر نبودند. تصور می کنم وقتی ما در مورد شیون می خواهیم صحبت کنیم کار مهمی که باید اتفاق بیفتد نقدِ نقد است.

در این بخش می توان سه ویژگی اعلام کرد: یک غیبت مردم در نقدهای ادبی که در مورد شیون صورت گرفته است، این در حالیکه است که گفتیم مخاطب اصلی شعر شیون و زیبایی شناسی او و در واقع فرم هایی که به دنبال او بود، مردم را مخاطب قرار می داد و دو دیگر یکی هوادران شعر شیون بودند و ستایش او،  اما صرفا ستودن برای ما یک چهارچوب مفهومی و منتقدانه برای درک شعر شیون فراهم نمی کند. به نظرم حتی در بین هوادارن شعر شیون ما بیشتر تمجید و تحسین را دیده ایم و نه چهارچوبی مفهومی برای درک شعر شیون فومنی. دیگر اینکه یک نگاه منتقدانه از بین روشنفکران بومی در شعر او وجود داشت که معروفترینش کار آقای عباس مهرآتیه را به یاد می آورم که نقدی بر ایشان نوشته بود در مجلۀ دامون و بعد پشیمان شد و سعی کرد از او دلجویی کند.”

دکتر  علیرضا حسن زاده از دیدگاه انسان شناسی به بررسی اشعار شیون فومنی پرداخت
دکتر علیرضا حسن زاده از دیدگاه انسان شناسی به بررسی اشعار شیون فومنی پرداخت

وی در ادامه افزود:

“با توجه به سه بخشی که گفتم جایگاه منتقد بسیار مهم است. من هر بار به نقد فکر می کنم به یاد «رابله» می افتم، نکته اینکه منتقدان بسیار، در درک شعر یا هر اثر ادبی دیگر کمک می کنند و فکر می کنم واقعا باید جناب آقای حامد فومنی فکری به حال این بخش قضیه در اشعار شیون فومنی بکنند.

ما در بحث افق انتظار قومی همانطور که خدمتتان گفتم مخاطب شعر شیون مردم بودند. فیلسوف معروف آلمانی، روبریاس مفهومی دارد تحت عنوان «افق انتظار»، در هر جامعه ای افق انتظاری وجود دارد که مرتبط هست با آنچه مردم دوست دارند و یا آنچه که گروه های اجتماعی مختلف بدان ها علاقه مند هستند و فردی می تواند به عنوان هنرمند یا شاعر یا نویسنده موفق باشد که این افق انتظار را کشف کند و شیون فومنی کسی بود که افق انتظار موجود در جامعۀ گیلان را به درستی دید و شناخت. دلایل آن این است:

– زبان برای شیون فومنی به مثابۀ یک تجربۀ زنده و فرهنگی بود. به خاطر همین هم بود که صورت را انتخاب کرد. ما در جامعۀ ملی بسیار با سواد هستیم و خواندن شعر مکتوب را داریم. اما جامعۀ قومی ما در خواندن متن قومی چندان توانا نیست. بنابراین او شعر صوتی را انتخاب کرد چراکه وقتی ما با یک جامعۀ شفاهی روبرو هستیم،دیگر چشم نیست که نقش اصلی را بازی می کند بلکه نقش اصلی را گوش بازی می کند.

شاید از خیلی ها سئوال کنید که کدام شعر شاملو را به خاطر می آوردند و اکثرا چیزهایی را می خوانند که به صورت شنیده اند.. حتی فکر می کنم شاعرانی چون شاملو متأثر از شیون به سمت صوت رفته اند. البته اگر اشتباه می کنم مرا تصحیح بفرمایید. بدین ترتیب زبان واسطی که شیون انتخاب می کند، زبانی قابل فهم برای مردم است. او تجربۀ زیسته و آنچه در زیست جهان وجود دارد را ارائه می دهد و تابلوهایی که در برابر ما قرار می دهد، تابلوی غذاست. می دانید غذا از عناصر مهم در فرهنگ گیلان است. یکی عناصر کلیدی هویت گیلک ها تنوع غذایی موجود در جامعۀ آن هاست. به این طریق  بسیار با ظرافت و دقت غذا را به عنوان یک عنصر قابل درک و روایت های مردمی را انتخاب می کند. این در حالی است که در نقطۀ مقابل او گفتمان دیگری که به سراغ ادبیات مکتوب رفته را می بینید. در این بخش زبانش از سمت مردم درک نمی شود. بسیاری از اشعاری که در این بخش منتشر می شود، شعرهایی هستند که در هنگام انتشار یک دیکشنری هم زیرش می گذارند یعنی عملا بسامدی از واژگانی را انتخاب می کنند که برای گیلک امروز بدون آن دیکشنری قابل درک نیست. ارنست کاسیرر می گوید که زبان دو کارکرد دارد:  کارکرد ارتباطی و ایدئولوژیک. شیون کارکرد ایدئولوژیک را دنبال نمی کند، او کارکرد ارتباطی را انتخاب می کند و به همین دلیل است که شعر او، شعر مردمی است و این زیبایی شناسی می تواند مخاطبان را به صورت گسترده ای جذب کند. تجربیات بسیاری در ادبیات جهان وجود دارد که تفاوت ادبیات رسمی از هر نوعی با ادبیات مردمی را به خوبی به ما نشان می دهد.

بخش دوم در مورد اثر اوست، انسانی که انسان است و گاو نیست؛ یکی از شاهکارهای شیون منظومۀ گاو است. برخی این منظومه را متأثر از شعر افراشته می دانستند و منتهی از چند جهت کمی به شیون در این زمینه جفا شد. به درستی اشاره کردند که شیون در عین اینکه وفادار به فرهنگ بومی ماست، ذهنی بسیار مدرن داشت.

در نوشته ای منظومۀ گاو را با چند اثر دیگر مقایسه کردم؛ شهر قصۀ بیژن مفید، عزادارن بیل غلامحسین ساعدی، مسخ کافکا و در هر یک از این ها می بینید به نوعی مفهوم مسخ چگونه رخ می دهد و شیون به این مفهوم تعلق دارد که چگونه نظام بروکراتیک می تواند، انسان بومی را تحقیر کند. چیزی که اساس و بنیاد کار شیون است؛ ساعدی از فقر روستایی در برابر مدرنتیۀ شهری، درگاو سخن می گوید؛ بیژن مفید با یک نگاه رمانتیک از طبیعت و از شهر قصه ای می گوید که چگونه وقتی شخصیت داستان آن دنیای پاکی های طبیعی را ترک می کند، به مدرنیته آلوده می شود و آنجاست که شهروندان سقوط می کنند. شیون در این مجموعه ها دغدغۀ وضعیت انسان در عصر مدرن و ورود بروکراسی را به چه زیبایی پیگیری خواهد کرد.

می شود گفت گاو یک اثری است از لحاظ پیچیدگی و نگاه به وضعیت انسان بومی در گیلان در مقابله با بروکراسی واقعا حرف های بسیاری برای گفتن دارد و سرشار از مسائل فلسفی و جامعه شناختی است. من می خواهم بازگردم به بحث افق انتظار قومی. در این مورد از خود شیون هم پرسیده ام. از 17 سالگی به خانۀ ایشان می رفتم و یکبار پرسیدم چرا شما این تهمت اقتباس از آثار افراشته را به شما می دهند؟ گفت خب اگر کمی ذوق به خرج می دادند شاید اقتباس از گاو ساعدی را به من نسبت می دادند. اما منظومۀ گاو یک اثر مستقل است و توانمند. کم لطفی است که حتی اگر این اثر را اقتباس بدانیم به آن اسامی دیگری بدهیم. بنابراین      می توان گفت گاو یک اثری است که از لحاظ پیچیدگی و نگاه به وضعیت انسان بومی در گیلان در مقابل بروکراسی حرف های بسیاری برای گفتن دارد و سرشار از مضامین فلسفی و جامعه شناختی است.”

در واپسین لحظات این مجلس، نماهنگی از شعر شیون فومنی با عنوان ترانه گیلکی «کاغذ نیویس» با صدای فریدون پوررضا پخش شد.

در خاتمه حامد فومنی (فرزند ارشد شیون فومنی) ضمن تشکر از علی دهباشی برای برگزاری این شب، دربارۀ فعالیت های بنیاد فرهنگی و هنری شیون فومنی چنین سخن گفت:

“به شما مردم عزیز و ارجمند تولد شیون فومنی را تبریک عرض می کنم. به واقع باید قدردانی ویژه از استاد دهباشی کرد. مردی که تنها این راه بی نهایت را درمی نوردد و زحمات شایانی می کشد. بنیاد شیون فومنی به همت جمعی از دوستان و سروران، مجوزش را در قالب مؤسسۀ فرهنگی هنری گرفته و حدود شش ماه است که مطالعات راهبردی بنیاد رقم خورده است. در ماه آینده سایت این بنیاد بالا خواهد آمد و هدف آن در آغاز نشر و حفظ آثار شیون فومنی در شعر گیلکی و شعر فارسی و تمامی حوزه های کاری ایشان اعم از ترانه، داستان، قصه و فیلمنامه است و دیگر اینکه با این نام محبوب قدم های استواری را برای فرهنگ گیلان و ایران و یک نگاه بین المللی به حرکت های فرهنگی و طبیعی برداریم. که بزرگواران  با حمایت ها و عنایات خود می توانند این حرکت مهم را به سامان برسانند. در مورد شیون در دانشگاه دانشجویان در مقاطع ارشد پایان نامه های ارزشمندی را نوشته اند. می طلبد که بنیاد این کار ها را در قالب کتاب چاپ کند و تولیدات فرهنگی و هنری داشته باشد.”

حامد فومنی به فعالیت های بنیاد فرهنگی و هنری شیون فومنی اشاره کرد
حامد فومنی به فعالیت های بنیاد فرهنگی و هنری شیون فومنی اشاره کرد

وی در ادامه اظهار داشت:

 من می خواهم بنیاد شیون فومنی صرفا به نام او و مقید در چهارچوب او نباشد. چون او در تاریخ ادبیات زندگی می کند و از دایرۀ خانواده و اقلیم خود نیز خارج شده است و امروز فرزندان معنوی او را می بینیم که بیشتر و بهتر از من به شیون عشق می ورزند و با او آشنا هستند.

ادای احترام می کنم به فرزند استاد محمود پایندۀ لنگرودی که در مجلس حضور دارند و پدرشان از بزرگترین چهره های گیلان است. راهی که من انتخاب کردم و آن را از خود شیون یاد گرفتم این است که به دیگر شخصیت ها بپردازم. چون پدر در دورۀ دانش آموزی به من چیزهایی آموخت که در فرصتی تمام این ها را منتشر خواهم کرد. که همه بدانند که شیون فومنی نه فقط معلم من است و پدرم که معلم و پدر بی شمار انسان هایی است که امروز هستند و در آینده خواهند بود. در پایان، حامد فومنی یکی از غزل های گیلکی    شیون فومنی را دکلمه و تقدیم مردم کرد.”