شب ادوارد سعید برگزار شد/پریسا احدیان

عصر یکشنبه، بیست و هفتم آبان ماه سال یکهزار و سیصد و نود و هفت، چهارصد و یکمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی به شب «ادوارد سعید» اختصاص یافت.

در این شب که به منتاسبت انتشار کتاب «بی در کجا» ترجمۀ عظیم طهماسبی در تالار فردوسی خانۀ اندیشمندان برگزار شد: عظیم طهماسبی، مسعود فرهمندفر و بهرام پروین گنابادی و علی دهباشی به سخنرانی پرداختند. پخش از کلیپ عکس زندگی ادوارد سعید و نمایش فیلم «در جستجوی فلسطین» از دیگر بخش های این شب بود.

در ادامه می توانید شرح این گزارش را مطالعه بفرمایید:

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس بخش هایی از زندگینامۀ ادوارد سعید را قرائت کرد:

“ادوارد سعید در سال 1935م متولد شد و در سال 2003 از دنیا رفت. او اندیشمند، نظریه پرداز و منتقد ادبی فلسطینی-امریکایی و فعال سیاسی بود. در خانواده ای مسیحی در بیت المقدس زاده شد. دوران کودکی و نوجوانی خود را در قاهره و بیت المقدس گذراند و در مدارس این دو شهر تحصیل کرد. در پی ناآرامی ها و درگیری هایی فلسطین که به تأسیس اسرائیل در سال 1947 م درآمد، خانوادۀ سعید ناگزیر در 1974 فلسطین سرزمین آبا اجدادی اشان را ترک کردند و در قاهره سکونت گزیدند.

سعید به خواست پدرش ودیع در 1951 برای ادامۀ تحصیل راهی امریکا شد و در دبیرستان شبانه روزی ماونت هرمان درس خواند و سپس در دانشگاه پرینستون پذیرفته شد و در رشتۀ تاریخ و زبان و ادبیات انگلیسی تحصیل کرد. در این دوره او دانش فراوانی در تاریخ موسیقی، فلسفه و ادبیات اندوخت و مدرک کارشناسی خود را در 1957 دریافت کرد. او مقطع کارشناسی ارشد و دکتری خود را در دانشگاه هاروارد گذراند و و از سال 1963 به عنوان استادیار در ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا پذیرفته شد.”

علی دهباشی بخشهایی از زندگیینامه ادوارد سعید را خواند
علی دهباشی بخشهایی از زندگیینامه ادوارد سعید را خواند

وی در ادامه افزود:

“سعید در 1978 سومین اثر خود یعنی کتاب «شرق شناسی» را منتشر کرد که شهرتی جهانی برایش به  ارمغان آورد. این اثر توجه منتقدان، متفکران و پژوهشگران حوزۀ علوم انسانی غرب و شرق را به خود جلب کرد. و تحولی اساسی در مطالعات شرق شناسی پدید آورد. او تحت تأثیر اندیشه های گرامشی، فوکو، انور عبدالملک و دیگران و نیز بهره گیری از دانش ژرف خود در نقد ادبی و ادبیات به تحلیل و تفسیر چگونگی شکل گیری مفهوم شرق در آرشیو شرق شناسی پرداخت و پیوند پنهان و آشکار نهاد شرق شناسی و امپریالیسم و استعمار غربی در قرن نوزده و بیست پرداخت. کتاب شرق شناسی سعید را می تواند سرآغاز جدی مطالعات پسااستعماری برشمرد که همچنان در حال گسترش و شکوفایی است و تأثیر آن را می توان در حوزۀ نقد ادبی، تاریخی، اجتماعی، فیلم و موسیقی و … رصد کرد.

سعید نمونۀ درخشان روشنفکر و متفکر آزاد و گریزان از محدودیت های نظام دانشگاهی متصلب و تخصص محور غربی دانست که که توانسته در نوشته های نقدی سیاسی ادبی و نیز در مصاحبه ها و فیلم های مستند و در دیدگاه های سیاسی اش وارستگی انتقادی و نیز آگاهی و درکی ژرف به مخاطبانش ارائه دهد و ستایش اندیشمندان، منتقدان، شاعران، هنرمندان و سایر پژوهشگران علوم انسانی را برانگیزد. افرادی مانند نوام چامسکی، تری ایگلتون، محمود درویش، گایاتاری اسپیواک، انور عبدالملک، دانیال بارنبایم، سمر امین، رابرت جی یانگ و ….

برخی دیگر از آثار سعید عبارتند از: ژوزف کنراد و داستان اتوبیوگرافی؛ آغازها: هدف و روش، مسألل فلسطین؛ جهان، متن و منتقد؛ فراتر از واپسین آسمان؛ فرهنگ و امپریالیسم؛ نقش روشنفکر و اومانیسم و نقد دمکراتیک.”

در بخشی دیگر دکتر عظیم طهماسبی دربارۀ جنبه های مختلف تفکر و آثار و ایدئولوژی های ادوارد سعید و تأثیر فراز و فرودهای زندگی سعید بر آثار این متفکر فلسطینی اینچنین سخنانش را آغاز کرد:

“صحبت در مورد سعید خیلی دشوار است، به دلایل مختلف؛  حوزۀ دانش وی بسیار گسترده است و متداخل از شرق شناسی و ادبیات و نقد ادبی تا فلسفه، موسیقی، تاریخ، سیاست، رسانه ها، مسائل فرهنگی. سعید از خردسالی در معرض دانش آموزی و مطالعه و فراگیری زبان و موسیقی قرار داشته است. تجربیات دوران کودکی سعید بعدها در آثار مختلفش بازتاب می یابد و گاهی تا آخرین روزهای زندگی او را تعقیب می کنند، همانند موسیقی که سعید هرگز از آن فاصله نگرفت و زمانی که توان گوش دادن به موسیقی فاخر یا نواختن پیانو را نداشت از تأسیس ارکستر غربی شرقی نوازندگان عرب و یهودی اسرائیل برای ایجاد همدلی و صلح و دوستی دست نکشید. همین موسیقی در برخی اصطلاحات نقدی او راه یافت و کارکردی بس ژرف و نو یافت. محور زندگی و تکاپوی نقدی، فکری و اجتماعی و سیاسی و هنری سعید تجلی همان مفهوم کنترپوانی است و حتی تفسیرش از دوستیش با متفکر مسلمانی چون اقبال احمد  یا علاقه اش به فیلسوفانی چون ویکو یا ادیبانی چون ژوزف کنراد یا درکش از موضوعات مختلف سخت با این مفهوم گره خورده است و در همین خصوص است که در آخرین مصاحبه اش چنین می گوید:

 «امور گوناگون به شکلی همراه هم پیش می آیند یا می توانی اغلب آنها را فیلتر کنی، با بیان اینکه تنها این مسئله مهم است، یا اینکه بگویی- خودم همین کار را می کنم- تمام مسائل و زمینه ها با هم وجود دارند و در پایان نقش شما به عنوان یک اندیشمند و روشنفکر یا تحلیلگر این است که به شیوۀ خلاقانۀ خودتان به آنها اجازۀ پیوستگی و کنش بدهید. نقش تو همچنین آن است که شاهد هستی که آن امور و زمینه های گوناگون با هم کار می کنند و اجازه می دهی تا با هم رو به رو شوند.»

دکتر عظیم طهماسبی از وجوه مختلف تفکر و آثار ادوارد سعید سخن گفت
دکتر عظیم طهماسبی از وجوه مختلف تفکر و آثار ادوارد سعید سخن گفت

تأثیرپذیری فکری سعید هم از فیلسوفان و منتقدان و نظریه پردان حوزۀ علوم انسانی ویژه و با سبکی که منحصر به خود اداورد سعید است به طور مثال تأثیر پذیری سعید از گرامشی گزینشی است و در خدمت مبانی تفکری سعید، از این رو سعید به قدر لزوم از کتاب «یادداشت های زندان» گرامشی  برای تحکیم و صورت بندی آرای خود بهره می گیرد و کمتر به مارکس نظر دارد او همچنین نیازی نمی بیند به لنین مراجعه کند. سعید بدون رجوع به مارکس از مارکسیست هایی چون ریموند ویلیامز، ولتر بنیامین، جورج لوکاچ  و فردریک جیمسون تأثیر پذیرفته است(رجوع شود به فیصل دراج، مجلۀ الف، شمارۀ 25، 2005. ص 121). او به واسطۀ تخصص ادبیش مثلاً از اندیشه های آورباخ تأثیر می گیرد و بر چاپ جدید کتاب محاکات وی مقدمه ای نسبتاً بلند می نویسد و در کتاب جهان، متن و منتقد صفحات زیادی را به سخن دربارۀ او و چگونگی نگارش آن اثر و تأثیر فرهنگ بر نویسنده و متن می پردازد و در کتاب فرهنگ و امپریالیسم نیز به او ارجاع می دهد. با این همه همانطور که خود سعید در جابه جای گفته ها و نوشته هایش، به ویژه در آخرین مصاحبه اش اشاره می کند سخت متأثر و وامدار ویکو است که در بیست سالگی با اثر مشهورش علم جدید آشنا شد و تا واپسین دم حیاتش همچنان ستایش گر دیدگاه و منش علمی ویکو بود. خلاصه بگویم تأثیر نوشته های لوکاچ، به ویژه تاریخ و آگاهی طبقاتی و نیز آثار مرلوپونتی(سعید در پایان نامۀ دکتری اش که آن را تحت عنوان کنراد و داستان خودزندگینامه در 1966 چاپ کرد از پدیدار شناسی مرلوپونتی و سایر پدیدارشناسان تأثیر پذیرفته است) ، هایدگر، سارتر، فانون، فوکو(در کتاب شرق شناسی از مقولۀ دانش و قدرت وی بهره گرفته است)، هانا آرنت و جولین بندا و آدرنو، رژی دبره(در آثار گوناگون از جمله نقش روشنفکر )، انور عبدالملک و مارشال هاجسن (در مسائل گوناگون مطرح شده در کتاب شرق شناسی)، و دیگران به چشم می خورد ولی سعید با توانی و مهارت خاص خود اندیشه های همخوان و ناهمخوان با چارچوب های فکریش را از صافی خویش می گذراند تا در قالب و سبک اندیشه و دیدگاهش سازگاری یابند. می خواهم مروری کوتاه به زندگی سعید داشته باشم تا ریشه های شکل گیری شخصیت علمی و نظریه های او دربارۀ شرق-شناسی، و ادبیات، فرهنگ و سیاست و ….بهتر دریابیم. نوع زیست سعید آن گونه که وی در کتاب خاطراتش بی درکجا با مهارتی اعجاب انگیز به خواننده ارائه می کند بیش از هر اثر دیگری می تواند پستوی اندیشه ها و دیدگاه های سیاسی، اجتماعی و هنری سعید و نیز خلاقیت ها و توانمندی های او را در بارور ساختن ادبیات تطبیقی، و مطالعات مربوط به علوم انسانی به ما نشان دهد.

سعید در دوران کودکی در مدارس انگلیسی و امریکایی قاهره – و مدتی کوتاه در بیت المقدس – تحصیل می کند، بنابراین به شیوۀ فرنگی آموزش می بیند تا آنکه در 1951به خواست پدرش که تابعیت امریکایی کسب کرده بود برای ادامۀ تحصیل رهسپار امریکا شد تا در دبیرستان شبانه روزی ماونت هرمان درس بخواند. او سپس در دانشگاه پرینستون پذیرفته می شود و مقطع لیسانس را در آنجا و مقاطع فوق لیسانس و دکتری خود را در دانشگاه هاروارد می گذراند.

در تمام این دوران وقتی زندگی ایشان را رصد می کنیم، می بینیم که از همان آغاز هوش سرشار و نبوغ خاصی داشته است. و همانطور که خود سعید در مصاحبه ای که بنده ترجمه اش کرده ام و نیز در کتاب بی در کجا ذکر کرده است، نبوغش از سنین پایین برای خانواده اش آشکار بوده است، او در سن یک سال و نیم سی و هشت آواز از بر بوده و از سن دو سال و نیم زمانی که نت آهنگی را به اشتباه در برابرش اجرا می کردند گریه می کرده و به این طریق به آهنگهای نا آشنا و نواختن نادرست واکنش نشان می داده است. در سن چهار سالگی دانش یک کودک هشت ساله در حوزۀ موسیقی و ریاضی داشته است. اینها همه نشان می دهد سعید به راستی هوشی سرشار و استعدادی والا داشته که آن را از پدر و مادرش به ارث برده است. او بعدها با کسب دانش و بارور ساختن اندیشه و ارتقای دیدگاه-هایش و با تکیه بر همتی بالا و کوششی خستگی ناپذیر، که از نتایج تربیت سخت گیرانۀ پدرش است، توانست به چهره ای جهانی بدل شود.

گزارش سعید از زندگیش نشان می دهد که او همواره بین دو قطب و دو عالم و دو نوع یا چند نوع سبک زندگی و دو نام، نام انگلیسی «ادوارد» و نام عربی «سعید»، در نوسان بوده است. او از همان آغاز که وارد مدرسه می شود بین نام انگلیسی و عربی خود سرگردان است. بین زبان عربی و انگلیسی، زبانی که در دوران پیش از مدرسه هم با آن آشنا بوده و از طریق مادرش در سه سالگی آن را می آموزد و فصیح و روان به آن تکلم می کرده. او از همان دوران گاهی از فهم این موضوع درمانده است که کدام یک، عربی یا انگلیسی، زبان اوست؟ او در کدام هویت ریشه دوانده است و به کدام سرزمین تعلق دارد؟ درست است که سعید دربیت المقدس (اورشلیم) متولد می شود ولی به اقتضای وضع زندگی خانواد اش- پدرش مردی ثروتمند است که در قاهره نمایندگی یکی از مشهورترین و بزرگ ترین نوشت افزارهای خاورمیانه را در دست دارد-در مصر اقامت داشته است. او تا 15 سالگی بیشتر زندگیش را در قاهره گذرانده است و در این فاصله گهگاهی همراه خانوده اش به فلسطین، زادگاهش می رفته و تابستان ها را در روستای ییلاقی ضهورالشوبر لبنان سپری می کرده. سعید در طی این جابجایی های مکرر سردرگم می شود و نمی داند متعلق به کدام سرزمین است و به تفصیل این موضوع را در «بی در کجا» به شیوه ای زیبا و با قلمی طناز هنرمندانه نشان داده است.”

وی در ادامه افزود:

“شاید اولین چالشی که در مورد هویت عربی او شکل می گیرد زمانی است که در قاهره در مدرسۀ جزیره تحصیل می کرده؛ روزی او به باشگاه جزیره می رود و در مسیر به مردی انگلیسی بر می خورد که با لحنی تحکم آمیز و حق به جانب خطاب به او می گوید: که پسر تو اینجا چکار می کنی؟ عرب ها نباید اینجاها بچرخند، برو بزن به چاک! همین جا سعید به شدت جا می خورد و اندوهگین به فکر فرو می رود که ما با آدم هایی که اینجا اقامت دارند متفاوتیم. قاهره در دوران سلطنت ملک فاروق شهری استعماری است و خانوادۀ سعید (به خاطر وضع مالی خوبی که داشتند) در منطقه ای اقامت داشتند که بیشتر ساکنانش اتباع کشورهای انگلیسی، امریکا و ایتالیا و دیگر کشورهای اروپایی بودند. شاید این یکی از رخدادهای به شدت اثر گذار است که در آن زمان سعید را به اندیشه دربارۀ خویشتن و به ورطۀ سردرگمی نسبت به هویتش می کشاند، پدر سعید سخت اصرار داشت که آنها آمریکایی اند حال آنکه سعید در ژرفای نهاد و در زندگی واقعیش امریکایی بودن خود را درک نمی کرد.  سعید یکبار دیگر زمانی که در مدرسۀ ماونت هرمان با فردی مواجه می شود که عرب است ولی به طرزی مشمئزکننده نقاب سفیدپوستان را بر چهره زده و با چنان شدتی قصد پوشاندن هویت و زبان عربی خود را دارد که نسبت به سعید رفتاری کینه توزانه در پیش می گیرد، دچار نوعی صدمه یا حیرت نسبت به آن رفتار می شود.

جای آن است که کتاب «بی در کجا» مورد بررسی روانکاوی قرار گیرد و از این منظر یافته های بسیاری می-توان ارائه داد. سعید خود نیز علاقۀ خاصی به فروید و اندیشه هایش داشته است،  به نظرم یکی از ابعاد جالب این کتاب -که گاهی آشکارا با رویکرد روانشناسی نگاشته شده است – نوع رابطۀ ادوارد سعید و پدرش است و تأثیر این رابطه در زندگی او همچنانکه ارتباط او و مادرش نیز بسیار درخور تأمل است و البته توجه سعید به محرومیت جنسی در دوران نوجوانی-  و حتی تا جوانی و بزرگسالی- و نیز نظارت شدید و مراقبت و تنبیه والدینش در خصوص رفتارهای سعید همه و همه از منظر روانشناسی قابل بررسی است. شیوۀ نگاه سعید به بدن خود و ترسش از قرار گرفتن در  برابر چشم دیگران و دهها نکتۀ باریک دیگر از جنبۀ روانشناختی تأمل برانگیز این نوشتۀ گیرای سعید است. سعید با رجوع به زندگی گذشته اش سعی دارد تأثیرات آن گذشته را در زمان نگارش کتاب –یعنی زمانی که تقریبا شصت ساله شده است- کشف و بیان کند.

 سعید در مصاحبۀ آخر خود اشاره کرده و می گوید که من کتاب «بی در کجا» را نوشتم تا از سلطۀ پدرم و سایۀ سهمگین او رها شوم، ولی در انجام این امر ناکام ماندم!  فرآیند نوشتن «بی در کجا» هم نوعی تلاشی است برای رسیدن به تکیه گاهی عاطفی و هم فراخوندن آن لحظه های سپری شده ای است که در زیر غبار زمان مدفون گشته و در مکان هایِ دوردست وقوع خاطرات رنگ باخته و پس نشسته  است و البته تکاپویی است برای جمع آوری پاره پاره های خاطرات و فراخوندن آدمها و رخدادها و سالها پیش از آنکه ناقوس بیماری- سرطان خون- پایان قریبالوقوع زندگی را اعلام نماید.

شب ادوراد سعید در خانه اندیشمندان علوم انسانی
شب ادوراد سعید در خانه اندیشمندان علوم انسانی

در مورد تجربۀ سعید از فراگیری زبان عربی اما نکتۀ جالبی وجود دارد. سعید زمانی که در مدارس امریکایی و انگلیسی تحصیل می کند می بیند که شیوۀ آموزش زبان عربی در آنجا نادرست و کسل کننده است و در پی همین تجربۀ تلخ آموزش زبان عربی تا بیست سال-یعنی زمان ازدواج با همسر لبنانی اش مریم- از زبان عربی و به تبع آن ادبیات عربی گریزان می شود و چه بسا اگر این اتفاق رخ نمی داد شاید توجه سعید به فرهنگ و ادبیات عربی در آثارش بعدها بسیار پررنگ تر نمایان می شد و با دقت و ذکاوتی که سعید داشت می توانست خوانشی خلاقانه و تحول آفرین از مباحث فرهنگ و تمدن عربی و اسلامی ارائه دهد، چیزی بیش از آنچه امروز می توان در نوشته هایش یافت.

 نامفهوم بودن وطن در تجربۀ زیستی سعید تأثیرات مثبت و منفی فراوانی بر زندگی او داشته است. سعید خود را یک شخص تبعیدی می داند. تبعیدی به این معنا که وابسته به یک مکان، اندیشه و باور، مذهب و کیش و مکتب خاصی نیست؛ بلکه او به نوعی یک انسان جهان وطن است که در همه جا می تواند خانه کند و شاید اصلاً بهتر است که خانه ای هم در کار نباشد (طرفه آنکه سعید در لابه لای آخرین مصاحبه اش می گوید که من خانه یا ویلایی از خود ندارم و دلبستگی ام به اشیاء کوچکی چون پیپ یا کت و شلوار و نظایر آن است. و باید اضافه کنم این ویژگی سعید شاید نشان می دهد که سعید همواره آمادۀ جابجا شدن و رفتن است؛ رفتن از جایی به جای دیگر. هر چند سعید پنجاه سال در نیویورک اقامت داشت ولی در درون همواره احساس عدم تعلق به امریکا داشت)، شاید آن چنان که در کتاب «نقش روشنفکر» از زبان آدرنو بیان کرده است،  وطن او هم در نوشته هایش باشد. بنابراین برای اینکه بتوان هویت سعید را شناخت باید قبل از هر چیز آثار گوناگون او را خواند نه فقط کتابهای مشهوررش چون شرق شناسی، جهان متن منتقد، فرهنگ و امپریالیسم، و … برای شناخت درست و کافی شخصیت ادوارد سعید بایستی در لابه لای تک تک آثارش و نه با تکیه بر یک یا چند اثرش، آن هم  به مرور و در طی زمان  او را به نظاره نشست.  قدرت ذهن خلاق و عمق نگاه انتقادی سعید چنان است که با دیدن یا خواندن آخرین مصاحبه اش، وقتی بیماریش اوج گرفته و قوایش را به تحلیل برده است- که چند ماه بعد او را به ورطۀ مرگ می کشاند- باز سعید با آن حافظۀ سرشار و ذهن پویا و روحیۀ پولادین با مخاطب سخن می گوید.

با محمود درویش که مرثیه بلند او در رثای سعید در مراسم با صدای شاعر و زیر نویس فارسی پخش شد.
با محمود درویش که مرثیه بلند او در رثای سعید در مراسم با صدای شاعر و زیر نویس فارسی پخش شد.

در مورد نقش روشنفکر و تعریف روشنفکر اما سعید دیدگاهی آرمانی، اخلاق مدار و عدالت خواهانه دارد و در نهایت خود تجسم  همان روشنفکری است که در نوشته هایش از آن سخن می گوید. از دیدگاه سعید:

 روشنفکر فردی با نقش ویژه و همگانی است که به سادگی نمی تواند به حرفه ای، چهره یا عضویت شایسته از یک طبقه تقلیل یابد.

این نکته را بگویم که سعید روشنفکر را به حرفه ای و آماتور  تقسیم می کند و با مفهوم روشنفکر حرفه ای همراه نیست؛ چون حرفه ای خود را در خدمت یک نهاد، سازمان یا حزبی و جناحی قرار می دهد. سعید برنمی تابد که در خدمت یک نهاد، مکتب خاص، یا تفکر و چارچوبی از پیش تعیین شده قرار گیرد. حتی نمی پسندد که او را به عنوان یک نظریه پرداز پسااستعماری بدانند. ضد نظریه است. در تعریف روشنفکرش همین هم پیداست:

روشنفکر فردی است با یک قوۀ ذهنی وقف شده برای فهماندن، مجسم کردن و تبیین یک پیام و نظریه و رویه و فلسفه و اندیشه هم برای همگان، هم به همگان. روشنفکر فردی است که علت وجودی اش بازی کردن نقش نمایندگی همۀ آن مردم و موضوعاتی است که در جریان عادی یا فراموش شده یا مخفی نگاه داشته شده اند.

این نکته ای کلیدی در آثار اوست. او همواره در ستیزه یا تقابل بین فرادست و فرودست جانب فرودست را می گیرد. وقتی آثار او را مطالعه می کنید، مثلاً از یک زاویه شرق شناسی را می توان به مثابه تلاشی برای تصحیح نگاه غرب به جهان اسلام و شرق قلمداد کرد، کوششی برای تحولی سازنده و مطلوب در مطالعۀ شرق و به صورت خاص جهان اسلام، ویران کردن یا نوسازی نهادی کهن به منظور طرحی نو ریختن جهت همکاری و همیاری، بر هم زدن سلسله مراتب قدرت و تلاش برای فرا رفتن از تقسیم شمال و جنوب و در عوض نشاندن جغرافیای واقعی بشری به جای جغرافیای تخیل و دعوت به نوع دوستی و همدلی و حقیقت طلبی به جای دامن زدن به اختلافات و دیدگاههای جوهرانگارانه.

با همسر و فرزندانش
با همسر و فرزندانش

وقتی «اسلام رسانه ها» /«پوشش خبری در اسلام» را می خوانید می بینید که سعید چگونه پرشور و خردورزانه و مستند در برابر تزویر و جعل رسانه های غربی و به ویژه امریکایی از اسلام- نه برای دفاع از آن چونان یک دین بلکه به عنوان واقعیتی فرهنگی که با تمام گسستگی و پیوستگی اش حدود یک میلیارد مسلمان را در بر می گیرد- سخن می گوید حیرت زده می شوید که چگونه فردی سکولار با پیشینۀ دینی مسیحی در خاورمیانه چنین پرتوان و با شکوه با تصویرهای کژ و ساختگی و فریبنده رسانه ها در می افتد و در افشای ناراستی آرا و اقوال برخی مفسران فرصت جو و کارشناسان کم مایه و مستشرقانی چون برنارد لوئیس  لحظه ای تردید نمی کند. حتی در جریان گروگان گیری سفارت امریکا در ایران با اینکه به لحاظ دیپلماتیک به هیچ وجه با آن کار موافق نبود، ولی همواره علل و عوامل مهم در وقوع آن رخداد را تفسیر می کرد و تلاش رسانه ها را نه در راستای فهم چنین اموری که در سمت و سوی تعمیم یک رخداد سیاسی خاص و قالب-ریزی آن در مفهومی برساخته چون برخورد تمدنها و  دشمنی اسلام در برابر غرب می دید. او به درستی نشان می داد که چگونه رسانه ها و دولتمردان امریکا برای بازگشت تسلط و همینه به منطقه و به خاطر سودآوری و اهداف تجاری و اقتصادی و سیاسی اسلام را نشانه گرفته اند و حادثۀ تسخیر سفارت را بهانه می کنند تا کل فرهنگ و تمدن اسلامی را نشانه بگیرند.

 مطلبی که در پایان به آن اشاره می کنم عزم آهنین ادوارد سعید در دفاع از فلسطین با رعایت اصل خردورزی و برپایۀ درک درست از اهمیت شیوۀ صحیح مبارزۀ فرهنگی و قلمی و فکری و سیاسی است. هر یک از آثار او دربارۀ فلسطین از جمله مسئلۀ فلسطین، فراتر از واپسین آسمان و….نوعی مقاومت در برابر روایت رسمی و تمامیت خواه اسرائیلی برخی روایتهای همراه با آنهاست. سعید در لابه لای این آثار و بسیاری از نوشته ها و مقالات و مصاحبه ها و سخنرانی هایش توانسته بُعدی عاطفی- به دور از احساساتگرایی و مظلوم نمایی  ورویکردهای تبلیغاتی و شعارگونه- و ملموس و تأثیر گذار و در عین حال همسو با واقعیت هایی که مردم فلسطین با آن روبه رو هستند به موضوع فلسطین و مردم فلسطین ببخشد. او براستی صدای بی صدایان شده است.”

 

در این بخش کلیپی از آلبوم عکس های ادوارد سعید و بخشی از طرح جلد آثارش ورق خورد.

 

در ادامه مسعود فرهمندفر از علت شهرت ادوارد سعید به عنوان یک تطبیق دان و خدمات او در این بخش اینچنین گفت:

“اهمیت مطالعۀ آثار ادوارد سعید در مقام نظریه پرداز و روشنفکر از جنبه های گوناگون قابل بررسی است. دربارۀ جنبه ها و تأثیرات سیاسی و فرهنگی آثار سعید فراوان بحث شده ولی کمتر از آرای سعید دربارۀ ادبیات تطبیقی سخن گفته شده است و این در حالی است که سعید سال ها کرسی استادی ادبیات تطبیقی دانشگاه کلمبیا را در اختیار داشت و چندین سال نیز استاد ادبیات تطبیقی دانشگاه  هاروارد بود. همچنین جایزۀ رنه ولک را از انجمن ادبیات تطبیقی دریافت کرد.

البته سعید نوشتار مجزایی که منحصرا راجع به ادبیات تطبیقی باشد ندارد ولی از دل آثار او می توان رویکرد او راجع به ادبیات تطبیقی را شناسایی و تبیین کرد. سعید ادبیات تطبیقی را فعالیتی فرهنگی می دانست که هدفش ایجاد نوعی Transnational Consciousness یا آگاهی ترا-ملی بود. در اینباره بیشتر خواهم گفت ولی ابتدا اجازه می خواهم پس زمینۀ صحبت را مشخص کنم.

سعید سه سال قبل از انتشار کتاب دوران ساز «شرق شناسی» که از نخستین تلاش در ایجاد مطالعات پسااستعماری به حساب می آید، کتاب سرآغازها را نوشت و در آن خط مشی کاری و فکری خود را مشخص کرد. زمانی که سعید وارد دنیای آکادمیک شد؛ یعنی در سال 1960 و 1970،  «نقد نو»، «ساختارگرایی»، «واسازی» که رویکرد هایی متن نگر هستند بر فضای نقد و نظریۀ ادبی امریکا غلبه داشتند، ولی سعید مخالف روش های صرفا متن نگر بود و اعتقاد داشت فرم همواره بافت مند است. یعنی بافت فرهنگی، سیاسی و اجتماعی متن را نباید مجزا از فرم در نظر گرفت.

سعید مشکل نقد ادبی زمانه اش را در نقش گرایی افراطی می دید؛ یعنی توجه بیش از حد به نقش و کارکردهای فرمی متن. در عوض سعید معتقد بود متن یک کنش یا یک رویداد فرهنگی است و معنا در تعامل فرم و بافت شکل می گیرد. سعید در مقالۀ آیندۀ نقد می نویسد:

هر کنش نقادانه ای به اوضاع اجتماعی و تاریخی گره خورده است. خوانش ادبی به قول گرامشی، فعالیتی خردپذیر اجتماعی و مداخله گر است.”

دکتر مسعود فرهمندفر
دکتر مسعود فرهمندفر

وی در ادامه اظهار داشت:

“اما چرا باید سعید را یک «تطبیق دان» بدانیم؟ خدمت او به مطالعات ادبی تطبیقی چه بوده است؟

در هر سه کتاب مهم «سرآغازها»، «شرق شناسی» و «فرهنگ و امپریالیسم» می توان ایدۀ سعید راجع به ادبیات تطبیقی را مشاهده کرد. در «سرآغازها» سعید به تأثیر جیام باتیستا ویکو و ریموند شواب اشاره می کند. تأثیر آن ها در توجه به نقش تاریخ در مطالعات ادبی بود. ویکو معتقد بود پدیده های تاریخی را نمی توان در اکنون شناخت بلکه باید آن ها را در همان بستر تاریخی و زمانی اش مطالعه کرد. سعید به تأسی از ویکو در پی کشف مناسبات متن با تاریخ و جهان پیرامونش بود. این تأثیر مهم سعید بر ادبیات تطبیقی و نقد و نظریۀ ادبی زمانه اش بود: «چرخش مکانی» در مطالعات ادبی.

اهمیت مکان مندی را در تمام کارهای مهم سعید به ویژه «فرهنگ و امپریالیسم» می توان مشاهده کرد. یعنی بررسی رابطۀ میان جغرافیا و فرهنگ و تولیدات فرهنگی. ادوارد سعید از مهم ترین پژوهشگران در توسعۀ نقد فرهنگی مکان محور بود که هدفش واکاوی تأثیرات متقابل فضا، بازنمایی و فرم های فرهنگی است.

 اما بپردازیم به شرق شناسی. سعید در کتاب شرق شناسی به خوبی پیشینۀ مفهوم ادبیات تطبیقی را ردیابی می کند تا به شکل گیری امپریالیسم در قرن 17 و 18 می رسد. در اواخر قرن هجدهم و در پی آنچه به «انقلاب فیلولوژیک» معروف شد، سنت های ملی گرایانه به وجود آمدند و میل به به اطلاع یافتن از زبان ها و فرهنگ های دیگر فزونی گرفت. اما سعید می گوید چون پارادایم های تحقیق و پژوهش در غرب در سده های هجدهم و نوزدهم بنیان نادرستی داشتند در نتیجه بر این بنیان نادرست درکی غلط از شرق بنا شد.

او می گوید هدف شرق شناسی در ابتدا مقایسه و تطبیق ظرفیت ها و ویژگی های فرهنگی، ادبی و اجتماعی غرب و شرق بود ولی چون پارادایم تحقیق از همان ابتدا غرب محور و جانبدارانه بود نتیجۀ کار با کلیشه سازی های یکسونگر و خلق تصاویر قالبی از شرق همراه شد. وی بر این باور بود که ادبیات تطبیقی و نقد ادبی نباید از اندیشۀ اومانیسم جهان وطن و تاریخ محور فاصله بگیرند.

نکتۀ دیگر این است که خود کتاب شرق شناسی اثری است در ادبیات تطبیقی اما با روش شناسی منحصر به فرد. سعید که از مفهوم گفتمان و نظریۀ «دانش-قدرت» فوکو مایه می گیرد و استدلال می کند که دانش آکادمیک غرب نوعی ابزار اعمال قدرت بوده. وی تأثیر گفتمان غرب را بر هنر و ادبیات در دوره های تاریخی مختلف و نیز در ژانرهای مختلف بررسی می کند. سعید متون مختلف از فرهنگ ها و زبان های گوناگون را بررسی و تأثیر گفتمان امپریالیستی را بر آن ها واکاوی می کند. موضوعاتی که سعید برای نقد و بررسی اش انتخاب می کند همگی در شبکۀ بزرگ تاریخ به هم ربط می یابند.

ادوارد سعید در اخرین ماههای زندگی
ادوارد سعید در اخرین ماههای زندگی

در «فرهنگ و امپریالیسم» سعید می کوشد رویکردی غیراروپا محور را مطرح کند. او می نویسد:«در ابتدا ادبیات تطبیقی و مفهوم ادبیات جهان گرفتار بازی قدرت امپریالیسم اروپایی بود.» سعید می گوید در تقابل اندیشه و فرهنگ غرب با نمونۀ غیر غربی اش همواره صدای گفتمان غیر غربی خاموش شده و نوعی فرآیند دیگری سازی صورت گرفته است. در حالی که تمام فرهنگ ها در هم تنیده شده اند و هیچ یک مجزا و ناب و برتر نیست. اصلی ترین روش او در خوانش متون و واکاوی فرهنگ های پیوند خورده بهره مندی از خوانش کنترپوان یا خوانش چندصدایی است.

سعید در صفحۀ 43 از کتاب «فرهنگ و امپریالیسم» می نویسد:

برای پژوهشگر تعلیم دیدۀ ادبیات تطبیقی اولویت فراتر از جدا افتادگی و نگرش محلی و منطقه ای محدود به چند فرهنگ خاص است. این پادزهر ملی گرایانه تقلیل گرا است. زیرا هدف از ادبیات تطبیقی رسیدن به نگاهی کلی و ترا- رشته ای است، یعنی حرکت مدوام و فرآیند بی وقفۀ وام گیری از فرهنگ های مختلف.

سعید برای فرمول بندی روش خود از حوزۀ موسیقی بهره می گیرد. یادداشت های سعید دربارۀ موسیقی و کاربست نظریات آدورنو بر موسیقی نشان می دهد که موسیقی را الگویی برای نظریۀ جامع تر روابط فرهنگی در نظر داشت.

مفهوم کنترپوان مفهومی است که ما را به مذاکرۀ تفاوت ها دعوت می کند. سعید در فرهنگ و امپریالیسم می گوید:«وقتی به آرشیو فرهنگ نظر می اندازیم باید نوعی بازخوانی کنترپوان داشته باشیم. نه تک صدایی: یعنی آگاهی هم زمان از تاریخ و گفتمان های غالب و نیز گفتمان های در حاشیه مانده.» سعید بنیان ادبیات تطبیقی را بر چندصدایی استوار می دید، و معتقد بود فقط از این رهگذر است که می توان برای بحران بازنمایی چاره ای اندیشید.

بنابراین ادوارد سعید ایدۀ countepoint را چشم اندازی تطبیقی معرفی می کند که به ما اجازه می دهد تجارب مختلف و متباین را بدون برتری دادن یکی بر دیگری بررسی و صورت بندی های داخلی و نظام روابط خارجی آن ها را تحلیل کنیم.

نتیجۀ روش شناسی تطبیقی سعید: گشودن مجموعه آثار معیار ادبی به روی آثار غیر عربی بود. این ایده ای است که آنر ا ذیل مفهوم جهان آگاهی توضیح می دهد. روش شناسی سعید در ادبیات تطبیقی نمونه ای است از آنچه امیلی اپتر «ادبیات تطبیقی جدید» می نامد. یعنی ادبیات تطبیقی رها شده از اروپا محوری. و روش تحلیل متنی سعید یعنی تلاش برای از میان برداشتن کلیشه ها، تصاویر قالبی و مقوله های تقلیل گرا که اندیشه و ارتباط بشری را محدود می سازند. ایدۀ کنترپوان یعنی تکثر صداها و کنش متقابل آن ها بدون تقلیل دادن به آن ها به یک صدای غالب؛ یعنی مقابله با همگون سازی فرهنگی ادبیات تطبیقی برای ادوارد سعید فعالیتی فرهنگی بود، گفت و گوی فرهنگ ها بود.

نمایی از برگزاری شب ادوارد سعید
نمایی از برگزاری شب ادوارد سعید

سپس دکتر مسعود فرهمندپور متن پیام دکتر حمید دبّاشی که مقدمۀ کتاب بی درکجا را نگاشته بود خواند:

“خرسندم از اینکه اطلاع یافتم که انتشار ترجمۀ فارسی آخرین مصاحبۀ ادوارد سعید که من بر آن مقدمه ای نوشته ام در روز یکشنبه در رویدادی در تهران تجلیل می شود. آرزو داشتم که در آنجا می بودم. خدمت آقای طهماسبی مترجم این مجموعه که تلاش خستگی ناپذیر ایشان این کتاب را در دسترس ایرانی ها قرار داده و من مفتخرم که ایشان از من در خواست کرد که مقدمه ای برای این کتاب بنویسم. کارهای ادوارد سعید البته برای ایرانیان شناخته شده است و من می دانم او زمانی که در قید حیات بود چقدر مشتاق بود که از ایران دیدن کند. تردیدی ندارم که چنین تجلیل های به موقع و به جایی از آثار جریان ساز او جای خود را در میان خوانندگان بخصوص خوانندگان جوانتر باز خواهد کرد. صمیمانه ترین احترامات را تقدیم دوست قدیمی و عزیزم آقای علی دهباشی می کنم برای برگزاری این نشست.”

قرایت متن پیام دکتر حمید دباشی به شب ادوارد سعید توسط دکتر فرهمند فر
قرایت متن پیام دکتر حمید دباشی به شب ادوارد سعید توسط دکتر فرهمند فر

در لحظاتی دیگر از این مجلس مرثیۀ محمود درویش در مدح ادوارد سعید با ترجمۀ فارسی به نمایش درآمد.

در واپسین لحظات این مجلس بهرام پروین گنابادی از وجوه اشتراک ذبیح بهروز و ادوارد سعید در اندیشه و تفکر علم شرق شناسی چنین بیان داشت:

“آشنایی من با ادوراد سعید و با آثار او از طریق محمود درویش بود. به خاطر دلبستگی به شعر معاصر، شعر معاصر عرب را خواندم که بخش عمده اش شعر فلسطین و شعر محمود درویش است. شعر یک لحظه احساسات شما را برانگیخته می کند و آتشی در درون شما شعله می کشد، مثل حرفی که محمود درویش در مورد ادوارد سعید می زد که من نمی دانم خوابم را به کدام زبان می بینم؟ به زبان عربی یا انگلیسی و این خیلی حرف مهمی بود. یعنی هویت زبانی و فرهنگی و مسألۀ مهاجرت را مطرح می سازد. وقتی اشعار محمود درویش را می خواندم این شعله در درون آدم زبانه می کشد:

 بنویس که من عربم اگر گرسنه شوم خون کسی که سرزمینم را غصب کرده و را می خورم. شعری که هویت فلسطینی ها را در دنیا ثبت کرد همین شعر بود که آهسته آهسته می آید و با خشم وخروش پایان می یابد. بعد از آن در مطالعۀ شعر و فرهنگ معاصر عرب آثار «جبرا ابراهیم جبرا» را خواندم و آنجا قضیه خیلی متفاوت شد. شعر یک لحظه احساسات شما را برانگیخته می کند اما رمان شما را با تجربۀ قهرمان قدم به قدم می برد و با او زندگی می کنید. درک چیزی که برای من خیلی دشوار بود مسألۀ مهاجرت بود. ما ایرانی ها هیچوقت در فرهنگ خودمان مهاجرت نداشتیم و اگر بوده چند سال محدودی بوده و بعد به وطن بازگشتیم. اگر مرحوم دهخدا در فرانسه و سوئیس رفت و در آنجا مجله منتشر می کرد به محض اینکه حال و هوا عوض شد، برگشت. مرحوم محمد قزوینی سه ماه رفت ولی 36 سال در لندن ماند ولی باز برگشت. ما ایرانی ها هیچوقت در ضمیر ناخودآگاه و هویتمان مهاجرت نداشتیم، برای همین درکش برایمان سخت بود که جبرا چه می گوید. رمان هایش یک نمایشگاهی از فرهیختگان و روشنفکران عرب و مخصوصا فلسطینی هاست که به دنبال هویت خود می گردند. به دنبال اینکه کجا بودند و چه بلایی سرشان آمده، با تمام زشتی ها و زیبایی و ها، با تمام اشتباهاتشان. آن قدمی بود که من برداشتم و  و بعدها متوجه شدم که خیلی فرهیخته و تر و فراتر از او ادوارد سعید است که این مسائل را فهم و بیان کرده است.

دکتر بهرام پروین گنابادی
دکتر بهرام پروین گنابادی

برای درک کارهای ادوارد سعید یک شب و دو سخنرانی کافی نیست؛ چون کارهای بزرگ از زوایای مختلف کرده است. اما از آنجایی که بنده همیشه شعر فارسی می خواندم و در نمونه های معاصر دنبال شاعران عرب بودم در مورد ادوارد سعید در بخش شرق شناسی چیزی به ذهنم رسید. اگر نظریات ادوارد سعید را در مورد شرق شناسی صورت بندی کنیم، حرفی که او می زند این است که می گوید شرق شناسی شیوۀ غربی برای تسلط بر شرق و تجدید ساختار آن و استمرار عاملیت غرب است. حاصل این شرق شناسی نادیده گرفتن واقعیت شرق و آن حقیقت هاست. بعد می گوید این شرق شناسی خیلی پدرسالارانه است. یک شرق منفعل در برابر غربی که خود را عقلگرا معرفی می کند. و جوری خود را معرفی می کند که این شرق خواه ناخواه منفعل می شود. بعد ادوارد سعید به روشنفکران شرق و عرب می تازد که  شماها هم از پشت همان عینکی که بر چشمتان گذاشته اند جهان را می بینید؛ یعنی با همان حالت منفعل و غرب را عقلگرا می بینید و خود را پدیده ای در دست غربی ها برای مطالع. تا قرن 19 که شرق شناسی شروع شد ادوارد سعید معتقد است که پژوهشگرانی که روی خاورمیانه مطالعه می کردند خدمات درخشانی در تکامل جهان متمدن داشتند  ولی نگاهی که به مسلمانان می کنند پشت منشوری است که طیف های استبدادی و نژادپرستانه دارد. و مقصود این نگاه از این طیف چیزی جز سلطه جویی نیست.  به عقیدۀ سعید دنیای فعالیت های پژوهشی به شکل درمان ناپذیری در تار شبکه های قدرت افتاده است. و در خدمت به کشورهایی قدم برمی دارد که آن مؤسسۀ پژوهشی را دارند و از آنجا شروع می شود. سعید می گوید اگر حقایق را دربارۀ مسلمانان بدانید مفهوم این سخنانی که گفته می شود خیلی متفاوت خواهد بود.

چیز دیگری که بر آن معتقد است این است که قدرت فراگیر استعمار غرب و ظاهرا فریبنده و نفوذ پذیر اینگونه از شرق شناسی پژوهشگران و متفکران مسلمان را دچار خودکم بینی کرده است. و آن ها هم از پشت همین قاب به خودشان نگاه می کنند.”

وی در ادامه افزود:

“حرف آخر ادوارد سعید این است که اگر ما دانشی را دنبال کنیم که در مورد مردمان باشد، مردمانی به زبان های دیگر و ثمرۀ آن درک همکاری و هم دردی و مطالعۀ دقیق و تجزیه تحلیل مشکلاتشان باشد، حاصل آن همدردی و دست آن ها را گرفتن و پله پله بالا آوردن است؛ اما کاری که شرق شناس ها می کنند اثبات بزرگی خودشان و تحمیل خودکم بینی به شرقی هاست.

نام ذبیخ بهروز را همه شنیده اید. یک نابغۀ عجیب و غریبی بود در بین کسانی که فرهنگ معاصر ایران را ساخته اند؛ چه به عنوان نمایشنامه نویس و چه به عنوان طنز نویس. ذبیح بهروز در مدرسۀ امریکایی ها درس می خواند در قاهره تحصیل کرد و از آنجا به انگلستان رفت. در دانشگاه کمبریج پذیرفته شد در آنجا کسی را می خواستند که به زبان فارسی مسلط باشد؛ آقای  ذبیح بهروز  مشغول به کار در این دانشگاه شد و در نامه هایی که می نویسد، اطلاعات جالبی دارند. آن زمانی که ذبیح بهروز در کمبریج بوده، «ادوارد براون» مسئول بخش شرق شناسی بوده است و بهروز دستار براون می شود. در آن زمان براون آثار جامی و هفت ارونگ را چاپ می کرده است. بهروز چهار سال دستیار  آقای بروان و نیکلسون می شود و با آن ها کار می کند. اما در مراسمی سوءتفاهمی پیش می آید و  رابطه اش با آن ها قطع می شود، آنجاست که نظریاتش در مورد مستشرقین را مطرح می کند، یعنی دقیقا چهل سال قبل از ادوارد سعید در فرهنگ ایرانی و زبان فارسی، ذبیح بهروز به نوعی همان حرف ها را می زند. البته تفاوت هایی وجود دارد. خب ادوارد سعید ذهن واقع گرایی دارد. مرحوم ذبیح بهروز همانطور که استاد ایرج افشار می گفت خیالپرست بود. اما ادوارد سعید برای بیان نظریات خود و برای اینکه غربی ها آن ها را بپسندند از گفتمان فوکو وام می گیرد و این را به نوعی خوب پرورش می دهد که وقتی ما نظریات ذبیح بهروز را می خوانیم شاید در صورت بندی نهایی، با سعید یکی باشد ولی میان ماه من تا ماه گردون فاصله هااست.  منتهی ادوراد سعید یک نکته دارد و می گوید که بسیاری از روشنفکران شرقی وقتی می خواهند در برابر غربی ها بایستند و خود را ثابت کنند، کاری که می کنند به ورطۀ هولناک ملی گرایی افراطی می افتند. این ملی گرایی خطری که سعید اشاره می کند. این اتفاق هم برای ذبیح بهروز می افتد. اینکه او می گوید ما شرقی ها عینکی می زنیم از نظریات غربی ها و خودمان را از پشت آن قاب می نگریم، کاملا درست است.  برادر مرحوم علامۀ قزوینی زمانی که در لندن اقامت دارد نامه ای به او می نویسد. که تو که اینقدر علاقه به نسخه های خطی داری بلند شو بیا انگلستان ببین کتاب خانه های اینجا چه خبر است! مرحوم قزونی می رود و آن سه چهار ماه  میهمانی می شود، سی و شش سال و ادوارد براون هم از او استقبال می کند. مرحوم قزوینی همان اول که وارد می شود، چهارمقالۀ نظامی عروضی را تصحیح می کند. تصحیحی که او از چهارمقالۀ نظامی به دست می دهد جزو روشمندترین تصحیحات علمی نسخ خطی ماست و حواشی که می نویسد واقعا بی نظیر است و به یاد داشته باشید آن زمانی که او این مقاله را تصحیح می کند ما هیچ متن مصححی نداشتیم. اما جالب است ما برای خودمان  این افسانه را ساختیم که ایشان رفت لندن شیوۀ تصحیح را از ادوارد براون یاد گرفت و بعد شروع کرد چهارمقاله را منتشر کرد. خیر اگر قرار باشد تصحیحی را بر مبنای فرنگی ها بدانیم تصحیح تاریخ جهانگشای جوینی است. او این کتاب را بر مبنای تیزهوشی خود و ذوق و سلیقه اش نوشته است. و اینجاست که آن حرفی که ادوارد سعید و ذبیح بهروز از شرق شناسی می گویند مطرح می شود.”

با دو فرزندش در سالهایی نه چندان دور
با دو فرزندش در سالهایی نه چندان دور

 

وی در خاتمه بیان داشت که:

“ذبیح بهروز چیزی که آشکارا می گوید، این است که شرق شناسان علاقه ای نداشتند نقش مهم ایران را در تکامل جهانی بپذیرند و به رسمیت بشناسند. بهروز با یک تحول کم نظیری شرق شناسان را به خاطر نگاهشان به ایران به باد انتقاد می گیرد. او به روشنفکران ایرانی نیز می تازد،  که آن ها نیز اغلب به دام این تفکر غربی می افتند و تاریخ کشورشان را از پشت منشور حقارت بار شرق شناسان می بینند و حس از خودبیزاری تبدیل به طبیعت ثانویۀ آن ها می شود. متأسفانه آقای ذبیح بهروز در مسیر تصحیح اشتباهات مستشرقین به همان دامی می افتد که چهل سال بعد ادوارد سعید می گوید؛ ملی گرایی افراطی و تا جایی پیش می رود که می گوید حلمۀ اسکندر به ایران نمی توانسته صورت بگیرد و وقتی نظریۀ زیبایش را در مورد تقویم می دهد، مرحوم مجتبی مینوی  تمرکزش را روی این موضوع و کوبیدن ذبیح بهروز می گذارد. در روایتی که ذبیح بهروز در تاریخ می کند تمام خصایص خوب در هنر و معماری و … یک سره ریشه در ایران دارد و شناخت جهان بدون شناختن تاریخ ایران ممکن نیست. و می دانید از بهترتن طنزپردازهای ماست و طنزهایی که برای مستشرقین می سازد بسیار خواندنی است.”

در پایان این شب، فیلم «در جستجوی فلسطین» به نمایش درآمد.