نشست دیدار و گفتگو با دکتر مجید صادقی برگزار شد/ آیدین پورخامنه

عکس ها از: مجتبی سالک

یکصد و بیست و هشتمین نشست دیدار و گفتگو به نقد و بررسی  زندگی و آثار دکتر مجید صادقی اختصاص داشت که پنج‌شنبه بیست و ششم مهرماه در خانه گفتمان وارطان برگزار شد.

 

دکتر سرمد قباد ابتدای جلسه از دکتر مهدخت معین تشکر کرد که در این نشست حضور داشتند، سپس از دکتر مجید صادقی برای سخنرانی دعوت کرد و گفت:

امروز نخستین روز کنگره علمی انجمن روانپزشکان ایران است و بعد از ظهر دکتر صادقی در پنل هنر و ادبیات  این کنگره درباره ارتباط روانپزشکی و ادبیات صحبت خواهند کرد.

دکتر مجید صادقی ، زاده اصفهان در چهارم اسفندماه سال 1336 است. دوران تحصیل خود را در دبیرستان البرز سپری کرد. و در سال 55 دیپلم گرفت، در دورانی که مرحوم دکتر مجتهدی ریاست دبیرستان البرز را بر عهده داشت. در سال 55 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و در سال 62 ازاین دانشکده فارغ‌التحصیل شدند. عنوان پایان نامه ایشان «عوارض داروهای ضد پسیکوز» و استاد راهنمای او دکتر غلامرضا میرسپاسی بود.

در سال 63 وارد رشته تخصصی روانپزشکی در دانشگاه علوم پزشکی تهران شد و پس از طی دوران دستیاری عنوان پایاننامه او «مروری بر صرع و روانپزشکی» به راهنمایی دکتر شکرالله طریقتی بود. در سال 66 موفق به اخذ بورد تخصصی روانپزشکی شد.

پس از فارغ‌التحصیلی طی سال‌های 66 تا 71 استادیار روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی همدان و موسس بخش روانپزشکی در بیمارستان سینای همدان بود. از سال 71 تا تا 81 استادیار روانپزشکی در دانشگاه علوم پزشکی تهران شد و در سال 82 به رتبه دانشیاری ارتقا یافت و از سال 87 استاد  تمام روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران هستند.

دکتر سرمد قباد درباره زندگی و تحصیلات دکتر مجید صادقی توضیحاتی مختصر داد.
دکتر سرمد قباد درباره زندگی و تحصیلات دکتر مجید صادقی توضیحاتی مختصر داد.

در ادامه دکتر قباد درباره مسئولیت‌های دکتر صادقی توضیح داد:

او معاون آموزشی بیمارستان روزبه در دو دوره بود، از سال 71 تا سال 75 و از سال 85 تا 87.

وی از سال 79عضو کمیته تدوین برنامه دستیاری وزارت بهداشت از و عضو هیات ممتحنه بورد تخصصی روانپزشکی از سال 79 تا 84 و عضو هیات مدیره انجمن علمی روانپزشکان ایران از سال 81 تا 93 بوده است. او رئیس کمیته هنر و ادبیات در انجمن روانپزشکی  از سال 96 تا کنون است.

دکتر صادقی عضو کالج روانپزشکان انگلستان وانستیتو مطالعات علوم شناختی  و انجمن بین‌المللی مربیان بیماران استاندارد شده هستند. رتبه نخست جشنواره آموزشی شهید مطهری را به خاطر فرآیند تربیت بیماران استاندارد شده اخذ کرده اند.

ایشان کتاب‌های متعددی را تالیف کرده اند از قبیل: «الکتروشوک از تئوری تا عمل» در سال 75، «درمان قدم به قدم روانپزشکی» در سال 78 که در سال 97 برای چهارمین بار تجدیدنظر و به چاپ رسید. «افسردگی راهنمای بیماران و خانواده‌ها» در سال 87، «افسردگی راهنمای تشخیص و درمان برای پزشکان عمومی» در سال 86، «درسنامه روانپزشکی پرستاری» در سال 82 .

دکتر صادقی همکار مولف در دو کتاب خیلی مهم با عنوان‌های Cultural health assessment از انتشاراتmosby در سال 2008 و کتاب International perspective on mental health  از انتشارات the royal collage of psychiatrists در سال 2011 است.

ایشان مترجم چند کتاب معتبر روانپزشکی بودند: «روانپزشکی آکسفورد» در سال 82، کتاب جیبی کاپلان در سال 89 و سخنرانی‌هایی در زمینه هنر ادبیات و روانپزشکی و ارتباط این دو رشته داشتند: «آسیب‌شناسی روانی در ادبیات»، «بررسی روانشناختی ادبیات پلیسی»، «جریان سیال ذهن» و نوروسایکیانری در سینما.

دکتر صادقی مقاله‌های مهمی در نشریات داخلی و خارجی به چاپ رسانده اند. که اولین آن در مجله نبض در سال 72 با عنوان «داروهای روانپزشکی در طب عمومی» و مقالات دیگری در مجله دانشکده دانشگاه علوم پزشکی تهران، مجله اندیشه و رفتار، فصلنامه تازه‌های علوم شناختی، مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران

علی دهباشی، دکتر سردقباد و دکتر مجید صادقی
علی دهباشی، دکتر سردقباد و دکتر مجید صادقی

منتشر کردند.

او سردبیر خبرنامه علمی روانپزشکان ایران از سال 87 تا 95، سردبیر فصلنامه تازه‌های علوم شناختی از سال 81 تا 87 بوده اند.

دکتر مجید صادقی در ادامه جلسه، مقدمه کوتاهی از چرایی انتخاب رشته روانپزشکی ارائه داد و گفت:

روانپزشکان علاوه بر اینکه پزشک هستند جنبه‌های دیگری را هم در نظر می‌گیرند، یکی به دلیل علاقه افرادی است که این رشته را انتخاب می‌‎کنند چون معمولا از قبل به هنر و ادبیات علاقه داشتند، وقتی روانپزشکی را انتخاب می‌کنند این نکته را در نظر می‌گیرند که روانپزشکی رشته ای در طب است که با این امور ارتباط زیادی دارد و ادیبان روانپزشک در ایران و سایر کشورها کم نیستند. فرد بعد از اخذ دکترای تخصصی روانپزشکی و شروع کار در جامعه می‌بیند برای اینکه بتواند با بیمار ارتباط برقرار، او را درک و با خانواده بیمار ارتباط برقرار کند و بیماری را تشخیص دهد، حتی باید خرده فرهنگ‌ها را تا حدی بداند و با اعتقادها و رفتار مراجعان آشنا باشد تا این رفتار شخص به عنوان بیماری درنظر گرفته نشود.

ما جامعه‌ای با فرهنگ‌ها و خرده فرهنگ‌های مختلف هستیم. لازم است در کار روانپزشکی درباره تاریخ و اسطوره‌ها بدانیم و وقتی بیمار کلمه‌ای را بیان می‌کند زمینه‌های آن را داشته باشیم. به دستیاران می‌گویم وقتی از فرد بیمار اطلاعات می‌گیرند به آدرس او توجه کنند که در چه شهر و چه محلی زندگی می‌کند چون در هرکدام سابقه و فرهنگ و مدل خاصی از زندگی جریان دارد. در کار روانپزشکی دانستن این مطالب اگر بسیار مفید نباشد به درد روانپزشک می‌خورد که در کار طبابت می‌خواهد فرد موفق باشد و به بیماران کمک کند چون در کار روانپزشکی دیدگاهی به نام همدردی داریم تا بتوانیم خود را جای یک بیمار قرار دهیم و ببینیم که فردی که به ما مراجعه کرده است و شرح حالی از او گرفتیم و چه حسی دارد و اگر جای او باشیم چه واکنشی نشان می‌دهیم تا بتوانیم او و واکنش‌های او را درک کنیم. در این روند اگر کتاب خوانده باشیم یا موسیقی و شعر گوش داده باشیم این پروسه به ما کمک می‌کند.

دکتر صادقی: چرا رشته روانپزشکی را انتخاب کردم.
دکتر صادقی: چرا رشته روانپزشکی را انتخاب کردم.

دکتر صادقی در ادامه با طرح این مساله که آیا روانپزشکی به هنر و ادبیات کمک می‌کند یا عکس آن؟  توضیح داد:

جواب این سوال دو سویه است و برای رسیدن ارتباط روانپزشکی را بررسی خواهیم کرد. وظیفه پزشکی ما درمان بیمار است و باید از همه توانایی خود برای درمان بیمار استفاده کنیم. دل و ذهن شکسته را هیچ عکس و آزمایشی نشان نمی‌دهد و مثل متخصص خون نمی‌توان حال بیمار را با آزمایش تعیین کرد. روش ارزیابی ما به وسیله صحبت با بیمار و روش‌های بالینی است. ادبیات و هنر هم می‌تواند از روانپزشکی کمک بگیرد و به این وسیله می‌توان روان انسان شناخته شود و تجربه‌های طبیعی و غیرطبیعی او شناخته شود.

فیلم‌هایی ساخته می‌شود و رمان‌هایی با محوریت بیماری روان نوشته می‌شود که با واقعات روانشناسی هماهنگ نیست و بیشتر ذهنیات نویسنده یا کارگردان از بیماری روانی بوده است. خیلی از اوقات مشاوره روانپزشکی درست، می‌تواند به آثار هنری کمک کند و در انگزدایی بیماران که مساله مهمی است کمک کند. برچسب بیماری روانی می‌تواند فرد را از خیلی از امکانات اجتماعی محروم کند. استیگما مساله مهمی است و از بدوی که در بیمارستان روزبه شروع به فعالیت کردم افراد زیادی از من پرسیدند که آیا از حضور کنار بیماران نمی‌ترسید؟ من گفتم از موتوری، عابر و … قبل از رسیدن به بیمارستان می‌ترسم ولی وقتی داخل بیمارستان هستم احساس امنیت می‌کنم چون بیماران در حال درمان هستند و مرا می‌شناسد و به من احترام می‌گذارد درون جامعه خشونت بیشتری وجود دارد. خود افشاگری مانند آنچه برای استاد بهاء‌الدین خرمشاهی رخ داده است می‌تواند استیگما را تا حد زیادی کاهش دهد.

دکتر قباد سپس طرح سوالات خود را آغاز کرد و پرسید: اگر به دوران دبیرستان البرز و تحصیل شما برگردیم، تحصیل در محیط آموزشی آن زمان و اکنون چه تفاوتی دارد و چه تاثری در شکل‌گیری شخصیت شما داشت. اگر خاطراتی از معلم‌های خود دارید، بفرمایید.

دکتر صادقی پاسخ داد: افرادی که در دبیرستان البرز تحصیل کردند ویژگی‌های خاصی دارند که یکدیگر را همه جا پیدا می‌کنند. من فارغ‌التخصیل سال 55 از دبیرستان البرز هستم. خاطرات مشترکی با بقیه فارغ‌التحصیل‌شدگان این دبیرستان دارم. البته من تجربه منحصر به فردی دارم، از زمان ریاست دکتر مجتهدی از سال 23 تا 57 مدیریت ثابت طول این دوره تجربه خاصی برای آموزش و پرورش بو که دیگر تکرار نمی‌شود. البرزی‌ها هر چند ماه یکبار جمع می‌شویم و لوگو و لباس خاص داریم. فکر می‌کنیم که 18 ساله‌هایی با بیش از 40 سال تجربه هستیم و هنوز ارتباط خود را حفظ کردیم و برای بهداشت روانمان خیلی خوب است.

آن البرز دوران مجتهدی بود که دانشگاه شریف را پایه‌گذاری کرد که همیشه به ما می‌گفت اگر در خارج تحصیل کردید هم به ایران بیایید و در اینجا خدمت کنید. 6 سالی که در دبیریستان البرز بودیم تجربه منحصر به فردی بود که در طول دوره توانستیم محضر دکتر مجتهدی را درک کنیم. او برای هر سال دفتر مشکی خاصی داشت که اسم دانش آموزان را در آن می‌نوشت. اول مهر جلوی در دبیرستان می‌ایستاد و می‌گفت هرکس که موی بلندی داشته باشد باید موهای خود را کوتاه کند. همه اینها را در دفترش می‌نوشت. پشت مدرسه دیوار کوتاهی بود که به دانشگاه پلی تکنیک می‌رسید، مجتهدی افرادی را می‌گذاشت تا مواظب باشند که اگر فردی از دیوار می‌گذشت برای ثبت نام سال آینده به او تذکر می‌داد. نظم پادگانی هم تا حدی در آنجا برقرار بود. البته بچه‌های تک بعدی پرورش نیافتیم و به ما خوش گذشت. کارگاه نجاری و آهنگری داشتیم. معلم ادبیات سال آخر دبیرستان ما دانشجوی دکترای ادبیات دانشگاه تهران بود که از حضور او استفاده می‌کردیم.

دیدار و گفتگو با دکتر مجید صادقی در خانه گفتمان وارطان
دیدار و گفتگو با دکتر مجید صادقی در خانه گفتمان وارطان

استاد موتمن از اساتید برجسته ادبیات بودند که کتاب «آشیانه عقاب» را نوشتند . ایشان به سعدی علاقه زیادی داشتند و ما را با او آشنا کرد. به صائب تبریزی هم علاقه زیادی داشت. در واقع گویی ما در کلاس دانشکده ادبیات نشسته بودیم. دکتر مصطفوی هم دانشجوی دکترای ادبیات بودند، من با یکی از دانش‌آموزان رقابت درسی شدیدی داشتم. من  و آن دانش آموز به مرحله نهایی رسیدیم، در هر سوال مساوی شدیم. شعری از سعدی روی تخته نوشت و خواست تا آن را معنی کنیم «امیرزاده نادان به شهروا ماند/ که در دیار قدیمش به هیچ نستانند» زمینه ای که من داشتم باعث شد تا این شعر ار به درستی معنی کنم و پیروز این رقابت باشم.

مجموعه دانش‌آموزان سال‌های دبیرستان اکثرا افراد شاخص اجتماع هستند وتحصیل در این دبیرستان روی شکل گیری شخصیت ما تاثیر فرازانی گذاشت.

 

دکتر قباد پرسید: یک روانپزشک موفق باید چگونه باشد و چه اصولی را رعایت کند؟

دکتر صادقی توضیح داد: تعاریف مختلفی در اینباره ارائه شده است و اخیرا انجمن جهانی روانپزشکی و انجمن روانپزشکان امریکای و اروپایی تعاریف مختلفی ارائه کردند که ویژگی‌های واحدی را برای روانپزشک ارائه داده اند. روانپزشک، پزشک است و هفت سال پزشکی و چهار سال تخصص روانپزشکی را خوانده است. روانشناسی جزو شاخه‌های علوم انسانی است، فرد در رشته علوم انسانی یا ادبیات تحصیل می‌کند و تخصص روانشناسی می‌گیرد و تا دکترا ادامه تحصیل می‌دهد. روانکاوی و رواندرمانی نوعی روش درمانی مبتنی بر رابطه بین روانپزشک  و روانشناس و بیمار است.

روانپزشک باید اطلاعات پزشکی داشته باشد. بیماری که به ما مراجعه می‌کند ممکن است به دلایل مختلف باشد. مثلا ممکن است بیماری با مشکل افسرگی به ما مراجعه کند ولی مشکل تیروئید داشته باشد. این را یک پزشک می‌تواند تشخیص دهد. ممکن است داروهایی برای یک بیماری جسمی موجب اختلال روانی برای فرد شود. در درجه اول روانپزشک باید در حد پزشک عمومی به روز باشد و علم روز پزشکی را بداند و در کنگره‌های عامی شرکت کند. در روانپزشکی روش‌های آزمایشگاهی نداریم و وسیله ما ارتباط است و روانپزشک موفق کسی است که بتواند ارتباط خوبی با بیمار و خانواده او برقرار کند. خط قرمزها را بداند.

ما چند نوع ارتباط پزشک و بیمار داریم. ارتباط فعالانه و منفعل مثلا جراحی که بیمار را به اتاق عمل می‌برد. نوعی ارتباط پزشک و بیمار به صورت معلم و شاگردی است، مانند آنچه در بیماری حاد اتفاق می‌افتد که با مراجعه به پزشک آنچه باید انجام شود به او گفته می‌شود. ارتباط دیگر در بیماری‌های مزمن و دو جانبه است و خود بیمار در درمان مشارکت دارد مانند بیماری قند که دائم با هم در تعامل هستند. در بیماران روانی باید با بیمار و خانواده بیمار ارتباط داشت.. در فرهنگ ما هنوز هم تایید و پشتیبانی خانواده مهم است. نوع دیگر رابطه دوستی است که بیمار و پزشک با هم به تفریح بروند و در غم و شادی هم شریک شوند  یا ارتباط عاطفی یا مالی پیدا کنند که این خط قرمز رابطه روانپزشکی است. رابطه دوستی مستلزم خیلی از چیزهای دیگر است که مخل رابطه پزشک و بیمار خواهدبود. در عین حال که به بیمار احترام می‌گذاریم ولی وارد رابطه دوستی نخواهیم شد و اگر وارد این رابطه شویم آسیب زننده به خود و بیمار خواهد بود.

روانپزشک باید آموزش دهنده خوبی باشد و می‌گوییم که بیمار تیم روانپزشکی دارد که متشکل از روانپزشک است که بیماری را تشخیص می‌دهد و درمان را شروع می‌کند. در این تیم روانشناس بالینی داریم که با مریض کار می‌کند. با بیمار مصاحبه می‌کند و تست‌های شخصیتی انجام می‌دهد و انواع رواندرمانی انجام می‌دهد. ایده آل است که در تیم مددکار اجتماعی داشته باشیم. پرستار روانی می‌تواند عضو دیگر تیم  باشد افراد دیگری هم می‌توانند در این تیم حضور داشته باشند و هماهنگی با حضور روانپزشک انجام شود. خود پزشکان به نوعی الگویی در جامعه هستند و افراد از آنها برداشت می‌کنند. ورزشکاران و افراد مشهور الگویی در جامعه هستند. اگر روانپزشکی به همه اینها مسلط باشد، ایده‌آل خواهد بود.

دکتر صادقی درباره روانپزشکی افراد بالغ توضیح می دهد
دکتر صادقی درباره روانپزشکی افراد بالغ توضیح می دهد

دکتر قباد پرسید: دو جنبه از علایق شما وسواس و روانپزشکی سالمندان است. آیا روانپزشکی سالمندان باید به صورت فوق تخصص جداگانه مطرح شود؟

دکتر صادقی گفت: آنچه از نظر سنی در روانپزشکی معمول است، روانپزشکی افراد بالغ است. دو طیف در این مجموعه مهم اند، بچه‌ها که در مرحله رشد قرار دارند، شناخت آنها و بررسی بیماری روانی آنها اهمیت زیادی دارد که این رشته در ایران هم هست. بخش دیگر سالمندان هستند، توجه به طب سالمندان از زمانی شروع شد که علم بشر پیشرفت کرد و طول عمر بالا رفت. در سال‌های گذشته به فرد 50 ساله، پیر می‌گفتند. پزشکی و درمان پیشرفت کرد و بیماری‌ها درمان می‌شوند میانگین سنی به بالای 80 سال رسیده است و سالمندان را به چند دسته سالمند جوان، سالمند میانه و سالمند پیر تقسیم کرده اند. بنابراین جمعیت سالمندان در دنیا افزایش یافت. در سایر کشورهای دنیا رشد جمعیت افزایش یافته است، 65 سال را معمولا شروع سالمندی می‌دانند. این جمعیت سالمند نیازها و خواسته‌های خود را دارند. سالمندان کم کم بیماری‌های جسمی ومسائل اجتماعی و روانی پیدا می‌کنند. فرزندانشان می‌روند وآن ها سندروم آشیانه خالی پیدا می‌کنند، سالمندان دوستان خود را از دست می‌دهند، گاهی همسران خود را از دست می‌دهند و زن‌ها به طور میانگین پنج سال بیشتر از مردها عمر می‌کنند، وقتی این مساله با سن کمتر زن‌ها زمان ازدواج همراه می‌شود به معنی سال‌ها تنها بودن فرد خواهد بود.

علی دهباشی، مدیر مجله بخارا افزود: در جوامعی مثل ژاپن جمعیت سالمندان رشد زیادی داشت و این کشور به عنوان الگو از سالمندان استفاده می‌کند.

دکتر صادقی گفت: سالمندی شروع مرحله جدیدی از زندگی  است که متاسفانه در ایران به این شکل در آمده است که سالمندان بروند در پارک بنشینند  و با هم گپ بزنند و دیگر هیچ!  این روند در کشورهای مختلف متفاوت است و برخی شروع به جهانگردی می‌کنند. در سالمندی سرعت فرد کاهش ولی دقت افزایش می‌یابد پس می‌توان از آنها به خوبی استفاده کرد البته در سالمند سالم و این به طریقه زندگی افراد در سال‌های جوانی باز می‌گردد. هرچه سن بالا می‌رود هم احتمال بروز برخی بیماری‌ها مانند آلزایمر  بیشتر می‌شود و معمولا فرد سالمند 6 نوع دارو می‌خورد و بیماری‌های مختلفی دارد. این داروها می‌توانند با هم و با بیماری جسمی تداخل داشته باشند و بر روان فر تاثیر بگذارد و نیاز است که ما بخش خاصی را به این افراد اختصاص دهیم.

بسیاریی از اختلالات روانشناختیی که در بزرگسالی می‌بینم در سالمندی از بین می‌شود و جایش را مسائل دیگری می‌گیرد،مانند  زوال عقل و مشکلات جسمی که روی مغز تاثیر می‌گذارد. در ایران فلوشیپ طب سالمندی داریم ولی برای ایجاد سرویس روانپزشکی سالمندی باید تیم مجهزی تشکیل شود و علاوه بر تیم روانپزشکی متخصص داخلی سالمندان مجهزی هم باشد که تجهیز چنین چیزی بسیار سخت است. در ایران جمعیت سالمندان افزایش می‌یابد و با بهتر شدن سطح بهداشت و افزایش طول عمر انسان‌ها نیاز به روانپزشک سالمندان هر روز بیشتر می‌شود.

دهباشی پرسید: یکی از کنجکاوی‌های شخصی من زندگی زنده یاد بهرام صادقی است که شما نسبت نزدیکی با او داشتید. در سال‌هایی که کتابفروشی داشتم که نزدیک منزل ایشان بود ارتباط خوبی با او داشتم که مرگ ناگهانی او در سن کم آن را قطع کرد. بهرام صادقی یکی از نویسندگان خوب ما در 50 سال اخیر هستند که در داستان کوتاه، کارهای مهمی کرده اند و داستان بلند ملکوت از آثار اوست که خسرو هریتاش از این کتاب فیلمی ساخت. بهرام صادقی حاضر به مصاحبه نبودند و عکسی از او وجود ندارد. من با کشف و شهود متوجه شدم که ایشان بهرام صادقی باشند.

علی دهباشی درباره بهرام صادقی می پرسد
علی دهباشی درباره بهرام صادقی می پرسد

دکتر صادقی توضیح داد: این اسم برای من بزرگ و ارزشمند است چون سال‌های کودکی و نوجوانی خود زمان زیادی را با او گذراندم و از دست دادن او در 48 سالگی برایم خیلی دردناک بود. صحبتی درباره جوانمرگی ادیبان پزشک داشتم که آنتوان چخوف و غلامحسین ساعدی هم در همین سن رفتند. به نظر می‌رسد که حجم اطلاعات به اندازه‌ای است که دیگر تن توان ادامه حیات ندارد و آن را واگذار می‌کند. مرع باغ ملکوت از قفس آزاد می‌شود. او پزشک بود و حرفه پزشکی در داستان‌هایش نمود داشت. درتصمیم او پزشکی تاثیر داشت و فرد جمع‌گریزی بود. او مصاحبه ای با مجله فردوسی انجام داد. به یاد دارم فرد خلاقی بود، بیشتر شفاهی تعریف می‌کرد و کمتر نوشت. خیلی کمتر از آنچه در ذهن داشت نوشت. به زبان انگلیسی مسلط بود و رمان‌های روز را به انگلیسی می‌خواند. معتقد بود ادبیات ناب، داستان‌های پلیسی است. به جریان رمان نو خیلی علاقه‌مند بود و چخوف را دوست داشت. در بعضی از داستان‌ها هم ردپای این علایق را می‌بینیم و شاید تا حدی به جریان سیال ذهن نزدیک شد.

دهباشی افزود: رمان ملکوت، دیگر در زبان فارسی تکرار نشد. در زمره 10 رمان برتر زبان فارسی ارزیابی اش می‌کنند. آیا مرگ ایشان خودکشی بود؟

دکتر صادقی پاسخ داد: ایست قلبی بود که عمدا یا سهوا بودن آن را نمی توان مشخص کرد. ایشان دو فرزند دختر دارند که یکی پزشک و دیگری مهندس است. که کارهای ادبی  آنها  از قبیل ترجمه یا تالیف به دیگر جنبه‌های زندگیشان غلبه دارد.

دکتر قباد پرسید:  یکی از گرایش‌های مهم رمان‌نویسی جریان سیال ذهن است. در این باره و ارتباط آن با روانپزشکی صحبت کنید.

دکتر صادقی توضیح داد: جریان سیال ذهن اصطلاحی بود که ویلیام جیمز امریکایی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مطرح کرد. هنری جیمز برادر او روانشناس بود. این گسترش پیدا کرد و در آثار هوشنگ گلشیری و ویلیام فاکنر و ویرجینیا ولف دیده می‌شود. داستان نویسی کلاسیک و مدرن روایتی خطی دارد. داستان یا از ضمیر اول شخص است یا راوی است که دانای کل است. ولی جریان سیال ذهن بیشتر از تداعی ذهن شخص شکل می‌گیرد و نویسنده سعی می‌کند بی‌طرف باشد. این خیلی به روانپزشکی نزدیک است. تفکر یعنی سیری که برای رسیدن به حل مساله شروع می‌شود و از تداعی‌ها استفاده می‌کند تا به نتیجه برسد. در روانپزشکی ارزیابی فکر و تداعی بیمار خیلی مهم است. ارزیابی روانپزشکی از این است این جریان فکری چگونه پیش می‌رود، آیا منسجم است یا پراکنده. به سه طریق مسائل می‌توانند تداعی شوند، از طریق مجاورت، مشابهت یا تضاد. مجاورت مانند میدان فلسطین و خانه وارطان، مشابهت مانند گل و زیبایی، تضاد مانند شب و روز. در تداعی خیلی از بیماران ما مشکل دارد، دستیاران خیلی تلاش می‌کنند تا اختلال تداعی را بیاموزند. اختلال تداعی تجربه ای دارد که در زبان ما نمی‌گنجد. گفته می‌شود که بیمار پرش افکار دارد. در جریان سیال ذهن هم همین پراکندگی را می‌بینیم. نویسنده ماهری که به به یک ایده می‌پردازد، سعی می‌کند خود را جای ذهن شخص بگذارد و تداعی را بیان کند. پس وقتی ما داستانی به شیوه ذهن سیال می‌خوانیم می‌توانیم خود را جای شخصیت فرد داستان قرار دهیم.

پرسش حاضران از دکتر صادقی
پرسش حاضران از دکتر صادقی

از چه جهت روانپزشکی و جریان ذهن سیال در ادبیات ارتباط دارد؟ برای اینکه به این روش می‌توانیم تداعی ذهن بیمار را پیدا کنیم. اگر روانپزشک کتابی به سبک جریان سیال ذهن بخواند خیلی راحت‌تر می‌تواند بیمار خود را درک کند. از طرفی اگر بخواهیم داستانی به شیوه جریان سیال ذهن بنویسیم، اگر مکانیسم تداعی‌ها را بدانیم، رمان و داستان بهتری خواهیم نوشت. رمان خشم و هیاهو نمونه کاملی از سبک تداعی ذهن است. که داستان از زبان فرد معلول ذهنی بیان می‌شود و روایت خطی وجود ندارد. ابتدا خواندن کتاب ممکن است خیلی سخت باشد و وقتی داستان جریان سیال ذهن جلو می‌رود، خواننده به کتاب خو می‌گیرد. اصولا اگر پاتولوژی روانی را در کتاب بخوانیم خیلی بیشتر کمک می‌کند. اگر کتاب‌های نیکلای گوگول را بخوانید در «یادداشتهای دیوانه»، هذیان اولیه را به خوبی توضیح داده است. فیودور داستایفسکی توصیف صرع دارد که بسیار گویا  است.

اتفاقا سوالی از شرکت کنندگان در این بحث به خصوص همکاران جوانم داشتم، تک گویی و جریان سیال که در داستان می‌بینیم و سستی افکار که در بیماران می‌بینیم چه تفاوتی دارد؟ نویسنده که ذهن سالم دارد از این تکنیک برای رساندن پیام استفاده می‌کند و آگاهانه و هوشیارانه کلمات را انتخاب می‌کند و هدفمند است ولی بیماران یک برون‌ریزی کلامی از چیزی دارد که در ذهنش می‌گذرد، ذهنی سازمان نیافته و آشفته که ساختار کلامی‌اش مختل شده است. البته بیماران هم هدفی دارند و می‌خواهند پیامی دهند که نمی‌توانند و در نتیجه ما چنین آشفتگی را در کلام او احساس می‌کنیم.

دکتر صادقی از بهرام صادقی سخن می گوید
دکتر صادقی از بهرام صادقی سخن می گوید

دهباشی پرسید: تجربه داستایفسکی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

دکتر صادقی گفت: در اکثر کتاب های داستایفسکی داستایفسکی یک قهرمان مبتلا به صرع وجود دارد مانند کتاب تسخیر شدگان که توصیف بیماری صرع در آن  خیلی بارزتر است و تجربیاتی است که  داستایفسکی خود احساس کرده است. چند ثانیه ای که فرد  احساس می‌کند که تا چند ثانیه بعد دچارحمله صرع خواهد شد.. پیش درآمد صرع ممکن است به شکل‌های مختلف ، مانند پدیده‌های روانی از قبیل دژاوو باشد

دهباشی ادامه داد: سال‌های پایانی زندگی نیچه و سکوت طولانی او چه ارتباطی می‌تواند داشته باشد با توجه به اسنادی که منتشر شده است.

دکترصادقی پاسخ داد: نیچه در دورانی تحت درمان روانپزشکی قرار داشت. ما اتوپسی روانی داریم، مانند آنچه برای فرد فوت شده در پزشکی قانونی صورت می‌گیرد. اتوپسی روانی یعنی بررسی روانشناختی فرد پس از مرگ وی. داستایفسکی به وضوح صرع داشت و تجربه‌های صرعی داشته که بیان شده است. در مورد ونگوگ هنوز خیلی بحث است که چه بیماری داشت که صدا می‌شنید، گوش خود را برید و خودکشی کرد. بعضی می‌گویند اسکیزوفرنیک بوده یا بر اثر کار با سرب موجود در رنگ چنین شد. درباره صادق هدایت که آیا بیمار بود یا دید اگزیستانسیالیستی او بود.

درباره نیچه مطرح شده ممکن است در آخر عمر عارضه مغزی موجب کندی و قطع ارتباط او با دیگران شده است و در اواخر قرن نوزدهم روش‌های تشخیصی بارزی وجود نداشت. نیچه از جوانی سندروم خستگی مزمن داشت. مطرح شده که ممکن است دچار افسردگی، بدبینی یا نوعی از درگیری سیستم عصبی مرکزی و مغزی در سال‌های آخر عمر بوده باشد.

پرسشهای حاضران از دکتر محید صادقی
پرسشهای حاضران از دکتر محید صادقی

در ادامه حضار سوالات خود را پرسیدند.

برای سالمندانی که بازنشست می‌شوند چه می‌توان کرد؟

دکتر صادقی پاسخ داد: این خیلی بستگی دارد به آنچه در جوانی انجام داده ایم. اگر کارمند یا نظامی باشید، بعد از بازنشستگی آن کار به درد شما نمی‌خورد. پس باید از جوانی دنبال کارهای دیگر بود، ورزش کرد، زبان خواند یا در سازمان‌های خیریه فعالیت‌های اجتماعی را شروع کند که در سالمندی هم زمانهای خالی پرشود.

دهباشی: با کار به صورت فردی هرکس بتواند باید خود را نجات دهد.

با توجه به اهیمت شناخت فرهنگ ادبیات برای دانشجویان روانپزشکی و محدودیت‌های آموزشی حال که ممکن نیست این آموزش را در ترم‌های تحصیلی دانشجویلان قرار دهید پیشنهاد می‌کنم در بیمارستان روزبه دوره‌هایی برگزار شود.

دکتر صادقی گفت: در بیمارستان روزبه جلساتی داریم که در آن ها مسایل روانشناختی رامورد بررسی قرار می دهیم و دستیاران  و دانشجویام معمولا باعلاقه‌مندی  در این جلسه‌ها شرکت می کنند. ما به عنوان راهنما وظیفه داریم که به آنها کمک کنیم. زمینه‌ها مهیا است.

بخشی از حوزه ادبیات و روانشناسی به فعالیت‌هایی برمی‌گردد که از طرف جامعه به خوبی یاد نمی‌شود. در حوزه درمانی می‌بنیم مراجعانی که دست در قلم دارند با مصرف مواد مخدر به جاهایی می‌رسند. آیا چنین مصرفی درست است؟ آیا ما به عنوان تعلیم‌گر می‌توانیم چنین اجازه‌ای به بیمار خود دهیم؟

دکتر صادقی پاسخ داد: نویسنده خوب کسی است که بدون اینکه خود افسرده باشد بتواند دنیای بیمار را توصیف کند. این هنر نویسنده است و لازم نیست حتما همان حس را زندگی کرده باشد. وجود بیماری نه تنها خلاقیت نمی‌آورد بلکه میتواند برای فرد به شدت مخرب باشد. ابتدا ممکن است فرد دنیا را به شکل دیگری ببیند ولی این زمان کوتاهی است.

دهباشی افزود: باید دردی شکل گیرد و تناقضی ایجاد شود تا بتواند به هنر و خلاقیت برسد. به یاد دارم درباره یک موسیقیدان که در جوانی به اوج رسیده بود، سایه به او گفت برایت آرزو می‌کنم صاحب درد شوی تا بتوانی از علم خود هنر بسازی. این تناقض گاهی خیلی شدید است و گاهی موجب نگاهی در افراد می‌شود.

آن چیزی که در نوشتن کتاب کاستاندا بیان شده، مصرف مواد مخدر نبود و آنها به دنبال هدفی می‌روند نوعی تجربه می‌کرد کاری که سرخپوستان در آیین‌های خود، گیاهی را تجربه می‌کردند و تخیل خاصی را برای آنها می‌ساخت. این ممکن است در کوتاه مدت خلاقیت به وجود آورد ولی چون به ذهن فشار زیادی می‌آورد دوره خیلی کوتاه خواهد بود.

دکتر صادقی ادامه داد: ما به عنوان پزشک هر نوع ماده ای را نهی می‌کنیم. چه خلاقیت بدهد چه ندهد. مساله این است که فرد بپذیرد یا نه و اینکه حسی که فرد پیدا می‌کند حس واقعی خلاقیت است یا در اثر دارو چنین خلاقیتی دارد. افراد هم ظرفیت مغذی متفاوت دارد و فرد بعد از مصرف این مواد اسکیزوفرنیک می‌شود. گاهی مصرف این مواد با مراسمی همراه است که فرد را از خود بی‌خود می‌کند، از محیط جدا می‌کند و ممکن است فکر کند به حالت کشف و شهودی دست پیدا کرده و اگر نت بلد باشد و قلم خوبی داشته باشد شاید بتواند آن تجربیات را به خوبی منتقل کند.

 

دهباشی گفت: تجربه عرفانی مولانا که در نتیجه از خود گذشتن و رهایی از تمام بندهایی بود که انسان‌ها به آن وابسته اند نتیجه رنج طولانی است برای خود ساختن.