در سوگ دکتر داریوش شایگان

مرگی دمساز زندگی / به قلم زندهیاد دکتر داریوش شایگان :
«جوان که بودم دو کتاب در نگاه من به مرگ خیلی تأثیر گذاشتند که یکی از آنها کتاب مرگ ایوان ایلیچ تولستوی بود. ایوان در این کتاب، دارد میمیرد و در فکر این است که حالا که دارد میمیرد، در زندگی چه کرده است. پیامش این که شاید عدم تناسب میان زندگی و مرگ باعث شود که به هنگام مرگ احساس غبن کنیم. شیوهٔ ریلکه در مواجهه با مرگ را نیز میتوان شیوهای قهرمانانه نامید. انسانی که با طرح مداوم مسائل و اضطرابها و مشکلات، هشیاریاش را به حدّ جنون میرساند و اصالت و صداقتش را تا حدی بیمارگونه بالا میبرد… کتاب دیگری که بر من تأثیر گذاشت هم کتاب شعرهایی است که ریلکه در پاریس و تحت تأثیر بودلر سروده است. ریلکه در دیوان شعرش میگوید:”خدایا به هر کس مرگِ اصیل خودش را ده، مرگی دمساز با زندگیاش” یعنی مرگِ هرکس به زیبایی زندگیاش باشد. این بهترین آرزویی است که میتوان داشت.»
شایگان باشکوه زیست بقلم : مهدی یزدانی خرم
*
و من دیگر داریوش شایگان را نخواهم دید. اولین دیدارم در آن خانهی مملو از سرخیاش یکی دو روز بعدِ قدرتگرفتن محمود احمدینژاد بود و قبلاش هرچه بود تلفنی بود. همان روزی که به منِ غمگین از این انتخابات گفت مهاجرت دردی دوا نمیکند و حتا ممکن است جانات را هم بکاهد و اینکه ایران این فاجعه را هم پشت سر خواهد گذاشت… شایگان قوی و باشکوه زیست. نوشت، خواند، سیگار کشید و جهان را محک زد و چه چیزی از این با شکوهتر که او بود. سالها فکر ساخت، ایده داد، سفر کرد و کشف. دانشِ حیرتانگیزش را به رخ کشید و تجربهی زیستهاش را روایت کرد. حالا او بعد هفتهها خواب طولانی روی تخت شمارهی چهار فیروزگر به خواب خود ادامه خواهد داد در خاکِ پذیرنده و نرم. حسرت من مثل بسیاری از شما واکنشیست عاطفی از فقدانِ او. فقدانی که ناگزیر و ناگریز بود و محتوم.لختههای خون مغز جانسازش را محاصره کردند و شایگان تاب آورد که در افتتاح سال نو روحِ بزرگ ما شود. روحی معناساز که حالا گسترده شده بر تاریخِ ایران. همان دانشجوی خوشپوشی که در سالِ۱۹۶۸ و میان اعتصابهای سوربن و نگاههایشان رفت و از تز دکتریاش دفاع کرد تا مرد سالخوردهای که از جهانِ پر آشوب امروز خسته بود و امیدوار به ایران و تابآوردناش. مرگِ شایگان نشانهای بود برای من از زندهگی پُر و جانانهی او. رامکنندهی زمان و زبان. فارسیدانی درجهاول و مردی که به معنای واقعی کلمه سیر نمیشد از خواندن، تماشاکردن و زندهبودن. شاید این چند ماه اغما کمی خستهگی آن همه بیداری را کم، کرد در تناش تا بتواند آمادهی کشف و زیستی دگر شود.یک مرحلهی جدید برای شایگان آغاز شده و من در اعماقِ قلبام شادم که در زمانهی بودنِ او کمی بودم، در روزهای خواباش ذهنام کنارش بود و فانوس جادویی زماناش را بلعیدم. و هیچ بد نمیدانم که عکس های یادگاری با او منتشر شود و اصلن همه در شکوهاش بنویسند که این مرگِ باشکوه سوای بسیاری مرگهاست. قابی که شایگان برای ما ساخت در عینِ فروتنیاش جاهطلبانه بود و شادیساز.مملو از طربِ خواندن و دانستن. مشحونِ تاریخ ادبیات و سینما. آکنده از سعدی و حافظ و خیام. جشنی که هم دوستداراناش هم منتقداناش در آن حضور داشتند و چهقدر دلتنگ آن مبلهای راحتی سرخ خانهی ولنجک خواهم شد که مرکز جهان بودند و سیگار نیمکشیدهی او که در زیرسیگاری طنین کلماتی را میشنید که از دهان فیلسوف خارج میشد و می نشست بر گوشِ نویسندهی جوانی که میخواست ایران را بگذارد و برود و ماند و نرفت. دکتر شایگان من آدم مهمی نیستم ولی تمامقد به احترامتان می ایستم.
یلدا ابتهاج: زمستان ها را بهار كرد،
تاريكى ها را روشن. به بهار رسيد و رفت…
روز غمگينى داشتم. تا چشم باز كردم از صفحه بخارا خبر آقاى شايگان را شنيدم. و چشمانم بى اختيار خيس شد. سايه اين گرفتگى تمام روز با من بود. تصور جايى كه خالى شده است. تصور لحظاتى كه اينروزها و بخصوص در آخرين ساعات سال در پيام هاى با آقاى دهباشى داشتم. و امروز همه اين بودن به پايان راه رسيده بود. انتظار و اميدى كه دلخواه بود، اما نشد. پذيرش مرگ، تلخ بر جان مى نشيند. لحظات بين مرگ و زندگى در نوسان بود. از سويى اينكه كسى باز ميرود و نيست ديگر يعنى باز مرگ و از سويى ديگر آقاى دهباشى عزيز كه اين روزها بيقرار بود و امروز تنها تر. و اين يعنى زندگى.
روز به شب رسيد و تصاوير و فيلم خانه ارغوان را لحظاتى با پدر ديديم و گفتگويى داشتيم. با واژه هايى با احتياط اما از دل، كه مبادا بيقرارى خود و ديگرى را بيشتر دامن بزند. به خانه بازگشتم و در دل شب روز را دوره مى كردم. براى دوست ناديده از احوال تماشاى عكس و فيلم ارغوان نوشتم. در دل تاريكى شب بعد از شنيدن صحبت هاى آقاى شايگان از هفت اقليم حضور و شاعران و از انديشه ظريف و ايرانى او غمگين ِ لحظات، از آن دورها پيام دوست آمد. در دل شب ِتهران، در نزديكى ارغوان بيدار بود. نوشتم:
حس غريبى ست. انگار كلمات از دل شب بيرون ميايند و از فضاي خانه در شب، از همان آسمان، از همان ديوار، از درخت بسوى من مى آيند.شب ،خانه، آسمان و درخت با من سخن مى گويند و در جواب، عكس و فيلمى در دل شب بود.
باز اشك ها بسوى گونه ها دويدند.
روز عجيبى بود، برشى از زندگى و راز بودن كه سرشار از زندگى ست و مهر.

چشم بیدار زما ن بقلم : دکتر نیر طهوری
بهار در طلیعه سال نو،
درخت کهن باغ را
به میهمانی خود فرا نخواند
خانه ی روشن در بر روی خود فرو بست
یاس پیر در وفاداری به پیمان باغبان
به انتظار نشست و پیرایه از گل های سپید
به سر نبست
چشم مات بودای محزون بر در خشکید
و لبخند بر لبش ماسید
دامنش خالی از دسته های یاس سپید
و مشامش تهی از عطر شکفتن سحرگاهی
دیگر آغوش به روی آفتاب نگشود
صبح به قهر خاموش شد و فرو خفت
ظرف بلورین پایه طلا
از انارهای درشت رسیده خالی ماند
دیوارهای سفید
شعله سرخ رقصان چراغ های لاله عباسی را
بر تن لخت خویش به تماشا ننشست
و مرثیه مرگ را با خود زمزمه کرد…
در دومين روز سال نو، چشم بیدار زمان،
#داریوش_شایگان،
در پی خوابی طولانی برای همیشه دیده از جهان فروبست!
فانوس جادویی زمان، راه خاموشی گزید.
در جنون بیداری کالبد جوانمردش بیش از این درنگ نکرد و در پی روانِ مشتاقش،
با هزاران فروهر پاک روانه شد به دیار خاطره ازلی،
آنجا که دئنای زیباروی و تابناک، خوشبوی و عطرآگین بر سر پل برگزیدگان چشم به راه مانده بود
تا دست در دست یکدگر
از یکی از سی و سه در نیک آیینی پندار و گفتار و کردار،
به گلشن همیشه سبز وجود
به سرای فروغ جاودان وارد شوند.
روح پاکش شاد و یادش جاودانه گرامی باد…
افسوس که اجل فرصت نداد….بقلم : دکتر علی بلوکباشی
دوست بزرگوارم، جناب دهباشی عزیز
امروز از درگذشت داریوش شایگان، آن سترگ مرد دین و فلسفه آگاه شدم. افسوس اجل به او فرصت نداد تا ناگفته های دیگر اندیشۀ تیزش را برای جامعۀ علمی- فرهنگی ما بازگوید. افسردگی شما را در اندوه از دست دادن دوست فیلسوفی که مدت ها در کنارش و هم صحبتش بودی، بخوبی در می یابم. تقدیر ما انسان ها این است، چه می شود کرد !؟
زبانم در تسلی دادن خاطر غمگین و افسرده شما در این روزهای سال نو کوتاه است. دعا می کنم که پروردگار به حرمت خجستگی این روزها روان این بزرگ مرد و پیر استادان زمان را شاد و از مقربان درگاهش گرداند، و عمر پربار و مهر گستر شما، دوست فرهیخته را دراز بدارد.
ایام در سال نو به اندوه مباد
استاد بیژن عبد الکریمی:
«اگر مرگ نبود، شور زندگی، حس آزادی و در یک کلام نحوه بودن آدمی معنایی نداشت».
و به قول والت ویتمن،
«بيگمان مرگ براي پيوند دادن است همانگونه که زندگي.
بيگمان ستارگان ديگر بار پديدار ميشوند از پس گم شدن در نور …».
بدین وسیله درگذشت دکتر داریوش شایگان، یکی از سرمایه های بزرگ فرهنگی و مظهر لطف، بزرگواری و تساهل را به همه اساتید، دانشجویان و اصحاب فرهنگ کشورمان تسلیت می گویم.
دکتر محمد صنعتی:
سلام آقای دهباشی عزیز خبر اندوهبار درگذشت آقای داریوش شایگان را هم اکنون شنیدم و می باید ان را به همه دوست داران ایران تسلیت گفت فقدانی جایگزین ناپذیر است
محمد صنعتی لندن
دوست گرامی جناب علی دهباشی
در اغاز بهار؛ رستاخیز زمین..روان دانشی مرد یگانه زمان داریوش شایگان به اسمان پر کشبد.
سخت است این فراغ بویژه برای انبوه
شیفتگان و دوستدارانی چون شما که به روزگاران همدل و همراهش بوده اند
شایگان پلی بود از نور؛ از گذشته به حال؛ از ذیروز به امروز؛ از شرق به غرب..
خاموشی او غم انگیز است..تسلیت.. با شما هم دردم و همراه
ان پیکر پاکی که در اغاز بها ران به خواب و به خاک رفت و به اسمان پر گشود بی گمان خواهد رست .شاخه خواهد گسترد و سایه اش
به روزگاران جاودان خواهد ماند
به قول حضرت مولانا:
کدام دانه فرورفت در زمین که نرست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد.
غلامرضا امامی
بردیا یوسفی؛ آهنگساز و نوازنده
می خواستم از دوم فروردین سال ۹۰ بنویسم .
روزی که با جمعیتی نه چندان زیاد ، راهی امامزاده طاهر کرج شدیم و جلال ذوالفنون (که حقیقتا ذوالفنون بود) را به دست خاک سپردیم تا برای همیشه ، شاید ، جایی ، زخمه ها بر دلها زند .
میخواستم بنویسم که ذوالفنون رفت و ما ماندیم در جهانی که یکی از خوشترین نغماتش را از دست داد ، ما مانده ایم و دنیایی از صداهای ناهنجار که یک یک ، الحان خوشش را از دست میدهد ، میخواستم از ذوالفنون بنویسم و در نهایت یادی کنم از داریوش شایگان و بگویم که همه ما مدیون وی و امثال ایشان هستیم ، میخواستم بنویسم ای کاش که شایگان باز گردد و باز چراغ راهمان شود …
با این افکار ، خوابم در ربود .
صبح ، با این خبر کوتاه ، کوتاه اما بلند … به بلندای ابدیت بیدار شدم : داریوش شایگان ، نویسنده و فیلسوف معاصر ، در سن ۸۳ سالگی درگذشت …
داریوش شایگان ، در گذشت ؟
نه باورم نمیشود …
این جهان تاریک ، چراغی دیگر از دست داد ؟ این جهان تاریکتر شد ؟ استادمان ، درگذشت ؟
چگونه ممکن است ؟ شایگان زنده است … تا چراغ هایی که بر افروخته روشنند .
و ناگهان درگوشم طنین صدایش را شنیدم و نمیدانم ، چطور دیدمش ، مانند همیشه ، خوش پوش و استوار ، در مقابلم ، با جدیتی که خاص او بود ، یادم نیست چه گفت ، اما من همچنان گنگ و گیجم …
استادمان …
هر چه صدایش کردم رفت …
و ما چراغی دیگر از دست دادیم در قرنی تاریک …
یادی از مرحوم شایگان به قلم : دکتررسول جعفریان
یک وجه مشترک همه متفکران و رهبران فکری ما، در شش دهه پیش از انقلاب، اظهار نظر در باره غرب بود. ما از مشروطه به بعد، مجبور بودیم در این باره اظهار نظر کنیم. در مشروطه، این تقسیم، به صورت مستبده ـ مشروطه بود. اندکی بعد که مشروطه سلطنتی غلبه کرد، روشنفکران دو بخش شدند، لیبرالیست و کمونیست. هر دو متولد غرب بودند، اما بر ضد هم. کمونیستها منتقد غرب سرمایه داری بودند و تبلیغات شدیدی علیه غرب و تمدن سرمایه داری راه انداختند.. حکومت سلطنتی شاه راه خود را می رفت. روحانیون که در دوره رضا شاه، خرد و خمیر شده بودند، دوباره و تدریجی بازگشتند. آنها با کمونیسم ضد خدا، درگیر بودند، اما به هر حال، هم آنها و هم دیگران، نقد تند سرمایه داری را از آنها می شنیدند و عدالت چپ را تصور می کردند. بخش قابل توجهی از روشنفکری ایرانی در میانه کمونیستها و لیبرالیستها رشد کرد و بالید. آنها سروته درستی درمانی از نظر سازماندهی نداشتند، نه مثل کمونیستها ریشه در شوروی داشتند، نه در مذهب پایگاهی و پایگاهی که در تربیت رضاشاهی آن را از دست داده بودند. این جماعت به تدریج به ایدئولوژیهایی (که در حکم نوعی آنتی تز برابر تفکر غربی و مولود همانجا بود) وابسته شدند که هم انتقاد از غرب داشت و هم مدعی داشتن پایگاهی در شرق بود. عنوانش بازگشت به خویش، یا تکیه به آسیا، یا به اسم نقد تکنولوژی و ماشینیسم یا تمایل به علم قدسی یا عرفان سهروردی یا گنوسیسم ایرانی و شرقی. این جمع کم کم دست به دست هم دادند و بخشی در انجمن حکمت و بخشی هم متفرق (حتی در دوره رژیم) اما متحد الفکر راه خودشان را ادامه دادند. غالب این جماعت، اهل عمل و انقلاب که نبودند، از کمونیستها بیزار بودند، اما به هر حال، قشری از مردم که فکری تر و ایرانی تر بودند، از علاقه مندان آنها بودند. البته آدمی مثل جلال، که از همین طیف بود، به فکر مذهبی هم نزدیک شد. شریعتی هم از همان جماعت بود، دینی ترین آنها و پل و حلقه وصل آنها با مذهبی ها بود. نراقی مدل دیگری از همین افراد و طبعا غیر مذهبی. به هر حال طیف وسیعی از این گروه، یک خط فکری که مدافع عرفان شرقی و منتقد غرب از هر بخش آن بودند، در کنار یکدیگر بودند. وقتی انقلاب شد، فکر این گروه، در میان روحانیون اثر گذاشت و برخی از شاگردان آنها وارد جرگه انقلاب شدند. درست وقتی از سال شصت، مبارزه با غربزدگی جدی تر شد، این تفکر و مبانی آن پشتوانه تفکری شد که می خواست یک تمدن شرقی، دینی، عرفانی، ضد کمونیست و مهم تر از همه، ضد غرب و متفاوت با تمدن غربی بسازد. به هر حال، هر جهت گیری بزرگ، ایدئولوژی خود را می خواست و آنچه در این دوره پدید آمد، جریانی بود که غالبا توسط همین طیف که فارغ از الحاد و اسلام، سروته یک طیف فکری بودند، پدید آمده بود. این ابزار یعنی تفکر شرقی ضد غرب، وقتی از دست روشنفکران ضد غرب و شرق گرا، که شرحشان گذشت، درآمد، و به خصوص وقتی در عمل، به رویه هایی از سوی انقلابیون منجر شد که خیلی مورد تأیید آنها نبود، دیگر خوشآیندشان نبود. نصر فلسفی ترین بود که البته بین مدرنیته و مواضعش جمع کرد و بارها هم این را گفت. فکرش ماند و خودش رفت. برخی از این طیف از دنیا رفته بودند یا رفتند و فرصت دیدن تجربه عملی افکارشان را نیافتند. اما برخی که ماندند، و یکی هم مرحوم شایگان بود، از آن ایدئولوژی که ساخته بودند و اثرش را هم گذاشته بود و حالا در اختیار دیگران قرار گرفته و لباس تازه ای به آن پوشانده شده بود، اظهار پشیمانی کردند. در کشورهای توسعه نیافته، اظهار پشیمانی در میان همه کسانی که نقش تئوریسین دارند، امری عادی است، هرچند برخی آرام تغییر می کنند، و به روی خود نمی آورند. یاد مرحوم شایگان گرامی و روانش شاد باد. خود او هم تجربه ای از تجربه های جاری فکری در ایران توسعه نیافته طی پنح شش دهه گذشته بود.
یادداشت رضا داوری اردکانی در سوگ داریوش شایگان
او می توانست زیر آسمان های جهان به سر برد و به همه فرهنگ ها احترام بگذارد و ایران را نیز عاشقانه دوست بدارد
هوالباقی؛ داریوش شایگان درگذشت. خبر کوتاه و ساده بود. گویی همه انتظار شنیدن آن را داشتند زیرا از هفته ها پیش او در بیهوشی تمام به سر می برد و کمتر به بهبودش امید داشتند. اما خبر در حقیقت، خبرِ ضایعه و مصیبتی بزرگ بود. برای کسی که از پنجاه سال پیش او را می شناخته و سال ها با او انس و الفت و دوستی و همدمی و همزبانی داشته است، تحمل شنیدن این خبر دردناک بود. در این دو سه دهه اخیر ما کمتر یکدیگر را می دیدیم ولی هرگز عهد دوستی را نگسستیم. اختلاف سلیقه های سیاسی داشتیم. او در سیاست کانتی بود و با اینکه جهان کنونی و سیاست آن را می شناخت به صلح دائم کانت می اندیشید و سیاستی را دوست می داشت که اخلاقی باشد. به سیاست کاری نداشته باشیم زیرا دوستی ما ورای این حرف ها بود. سیاست ما را به هم نزدیک نکرده بود که از هم جدا و دورمان کند.
شایگان که بود و چه کرد؟ او مردی نجیب، محجوب، منیع الطبع، کم حرف، و اهل دوستی و وفا و دور از تظاهر و تکلف بود. زندگی و مرگ را آسان می گرفت و کمتر غم دنیا می خورد. شایگان از بسیاری از ما بیشتر کتاب می خواند و بهتر می فهمید و به همه چیز و همه جا و حتی به فلسفه شاعرانه نگاه می کرد.
او شاعری بود که نمی دانیم چرا بعد از انتشار اولین دفتر شعرش دیگر شعر نسرود و به سراغ فلسفه و تصوف و ادیان شرقی رفت و دوره کوتاهی از زندگی اش را بیشتر صرف فلسفه کرد. حاصل این دوران، کتاب های “آسیا در برابر غرب”، “بت های ذهنی و خاطره ازلی” و “انقلاب دینی چیست” بود. این دوران دوران غلبه فلسفه به شعر در اندیشه شایگان بود که در حدود ده سال طول کشید.
سپس شایگان به عهد جوانی خود بازگشت. هر چند که فلسفه هنوز او را رها نکرده بود. او باز هم فلسفه می نوشت اما زبانش، زبان شعر بود. گویی شعر و فلسفه در آثاری مثل “افسون زدگی جدید” به صلح و سازش رسیده بودند. مختصر بگویم. شایگان هرگز اهل بحث و جدل نبود. حتی کتاب های فلسفی اش را هم به زبان بحثی ننوشت. شاعری که به فلسفه رو می کند طبیعی است که اصراری در نوشتن و گفتن به زبان فلسفه نداشته باشد.
بالاخره شایگان در دو دهه آخر عمر به شعر و ادب بازگشت و سه اثر گرانبها در باب پنج شاعر بزرگ ایران و دو شاعر و نویسنده نامدار فرانسه بودلر و مارسل پروست نوشت. این هر سه اثر در ادب و نقد ادبی ایران ماندگار خواهند بود. آنها از جنس و سنخ تتبعات ادبی مرسوم نیستند، بلکه گزارش درآمیختگی شعر و رمان با جان نویسنده اند.
در پایان عمر هم می خواست بازگشتی به فلسفه داشته باشد و درباره جهان کنونی که جهان ریاضی و هندسی است، کتابی بنویسد. کاش بود و این کتاب و بسی آثار خوب دیگر می نوشت.
دریغا که دیگر نیست. من و شایگان بسیار به هم نزدیک بودیم ولی او وسعت نظر و بینش و ذوقی داشت که من از آن بی بهره ام و نظیرش را کمتر می توان سراغ گرفت. مهمتر اینکه او می توانست زیر آسمان های جهان به سر برد و به همه فرهنگ ها احترام بگذارد و ایران را نیز عاشقانه دوست بدارد. روانش شاد باد.
اخرین دیدار با دکتر داریوش شایگان بقلم : دکتر صادق خرازی
دکتر داریوش شایگان هم بدیار رحمت الهی شتافت اخرین دیدارمان در ظهر وناهار همان روزی بود که داریوش دچار عارضه مغزی شد خیلی انروز در فکر بود نگران ودغدغه فرهنگ را داشت از کم کاری اهل دانش مینالید از بی توجهی به شخصیت های علمی رنجیده خاطر بود نگران خانواده اش دختر وبویژه فرزند داشمندش دکتر رحیم شایگان بود ! شایگان هر چه بود تمام شد اما افاق اندیشه اش و دستمایه علم و دانشش همواره تاثیر دارد و بر عالم ادم میتابد به مخالفین داریوش فیلسوف ومتفکر عرض میکنم خرده گیری هایتان با روح فرهنگ و دانش پروری نیاکان ایرانی سازگاری ندارد اگر بخواهیم با بخش کوچک بین گذشته افراد رو رصد کنیم به خیلی ها که شما افتخار میکنید برسیم نمیشود توجیه کرد !!!! ملاک حال افراد است به روحش بلندش درود میفرستیم و برایش رحمت و غفران از خدای منان طلب میکنیم
فانوس جادویی اندیشه بقلم : ایرج زبر دست
در سوگ داریوش شایگان
ایام عید و پاره سنگی که یکباره در آیینه ثانیه رها شد . کرکس راز با خبری سرد ، روی شانه ات می نشیند و یکریز در سلول های مغزت فریاد می پاشد . آشفته به دوست بزرگوارم جناب علی دهباشی مدیر لایق مجله بخارا تماس می گیرم ، صدای دهباشی تاییدی بر این حکایت و روایت تلخ است . باری استاد یگانه ، دکتر داریوش شایگان بر بام هستی ، فانوس زمان شد . بی شک سالها باید بگذرد تا مادر گیتی چون او فرزند بزاید .داریوش شایگان فانوس جادویی فکر و اندیشه روزگار ما بود . این رباعی انگشت اشاره آن سایه مدام است ، سایه ای که امروز نام بلند داریوش شایگان را زمزمه کرد :
زد بانگ کسی که جاده ها را می زیست
ای بی خبر از عاقبت راه ، نَایست
آن سوی قدم ها که نمی دانم کیست
پیوسته کسی هست که می گوید : نیست
ایرج زبردست
شیراز
۲ فروردین 1397
پیام دکتر امیرهوشنگ هاشمی ـ ونکوور
هیچگاه به مصیبت ها و تلخی ها عادت نمی کنیم، و در فقدان بزرگان و عزیزان، تکه ای از وجودمان را با آنها به خاک می سپاریم. دست اجل روز و ساعت و تقویم نمی شناسد و امروز در آغاز سال نو، انسانی شریف و نجیب، و اندیشمند وفیلسوفی والامقام را از ما گرفت، مردی که به ایران و ایرانی عشق می ورزید، دغدغه ی فرهنگ و هنر و ادب و دانش کشورش را داشت، و مردم ایران را سزاوار روزگاری بهتر می دانست. فقدان این بزرگمرد را به ایرانیان در سراسر این دنیای پهناور، و به شما که در سوگ دوست هستید، تسلیت می گویم.
على اعطا – عضو هیات رییسه و سخنگو شوراى اسلامى شهر تهران
حوالی نیمه شب یکم فروردین، در ترجمه تفسیر المیزان علامه طباطبایی مطلبی را جستجو میکردم. ضمن جستجو، ناخودآگاه ذهنم پرکشید به کتابی از داریوش شایگان که در سالهای دانشجویی، خوانده بودم و بعدها، هر بار سراغ بخشهایی از آن رفته بودم و دوباره و چندباره مرور کرده بودم. کتابی با عنوان “زیر آسمانهای جهان” که گفتگویی تفصیلی با داریوش شایگان است و بخشی از کتاب، شرحی است جذاب و پرکشش از دیدارها و گفتگوهای دکتر شایگان با علامه طباطبایی.
امروز صبح، خبر درگذشت دکتر شایگان در شبکههای مجازی به سرعت برق منتشر مىشد. به طرف کتابخانه اتاق رفتم و کتاب “زیر آسمانهای جهان” را برداشتم و صفحاتی را که توصیف دیدارها و گفتگوهای شایگان و علامه طباطبایی بود، جستجو کردم:
“من از محضر چهارتن فیض بردم، که هر یک از آنها برایم ارزش خاص خود را دارد. بی هیچ تردیدی، علامه طباطبایی را بیش از همه ستوده و دوست داشتهام. به او احساس ارادت و احترامی سرشار از عشق و تفاهم داشتم. سوای احاطه وسیع او بر تمامی گستره فرهنگ اسلامی، آن خصلت او که مرا سخت تکان داد، گشادگی و آمادگی او برای پذیرش بود. به همه حرفی گوش میداد، کنجکاو بود و نسبت به جهان های دیگر معرفت، حساسیت و هوشیاری بسیار داشت. من از محضر او به نهایت توشه بردم. هیچ یک از سوالات مرا درباره طیف فلسفه اسلامی بدون پاسخ نمیگذاشت. با شکیبایی و حوصله و روشنی بسیار به توضیح و تشریح همه چیز میپرداخت. فرزانگیاش را جرعه جرعه به انسان منتقل میکرد. چنانکه در درازمدت نوعی استحاله در درون شخص به وجود میآورد.”
آخرین کتابی از شایگان خواندم، به بهمن ماه سالی که گذشت برمیگردد. کتاب “پنج اقلیم حضور” بود؛ بحثی درباره شاعرانگی ایرانیان. اثری ارجمند درباره پنج اسطوره شعر پارسی، فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ؛ که به تعبیر شایگان، این پنج شاعر هر یک به تناسب نبوغ خاص خود، نماینده تبلور یک جریان بزرگ تبارشناسی فکری است که سبک و سیاق و شیوهای منحصربه فرد را در بازتاب نحوه ویژه جهان شناسی خود در پیش میگیرد.
دکتر داریوش شایگان، اندیشمند، هنرشناس و هندشناس برجسته، امروز دوم فروردین سال نود و هفت، بعد از نزدیک به دو ماه زندگی در اغما، از میان ما رفت.
حکم مستوری و مستی همه بر خاتمت است / کس ندانست که آخر به چه حالت برود / کاروانی که بود بدرقه اش حفظ خدا / به تجمل بنشیند، به جلالت برود
یادش گرامی.
دوم فروردین نود و هفت – علی اعطا
«جویبار لحظهها بیوقفه جاریست» به قلم الهام فخاری،نائب رییس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران
استوار، پرشور، بیهیاهو، روان و زلال زیست، آموخت، در آسمانهای جهان پرگشود، و ققنوسوار در میهنش افروغهای هستی به دیگران سپرد. چشمه بود به زلالی و پویایی و مهر به سرزمین؛ باران بود به تازگی و زندگی برای رویش؛ آفتاب شد تا باغهایی به چشم ما روشن شوند. شایگان هما بود، بلندپرنده، سرافراز و عاشق. گنجهایی بر نسلها آشکار کرد که در رنگ و آب نوگرایی باختری در غبار مانده بودند.
جهان شکنندهی اسطورهای سنت را با نقد روادارانه به میدان امروز آورد. شایگان یکی از بهترین یاریگران جامعهپذیری جوانان نسل ما است. دلیراته نقد خویش کرد، از دیدگاه خود راه و بیراهههای گذشته را نمایان کرد، و نوشت و خواند و آموخت و زیست، زیستنی جاودانه و ماندگار.
نظم او همراه با روانی و پویایی، فلسفهپردازیاش با شوق و عشق، تاریخپژوهیاش درآمیخته با سرودههای نو و کهن و نوشتههایش زلال و جانبخش است. نگارشش در «پنج اقلیم حضور » خواننده را بر بالهای روزگار به تجربهی زیستهای میبرد، بی ستایش یا نکوهش.
ستیهندگی بخشی از جهان با سرمایههای دیرین ما و کمکاریها و ناآگاهیهای خودمان را باریکبینانه، روشن و گویا برنگاشت. به میهن خویش وفادار ماند و آرزویش تابآوری خاوران در برابر آسیبها و آشوبها بود.
امروز او آن چشمهی سرشار و پویا دَم بر این جهان فروبست، کسی چه میداند شاید به کاوشی همیشگی به فراسوی چهلتکهها و وصلههای هستی پرگشوده است. ما سرگشته میان سوگ و منش او هستیم. سوگ ما از رنج خستگی تنانه ماست، چرا که داریوش شایگان جشن هموارهی خاوران است. او که باور داشت «دم لحظهی درنگ من است در صحرای عدم»، آفرینشی همواره و جاری است، اگر کوشش او برای بیداری و دانایی ما بهبار نشسته باشد. به یادش و به پاسداشت کوشش همیشگیاش، در این هفت و چهل روز، یادگارانش را بازخوانی کنیم. نام، یاد و منش داریوش شایگان مانا باد./
یادگاران:
-آسیا در برابر غرب
– ادیان و مکتبهای فلسفی هند در ۲ جلد
-تصوف و هندوئیسم (آیین هندو و عرفان اسلامی بر مبنای کتاب مجمع البحرین نوشتهٔ داراشکوه ترجمه به فارسی توسط جمشید ارجمند)
– افسون زدگی جدید، هویت چهل تکه و تفکر سیار، ترجمه فاطمه ولیانی
– زیر آسمانهای جهان، گفتگوی رامین جهانبگلو و شایگان، ترجمه نازی عظیما
– بتهای ذهنی و خاطرههای ازلی، انتشارات امیرکبیر
-سرزمین سرابها
-انقلاب دینی چیست؟
-آمیزش افقها
-بینش اساطیری، نشر اساطیر
-پنج اقلیم حضور، نشر فرهنگ معاصر
-در جستجوی فضاهای گمشده، نشر فرزان روز
-نگاه شکسته، ترجمه علیرضا منافزاده، نشر فرزان روز
-جنون هشیاری (ترجمه)، نوشته ایو بونفوا، مؤسسه فرهنگی پژوهشی نشر نظر، ۱۳۹۴
-فانوس جادویی زمان، نشر فرهنگ معاصر1396
در رثای یک روشنفکر اصیل
بقلم : دکتر سید حسن اخلاق
(محقق ومدرس فلسفه ساکن امریکا)
سلام
الان خبر رحلت آن بزرگ را خواندم
بالفور چنين نوشتم. بزحمت به آقای دهباشی بفرستيد.
در رثاي يك روشنفكر اصيل
داريوش شايگان از انگشت شمار بزرگاني بود كه آرزوي ديدار و مصاحبتش را داشتم، آرزويي كه اينك بايد با خود به گور برم. اما چرا اشتياق وافر به زيارت او داشتم؟ آيا نوعي همخوني بود؟ شايد. چندي توفيق رفيقم بود كه از محضر خواهر فرزانه شان، دكتر يگانه شايگان، فلسفه يونان باستان بياموزم. روزي مجلاتي را به وي دادم كه شامل كارها و انديشه هايم پيرامون انكشاف در افغانستان بود. در ديدار بعدي نظرش را درباره خواستم. خوشش آمده بود و گفت آنرا به داريوش خواهد داد. مطمئن بود ذوق سخت-پسند داريوش نيز آنرا گوارا خواهد يافت. مي گفت اين كارها مي تواند داريوش خلوت گزيده را مجاب كند كه تو را ببيند. اما مرگ نابهنگام يگانه مجال برداشتن گام بعدي را نبخشيد و آهي مضاعف بر سينه ام نهاد؛ مرگ استاد و البته حسرت زيارت داريوش.
با اينهمه، من فكر مي كنم علاقه ام به داريوش دليلي فراختر داشت. من در جمال بي مثال او، يك روشنفكر اصيل و مثالي را مي ديدم و مي بينم. كار نمونه هاي مثالي، همزمان راهنمايي و الگوبودن است. شايگان با زندگي، تامل و كار خود الگويي بي بديل از روشنفكر اصيل در تمدن امروز فارسي زبانان بود. با “روشنفكر اصيل” دست كم سه نكته را در نظر دارم: نخست، داريوش برپايه خرد خودبنياد ايستاده بود كه مبداء روشنفكري است. بدون آنكه وارد مجادلات پيرامون هستي و چيستي خرد خودبنياد و نيز معناي آن در مورد شايگان شوم، بگويم منظورم گسترده ترين تعريف از آنست كه در مقابل خرد ديگربنياد قرار مي گيرد. داريوش مي خواست با خرد خويش دريابد. او هستي و زندگي را با چشمان خرد خود مي ديد و در اين راه به چنان فربهي و توانمندي اي رسيده بود كه هيچ نيازي به وأم گرفتن از “ديگران” نداشت. او به تمام معناي ممكن براي يك آدمي، “خود” بود. او در وفاي به عهد به خرد بشري، از آسيا تا غرب سفر كرد تا چيزي را بيابد كه پرسش خرد او بود؛ از اين سفر طولاني نهراسيد؛ از تازه شدن و پوست انداختن نترسيد و در روزگار جهاني شدن، معناي “هويت چهل تكه” را توضيح داد.
دوم، در زمانه تنازع ايديولوژي ها و هياهوي شعارها، سكوت و صفاي ذهن حقيقت جوي شايگان آغشته نگرديد. روزگاري كه روشنفكري با دلدادگي به اسطوره هاي غربي پيوند داشت وي نرد عشق با بت هاي شرقي بأخت؛ با علامه طباطبايي نشست و تمنا و تماشاي تجريد روح داشت. زندگي شايگان صلايي لاهوتي در روزگار عسرت و برهوت بود كه حقيقت را نبايد در چنبره زمان و تاريخ يا مكان و جغرافيا محبوس ساخت؛ هر زمان و مكان و با هر عنوان و برندي كه باشد. بايد افزود شايگان در هستي و ظهور خود نقادي بزرگ بود ولي فراخنا و ژرفاي وجه إثباتي اش از چنان جلوه گري اي برخوردار بود كه وجه نفي اش محجوب مي ماند. آري، در زمانه برانداختن، شايگان معلم برساختن بود؛ چيزي كه وي را به نياز جدي ما پيوند مي زند.
سوم، روشنفكري و اصالت در معنايي فخيم تَر هم در شايگان گرد آمدند؛ روشنفكري براي وي به امري اجتماعي، سياسي و فرهنگي فرو نمي كاست. دغدغه هاي بنيادين و اصيل شايگان، وي را در مركز درگيري با پرسش هاي بنيادين و نسبت آنها با پديدارهاي تاريخي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي قرار داد. شايگان زائر جهان هاي “بودن” بود و اينكه اين جهان ها با همه پويايي، فربهي و پهنا با هم در مي آميزند، تمدن ها را شكل و زندگي آدميان را معنا مي بخشند. او چشمان پرنده داشت و شگفت زده اين ژرفا و پهنا. شنيده ام كه در عمل اجتماعي و سياسي، شايگان واقع گرا بود و مي خواست گام به گام با طرحي روشن به سوي روشنايي بر پايه دارايي موجود پيش رويم. شايگان به أبديت و مطلق پيوست ولي پندار، كردار، گفتار و اميد او با ما زماني ها و مقيد ها مي ماند تا از آنها بهره بريم و گامي فراپيش نهيم.
یادی از مرحوم داریوش شایگان به قلم سید سعید شاهچراغی دامغانی
پنجشنبه 26 بهمن ماه، بزرگداشت دکتر حسن ذوالفقاری بهانه ای شد تا با استاد علی دهباشی هم کلام شوم، دهباشی را همانگونه یافته بودم که در نشریه بخارا از نوشته هایش شناخته بودم.
از هر دری سخن گفته شد تا آنکه بحث رسید به داریوش شایگان و بیماری اش.
از مطلب آیت الله محقق داماد درباره شایگان حرف زدیم و من از بعضی کم مهری ها به او و گلایه ها گفتگو کردم.
یکی از مواردی که حرف زدیم خاطره شایگان از مرحوم علامه طباطبایی بود، به نظر می رسید این حریت شایگان را می رساند که به نقل این خاطره پرداخته است، اگر کسی غیر او بود شاید نقل هم نمی کرد.
بگذریم….
امروز شایگان از دار دنیا رفته است و جامعه علمی سوگوار این دانشمند فرهیخته است، ما مانده ایم و اندیشه های این فیلسوف فرهیخته.
این چند جمله را با خاطره مرحوم شایگان از علامه طباطبایی به پایان می برم. روحش شاد.
خاطره داریوش شایگان از علامه طباطبایی
تجربۀ شگفت دیگری که با او( علامه طباطبایی) داشتم، ملاقات دوبهدویی بود که زمانی در خانهای در شمیران بین ما دست داد. قرار بود که همۀ اهل محفل آن شب در آنجا گرد آیند. من به آنجا رفتم اما بقیه غایب بودند. احتمالاً تاریخ جلسه را اشتباه کرده بودند. ما تنها بودیم. شب فرا میرسید و از گردسوزهایی که در طاقچهها نهاده بودند، نوری صافی میتراوید. مانند همیشه روی زمین بر مخدّه نشسته بودیم. من از استاد دربارۀ وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح نماد ملکاتی است که در خود انباشته و پس از مرگ آنها را در جهان برزخ متمثّل میکند سؤال کردم. ناگهان استاد، که معمولاً بسیار فکور و خموش بود، از هم شکفت. از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقاً به خاطر ندارم که از چه میگفت، اما آن فوران ِحالهای دمادم را که در من میدمید خوب به یاد دارم. احساس میکردم که عروج میکنم. گویی از نردبان هستی بالا میرفتیم و فضاهایی هر دم لطیفتر را بازمیگشودیم. چیزها از ما دور میشدند. هوای رقیق اوجها را و حالی را که تا آن زمان از وجودش بیخبر بودم حس میکردم. سخنان استاد با حسّ بیوزنی و سبکی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم. هنگامی که به حال عادی بازآمدم، ساعتها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کرده بود؛ رها و مجذوب در خلسۀ صلحی وصفناپذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و سپس چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که بایست تنهایش بگذارم. نه تنها به سؤالم پاسخ گفته بود، بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود. این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد امّا یقین دارم که اهل باطن و کرامات بود، ولی دربرابر مخاطبان ناآشنا دم فرو میبست. باآنکه در محافل رسمی روحانیت فیلسوف طراز اوّلی بود که لقب علّامه داشت، ولی به روحانیان متحجّر بیاعتماد بود.»
منبع: کتاب زیرآسمان های جهان، گفتوگوی جهانبگلو با داریوش شایگان، ص۷۰ و ۷۱.
دوم فروردین 1397
سید سعید شاهچراغی دامغانی
صادق زیباکلام: درگذشت فیلسوف و متفکر اندیشمند مرحوم داریوش شایگان را به خانواده و جامعه دانشگاهی ایران تسلیت عرض میکنم.
دوم فروردین 1397
بهره از ” گنج شایگان ” داشت
بقلم : دکتر محمد جواد فرید زاده
شریف بود؛ نادرالوجود بود؛ عمیق بود؛ منصف بود؛ مهربان بود؛ زندگی را و زیبایی را و تفکر را دوست داشت. از سلسله ی جلیله ی افلاطونیان بود؛ از ارسطوئیان با تجربه و عقل بود؛ ٱشنا با سهروردی و درخشش حکمت اشراقی بود؛ زمان و اراده ی آزاد برگسونی را به تجربه دریافته بود. زمان را دریافت گرچه زانو به زانوی پروست « زمان از دست رفته» را تجربه کرد؛ زمان به هر روی از دست میرود مگر بتوانی تا آخرین لحظه ی زندگی، زشت و زیبای این جهان را از زبان پیامبران و شاعران و عارفان بشنوی و دریابی. با «شیوا» در معبدی به بزرگی هستی، چرخ زنان همچون چرخ مدام فلک بر محور نیروانا با بودا هم سخن شوی و او چنین کرد.
از پیش از سقراطیان، از صدای معبد دلفی، از حکمت و عدالت سقراطی گرفته تا حضور بر معابد عظیم هندی تا درک فضای کاتدرال های اروپا، از معماری گوتیک و باروک تا معابد چینی و ژاپنی، از ٱتشکده های استخر و آذرابادگان تا شراب سرخ حیرت افزای گرجستان، همه را به جان دریافت و به زبان بیان کرد و دست خرد و کلان دست کم دو نسل را گرفت و آنهارا به سیاحت شهرستان های جان و «قاره های گم شده روح» در صفحات رنگارنگ زمین و زمان به سیاحت برد. آخرین سخنان او درباره پروست وبودلر همان طعم کلماتی را داشت که با ٱن ها عارفان بزرگ شرقی و متفکران عظیم غربی را در «مائده زمینی» و مٲدبه ٱسمانی مخاطبان خود در ایران و اروپا و آمریکا و هرجای دیگری که چراغ معرفت میسوزد با دست و دل بخشنده خود که بهره از
«گنج شایگان» وجود او داشت بر محضر مخاطبان خود گستراند و فیض مدام این الطاف و نعمت هارا بر لبان و جان های سوختگان و تشنگان فرو بارید .
ما ایرانیان در این قحطسال فکر و ادب وجود لطیف مردی را از دست دادیم که به حق در باره او میتوان گفت : « به هر الفی الف قدی بر آید».
همنشینی با آزادگان و روشن دلان و مهربانان بر تو مبارک باد .
محمد جواد فریدزاده
فردردین97
یادداشت
ناصر فکوهی
داریوش شایگان، فیلسوف و نویسنده و شخصیت ارزشمند و پرکاری بود که هرچند از ابتدا به دلایل گوناگون میان دو فرهنگ ایرانی و فرانسوی جای داشت و شرایط از نخستین تا واپسین روزهای زندگی برای وی فراهم بود که گذاری قطعی و همیشگی از زبان فارسی به زبان فرانسه و فرهنگ غرب بکند اما از همان سالهای اولیه تحصیل با گزینش هند به مثابه موضوع کار و با انتشار “آسیا در برابر غرب” در آستانه انقلاب، انتخاب خود را به سوی ایران و شرق انجام داد.
این انتخاب البته در دهه ۱۹۸۰ با انتشار چندین کتاب، تردیدهایی را در برابر خود گذاشت که به نکات ضعف درونی شرق در برابر غرب در دیدگاه شایگان مربوط می شد . با وجود این از دهه ۱۹۹۰ تا هنگام مرگ شایگان حضور پررنگ و موثر و دلگرم کننده در ایران داشت که از یک سو در آن تلاش برای بازیابی سنت کلاسیک ادب و فرهنگ ایران ( از جمله با “پنج اقلیم حضور” ) و از سوی دیگر بازگشت پیوسته به ریشههای اروپایی با بودلر و پروست و دیگران در کارش دیده میشد.
زندگی شایگان فراتر از حواشی روشنفکران و شبه روشنفکران نوکیسهای که تا پایان و بیشک پس از درگذشت او تلاش کردند و خواهند کرد با تقدیس و یا تکفیر او برای خود هویتی نداشته بسازند، ارزشی حقیقی برای فرهنگ مدرن ایران داشت و خواهد داشت. آثار او نمونههایی ارزشمند از پلهایی هستند که برای رسیدن به مدرنیتهای ایرانی ناچار به عبور از آنها هستیم. شایگان الگویی است پربار و ارزنده برای همه جوانان و حتی روشنفکران باتجربهتری که مایل هستند برغم همه ناملایمتهایی که دوری ما از مدرنیته و جهان برایمان به ارمغان آورده به جای غم و اندوه خوردن بر پهنه فرهنگی خود و آیندهاش تاثیر گزار باشند.
فرهنگ ایران و فرهنگ جهان از شایگان به مثابه اندیشمندی که به دور از کینه ورزی و دشمنی با این و آن و در آرامش و وقار و ادب و احترام زیست و با خوب و بد سر کرد و عمری بسیار پربار داشت، یاد میکند.
خاطرهاش پایدار و اندیشههایش همیشه شکوفا.
یادداشت محید سلیمانی
جناب دهباشی عزیز، تسلیت عرض میکنم. میدانم که این فقدان برای شما چه سنگین است، ما نویسنده و دانشمندی را از دست دادیم، شما دوستی بیهمتا را…
من از نوشته خود او کمک بگیرم و بگویم که «پس سالک به شنیدن بانگ جرس و طبل رحیل، باید که ره سفر در پیش گیرد و از جهان کوچ کند…».
به یاد آن سالک عصر که تا در این عالم بود، همچنین اقلیم تا اقلیم رفت، شرق و غرب، آفاق و انفس، تا آنگاه که طبل رحیل آمد و تَرک کرد او مُلکِ هفت اقلیم را…
مجید سلیمانی
یادداشت مهدی جامی :
شایگان از میان زندگان گم شد. دیگر سر جایش نیست. وقتی نیست، نظم اشیای اتاق او به هم خواهد خورد. اشیا کسی را میخواهند که به آنها نظم بدهد. وقتی نظمدهنده نیست، اشیا به یادگارهای موزهای تبدیل میشوند. فقط به دلیل تعلق به کسی که برای ما عزیز است اهمیت دارند.
آن عکسها و آن کتابها و آن شیوهی چیدن اسباب خانه معنایی داشت و از چیزی حکایت میکرد که دیگر تمام شده است. وظیفهشان را انجام دادهاند. نمایشی بود که تمام شد. حالا باید کسی بیاید و جای خالی معنا را پر کند. این صحنه را زنده کند. میتواند؟ نمیتواند.
این جای خالی پر نخواهد شد. شایگان از یک فضای خاص خود در خانهی خود رفته است. حالا ملک مشاع است. سرمایهی همگانی است. مثل زمانی که زنده بود. با این فرق که دیگر تعلقی به چیزی ندارد. چیزها هستند که به او تعلق دارند.
نجیب بود و نجیبزاده بود. شاهدی از اشرافیت فکری و فرهنگی ایران. فرهنگ ایران را اشراف آن حفظ کردهاند. شایگان مرد و به زنده بودن ایران گواه بود. گواه هست و گواه خواهد بود.
![]()

یادداشت انحمن شعر و ادب حکیم منوچهری دامغانی
دانشی مرد نمیرد هرگز
جناب دهباشی عزیز
صمیمانه درگذشت دوست عزیزتان استاد داریوش شایگان را به شما تسلیت می گوییم.
فراموش نمی کنیم که در بهمن ماه ماضی، هنگام حضورتان در جمع ما در دامغان، اصلی ترین نگرانی و تشویشتان بیماری داریوش شایگان عزیز بود و اکنون می دانیم که این سوگ، بیش از همه جان گرامی شما را اندوهگین کرده است.
ما هم مانند همه اهالی فرهنگ و ادب ایران به سوگ نشسته ایم.
جان ش در جانستان معنا شاد. آن جا که جای شایگان عزیز بود و خواهد بود.
اعضای انجمن شعر و ادب حکیم منوچهری دامغانی
یادداشت سینا برجیان
دکتر داریوش شایگان هم رفت.. سفر مرگ را از زمستان آغاز کرد تا به بهار رسید.. رفیقان را تنها گذاشت و رفت این نجیب مرد نیمه گرجی ، نیمه ایرانی پاسدار فرهنگ ایران زمین.. یادش گرامی و فانوس آگاهیش روشنی بخش جوانهای ایران زمین باد در تاریکی های خود ساخته یا تاریک نمایی های دیگر ساخته..
سینا برجیان

خبر کوتاه بود به قلم عمادالدین باقی
«داریوش شایگان در گذشت». گویی همه عمر هم به همین کوتاهی است. همه می روند و عکسی در قاب می ماند. عکس پیوست شده، تصویری یادگاری است از دعوت به یک میهمانی در منزل ایشان و تکرار آن با میزبانی ما بود. در این دیدارها همین چهار نفر(من، روانشاد دکتر شایگان، آقای محمد قوچانی و آقای علی دهباشی) بودیم. این میهمانی با همه میهمانی های مرسوم فرق داشت. پربار بود و ماندگار. سخن از ایران و فرهنگ ایران، مسایل و مصایب آن و نقد و تحلیل و چاره اندیشی بود. گویی کتابی بود که با کلمات بر ذرات هوای آزاد نوشته می شد. در فرصت دیگری درباره این گپ و گفت ها خواهم نوشت و البته آقای دهباشی که میراث دار اندیشمندان این بوم هستند یاری مان خواهند کرد..
دکتر شایگان متفکر برجسته ایرانی، آثار گرانسنگی دارد. از «آسیا در برابر غرب» و« زیر آسمانهای جهان»، «ادیان و مکتبهای فلسفی هند»، «تصوف و هندوئیسم»، «بتهای ذهنی و خاطرههای ازلی»، «انقلاب دینی چیست؟» و «آمیزش افقها» تا «جنون هشیاری» و «فانوس جادویی زمان» اما این روزها که مطالعاتی در زمینه هویت و سرمایه اجتماعی در دست داشتم کتاب «افسون زدگی جدید» (هویت چهل تکه ایرانی)، بیشتر توجه مرا جلب کرد. شایگان مسیر دگردیسی های فکری و تمدنی را دیده بانی می کرد و به همین روی بر اساس شرایط دنیای جدید، اصالت جوهری هویت را نفی کرده و آن را نوعی آگاهی دورگه می داند که گذر از یک سطح به سطح دیگر را امکان پذیر می کند. به عقیده او هویت چندگانه در سبک زندگی و سیاست حیاتی، خود را نشان می دهد. از نظر شایگان اساسا اصل هویت ملی دیگر معنای گذشته را ندارد و «در جهانی رنگارنگ، شهرفرنگ وار و به غایت متلون هستیم که اولین نتیجه محتوم آن ظهور حوزه اختلاط و دو رگه سازی همگانی است. ما خواه ناخواه در شرف تکوین انسان چهل تکه هستیم که دیگر به یک هویت خاص تعلق ندارد و مآلا چند هویتی است ولی همزمان با این تغییرات بنیادی ما ناظر یک رخداد بی سابقه دیگر نیز هستیم که گویی آن روی سکه جهانی شدن است و آن سر بر آوردن دوباره ادیان، فرقه ها و سلوک های مذهبی متعدد است که در کلیه کشورهای جهان رو به افزایش است و نوعی افسون زدگی جدید را موجب می شود… هم گرایش شدید به جهانی شدن داریم و هم میل به فرو رفتن در لاک خود و در نتیجه احیا کردن دوباره زندگی های قومی و قبیله ای پیشین که نوعی امنیت عاطفی و فرهنگی را فراهم می کند». درساحت فرهنگی روابط شکلی «ریزوم» وار می یابند و نوعی الگوی مرقع یا معرق ایجاد می شود که در آن تمامی فرهنگ ها موزاییک وار در کنار یکدیگر جای می گیرند و در فضای مابین خود، حوزه های ترکیب و اختلاط فرهنگی ایجاد می کنند و در بعد هویت، هویت چهل تکه یا هویت های چندگانه را می سازد که مشخصه آن در کنار هم قرار گرفتن و روی هم افتادن آگاهی های گوناگون است به گونه ای که دیگر هیچ فرهنگی یارای آن را ندارد که پاسخگوی گستره أگاهیِ وسعت یافته بشر باشد. همه این رخدادها جهت واحدی دارند و آن طرد و رد عقاید یکدست و یکپارچه و نظام های فکری درختی شکل است و در عوض به اندیشه سیار و پرورش همدلی، دو رگه گی و باروری متقابل فرهنگ ها ارج می نهد. جهان نو، بینشی متکثر و لحظه گرا را به وجود می آورد.
شایگان بر خلاف متفکرانی که با خوشبینی از پایان ستیز در جهان دوره تمدن دیجیتال سخن می گفتند از سر برآوردن جنگ های فرقه ای سخن گفت.
عماالدین باقی
یادداشت بزرگمهر حسین پور :
اولین بار و شاید آخرین باری که داریوش شایگان را دیدم سال ۱۳۷۶ بود. بیست و یک ساله بودم.در نمایشگاه بینالمللی کتاب کاریکاتورش را کشیدم. پوست صورتش صورتی بود و موهای سفید پنبه اى و براقی داشت. دماغش گرد بود و چانه اش پهن…وقتی کاریکاتورش را دید لبخندى آرام زد و تشویقم کرد. از همان زمان به فرهنگ هند علاقمند بودم و یوگا می کردم. و یکی دو سال بعد بود که به خاطر علاقه ام گذرم به کتاب” ادیان و مکاتب فلسفی هند” افتاد. کتاب دو جلدیای که فلسفه تنترا و علوم وداها و اوپانیشادها را توضیح دقیقی داده بود و هر چند خود اعتراف کرده بود که بسیار مفصلتر و پیچیدهتر است و او فقط نگاهی گذرا کرده است.از همان كتاب جذب شخصیت و نگاهش شدم و کتاب زیر آسمانهای جهانش را به پيشنهاد دوستى مطالعه كردم…روشنفکری شایگان روشنفکریِ خاص خودش بود. هم عرفان را میفهمید و هم فلسفه را. دین را به دور از تعصب و دگم اندیشی درک کرده بود . تسلط کاملی بر زبان های کهن همچون سانسکریت داشت . در برنامه پرفورمنسی که در سال ۱۳۹۴ در گالری راه ابریشم برپا کردم تابلویی را در یک روز با چهرهی نزديك به پانصد نفر کشیدم. قرار بر این بود داریوش شایگان هم بیاید.آناهیتا قباییان مدیر گالری دعوتش کرده بود…هر چه انتظار کشیدیم نیامد. گفتم من او را یک بار کشیده ام…برای دومین بار میکشم. و او را در حالت مراقبه کشیدم و تصویر بالا از همان تابلو است. افسوسش بر دلم ماند و نیامد…و نمیدانم این کاریکاتور را دید یا ندید . همین چند روز پیش کتاب “جنون هشیاری” که درباره بودلر نوشته بود را گرفتم و گذاشته بودم در تعطیلات بخوانمش…! نگاه او به زندگی و مرگ نگاهی خردمندانه و عارف گونه بود. او حرفهایش را تجربه کرده بود. “ایگو” ی درونش را رام کرده بود و جهان را به مشاهده نشسته بود. ترس برایش معنی نداشت و قلبش در آرامش بود. او شوالیهای بود که بر “من” وجودش پیروز شده بود و سالها بود که به فرشته مرگ پوزخند میزد.
مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد
بقلم : محمد رضا حایری
شنیدن خبر درگذشت عزیز بزرگی چون داریوش شایگان در ایران، در سپیده دَمان سالی که تازه آغاز گشته، ذخیره ی تحمل وقایع مشابه سال گذشته در ایران را کاهش داد. بعلاوه خبر هم اندوه بار بود و هم ناخواستنی. در شب رو نمائی کتاب فانوس جادوئی زمان، دیدار و شنیدن سخنان زندگی بخش ایشان و افتخار گفتگو و گرفتن امضاء و عکس، همه نوید آینده ای امید بخش را می دادند- به من که عازم سفر بودم ¬- پس از بازگشت از سفر؛ دیدار دیگری نصیبم خواهد شد. در دو دهه گذشته اقبال داشتم که به افتخارِ دوستی با داریوشِ شایگان و خانواده ی مهربان ایشان نائل آیم و از لحظاتِ ناب و نایابِ حضور بهره ببرم … و اکنون غمگینم که یکی از جذاب ترین، آموزنده ترین و نادرترین آستانه هائ حَظ و حضور برای همه دانشجویان اهل تفکر از بین رفت. اگرچه دِل، دِلداری می دهد که کتاب ها و نوشته ها و سُخنرانی های او باقیست ، که باقیست ! و همه خواندنی و آموختنی هستند، اما نشستن در حضور و بهره بردن از محضرِ چُنین دانشمندی که لبریز بود از سعه ی صدر و بینشِ ایرانی-جهانی، به ندرت تکرار خواهد شد.
درابتدا بگویم که من نه شایگان شناس هستم و نه شارحِ اندیشه های گرانقدرِ این متفکر یگانه؛ اگرچه دلم چنین می خواست و می خواهد. تنها درین لحظات غمگین چند خاطره به یاد مانده را باز می گویم تا آزردگی آرام گیرد وادای سهمی کرده باشم. با شناختی که از ایشان پیدا کردم باید اذعان کنم که تصور این که در این چند دهه اخیر یک ایرانی چه در گُفتار،چه در رفتار و چه در اندیشه، تا بدین درجه جهانی است، برایم بسیار شوق آورست. هم از این روی تمامِ جنبه های شایگان به مثابهِ یک “تمامیت” برایم یک الگو است و همچنان با این اُلگو گفتگوهای درونی بسیار دارم و صد افسوس که گفتگوهای نیمه تماممان را تمام نکردم.
در دهه شصت،مثلِ بسیاری از دوستانم خواننده پر و پا قُرصِ “آسیا در برابر غرب” و “بُت های ذهنی وخاطره های ازلی” بودم ودر آن ایام با نویسنده ای که نمیشناختم بسیار در جدال بودم. آغاز آشنائی به دهه هفتاد برمی گردد. دیدار در یک کنفرانس فرهنگی با نامِ گفتگو میان مرکز و پیرامون – نام دقیق آن در خاطرم نیست- که در اصفهان برگزار شد و بسیاری از متفکران و نویسندگان تراز اول دنیاهای شرق و غرب و ایران حضور داشتند و گفتگوها و سخنان ارزشمندی رد وبدل می شد. حاضران ایرانی، به علت ناتوانی در ارائه مطالبشان به زبان های اروپایی ، کم تر می پُرسیدند و کم تر در مباحث شرکت می کردند و سخنرانیشان عموما به زبان فارسی بود. درین وضعیت دکتر شایگان در پایان هر گفتگو جوهر اندیشه سخنرانان را برای حضار به زبان های فرانسه و انگلیسی و آلمانی بیان و روشنگرانه با احداث پلی معمارانه ارتباط شرق و غرب اندیشه را بر قرار می کردند.
در همین سفر به اتفاق از میدان نقش جهان به مسجد شاه رسیدیم و بی اختیار به درون هدایت شدیم . از جلوخان و ورودی و هشتی و دالان عبور کردیم و وارد حیاط شدیم. در مقابل حوض سخاوتمند و دلگشای مسجد، روبروی طاق ورودی ایستادیم. بیان ایشان یادآور بیانِ هانری استرلن بود در اضفهان بهشت گُم شده، هنگامی که تصویر طاق ورودی بر سطحِ آب، در میان حوض نمایان بود، ایشان گُفتند فضای پیرامونِ ما در این حیاط بسته است ، اما از درونِ این تصویر که بر حوض نقش بسته، می توانیم به بیرون، به بالا و پایینِ این فضای بسته برویم .
داریوش شایگان از معدود متفکران معاصر ایران است که در روشن کردنِ ویژگی های فضا در معماری ایران، بیش ترین سهم و نوشته را دارد. در آفاق اندیشه شایگان در باره معماری می توانیم سیر کنیم و از هند به اروپا و آمریکا سفر کنیم. در این میانه، او دوستدار بی تعصب معماری ایرانی بود و ما معماران را به درکِ عمیق معماری ایران و ارتباطِ آن با سایر جلوه های فرهنگِ ایران تشویق می کرد.
Bukharamag, [23.03.18 06:46]
چنین شخصیتی وقتی با شما تماس می گیرد ، چه حالتی به شما دست می دهد؟ وقتی که می گوید : “بیا برویم یک خانه ی تاریخی را که متعلق به همسرسابقم هست ببینیم؛ .ببینیم میتوانیم نجاتش دهیم!” درون آن خانه گفتگوئی عمیق و آموزنده درباره معماری اواخر قاجار و اوایل پهلوی شکل گرفت. در نهایت تواضع، همیشه گفتگوئی را که درباره رشته های مختلف شروع می کردند- مثلا درهمین خانه قدیمی گفتند من متخصص معماری نیستم- در ابتدا موضع خود را به عنوان غیر متخصص اعلام و بعد انواع پرسش ها و دیدگاه ها را درباره همان موضوع ارائه می کردند و من شنونده “متخصص”، روشن تر و هاج و واج تر از گذشته به فکر فرو می رفتم. به موازات احاطه بر دوره های مختلف معماری ایران و جهان، همانقدر علاقمند و تفسیرگر نقش ها و صنایع دستی ایران متعلق به صفویه و قاجار بودند، چنانکه فضای خانه ی ایشان- همان محضرِ لحظه های آموختنی و خاطره انگیز- با دقتی “شایگان وار” از نقش ها و دستاوردهای هنر ایران آراسته بود. درین فضا، دقتٰ، تفکر و عمق آموختنی بود. آقای شایگان در گفتگوهایشان، بیشتر اوقات، عشق و علاقه ی هندی ها را به ریاضیات مثال می زدند و به نوعی بی توجهی و عدم دقت مارا در نگاه به جهان تذکر می دادند.
علاقه ی آقای شایگان به موسیقی ایران،با علاقه اش به داریوش طلایی گره خورده بود.همانطور که به چندین هنرمند متعلق به نسل های جوان تر در قلمرو نقاشی و عکاسی وسینما مثل عباس کیارستمی، آیدین آغداشلو، بهمن جلالی و دیگر و دیگران توجه ویژه داشتند و درباره آن ها قلم زده و سخن رانده بودند، برای هنر و اندیشه داریوش طلایی احترام بسیار قائل بودند. حال تصور کنید چه محضر و چه لذتی شیرین تربرای یک معمار اهل موسیقی در فضاهای باز و پوشیده و بسته آن خانه با سقف های کوتاه و بلندش از دیدار و هم صحبتی با دو داریوش.
دیدار های ما افزون می شدند هنگامی که خواهرم نیلو فر حائری به ایران می آمدند و به اتفاق پیش ایشان می رفتیم. در دیدار دکتر شایگان ، منشِ ایشان این بود که همه ی اندیشه ها و اشخاص از هر طیف و صنف و دیدگاهی معرفی می شدند، حذف وجود نداشت و در مقابل تا بخواهی گفتگوهای ایشان پُر بود از طنز و شوخ طبعی! باورش مشکل است، ولی در هر دیدار، شعفی که از شنیدن سخنان ایشان نصیبمان می شد یک طرف و شادیِ حاصل از شوخ طبعی گفتارِ ایشان در طرف دیگر و همزمانی این دو عبارت بود از تحقق معنای واقعی انبساط خاطر.
اکنون در دهه شصت عمربا پشتوانه ای از آشنائی ها و دیدارها، خوب میدانم مرگِ چنین خواجه نَه کاریست خُرد : اگرچه من این خبر را از دنیای مجازی شنیدم اما چنین به نظر می رسد که در جهانِ واقعی ، در دوم فروردین سالِ ١٣٩٧خورشیدی، خورشیدِ داریوش شایگان غروب کرد.
نه تنها باور ندارم بلکه واژه ای را هم سراغ ندارم که هم ترازِ شخصیت داریوش شایگان، توانِ تسلیت گفتن به خانواده، به نزدیکان و دوست دارانِ ایشان در ایران و سراسر جهان را داشته باشد،اما از آن جا که چاره ای نیست جُز پناه بردن به واژگان، این گونه خود را دراندوه این زیانِ فرهنگی عظیم جامعه جهانی شریک می دانم.
با تسلیت فراوان حضور فریده خانم مهربان، رکسان و ترانه و مهرداد عزیز و محقق برجسته رحیم شایگان …
محمدرضا حائری
بالتیمور
دوم فروردین ۱۳٩٧

یادداشت مسعود عرفانیان
دهباشی عزیز سلام!
شصتمین سالگرد زادروزت که با آغاز بهار دل انگیز برابر است و نیز نوروز فرخنده هر دو بر شما فرخنده باد.
اما نا گفته پیداست که مرگ داریوش شایگان که یکی دیگر از گوهرهای گرانسنگ گنجینه معنوی فرهنگ و تمدن این سرزمین بود اکنون خاطرت را آزرده و مکدر ساخته.
در گذشت این فیلسوف، اندیشمند، متفکر و روشنفکر آزاده را به شما، خانواده گرامی آن عزیز و دیگر فرهیختگان سرزمینم تسلیت گفته و کوشش های بدون چشمداشتت در پاسداری از میراث معنوی او و دیگر بزرگانی چون شایگان را پاس داشته و بر همت والایت درود می فرستم.
بدون تردید در حافظه تاریخی مردمان این دیار کهنسال نه تنها ثبت، که حک خواهد شد که چگونه تو خود یک تنه در پاسداشت و بزرگداشت امثال شایگان ها، افشارها، زریاب ها، خانلری ها، زرینکوب ها، آدمیت ها، باستانی پاریزی ها و ده ها گوهر درخشان گنج شایگان این مرز و بوم کوشش نموده، رنج کشیده و خون دل ها خورده ای.
به خاطر می آورم که در یکشنبه بیست و هشتم اسفند که در دفترت بودم چقدر دلنگران وضعیت شایگان و این رویداد که سرانجام رخ داد بودی.
سربلند و سرافراز باشی و در انتشار بخارا پرتوان تر از همیشه گام برداری.
مسعود عرفانیان

پرسش: آقای شایگان شما چه تصویری از مرگ دارید؟ اندیشیدن به مرگ، چقدر با اضطراب، ترس و دلهره همراه است؟
شاعر بزرگ «ریلکه» چنین تصویری از مرگ ارائه می کند: «در بطن زن آبستن، در پس چهره خسته و مهربانش، دو میوه در شرف تکوین است: یکی مرگ و دیگری زندگی».
مرگ جزئی از زندگی است و مرگ و زندگی جفت یکدیگر هستند و همان لحظه ی ورود به عرصه ی حیات، مرگ آغاز می شود. در واقع هر روزی که زنده ایم، یک روز از مرگ دزدیده ایم. موقعی که جوانی، اصلاً به مرگ فکر نمی کنی، فکر می کنی تا ابد هستی؛ پا که به سن می گذاری، مرگ را درک می کنی و می فهمی اش. من به زودی هشتاد ساله می شوم، عمر مفیدم را کرده ام. از هفتاد به بالا می دانی که به سوی مرگ می روی. این است که حالا برای من مرگ رهایی است. پرونده بسته می شود و تمام!
(از گفتگو با مجله اندیشه پویا)
بزرگانمان یک به یک می روند……
بقلم : محمد قوچانی
در سنت روشنفکری چپ گرای ایران ، یافتن روشنفکران لیبرال کار سختی است . داریوش شایگان یکی از معدود
” روشنفکران لیبرال” ( مدرن و معتدل ) بود که در کوران مارکسیسم گروی روشنفکران ایران ، چپ و چپ گرا و چپ زده نشد و با وجود آنکه از اولین منادیان بازگشت به خویشتن و شناخت سنت بود اما افتخار کشف” کیفیت ایدیولوژیک شدن سنت “هم از آن او بود تا جایی که روشنفکران متدین معاصر مانند مرحوم مهندس مهدی بازرگان و دکتر عبدالکریم سروش ، تفکیک دین از ایدئولوژی را در قفای او پی گرفتند . نسل من او را با گفتگوی بلند و اتو بیوگرافیک “زیر آسمانهای جهان ” شناخت و از حصر در دو جریان روشنفکری دینی و غیر دینی به در آمد و دریافت که راه سومی هم وجود دارد : روشنفکری مدرن که هم سخن مرحوم علامه طباطبایی و سید جلال الدین آشتیانی بود .بعدا به محضرش راه یافتم و خدا را شکر می کنم که حضورش را ولو اندک درک کردم . از همشهری ماه در دهه هشتاد تا مهرنامه در دهه نود ، بارها با ایشان مصاحبه کردیم . از جمله این گفتگوی سرگه بارسقیان و مهدی یزدانی خرم در مهرنامه با استاد که در آن جمله ای طلایی گفت :” ایران فقط یک کشور نیست ، یک امپراتوری است . ” ای کاش صدا و سیمای ما که ( شاید به اقتضای ماهیت سرگرم کننده رسانه ی تلویزیون ) غرق در اخبار سلبریتی ها ست ؛ ولو در حد یک خبر کوتاه (مثلا در شبکه چهار )به این مفاخر فرهنگ و اندیشه ی ایران بپردازد . بزرگانمان یک به یک می روند و چشم انداز آینده عاری از درخشش های گذشته است . برای رهایی از ایدیولوژی های التقاطی و انحرافی و افراطی و شناخت و بازآفرینی سنت و تجددی که خود به سنت بدل شده است می توان به جز پروپاگانداهای رسمی راهی بهتر و آزادتر از تبلیغ دولتی یافت . باید تحقیق فلسفی کرد و این راه شایگان بود …

دلم گرفته است
ایوان ولنجکی نیست
مرهمی نیست
دوست رفته است
تنها تهی است و ناباوری
شهلا حائری
پیام سید عطاءالله مهاجرانی:
براى داريوش شايگان، انديشيدن و نوشتن و سخن گفتن، سير و سلوك بود! نه از روى تفنن انديشيد و نه نوشت و نه سخن گفت. فانوس جادويى زمان هفتمين شهر عشق او بود! چه گشتى!؟
او حقيقت ناب را در هنر جستجو مى كرد. خدايى كه ذاتش هنر بود و ردايش، رنگين كمان هفت هنر.
خدا كلمه بود و از آغاز بود.
پیام تسلیت کاظم موسوی بجنوردی، رئیس مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی به مناسبت درگذشت دانشمند فرهیخته استاد دکتر داریوش شایگان
اِنّالله و اِنّااِلیه راجعون
درگذشت استاد ژرف نگر فرزانه دکتر داریوش شایگان، عضو شورای عالی علمی مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی موجب تألم اینجانب و همه اعضای شورای عالی علمی مرکز گردید.ضمن عرض تسلیت به خاندان معظم شایگان، باید بدین حقیقت نیز اشاره نمود که این خواجه از دست رفته عمر پر برکت خود را «زیر آسمان های جهان» در جستجوی حقیقت گذراند.او در طول شصت سال انواع و اقسام فرهنگ ها و تمدن های جهانی را کاوید تا نقطه های مشترک انسانی را به بهترین وجه فرا چشم فرهنگ و تمدن معاصر قرار دهد.واقع آن است که شایگان سطح روشنفکری ایرانی را بسیار ارتقا داد و آن را بر جایگاهی بس بلند و جهانی نشاند و اعتبار نوینی بدان بخشید.از خداوند متعال برای این دانای خاموش شده علوّ درجات را مسئلت دارم.
کاظم موسوی بجنوردی
داریوش شایگان از شایستگان بود به قلم دکتر عبدالکریم سروش
آثارش نشان می دهد که عمری را در جستجوی گمشدهای سپری کرده؛ گمشدهای به نام هویت ایرانی در آوردگاه مدرنیته.
هویتی رخوت زده،
چهل تکه،
در تعطیلات تاریخ نشسته،
و دچار اسکیزوفرنی فرهنگی.
و کوشید تا این هویت نیم خفته و لنگ و لوک را از بیخبری و بیزمانی برون آورد و او را با طوفانی سرد و سوزنده که در دشتهای فراخ تاریخ میوزد آشنا کند.
او سمت دانشگاهی نداشت اما بهتر و برتر از بسیاری از دانشگاهیان و فرهنگستان نشینان، دانش آموخت و تجربه اندوخت و با پختگی حکیمانه و صبوری خردمندانه، و طبعی سازگار و همتی بلند، دستاوردهای خود را با مشتاقان در میان نهاد و نام نیک و صدقات جاریه برجای گذاشت.
روانش آرام باد.
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
وصف ترا گر کنند ور نکنند اهل فضل
حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را
الیاس حضرتی :شایگان حق بزرگی بر گردن فلسفه و فرهنگ معاصر کشور دارد
الیاس حضرتی نماینده مردن تهران در مجلس شورای اسلامی با ارسال پیامی،درگذشت داریوش شایگان را تسلیت گفت.متن پیام تسلیت عضو هیات رییسه فراکسیون امید به شرح زیر است:
▪️کل من عليها فان و يبقي وجه ربك ذوالجلال و الاكرام. درگذشت حكيم عالي مقام، فيلسوف عارف پيشه، دكتر داريوش شايگان را به جامعه دانشگاهي، به فرهنگيان و كتابخوانها و به نويسندگان و فرهيختگان تسليت عرض مي كنم.
▪️مرحوم شايگان حق بزرگي بر گردن فلسفه و فرهنگ معاصر كشور دارد. تاملات، گفته ها و نوشته هاي او در نيم قرن گذشته روشنگري هاي بسياري را باعث شده و جامعه جوان و نوجوي فرهنگي را كمك كرده تا در هويت يابي و تعيين نسبتشان با غرب و شرق، بر وضعيت تاريخي و كنوني خويش وقوف يابند.
▪️تا زماني كه تفكر مرحوم شايگان خواهنده و خواننده دارد، مرگ قادر نخواهد بود وجود شريف او را تسخير كند. هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق. شايگان به كاروان متفكران زنده و تاثيرگذاري پيوست كه شاعران و حكيمان فارسي زبان قرون گذشته سالاري آن را عهده دارند.
▪️مع ذلك محروميت مادي مان را از ديدار آن فرزانه يگانه تسليت عرض مي كنم و براي خانواده و دوستان آن فيلسوف نامي صبر و اجر از ايزد منان مسئلت دارم.
▪️خداوند، مرحوم شايگان را در بهشت امن خويش ماوا دهد و راه فكر و ذكر او را بر ما خصوصا جوانان دانشگاهي، كماكان باز بگذارد و به آن بركت روزافزون بدهد.
الياس حضرتي،نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی

انا لله و انا الیه راجعون
وای که چه درناک فقدانی رحلت محبوبمان را !
خبر را از یکی از دوستان دیگر همین اکنون دیدم . با مراتب غمی که وصفش با کلام ممکن نیست به شما ودیگر دوستان تسلیت می گویم.
محمد احصایی
پیام امیرحسین مناقبی
دانشمند گرامی جناب آقای دهباشی
سلام علیکم
ضمن تبریک ایام و آرزوی سلامتی و بهروزی برای حضرتعالی ، مصیبت درگذشت حکیم وارسته و دانشمند آزاده ، مرحوم مغفور دکتر شایگان را تسلیت عرض می نمایم .
خداوند مهربان او را بر سر سفره امیرمؤمنان علی علیه السلام میهمان و به شما صبر و اجر مرحمت فرماید .
امیرحسین مناقبی
استاد عبدالعلی دستغیب : متاسفانه بعد از رفتن شایگان جانشینی برای او نداریم . به خانواده ایشان و اهالی قلم تسلیت می گویم

سخنان استاد محمدعلی موحّد در گردهم آیی ایرانیان مقیم استانبول به مناسبت سوم عید۱۳۹۷
در ولایت ما، آذربایجان، تعبیری دارند برای فصل بهار که می گویند فصلِ خنده و گریه ی توأمان است: آغلار-گولَر آیی، گریه و خنده به هم.
از من خواستند صحبت کنم و من اطاعت کردم. اما من امروز گزینه ی خوبی برای سخن گفتن نیستم. یک چشم من خندان است و چشم دیگرم گریان. آن چشم گریان در غم درگذشتِ دوستم “داریوش شایگان” گریان است. فضای دل و اندیشه ی من پایکوب این خیال و این سوال است که کجا شد آن همه فهم و فراست؟ کجا شد آن همه هوش و ذکاوت؟ داریوش شایگان از مفاخر عصر ما بود. آثارش به چند زبان از جمله به ترکی ترجمه شده است. سزاوار نبود از من که در این روزها سخنی بگویم و یادِ او نکنم. سخن از فقدان او تلخ است و ناگوار. اما یاد او مایه ی امید و سر بلندی است؛ مایه ی امید و دلگرمی است که هنوز ایران چنین فرزندانی می پرورد.
نوروز نوید تحوّل و شکوفایی است و ما امروز به شادباشِ نوروز اینجا آمده ایم. یادگار ماندگار پدران ما که سر از مرزهای جغرافیایی و سیاسی فراتر می کشد و از پای دیوار چین تا ساحل دریای سیاه و دریای سپید پیام همدلی و همبستگی و همداستانی می پراکند. پیام دوستی و مهربانی.
گرامی باد این پیام الهی بویژه در این روزگار که نفیرِ نفرت و بیداد و عُدوان همه آفاق را پر کرده است.
و پیروز باد نوروز ما و مبارک باد نام او و سرافراز باد پرچم افتخار او و درخشان و درخشان تر باد تلألؤ انوار تجلیات او و گرانبار باد ره آورد عطایا و برکات او!
محمدعلی موحّد
سوم فروردین ۱۳۹۷
استانبول
دوست عزيز جناب دهباشي در درد سوگ نازنين داريوش شريك شفيق شما هستم. هيهات كه در پاريس خبر فوت ان عزیز اتش به دل افكند. زيباترين خاطرات ام با او در أين شهر است كه اسمانش گريان است. با مهر
فريبا هشترودي

علی دهباشی عزیز، تسلیت
تسلیت به شما که در اولین برنامه ای که مرا برای عکاسی فراخواندید، رو نمایی از کتاب «آمیزش افق ها» بود، و با چه روح بزرگواری در این برنامه آشنا شدم. هم اویی که باعث شد تا «آسیا در برابر غرب» ش را نگاهی گذرا کنم اما «در جستجوی فضاهای گمشده»اش را بارها و بارها بخوانم.
تسلیت واژه اندکی است برای شما که مرا با شایگان عزیز آشنا کردید، که «جنون هوشیاری» اش، برای من راه گشای هزاران ایده و تفکر بوده و هست.
تسلیت به شما و همه ایران.
مجتبی سالک

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، داریوش شایگان، متفکر برجسته ایران که اعتباری بینالمللی داشت صبح پنجشنبه دوم فروردین 1397 پس از سکوت دوماهه خود به دلیل عارضه مغزی در بیمارستان فیروزگر تهران درگذشت.
منظومه فکری و سیره عملی شایگان بر چند نسل پس از او تاثیر بهسزایی داشت و به جرأت میتوان گفت که بسیاری در ایران تفکر را با داریوش شایگان و کتابهایش آغاز کردند. به مناسبت درگذشت او گفتوگویی با محمد منصور هاشمی داشتهایم که در ادامه آن را ملاحظه خواهید کرد.
محمدمنصور هاشمی، نویسنده و از پژوهشگران پرکار در حوزه اندیشهنگاری است. کتاب «آمیزش افقها» که منتخبی از آثار داریوش شایگان است با پژوهش و نگارش هاشمی در سال 1389 از سوی نشر فرزان روز منتشر شد. مخاطب با مطالعه این کتاب میتواند به هندسه معرفتی شایگان دست پیدا کند.
– به نظر شما مهمترین تاثیری که دکتر شایگان بر فضای فکری و فلسفی معاصر گذاشت در چه مواردی بود؟
– اگر بخواهم تنها در چند کلمه جواب بدهم، میگویم در مفاهیمی که در مقام اندیشمند برای تبیین نسبت ما و دنیای جدید ساخت. ژیل دلوز میگوید فلسفه خلق مفاهیم است و داریوش شایگان هم دانش، هم هوشمندی و هم ذوق این کار را به کمال داشت. پیشتر هم گفتهام که، چه کسی با شایگان موافق باشد و چه مخالف، نمیتواند اهمیت مفهومپردازیهای او را در عرصه تفکر ما نادیده بگیرد. «موتاسیون فرهنگی»، «تاریکاندیشی جدید»، «گفتوگوی فرهنگها»، «انقلاب دینی»، «ایدئولوژیشدن سنت»، «تعطیلات در تاریخ»، «اسکیزوفرنی فرهنگی»، «حوزه کژتابی»، «غربزدگی ناآگاهانه»، «هویت چهلتکه» و «مرقعکاری بازیگوشانه» بخشی است از این مجموعه مفاهیم ماندگار که او به گنجینه مفاهیم زبانهای فارسی و فرانسه افزوده است.
البته آقای شایگان قطعاً از جنبههای گوناگونی بر فضای فکر و فرهنگ ما موثر بودند: به عنوان هندشناسی که کتابی که پنجاه سال پیش نوشته هنوز بهترین منبع فارسی در شناخت ادیان و مکاتب فلسفی هند است و رساله تطبیقیاش در مورد آیین هندو و عرفان اسلامی، منبعی معتبر در حوزه مطالعات تطبیقی، به عنوان یکی از شاگردان و نزدیکان هانری کربن که بهترین تکنگاری عالمانه و همدلانه را درباره او نوشته است، به عنوان شخصی که فرهنگ ایران را به زبان فرانسه و فرهنگ فرانسه را به زبان فارسی به شیوایی معرفی و بیان میکرد و امکان شناخت اهل دو فرهنگ از یکدیگر را بهخوبی فراهم میآورد، به عنوان نخستین پیشنهاددهنده و برگزارکننده همایش گفتگوی فرهنگها، به عنوان کسی که خلاقیت ادبی را عمیقاً میشناخت و هم رمان و شعر نوشته بود و هم درباره شاعران و نویسندگانی بزرگ تکنگاریهای خواندنی پدید آورد، به عنوان فیلسوف و دینپژوهی که هنرشناس بود و درباره هنر و هنرمندان مقالات خواندنی نوشت، به عنوان ایرانیای که آثارش برد و دامنهای جدی در زبانهای مختلف پیدا کرده بود و به یکی از جهانیترین اندیشمندان و نویسندگان ما تبدیل شده بود؛ طبعاً از همه این جنبهها او اهمیت و اثرگذاری داشت، اما بیش از همه اینها او یک نویسنده اندیشمند بود که مجموعهای از مفاهیم ظریف را در آثارش پرورده که کلید ورود به دنیای فکری اوست، جستارنویس (اسهایست) باذوق و بافراستی که توانسته است با مفاهیمش مسألهها و دغدغههایی را مطرح کند که خاص خودش است و اصیل.
به نظر من مجموعه این مفاهیم او را به یکی از اندیشمندان و فیلسوفان تراز اول ایران معاصر تبدیل کرده است؛ چون هر کس بخواهد مسیر اندیشه در ایران معاصر را ادامه بدهد به هر حال باید متعرض این مفاهیم بشود و تکلیفش را با آنها روشن کند. متفکر مهم کسی نیست که نشود با او مخالفت کرد یا نقد و نظری دربارهاش داشت، چنین متفکری اساساً وجود ندارد، متفکر مهم کسی است که نشود در حوزه مسألههایش او را نادیده گرفت و اهمیت آقای شایگان از این جهت محرز است.
– تفکر و منظومه فکری دکتر شایگان چه دورههایی داشته است؟
– در فصل مفصلی از کتاب «هویتاندیشان و میراث فکری احمد فردید» که به داریوش شایگان اختصاص دارد و عنوانش «از هویت اصیل شرقی تا هویت چهلتکه سیارهای» است، آثار و اندیشههای دکتر شایگان را به سه دوره تقسیم کردهام: دوره اول که شاخصترین بروزش کتاب «آسیا در برابر غرب» است کموبیش با دغدغههایی سنتگرایانه شروع میشود (رد این دغدغهها در کتاب «ادیان و مکتبهای فلسفی هند» به چشم میخورد) و با نقد رادیکال غرب از سویی و هویتجویی شرقستایانه از سوی دیگر ادامه مییابد. البته در انتهای همان کتاب «آسیا در برابر غرب» فصلی هم هست با نام «تاریکاندیشی جدید» در نقد نگاه افراطی و ایدئولوژیزدگی که طبعاً در آن دوره چندان برجسته نمیشود. در دوره دوم این نقد ایدئولوژیزدگی و ایدئولوژیکاندیشی کاملاً بارز میشود که حاصلش کتابهای «انقلاب دینی چیست؟» و «نگاه شکسته: اسکیزوفرنی فرهنگی» است. دوره سوم به نوعی جمع دو دوره پیش است و سنتز آن دورههای قبلی که به معنایی همدیگر را تکمیل میکردند. کتاب شاخص این دوره «افسونزدگی جدید» است. کتابی که در آن از سویی از تجدد و دستاوردهای آن دفاع میشود و از سویی از معنویت و سهم روح در آن سخن گفته میشود.
همه نوشتههای بعدی آقای شایگان هم در عرصههای متفاوت همگی در این حال و هوا ادامه پیدا میکند. چون در این ده-یازده سال اخیر با ایشان زیاد معاشرت داشتم و نه فقط همه کارهایشان را خواندهام بلکه از خودشان هم نظرشان را درباره موضوعات مختلف مکرراً شنیدهام میدانم روز به روز بیشتر به اهمیت تجدد و لزوم مشارکت ما در آن تأکید میکردند، هرچند به همان میزان هم به جنبههای معنوی حیات بشر و لزوم توجه به آن اهمیت میدادند. حتی آخرین کتابشان، «فانوس جادویی زمان» که درباره مارسل پروست است هم در حقیقت در همین حال و هواست و هر دو جنبه را به صورت مضمر دربردارد.
– آیا میتوان از جمع تالیفات دکتر شایگان کتابی را به عنوان مهمترین اثر برگزید؟
– دلیلی نمیبینم خودمان را به تکلف بیندازیم و مجبور به انتخاب مهمترین اثر ایشان باشیم. به ویژه اینکه همانطور که گفتم به نظر من اهمیت داریوش شایگان بیش از همه در مفاهیمی است که درباره وضع تاریخی ما در قبال تجدد ساخته است و این مفاهیم در آثار مختلفش پخش است و هر یک در فضای خاص خود پرورده شده است و در همان سیاق هم معنادار میشود.
– چه شد که کتاب «آمیزش افقها» را کار کردید؟
– نزدیک صد صفحه از کتاب «هویتاندیشان و میراث فکری احمد فردید» درباره آقای شایگان بود، اما من با او آشنایی شخصی نداشتم. چند ماه پس از انتشار کتاب، ایشان شماره مرا گرفته بودند و زنگ زدند و بابت نوشتهام از من که دقیقا چهل سال و چند ماه از ایشان کوچکترم و آن موقع هنوز سیسالم هم نشده بود در نهایت بزرگواری تشکر کردند. همان مکالمه اول چیزی بیش از یک تشکر ساده شد و گفتوگویی شد برای من خاطرهانگیز.
سال بعد که «دیناندیشان متجدد» را نوشتم خودم کتاب را برای ایشان فرستادم و باز ایشان زنگ زدند و صمیمانه از کتاب تعریف کردند. در فضایی که خیلیها به آن کتاب و نویسندهاش به هر نحوی که میتوانستند حمله میکردند داریوش شایگان بزرگمنشانه و کریمانه بیتوجه به سر و صداهای بقیه و چیزهایی که میگفتند از من حمایت کرد. چند ماه بعد حتی اولین کتابم را نیز که درباره «صادق هدایت» بود خواند و خیلی پسندید. من هرگز محبت و انسانیت و کمک روحی دکتر شایگان عزیز را در شرایطی که حتی از طرف برخی دوستانم تحت فشار بودم، در سن و موقعیتی که طبعاً تحمل چنان فشاری واقعاً مشکل بود، فراموش نمیکنم.
من به آقای شایگان پیشنهاد کردم برایشان یک گزیده آثار (Reader) دربیاورم. این کاری است که در دنیا متداول است اما بین ما هنوز چندان رایج نیست (در میان اندیشمندان معاصر ایران تا جایی که یادم میآید به جز منتخبات آثار داریوش شایگان، تنها دو گزیده دیگر منتشر شده؛ یکی گزیده آثار سید حسین نصر که ویلیام چیتیک درآورده است و دیگری گزیده آثار عبدالکریم سروش که سروش دباغ آن را گزینش و تدوین کرده است). به این ترتیب هم در فرایند تدوین این گزیده آثار و نوشتن پیشگفتار و مقدمه و تهیه کتابشناسی انتهایی آن، امکان معاشرت و مصاحبت بیشتر با دکتر شایگان را پیدا میکردم و هم با این کار احساس میکردم به نحوی شاید بتوانم بزرگواری او را تا حدی جبران کنم. جدای از این دلایل شخصی همیشه معتقد بودهام و هستم که در عرصه اندیشه ایران معاصر داریوش شایگان جایگاه منحصر به فردی دارد و تدوین و انتشار «آمیزش افقها» میتوانست محملی باشد برای بهتر نشان دادن آن جایگاه. در یکی از مقالات «اندیشههایی برای اکنون» نوشتهام که توجه به آثار شایگان روز به روز بیشتر خواهد شد و چنانکه ملاحظه میکنید در طول یک دهه اخیر این روند همواره رو به افزایش بوده است.
در فرایند آماده کردن «آمیزش افقها» میان من و استاد شایگان که به لحاظ پیشینه فضاهای فرهنگی از دو کهکشان مختلف بودیم مؤانستی همیشگی ایجاد شد و ادامه پیدا کرد و به خواندن همه دیگر آثار ایشان پیش از چاپ انجامید. صمیمانه و صادقانه میگویم که من هم از دانش چشمگیر و هم از منش بلندنظرانه شایگان بسیار آموختم و طعم خوش همنشینی با او را هیچگاه از یاد نخواهم برد.
– پژوهشی درباره منظومه فکری دکتر شایگان توسط محققان صورت گرفته است؟
– خود من، هم در فصل مربوط به شایگان در «هویتاندیشان و میراث فکری احمد فردید» و هم در مقدمه «آمیزش افقها» (که در اصل مقالهای بود با نام «منظومه فکری فیلسوف بازیگوش» که در «بخارا» چاپ شد و بعد برای انتشار در «آمیزش افقها» کاملترش کردم) درباره منظومه فکری ایشان پژوهش کردهام و نوشتهام. نخستین نوشتهام به اقتضای منطق آن کتاب مبتنی بر توالی تاریخی آثار و اندیشههای ایشان است و توأم با دورهبندی و ارزیابی نقادانه. دومی هم به اقتضای مقدمه گزیده آثار بودن، چکیدهای است از مفهومپردازیها و منظومه فکری ایشان به صورت سازوار و با نظر به جنبههای مهم و ماندگار. غیر از کارهای من دیگران هم درباره ایشان پژوهش و تألیف کردهاند که از آن جمله میتوانم اشاره کنم به کتاب خانم افسانه گِشتر که یک تکنگاری مستقل است به زبان آلمانی درباره داریوش شایگان. میدانید که آثار شایگان به زبانهای مختلف ترجمه شده است، از عربی و ترکی تا انگلیسی و اسپانیایی. بنابراین هم به فارسی و فرانسه و هم به زبانهای دیگر، مقالات متعددی راجع به او و آثارش نوشته شده است. آقای حسین خندقآبادی در حال تدوین کتابشناسی کامل داریوش شایگان است که در کتاب مفصلی که به همت آقای علی دهباشی و زیر نظر ایشان، درباره استاد شایگان در دست تهیه است منتشر خواهد شد. طبعاً علاقهمندان به نوشتهها و پژوهشهای راجع به آقای شایگان حتما باید به آن کتابشناسی مراجعه کنند.
سلام
تسليت ميگم، هر چند هيچ وقت از نزديك ايشون را نديدم، ولي از ديروز صبح كه در ديار غربت با اين خبر شكه كننده بيدار شدم، احساس ميكنم يكي از نزديكترين متفكرين از نسل قبل كه راحت ميتونستم باهاش ارتباط برقرار كنم را از دست دادم، خيلي چيزها را از دست دادم، ولي حداقلش صبر شيريني بود بعد از خواندن نوشته هاي دكتر مجبور بودم تحمل كنم تا نوشته بعدي ايشان بياد
روحش شاد
محمد منصوري از انسوی دریاها ….(کلگری)
رقصان می گذرم از استانه اجبار
بقلم: دکتر سروش دباغ
“شایگان، سالک مدرنی بود دلمشغولِ «قاره گمشده روح» و در اندیشۀ پرداختن سهم دل در دنیای راززدایی شدۀ کنونی. از اینرو «مرگ آگاه» بود و تجربۀ زیستۀ غنیای داشت و حسرت و آرزوی برنیامده و کارِ ناتمام و نکردهای نداشت و لذا طمانینه و آرامشی رشکبرانگیز در او به عیان دیده میشد. شادمانه و شاکر زیست و از عالم و آدم و روزگار و فلک و طبیعت ، شاکی نبود و طلبی نداشت و هنگام کوچ ابدی، به تعبیر اروین یالوم، زمین سوختهای برای مرگ بر جای گذاشت.
چند ماه پیش، شایگان از سر لطف، احوال مرا از یکی از دوستانِ عزیزِ تورنتونشینام جویا شده بود. چند روز پس از آن، تماس گرفتم و با هم تلفنی صحبت کردیم، نمیدانستم این آخرین مکالمۀ ما خواهد بود. به شایگان گفتم، در سالیان اخیر خوشبختانه پرکار بودهاید و کتابهای «در جستجوی فضاهای گمشده»، «پنج اقلیم حضور» و «جنون هشیاری» از شما منتشر شده؛ در پاسخ، با صمیمیت و صداقتی که از دل بر آمده بود، گفت: میدانی، آخر کار دیگری ندارم و بلد نیستم و اکنون هم مشغول نوشتن کتابی درباره پروست هستم! پاسخ او سخت بر دلم نشست. در ادامه گفت: دوستی سی دیِ درسگفتار «شایگان شناسی» شما را برایم آورده، چند جلسه از آنرا شنیدهام. گفتم: تمام آثار شما تا آخر سال ۹۲ شمسی را در این درسگفتارها بررسیدهام، در مجال دیگری باید به کارهای سالیان اخیرتان هم بپردازم. خندید و گفت: نپرداختید هم نپرداختید. خندهاش برایم تداعی کنندۀ لبخند نقش بسته بر لبان مجسمههای بودا بود، لبخندی که یک معنای آن، چنانکه شایگان در «ادیان و مکتبهای فلسفیِ هند» آورده، متضمنِ تسخر زدن به دنیا و مافیها و بیتفاوتی و بیاعتناییِ رهگشا پیشهکردن است. مشی و سلوک شایگانی که من در نشست و برخاستها و گفتگوهای متعدد طی ده سال شناختم ، مصداقِ این سخن حکیمانۀ آرتور شوپنهاور بود:
«تصور کردهای من میشکفم تا دیده شوم؟ نه من برای خودم میشکفم نه برای دیگران. چون شکوفایی خرسندم میکند. سرچشمه شادی من در وجود خودم و در شکوفاییام است».
وی بسان چشمهای بود که میجوشید و سربرمیآورد، نظیر گل سرخی که نفسِ شکفتن برایش لذتبخش است و اصالت دارد، به همین سبب شکوه و شکایتی از زندگی نداشت، کینه و حسادت را نمیشناخت و میتوانست توانمندیها و دستاوردهای دیگران را ببیند و از دیدن آنها لذت ببرد.”
نصرالله پورجوادی: فکر شایگان منجمد نبود/ شایگان ترسی از عوض شدن نظرش درباره مسایل نداشت
نصر الله پورجوادی در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) با اشاره به اینکه داریوش شایگان در عمر تحقیقاتی خود سه مرحله را طی کرده است گفت: مرحله نخست دینشناسی بود که به علاقه ایشان به فلسفه و البته هندشناسی برمیگشت و همانطور که می دانید رساله دکتری او هم درباره ادیان و مکتبهای فلسفی هند و یکی از مهمترین منابع در این حوزه است.
مرحله دوم کارهای ایشان به حوزه فلسفه و عرفان اسلامی بر میگردد که در آن شایگان به متفکران معاصری چون مرحوم طباطبایی پرداخته است. از سوی دیگر آشنایی او با هانری کربن را شاید بتوان سرآغاز تحولات زیادی در کارهای شایگان دانست. اما سومین مرحله کارهای تحقیقاتی شایگان نیز به آثاری بر میگردد که به متفکران معاصر اعم از فیلسوفان و ادیبان پرداخته است.
پورجوادی ادامه داد: وی در همین راستا علاقهمند بود که درباره مونتی فیلسوف شکاک فرانسوی کتابی را منتشر کند که موفق نشد. مونتی از فیلسوفان قبل از دکارت و اوایل قرن هفدهم بود که میتوان او را مرز میان قرون وسطی و عصر جدید دانست.
به گفته این استاد دانشگاه، کتابهایی که شایگان درباره عرفان و تفکر اسلامی نیزمنتشر کرده قابل تامل است.
پورجوادی با بیان اینکه ویژگی برجسته شایگان این بود که واقعا یک فیلسوف و جست و جوگر بود افزود: او همواره به دنبال تفکر بود. شایگان همواره نسبت به کسانی که طی عمر علمیشان تفکرشان تغییری نمیکرد انتقاد میکرد و می گفت انسان باید تفکرش نسبت به 50 سال گذشتهاش تغییر کند چراکه در غیر این صورت مطالعه و تحقیق روی آن تاثیری نداشته است.
وی در همین باره عنوان کرد: شایگان معتقد بود انسان وقتی دریچهای را از نظر فکری باز میکند اگر قرار باشد همواره روی آن بماند و تغییری نکند چه فایدهای خواهد داشت! بنابراین این ویژگی برجسته شایگان بود که ترسی نداشت از اینکه نظرش درباره مسایل عوض شود. به همین دلیل بود که نظر او قبل و بعد از انقلاب متفاوت بود و حتی در سالهای اخیر هم نظرات دیگری داشت چراکه فکر شایگان منجمد نبود.
پورجوادی ادامه داد: این در حالی است که عدهای با اینکه سالها از انقلاب گذشته به جای اینکه نظراتشان پختهتر شده باشد هیچ تغییری نکردهاند، اما شایگان بعد از انقلاب اسلامی پختهتر شد و نظرش تحول یافت. به همین دلیل میگفت اگر قرار باشد کتابهای قبل از انقلاب را بنویسم طور دیگری مینوشتم چون به گونه دیگری عمل میکردم.
این استاد دانشگاه درباره ویژگی شخصیتی شایگان نیز بیان کرد: شایگان بسیار معصوم بود و من او را مانند یک طفل می دیدم. هیچگاه بدی کسی را نمیگفت وقلب پاکی داشت و پشت سر کسی حرف نمیزند. بنابراین میتوانم بگویم اصلیترین ویژگی او معصومیتاش بود و هر کسی مدت کوتاهی با او آشنا میشد این ویژگی را در شایگان میدید.

چون آمدن و رفتن هر روزۀ خورشید
باور نکنم رفتن و ناآمدنت را
با درد و دریغ بسیار، درگذشت فیلسوف فرهنگ، مبتکر گفتوگوی تمدنها/ فرهنگها، روانشاد داریوش شایگان را از صمیم قلب و میان جان تسلیت میگوییم. او از وارستگی به رستگاری رسیده بود. روانش شاد باد.
درگذشت او را به فرزندان فرهیخته و خویشاوندان و دوستان و دوستداران او تسلیت میگوییم.
کامران فانی
بهاءالدین خرمشاهی
ز ملک تا ملکوتش نقاب بردارند
هر آنکه خدمت جام جهاننما بکند
(حافظ)
درگذشت فیلسوف و فرهنگشناس برجسته، استاد داریوش شایگان را به فرزندان فرهیختهاش و خانواده و خویشاوندان و دوستداران و دوستان ایشان تسلیت میگوییم. ما همکاران نشر فرزان روز برای او غفران الهی و برای بازماندگان شکیبایی از خداوند رحمان و رحیم آرزو داریم.
تورج اتحادیه، فرهاد بشارت، کامران فانی، بهاءالدین خرمشاهی، اصغر نوری
جناب آقای دهباشی عزیز. درگذشت دکتر شایگان قطعا ضایعهای بزرگ برای فرهنگ و تفکر این سرزمین است. اما بیش از هر کس دیگر شما را لایق تسلیت میدانم که حضور ایشان در کنارتان مایه اطمینان خاطری بود که متاسفانه تردید دارم دیگر نظیرش را داشته باشیم.
ارادتمند
گلبرگ برزین
یادداشت دوست دانشور افغانستانی اقای کاوه جبران:
جناب استاد سلام بر شما؛
درگذشت دوست گرامی تان و استاد همه مان زندهیاد دکتر شایگان را تسلیت می گویم. این یادداشت کوچک و ناچیز را به عنوان غمشریکی خدمت تان ارسال می کنم:
سالها پیش، آن زمان که دانشجوی کارشناسی بودم و مثل هر دانشجوی دیگر آن ایام سخت شیفته و دلباختۀ پستمدرنیسم؛ از روی تصادف به فایل صوتی افسونزدگی جدید: هویت چهل تکه و تفکر سیار برخوردم. در کابلِ پس از طالبان، نام شایگان تازه بر سر زبانها افتاده بود و این نام بود مرا به شنیدن افسونزدگی جدید ترغیب کرد. بااشتیاق آن را شنیدم حتا جاهایی از آن را چندباره. این کتاب فهم شتابزدۀ مرا از مقولههای مدرن و پستمدرن کاملاً عوض کرد و آب سردی روی اشتیاقم ریخت.
آخرین کتابی که از دکتر شایگان خواندم پنج اقلیم حضور بود: بهمن ماه 1394. همان هنگام یکی از شبهای بخارا به همت جناب علی دهباشی به نویسندگان و شاعران افغانستان اختصاص یافته بود و نیز قرار بود بعد آن شب دیدار ایشان میسر شود اما تقدیر نبود. درست به خاطر ندارم که دکتر شایگان در سفر بود یا موضوع دیگری بود.
بهمن ماه 96 دست کم برای من ماه بسیار بدی بود. خبر سکتۀ دکتر شایگان را مصادفاً با خبر درگذشت دکتر وحیدیان کامیار شنیدم. این دو استاد همواره برای من بسیار عزیز بودند. از آثار هر دو بسیار آموختهام و به رغم اینکه در آخرین روزهای زندگی هر دو، در نزدیکی آنها بسر میبردم اما دیدار هیچ یک میسر نشد.
حالا که شایگان عزیز برای همیشه رخت سفر بربسته فکر میکنم که چه کسی جای خالی امثال او را پر میکند. استخواندرشتهای عرصۀ فرهنگ و نوشتن یکی یکی از میان ما میروند و به جای آنان مشتی متفرعن و دانشمندنما بیشتر قد علم میکنند و دیده میشوند. در این سیاهروزگار توفان و تندباد، چه کسی همسنگ بتهای ذهنی و خاطرهٔ ازلی برای ما خواهد نوشت، چه کسی افقها را درهم خواهد آمیخت و چه کسی به آسمانهای آبی جهان فکر خواهد کرد؟
ارادتمند شما کاوه جبران

پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو میبرم برآرم یا نه
«پنج اقلیم حضور» که منتشر شد، جلسات متعددی برای رونمایی از این کتاب و بحث پیرامون آن برگزار شد، یادم هست در یکی از این گفت و شنودها از دکتر شایگان پرسیدند از میان پنج شاعر مطرح در این کتاب، خود را به کدام یک نزدیکتر میبیند. و من که کتاب را با شوقِ بسیار و به دقت خوانده بودم، پاسخ را پیشاپیش میدانستم. بینش ژرف خیام نزدیکترین به بینش فیلسوف معاصر ما بود. و امروز با اندوهی عمیق این بخش از کتاب را بازمیخوانم:
«دم، لحظه، لنگرِ درنگ من است در صحرای عدم. تلاقیگاه دو وجه چیزهاست. جاییست که در آن زمان چنبر سلطۀ خود را باز میکند و باز محکم میبندد. در این تلاقیگاه من زمان خود را به سر میبرم، آن را به ته میرسانم، دل از آن برمیگیرم، خود را از آن رها میکنم، و به دلیل تجلی و ظهورم که خود نوعی آگاهی است، امر متوالی را به امر همزمان بدل میکنم، خود را از نظر فضایی در نقطۀ تلاقی دو جنبۀ چیزها قرار میدهم، که از یک نقطه نظر نمود مکرر وضعیتهای مشابه است، و از نظرگاهی دیگر خلأ ذاتی وجود…”رستاخیز” خیام آن لحظۀ سرشار و سرریزیست که تداوم بیداری را در گسلهایی ناپیوستۀ قطعهای مکرر تأمین میکند، و تداوم آن به دست کسانی از سر گرفته میشود که این تجربه را آزمودهاند. این رستاخیز، به عبارت دیگر، به شکلگیری جامعهای متشکل از افرادی میانجامد که در فراسوی زمان و مکان، ابدیت بازیافته در لحظه را آزمودهاند….شادی خیام”مذهب” اوست، “رستاخیز» اوست در جهانی که نه گناه میشناسد و نه عقوبت…» فرزانه قوجلو / سوم فروردین 1397

درود استاد!
خبر درد ناک بود
جهان ما یکی از بزرگترین و خوش نام ترین اندیشمند خودش را از دست داد
دکتر شایگان از بهترین افتخارات فرهنگی تمدنی ماست که سال برای این حوزه تمدنی نه بلکه برای جهان بشریت نویشت و خوب نویشت.
روح این ابر مرد فرهیخته شاد و یادش را گرامی می داریم و تسلیت عمیق خود را خدمت شما استاد نهایت عزیز عرض می دارم.
بامهر
سیدقاسم اخضراتی روزنامه نگار
(کابل )
زیر همان سایه عظیم و با شکوه مانده ام ……که مانده ام…..که مانده ام……
بقلم: ایدین اغداشلو
دوازده سالم بود. داشتم توی اطاقی که خاله و شوهرخالهام به من و مادرم داده بودند نقاشی میکشیدم. روی زمین نشسته بودم و – چون سهپایه نداشتم – بوم را به دیوار تکیه داده بودم. شب شادی بود وتوی باغ، جوانهای خانواده و دوستانشان میهمانی گرفته بودند. صدای موزیک بلند بود و لای شاخهها را فانوس کاغذی زده بودند و صدای خنده و به هم خوردن ظرفها و لیوانها میآمد. در را اگر باز میکردم یک پله پائینتر به خیابان شنریزی شده و باغ و ضیافت جاری در آن میرسیدم. اما لباس مناسبی نداشتم و نمیرفتم. بیرون را که نگاه کردم سایهی آدمی را دیدم که دستهایش را دو طرف صورتش گرفته بود تا توی اطاق را از پنجره بهتر ببیند. اشاره کرد که بیایم تو؟ اشاره کردم که بیاید… و آمد. بلند بالا بود و چند سالی بزرگتر از من و خوشلباس و آراسته و خوشرو. با مهربانی خم شد و نقاشی مرا با دقت تماشا کرد. راهنمایی کردم که صورت شوپن است کار دلاکروا. اخم کرد که چرا از اینها میکشی؟ گفتم پس چه بکشم؟ گفت پس فردا میروم به سوئیس. برایت نامه مینویسم و میگویم. و رفت بیرون. اسمش داریوش شایگان بود و با خواهرش یگانه – که «یه گوش» صدایش میزدیم – به میهمانیهای پسرخاله و دخترخالهام میآمدند و پدرش دوست نزدیک شوهرخالهام بود. وقتی رفت، کمی بعد دوباره برگشت و توی اطاق را دوباره با دقت نگاه کرد. نور چراغ خیابان باغ پشتش را روشن کرده بود و صورت و اندامش پرهیبی شده بود مرموز و وهمناک و سایهی گستردهاش، مرا و نقاشیام را یکسره پوشاند… و هنوز هم از پس شصت و پنج سال پوشانده است و تا به امروز، همچنان زیر همان سایهی عظیم و باشکوه ماندهام… که ماندهام… که ماندهام.
یادی از دو استاد ایران دوست از علی دهباشی
غروب دلگیر عصر جمعه سوم فروردین است.، هوا که رو به تاریکی می رود ، معلق و غمگین به عقربههای ساعتی که انگار حرکت نمی کند نگاه میکنم: دیدارهای جمعه با استاد دیگر نخواهد بود. اشکی به پهنای غم درونم…….صورتم را نوازش می دهد و سکوتی که خود را گسترده است. بله، سوگوار پدرم، محبوبم و فرداهای بدون او هستم.
دیگر از دیروز صبح تصورات و امید های ماندن پایان یافت ….دیگر او را بر روی تخت بیمارستان بخش icu تجسم نمی کنم . از همان ساعت که روحش از کالبد پر کشید و رفت. در هیاتی دیگر ناظر برانچه که هست می بینم………..
………
دکتر افسانه جلیل زاده، از دوستان دور از وطن، عکسی را تلگرام کرد که حیفم آمد با شما حالم را به قول بچه های امروز به اشتراک نگذارم ………
بیگمان این دو نازنین که با چهره گشاده و شاد به ما نگاه میکنند در جهان ایرانی بیهمتا بودند. به ایران اندیشیدن را به ما آموختند. ذره ذره وطن دوستی در کنه وجودمان نشاندند… اینک با شادی و رضایت نظارهگر ما هستند… یاد و خاطره استادان: ایرج افشار و داریوش شایگان در پهنای جهان ایرانی گرامی باد!
دکتر محمد رضا ضیا:
سلام
عمیقا تسلیت میگویم
جایتان خالی در جزیرهٔ هرمز هستیم. همین دیروز از دختر بچهای محلی یک جغد برایتان خریدم و ساعتی بعد این خبر را شنیدم. قبلش میخواستم عید و تولدتان را تبریک بگویم و بعد از آن پرواز شایگان را تسلیت بگویم، و برای هرسه دیر اقدام کردم….
ارغوان این چه رازیست که هربار بهار، با عزای دل ما میآید…

سلام علی جان،شایگان در آستانه سال نو رفت و حال و هوای عید و سال نو و تهنیت و تبریک را با خود برد.می دانم در ابن قبیل موارد چقدر رنجه می شوی.شایگان سرمایه ای ملی بود.اگر نه مثل تو،همه امان به نوعی به سوگ نشسته ایم.برایت در سال پیش رو تندرستی،شادکامی و سرافرازی آرزو می کنم و امیدوارم اینبار این سال نکو برای ادامه اش به بهار نگاه نکند و سالی پر از شور زندگی باشد تا حزن از دست رفتن بزرگانی ه چون شایگان و افشار و دیگر بزرگان فرهنگ و فلسفه و ادب امروز ایران.
همایون امامی
دکتر هما گرامی(فره وشی)
افسوس…..دیگر با از دست دادن این سرمایه ها هرگز جانشینی جایگزینشان نخواهد شدو واژه تسلیت کوچکست برای تسلای خاطری که امید و تلاشهایش را کولاک غمها در هم پیچیده است.نازنینی بود که میدانم نبودش چقدر برای شما دشوارست ولی جز شکیبایی چاره چیست. حیف و صد حیف.ارزو دارم زمان این بار گران را برای همه ما اندکی بکاهد. یادش گرامی وخاطرات خوبش جاودان باد.
مریم زندی:
جناب دهباشي درگذشت اقاي شايگان را تسليت ميگويم كه مصيبتي بزرگ براي فرهنگ ايران است
بیژن هنری کار(بنیاد مازندران پژوهی انوشه):
درود بر آن دویار سفر کرده که طنین صدا ونفس هاشان تا جاودان با ما خواهدبود.ودرود برشما دهباشی عزیز،که آتش آن یادرا شعله ور نگه می دارید. پایدار باشید!
کامبیز روشن روان:
خدایشان بیامرزد، روحشان شاد، راهشان پر رهرو باد و یادشان گرامی.
دکتر نادره نفیسی:
دوست گرانسنگم آقای دهباشی
شایگان بر چکاد فرهنگ و تاریخ ایران، شایگانی از درون روشن چون جمشید ساخت. مرگ و زندگی هر دو فراچنگ اویند. با کرنش به نگاه خیامی اش به زندگی تنها می گویم: روانش به مینو شاد،جایش به گیتی سبز.
کاش بتوان چون او زیست. کاش بتوان چون او بر مرگ نگریست.
سهراب ضیا(دوشنبه. تاجیکستان):
همدرد شمايم استاد گرامى. يادشان جاودانه باد
صدرجمالی:
آقاي دهباشي عزيز جملگي مي دانيم كه برخي از شخصيتها تكرارنشدني هستند و اندوه نبودنشان را نه تنها خانواده و دوستان بلكه فرهنگ و جامعه علمي كشور متحمل مي شوند. درگذشت دكتر شايگان را از طرف خودم و پروفسور گارنيك آساتوريان و پروفسور ويكتوريا آراكلوا را به شما و به تمام پژوهشگران و محققان تسليت عرض مي كنم.
از طرف مركز ايرانشناسي ايران و قفقاز، دانشگاه روسي _ ارمني ( اسلاوني )
محمد احصایی:
روح الگوی نازنینمان در ملکوت اعلا شاد باد
دهباشی عزیزم ، رنجور و مانده دلشکسته و اندوهبار و مبهوتی .
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشودست
یک دلانه خود مرا در اندوه گرانسنگ ت
شریک میبینم که به حقیقت مستحق تسلیت های همه نیکانی ؛ و برایت صبوری آرزو میکنم .
ایران را دوست می داشت …..
(متن پیام سید محمد خاتمی به مناسبت در گذشت دکتر داریوش شایگان)
بسم الله الرحمن الرحیم
بزرگی از اهالی شهر فرزانگی که با شاهبال اندیشه و تذکر بر فراز آسمان شرق و غرب پرواز کرده بود از میان ما رفت.
استاد دکتر داریوش شایگان امروزی بود، ولی هیچگاه به سنت پشت نکرد. اهل فلسفه بود و جستجوگر عرفان در شرق و غرب. ایران را دوست می داشت و با اینکه با تقلید بیگانه بود، جان را به فضیلت دمخوری و ارادتمندی با بزرگ حکمت الهی و فرزانگی اسلامی، حضرت علامه طباطبایی و دیگر بزرگان این وادی آراسته بود.
این بزرگوار پس از سفری دراز در آفاق حکمت و هنر و اندیشه، به دیدار آفریدگاری شتافت که انسان را بیان آموخت و او را به بهشت جاودان فراخواند.
باشد که لطف و رحمت و مهربانی بیکران پروردگار شامل حال او گردد.
مصیبت درگذشت آن فقید سعید را به همه اصحاب فضل و فضیلت و بهویژه خاندان محترم او تسلیت عرض می کنم
سید محمد خاتمی
۵ فروردین ۱۳۹۷