شب محسن میرزایی برگزار شد/ پریسا احدیان

عکس ها از : ژاله ستار و مجتبی سالک

عصر سه شنبه، سوم بهمن ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، سیصد و بیست و هشتمین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی به شب «محسن میرزایی» اختصاص یافت.

در این شب که به مناسبت هشتاد و پنجمین زادروز استاد میرزایی برگزار شد، سخنرانان: ناصر تکمیل همایون، محمدحسین انتظامی، ناصرالدین پروین، محمدرضا بهزادی، امرالله فرهادی، حمید نائینی و علی دهباشی به سخنرانی پرداختند و کامران کاتوزیان در پیام تصویری از دوست دیرین خود سخن به میان آورد و در خاتمه محسن میرزایی با دوست داران خود سخن گفت.

 این مراسم با حضور اساتید: احترام برومند، خسرو خورشیدی، هایده حائری، جواد مجابی، سیروس علی نژاد، صادق سمیعی، دکتر عباسیون، هارون یشایائی و جمعی از هنرمندان و روزنامه نگاران برگزار شد.

در ابتدای این جلسه علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس در وصف محسن میرزائی چنین گفت:

“چند روز زودتر، 85 سالگی استاد میرزایی را جشن گرفتیم. برای نسل من آنچه از ایشان آموختنی است، چند وجهی بودنشان هست؛ چرا که موفق شدند در طول عمر گرانبار خود کارهای ارزشمند و برگ های زرینی در کارنامۀ درخشانشان داشته باشند. کارهایشان چه در عرصۀ تدریس و چه در بخش تألیفات تاریخی -به عنوان علایق تاریخی- به ویژه تاریخ دورۀ قاجار حائز اهمیت است.

علی دهباشی از چند وجهی بودن پژوهشهای استاد میرزایی گفت.
علی دهباشی از چند وجهی بودن پژوهشهای استاد میرزایی گفت.

در بخش مطبوعات هم می توان به تجربیات مطبوعاتی ایشان در بیش از چند دهه، از سردبیری و کارهای گوناگونی که می توان تصور کرد، اشاره داشت. در بخش فن و ادبیات تبلیغات، چیزی که کم تر بدان توجه می شود، استاد نه تنها صاحب نظر هستند، بلکه به استادی نظریاتشان را مطرح ساخته اند و  مورد توجه کسانی بوده اند که قصد یادگیری و ارائۀ کار در بخش تبلیغات داشته اند. با عدۀ زیادی از همکارانشان این کار بزرگ را پیش می برند؛ آن هم در روزگار دشواری که مطبوعات دچار آن هستند.”

سردبیر مجلۀ بخارا در ادامۀ سخنانش به بخش کوتاهی از زندگی محسن میرزایی اشاره و بیان داشت که:

“استاد میرزائی تحصیلات خود را در دانشسرای عالی و دانشگاه تهران به پایان رساندند. مدتی در مدرسه سن لویی به تدریس پرداختند و در چندین روزنامه و نشریه، سردبیر و معاونت سردبیری را به عهده داشتند. از آثار ایشان: «28 هزار روز تاریخ ایران و جهان» و «خاطرات غلامعلی خان عزیز السلطان» در چهار جلد، «تاریخچۀ بریگاد و دیویزیون قزاق» و بسیاری از کتاب ها و مجلات دیگر است.”

گفتگو با استاد محسن میرزایی قبل از جلسه
گفتگو با استاد محسن میرزایی قبل از جلسه

در ادامۀ این شب، دکتر ناصر تکمیل همایون سخنان خود را با بررسی دو واژۀ «حسب و نسب» آغاز کرد و ضمن اشاره به خصایل محسن میرزایی و خاندانش، از خاطرات دوران همکاری خود با ایشان و نقش استاد میرزایی در ترویج فرهنگ مطالعاتی در زمینۀ روزنامه ها و مجلات به عنوان یک منبع تاریخی سخن گفت و اظهار داشت:

“حقیقت این است که ما حدود سی سال پیش با آقای میرزایی آشنا شدیم. آنچه نظر بنده را نسبت به ایشان مثبت کرد، در وهلۀ اول این بود که متوجه شدم از خاندان دو آیت الله بزرگ ایران و دو مرد مبارز، مرحومان: آیت الله حاج آقا رضا زنجانی و حاج ابوالفضل زنجانی هستند. این موضوع ارادت من را به ایشان (به عنوان نَسَب) زیاد کرد؛ ولی بعد فکر کردم و با خود گفتم نَسَب که کافی نیست! چرا که آن نَسَبی مهم است که حَسَب هم در کنارش باشد. خاندان ایشان از خاندانی بودند که به ایران خدمت کردند و به دنبال کودتای شوم 28 مرداد که ما هنوز هم گرفتار آن هستیم، بلافاصله نهضت مقاومت ملی را تشکیل دادند و تا آخرین نفس از دکتر مصدق دفاع کردند. این ایثار برای من با ارزش بود.

دکتر ناصر تکمیل همایون از سوابق خاندان میرزایی در یکصد سال گذشته گفت.
دکتر ناصر تکمیل همایون از سوابق خاندان میرزایی در یکصد سال گذشته گفت.

 اما در مورد خود آقای میرزایی و آشنایی با ایشان باید بگویم که در مؤسسه ای واقع در خیابان فرشته با هم همکار بودیم. دو شخص عزیز و بزرگواری در آنجا کار می کردند که یکی رئیس آن مؤسسه و دیگری هم معاون بود؛ و  بالاخره متوجه نشدیم که چه کسی به چه کسی دستور می دهد و رئیس واقعی کیست! آقای منعم، قائم مقام و آقای جواهری، مدیر عامل بودند که من برخی اوقات به شوخی می گفتم که رئیس ما جناب آقای «منعمِ جواهری» است! به مرور پی بردیم که این دو آدم های درستی برای تحقیقات و پژوهش و هدر ندادن اسناد و مدارکی که از خانه های مختلف جمع آوری می کردند، هستند. جمع آوری چندین میلیون سند که واقعا یک کارگاه علمی قوی بود. عده ای را هم در آنجا جمع کرده بودند. در آن زمان حقوق من 25000 تومان بود. کار می کردیم و ناهار هم نمی خوردیم. به یاد دارم روبروی دفترمان یک لواشی و یک بقالی بود. می رفتیم نان و ماست می خریدیم و می خوردیم.

خب حضور بسیاری از عزیزان لذت بخش بود. نوۀ مرحوم مدرس، دکتر زرگری نژاد، آقای ترکمان، آقای محسن میرزایی و دکتر رضوانی در آنجا بودند.”

دکتر جواد مجابی در شب محسن میرزایی
دکتر جواد مجابی در شب محسن میرزایی

وی در ادامه چنین گفت:

“مفهومی که گاهی اوقات در ذهن آدم می رود، مثلا زمانی که کسی مقاله ای می نویسد و مقاله اش خوب نیست، می گوییم که مقالۀ فلانی «ژورنالیستی» بود! این زمانی بود این واژه خیلی تجارتی شده و منظور آن بود که این مقاله در حد علمی نیست! ولی وقتی که بحث ها و مطالعات آقای میرزایی را می بینیم و نوشته های ایشان را در مورد روزنامه و نقش آن در تاریخ ایران و مقالات به معنای کیفی و حتی تیراژها مطالعه می کنیم، متوجه می شویم که خود روزنامه ها هم منابع تحقیق هستند. البته ما در زمان تدریس به این موضوع اشاره می کردیم اما در دلمان آنطور که باید و شاید همانند آثار حمدالله مستوفی و  اعتمادالسلطنه جا پیدا نمی کرد. اما آقای میرزایی نشان داد که واقعا روزنامه ها منبع اصلی تحقیقات علمی تاریخ معاصر هر کشوری هستند؛ از جمله ایران. بعدها دیدیدم که چیزهایی را در روزنامه ها پیدا می کنیم که در کتاب های یافت نمی شود.

امروز که با آقای پروین در مورد خانۀ اتحادیه صحبت می کردیم، فرمودند که این مکان مدتی خانۀ صلح بوده است. خب ما ملک الشعرای بهار را به عنوان یک شاعر بزرگ و یک مرد سیاسی نسبتا قوی می شناختیم. همیشه با خود می گفتم  که چطور می شود این بهارِ ملیِ وطن خواه به خانۀ صلح برود! امروز آقای پروین مشکل من را حل کرد و گفت که کتابی در مورد بهار هست و مقاله ای هم در اطلاعات آن زمان چاپ شده که ایشان گفته است که ما را به زور به این مکان بردند و اصلا نمی دانیم موضوع چیست!  خب یک چنین چیزهایی در روزنامه ها پیدا می شود و حقیقتی را می گوید که شاید در کتاب ها نیامده باشد.

صحنه ایی از شب محسن میرزایی در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی
صحنه ایی از شب محسن میرزایی در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی

فضاهایی وجود دارد. جامعه در فضا قرار دارد. حال این فضای ما می تواند یک فضای طبیعی مثل کوه و دشت و دریاچه و … باشد و یا یک فضای اجتماعی و فرهنگی و علمی. به عنوان نمونه وقتی حرف از میدان بهارستان پیش می آید، بلافاصله خاطراتی از سال های 31 در ذهنم خطور می کند. یا زمانی که از مشهد سخن می گویند، آن مشهدی در ذهنم هست که حرم و بازارچه  همگی به هم چسبیده بودند و کوچۀ جدیدها که برای یهودی هاست، آن هم کنار حرم بود، خب حالا که پر از شبستان ها و … شده است، دیگر برای من آشنا نیست، تصویر قدیم مشهدی اجتماعی، فرهنگی و اقلیمی است! پس آنچه در ذهن ما است، فضای انتزاعی و نظری است. برای من آن مؤسسۀ تاریخ معاصر، همان فضای قدیمی بود که در ذهنم است. مکانی که آقای میرزایی و دوستان دیگر بودند و صحبت هایی که داشتیم. دکتر رضوانی که استاد دانشگاه و انسان خوبی بودند و با اینکه با چند تن از رجال سیاسی آن زمان در ارتباط بودند اما محققی بی‌نظیر بوده و غرض ورزی نمی کردند. ایشان که در آن سال ها سخنرانی داشتند و می گفتند که:

اگر از دوران «کاغذ اخبار» دورۀ قاجار و حتی «وقایع الاتفاقیه» شروع کرده و همینطور مجلات و روزنامه ها را از لحاظ کمی و کیفی، سانسور، تیراژ و مطالب مختلف بررسی کنیم و به انقلاب برسیم، خواهیم دید که در هیچ دوره ای، شکوهمندی مطبوعات در ایران به اندازۀ شکوهمندی دورۀ مصدق نبوده است.

می خواهم بگویم دوستی ما با آقای میرزایی از طریق اطلاع دادن و اطلاع بخشیدن و راهنمایی کردن بود. چون من از ایشان کوچکتر بودم، هم عقلاً و هم سناً. بنده 81 سال دارم و به 85 نرسیدم و معلوم هم نیست برسم! اما همان زمان من احساس شاگردی به ایشان داشتم و هنوز هم دارم.

85 سالکی ایشان را تبریک می گوییم و امیدواریم که دوست عزیز و کوشای ما آقای دهباشی آمادگی خود را برای برگزاری جشن نود سالگی محسن میرزایی، اعلام کنند.”

در این قسمت آلبوم عکس هایی از خاطرات و زندگی محسن میرزایی ورق خورد. تدوین این بخش را مریم اسلوبی به عهده داشت.

سپس حسین انتظامی از چندوجهی بودن شخصیت کاری استاد میرزایی، چنین سخن گفت:  

“کسانی که با استاد میرزایی آشنایی دارند، چند وجهی بودن ایشان را درک کرده اند. منهای حسب و نسب که استاد تکمیل همایون به درستی فرمودند، ممارست ایشان را در بخش تاریخ- بر عکس عده ای که تنها به ظواهر می پردازند- و کارهای مفصلی که بر روی مجموعه ها انجام دادند، همانند «تاریخچۀ بریگاد و دیویزیون قزاق» ایشان که می درخشد، می بینیم. امیدوارم این موضوع همچنان تداوم داشته باشد.

مهندس حسین انتظامی از تداوم کار استاد میرزایی گفت.
مهندس حسین انتظامی از تداوم کار استاد میرزایی گفت.

اما امر تبلیغات در روزهایی که جدی گرفته نمی شد، با حضور استاد میرزایی و کسانی مثل ایشان به درستی بنا نهاده شد و شاگردان زیادی تربیت کردند که زبان مطبوعات توسط آن ها شکل گرفت.

در بخشی دیگر از این مجلس، دکتر ناصرالدین پروین، از آشنایی خود با محسن میرزائی از طریق دکتر ایرج افشار در شهر فریبورگ، چنین سخن به میان آورد:

“واجب آید چون که آمد نام او

شرح   کردن   رمزی  از  اِنعام او

کز  برای حق صحبت سالها        

بازگو حالی  از  آن خوش حالها

تا زمین و آسمان خندان شود     

عقل و روح و دیده صد چندان شود

ایرج افشار، که روانش شاد باد، گفت به برن برویم به دیدار استاد یوهان کریستوف بورگل. در آن سالها در روستای پرانژن می زیستیم از ایالت وُ به مرکزیت لوزان و در همسایگی ایالت ژنو. افشار، دیدار ایرانشناسان را به همان اندازه دوست می داشت کۀافتن نسخۀ تازه از کتابی کهن یا پرسه درجاهای دورافتاده و ده و کوه و کمر. پس، به دیدار آن استاد محجوبِ آلمانیِ ایران دوستِ نشسته در سوئیس شتافتیم.

دکتر ناصرالدین پروین خاطرات خود را از استاد میرزایی نقل کرد
دکتر ناصرالدین پروین خاطرات خود را از استاد میرزایی نقل کرد

در میان راه، گفت: میرزایی را می شناسی؟ گفتم نه! «بیست و هشت هزار روز تاریخ»  را به یادم آورد. فرمود: «تو روزنامه نگار بودی، او هم روزنامه نگار است. تو به تاریخ می پردازی، او هم. حالا که در یک کشور و دور از وطن زندگی می کنید، شاید آشناییتان مفید باشد». افشار می دانست که سوئیس از نظر حضور فرهنگ ایرانی و علاقه مندان بدان، چه برهوتی ست. قرار شد در بازگشت از برن به دیدار میرزایی  برویم، در شهر فریبورگ.

بیش از یک ربع قرن از آن روز می گذرد. میرزایی را دیدیم. مردی بلند بالا، نیکروی؛ خلاف شهرعبوس فریبورگ و خلاف افشارِ عبوس، خندان و شیرین بیان و خوشخوی. از آن جا بود که دوستی ما آغازید، بالید و در وطن نیز تا به امروز ادامۀ خوش یافت. تا باد چنین بادا.

علی دهباشی، متولی بخارا- که شبهایش نورافشان باد- و چند تن دیگر از عزیران مرا متهم می کنند به این که جنبۀ مثبت کسی یا چیزی را به اشاره می گویم و پس از یک «اما» گفتن، به جنبه های منفی آن می پردازم! بدیهی ست که این اتهام را نمی پذیرم و در دفاع از خویشتنِ خویش، ادعای باریک بینی دارم. وقتی دهباشی گفت که می خواهد شبی از شبهای بخارا را به استاد محسن میرزایی اختصاص دهد و از من خواست به عنوان دوست از او سخن بگویم، فکر کردم: راستی اگر بخواهم آن «اما» را دربارۀ میرزایی به کار ببرم، چه چیز یا چیزهایی را می توانم گفت؟ از ادامۀ سخن درخواهید یافت که در یافتن آن «اما» و دنباله اش موفق نبودم.  

دوست من، محسن میرزایی را  می توان به مانند هر کاردانِ نامبرداری، در دو زمینۀ «کار» و «منش» معرفی کرد. دربارۀ منش او، باید از بردباری و خویشتنداری و مهربانی و خوشخویی و دست و دلبازی اش سخن گفت که ناصر خسرو فرموده است:

نیک خو گفتست یزدان مر رسول خویش را

خوی نیک است ای برادر گنج نیکی را کلید 

 خوب! گمان می برم، افزون بر جوهر ذاتی، پرورش در خاندانی از برجستگانِ دین دانا و اهل علمِ شهری همچون زنجان و داشتن نسب چندگانۀ از نبی مرسل و سلطان قاجار و سرد و گرم و پست و فراز روزگار را چشیدن و دیدن، بن مایه های این منش بزرگوارانه باشد.”

وی در ادامه بیان داشت که:

“حالا بپردازیم به کار. محسن میرزایی، دانش آموختۀ ادب فارسی است. اولین دورۀ آموزش روزنامه نگاری موسسۀ اطلاعات را دیده، روزنامه نگار بوده و سپس با پیگیری آن کار، حدود سال 1337 به حرفۀ نوظهور تبلیغ بازرگانی پرداخته و در این زمینه، کاردانی و نوآوری هایش زبانزد شده است. این دانش، در ایالت متحدۀ آمریکا هم تکمیل شد و از نگاه پژوهشی می دانید که کتاب سترگ «230 سال تبلیغات بازرگانی در مطبوعات فارسی زبان» دستآورد تجربه و تحقیق این مرد «جارکشیدن» و «تحقیق کردن» است. یعنی، دانشی مردی بوده است اهل عمل و علاوه بر آن، جست و جوگر. استاد روانشاد عبدالحسین زرین کوب در یکی از نامه هایش به من و به مناسبتی،  سرودۀ از خودش را نوشت که این بیت پرمعنا در پایان آن آمده است:

دکتر عباسیون . صادق سمیعی و استاد میرزایی
دکتر عباسیون . صادق سمیعی و استاد میرزایی

زندگی بی جست و جو افسردگی ست

ناشگفتن نوعی از پژمردگی ست

 «230 سال تبلیغات بازرگانی در مطبوعات فارسی زبان» در چهار جلد مدون و با سلیقۀ مطلوب انتشار یافته است و ادامه خواهد داشت. در این کتاب، استاد محسن میرزایی با بهره گیری از کتابهای مختلف تاریخی و به ویژه تاریخهای روزنامه نگاری، شمۀ از پیشینه های دور و نزدیک تبلیغ بازرگانی و حتی وضع سیاسی و اجتماعی کشورهای محل نشر را عرضه داشته است. بخش اصیل کتاب را گواهی مستقیم او با توجه به عمر تماس با این حرفه و همچنین افزودن شمار چشمگیری متن و تصویر آگهی ها در برهه های مختلف تاریخی تشکیل می دهد؛ به گونۀ که اگر تئوریهای تبلیغی را هم  نخواهیم، «230 سال تبلیغات بازرگانی در مطبوعات فارسی زبان» امروزه مرجع سرگذشت و تحول تبلیغ بازرگانی در پی آینده‌ای فارسی ست.کتابی که یاد شد، در پیوند با حرفۀ استادانۀ محسن میرزایی بود. از کتاب «بیست و هشت هزار روز» هم یاد کردیم. اما این پژوهشگر تاریخ معاصر، افزون بر مقاله ها و گزارشهای تاریخی پرشمار، دو کتاب بسیار مفید دیگر نیز منتشرساخت که اگر انتشار نمی یافتند، از پارۀ آگاهی ها بی بهره می ماندیم.

یکی از آن کتاب‌ها، «تاریخچۀ بریگاد قزاق» است که به چاپ دوم نیز رسید. من گزارش مفصلی درباره اش نوشته ام که در مجلۀ گرانسنگ بخارا چاپ شد و دیگران هم نقل کردند. می توانید  افزون بر مراجعه به خود کتاب، وصف اهمیتش را نیز آنجا بخوانید. دیگری، «خاطرات غلامعلی خان عزیزالسلطان معروف به ملیجک» است که جهت شناخت دهه هایی از دورۀ قاجار، از شرح رویدادهای دربار و کارِ دیوان گرفته تا بود و باش مردم پایتخت، بی اندازه مفید و از نظر جامعه شناسی تاریخی بسیار ارزنده است.

یادداشتهای عزیزالسلطان، روایتی است دست اول. نمونۀ را یاد می کنم: وقتی سرگرم تدوین نهایی جلد دومِ «تاریخ روزنامه نگاری ایرانیان و دیگر پارسی نویسان» بودم، بایسته می بود شرحی دربارۀ دیگر وسیله های ارتباط همگانی افزوده شود. از آنها، تلفن است که در زمان ناصرالدین شاه به صورت محدود مورد استفاده قرار گرفت و در دورۀ مظفرالدین شاه همگانی شد. اغلب نوشته اند که هرچند به سال 1321 قمری امتیازش را معیرالممالک گرفت، کار به جایی نرسید؛ حال آنکه برابر نوشتۀ عزیزالسلطان که چند بار نیز در کتاب او تکرار شده، در نیمۀ نخست 1320 قمری خط تلفن تهران دایر شد و دولتیان و صاحبان زر و زور بدان دست یافتند. این آگاهی را از برکت کار استاد میرزایی داریم.

باری، فرجام سخن آنکه امشب آمده ایم به مرد شایستۀ احترام بگذاریم که با درهمکردِ دانش ادبی، دانش تاریخی، دانش روزنامه نگاری و دانش تبلیغی، درخشیده و بایستۀ احترام دست کم دو نسل پیاپیِ گرفتار توفان حادثه ها بوده است. بهانه، هشتاد و پنجمین زادسال اوست. زادروزش 27 همین ماه بهمن خواهد بود. حال بدین مناسبت و با مهر فراوان، به این دوست بزرگوار و با وفا می گویم:

جز این دُعات نگویم که رودکی گوید

هزارسال بزی، صد هزار سال بزی

در قسمتی دیگر از این نشست، پیام تصویری کامران کاتوزیان پخش شد. وی در سخنان خود در مورد محسن میرزائی چنین گفت:

“عزیز من، استاد میرزایی! را نزدیک به 50 سال می شناسم و افتخار آشنایی با ایشان را دارم. آغاز دوستی ما به نوعی در ابتدا رقابت بود. چون ایشان در یک آژانس تبلیغاتی دیگری بودند و من هم در آژانس کوچکتری در آغاز کار بودم. مشتریانی داشتیم که شراکتاً کارشان را انجام می دادیم. آرام آرام آشنایی تبدیل به رفاقت شد و هر چه  زمان گذشت این رفاقت عمیق تر گشت و الان هم مثل برادر بزرگتر من هستند. بسیار به ایشان احترام می گذارم و دوستشان دارم.

 در مورد عشقشان به حرفۀ تبلیغات، احساس من این است که هیچ چیز در آقای میرزایی تنها ظاهر سازی نیست و واقعا عاشقانه به دنبال این حرفه بودند. قبل از من شروع به این کار کردند (شاید حدود یک دهه و نیم) و من در اواخر دهۀ چهل کارم را آغاز کردم. گمانم نام من در کتاب تاریخ روزنامه نگاریشان در جلد پنجم آمده باشد. مجموعه کتاب «230 سال تبلیغات بازرگانی در مطبوعات فارسی زبان» که  بر روی آن واقعا زحمت کشیدند، یک مجموعۀ بسیار نفیس و مرجعی درست حسابی است که آدم وقتی به آن نگاه می کند، لذت می برد. هیچ کسی بدون عشق نمی تواند چنین کاری را منتشر کند. چون آن بخش هایی که در این کتاب چاپ شده است به عنوان تصویر و غیره، همگی اورجینال و برای همان تاریخ بوده است و این نشان می دهد که شخصی آن ها را نگاه داشته است تا بتواند سی سال بعد، کتابی بیرون بدهد. این  بی نظیر و مرجع ارزشمندی برای آن هایی است که در آینده می خواهند شروع به این کار کنند.

فیلم صحبت های کامران کاتوزیان در مراسم پخش شد.
فیلم صحبت های کامران کاتوزیان در مراسم پخش شد.

 230 سال کم سالی نیست! حتی آن جوان هایی که در این حرفه کار می کنند، لازم است قدمت کار را بدانند. این روزها دستگاه کامپیوتر بیرون آمده است اما آن زمان هیچ امکاناتی نبود. همه چیز دستی بود. از نوشتار هم شروع شد. بنابراین یک کارِ کارستانی بود.

 بخاطر این مجموعه به ایشان تبریک می گویم. دستشان درد نکند. عرض کردم فقط عشق است که می تواند یک شخص را وادارد که تقریبا تمام عمرش را بر روی چنین موضوعی بگذارد. بنابراین به خدمت ایشان ارادت دارم و می دانم که اطرافیان آقای میرزایی هم که واقعا عدۀ بی شماری از دوستان و آشنایان هستند هم همگی دوستش دارند؛ چون صاف و صادق است و هیچ تعارفی ندارد. اگر از شما تعریف می کند تعریفش به جاست و اگر تکذیب هم می کند، انتقادش به جاست.”

سپس دکتر محمدرضا بهزادی به تاریخچۀ خاندان موسوی میرزایی اشاره داشت و  اینچنین سخنانش را آغاز کرد:

“من نمایندۀ نسلی هستم که تاریخ را با آقای میرزایی شناخته است. یادم نمی رود از سن 11 سالگی منتظر بودم روزنامۀ ایران منتشر شود و آن، بخش تاریخ خاورمیانه را مطالعه کنم. مدیون آقای میرزایی هستم و از طرف هم نسلانم از ایشان سپاسگزاری می کنم.

چون شاه اسمعیل اول صفوی در ایران به سلطنت می‌رسد و نياز به دستگاه قضاوت و روحانيت شيعۀ اثني‌عشريه در ايران قوت مي‌گيرد، از شيخ‌الطايفه محقق‌كركي دعوت می‌کند تا به ایران مهاجرت کند. این مهاجرت تا دوران شاه طهماسب اول به طول می‌انجامد و در آن حدود، دو تن به نام‌هاي سید برهان‌الدین بن سید اسماعیل شید شاهی موسوی به همراه سید ضیاءالدین حسن به همراهی شیخ‌الطایفه محقق کرکی، بزرگ‌ترین عالم شیعی دوازده امامی آن روز عالم اسلامی، به ایران مهاجرت می‌کنند. آنچه مسلم است سید برهان‌الدین و سید ضیاءالدین از وابستگان نزدیک محقق کرکی بودند. چون این کاروان به پایتخت آن روز صفویان، یعنی قزوین، می‌رسد مورد استقبال شاه طهماسب قرار گرفته و در مجلسی شاهانه، شاه طهماسب محقق کرکی را به مقام شیخ‌الاسلامي ایران، یعنی بالاترین مقام پس از شاه، منصوب می‌کند.

دکتر محمد رضا بهزادی از خاندان میرزایی سخن گفت
دکتر محمد رضا بهزادی از خاندان میرزایی سخن گفت

سید برهان‌الدین و سید ضیاء‌الدين، هر کدام به ارشاد و شیخ‌الاسلامی به سویی می‌روند اما نظر به آنکه اجداد سید برهان‌الدین در زنجان در قرون گذشته حضور داشتند و آنجا تعلقی حس می‌کردند، وی به زنجان رفت و به سمت شیخ‌الاسلامي زنجان رسيد و از طرف شاه صفوی تیول‌دار تمامی موقوفات بزرگ زنجان شد.

امیر برهان‌الدین پسری داشته به نام امیر سلیم که برای تحصیل علم دین به اصفهان، پایتخت دوم صفوی، می‌رود و از شاگردان مجلسی اول می‌شود. پس از او فرزندش سید محسن شاگرد مجلسی دوم است و این شجره آن‌قدر ادامه پيدا مي‌كند تا در سال‌های آخر حکومت فتحعلی‌شاه قاجار، به حضرت عالم مجاهد ابوالقاسم موسوی زنجانی می‌رسد.

ابوالقاسم موسوی زنجانی را باید یکی از رجال دینی طراز نخست ایران دوران قاجار برشمرد. دوستی نزدیکش با مرحوم حاج میرزا آقاسی صدراعظم محمدشاه قاجار و مناظره‌ی او با بابیان زنجان از شهرت خاصی برخوردار است. اعتمادالسلطنه، وزیر انطباعات دولت ناصری، درباره‌ی او می‌نویسد:

حاج میرزا ابوالقاسم موسوی مجتهد زنجانی از رؤسای بزرگ مذهب جعفری بود و در فتنه‌ی بابیه‌ی زنجان زحمات زیادی تحمل کرد و به دین و دولت خدمات نموده در فقه و اصول و حدیث و غیرذلک کتاب‌های سودمند ساخته، همانا به دارالسعاده زنجان از چندین قرن تا این زمان احدی ریاست و نفاذ امر و بسط ید او را به هم نرسانیده.

سید ابوالقاسم موسوی ـ که خانه‌ي پدري‌اش در دوران مير محسن، در فتنه‌ی افغان توسط مهاجمان به آتش کشیده و نوزادي از خانواده در گهواره‌اش کشته شد و آثار آن حریق در خانه‌های خاندان میرزایی در زنجان تا اواخر سلطنت قاجار مشاهده می‌شد ـ سه پسر داشت که بزرگ‌ترینِ آن‌ها سید عزالدین محمد حاج میرزا ابوالمکارم موسوی است که از شاگردان حجت‌الاسلام سید حسین ترک کوهکمره‌ای بود و اجازه‌ی اجتهاد او در بایگانی کتابخانه‌ی نگارنده موجود است.

میرزا ابوالمکارم مولف هفتاد کتاب و رساله است و علاوه بر عربی، به زبان عبری تسلط کامل داشته است. دو فرزند دیگرِ ابوالقاسم موسوی به ترتیب سید فخرالدین محمد حاج میرزا ابوطالب مجتهد، شاگرد شیخ مرتضی انصاری (كه با اين خانواده نيز نسبت سببي دارند)، و سید شمس‌الدین محمد حاج میرزا ابوعبدالله مجتهد، شاگرد میرزای شیرازی و سید حسین تُرک کوه‌کمره‌ای بودند.

حاج میرزا ابوعبدالله در آغاز، هشت سال در محضر فیلسوف زمان خود، حاج ملا هادی سبزواری، فلسفه و منطق خوانده، سپس تحصیلات حوزوی خود را در نجف اشرف گذرانده است. این دو برادر در نهضت مشروطیت ایران از مؤثرترین افراد به شمار می‌آیند. هم‌چنین سید ابوالقاسم دارای تمول فراوان بود و املاک و مستغلات فراوان داشت که پس از وفاتش تمامی آن‌ها به فرزندانش به ارث رسید. این املاک دارایی‌هایی است که سلاطین صفوی تا قاجار به این خاندان واگذار و هبه کرده بودند. در ميان ديگر افراد مؤثر تاريخي ايران، تقريبا در هر دوره‌اي از خاندان موسوي كسي را مي‌توان ردگيري كرد.

شخص ميرزا ابوالقاسم از مشاوران و محرمان شاهان قاجار بود. پسرانش هر كدام از علماي عصر خود به شمار مي‌آمدند. ميرزا ابوطالب (كه يكي از نوادگان شاهزاده عبدالله ميرزا دارا را به همسري برگزيده بود) در تهران علاوه بر نسبتي كه با خاندان سلطنتي وقت (علاوه بر نسبت سلطنتي نسبي و سببي با خاندان‌هاي معزي؛ فرزندان شاهزاده معزالدوله پسر عباس‌ميرزا نايب‌السلطنه، دارا؛ نوادگان و فرزندان شاهزاده عبدالله ميرزا دارا پسر فتحعلي شاه قاجار و دارايي و مظفري‌) داشت، از نزديكان و طرف مشاورت مظفرالدين‌شاه و محمد‌علي‌شاه بود. وي در قضاياي مشروطيت نيز دخالت‌هايي مؤثر داشت. بر طبق اسنادي كه در دست نگارنده است، بر خلاف باور عموم مورخان، نقش ميرزا ابوالمكارم زنجاني پسر ارشدِ ميرزا ابوالقاسم در وقايع استقرار مشروطيت در زنجان، بيش از هر شخصي ديگري در خمسه بود. اين مطلب را با بررسي‌هايي كه نگارنده بر اسناد نويافته‌ي ايشان صورت پذيرفت، مي‌توان به درستي دريافت. اين برادران هر كدام در محضر اعلم علماي عصر خويش درس خوانده و در راستاي ايفاي نقش قضاوتي خويش در محكمه‌ي شرع موروثي و خانوادگي؛ هر كدام به مقامي شامخي در فقاهت، سياست و قضاوت دست يافته‌اند.

در دوران بعد‌تر نيز حاج ميرزا مهدي كه از شاگردان مرحوم آخوند خراساني و جناب آيت‌الله‌زاده‌ي خراساني بود، به همراه تني ديگر از اين خاندان در مجلس مؤسسان در تغيير سلطنت شركت جستند. در دوران نزديك‌تر به ما نيز مرحوم حاج‌آقا سيدرضا موسوي زنجاني (فرزند حاج سيد محمد موسوي زنجاني و برادر ميرزا ابوالفضل موسوي)، از نفرات مؤثر جبهه‌ي ملي و پس از مرحوم دكتر مصدق، در حقيقت جانشين وي به‌شمار مي‌آمد و مورخان معاصر او را به يقين بنیان‌گذار نهضت مقاومت ملی مي‌دانند.مرحوم آيت الله زنجاني، در مقام فقاهت نيز از علماي اعلم زمان خويش بود و از شاگردان مورد توجه و وثوق و از محارم خاص حضرت آيت الله حائري يزدي، مؤسس حوزه‌ي علميه‌ي قم به شمار مي‌آمد. هم حاج‌آقا رضا زنجاني و هم برادرش ميرزا ابوالفضل موسوي را بايد از شخصيت‌هاي سياسي تأثیرگذار در تاريخ معاصر سياسي ايران به‌شمار آورد. اين قاعده درباره‌ي تمامي فرزندان خاندان موسوي از اين برادران صادق است زيرا برخي از ايشان، پايه‌گذاران علم حقوق نوين و وزارت جديد دادگستري در ايران بودند. در میان فرزندان میرزا ابوالقاسم، حاج میرزا ابوعبدالله از همه زودتر درگذشت اما از خود دو پسر با نام‌های آیت‌الله حاج میرزا سیدمهدی و میرزا سیدعلی آقا (ثمره‌هاي ازدواج با يكي از نوادگان شيخ مرتضي انصاري) بر جای گذاشت که استاد گران‌قدر سید محسن میرزايی موسوی زنجانی فرزند سیدعلی آقای میرزايی که از طرف پدری نواده‌ي حاج میرزا ابوعبدالله و از طرف مادری نواده‌ي حضرت حاج میرزا ابوطالب هستند.

اگر بخواهيم به تاريخ چندصد ساله‌ي خاندان موسوي برسيم، بايد بخشي را نيز به پيشينه‌ي آن‌ها پيش از روي كار آمدن دولت قدرتمند صفوي كه اولين شاهنشاهي مستقل ايراني بعد از ساساني و به وسعت دولت ساساني بود، بپردازيم. آنچه در پي خواهد آمد، در حقيقت نتيجه‌ي كوشش‌هاي نگارنده در بازيابي تاريخ اين خانواده، پيش از صفوي و بخش‌هايي است كه اسناد كمتري داشته و جاي بحث بيشتري خواهد داشت و طبعا با بخش مستند خانوادگي قابل بحث و بررسي است.

از میان فرزندان موسی‌بن جعفر، امام هفتم شیعیان، دو تن از برجسته‌ترین فقها و عالمان زمان خویش به روايتي از یک مادر متولد شدند. یکی امام هشتم شیعیان، علی‌بن موسی ملقب به رضا و دیگری ابراهیم‌بن موسی ملقب به مرتضی که به نام موسی‌الاصغر خوانده می‌شود. سید جلال الدین اشرف در سه سالگی پدر بزرگوارش را (سال 183 ق.) از دست داد و گرد یتیمی بر چهره پاک و معصومش نشست. لقب اشرف را از عموی جدّ پدرش عمر الاشرف ابن امام زین العابدین علیه السلام اتخاذ نموده است. اما در حقیقت اشرف نشانه برتری و شایستگی او نسبت به سایر برادران و ملاک تمیز او از سایر جلال الدین ها در میان علویان محسوب می شود. جلال‌الدین نیز نامی است که بعدها به عنوان تقیه بر روی خود نهاد.

 او به مدد و همّت برادرش حضرت رضا علیه السلام در زادگاهش پرورش یافت و در سایة تربیت او مراتب فضل و کمال را طی کرد. علاوه بر این، از بس متقی، پرهیزگار، عالم، فاضل، و دارای اخلاق حسنه بوده که حضرت رضا علیه السلام را بی نهایت دوست می داشت. در سال 201 ق. در حالی که 21 سال داشت برای دیدن برادرش امام رضا علیه السلام همانند بسیاری از سادات و علویان از مدینه به بغداد آمد و تا سال 204 در این شهر اقامت داشت. علت توقف آن حضرت در بغداد معلوم نیست ولی برخی از مورخان معتقدند که وی در بغداد به امر برادرش امام رضا علیه السلام مشغول به تبلیغ بود، تا این که در سال 203 ق. خبر شهادت امام رضا علیه السلام به او رسید و در این زمان سادات و بزرگان و شیعیان برای عرض تسلیت خدمت او رسیدند و برای اولین بار در آن مجلس مسئله نهضت و مقابله با حاکم ستمگر زمان مأمون عباسی مطرح شد و لذا سید اشرف در سال 204 ق. وقتی که مأمون از مرو عازم بغداد شد، آن شهر را ترک کرد و به ایران مهاجرت نمود و همانند اغلب سادات و علویان به نقاط امن ایران پناهنده شد و به صورت مخفیانه مشغول ترویج و تبلیغ شریعت محمدی و علوی گردید و مقدمات کار نهضت و قیام را فراهم می ساخت.

پس از آنکه مأمون ابوالعباس عبدالله‌بن هارون عباسی، علی‌بن موسی‌الرضا را به ولایتعهدی منصوب کرد، گروهی از خاندان علوی، از مدینه رهسپار ایران شدند تا به زیارت او در مرو برسند. یکی از این کاروان‌ها، ابراهیم‌بن موسی بود که با انبوهی از عشیره‌ی بنی‌هاشم به ایران رسید.

 و به ظاهر نخستین منزلی که در ایران به گرمی از ایشان استقبال شد، دالمرز دیلمان است. کاروان ابراهیم مرتضی راهش را به‌سمت مرو  میسپرد. چون خبر شهادت حضرت رضا به ایشان رسید، ابراهیم مرتضی علیه ظلم بنی‌عباس دست به قیام زد، در محال گیلان و طبرستان و دیلمان که از گزند سپاه خلافت در امان بود و مردمانش از شیعیان دوازده و هفت‌امامی و زیدیه بودند، دولتی محلی تشکیل داد. سید جلال الدین اشرف هنگام ورود به دیلمان ظاهراً اولین مقابله و نبرد را در حوالی زنجان و قزوین که در آن عصر دارالمرز بین اعراب مسلمان و دیلمیان بود با خوارج و لشکریان خلفای عباسی داشته است. گویا برخی از مأموران حکومتی، آن حضرت را شناسایی نموده و در صدد دستگیری وی بر می ایند که حضرت با تعدادی از یاران و همراهانش با آنان درگیر شده و این جنگ به مدت 4 ماه به طول می انجامد. سرکردگی سپاه عباسی را در ناحیه زنجان و قزوین و طارم مردی به نام بابا ملحد به عهده داشت. حضرت به کمک قبایل دیلمی و مردان ترک زبان استاجلو موفق گردید زنجان را در ذی الحرام سال 206 ق. فتح نماید. سید اشرف پس از فتح شهرهای غرب گیلان و محال طارم و رودبار، در سال 211 ق. تصمیم گرفت به زیارت مرقد مطهر برادرش امام رضا علیه السلام برود.  پس از این سفر، سید جلال الدین با جماعتی از سادات حسنی و حسینی وقتی به گیلان رسید در لاهیجان و بر مسند رهبری تکیه زد و اموری را به برادرش امیرشمس الدین واگذار کرده و خود غالباً با سرداران و یارانش به سر می برد. نواحی فتح شده توسط حضرت میان سردارانش تقسیم شد و هریک را برای حکمرانی منطقه ای فرستاد. این سرداران که به عنوان والی و نماینده حضرت به قسمت های مختلف گیلان و زنجان فرستاده شدند.

در همین زمان، ابراهیم مرتضی یکی از فرزندانش را به نیابت حکومت زنجان فرستاد و این فرزند که ما در تاریخ او را به نام موسی‌بن ابراهیم یا موسی‌الثانی می‌شناسیم در حقیقت اولین کسی است که در تاریخ از خاندان موسوی میرزایی در زنجان مستقر شد، و بدین ترتیب تاریخ خاندان موسوی میرزایی در زنجان شکل گرفت.

دکتر ناصر تکمیل همایون، دکتر ناصرالدین پروین و مهندس حسین انتظامی
دکتر ناصر تکمیل همایون، دکتر ناصرالدین پروین و مهندس حسین انتظامی

چون این آوازه به عباسیان رسید، سپاهی گران برای سرکوبی ابراهیم مرتضی گسیل شد. بنا به نقل مشهور حضرت سید جلال الدین اشرف در 14 رمضان سال 223 یا 230 ق. به شهادت رسید. شیخ مفیدالدین که مردی پارسا بود طبق وصیت پیکر مبارک حضرت را غسل داده و آن را در تابوت گذارده و به کمک اهالی تا کنار رودخانه خروشان سفید رود تشیع و آنگاه تابوت را در آب سفید رود رها کرد. پیکر پاک آن رهبر مجاهد بعد از گذشت حدود 100 کیلومتر در حوالی لاهیجان و در قریة اکیم به ساحل رسید و توسط عده ای از مردم از آب گرفته و در همان کنار ساحل بدون هیچ گونه تشریفاتی به خاک سپرده شد. بعدها رودخانه تغییر مسیر داده و هم اکنون فاصله حرم آن حضرت تا رودخانه سفید رود حدود 4 کیلومتر است. در سال 311 ق. گنبدی توسط گوهرشاد خانم بنت کیا رستم از خاندان شیعی آل بویه بر روی قبر آن حضرت بنا نهاده شد. محل دفن آن حضرت در آبادی بی نام و نشان بعدها به نام های کوچان، جلالیه، اشرفیه و هم اکنون آستانه اشرفیه معروف است. و مردم به زبان محلی آن را (پَلا آستانه)، یعنی امامزاده بزرگ می خوانند.

موسی بن ابراهیم نیز به ظاهر در زنجان وفات یافت اما از میان فرزندانش سید عزالدین‌نامی حوالی دوران خلافت معتزبالله عباسی، از ایران به‌سوی عراق عرب و نزدیک کرکوک به سرزمین‌هایی کوهستانی ـ که ما امروزه آن را موصل و سنجار می‌نامیم ـ مهاجرت کرد و سپس افراد این خانواده به جبل عامل در شام آن روز و لبنان امروز، حوالی منطقه‌ای به نام زحله مهاجرت کردند. چون این خاندان در زحله حدود سیصد سال مستقر می‌شوند و با سادات آل مرتضی و سادات موسوی کرکی از اهالی بعلبک و رأس بعلبک و زحله نیز وصلت می‌کنند، در همه حال مورد اذیت و آزار نیروهای دولت عثمانی سنی‌مذهب هستند. پس از اين زمان افراد متنفذي از اين خانواده به ايران به جهت ياري سلطان وقت در امر قضاوت و شرعيات، مهاجرت مي‌كنند.آنچه در اين خلاصه نگارش گرديد، نتيجه‌ي پژوهش‌هاي نگارنده بر روي انساب خاندان ميرزايي در طي هفت سال گذشته است كه با استناد به اسناد منحصر به فرد خانوادگي و منابعي مرجع نظير الذريعه مرحوم شيخ آقا بزرگ طهراني، شرح حال رجال ايران، مكارم الآثار مرحوم معلم حبيب آبادي و بسياري ديگر از كتب انساب به زبان عربي و انگليسي و مقالات متعدد نگارنده درباره‌ي اين خانواده، به نگارش درآمده است. امید است تاریخ خاندان موسوی میرزایی که بخشی از کتاب مصاحبه‌های نگارنده با جناب محسن میرزایی است، به زودی به نشر سپرده شود.”

با دکتر یونس شکر خواه
با دکتر یونس شکر خواه

در واپسین لحظات این شب، امرالله فرهادی از همراهی و تشویق و راهنمایی های استاد میرزایی در تأسیس مدرسۀ گرافیک و تبلیغات بازرگانی خود چنین گفت:

“به عنوان یک شاگرد طراح گرافیکی که کار و حرفه اش عمدتا در حوزۀ تبلیغات بوده است، قدردان و دست بوس معلم های بزرگم هستم. کامران کاتوزیان یکی از نادران حرفۀ تبلیغات مدرن ایران است. درست در همان دهه ای که استاد کاتوزیان آمدند، بزرگانی مثل محسن میرزایی که هنوز که هنوز است با همان عشق و علاقه به این امر دل بسته اند و وفادارانه ما را به عنوان شاگردان کوچک خودشان  رو به جلو می برند. شاید باورتان نشود در این 12 سالی که مدرسۀ کوچکی را برای همین قصه راه انداختم، به ضرب و زور استاد ممیز و جناب محسن میرزایی بوده است که یکی از حامیان و مشوقان بنده و خیل عظیمی از دوستان جوان ترم بودند که در این مکان تبلیغات را به شکل علمی و امروزی به جوان ترها یاد دهیم.

واقعیت این است که هیچ دانشکده ای به طور تخصصی این رشته را آموزش نمی دهد ولی با بهره گیری از دانش کهن همین عزیزان و جوانانی که به نوعی در فرنگ درس خوانده بودند و به مملکت بازگشتند و با بهره گیری از امکانات تکنولوژی و ارتباطاتی که فراهم شده، سعی کردیم که طی این سال ها تعدادی از علاقه مندان حرفۀ تبلیغات را با آموزش آکادمیک و تخصصی، روانۀ چرخۀ تجاری کار تبلیغات کنیم. آقای میرزایی و آقای کاتوزیان که در کنار هم هستند به جرئت می توانم بگویم که هر بار مرا می بینند، حال این مدرسه و هنرجویانش را می پرسند.

امرالله فرهادی به عنوان نسل جدید گرافیست ها از خدمات استاد میرزایی گفت.
امرالله فرهادی به عنوان نسل جدید گرافیست ها از خدمات استاد میرزایی گفت.

چهار سال و نیم است که به جد آقای میرزایی پشتیبان این جریان انتخاب بهترین تبلیغات در مطبوعات بوده اند و تشویق کننده و ترغیب کننده ای هستند که در مجموعۀ روزنامۀ همشهری بنا نهاده شده است. و مدام بنده را به عنوان مسئول و دبیر، لحظه ای آرام نمی گذارند که خدایی نکرده کوتاهی کنم، حتی در بحران های فعلی کمبود آگهی در روزنامه ها تأکید بر این امر دارند. چند سال پیش شروع به این کار کردیم. در تمامی روزنامه های سراسری کشور، به دستور آقای میرزایی آگهی هایی که سر و سامان یافته تر، اصولی تر و دیزاین درست تر را انتخاب می کنیم و بعد در کنار استاد ابراهیم حقیقی و دکتر شُکرخواه و آقای نمک دوست و جناب کاتوزیان این آثار را داوری می کنیم و به طراحان از رتبۀ اول تا سوم جایزه می دهیم.

در آن زمان تعداد آگهی هایی که در مرحلۀ اول انتخاب می شد، بالای 200 تا بود و امروز، در فصل پیشین، تنها 60 آگهی در بخش داوری داشتیم و تنها 16 تا از آن ها در قد و قامت داوری بودند. با تمامی این احوالات، تأکید آقای میرزایی این است که لحظه ای نباید از این موضوع غفلت کرد. خب این رفتارِ فردی است که صد در صد عاشق است و می خواهد از خود چیزی به جا بگذارد و نسل به نسل منتقل کند.

به نیابت از جامعۀ طراحان گرافیک ایران و جامعۀ تبلیغاتچی ها از کسانی که در کنار آقای میرزایی این گنجینۀ تاریخی را به ثبت می رسانند، تشکر می کنم. کتاب استاد میرزائی تنها مرجع موجود مکتوب این مملکت در تبلیغات است و به نیابت از این دو جامعه که بنده سری در این و دستی در آن یکی دارم، از محضر ایشان تشکر می کنم.”
در خاتمه محسن میرزایی ضمن تشکر از علی دهباشی و میهمانان حاضر در این شب، با اشاره ای کوتاه به فراز و فرودهای زندگی مطبوعاتی خود، از نحوۀ شکل گیری ایدۀ کاربرد تاریخ به عنوان عنصر تبلیغات بازرگانی در دنیای مطبوعات چنین بیان داشت که:

تجلیل حضار از استاد محسن میرزایی
تجلیل حضار از استاد محسن میرزایی

“حقیقتا نمی دانم چه بگویم! چقدر یک نفر می تواند خوشبخت باشد، در روزگار پیری، در دوران ختم زندگی! هر چه نگاه می کنم می بینم امروز تمام کسانی که نه برای ما بلکه برای ایران افتخار آفرین هستند. و حضورشان مغتنم است در اینجا نشسته اند! برای من افتخاری بالاتر از این نیست که در خدمت شما هستم.

حقیقت این است که امروز صبح وقتی دربارۀ گذشتۀ خود فکر می کردم، با خودم گفتم که تو که از این شاخه به آن شاخه پریدی و چه کردی؟ بعد به داشته های خود فکر کردم و اینکه چه چیزهایی باعث تلاش من شده است. دیدم خدا را شکر از همان ابتدا در دبستان و دبیرستان و دانشگاه از معلم ها و اساتیدم، یاد گرفتم. من با کوره سوادی که داشتم هر آنچه از دستم بر می آمد، انجام دادم. بسیاری بر این عقیده هستند که از این شاخه به آن شاخه پریده ام اما واقعیت این نیست و من در هر شاخه همیشه بر یک خط و مسیر رفتم. یک خط مستقیمی پشت سر کارهای من بوده و هر زمان که احساس می کردم در طول زندگی می توانم کاری را انجام دهم که امکان انجام آن برای دیگران وجود ندارد- نه اینکه نتوانند انجام دهند بلکه فرصتی ندارند- را انجام دهم.

استاد میرزایی از کارنامه فعالیتهایش در حوزه تاریخنگاری و فن تبلیغات گفت.
استاد میرزایی از کارنامه فعالیتهایش در حوزه تاریخنگاری و فن تبلیغات گفت.

یکی از دوستان عزیزم که پیش نویس کتاب من را دیده بودند، گفتند چرا اینگونه نوشتی که قبل از کار در بخش تبلیغات به این حوزه علاقه نداشتی! در کتابم نوشته بودم که من تا سال 37 خورشیدی، به آگهی بازرگانی علاقه ای نداشتم و چیزی در موردش نمی خواندم. به من گفت که نه! بنویس من از آغاز زندگی عاشق تبلیغات بودم!

 اما خب چنین نکردم و حقیقت را نوشتم که من علاقه مند نبودم، چون آگهی هم وجود نداشت تا ببینم و دنبال کنم.

در مورد تاریخ هم بنده خود را مورخ نمی دانم. تنها به تاریخ مشروطیت علاقه مند بودم. پدرم در مورد مشروطیت چیزهایی می گفت و می شنیدم. زمانی که به خانۀ آبا اجدادی می رفتم، شاهد اتاقی بودم که تا سقف پر از کاغذ است. بچه که بودم می رفتم و تمبرها را می کَندم. بزرگتر که شدم و عقلم رسید، فهمیدم کاغذ و سند چیست. با خود گفتم این همه اطلاعات اینجا ریخته و چه خواهد شد؟ احساس می کردم حیف است! خب نه دانش آن را داشتم و نه راهش  به رویم باز بود.

 در 27 سالگی وقتی عقلم رسید، با زحمات زیاد، گونی، گونی، این اسناد را می آوردم. درون گونی ها همه چیز از کاغذ کهنه و موش خورده تا اسناد سالم بود. در اولین فرصتی که در روزنامۀ اطلاعات پا گرفتم، این ها را چاپ کردم. به یاد دارم وقتی که مرحوم علی حاتمی در فیلم «سلطان صاحب قران» ملیجک را معرفی می کرد، دیدم که خب پرسوناژ ملیجک در واقعیت اینگونه نبوده است! نزد خانواده رفتم و اسناد مربوط به ملیجک را پیدا کردم و به روزنامۀ اطلاعات آمدم و گفتم که بودجه ای به من بدهید تا من این را تبلیغاتی کنم و زندگی واقعی ملیجک را بنویسم.  این کار  به سرانجام رسید و عجیب بود که همین نوشته ها تا حدود بیست و پنج هزار تا به تیراژ افزود و دیگران را تکان داد. تمام این ها را جمع کردم و چاپ کردم و بعد همین شد و این خط مستقیم در هر مورد ادامه داشت.

سپاسگزاری استاد میرزایی از شرکت کنندگان در مراسم
سپاسگزاری استاد میرزایی از شرکت کنندگان در مراسم

من محقق تاریخ نیستم و تنها  راه تازه ای در ارائۀ تاریخ آغاز کردم  و از آن تیراژ ساختم. راهی پیدا کردم  تا تیراژ اطلاعات را بالا ببرم. نه در روزنامۀ اطلاعات بعدها در روزنامۀ ایران و حتی در ابتدای انتشار همشهری هم از این ایده استفاده کردم.”

وی در ادامه در مورد سیر تألیف کتاب «تاریخچۀ بریگاد و دیویزیون قزاق» و «28 هزار روز تاریخ ایران و جهان» اظهار داشت:

“وقتی یکی از خویشان ما مرحوم معاون السلطان فوت کرد، برای اطرافیانش چیزهایی از او رسیده بود؛ یکی انگشترش را برداشت و یکی ترمه اش را و به من که رسیدند، گفتند که آقا این اسناد برای تو. دیدم این اسناد قزاق خانۀ قدیمی ایران در زمان ناصری است. با خرج خودم این ها را به متخصصان دادم تا خوانده شود. ده سالی زحمت کشیدم و این کتاب را در دو جلد منتشر کردم.

روزی در سوئیس نشسته بودم و یکی از دوستان کتابی از مرحوم آدمیت برایم فرستاد. دیدم که ایشان به روزنامۀ اطلاعات رفرنس داده است. خب من ایشان را می شناختم و می دانستم که هیچ کسی را قبول ندارد. فهمیدم این مجموعه ارزش دارد. سال ها گذشت و مجموعۀ 28« هزار روز تاریخ ایران و جهان» منتشر شد. و به نقل از دوستان، کتابخانه ای در ایران نیست که این مجموعه را نداشته باشد.”

 

عمید نایینی از همکار خود استاد محسن میرزایی تجلیل کرد
عمید نایینی از همکار خود استاد محسن میرزایی تجلیل کرد

محسن میرزایی در پایان سخنان خود چنین گفت:

“باید بگویم که مدیون پدر و خانواده و معلمانم هستم. خدا را شکر در زمان دبستان و دبیرستان، معلمینی داشتم که گاهی سواد بالایی هم نداشتند اما با تمام وجود ما را تعلیم می دادند. به دانشگاه که رسیدم، دوره ای بود و سعادتی داشتم تا نزد بزرگانی همچون استاد ناتل خانلری که با آن عظمتش، حتی اندکی غرور نداشت، تعلیم ببینم. در مقابل فروزان فر حس می کردم که در برابر افلاطون و ارسطو ایستاده ام. و استاد همایی که ترک دنیا به معنای واقعی بود و می گفت که بچه ها شما از من تقلید نکنید. من در گوشه ای از اتاق می نشینم و نان و پنیر می خورم، شما نمی توانید اینگونه باشید. استاد معین بزرگوارم که این ها فقط درس نمی دادند و حرف نمی زدند و نصیحتی نمی کردند، بلکه تنها نگاهمان می کردند و همۀ وجودشان الهام و پیامی بود که به ما می فهماند:«آدم حسابی ها اینطوری هستند».

گلی خوش بوی در حمام روزی

رسید از دست محبوبی به دستم

بدو گفتم که مشکی یا عبیری

که از بوی دلاویز تو مستم

بگفتا من گلی ناچیز بودم

و لیکن مدتی با گل نشستم

کمال هم نشین در من اثر کرد

وگرنه من همان خاکم که هستم

من نه کسی هستم نه ادعایی دارم شاید کمال هم نشین بر من اثر کرده است.”

صادق سمیعی . محسن میرزایی . دکتر ناصرالدین پروین و دهباشی
صادق سمیعی . محسن میرزایی . دکتر ناصرالدین پروین و دهباشی

فیروز گوران (پشت به دوربین) . سیروس علی نژاد . ناصرالدین پروین . محسن میرزایی و سردبیر بخارا.
فیروز گوران (پشت به دوربین) . سیروس علی نژاد . ناصرالدین پروین . محسن میرزایی و سردبیر بخارا.