دیدار و گفتگو با ع.پاشایی/پریسا احدیان

* عکسها از :مجنبی  سالک

صبح روز پنجشنبه، دوم شهریورماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، نود و نهمین نشست کتابفروشی آینده با همراهی مجلۀ بخارا به دیدار و گفتگو با «ع. پاشایی» اختصاص یافت.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست به بخش هایی از زندگینامۀ ع.پاشایی اشاره داشت و گفت:

“ایشان متولد 1318 ساری هستند. دوران ابتدایی و دبیرستان را در زادگاهشان گذراندند. در سال 1338 وارد دانشسرای عالی تهران و مشغول تحصیل در رشتۀ فلسفه و علوم تربیتی شده و سال 1341 هم فارغ التحصیل شدند.

ایشان به پیشنهاد دکتر محمود هومن مقاله ای دربارۀ آیین بودا – که بسیار مورد علاقه اشان بود و در طی سه سال دانشسرا مشغول خواندن آن بودند- نوشتند و بعدها در حدود ده کتاب در همین زمینه از استاد به صورت تألیف و ترجمه به جامعۀ دین شناسی و ادبی و هنردوست عرضه شد.

استاد بعد از فارغ التحصیلی از دانشسرای عالی، به مدت یازده سال مشغول تدریس در دبیرستان های ساری بودند اما بعد از مشکلاتی که ساواک برایشان به وجود آورد، ممنوع التدریس و از نظر اداری به تهران تبعید شدند. بعد از آن تمام وقت خود را صرف نویسندگی ترجمه و ویراستاری کردند و اکنون در این حوزه نامی آشنا به شمار می روند.

یکی از جنبه های تحقیقی استاد بررسی آثار  شاملو است. در این زمینه شعر شاملو کتاب های «از زخم قلب…»، «انگشت و ماه»، «نام همۀ شعرهای تو» حاصل پژوهش های ع. پاشایی است.

ایشان اکنون در منزلشان در بالای تپه ای مشرف بر روستای داراب کلا زندگی می کنند.”

علی دهباشی به گوشه هایی از زندگینامه استاد پاشایی اشاره کرد
علی دهباشی به گوشه هایی از زندگینامه استاد پاشایی اشاره کرد

سپس سردبیر مجلۀ بخارا به گفتگو با استاد ع. پاشایی پرداخت:

دهباشی: چگونه با مبحث آیین بودا آشنا شدید؟

ع.پاشایی: اوایل سال 1333 در یکی از کتاب های صادق هدایت با کلمۀ «بودا» آشنا شدم. برای این که بدانم چیست و کیست شروع به پرسش از دیگران کردم. از جمع دبیرهای دبیرستان تنها یکی می دانست که شخصی است که زیر درخت انجیر در هند به پیامبری رسیده است. البته حالا ما می دانیم که بودا پیغمبر نبود. روان آن دبیر شاد باد! متوجه شدم که یکی دو کتاب و چند مقاله در این زمینه موجود است که ظرف یکی دو سال پیدا کردم و خواندم. مگر یک مقاله با نام «بودا در هند» که گویا آقایی به نام ادیب نوشته بودند؛ که ظاهرا در زمان جنگ جهانی دوم و در دورۀ رضاشاه چاپ شده بود. قطع مجله چیزی شبیه روزنامۀ همشهری بود؛ که دست چپ و راست بالای مجله هر کدام یک ِاس بزرگ داشت که می شد اس. اس. و بیشتر با عکس یک ژنرال آلمانی در صفحۀ اولش منتشر می شد. نمی دانستم این ها چه ربطی به بودا دارد. بعد فکر کردم که چون نماد سواستیکا، نماد نازی ها، همان صلیب شکستۀ معروف در شمایل نگاری بودا کمابیش تا قرن سوم میلادی بود که تمثال بودا را در شکل انسان نشان نمی دادند؛ و همیشه به جای او یک درخت یا یک سواستیکا می گذاشتند که همان زمان هم یک نماد باستانی به حساب می آمد پس مقاله ای از بودا در آن مجله گذاشته اند!

اینطور شد که ما وارد این راه شدیم.

علی دهباشی: اولین کارتان در این زمینه چه بود؟

ع.پاشایی: در سال 1339در مجلۀ «هند نو» زندگی بودا را ترجمه کردم. آن زمان سفارتخانه ها یک بخش فرهنگی داشتند که بیرون از سفارت بود و جای خوبی برای دسترسی به کتابخانه و فرهنگ آن کشورها به دور از مباحث سیاسی و منبع خوبی برای علاقه مندان و انجمن ایران و هند بود که پورداوود و سعید نفیسی عضو خانۀ فرهنگ سفارت هند بودند و ما هم به آنجا دسترسی داشتیم.

ع.پاشایی از چگونگی آشنایی اش با آیین بودا گفت
ع.پاشایی از چگونگی آشنایی اش با آیین بودا گفت

علی دهباشی: زبان انگلیسی را در کجا آموختید؟

ع. پاشایی: به صورت خودآموز انگلیسی یاد گرفتم.

علی دهباشی: چندین متن مهم از کتاب اصلی بودا ترجمه کردید. جایگاه این متون در آیین بودائیسم چه هست و کدام یک کتاب اصلی آن هاست؟

ع. پاشایی: کتاب بودائی‌ها وحیانی نیست؛ نمادین است و اشخاصی سخنانی می گویند و بعد به بودا نسبت می دهند؛ البته هیچکس هم اعتراض نمی کند و همه می دانند که این حرف های از استاد است و به احترام بودا سخنان را از او می دانند. در آیین بودا یک کتاب وجود ندارد؛ بلکه شامل فرقه ها و کتاب های گوناگون است. در بسیاری از این کتاب ها نمونه هایی از این فرقه ها آورده ام و بعدها چند تا از آن ها را انتخاب کرده ام مثل «سورۀ نیلوفر» و «سورۀ الماس» که این ها کتب مهمی هستند و در طول تاریخ بودا از آن تأثیر گرفته اند.

علی دهباشی: این تفاوت ها در آیین هندو هم هست؟

ع. پاشایی: بله هندوها هم اینگونه هستند. اصولا تک کتابی در بخش مذهب برای غرب آسیا است. در میان بودایی ها و هندو ها این کار رسم نیست که تنها یک کتاب واحد مذهبی داشته باشند. ممکن است برای یکی از شاخه های پیروان آیین بودا کتاب مهمی وجود داشته و به صورت یک دعایی باشد اما این نوشته ها تنها مربوط به قوانین خودشان در دیر است و مقررات فقهی ندارند در بخش اجتماعی و اقتصادی و … ندارند.

علی دهباشی: مفهوم گناه در ادیان ابراهیمی در اینجا چگونه است؟

ع. پاشایی: در اینجا به صورت باید و نباید هاست. اما مجازاتش در صورت ادامۀ گناه برای آن ها بوسیلۀ خود شخص است؛ یعنی کار خلافی می کند و دچار کارمای منفی می شود و مکافات می بیند. بودائی‌ها در آسیای مرکزی بودند. بودائی ها و مسلمان ها دو گروهی بودند که بیش از هر کسی به کسب و کار و تجارت در جادۀ ابریشم معتقد بودند و در طول تاریخ در بخش فرهنگی و اقتصادی با هم داد و ستد داشتند؛ حتی امروزه نیز در کشورهایی مثل افغانستان، تاجیکستان، ازبکستان و بخارا و … آثار بودائیان در معماری مساجد دیده می شود.

علی دهباشی: این فرقه های بودائی بر اساس تقسیم بندی جغرافیایی پیدا شدند؟

ع.پاشایی: مسائل اقتصادی مادر همۀ این مسائل است نه مادر تولد این اندیشه ها. وقتی شما یک نهاد بودائی دارید پس این نهاد یک معبد و موقوفات و … می خواهد. خب طبیعی است که در چنین منطقه ای ادیان دیگر همه در کنار یکدیگر بودند. حتی می توان گفت که در جهان اسلامی تا قرن چهارم این ارتباطات بین ادیان برقرار بوده است. در تاریخ بخارا قرن سوم اطلاعات دقیقی از این ارتباط در سه قرن اسلامی داده می شود. هنوز در کرمان یک خانوادۀ زرتشتی و مسلمان با هم در ارتباط دوستانۀ نزدیکی دارند.

 در شرح حال بایزید می خوانیم که می خواسته صبح زود برای نماز به مسجد برود و باران می آمده و پایش لیز می خورد و دستش را به دیوار کنیسه می گیرد. فردای آن روز که برای جلب رضایت به کنیسه می رود.خب این نشان می دهد که مسجد نزدیک کنیسه بوده است. گرچه خب ممکن است این ها همگی داستان گونه باشد و در حد یک روایت اما چنین نزدیکی بین این دو مکان بوده است. من خود در کودکی کلیسا و مسجد را در نزدیکی هم دیده ام؛ و شاهد همکاری ارمنی ها در برگزاری مراسم محرم بوده ام. این اشتراکات همیشه بوده است و ما در بودائی ها افکار ایرانی را می بینیم؛ و در بخش عرفانی ما نیز گاهی افکار بودائی وجود دارد.

دیدار و گفتگو با ع. پاشایی
دیدار و گفتگو با ع. پاشایی

علی دهباشی: ایرانی ها آیین بودا را به چین بردند؟

ع.پاشایی: قطعا همینطور است؛ چون بخش اعظم ایرانی ها بودائی های تاجر بودند و تمام تجارت منطقه در آسیای مرکزی از هند تا چین دست سغدی ها بود و از بخارا تا سمرقند آن زمان در کتاب های چینی کلمات بودائی وجود دارد. بودا از چین آغاز می شود و هند نقشی نداشته است. تمام متون سغدی از چینی به سغدی ترجمه شده و سانسکریت و هند در این متن ها مؤثر نبوده اند. در متون چینی در بخش مذهبی وقتی از غرب سخن می گفتند یعنی هند و در بخش غیر مذهبی یعنی آسیای مرکزی. بین ما هم شرق به همین معنا بود و حکمت المشرقین  یعنی حکمت چینی ها. جسته و گریخته هم در ادبیات این موضوع وجود دارد. «اول پر سیمرغ در چین افتاد» برای همین هدهد و باقی خواستار سفر به چین هستند. چینی ها در بسیاری نقاط دیگر هم حضور داشتند. اگر کشور عربستان اجازۀ حفاری بدهد؛ قطعا خیلی چیزهایی از بودا در این منطقه خواهیم یافت.

علی دهباشی: گویی غذایی در ساری هست که در چین هم طبخ می شود؟

ع.پاشایی: بله! نامش «بئو دونه» است. بئو یعنی جانور و حشره. بئودونه نوعی شیرینی است که از برنج درست می کنند. دونه و دانه در زبان ما مازندرانی ها تنها به معنای برنج است. این کلمه هیچ کاربرد دیگری در زبان گلکی ندارد؛ از طرفی اولین بار اسم پدر بودا «سودودانا» بوده است به معنای دانۀ پاک است که بعد متوجه شدم که چینی ها آن را با عنوان برنج پاک ترجمه کرده اند. البته نسل های جدید فکر کردند در کلمۀ بئو دونه، بئو نیست و بادونه است اما باید بگویم که ما مطلقا کلمه ای با همراهی «با» به معنای وسیله در زبان گیلکی نداریم. و جایگزین آن کلمۀ «جِم» است؛ مثلا می گوییم که قلم جم یعنی با قلم. پس این واژه بئو است که در زبان چینی بئو به چینی یعنی پاک. و امروز چینی ها نیز دقیقا شیرینی شبیه بئو دونۀ مازندارن را طبخ می کنند.

علی دهباشی: یعنی این شیرینی از ایران به چین رفته است؟

ع.پاشایی: خیر! مازندران در مسیر جادۀ ابریشم نبوده ؛ چون منطقه ای بوده که همه چیز در آنجا وجود داشته و از طرفی از جاده دور و نزدیکترین جا به این مکان سمنان و دامغان و ری بوده است. خب جغرافیایی اینگونه نمی توانسته جاده داشته باشد. از طرفی در آن زمان مردم مناطق دیگر برنج نمی خوردند. به یاد دارم وقتی بچه بودم و برای دیدار خانوادۀ پدری ام به تهران می آمدیم، با خودمان برنج می آوردیم. در تهران به جز رستوران های بازار که برنج و کباب داشت باقی غذاخوری ها کباب و نان بود.

علی دهباشی: از بودا برایمان بگویید. آیا یک شاهزاده بود؟

ع.پاشایی: در آن مکان ها شاه نداشتند؛ بلکه داشتن یک فرمانروای غالبی مثل شاه و امپراتور در غرب آسیا مرسوم بوده است. در شرق آسیا جز در دورۀ جدید چنین چیزی نبوده است. منطقه به صورت تکه های کوچکی تقسیم شده و زندگی در این مکان ها انتخابی بوده است. قبایل برای یک مدت محدودی یک شخص را به عنوان امپراتور انتخاب می کردند؛ یعنی یک کنفدراسیونی از قبایل بودند. بودا از یک خانوادۀ متمکن بوده است. قطعا در هند چنین الگوهایی بوده و اکنون نیز هست.

 در زندگی هندی چهار آشرام وجود دارد که شما در بخش اول درس می خوانید و در آشرام آخر ترک جهان می کنید و جنگل نشین می شوید. این یک الگو بوده است. خب داستانی از بودا وجود دارد که وقتی به دنیا آمده  منجمان را آوردند و به تعبیر آن ها بودا یا پادشاه این چرخه و یا شاه جهان می شود یا اینکه زاهد می شود. پدر بودا برای جلوگیری از شاه جهان شدنش او را در رفاه و خوشگذرانی غرق می کند اما بودا به بیزاری می رسد و یک شب با وجود اینکه زن و بچه ای هم داشته فرار می کند و می رود. بعدها متوجه می شود که از ریاضت به جایی نمی رسد و یک شیربرنج مفصل در چهل و یک لقمه می خورد و بودا می شود.

علی دهباشی: کتب بودا شامل سخنان خود اوست؟

ع.پاشایی:  نوشته نیست بلکه گفتار است و من آن را به «سوره» ترجمه کردم. یک کتاب من سورۀ نیلوفر و دیگری سورۀ الماس استو هر دو برای ماهایانا است. لازم به ذکر است که فرقه های گوناگون بودا متنی که راحت بوده و با مزاجشان جورتر بوده است بیشتر می خواندند.

علی دهباشی: شما چندین بار بورس بنیاد ژاپن را گرفتید و مقداری در این مکان کار کردید و بخشی هم که حاصل آن مطالعات و ترجمه بود در ایران با عنوان کتاب معروف «دائو» و یا آثار دیگری که در دوران اقامت در ژاپن تألیف نمودید. شیوۀ تقسیم بندی و فصل بندی این آثار چگونه است؟

نمایی دیگر از گفتگو با ع.پاشایی
نمایی دیگر از گفتگو با ع.پاشایی

ع.پاشایی: کتاب های من شامل مطالب متراکم است. و این از نظر بیرونی ها هم تعجب آور است. دوستان ژاپنی می گفتند که چرا بر روی یکی از این شاخه ها متمرکز نیستی! خب من از هند همراه بودائی های خیالی راه افتادم به هندوئیسم رسیدم  و بعد در مورد تاگور نوشتم. در چین فلسفۀ چین را کار کردم ودر ژاپن چند کتاب ژاپنی. تمام این اشارات ضرورتی در دنیای تحقیقات من بوده است. برای منابع مطالعاتی خود در این زمینه چیزی ندیدم اکثر کتب ارزشمند همانند کتاب آقای شایگان عمومیت نداشت و اینگونه شد که کتابم را به زبان ساده تری نوشتم.

باور من بودائی نیست تنها علاقه مند به هنر روز ایران و به موسیقی روز علاقه مند بودم. من روزی که کتاب «چپق مقدس» را ترجمه کردم. و هیچ کتابی در آن زمان دربارۀ سرخپوست ها نبود. در حالیکه این موضوع جذابیت های خاصی داشت و متوجه شدم که سرخپوست های آمریکای شمالی یک خلوص اندیشه در درونشان هست و شکل های اولیۀ بسیاری از باورهای بعدی بودند که تمدن ها بر روی آن کار کرده اند. به عنوان نمونه اولین مفهومی که هر چیزی در عالم در ابتدا گرد است را در آیین سرخپوست ها دیدم. گردش فصول، مقطع چادرهای سرخپوستی و حتی قرار گرفتن رحم در بچه تمایل به گردی دارد. این شکل های اولیه که سرچشمۀ این هاست و  ارتباط با طبیعت که امروز از دریچۀ دیگری وارد می شوند همگی باورهای سرخپوستی است. «جبین بر خاک نه» دیگر کتاب من در این زمینه است.

علی دهباشی: کتابی با عنوان «روح گریزان» را با دخترتان نسترن ترجمه کردید. این روح گریزان یک تمثیل است؟

ع. پاشایی: البته می توانستیم بدان روح ناپایدار بگوییم؛ ولی ما عمدا این کار را کردیم که کاراکتر مردم ژاپن هم مطرح شود. چون ژاپنی ها به علت زندگی جزیره ای مردمی خجالتی هستند و با آنکه تمام مفردات فرهنگ ژاپنی برای مکان های دیگر است اما ترکیب فرهنگ ها یک فرهنگ مستقل ژاپنی است. ترکیب و سنتز کاملا با مختصات ژاپنی است اما پایه از دیگر بخش هاست. البته عادت خوب ژاپنی ها این است که بخش های برگرفته از دیگر فرهنگ ها را با ذکر منبع با افتخار اعلام می کنند.

علی دهباشی: چه زمانی با همراهی آقای شاملو هایکو ژاپنی را مطرح کردید؟

ع.پاشایی: قبل زا انقلاب و این سفر هایکو را مطرح کردم. کلمۀ هایکو در فارسی وجود داشت و چند هایکو را هم سهراب سپهری ترجمه کرده بود؛ ولی وقتی در مورد هایکو با شاملو این ها را می خواندیم تفکرات و ذن و … را هم مطرح کردیم و تحلیل کردیم و در کنارش مباحث «ذن» را هم نوشتیم.

علی دهباشی: دربارۀ آقای شاملو حجم عظیمی از کارها وجود دارد. اما کار شما کار متفاوتی است. این آشنایی با ایشان از کی شروع شد و در طول مسیر استنباط شما در کتاب دو جلدی اتان در مورد اشعار ایشان چه بود؟

ع.پاشایی: دربارۀ شاملو چیزی ننوشتم. به جز این دو جلد. من در مورد خوانش شعر نوشتم و مثال ها را از اشعار شاملو آوردم. در واقع به تحلیل شعر او نپرداختم.

 نامه های شاملو  را منتشر کردم.من خوانندۀ شعر بودم. ما از روی نوشته های صادق هدایت، نیما خوان شده بودیم. البته معیارهای من برای شناخت در موسیقی و ادبیات هم صادق هدایت بود. لغت «آرت» را از صادق هدایت شنیده بودم. از او نیما را شناختیم و آن زمان مانلی و افسانه چاپ شد و بعد مقدمۀ شاملو را بر کتاب نیما دیدم و تا سال 36 که هوای تازه منتشر شد و شاملو خوان شدم. سال 48 هم با هم رفیق شدیم. ایشان قرار بود فیلم مستندی از آداب و روسم مناطق ایران بسازد که البته بیشتر این کار سفارشی جنبۀ سیاسی داشت و رژیم آن دوران می خواست که تنها دست شاملو را بند کند ولی وقتی از قصد آن ها باخبر شد کار را نیمه رها کرد.  خب من در خوشه کار می نوشتم و خوشه هم تعطیل شده بود. شاملو  قبل انصراف از ساخت فیلم به مازندران آمده بود و خب نامه هایی که من قبلا به او می نوشتم باعث شد به دنبال من بیاید و مرا پیدا کند. تفاوت سنی ما چهارده سال بود و خب ما را پیدا کرد و با هم رفیق شدیم. به نظرم تنها آدمی است که زبان فارسی بلد بود. زبان فارسی را چه در سطح کلمه و کاربرد و جمله درک می کرد. خب درک زبان با دانش زبان متفاوت است. فهم شما را به درک عملی یک چیزی می رساند. شما باید در یک دانشی غرق شوید. شاملو اینگونه بود. البته که سخنان او در مورد ادبیات کلاسیک معنا و مفهوم دیگری از برداشت های دیگران است. و روی سخنش با خود اشعار و شاعران کلاسیک نبود.

علی دهباشی: راز اصلی اشعار شاملو آشنایی با متون و سرچشمه های زبان فارسی است و امروز عده ای از کسانی که به تقلید از او از شعر می گویند این رابطه را با ادبیات ندارند.

استاد پاشایی از همراهی با احمد شاملو سخن گفت
استاد پاشایی از همراهی با احمد شاملو سخن گفت

ع.پاشایی: بله دقیقا شاملو آدم خودآموخته ای بود و خواندن می دانست. ما از دوران ابتدایی تا دانشگاه نسبت به استانداردهای آموزشی دنیا با خواندن مواجه نشده ایم و دایرۀ واژگان دانشجویان ما گسترده نیست.  در این میان اگر کسی می داند، خودآموزی کرده است. نقد در ایران هست اما پایۀ نقد وجود ندارد و این پایه خواندن است. دریدا خوانده تا به جای رسیده است. خوانده و متوجه شده که این شعر و رمان دارای این ویژگی ها هست؛ و بعد آن ویژگی را بیرون کشیده و تبدیل به تئوری کرده است. علمی که در گذشته های دور در ایران هم بوده است. مثل معانی بیان های آن دوران. سید شریف جرجانی تعریفاتش بعد زا آن بوجود نیامده است. دقیق و کوتاه در کلمات صحبت نشده است. من بر روی این بخش ها کار می کنم. لغت خوانش را هم به همین امر ساختم. وقتی سال 58 نوشتم خوانش را آوردم. شما چند جمله را به چند نفر می دهید و هر یک برداشتی متفاوت از دیگری نسبت آن دارند.

علی دهباشی: در مورد دانشنامۀ بودایی که تدوین کردید برایمان بگویید. این اثر چه زمانی منتشر خواهد شد؟

ع. پاشایی: دانشنامۀ بودا مشتری ندارد! ولی به زودی به صورت آپ در می آید. خب من طرفدار مسائل به روز هستم. (می خندد!) چیزی که بر روی آن کار می کنم دانشنامۀ هنر ژاپنی است.

علی دهباشی: آقای پاشایی قبل از آقای کریم امامی که با کامپیوتر کار می کردند و بعد آقای شاملو که اصرار داشتند بنشینند و کارها را با این وسیله انجام دهند . این اصرار را بر انتشارات تحمیل کردند و این جریان در بخش نشر کتاب راه افتاد.

در بخشی دیگر  این نشست استاد ع. پاشایی به سؤالات حاضرین پاسخ گفت:

شما دو کتاب از ریچارد فولتز  که یکی دربارۀ جادۀ ابریشم است را ترجمه کردید. نظرتان در مورد ایشان چیست؟

ع.پاشایی: برای مطالعۀ دین های جادۀ ابریشم دنبال کتاب می گشتم. خب در این زمینه کتاب های پیچیده کم نیست اما کتابی که روشن باشد نمی دیدم. تا علی فردوسی گفت که فولتز چنین کتابی دارد و در این کتاب نگاهی کلی به فرهنگ های این جاده داشته است. بعد متوجه شدم که ایشان همسر ایرانی دارد. و همسرشان به طور غیر مستقیم از اشناهای قدیمی من هستند. خود فولتز درک صحیحی از ایران و تاریخ ایران دارد. تعصب ندارد. چراکه تعصب معنایی ندارد و حیات فرهنگ ایرانی بخاطر گوناگونی اش است و جادۀ ابریشم هم باعث اشتراک گذاری و در هم آمیخته شدن این فرهنگ هاست.

پرسشهای حاضران از ع پاشایی
پرسشهای حاضران از ع پاشایی

 فرهنگ بشر یک کار زیست محیطی و اکولوژیک است. آن چیزی که ما می گوییم فرهنگ عمل تاریخ نیست. دقیقا یکی از کارهایی که در زندگی یک تالاب وجود دارد و هر نوع موجودی درون آن زندگی می کند شبیه زندگی ما انسان ها است؛ یعنی تاریخ یک حرکت زیست محیطی است. تاریخ و متون تاریخی کارهایی بعد از بوجود آمدن فرهنگ است.. 

-آیا ابراهیم ادهم بودایی بوده است؟

ع.پاشایی: زندگی ابراهیم ادهم را از روی زندگی بودا ساختند اما خود آثاری در این زمینه ندارد. چیزهایی ولی چون اهل بلخ است و مسلما ارتباطش با دیگر بخش ها زیاد است و آن زمان بودائیسم در بخش آسیای مرکزی خیلی مهم بود پس داستان هایی دربارۀ او می گویند.

اهدای آخرین انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به استاد پاشایی
اهدای آخرین انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به استاد پاشایی

در پایان آخرین اثر منتشر شدۀ انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به استاد ع.پاشایی اهدا شد.

بخش دوم این مجلس به جلسۀ امضای کتاب با حضور ع.پاشایی و دوستدارانش اختصاص یافت.

 

.