دیدار و گفتگو با پروین سلاجقه/ پریسا احدیان
*عکس های این نشست از: مجتبی سالک
صبح روز پنجشنبه، بیست و ششم مردادماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، نود و هشتمین نشست کتابفروشی آینده با همراهی مجلۀ بخارا، به دیدار و گفتگو با «پروین سلاجقه» اختصاص یافت.
در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست به بخش هایی از زندگینامه و کارنامۀ فعالیت های فرهنگی و ادبی پروین سلاجقه پرداخت و گفت:
“خانم سلاجقه، متولد سال 1340 خورشیدی هستند. مدرک تحصیلی خود در مقطع کارشناسی را در سال 69، کارشناسی ارشد در سال 76 و دکترای زبان و ادبیات فارسی را در سال 1380 اخذ نمودند. ایشان در زمینه های نظریه و نقد ادبی، نویسندگی داستان و شعر نیز فعالیت دارند. و دارای سابقۀ تدریس 16 ساله در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی هستند.
خانم دکتر مقالات متعددی در بخش علمی-پژوهشی و تخصصی-مروری در حوزۀ نقد و بررسی ادبیات کودک و نشانه شناسی و زیبایی شناختی در آثار بزرگان ادب و شعر کهن و معاصر داشته اند.
از کتاب های منتشر شدۀ ایشان می توان به:
«در آمدی بر زیبایی شناسی شعر، معانی و بیان» از نشر چکاد، «صدای خط خوردن مشق» از نشر معین، «بنفشه کوچولو» و «دنیای قشنگ پوپو» از نشر شباویز، «قصۀ تالاب» نشر ویستار، «امیرزادۀ کاشی ها، نقدی بر آثار شاملو» در نشر مروارید، «از این باغ شرقی» (نظریه های نقد شعر کودک و نوجوان) از انتشارات کانون پرورش فکری کودک و نوجوانان، «نقد مدرن در حوزۀ شعر» ، «زنی دور از خاورمیانۀ نزدیک» و «به مردن عادت نمی کنم» از انتشارات مروارید اشاره کرد.”
سردبیر مجلۀ بخارا در ادامۀ سخنان خود به بخش افتخارات و جوایز شغلی و ادبی دکتر سلاجقه اشاره داشت و گفت:
” ایشان برندۀ جایزۀ برتر حفاظت از محیط زیست به خاطر تألیف کتاب قصه های تالاب در سال 1387، برندۀ نخستین جایزۀ منتقد برتر ایران در زمینۀ نقد ادبی، به ویژه شعر کهن و نو از طرف خانۀ هنرمندان و نویسندگان در سال 85، برندۀ نخست جایزۀ بخش نقد شعر کودک و نوجوان در سال 1386، برندۀ پنجمین جشنوارۀ قلم زرین در زمینۀ نقد به خاطر تألیف کتاب «از این باغ شرقی» در سال 1387، و انتخاب این کتاب به عنوان کتاب رسمی تدریس در مقطع کارشناسی ارشد ادبیات کودک و نوجوان توسط هیئت انتخاب کنندۀ کتاب های درسی در دانشگاه شیراز و همچنین از طرف وزارت علوم و آموزش عالی و آموزش و پرورش به عنوان تنها منبع درسی برای شرکت در آزمون کارشناسی ارشد و تدریس در این مقطع در کلیۀ دانشگاه ها هستند.
همچنین ایشان عضویت در سازمان جهانی ادبیات و روانکاوی، عضو اصلی گروه نقد روان کاوی هنر در فرهنگستان هنر ایران به مدت دو سال، عضو اصلی گروه مباحث نظری کانون پرورش فکری کودک و نوجوانان، به منظور تصمیم گیری در برنامه ریزی و گسترش نظریه پردازی و نقد ادبیات کودک و نوجوان، عضو اصلی شورای حمایت از کتاب های مناسب ادارۀ کل وزارت آموزش و پرورش، کارشناس در گروه شورای بررسی متون کهن مرکز انتشارات کانون فرهنگی نوجوان به مدت دو سال و داوری جایزۀ ادبی مهرگان ادب به مدت چهار دوره مؤسسۀ کتاب ایران، داوری جایزۀ ادبی صداق هدایت سه دوره در بنیاد صادق هدایت، داوری جایزۀ کتاب سال جمهوری اسلامی به مدت دو دوره در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، داوری جایزۀ شعر نیما یک دوره در جایزۀ شعر نیما، عضو هیئتامنای جایزۀ ادبی روزی روزگاری به مدت دو دوره، عضو کمیتۀ تحصیلات تکمیلی مقطع کارشناسی ارشد گروه زبان و ادبیات فارسی به مدت دو سال هستند.
ایشان همچنین سخنرانی های در سطح کشوری و بین المللی داشته اند که از جملۀ آن ها می توان به:
ایراد سخنرانی با عنوان Trace hn Sadeq HedayatE Boof-e-koor در کنفرانس بین المللی New Critical Perspectives on the Trace در شهر مالاگا اسپانیا در اکتبر سال 2011 اشاره کرد.”
سپس علی دهباشی به گفت و گو با دکتر پروین سلاجقه پرداخت:
علی دهباشی: کمی از دوران تحصیلات خود از کودکی تا به امروز برایمان بگویید؟
پروین سلاجقه: علاقۀ من به ادبیات در زمینۀ شعر و داستان از دوران کودکی شکل گرفت و مطالعالتی که آن زمان داشتم. شاید از سال های دبستان شروع شد و بعد ادامه یافت و چیزی شد که امروز هست. منتهی تحصیلات من در زمینۀ ادبیات فارسی است و در تمام سال هایی که در دانشکده درس خواندم، توجهم بیشتر به بخش هایی بود که به تحلیل و پژوهش هایی در زمینۀ ریشه های فرهنگ و ادبیات مربوط می شد و این کار را تا دوران معاصر و در واقع بر روی یک بستر تاریخی ادامه دادم. علاقۀ من به نقد ادبی از سال های دانشگاه شروع شد و با استادم جناب دکتر حسن انوری نقد ادبی داشتیم و به نوعی با برخی از زمینه های تحلیل ادبی و آنچه در آن سال ها مرسوم بود آشنا شدم. بعدها علاقه ام در این زمینه بیشتر شد؛ تا اینکه در سال های دکتری، شروع به نوشتن مقالاتی در بخش در نقد ادبی کردم. و چون در آن دوران این شیوۀ نقد رواج کمی داشت تا حدودی مورد توجه قرار گرفت و بعدها منجر به تألیف کتاب هایی در این زمینه شد که به نوعی تمام تلاش من این بود که بتوانم این روش را با مطالعات دقیق تر و دانشی که در زمینۀ ادبیات و نظریه های ادبی آموخته بودم، ترکیب کنم و بعد زمینه های عملی را در نقد عملی در متون متعدد چه در بخش رمان و چه شعر پیاده کنم که حاصلش تعدادی مقاله و بیشتر گفت و گوهای علمی و فرهنگی با مطبوعات و تعدادی هم کتاب بوده است.
علی دهباشی: در زمینۀ نقد شعر عمدۀ کارهایتان از حافظ و بیدل دهلوی، فروغ، شاملو و … بوده است. این تجربۀ نوشتن و آشنایی با شعر کلاسیک و شعر نو برای شما از چه زمانی شروع شد؟
پروین سلاجقه: واقعیت این است این دغدغه به شکل جدی در سال های دانشکده پیش آمد. و شاید یکی از علت ها این بود که من خیلی دانشجوی درسخوانی بودم و به موضوعات درسی اهمیت می دادم و سعی داشتم در هر زمینه ای کار کنم و حتی اگر قرار بود تاریخ بیهقی تنها یک مجلدش تدریس شود، من سعی می کردم که هر سه مجلد را بخوانم. و در واقع کمی مطالعاتم را گسترده تر کنم؛ و این زمینۀ خوبی بود که بتوانم به خوبی با ادبیات کلاسیک آشنا شوم. به مطالعۀ معانی و بیان که از واحدهای درسی امان بود پرداختم؛ و همۀ این ها را به نوعی درونی کردم و این ها همگی علاقۀ شخصی ام بود. و بعدها که ترجمه در کشور ما رواج بیشتری پیدا کرد و مترجمین کتاب های بنیادی نقد را ترجمه کردند و در اختیار ما گذاشتند و توانستیم با زمینه های دیگری از نقد که امروزه در جهان هست آشنا شویم خب تمام این ها را در کنار دانش قدیم قرار دادم. کمی هم با زبان عربی و انگلیسی آشنا بودم و می توانستم برخی از متون را بخوانم.
فکر می کنم که سال اول دکتری بودم. در آن سال ها به تازگی عضو هیئت علمی شده بودم و وقتی به دانشکده رفتم به من گفتند که هیچ واحد درسی برای ارائه به شما جهت تدریس نداریم جز درس معانی بیان که همۀ مدرسان از تدریس آن فراری هستند و تنها واحد درسی باقی مانده است.
چاره ای نداشتم؛ گرچه درس مشکلی بود. قبول کردم و تقریبا به سختی سعی می کردم، هر جلسه مطلبی را برای دانشجویان انتخاب کنم و برای آن ها توضیح دهم. اواسط ترم بود که متوجه شدم که درس برای ایشان مفهوم نیست. فکر کردم که اگر قرار باشد طوماری جمع شود و دانشجویان خواستار اخراج من شوند خیلی وحشتناک است؛ پس کار عجیبی کردم. با وجود اینکه درس هایم سنگین بود اما با خود فکر کردم که جزوه ای تهیه و مثال های بسیار زیادی را از کتاب های متون ادبی پیدا کنم؛ بعد این ها را توضیح دهم و به دانشجویان این مژده را دادم که نگران امتحان و پایان ترم نباشید. شبانه روزی شروع به کار کردم. مدام از کتب مختلف فیش برداری می کردم. خلاصه این جزوه با شاهد مثال های فراوان و توضیحات برای هر مثال نوشته شد و به جلسۀ دوازدهم ترم رسید. نمونه سوا لاتی هم طرح کردم که دانشجوها تمرین کنند.
ترم بعد که به دانشگاه رفتم این جزوه معجزه ای در بخش تدریس من شد. هیچوقت فراموش نمی کنم که آقای دکتر بهزادی، مدیر گروه ما فرمودند که تو چه کردی که دانشجوها می گویند که ما می خواهیم درس های ترم بعد را با ایشان بگیریم. این موضوع پایۀ موفقیت خوبی برای من شد. و بعد دیدیم که این جزوه در دانشگاه های دیگر هم تدریس می شود و خلاصه ما شدیم «معنای بیان نویس»! در ترم بعد ناشری به من پیشنهاد داد که این مجموعه را کامل کنید و ما چاپ کنیم و در اختیار همه بگذاریم. دقیقا به یاد دارم دو ماهی بر روی این جزوه کار کردم و حاصل کتابی با نام «درآمدی بر زیبایی شناسی شعر» شد.
علی دهباشی: شما روی آثار بیدل دهلوی کار کردید. عوامل شاعرانگی بیدل را برایمان بگویید؟
پروین سلاجقه: داستان من با بیدل مفصل است. آشنایی خیلی جدی من با بیدل از زمانی شروع شد که بر روی رسالۀ دکتری خود با موضوع «تحلیل نمادهای شعر سبک هندی» کار می کردم. یک عنوان بلندپروازانه و گسترده که در آن زمان نمی دانستم عاقبت چه خواهد شد.
بر روی غزلیات بی دل و صائب تبریزی کار کردم. بخشی را با بحثی به نام نشانه شناسی و نماد شناسی که ریشه هایش در مطالعات غرب بود؛ بنابراین این فرصت برای من پیش آمد که چیزی حدود یک سال با این بحث کار کنم و با نظریه پردا زان آشنا شوم. و بدانم که این نشانه ها در زمینه های مختلف ادبیات و هنر از کجا آغاز می شود و به کجا ختم می گردد.
شانس دیگر من آشنایی با این دو شاعر به ویژه بیدل دهلوی بود و من هنوز پس از پانزده سالی که از رساله ام دفاع کردم، دچار بیدل دهلوی هستم. و فضایل ویژۀ شاعرانۀ او که به نظر من شگفت آور بود. نکتۀ جذاب برای من عوامل شاعرانگی در شعر این شاعر و فضاهای ویژه در شعر او بود. سعی داشتم با کمک بحث های نظری و … بتوانم با جهان شعری او درگیر شوم. حاصل این شاید چند مقاله بوده است. فکر می کنم شاید یکی از بخش هایی که در کتاب جدیدم تحت عنوان «موتیف ها و نشانه های نمادین در شعر سبک هندی» است بیاورم، همین بخش بیدل دهلوی باشد.
علی دهباشی: دربارۀ شاملو، بعد از کتاب دکتر پورنامداریان، کتاب خانم سلاجقه در دوران خود کار بزرگی بود؛ و زمانی منتشر شد که بحث ها در مورد شعر شاملو جدی تر شده بود و این کتاب در زمانی منتشر شد که به چاپ چهارم رسید و مرجعی برای مقالات بوده است. علی رغم اینکه در مقدمۀ کتابتان در مورد مسئلۀ زبان شناسی سوسور و رابطۀ آن با شعر شاملو است، اصولا تئوری شما در مورد این بحث بعد از گذشت این همه سال، چیست؟
پروین سلاجقه: در مقدمه در مورد مِتُد کار خود با تاریخچه ای از نقد شعر سخن گفتم که از آغاز در غرب و شرق چگونه بوده است و به چه صورت من از این ها گذر کردم و توانستم که این دانش ها را درونی کرده و بعد بتوانم الگوهای عملی را برای شعر پیدا کنم. من فکر می کنم متدهایی که در این کتاب به کار رفته شده، آمیزه ای از این چیزهایی است که عرض کردم. به علاوه همین دانشی که در نقد شعر چه بحث هایی که ارسطو دارد و یا سخنانی که در قرن هجدهم و دوران رمانتیک ها و بعدها قرن بیستم که بیشترین دستاوردهای را در این زمینه در قرن بیستم داشتیم با فرمالیست های روس و همینطور بحث هایی که در نقد نوین انجام شده است در مکتب امریکایی و از طرفی اتفاقات ویژه ای که در بحث زبان شناسی اتفاق افتاده است و بحث های سوسور و زبان شناسی تا بحث های ساختارگرایی که آمیزه ای از همۀ این ها شده است را در مقدمه آوردم. سعی داشتم در حد توانم از همۀ این ها بهره بگیرم و یک الگوی علمی را پیاده کند. متد من در اینجا متد پل ریکور است و سه مرحله را در نقد طی می کند: مرحلۀ تشریح اثر، مرحلۀ تحلیل و چینش دوباره و مرحلۀ بعدی که در جایگاه قضاوت و داوری نیست و زمینه را برای مخاطبین فراهم می کند که خود بتوانند داوری کنند.
ولی آنچه در این کتاب انجام شده است، آمیزه ای از تمام این هاست و هر چه لازم بوده است و با توجه به محتوای این بحث طلب می کرده، آورده شده است. آنچه که در این کتاب اتفاق افتاده خیلی متنوع است و با توجه به هر شعر شاملو یک رویکرد جدیدی برای نقد داشتم.
علی دهباشی: عنوان کتاب چیست؟
پروین سلاجقه: این کتاب «امیرزادۀ کاشی ها» نام دارد و شاید بد نباشد که علت آن را بگویم. سال 81 بود که در دانشگاه درس می دادم و دانشجوی دکتری بودم و برای بچه ها معانی بیان بر روی شعر معاصر را تدریس می کردم. یک روز به نظرم رسید که در مورد فضاسازی در شعر صحبت کنم. و دو شعر از شاعری در فضای متضاد بگیرم و در مورد کنتراست این دو فضا صحبت کنم. یک فضای سیاه و یک فضای درخشان از اشعار شاملو را انتخاب کردم و در کلاس درس دادم. دانشجویانی صدای من را جهت نت برداری ضبط می کردند. هفتۀ بعد این متن تدریس من را پیاده کردند وگفتند که ما این متن را دوست داریم و اگر می شود به عنوان مقاله منتشر کنید. آن را تنظیم کردم و برای روزنامۀ ایران فرستادم. این مقاله تحت عنوان تعامل زیبایی شناختی بر فضاسازی دو شعر معاصر از احمد شاملو بود و منتشر شد و مورد توجه قرار گرفت. آن زمان مدیر انتشارات مروارید آقای حسن زاده با من تماس گرفتند و گفتند شما از شعر شاملو کتابی به من بدهید. خب کار سختی بود؛ ولی قبول کردم و شد این کتابی که پیش روی شماست. اشعار و نوشته های این کتاب همگی درونی شد و با آن ها خندیدم و گریه کردم و زندگی کردم و با هر فضای شعر، مدتی طی شد و آنچه آموخته بودم در حد توان به کار بردم.
در مورد نام کتاب باید بگویم که انتخاب عنوان برای من خیلی دشوار است و از همان زمان آغاز به این موضوع فکر می کنم. به یاد دارم وقتی به شعر «ترانۀ آبی» از شاملو رسیدم، شعر ویژه ای برای من بود و یکی از عادت های من این بود که قبل از اینکه وارد یک نقدی شوم، نقدهای دیگران بر این آثار را نمی خوانم. آقای دکتر پورنامداریان در دوران کارشناسی استاد من بودند و من بسیار از ایشان آموختم؛ ولی زمانی که می خواستم این کتاب را بنویسم؛ حتی فکر کردم نباید به کتاب استادم مراجعه کنم. وقتی وارد این شعر شدم فکر کنم حدود دو هفته در فضای آن مانده بودم. در شروع مقدمۀ کتابم نوشتم که کسی که منتقد یک اثر بزرگ است همیشه به ناتوانی خود پی می برد؛ چون وقتی با هنر واقعی روبرو می شود و هر چقدر بر آن چنگ زند تا بتواند اثر را نگه دارد، بیشتر از دستش می لغزد و این اتفاق به معنای واقعی در شعر شاملو برای من افتاد. وقتی که در نهایت نوشتۀ خود را خواندم حس کردم نتوانستم آنطور که باید کمکی به مخاطب خود بکنم. امیرزادۀ کاشی ها با آن چشمان آبی دور سر من می چرخید و من در حوضخانه بودم و این حوضخانه آبی و کاشی ها نمادهای وطن بود. به نظرم رسید بهترین نام می تواند همین باشد. این نام چند وجه نمادین دارد در نام کاشی وطن را نهفته دارد و بعد خود شاملو امیرازدۀ کاشی ها است:
“قیلولهی ناگزیر
در تاقتاقیِ حوضخانه،
تا سالها بعد
آبی را
مفهومی از وطن دهد.
امیرزادهیی تنها
با تکرارِ چشمهای بادامِ تلخش
در هزار آینهی ششگوشِ کاشی.
لالای نجواوارِ فوّارهیی خُرد
که بر وقفهی خوابآلودهی اطلسیها
میگذشت
تا سالها بعد
آبی را
مفهومی
ناگاه
از وطن دهد.
امیرزادهیی تنها
با تکرارِ چشمهای بادامِ تلخش
در هزار آینهی ششگوشِ کاشی
روز
بر نوکِ پنجه میگذشت
از نیزههای سوزانِ نقره
به کجترین سایه،
تا سالها بعد
تکرّرِ آبی را
عاشقانه
مفهومی از وطن دهد
تاقتاقیهای قیلوله
و نجوای خوابآلودهی فوّارهیی مردّد
بر سکوتِ اطلسیهای تشنه
و تکرارِ ناباورِ هزاران بادامِ تلخ
در هزار آینهی ششگوشِ کاشی
سالها بعد
سالها بعد
به نیمروزی گرم
ناگاه
خاطرهی دوردستِ حوضخانه.
آه امیرزادهی کاشیها
با اشکهای آبیات!”
علی دهباشی: حدود چهارده مقاله در زمینۀ ادبیات کودکان کار کرده اید که برخی از آن ها به آثار آقای هوشنگ مردادی کرمانی بازمی گردد. از بین نویسندگان این حوزه چگونه شد که نوشته های آقای مرادی کرمانی برای شما این اهمیت را پیدا کرد؟
پروین سلاجقه: تاریخ این کتاب به سال 1380 بازمی گردد. اولین کارهایی که در ذهنم از دوران راهنمایی نوشته شد، داستان های کودکان بود که بخشی چاپ شده است. این موضوع ها با من بود و با آن ها زندگی می کردم. علاقه ای به ادبیات کودک داشتم اما جدی نبود. تا اینکه کتاب «مربای شیرین» آقای مرادی کرمانی چاپ شده بود. و این کتاب زمینۀ نمادین داشت. برخی می گفتند که مرادی چرا این کتاب را نوشته است. ولی درآن زمان چون با نمادشناسی درگیر شده بودم، به نظرم رسید این کتاب ارزش های نمادین خوبی بویژه در نمادسازی مدرن دارد و حاصل این شد که من مقاله ای تحت عنوان «طعم مربای شیرین» را نوشتم و بعد این مقاله مورد توجه قرار گرفت و از من دعوت به سخنرانی کردند و منجر به نوشتن این کتاب شد؛ ولی در واقع به نوعی همین کتاب راه من را به سمتی از مطالعات ادبیات کودک باز کرد من و آقای مدیا کاشیگر در مورد «هری پاتر» که آن زمان خیلی سر و صدا کرده بود، سخنران این بحث ها بودیم. بعد از آن سخنرانی با عنوان زیبایی شناسی شعر کودک داشتم که منجر به انتشار کتابی تحت عنوان« از این باغ شرقی» که در واقع دو سال از زندگی صرف این کتاب شد. و توسط کانون پرورش فکری کودک و نوجوان منتشر شد. این روزها کارهایم در این بخش کم تر شده است و بیشتر بر روی رساله هایی با این موضوع داوری می کنم.
علی دهباشی: شما یک سخنرانی در دانشگاه مالاگا دربارۀ بوف کور داشتید. تز شما در این مقاله چه بود؟
پروین سلاجقه: این سخنرانی پاسخ یک فراخوان در سال 2011 م، تحت عنوان چشم اندازهای نقد در پیرامون Traceبود که برگرفته از ژاک دریدا در حوزۀ مطالعات ادبی است. خیلی برایم جالب بود، چون آن زمان مطالعاتم را بر روی این موضوع کرده بودم. در این کنفرانس با موضوع Traceدر بوف کور صادق هدایت شرکت کردم. و به یاد دارم زمانی که متوجه شدم که حوزۀ نظری را کمی بازتر گذاشته اند که علاوه بر ژاک دریدا بحث های پل ریکور را دربرمی گیرد بسیار مشتاق شدم و موضوع من مورد پذیرش واقع شد و از همان شروع این مقاله را به زبان انگلیسی نوشتم. چهار ماه بر روی این مقاله کار کردم و بحث های نظری دربرگیرندۀ موضوعات سنگین نظری بود. در اینکه یک Trace چگونه تشکیل می شود یا فرم می گیرد، در زمینۀ فرهنگ و ادبیات و چه مراحلی را طی می کند و در واقع حیثیت مطالعاتی پیدا می کند. این بحث را به عنوان مبحث اصلی بحث نظری پیگیری کردم و سعی داشتم Trace را در بوف کور صادق هدایت را معرفی کنم و تمرکزم بر روی چهار بخش بود: در واقع نشانه های چشم، پیرمرد خنزر پنزلی، درخت سرو و رود و زن اثیری و دیگری تحت عنوان حضور و غیاب این Trace در این اثر و جغد و بوف را مورد بررسی قرار دادم.خوشبختانه این مقاله مورد استقبال قرار گرفت. و زمینۀ آشنایی ما و صادق هدایت را به شکل جهانی بار دیگر فراهم کرد. البته هنوز آن را به فارسی ترجمه نکرده ام.
علی دهباشی: شما دستی هم در شعر دارید. دو مجموعه شعر منتشر کرده اید. از چه زمانی شروع به کار کردید؟
پروین سلاجقه: زمینۀ شعر از بچگی در وجود من بود. و دیگر اینکه یکی از ویژگی های من جسور بودنم است! البته بسیاری از ناشران بر این عقیده بودند که چون من در دنیای نقد آثاری کار می کنم باید با احتیاط این اشعار را منتشر کنم. در مورد کتاب شاملو هم همین اتفاق افتاد و برخی می گفتند که خطر می کنی و به کارهایی دست زده ای که تابحال هیچکس نزده و حتی بخش هایی از شعر شاملو را که چاپ نکرده ای اینجا هست. آن زمان جسارت من باعث شد که اشعارم را منتشر کنم؛ البته واقعا به اشعارم ایمان داشتم.
کتاب «به مردن عادت نمی کنم» که اولین مجموعه شعر من است، صدای خاموش یک زن به عنوان یک راوی است که از حاشیۀ تاریخ گذر می کند و گله دارد؛ و این گله ها را در اینجا با یک نوع بغض همراه کرده است؛ ولی مجموعه «زنی دور از خاورمیانۀ نزدیک» زن جسوری است که در متن قرار گرفته است و در حاشیه نیست.
در این بخش دکتر سلاجقه شعری از کتاب «به مردن عادت نمی کنیم» را برای حاضرین خواند:
می دانی توی این سطرهایی که حالا« تو» جا خوش کرده ای، روزی فقط جای «من» بود؟
تو آمدی
تو رفتی
و «من» در فاصله ی آمدن و رفتن تو در میان این خطوط آویزان شدم
مهم نیست!
توی تاریخ «من »و« تو» حرف های نگفته فراوان است
خدا می داند:
از برگ هایی که هرسال بر شاخه های نوروز می جوشد
تا بشقاب های گل مرغی این سرزمین
از اشک های بیدریغ لیلی
تا قهوه ی تلخی که امروز روی این میز میان من و تو یخ کرده است،
دویده ایم
گواه ما ریگ های بدون شرح این بیابانند.
راست می گویی!
بوی« نا» گرفته ایم
چقدر قدمت ما طول کشیده است!
(و جان کندن ما برای درک این واژه ی سه حرفی:ع ش ق)
بگذریم:
عکس های آن روز فرودگاه را که ایمیل کرده بودی
سیاه و سفید بود
مثل این که شال آبی فایده ای نداشت
آن روز،آسمان به صورت من نمی آمد
حالا:
بی خیالی چشمان تو کم بود
فاصله هم به آن اضافه شد
توی قایقی،تنها نشسته ام/از ساحل تو دور می شوم/و برای خودم دست تکان می دهم
چه می شود کرد؟
پل ها کارشان به درازا کشیده است.
راستی عزیزم!
کنار آن رود مشهور یا هر رود دیگری که قدم می زنی،
سال نو مبارک!
در بخشی دیگر از این مجلس، پروین سلاجقه به سؤالات حاضرین پاسخ گفت:
-زندگینامۀ ادبی در ادبیات جهان بخصوص در نقد ادبی جایگاه ویژهای دارد اما در این حال ما کم تر این موضوع را در بخش نقدها می بینیم. ما زندگی نامۀ ادبی به مفهوم دقیقش نداریم. من معتقدم این نوشته ها راه را برای منتقدین ادبی باز می کند. چون به ویژگی های شاخص خالق کار می پردازد. شما خودتان این شیوه را دنبال می کنید؟ چرا منتقدان ما به دنبال این شیوه نمی روند؟
پروین سلاجقه: زندگینامۀ ادبی شاخه ای از ادبیات است که نویسنده در مورد خود یا دیگران می نویسد. ولی واقعیت این است که شیوۀ کار من بیشتر روش های نوین در نقد ادبیات است و زندگینامه را در نقد ادبی دخالت نمی دهم؛ چرا که نقد ادبی امروز از زندگینامه به نقد نمی رسد بلکه از نقد به زندگینامه می رسد. منتقد از خود متن زندگی راوی را بیرون می کشد. مثلا برای نقد اشعار حافظ هنوز در دانشکده ها متدهای قدیمی به کار می رود و شروع به بررسی زندگی او می کنند. اما من سعی دارم از متن حافظ به راوی شعرش برسم. بنابراین مطالعۀ زندگینامه مضر است. چون دیدگاه های خارج متن را نا خودآگاه به خود متن دخالت می دهد. اما در متن امروز معتقدند که باید از متن به مؤلف رسید. به این دلیل است که به عنوان شاخه ای از ادبیات یا در تاریخ نگاری به درد می خورد ولی اینکه به طور مستقل در نقد ادبی دخالت کند، خیر اینطور نیست.
-نقد بر خود منتقد چه تأثیری می گذارد؟
پروین سلاجقه: از پل ریکور سؤال می کنند که فرآیند نقد چطور فرآیندی است و چه کمکی به منتقد می کند. چون نقد یک فرآیند بازتاب دهنده است؛ یعنی گاهی به دیوار می خورد و به تو منعکس می شود و باعث می گردد که همه چیز را به مثابۀ متن ببینی. من خود را به مثابۀ متن می بینم و بیشتر از هر کسی خود منتقد خودم هستم. این امر از این جهت کمک کننده است. بدون تردید معتقدم که ادبیات فی النفسه تغییر دهنده است. دلیل وجود بخش های سفید و سیاه زندگی من همیشه به عنوان یک سؤال بنیادین در ذهن من هست
-نظر شما در بخش داستان و داستان نویسی در ایران چیست و چه چشم اندازی در این حوزه متصور هستید؟
پروین سلاجقه: اگر رمان را به عنوان یک پدیدۀ معاصر در نظر بگیریم؛ بدون تردید در فرم امروزی، برگرفته از دانش غرب است و کشورهایی که رمان در آنجا شکل گرفت و خیزش های پسارُنسانسی در آنجا بود و در ایران هم به شکل معاصرش به شکل امروزی بود. حال اگر بگوییم از رمان های سفرنامه ای از سفرنامۀ حاج زین العابدین مراغه ای تا کارهای طالبوف و ترجمه ها بگذریم، باید بگوییم که ما دوره هایی را در داستان نویسی ایران گذرانده ایم و نمی توانیم منکر آن باشیم. اگر بخواهیم رمان ها را مورد بررسی قرار دهیم، رمان اجتماعی نوع اول که شامل رمان های ایدئولوژیک هم می شود کارهای خوبی هستند که در تاریخ خود توانسته اند کار کنند. در کنار اینکه تاریخ معاصر یک سرزمین را شخم می زنند، توانسته اند که وارد حوزه هایی از داستان نویسی شوند. در هر صورت کارهایی انجام شده است که در خورد ستایش است. مثلا سووشون و شوهر آهو خانم. ولی هر چه جلوتر می آییم با شاخصه های موفق تری از داستان نویسی مواجه هستیم.
مثلا اگر شما داستان کوتاه را از دوران جمالزاده به این سو بنگرید شاید داستان های جمالزاده داستان به شمار نیاید. ولی ما می بینیم همین شاخه بالیده است.
به هر حال رمان با مشکلات خود روبرو است و مهم ترین بخش هم بحث سانسور است و جدا از بحث های دولتی من به عنوان یک منتقد یک همسر و مادر و خواهر و یا استاد دانشگاه هستم به خاطر موقعیت اجتماعی خود چقدر می توانم خود را سانسور نکنم! به هر صورت این سانسور یک افتی برای ماست اما تا حدودی این فضای داستان در کشور ما پیش رفته است و می توانیم شأنی را برای آن قائل باشیم. در سال های اخیر حداقل بیست اثر درخشان داریم. گرچه شرایط می تواند بهتر از این باشد. به چشم انداز آن از برخی جهات می توان امیدوار بود و البته برخی جهات خیر. خب فضای مجازی فرصت خواندن را به ما نمی دهد. ولی از طرفی هم می توان امیدوار بود که صداهای زیادی در جامعه هستند که از ده صدا چندتایی هم به ثمر برسد، خیلی خوب است.
-در دانشگاه های ما آیا در بخش داستان نویسی رشتۀ مستقلی برای تحصیل وجود دارد؟
پروین سلاجقه: در دانشگاه ه رشتۀ زبان و ادبیات فارسی را داریم. و کم و بیش چند سالی است که رشته ای به عنوان ادبیات داستانی تأسیس شده است. که این خود پدیدۀ مبارکی است؛ اما هنوز با معضلاتی همراه است. بدون تردید در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی، بخش ادبیات معاصر، باید شاخۀ رمان و ادبیات داستان نویسی را بگنجانیم و متأسفانه بار ها من این موضوع را اعلام کرده ام که چون برنامه نویسان ما در دانشگاه ها هنوز همان قدیمی ها هستند و با دانش روز هماهنگ نیستند. بنابراین چنین برنامه هایی قابل اجرا نیست. در بخش ادبیات داستانی با کمبود استاد روبرو هستیم و اساتیدی که تدریس می کنند اساتید ادبیات کلاسیک هستند. داستان نویسی تنها تئوری نیست و نیاز به کارگاه هایی دارد ولی این اتفاق نیفتاده است و این رشته با تهدید از انهدام مواجه هست. اما در دانشگاه های دنیا این رشته ها جدا از زبان و ادبیات تا مقطع دکتری هست. و به همین دلیل است که در آنجا داستان نویسی موفق است و ما هنوز در پلۀ اول هستیم.
-چه رمان هایی را برای نقد در زبان فارسی انتخاب کرده اید؟
پروین سلاجقه: طعم مربای شیرین، نوستالژی در آثار جلال آل احمد، مقاله ای بود که در سال 81 چاپ شد و بعد از آن به طور گسترده در مطبوعات بازنشر شد. در آن زمان یک کارکرد موتیف در داستان را داشتم که از کارهای ما در زمینۀ نقد داستان است. این موضوع اولین سخنرانی من در دانشگاه تهران بود که بعدها سرفصلی برای برخی کارگاه های داستان نویسی شد. پیچیده به بالای هستی و جهان سایه ها، نقد من بر کتاب جنجالی آقای محمدرضا صفدری بود. در آن سال ها داور جایزۀ مهرگان ادب بودم. در مورد این کتاب بحث بسیار بود ولی در عین حال نویسنده کارهای اعجاب آوری در زمینه های زبان کرده بود. بال وجود حجم زیاد کتاب آن را مطالعه کردم. بعد نقد آن را در روزنامۀ شرق در چند شماره نوشتم. نقدهای بسیار زیادی که بر بوف کور صادق هدایت داشتم و مقاله ای تحت عنوان پیکر بندی زمان و روایت در کتاب اسفار کاتبان ابوتراب خسروی و …. و آثار هوشنگ مردادی کرمانی است.
در پایان آخرین اثر منتشر شدۀ انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به دکتر پروین سلاجقه تقدیم گردید.
بخش دوم این مجلس به جلسۀ امضای کتاب با حضور دکتر سلاجقه و دوست دارانش اختصاص یافت