گزارش دیدار و گفتگو با میلاد کیایی/ پریسا احدیان

صبح روز پنجشنبه، دوازدهم مردادماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، نود و ششمین نشست کتابفروشی آینده با همراهی مجلۀ بخارا به دیدار و گفتگو با «میلاد کیایی» اختصاص یافت.

علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست به گفت و گو با دکتر میلاد کیایی پرداخت:

علی دهباشی: از دوران کودکی تا نوجوانی خود و دوران تحصیل هنر برایمان بگویید؟

میلاد کیایی: با یک بیت شعر از مانا یاد ابوالحسن ورزی عرایضم را آغاز می کنم:

غیر از هنر که تاج سر آفرینش است

دوران هیچ سلطنتی جاودانه نیست

در روز اول مهرماه سال 1323 در تهران به دنیا آمدم و تولدم مصادف با آن ایام صلح در جنگ جهانی دوم بود. تهران پل پیروزی شده بود و از آنجائی که پدر بزرگوارم به ادبیات و فرهنگ ایران عشق می ورزید اسم همۀ فرزندانش را از شاهنامۀ فردوسی انتخاب کرد و نام مرا هم «میلاد» گذاشت. اولین نام «میلاد» در سال 1323 طبق مستندات سه جلد احوال اسم من است دومین میلاد شانزده سال سنش کم تر از من است.

میلاد کیایی و علی دهباشی
میلاد کیایی و علی دهباشی

محیط خانوادگی ما طوری بود که خواهی نخواهی باید اهل موسیقی بار می آمدیم. پدرم آن زمان معاون وزیر دارائی بود و به هنر و ادبیات بسیار عشق می ورزید و نام خودش هم گرگین بود. ولی نظرش این بود که همگی در کنار هنر و موسیقی و ادبیات شغل دیگری برای خود داشته باشیم. به عبارتی می گفت که ناندانی شما هنر نباشد و عشق و شور شوقتان هنر باشد. و همینطور هم شد. دو برادر من ایرج (برادر بزرگتر من) که 18 سالی است فوت شده است و اولین استاد من و از شاگردان خوب استاد صبا در سال 1330 و  چپ دست بود و نابغه و بهمن برادر کوچکترم که در نیویورک زندگی می کند، هر کدام در کنار هنر  رشته های دانشگاهی مختلفی را طی کردیم و اما موسیقی عشق و شوق ما در زندگی بود.

 از معلمان دوران کودکی، سال 35 در دبستان رازی آقای معینی بودند که درس های بزرگی از ایشان آموختم و هنرمند هم بودند و بسیار خوب تار می نواختند.

از سن حدود ده سالگی در برنامۀ کودک رادیو شروع به فعالیت کردم و بعد در تلویزیون ملی ایران برنامه های نوجوانان را داشتیم. در سال 1342 تا ،1346 در برنامه ای به نام بزم آدینه که روزهای جمعه پخش می شد، شرکت داشتم. حدود صد و بیست قطعه آهنگ ساختم که اکثرا بی کلام است و یک سری برای سریال های تلویزیونی بود. اطمینان دارم بسیاری این قطعات را شنیده اید اما چون متأسفانه در رادیو یا تلویزیون برای معرفی یک اثر نامی از آهنگساز برده نمی شود شاید نام من را در کنار آن آهنگ ها نشنیده باشید.

به این آگاهی رسیدم که اساسا آهنگ های بی کلام جاودانه تر هستند و اکثر آهنگساز های بزرگ جهان موسیقی اشان بدون کلام است. قرن هاست می شنویم و با وجود گذشت قرن ها همیشه تازگی دارند. استاد صبا این مرد بزرگ تمام کارهایش بدون کلام است و جالب است هر زمان می شنویم، برایمان تازگی دارد.

در اینجا اجازه می خواهم که سپاسی از آقای دهباشی، این مرد بزرگ و اسطوره ای که تاریخ قضاوت خواهد کرد که چه کسی بوه است، داشته باشم. بسیاری با کار و شغلشان زندگی کردند اما این مرد زندگی اش را در این راه گذاشته است.

میلاد کیایی از دوران کودکی خویش سخن می گوید
میلاد کیایی از دوران کودکی خویش سخن می گوید

علی دهباشی: در کتاب «راز آشکارا» که مجموعه ای از خاطرات شما در دنیای موسیقی است و به چاپ سوم رسیده است به گروه همکارانی از اساتید بزرگ موسیقی ایران اشاره می کنید. این هستۀ اولیه در هنرستان موسیقی بود. از این هنرستان برایمان بگویید؟

میلاد کیایی: خیلی دوست داشتم که برای تحصیل به هنرستان موسیقی بروم اما به یاد دارم در کلاس هشتم دبیرستان بودم که به پدرم اصرار کردم که اجازه دهند در هنرستان درس بخوانم تا پدر پذیرفت چون نمی خواست شغل من موسیقی باشد بلکه باور داشت که باید عشق و شور و شوقمان هنر باشد. به یاد دارم در کلاس هشتم دبیرستان حکیم نظامی بودم و به هنرستان موسیقی خیابان کاخ (فلسطین) رفتیم. رئیس هنرستان مانا یاد روح الله خالقی از دوستان پدرم بودند. پشت پیانو نشستند و چند نت زدند و گفتند نت ها را بخوان! خواندم و ایشان خوشش آمد و سپس با مدادی روی میز ریتم گرفتند و گفتند که همین ریتم را تکرار کن! من هم همان را تکرار کردم و بعد به پدرم گفت که پسر شما هوش موسیقیایی بالایی دارد و اصلا نیازی به تست و امتحان نداشت منتهی ایشان باید طبق قانون از کلاس هفتم وارد هنرستان شوند.  پدر من هم که منتظر بهانه بود، گفت که نه تو دو سال از زندگی عقب می مانی! هر چه فکر کردم که مگر قرار است سر یک تاریخ خاصی از دنیا بروم که حالا دو سال عقب بیفتم به نتیجه ای نرسیدم! خب به دنیا آمدنمان یک اتفاقی بوده است و رفتنمان هم یک حادثه است.

خیلی از صاحب نامان موسیقی همانند استاد شهناز، پرویز یاحقی، فرهنگ شریف، علی تجویدی و مجید وفادار آزاد کار کرده اند. مجید وفاداری که آثارش از پیرمرد نود ساله تا بچه های کوچک را هنوز هم جذب می کند. چهل سال از این اتفاق می گذرد من نمی دانم چرا هنوز که هنوز است آهنگ های زمان جوانی ما را اجرا می کند. «مراببوس» و «مرغ سحر» و «سلطان قلب ها» و …..

دیدار و گفتگو با میلاد کیایی
دیدار و گفتگو با میلاد کیایی

علی دهباشی: بعدها در امتحانان سراسری هنرستان قبول شدید؟

میلاد کیایی: سرانجام در امتحانات هنرستان پذیرفته و شاگرد اول شدم و در سال 1380 شورایی در وزارت ارشاد با نظارت وزارت علوم که آثار ما را مورد  ارزشیابی هنرمندان قرار داد و در این شورا درجۀ یک هنری معادل دکترای موسیقی برایم صادر شد.

علی دهباشی: در همان سال های 1340 در آموزشگاه تدریس می کردید. از مدیریت زنده یاد امیرناصر افتتاح صحبت کردید. چه ویژگی هایی در این مدیریت بود که شما در خاطراتتان بدان تأکید ویژه ای دارید؟

میلاد کیایی: امیر ناصر افتتاح سلطان تنبک ایران و در واقع حرف اول ریتم در موسیقی ایرانی و نقطۀ عطف آن بود. بسیاری آمده اند و نوازنده های خوبی بودند. موسیقی گل ها که شما با یک ارکستر بزرگ می شنوید نوازندگی تنبک آن، آن هم ریتم های سنگین 4/6 بسیار بسیار دشوار بود و کار هر کسی نبود. این استاد امروز شاگرد شاگردهایش هم استاد شده اند و متأسفانه در این کتاب نتوانستم این بخش مرگ امیرناصر افتتاح، مرگ محمودی خوانساری، خواننده ای که واقعا یکی از شریف ترین هنرمندان مملکت ما بود و بدون هیچ اضافه گویی با ذکر مأخذ نوشته بودم، بیاورم.

علی دهباشی: در مورد ورودتان به رادیو و فضای رادیو آن زمان و کسانی که موسیقی رادیو را در اختیار داشتند، برایمان بگویید؟

میلاد کیایی: رادیو یک نقطۀ عطفی برای معرفی هنرمندان بود؛ مخصوصا صبح جمعه. مثلا ویگن اولین بار در برنامۀ شما و رادیو صبح جمعه خواند و شناخته شد. بنابراین رادیو مرکزی بود که هر هنرمندی که وارد می شد شهرت پیدا می کرد و تجارب بسیاری کسب می کرد که بعدها تلویزیون آمد و برنامۀ هنرهای زیبای تلویزیون این موقعیت را ایجاد کرد. رادیو  برای بسیاری از هنرمندان یک مرکز ایدئال و برای من نوجوان بسیار مهم بود. آقایی محمد میرنقیبی دبیر شورای موسیقی رادیو بودند و در اردوهای هنری رامسر در سال 1342 که من از شرکت کنندگان در رشتۀ سنتور بودم و مقام اول را کسب کردم، حضور داشتند و من را به رادیو دعوت کردند. در شورا امتحان دادم. منتهی می بایست هر زمان که شورا می گفت باید در برنامه حضور می یافتم. اما من  دانشجو بودم و برایم مقدور نبود. پس به صورت افتخاری و عاشقانه همکاری داشتم.

میلاد کیایی از ورودش به رادیو می گوید
میلاد کیایی از ورودش به رادیو می گوید

به یاد دارم وقتی در مسابقات رامسر اول شدم، لوح خود را نزد پدرم بردم. خوشحالی در چهره اش دیدم  ولی پس از چند لحظه آن را به گوشه ای پرتاب کرد و گفت:”میلاد پررو نشی! رقبا ضعیف بودند.” اینقدر به من برخورد؛ ولی بعدها فهمیدم که چه حرف بزرگی زده است. بله ممکن بود تصور کنم کسی هستم. به یاد دارم  استاد معینی که یکی از معلمان من بودند هر زمان سنتور می زدم به من 19 می دادند. همیشه می گفتم استاد پس چه زمانی به من 20 می دهید و ایشان می گفتند که من هیچ زمان به تو 20 نمی دهم. یکبار گفتم که من آرزو دارم که بیست بگیرم و پاسخ دادند که این آرزو را به گور بخواهی برد. چون اگر بیست شوی فکر می کنی کامل شدی. بگذار برای آن نیم نمره هم که شده تلاش کنی!

علی دهباشی: اولین تجربۀ شما در بخش موسیقی فیلم به چه صورت بوده است؟

میلاد کیایی: حدود بیست و شش عدد موسیقی فیلم ساخته ام. یکی از شاگردهای من بابک بیات در بخش تئوری موسیقی و آهنگسازی بود. ایشان به خوبی آواز می خواند. منتهی چرا موفق نشد:

سال 1344 بود. خواننده ای در آن زمان با نام آقای روانبخش بودند. ایشان بعد از شهرت خب به دلیل غرور کذب اختلافاتی پیدا کردند. این بود که شورای موسیقی ایشان را از رادیو حذف کردند و آثارشان را ممنوع الپخش کردند. صدای بابک بیات بسیار به ایشان شباهت داشت. ما زحمت می کشیدیم برای بابک آهنگ می ساختیم تا بخواند اما شورا می گفت که ما اصل را کنار گذاشتیم و شما بدلش را آورده اید! خلاصه گفتیم که بابک جان شما استعداد خوبی در خوانندگی داری ولی این مشکل وجود دارد و او گفت که من ذوق آهنگسازی دارم و چند جلسه ای به نزد من آمد و تئوری موسیقی و ارکستراسیون را به صورت فشرده نزد من یاد گرفت. در مدت زمان کوتاهی نبوغش گل کرد و برای فیلم های سینمایی موسیقی ساخت و خیلی سریع پیشرفت کرد. بعد به من پیشنهاد داد که شما هم بیا و موسیقی فیلم بساز. من هم چند فیلم موسیقی کار کردم. چند تایی که گذشت احساس کردم خودم هم کم کم فیلم می شوم. خب با تایمر و کرنومتر بر روی فیلم در بخش هایی که باید موسیقی می گذاشتم تایم می گرفتم. موسیقی را می ساختم و نت را می نوشتم به استودیو می رفتیم و ضبط می کردیم اما زمانی که می خواستیم روی فیلم میکس کنیم، چند ثانیه ای کم و زیاد می شد. وقتی با صدابردار صحبت می کردم، می گفت به دور دستگاه مربوط هست و گاهی این اتفاق ها می افتد. برای حل این مشکل می توانیم چند میزان آهنگ را حذف کنیم یا …! این سخنان عجیب بود و بعد فهمیدیم خود هم فیلم می شویم. حس کردم طبیعت من با این کار سازگار نیست و از طرفی می دیدم که برخی از آهنگساز های مشهور فیلم موسیقی فیلم را ساخته اند و هزینه اش را گرفته اند و برای یک فیلم دیگر که باید یک موسیقی جدید بسازند همان بیس آهنگ قبلی را برمی دارند و تنها ملودیِ رو را تغییر می دهند و اینطور هزینه کم تر می شود و پول بیشتر  می گیرند. پس من ترجیح دادم که کار خود را بکنم و دیگر موسیقی فیلم نسازم.

محمود آموگار در گفتگو با میلاد کیایی
محمود آموگار در گفتگو با میلاد کیایی

علی دهباشی: چرا ساز سنتور را انتخاب کرده اید و چه قابلیتی در آن دیده اید و چه چیزهایی را در موسیقی توسط این ساز عرضه کرده اید؟

میلاد کیایی: تا سن 5 سالگی ردیف های موسیقی را نزد برادرم ایرج کیایی آموختم. بعد از آن حس کردم در موسیقی دچار معضل تکرار می شوم. 15  سالم بود. خب باید تا کی درآمد کرشمۀ شور را می نواختم. به پدرم می گفتم که بگذارید کار نویی بکنم و آن ها مخالف بودند و می گفتند پایت را فراتر از سنت نگذار! ولی خب سن نوجوانی بر سنت غلبه کرد و نوآوری به خرج دادم. هر بار که در برنامه های زندۀ تلویزیونی یا رادیویی دعوت می شدم و ساز سنتور می نواختم، فردای آن روز مغازه های ساز فروشی با من تماس می گرفتند که امروز چندین سنتور فروش رفته است و به عنوان هدیه یکی برای شما کنار گذاشته ایم. البته لازم به ذکر است که جوان ها به شیوۀ نوازندگی من علاقه داشتند و مسن ها مخالف بودند و به خون من تشنه! زمانی که هنوز اردوان کامکار یکی از نوابغ نو نوازی به دنیا نیامده بود، برادرش هوشنگ کامکار که ساز تخصصی اش سنتور بود از طرفداران سبک نوازندگی من بود و اوقاتی که از کردستان به اردوهای رامسر می آمد از کارهایم تعریف می کرد. به یاد دارم در این اردوها محمدرضا لطفی از گرگان و مجتبی میرزاده، نابغۀ ویولن نوازی از کرمانشاه می آمدند. چه ناباورانه این عزیزان را از دست دادیم. البته باید به سلامتی خود بیشتر توجه می کردند. خود من هفته ای چند روز ورزش می کنم. کوه و شنا و ورزش های سبک. و به تغذیۀ خود اهمیت می دهم.

به هر حال جوان ها علاقه مند بودند تا اینکه اتفاقی افتاد. شبی در یک ضیافتی در سن 19 سالگی میهمان بودم و حدود هفتاد نفر از بخش فرهنگ و هنر و شعر ادبیات در این جمع حضور داشتند. آن شب چه نیرویی سراغ من آمده بود! چون ما تابع آن و آنیت هستیم. و من  زمانی که پشت ساز می نشینم اگر نتی نباشد نمی دانم چه خواهم نواخت. وقتی هم از من سئوال می کنند، پاسخ می دهم که ببینم سازم چه کوکی است؟ یا خودم چه کوکی هستم. آن شب یکی از شب هایی بود که نواختم و قطعه تمام شد و دستی برای من زدند. بعد از من یک پیرمردی آمد و سه تارش را به دست گرفت. چند بخش کوتاه را زد و در آغاز کارش همه متأثر شدند و شروع به تعریف و تمجید کردند. خیلی متعجب شدم. خب ملودی خاصی را ننواخت اما من مدت زیادی هنرنمایی کرده بودم. آن شب تا صبح خوابم نبرد که این استاد چه کرد که من نتوانستم! نزدیکی های سحر بود که پاسخ این سئوال به ذهنم رسید که او توانست که با همان حس خود پل ارتباطی با قلب شنوندگانش برقرار کند. من با آن همه مانورهایی که داده بودم، نتوانستم. خب دوباره به این اصل برگشتم که هنر با آرتیست بازی فرق می کند. و این باعث شد دوباره به مسیری بازگردم که کمی پختگی داشته باشم.

علی دهباشی: خب نوآوری داشتید در سنی و امروز بخش مهم موسیقی ما، سال هاست مسئلۀ مدرن شدن است و اینکه موسیقی دان های ما بتوانند خارج از سنت هایی که بوده کارهایی را انجام دهند که در عین حال اصول موسیقی حفظ شود. این فاصلۀ بین مدرن شدن و سنت را چگونه می بینید؟

میلاد کیایی: من با هر نوع نو آوری موافقم. اما قضاوت را زمان می کند. ما نباید در مورد کارهای نو، پیش داوری کنیم. یک مثال برایتان می گویم: به یاد دارم یازده سال داشتم و یک اهنگساز آمریکایی یهودی مرتب شیوۀ خود را در برنامه ای تبلیغ می کرد. می دانید که ما هفت نت داریم: دو، ر، می، فا، سل، لا، سی، دو. این هفت نت دارای فاصله های یک پرده و نیم پرده هستند که دو فاصلۀ «می» تا «فا» و «سی» تا «دو» نیم پرده هستند و باقی یک پرده. خب از طرفی هم باید گفت که موسیقی از طبیعت گرفته شده است. و در واقع آهنگساز به معنای واقعی وجود ندارد؛ بلکه این آهنگ است که به شخص الهام می شود. و موسیقی از طبیعت استخراج می گردد. در طبیعت که افلاطون نخستین موسیقی دان تاریخ، اکتاو و گام را کشف می کند و فواصل بین نت ها را پیدا می کند. حال این شخص آمریکایی نیم پرده ها را حذف کرده و همه را پرده به حساب آورده و تعداد نت ها را 6 نت اعلام کرده بود. چقدر تبلیغ می کرد و آهنگ می ساخت. اما خب به دو سال نکشید که آثار این شخص طرفداران خود را از دست داد. و مورد پذیرش جامعه قرار نگرفت. و خود هم دیگر رفت و نامی از او باقی نماند. خب در آن زمان بزرگان موسیقی با تئوری او مخالف بودند اما این زمانه بود که قضاوت کرد و قضاوت زمانه فراموش کردن او بود. البته نباید فراموش کرد که با حفظ ارزش های فرهنگی و سنتی باید نوآوری به خرج داد.

نمایی دیگر از گفتگو با میلاد کیایی
نمایی دیگر از گفتگو با میلاد کیایی

علی دهباشی: از آشنایی با مجید وفادار و خانم دلکش برایمان بگویید؟

میلاد کیایی: اگر فیلم «عروس فراری» را ببینید که خانم دلکش بازی می کرد و اولین فیلم سینمایی رنگی سینمای ایران در سال 1336 بود، در آن فیلم من در سن 12 سالگی با خانم دلکش دهل می زنم و ایشان آهنگ «سحر که از کوه بلند جام طلا سر می زنه» که آهنگش هم از مجید وفادار بود، می خوانند. اساتید هنر بسیار بودند. و همگی دارای ویژگی های بسیار. به یاد دارم در سال 1345 رادیوی «هنر برای مردم» رفراندومی بین هنرمندان موسیقی گذاشت که این رأی ها به دو نفر همایون خرم و علی تجویدی رسید. بالاخره هر دو برنده شدند و تجویدی مدال طلا گرفت و خرم مدال پلاتین را دریافت کرد.

در بخش دیگر از این مجلس میلاد کیایی به سؤالات حاضرین پاسخ گفت:

-آیا سنتور فعلی را برای نوازندگی و آهنگسازی در موسیقی امروز کافی می دانید یا نیاز به تحول و نوآوری خود ساز می بینید؟

میلاد کیایی: خیر کامل نیست. این ساز حتما باید دستخوش یک سری تحولات شود خب به هر حال هفتاد سال تجربۀ نوازندگی من، معادل هفتاد و دو سیم سنتور نشان می دهد که می باید این ساز دستخوش یک سری تحولاتی شود. طبق استاندارد این ساز هشت خرک بیشتر نیاز ندارد. حالا اگر از این موضوع بیرون بیاییم. می تواند بیشتر از هشت باشد. و برای اینکه کروماتیک شود و بتوان هم زمان گام های مختلف را نواخت باید این تغییرات صورت بگیرد. البته کارهایی هم شده است و خود من هم کارهایی در این زمینه انجام داده ام اما نباید فراموش کرد که در موسیقی ردیف ایرانی حرف اول را حس می زند نه علم. حتی سنت گراها با نت موافق نیستندو معتقدند که باید موسیقی ردیفی ایران سینه به سینه آموخته شود.. حرفشان درست است اماحرف آن هایی هم که نت نوشته اند هم درست است. همانند مرتضی خان معروفی پدر جواد معروفی که تمام عمرش را صرف نوشتن ردیف های موسیقی به شیوۀ نت می کند. هر دو به نظر من باید باشد. چون نت نویسی فراموش نشود. گوشۀ جامه دران که امروز در آواز افشاری و بیات ترک و اصفهان داریم آیا همان جامه درانی است که باربد اجرا می کرده است؟ خب جامه دران اصلی به فراموشی سپرده شده است. سینه به سینه چیزی به ما رسیده است که نهایتا هر چه می خواهیم این جامه دران را بر روی ساز اجرا کنیم، چهار پنج دقیقه بیشتر نمی شود. در حالیکه در روایات آمده است که باربد آن را حدود یک ساعت اجرا می کرده است. بدین شیوه که ابتدا بخشی را می نواخته که همه شاد می شدند. دوم آرم آرام احساسشان را به سمت افسردگی و حزن می برده است. در سومین بخش جامه اشان را می دریدند و در مرحلۀ چهارم به خواب سماع می رفتند. البته فقط روایت است و در آن زمان خط نتی نبوده و هنوز چیز مکتوبی از آن نداریم. پس نت لازم است تا برای آیندگان  باقی بداند اما در موسیقی ایرانی حرف اول را حس می زند.

سنتورنوازی استاد میلاد کیایی
سنتورنوازی استاد میلاد کیایی

– در زمینۀ آموزش موسیقی به کودکان و نوجوانان با توجه به شرایط فعلی که در بخش های آموزش و پرورش توجهی بدان نشده است، چه توصیه ای دارید؟

میلاد کیایی: به یاد دارم که زمانی از میهمانی به خانه می آمدم که سنتورم را پشت تاکسی جا گذاشتم. آن سنتور امروز در موزۀ موسیقی است. آن شب تا صبح خوابم نبرد. تاکسی هم از آن بنزهای قدیم بود و کرایه هم پنج زار. به دنبال سازم رفتم اما چیزی نیافتم. خلاصه پیدا نشد و با ناراحتی به خانه بازگشتم و برادرم گفت که میلاد مژده بده! راننده ساز را آورده است. از مغازه ها پرس و جو کرده و گفته اند که در امیریه فلان کس ساز سنتور می نوازد. احساس عجیبی داشتم که راننده چقدر مرد بزرگی بوده است و می توانست این ساز را پنجاه تومان بفروشد ولی آن را به من بازگردانده است. این خاطره گفتم تا بگویم که امروز کم تر محلی است که اهل آن نوازندۀ موسیقی نداشته باشند. گویی هنر لازمۀ زندگی شده است. امروزه هر کسی در هر بخشی فعالیت کند چه مهندس و چه دکتر و چه اهل فنی باشد اگر هنر نداشته باشد می گویند که بی هنر است. بگذارید فرزندانتان یک بخشی از هنر را بیاموزند.

چرا موسیقی ما آنطور که باید و شاید مطرح نمی شود آیا تنها دلیلش همان بی کلام بودن است یا دلایل اجتماعی هم در این امر دخیل است؟

میلاد کیایی: ما ملت بافرهنگی هستیم و در این شکی نیست ولی چرا نباید در بخش های مختلف اجتماعی و فرهنگی از اساتید خود یاد کنیم؟ چند وقت پیش در جمهوری آذربایجان به کنسرواتوار این کشور دعوت بودم. وقتی پول رایج آن ها را دیدم -مکانی که زمانی استانی از ایران بوده است- طرحی از تار و کمانچه و دف روی آن چاپ شده بود. چرا در پول های رایج ما عکس فردوسی و سعدی و استاد صبا و کلنل وزیری نیست؟ نقطۀ عطف موسیقی ایران کلنل وزیری است که شاگردی چون صبا را تربیت می کند. چرا نام خیابان های اصلی امان به نام این بزرگان نیست؟

-شما فرمودید شما موسیقی بی کلام را به موسیقی با کلام ترجیح می دهید. خب اینجا تناقضی وجود دارد که در سخنانتان تماما اشاراتی به موسیقی با کلام داشتید که ماندگارند. و در مورد جدا از مشکلاتی که وجود داشت و دانش سینماگران ما از درک موسیقی کم بود ولی واقعیت این است که موسیقی های فیلم هم از وقتی برای ما ماندگار شد که همچون گنج قارون با کلام شد که هنوز هم هست. موسیقی ما وقتی کامل می شود که همراه با شعر باشد. آیا اینطور نیست؟

میلاد کیایی: موسیقی با کلام هر چقدر هم که زیبا باشد دو بار سه بار که شنیده شود، خسته کننده می شود. ولی بی کلام متن زندگی آدم است. نه این که خدایی ناکرده موسیقی با کلام بی ارزش باشد بلکه اجرایش یکنواختی ایجاد می کند. در دورۀ رنسانس اروپا هفت هنر تصویب شد. هنر اول موسیقی نام گرفت نه شعر. در سطح جهان هنر اول موسیقی است. من نمی گویم که موسیقی با کلام خوب نیست یا ماندگار نیست بلکه می گویم آثار جاادانۀ موسیقی در جهان ماندگار است. آن شعر در واقع خاطره ای است که شما از آن سخن می گویید و خاطره آفرینی می کنید. اما تکرار آن ذهن را خسته می کند. نه اینکه خدایی ناخواسته شعر روح می دهد، ولی آن نوع موسیقی که جهانی می شود و جاودانه می ماند موسیقی بی کلام است.

در این بخش مصطفی بادکوبه ای که در میهمانان حضور داشت در تکمیل سخنان دکتر کیایی چنین گفت:

“زبان موسیقی زبان احساس است و وقتی شعر بر روی آن قرار گیرد، ناگهان موسیقی سقوط می کند. چون شعر محدودیت های مختلفی دارد. یکی اینکه هم زبان های آن شعر را می فهمند اما غیر هم زبان ها معنای آن را متوجه نمی شوند. دوم اینکه هم دردها می فهمند و غیر هم دردها نمی فهمند. علت اینکه موسیقی ایران جهانی نشده است این وزنۀ سنگین شعر است که بر پای موسیقی افتاده است. ای کاش عزیزانمان خیلی جلوتر از شما به این باور می رسیدند که موسیقی ما باید با دنیا ارتباط برقرار کند و مخاطبان حرفه ای بسیاری در دنیا را به خود جذب کند. شعرهای ما بسیار اشعار عالی ای هستند اما باید توجه داشت که شاعر بر اساس یک خاطره سخن می گوید و اینکه کسی با این خاطره آشنا نیست، پس شعر هم پذیرش نخواهد داشت. شعر زبان مشترک و موسیقی حس مشترک است.  

سپس محمود آموزگار در ادامۀ سخنان مصطفی بادکوبه ای بیان داشت که:

“اول موسیقی بی کلام ایجاد شد چراکه موسیقی از طبیعت گرفته شده است. بعد در تکامل، کلام بدان اضافه شد. آثار شاخص موسیقی در غرب موسیقی بی کلام است. در سیر تاریخی هم اول موسیقی بی کلام ساخته شده است. گمان می کنم دلیل اینکه جهان با ادبیات ایران آشنا نیست یا معنای اشعار را در بخش تصنیف ها متوجه نمی شود. یک موضوع دیگری است. اگر امروز دقت کنید می بینید که ترجمه هایی از اشعار مولوی در امریکا هست که خانم مدونا از شعرهای ایشان آواز می خواند. من فکر می کنم موضوع مهم این است که ادبیات ایران وارد بازار جهانی نشده است. و آن قسمتی که صورت گرفته توسط ایرانی ها نبوده است. ما باید در این جهت بکوشیم نه اینکه آن را از موسیقی حذف کنیم.

در پایان سردبیر مجلۀ بخارا از استقبال مخاطبان غیر فارسی زبان از کنسرت های استاد شجریان اظهار داشت:

” کتاب موسیقی شعر مرحوم حسینعلی ملّاح و استاد شفیعی کدکنی را خوانده ام. این بحث شعر و موسیقی و موسیقی شعر طولانی است و بحث مهمی است که باید در جلسه ای بدان پرداخته شود اما  از سوی دیگر ذهن غربی با ذهن ما تفاوت عمده دارد. موسیقی غربی وارث یک دورۀ بزرگ عصر روشنگری و رنسانس است و تربیت ذهنی غربی است که با آن نوع موسیقی رابطه برقرار می کند اما با این وجود بارها دیده ایم که در کنسرت های آقای شجریان در کپنهاک که مخاطبان خارجی که فارسی نمی دانستند، تحت تأثیر صوت آقای شجریان قرار گرفته بودند یا در نمایش شمس پرندۀ خانم صابری این واکنش ها را از مخاطبان خارجی می دیدیم.

در بخش دوم این مجلس دکتر میلاد کیایی قطعه ای را در  راست پنجگاه با سنتور برای میهمانان حاضر در این نشست اجرا کرد.