یادداشتهای سفر تورنتو/علی دهباشی

یادداشتهای سفر تورنتو(1)
چهارشنبه 19 جولای 2017 بیست وهشتم تیر 1396
برای چند سخنرانی و دیدار با پروفسور رضا راهی تورنتو شدم. افتخار همسفری با مدیر فاضل نشر آمه و ریاست اتحادیه ناشران را دارم. همو بود که مرا متوجه کرد در ساعت ده شب سه شنبه ورنه به اصطلاح پرواز !! را از دست داده بودم. تصورم این بود(بر اساس تاریخ بلیط لوفت هانزا) چهارشنبه نوزدهم جولای. شنیده بودم و دیده بودم که گاهی این اشتباه متصور می شود و از دوازده شب که روز بعد آغاز می شود را در نظر نمی گیرند . اکنون خود دچار این اشتباهی شدم که از نظر من از طرف دیگران تعجب برانگیز بود!!به سرعت و با عجله بساط سفر را جمع کردم و حالا درشب اول می بینم خمیردندان اوردم مسواک را فراموش کردم و ازین قبیل…….

هفت ساعتی در فرودگاه فرانکفورت توقف داشتیم و بعد دریک پرواز هشت ساعته رسیدیم به تورنتو. در راه از همنشینی و همصحبتی با اقای محمود آموزگار بهرهها بردم .ایکاش ایشان خاطرات جوانی خود را که سراسر تجربه اجتماعی و آموزنده هست بر روی کاغذ بیاورند که حافظه هست و فراموشی!

در فرودگاه فرزند برومند ایشان بهروز به استقبال آمد که سالهاست در اینجا تحصیل کرده و به کار مشغول است. من را به هتلNovTEL رساندند که تقریباً در وسط شهر تورنتو در محلهNorth york قراردارد.
در راه از خیابان یانگ که میگویند طولانیترین خیابان دنیاست عبورکردیم. یادی کردم از دکتر باستانی پاریزی که تابستانها را عموماً نزد دختر و داماد و نوهاش در این شهر میگذراند. در یکی از سفرهایم به تورنتو که مصادف بود با ایام اقامت ایشان، ساعتی را با ایشان در همین خیابان طولانی جهان(میگویند 86کیلومتر) است پیاده قدم می زدیم . از استاد پرسیدم شما که هر جا باشید کرمان را به نوعی به آن محلی یا موضوع وصل می کنید، برایم جالب است اینجا در این سوی اقیانوسها ودریا چگونه می خواهید کرمان و پاریز را به خیابان یانگ وصل کنید !؟ فرمودند پاییز که برگشتم در کتاب تازه که اتفاقا درباره این خیابان حکایتی دارم خواهی خواند.
یادی از دکتر باستانی پاریزی هنگام عبور از طولانی ترین خیابان جهان در تورنتو……. و یادداشت استاد در عکسی که از خودشان برایم نوشتند:
برای یادبود تقدیم می شود به دوست بسیار بزرگوارم نویسنده صاحب نظر ، حامی و مشوق اهل قلم صاحب بی تاج و تخت بخارا و سمرقند حضرت اقای علی دهباشی .
یادگار دوستی های بی شائبه
باستانی پاریزی
اسفند 1383
یادداشتهای سفر تورنتو(2)
پنجشنبه 20 جولای 2017 بیست و نهم تیر 1396
سفر به اوتاوا و دیدار با پروفسور رضا

امروز صبح به لطف دوست فاضل و ارجمندم، محمدرضا فرطوسی، سفر به اوتاوا و سعادت دیدار و گفتگو با پروفسور رضا دست داد. از هتل محل اقامت من در مرکز شهر تورنتو تا منزل استاد در اوتاوا چهار ساعت و نیم در راه بودیم.البته یک توقف ده دقیقه ایی برای صرف قهوه داشتیم. دختر استاد، شریعه که به او ماری نیز میگویند و فارسی خوب می فهمد و کلماتی را هم گاهی به فارسی بیان میکند در بین راه تلفن کرد که به منزل او برویم زیرا همسر استاد در بیمارستان بستری و امکان پذیرایی در منزل او بیشتر هست. البته ما را به ناهار دعوت کردند که عذر خواستیم و ساعت دو بعد از ظهر به خانه دختر ایشان در یکی از محلات زیبا و پردرخت اوتاوا وارد شدیم. استاد در سالن پذیرایی منتظر ما بودند.بعد از احوالپرسی فرمودند که : ” من شما را همواره آمباسادور فرهنگ ایران معرفی کردم ” سپس به مقالات بخارا اشاره کردند که حکایت از مطالعه دقیق استاد میکرد. سلام و عرض ارادت دکتر شفیعی کدکنی را خدمت استاد بیان کردم. بسیار خوشحال شدند و احوال استاد شفیعی را جویا شدند. اشاره کردند که در ایامی که دکتر کدکنی در پرینستون بودند دو سه مرتبه تلفنی باهم گفتگو کردند و قرار بود دیداری داشته باشند که با بازگشت دکتر به ایران این دیدار انجام نشد.فرمودند بهترین جانشین استاد بدیع الزمان فروزانفر را دکتر شفیعی کدکنی می دانند. اولین مقاله را در بخارا با مطالعه آنچه شفیعی کدکنی نوشته اغاز می کنم.

از پروفسور رضا پرسیدم چند سال دارید؟ فرمودند یکصد و دو سال. و بعد خاطرات بسیار جالبی از اولین سفر خودشان به امریکا در1943 بیان کردند که در نسخه چاپی این یادداشتها در بخارا میآورم.
صحبت مرحوم مریم میرزاخانی شد. گفتند نام او را شنیدم و هرگز ملاقاتی با او نداشتند. اما از حق شناسی این دختر خاطره ایی نقل کردند . چند سال پیش فرزندان استاد برایشان جشن تولد گرفته بودند در منزل. تلفن زنگ می زند و یکی از فرزندان می گوید خانم میرزاخانی میخواهد صحبت کند . فرمودند گوشی را گرفتم ضمن احوالپرسی این دختر گفت نمره شما را به سختی یافتم و میدانم امروز تولد شما هست .عرض تبریک داشتم. خود را وامدار کتابها و مقالات شما میدانم. …….بعد ادامه دادند از خبر بیماری و مرگ این دختر بی نهایت متاثر هستم.

از خاطرات خود در دوران ریاست دانشگاه تهران گفتند . از عشق و علاقه خود به شاعران بزرگ زبان فارسی یاد کردند و جای جای با نقل ابیاتی از حافظ و سعدی و فردوسی سخنان خود را مستند میکردند.
دیدار و گفتگو با پروفسور رضا میتوانست ساعت های دیگر ادامه داشته باشد. اما می باید چهار ساعت و نیم دیگر میراندیم تا به تورنتو برسیم و از سوی دیگر رعایت خستگی ایشان را باید میکردیم . اجازه گرفتیم و از حضورشان مرخص شدیم تا سر پلههای خانه ما را بدرقه فرمودند و به امید دیدار در تهران به یکدیگر گفتیم…….
