گزارش دیدار و گفتگو با نیر طهوری/ پریسا احدیان

صبح روز پنجشنبه، بیست و یکم اردیبهشت ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، کتابفروشی آینده در هشتاد و هشتمین نشست خود با همراهی مجلۀ بخارا، میزبان «دکتر نیر طهوری» بود. این جلسه به مناسبت انتشار کتاب «چراغست این دل بیدار» با حضور دکتر ژاله آموزگار ، دکتر حمیدرضا شعیری و دکتر امیر مازیار برگزار شد.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست، با اشاره به کتاب شعر تازه منتشر شدۀ دکتر نیر طهوری به بخش های مختلف کارنامۀ کاری و زندگی ایشان پرداخت و گفت:

“خانم دکتر طهوری تحصیلات دانشگاهی را در رشتۀ معماری دانشگاه شهید بهشتی و پژوهش هنر دانشگاه تهران گذرانده اند. پایان نامۀ دکتری ایشان با عنوان «اعلام پایان هنر در دورۀ جدید» در جشنوارۀ فارابی (سال 1386) حائز رتبۀ دوم در رشتۀ «فلسفه، دین، کلام، اخلاق و عرفان» شد. وی از سال 1380 در دانشگاه های گوناگون کشور به تدریس در رشته های مختلف هنری مشغول بوده است. تاکنون ده ها مقالۀ پژوهشی، تألیفی و ترجمه به قلمشان در تعدادی از نشریات تخصصی هنر و معماری منتشر شده  و مجموعه مقالاتی در موضوع حکمت هنر اسلامی با عنوان «ملکوت آینه ها» (انتشارات علمی فرهنگی) به چاپ رسیده است.

ایشان در فاصلۀ 1388 -1394 در عضویت هیئت علمی پژوهشکدۀ هنر فرهنگستان هنر بودند، و هم اکنون در دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات تهران ضمن تدریس و برعهده داشتن مدیریت گروه پژوهش هنر در رشتۀ معماری نیز به فعالیت علمی و آموزشی اشتغال داشتند.”

در ادامه سردبیر مجلۀ بخارا، از استادان ژاله آموزگار، حمیدرضا شعیری، امیر مازیار و نیر طهوری دعوت کرد تا در نشستی به گفتگو بپردازند:

علی دهباشی: لطفا از دوران کودکی و نوجوانی تا دنیای پژوهش ها و شعرهایتان برایمان بگویید؟

نیر طهوری: به من گفتند بگو  که هستی و چه هستی و از کجا آمدی؟ متولد آبادان هستم. پدر و مادر من بومی آبادان نبودند، اما بخاطر شغل پدرم که در دهۀ بیست در شرکت نفت کار می کردند، ما در این شهر زندگی می کردیم. دوران دبستان خود را در این مکان به پایان رساندم. دهۀ 50 به تهران آمدم و این شانس را داشتم که در دوران دبیرستان در حضور معلمی بودم که خداوند روحشان را قرین رحمت کند: آقای مرحوم رحیم ذوالنور که بذر خیلی از مفاهیم ادبی و عرفانی را در دل نوجوان ما کاشتند. دانشگاه را با رشتۀ معماری در دانشگاه شهید بهشتی شروع کردم و از بدو آغاز دورۀ تحصیلم به دلیل وقوع مسائل تاریخی آن دوران، از آنچه که باید به عنوان دانشجوی معماری دنبال می کردیم دور و با مسائلی که از هر طرف ما را به احاطۀ خود می گرفت، روبرو شدیم.

استادان: امیر مازیار، ژاله آموزگار، نیر طهوری و حمیدرضا شعیری
استادان: امیر مازیار، ژاله آموزگار، نیر طهوری و حمیدرضا شعیری

هشت تا نه سال وقفه بین دورۀ تحصیلی ام بود تا اینکه تحصیل در رشتۀ پژوهش هنر را در دانشگاه تهران شروع کردم. و در خدمت خانم دکتر آموزگار و اساتید دیگرم، جرقه های دیگری در ذهنم خورد که به جان و دل من تصویری دیگر بخشید. فرهنگ و ادبیات ایران باستان که در خدمت خانم دکتر بودم و عشق به این فرهنگ و آن دانۀ کوچکی که در دل کسانی همانند من بود ایشان آبیاری کردند. آقای دکتر شهرام پازوکی که عرفان و فهم، سنت و هنر سنتی، معرفت و معرفت عرفانی و دینی، فلسفۀ غرب و شرق را به ما آموختند و من تا همین امروز هم هر جا که عزیزان باشند در خدمتشان هستم و بخصوص تا سال های اخیر هم در کلاس اساتیدم شرکت می کردم.

تز دکتری خود را با  دکتر شهرام پازوکی و دکتر داریوش شایگان و خانم دکتر آموزگار گذراندم. در سال 86 برندۀ جایزۀ فارابی در دورۀ اول شدم. این نوشته در مورد هنر غرب بود و  فلسفۀ هگل (پایان هنر) را توضیح می داد که در بخش های نقد ادبی آثار خود هنرمندان مدرن بخصوص آوانگارد و نقد هنر شکل می گرفت و البته بخش اول بخش فلسفی بود که متأسفانه علی رغم اینکه سال ها از نگارش آن می گذرد اما هنوز به دست چاپ سپرده نشده است.

علی دهباشی: از تولد کتاب «چراغست این دل بیدار» برایمان بگویید؟

نیر طهوری: خب من یک معمارم ادیب نیستم و این یک مجموعۀ شعر است. خب شعر چیزی نیست که آدم اراده کند و آن را بنویسد یا به زبان بیاورد. خود به خود متولد می شود و اگر نخواهد در ذهن بیاید هر چقدر هم تفکر کنید هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. من کسی نبودم که شرایط شاعرانگی یا شعر ادبی را آموخته باشم. من معماری را آموخته بودم و برایم جالب بود که در فلسفۀ هنر  بررسی کنم که چگونه هایدگر معماری را با شعر پیوند می دهد  و بعد شاعران بزرگی که از آن ها یاد می کند و این پیوستگی را بین هنر ، معماری، شعر و فرهنگ و عالمی که هر یک از ما داریم -که جدا از آن مجموعه نیست- را توضیح می دهد. باید از دکتر پازوکی تشکر کنم که اولین چیزی که از من خواستند این بود که یکی از مقالات مهم هایدگر که در مورد معماری را بررسی کنم و آن سرآغاز یک سری از مقالاتم دربارۀ فلسفه و ربط آن به معماری و شاعرانگی بود. مقاله ای هم در این مورد،  بانام «سکونت شاعرانه، ساختن جاودانه» نوشتم.  این توضیح را دادم که ببینید واقعا سکونت شاعرانه یعنی چه؟

دکتر نیر طهوری از سالهای تحصیل و استادان خویش سخن گفت
دکتر نیر طهوری از سالهای تحصیل و استادان خویش سخن گفت

 

خب من هیچ مهارتی در شاعری ندارم  تنها راهبرد من علاقه ای بوده که از کودکی به شعر داشتم و این شور را پدرم در دل ما کاشت. پدرم همیشه دیوان حافظی در دست داشت و هر زمان او را می دیدم که در اتاق خودشان بود، حافظ می خواند.  به یاد دارم در زمان نهار یا شام، ایشان با غزلی از حافظ می آمدند و ابیاتی از آن غزل خاص را برای ما تکرار می کردند و آن چیزهایی که در موردش چیزی در ذهن داشتند بیان می  کردند. بنابراین این مفاهیم در ذهنم بود تا اینکه به فراخور تخصص خود در دانشگاه های مختلف رشته های مختلف را درس می دادم و در این تدریس من  نه معمار بودم و نه هنرمند بلکه باید هر دو می بودم. باید یک جایی معمار می شدم و در جایی دیگر هنرمند. باید تمام بخش ها را درس می دادم و این تزها ده سال در ذهن و زبان و دل من می چرخید. تا اینکه این کتاب «ملکوت آینه ها» که شامل مجموعه مقالات من در مورد هنر  و حکمت هنر اسلامی است، منتشر شد.  متأسفانه مقالاتی که در مورد هنر مدرن نوشته شده، هنوز یک جا جمع نشده است.

من شاعر نیستم اما خیلی به شعر علاقه مند هستم. همۀ دانشجوهایم که امروز اینجا هستند و  می دانند که مفاهیم هنر را چه بسا هنرهای سنتی  که در خدمتشان بودم حتما با شعر همراه می کنم تا مفاهیم این هنر را نشان بدهم. ناگزیر باید از زبان آغاز کنیم و از آنچه که بزرگترین شاعران ما گفته اند. فراموش نکنم که نقش دکتر داریوش شایگان در شکل دادن اندیشۀ عرفانی- فلسفی و فرهنگی- هنری من بسیار مهم بوده است. چنانکه مقالات ایشان  از جمله یکی از مهم ترنی آن ها: «در جستجوی فضاهای گم شده» یکی از مطالبی بوده است که در حدود ده سال تدریس کردم.

در بخشی دیگر دکتر ژاله آموزگار از نشست ها و جلسات مجلل بخارا و مدیریت علی دهباشی گفت:

“آقای دهباشی بخصوص تخصص خاصی در یافتن و مطرح کردن چهره های برتر دارند. من فکر می کنم اگر قرار است جایزه ای در این خصوص طراحی و برنامه ریزی شود، باید این جایزه به اسم دهباشی باشد برای شکار کردن و جستن و یافتن این بزرگان. کار ایشان کاری است کارستان! در مورد کسانی صحبت کردند که شاید زمانی صحبت تابو بود و هیچکس حق نداشت د موردش صحبت کند. ایشان مقاومت کردند و فکر می کنم خدمت فرهنگی آقای دهباشی نمی خواهم بگویم بی نظیر  اما بسیار ارزنده است. و من از این نظر از ایشان به عنوان یک ایرانی تشکر می کنم.

وی در ادامۀ سخنانش از  خصایل اخلاقی و علمی نیر طهوری دانشجوی دیروز خود گفت:

“این بار ایشان بانویی را برگزیدند. که پژوهشگری ارزنده است و استادی مسئول و تلاشگر. اما در کنار شخصیت علمی اش روحی پراحساس و سینه ای پرسوز دارد و مناسبت امروز هم بیشتر در راستای این جنبه از شخصیت اوست که خود بسیار درخور توجه است. چون دانشمند خشک بی‌احساسی که زیبایی ها را نبیند، غمی در دلش ننشیند و با کودکان نخندد و با دلدادگان هم‌آوا نباشد تنها یک دانش آموخته در کتابخانه است.

 دکتر ژاله آموزگار به خصایل اخلاقی و علمی نیر طهوری پرداخت
دکتر ژاله آموزگار به خصایل اخلاقی و علمی نیر طهوری پرداخت

اما آشنایی من با خانم طهوری تقریبا به هفده سال پیش بازمی گردد. بانوی زیبا و جوانی را به یاد می آورم در کلاس اساطیر در دورۀ دکتری پژوهش هنر دانشگاه تهران. در یک جمع نه نفره و او تنها بانوی کلاس است. با یک دنیا حرارت و شور برای دانستن و آموختن. از آن مستمع هایی که صاحب سخن را بر سر شوق آورد! ما با او و هم دوره هایش سرزمین های مصر و بین النهرین و هند و یونان درنوردیدیم. از وادی زیبای اساطیر ایران گذشتیم. شاید من چندان مطلب تازه ای بر دانسته های این گروه دکتری نیفزودم اما مثل غالب کلاس های من تخم محبت بر آن کاشته شد و به دنبال فضای صمیمانۀ  کلاس و علاقۀ خاص خانم طهوری به بیشتر دانستن رشته ای عاطفی ایجاد شد و این رابطه تا امروز ادامه داد.

یکی ازخوشبختی های من در زندگی دمساز شدن و ایجاد رابطه ای عاطفی و دیرپا با بسیاری از دانشجویان بوده است که بعد بیشتر آن ها اساتید برجسته و پژوهشگران بنام شدند. من با علاقه موفقیت هایشان را دنبال کردم و از پیشرفت هایشان احساس غرور. نیر طهوری یکی از آن هاست. در دوران تحصیل خوش درخشید. یکی از بهترین پایان نامه های دکتری را عرضه کرد. هرگز از پژوهش باز نایستاد. گرچه بسیار کم تر از آنچه که لیاقتش را داشت به دست آورد و در پیچ و خم مسائل اداری و استخدامی ناکامی هایی دید. ولی نا امید نشد و همچنان سعی کرد باز هم بداند و بداند و اکنون خوشبختانه استاد موفقی است که برای دانشجویانش حرف های تازه برای گفتن دارد و چون هرگز از خواندن و جستجو کردن و در هر سفری به دنبال ریزه کاری های هنری گشتن باز نایستاده است. هر بار از سفر باز می گردد کوله باری از تازگی های موزه ها و آثار هنری برای بازگو کردن دارد. و چه خوب که در کنار این شخصیت علمی، روح حساسش نیز خودی نشان داده است.  برای شعر سرودن فرصتی می یابد و احساسات لطیفش را بیان می کند. امیدوارم این پشتکار و این روح جستجوگری زمینۀ احساسی را همیشه داشته باشد و همچنان خوش بدرخشد.”

دکتر شعیری با اشاره به علم نشانه شناسی و بررسی اشعار نیر طهوری بر اساس این علم سخن گفت و بیان داشت:

اجازه دهید سخنم را با ارجاع به بزرگانی از حوزه زبان آغاز کنم.  رولان بارت می گوید، به محض اینکه قلم بر کاغذ می بریم تاریخ جلوتر از ما حرکت کرده است! و چیزی را به دست و قلم تحمیل می کند که راه فراری نیست. منظور او این است که آنچه بر پشت قلم نشسته است همواره بدون اینکه محسوس باشد، جلوتر از قلم حرکت می کند و اینگونه است که نقش تاریخ  و آنچه را که زندگی کرده ایم، یعنی گذشته ما به شکلی در نوشتن پدیدار می گردد.

دکتر حمیدرضا شعیری با استفاده از نشانه شناسی به بررسی اشعار نیر طهوری روی آورد
دکتر حمیدرضا شعیری با استفاده از نشانه شناسی به بررسی اشعار نیر طهوری روی آورد

 ویگتنشتاین زبان را بازیِ بی انتها می داند و سوسور از معمای هراس انگیز زبان صحبت می کند و زبان را رازی بی پایان می شمارد و من خود شخصا زبان را جعبۀ سیاه پیدا نشده ای می دانم که همواره به دنبال آن می گردیم و اگر این جعبۀ سیاه پیدا شود، خدا می داند درونش چه چیزهایی نهفته است. زبان هم راز است و هم هویدا. هم آشکار است هم ناپیدا، هم واقعیت است و هم کپی. و به قول اومبرتو اکو به محض اینکه وارد دنیای نشانه می شویم چیزی را از جهان بیرون کپی می کنیم و این کپی در واقع ما را از واقعیت بیرونی دور می کند. اما همین کپی می تواند از هر واقعیتی واقعی تر باشد اگر آنِ زبان یعنی وجه شهودی آن را بر ما هویدا کند. و به قول گرمس بنیانگذار معناشناسی جدید، زبان امری است که همواره مثل پرده ای یا دودی که روی چیزی را فراگرفته است همه چیز را می پوشاند. به همین دلیل هر بار که ذره ای از این پرده را کنار بزنیم ذره ای هم از دنیای کوچک آن هویدا می شود و اینکه تا چه  حد موفق باشیم و تا چه حد بتوانیم پشت زبان را ببینیم، به هر فرد و موفقیت هر شخص بستگی دارد. به هر حال آنچه که می خواهم بگویم این است که زبان عمق ناپایان دارد و ابعاد آن کشف ناشدنی است.

تصویر روی جلد کتاب خانم طهوری در کنار عنوان در واقع نشان دهندۀ چراغیست که در پی کشف دل است. حال در درون متن و ویژگی های زبانی دل باید گفت که کلا در متون ادبی شعر و نثر  یا داستان از هم جدا می شوند. به این علت که در ادبیات هر چه از متن یا متن کلامی که در قالب نثر بیان می شود  فاصله می گیریم و به دنبال متنی که شعرگونه است می رویم، رمز و راز بیشتر می شود. یعنی فضای استعاره ای و رمز و راز شدت پیدا می کند و هالۀ معنایی به سمت هاله ای می رود که انتزاعی تر است و ابهاماتش بیشتر می شود.

اما اتفاقی که در شعر ایشان افتاده است این است که هر چه که در زبان شعر کنکاش می کنیم آن استعاره و ابهام معمول وجود ندارد. یعنی اینکه زبان، آن سادگی و صمیمیت خود را در ارتباط با خواننده از دست نمی دهد. خانم طهوری در طول کتاب وقتی از سخن دل صحبت می کنند با همان سادگی و با همان صمیمیتی که ما در نثرهای ساده می بینیم با ما سخن می گویند. و استعارات پیچیده در متونشان وجود ندارد و این هم به علت فضای صمیمی است که با آن مواجه هستیم. این فضا اجازه نمی دهد تا به دنبال آن به  مسائل پیچیده و انتزاعی برسیم. سخن دل یا سخن صمیمی است که خود با خود یا خود با دیگری برقرار می کند. بنابراین آن فضای انتزاعی وجود ندارد یا کمرنگ است.

حالا می خواهم  سه بخش از دسته بندی کلامی را که مربوط به کتاب ایشان است خدمتتان عرض می کنم. آن سه: نخست نظام شناختی است. یعنی کلام به دنبال این است که فضای شناختی ایجاد کند و از طریق این فضای شناخت، اطلاعات، اندیشه، عقل و خرد منتقل کند و در درون خود نیز این عقلگرایی را داشته باشد. پس این نظام اول را نظام شناختی عقلگرای کنشی یا استنادی و ارجاعی می گویند. که خود نیز ریزتر می شود. در چنین نظامی، نظام عقلانی حاکم است. این فضای عقلانی همواره مستندسازی می کند و استناد یک ویژگی مهمی برای آن به شمار می رود. نظام دوم نظامی است که از فضای شناختی فاصله می گیرد و وارد فضای عاطفی یا فضای هیجانی می شود که این هم باز زیر مجموعه هایی دارد. اما واژۀ بزرگ آن عاطفی ای است و برخی از این تحت عنوان شیدایی و عده ای هم تحت عنوان سودایی یاد می کنند که بدان نظام زبانی شیدایی می گویند. یعنی جایی که فاصلۀ من با خودم آنقدر کم می شود  که اعماق حضور به بیرون هدایت می شوند و خود را نشان می دهند. وقتی صمیمی ترین وجه حضور من به بیرون هدایت می شود و در دسترس دیگری قرار می گیرد این همان است که فضای عاطفی را اوج می دهد که از جمله در این کتاب با این فضا مواجه هستیم. فضای عاطفی صمیمی درون محور.

دیدار و گفتگو با نیر طهوری
دیدار و گفتگو با نیر طهوری

نظام سوم: نظام زیبایی شناختی و پدیدار شناختی است که در واقع به بحث حس و تجربه، احساس و ادراک و تجربۀ زیستن و پدیدار شناسی حضور مربوط می شود. این نظام سوم هم که در واقع در فلسفه از آن بسیار صحبت شده است می خواهد فاصلۀ ما را با چیزها آنقدر کم کند که بگوید در واقع ما بخشی از آن ها هستیم و از دنیا جدا نیستیم به شرط اینکه آن جوهرۀ دنیا را پیدا کنیم. و فاصلۀ ما و دنیا برداشته می شود. با برداشتن فاصله بین ما و ابژه به کشف راز چیزها نزدیک می شویم.. رفته رفته می آموزیم ک این غبارِ نشست روی دنیا که عمق آن را پنهان می سازد کنار بزنیم و به آنچه درونمایۀ آن است نزدیک شویم. سپهری در جایی به زیبایی می گوید:

واژه باید خود باد

واژه باید خود باران باشد

یعنی سپهری فهمیده است که اگر این پرده را کنار بزند، واژه به جای اینکه بازنمودی از باران باشد می تواند خود آن باشد و این همان راز واقعی و پیوند با دنیا است. در این کتاب این اتفاق می افتد و من از خود به خود بدون سانسور خواهم رسید. آن فاصله ها با دیگری را کم  و صمیمت و فضای عاطفی را ایجاد می کند. نزدیک شدن به این فضای شهودی تلاش آگاهانه  و شاید نا آگاهانه ای است که این صمیمت را ایجاد می کند.

وی در ادامه اظهار داشت:

“مهم این است که ببینیم کلام چگونه می تواند خواننده را به ژرفای حضور ببرد. چرا که حضور دو نوع است: حضور ما و خودمان و کنار آمدن ما با خودمان. طبق سخن فلاسفه و در معناشناسی نیز حضور دو نوع است: حضور با فاصله و بدون فاصله. حضور محاسبه ای و آگاهانه یعنی حضوری که همواره خود را تحلیل و قضاوت می کند. نوع دوم حضوری است که این فاصله را برمی دارد  و نگاه او به خودش نگاهی غیر محاسبه ای و غیر کمی است. در پدیدارشناسی به آن حضور آنی می گویند یعنی من ناگهان برای خود حاضرم. این کتاب در واقع این آنی‌ات حضور رابه صحنه می کشد. حال در طول جلسه مصادیقی از این کتاب را بیان خواهم کرد.”

سپس دکتر امیر مازیار به شعر و حکمت اسلامی در عالم اسلام پرداخت و بیان داشت:

“در چند سالی که من خانم دکتر طهوری را می شناسم، فکر می کنم اگر انس و الفتی بین ماست بخشی بخاطر اساتید مشترکی  است که  داشتیم. من هیچوقت توفیق نداشتم که مستقیما شاگرد خانم دکتر آموزگار باشم ولی همواره در سال های دانشجویی وقتی در راهروهای دانشکدۀ ادبیات  دانشگاه تهران قدم می زدیم در آن جمع مردانۀ اساتید، ایشان سمبل دانایی و وقار و ملاحت برای ما بودند و  همیشه ذکرشان در جمع ما بود و دکتر پازوکی که در خدمتشان به عنوان دانشجوی فلسفه بودم،  از جمله اساتیدی هستند که در سکوت و غیبت هم آدم را راهنمایی می کنند. یعنی وقتی از ایشان دور باشید هر زمان که به یادشان می افتید در قلبتان مهربانی و صفا پیدا می شود.

دکتر امیر مازیار از شعر و حکمت اسلامی سخن گفت
دکتر امیر مازیار از شعر و حکمت اسلامی سخن گفت

اما در مورد داستان شعر در عالم اسلام. شاید نخستین برخورد ما عبارات موجود در قرآن باشد که در آن تاکید می شود  پیامبر شاعر نیست. البته در اینکه معنای این نفی چیست و آیا در قرآن یا سنت دینی ما رویکردی منفی به شعر و هنر وجود دارد ،تفاسیر گوناگون وجود دارد.خصوصا اگر آن را با سخنان فیلسوفان ما درباره شعر و وحی یا شاعر و نبی مقایسه کنیم. شعر محل تأمل فیلسوفان ما  از جمله فارابی و ابن‌سینا و دیگران فیلسوفان مشایی قرارگرفت  .فیلسوفان مشاء از آن جهت که پیرو ارسطو بودند به شرح متون فلسفی ارسطو می پرداختند و به طور خاص به رسالۀ فن شعر ارسطو هم  توجه کردند. ما اگر بخواهیم دیدگاه فیلسوفان خود را  درباره شعر و بلکه درباره هنر به طور کلی بدانیم بهترین منبع  رسالۀ فن شعر آن هاست. در کتب فن شعر ،فیلسوفان ما شارح کلام ارسطو و افلاطون هستند. ارسطو شعر را بازنمایی می دانست که  در رساله های فن شعر فیلسوفان مسلمان ما هم آمده است.اما مفهوم دیگری که در تعریف شعر در این آثار ارائه شده و در  در سنت یونانی به این شکل وجود نداشت مفهوم خیال است.  تعریف فیلسوفان ما ازشعر کلام مخیل است و درواقع شعر را با مخیله پیوند دادند. حال اهمیت شعر از دیدگاه فیلسوفان چیست؟ اهمیت شعر در کارکردها و توانایی های قوه خیال و ویژگیهای کلام مخیل  است .این کارکردها از لذت بخشی و تاثیر  شدید بر مخاطب آغاز میشود اما در خارج از رساله های فن شعر تا جایی گسترش می یابد که شاعر  و هنرمند می توانند در کنار پیامبر ،البته در سطحی فروتر، قرار بگیرند.

در بخشی دیگر  دکتر شعیری از مصادیقی که در متن کتاب چراغست این دل بیدار  اشاره داشت و گفت:

“زبان یک نقطه ای دارد که این نقطه از صفر تا صد در نوسان است. یعنی زبان فرآیندی نوسانی و طیفی است که اگر نقطۀ علمی ترین وجه زبان را با استعاره ای ترین و تخیلی ترین وجهش در نظر بگیریم میانشان وجوه بسیاری وجود دارد. شاید بالاترین بخش زبان به یک جوشش استعاره ای تبدیل می شود. حال در مورد کتاب باید بگویم:

یکی از وجوه را در شعر «باغ گل خورشید» از این مجموعه یافتم. خود زبان شعر به ما می گوید که:

پرده ها محو شد و حجم فضا روشن شد

فهم تابید و من از وهم برون لغزیدم

یک جایی وجود دارد که ما به آن می گوییم فاصله ها فرو می ریزد و من به نقطه ای از زبان نزدیک می شوم که میان من و زبان و دنیا دیگر فاصله ای وجود نخواهد داشت. و اگر این فاصله برداشته شود من به گمشدۀ خود خواهم رسید.

هر جا که شناخت غلبه بر وجهِ حضوری می گیرد، آنجاست که این رابطۀ من با خود خراب می شود. به عنوان مثال در شعر «بُهت» می خوانیم:

عاقلی بر عاشقی سبقت گرفت

سردی اش از دل همه رغبت گرفت

این نمونه در اشعار بسیاری از این کتاب است. که نتیجه اش می شود:

آن همه دلدادگی خاموش شد

در پی اش سرخوردگی روپوش شد

یعنی زبان همواره یک جایگاه رقابت میان چند چیز است. رقابت میان بودن و نبودن  و حضور و غیاب.

سوسور در این مورد تأکید دارد که زبان از طریق غیاب فهمیده می شود. یعنی غیاب معنادارتر از حضور است. به همین دلیل است که شاعر با استعاره بخشی از زبان را غایب می کند. نقاش در نقاشی وجهی از تصویر را غایب می شمارد و در واقع این مثل بازی نور و سایه می ماند. بودلر شاعر فرانسوی شعری دارد با عنوان پنجره که این مسائل را به زیبایی مطرح می کند. پنجره ای که با نور شمع  و پنجرۀ دیگری که با نور خورشید روشن شده است. می گوید آن پنجره ای که با نور خورشید روشن  شده است در واقع معنایی ندارد. آنقدر این ها در صورت آشکار است که دیگر دنبال معنا گشتن، اتلاف وقت است. اما پنجره ای که با نور شمع روشن شده است به دلیل سایه ای که بر روی چیزها افکنده است، معنا ایجاد می کند و در پایان نتیجه گیری می کند که آنچه در زیر نور خورشید بسیار هویدا است، دیگر جایی از تردید باقی نمی گذارد. و جایی که تردید نباشد معنایی نیست. و هر آنچه که در زیر نور شمع بسیار رازآلود بر ما هویدا می گردد همان نقطه، نقطۀ کشف است و زبان آنجایی معنادار است که ما را با راز هستی مواجه می کند نه عینیت های مطلق. زبان هموار با زمان در کنار یکدیگر هستند و در دفتر خانم طهوری تقسیم بندی از زمان دارم که نمونه هایی از آن را می خوانم:

دکتر شعیری با ذکر نمونه‎هایی به تحلیل اشعار نیر طهوری پرداخت
دکتر شعیری با ذکر نمونه‎هایی به تحلیل اشعار نیر طهوری پرداخت

زمان بی تابی، زمان وداع، زمان دیگری، زمان خود، زمان بازگشتن و وادادگی، زمان نور، زمان مواجهه با پرسش و زمان قضاوت، زمان شکست و انقطاع که می گوید:

شعر من رنگ غم و ماتم گرفت

گرمی اش را نالۀ سردم گرفت

شادکامی و شعف از من گریخت

تلخکامی از من و دردم گرفت

دیگری زمان افسوس است که می گوید:

ای دریغا! ای دریغا! ای دریغ!

دود شد آن لذت آگاهی و پایندگی

هم نشینی با مه و خلوت گزینی با فروغ

در حریم آتشین وصل او تابندگی

یک تقسیم بندی کلی را دیدم که رقابتی است میان یافتن و نیافتن که در این فضا میان آنچه که یافته ایم و از دست می دهیم در حرکت هستیم.”

سپس نیر طهوری از شکل گیری بخش های مختلف کتاب شعرش سخن گفت و بیان کرد:

“این کتاب شامل چهار دفتر است:

دفتر اول آن با شعری  شروع می شود که اولین سرودۀ من است. به یاد دارم بی آنکه تصوری در مورد این کتاب داشته باشم  و اینکه بتوانم یک کلام نسبتا آهنگین بگویم از دل من گذشت و بر زبانم جاری شد. یک روز بهاری بسیار خوش آب و هوایی کنار رودخانۀ الهیه قدم می زدم. صدای آب می آمد و ابر ها  و کمی آفتاب و در این فضای شاعرانه بی آنکه تصمیمی در سرودن داشته باشم این ابیات بر زبانم نشست. که شعر اول این مجموعه با عنوان حدیث عشق است. این شعر یکباره نیامد و تولد آن سه چهار روز طول کشید. مثل جنینی که در من شکل گرفته بود و با درد همراه بود یا خوشحالی و بی آنکه بخواهم پشت سر هم می آمد:

نمایی دیگر از دیدار و گفتگو با نیر طهوری
نمایی دیگر از دیدار و گفتگو با نیر طهوری

ای خوشا روزی که من آن ماه را مهمان کنم

در قدومش خاک ره فرش از گل و ریحان کنم

 

پس بپرسم شاه من اینک چه می خواهی بگو

تا به پایت هر چه دارم همچو جان قربان کنم

 

 تا بگویم شهد در لعل لبانش چون خوش است

در حدیث بوسه اش دل ها به خون غلتان کنم

 

چون وصالش شرح گویم در حریم سبز راز

بیدلان را در فراقش همچو نی نالان کنم

 

در شب تاریک هجران با دو صد سوز و گداز

شمع را با یاد پروانه همی گریان کنم

 

بر سر سودای رویش هر که را نقد است جان

سوی بازار آورم دل ها بدو خواهان کنم

 

در قمار عشق پاک و از سر دلبردگی

پاکبازان را به جام باده هم پیمان کنم

 

با نوای چنگ و از دلدادگی در راه او

زهره را با ساز و شورم تا ابد رقصان کنم

همچو حسن یوسف کنعان و بوی جامه اش

چشم نابینای یعقوبان همی درمان کنم

 

تا نپرسندم که چونی و که رایی و چرا

عالمی از عشق خود در هیبتش حیران کنم

دکتر نیر طهوری چند رباعی از کتاب «چراغست این دل بیدار» خواند.
دکتر نیر طهوری چند رباعی از کتاب «چراغست این دل بیدار» خواند.

قلب سوزانم اگر نارد تحمل عشق او

خانه اش بر هم زنم کاشانه اش ویران کنم

 

تا برآرم خانه ای در خورد حسن شاهوار

آشیان دل بسوزم طرح نو سامان کنم

 

عقل اگر خواهد به پندم باز دارد از درش

تا قیامت حسن و دل را بر درش دربان کنم

 

تا رقیبی می نیارد تاب همراهی او

بی خبر بر عقل و دینش جامۀ رهبان کنم

هر که بیگانه ز کویش تا قرین ره شود

آستان حضرتش کابین مهرویان کنم

 

بی نصیبانش ز نورالنور و خلوتگاه حور

یک نظر بر روی ماهش چون قمر تابان کنم

 

دربهار عنبرین از عطر مشک آسای دوست

تا بچینم شاخ گل دستان خود دامان کنم

 

چار جوی جاری اندر باغ سبزش را زعشق

از الم نشرح به سینه سر به سر جوشان کنم

 

هم به افسون نگاه و تیر مژگانش به ناز

طور را چون شعله ای در نور او لرزان کنم

 

زانکه دیدارش نیابم بخت زین لنگان قدم

 مرغ جان را با خیالش در هوا پرّان کنم

 

لرزه بر جانم میفکن ای توام رهبر به عشق

تا به فرمانت سر و جان هدیۀ جانان کنم

اشعار نخست وزن و آهنگ بیشتر کلاسیک دارد و به شاعرانی که مورد علاقۀ من هستند و مفاهیمی که از آن ها آموختم می پردازد. دفتر دوم  را برای خواهر مرحومم سروده ام. دفتر سوم هم  اشعار  است که به شعر امروز نزدیک تر می شود. و اما دفتر چهارم مجموعه ای از اولین دوبیتی هایی است که سروده شده است. البته چون من ساختار کتاب را طوری ساختم که به چهار شیوه تقسیم شود تواتر زمانی در چهار دفتر بهم می خورد. ولی در هر دفتر اشعار به طور زمانی چیده شده اند. بدان سبب که متوجه باشید من چگونه با زبان شعر مأنوس تر شدم  و به رشد آن دست پیدا کردم یا خیر.

اهدای کتاب‎هایی از انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار
اهدای کتاب‎هایی از انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار

اما از رباعی ها:

ای لعل لبت گوهر پیشانی من

زلف سیه ات شام پریشانی من

چون خانۀ دل به یک نگاهت لرزید

ای جان چه زنی خنده به ویرانی من”

در ادامۀ سخنان دکتر طهوری، دکتر شعیری با طرح سوالی دربارۀ تکرار واژۀ «تو» و مخاطب این اشعار از ایشان خواست که توضیحاتی بدهند. دکتر طهوری پاسخ داد که:

“بسیاری از دوستان هستند که تجربۀ تولد شعر را در جان خود دارند. هر کسی که یکبار تجربۀ سرودن شعری را داشته باشد خوب می داند که این ارادی نیست. اینکه در خلوت باید بود و برخی زمان ها باید یک آرامش بیرونی باشد و این آرامش بیرونی به درونش راه بیاید و آن شعر زاده شود. این «تو » یک تو نیست بلکه مراتب توست. مراتب تو از بالاترین تا تمام کسانی که در اطراف من هستند. می تواند دوستانی باشد که من از آن ها آموختم و حتی  دوستان جوان من باشد. بنابراین این تو کدامین تو است نمی دانم؟ باید دید در یک لحظه کدامیک از توها آمده اند. می بینید که یکدفعه وزن بهم می خورد. همانند یک سمفونی که آرام شروع می شود و ناگهان ریتم تغییر می کند و ضرباهنگ دیگری می شود و اوج  می گیرد و سکوت می کند. این هم همینطور است شاید با یک خاطره ای آغاز می شود ولی دیگر بعد آن من نیستم.

در واپسین لحظات این نشست، آخرین اثر منتشر شدۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار به رسم یادبود تقدیم نیر طهوری و سخنرانان شد.

بخشی دیگری از این مجلس به جلسۀ امضای کتاب با حضور دکتر نیر طهوری و دوست دارانش اختصاص یافت.

 

  • عکس ها از: مهدی خدیری