دیدار و گفتگو با فخرالدین فخرالدینی/فرناز تبریزی
این دیدار که صبح پنجشنبه دوم دی ماه هزار و سیصد و نود و پنج در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار شد، با سخنان علی دهباشی چنین آغاز شد:
- به نام خداوند جان و خرد.
خوشحال هستیم که هفتاد و سومین جلسه از دیدار و گفتگو در کتابفروشی آینده را با همکاری کانون زبان فارسی و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و مجله بخارا، اختصاص دادهایم به استاد فخرالدین فخرالدینی و تشکر میکنیم که دعوت ما را پذیرفتند. همچنین خیر مقدم عرض میکنم به سرکار خانم مهشید امینی، همسر استاد، که خودشان از نویسندگان بنام امروز هستند.
استاد فخرالدینی نیازی به معرفی ندارند. همه ما میدانیم که بیش از سه نسل از هنرمندان عکاس دانشجوی مستقیم و غیر مستقیم ایشان بودهاند. ایشان علاوه بر کار عکاسی، که بیش از شصت سال سابقه کارشان است، به هنر نقاشی هم پرداختهاند و اولین تابلوی خود را در یازده سالگی کشیده اند. استاد فخرالدینی برکشیده خانوادهای هستند که توجه به هنر و ادبیات ذاتی این خانواده بوده است. علیرغم تمامی مشکلاتی که پرداختن به هنر واقعی را با دشواری روبرو میکند، استاد هیچگاه ذرهای از خطوط اصلیای که برای کارشان در نظر گرفتهاند تخطی نکردهاند. پرترههایی که ایشان گرفتهاند شاید یگانه یادگارهایی باشد از شخصیتهایی که امروز در بین ما نیستند و ما فقط با پرترههای استاد میتوانیم تصوری از سیمای آنها داشته باشیم، همچون پروفسور هشترودی، سعید نفیسی و بسیاری از شخصیتهای دیگر که طی گفتگو بیشتر دربارهشان صحبت میکنیم.
درباره استاد یکی دو کار مستند انجام شده که یکی از آنها «آینه در آینه» ساخته شهاب دهباشی است. چون مباحثی که در این فیلم مطرح میشود در صحبتهای امروز نیز خواهد آمد، با هم به تماشای قسمت کوتاهی از این فیلم مینشینیم.
سپس حدود ده دقیقه از فیلم «آینه در آینه» ساخته شهاب دهباشی به نمایش درآمد.
ا
پس از نمایش فیلم، علی دهباشی از استاد فخرالدین فخرالدینی و عزیز ساعتی دعوت کرد تا در جایگاه حاضر شوند. ابتدا استاد فخرالدینی، پس از شرح کوتاهی از زندگی خود، درباره شیوه عکاسی اش چنین گفت:
- من از همان اوان نوجوانی، حدود هفده سالگی، به پرتره علاقه داشتم. با عکسهایی که گرفتم و در این مجموعه هست، خواستم شخصیتگرایی در عکاسی پرتره را بیشتر نشان بدهم. یعنی آدم عکسها را که میبیند خود طرف را حس کند. این روشی هست که تقریباً میتوانم بگویم شصت سال هست که روی آن کار میکنم. هنوز هم در این حیطه خودم را دانشجو میدانم و مشغول یادگیری هستم. یعنی هنوز زمان لازم است که آدم به آن مرحلهای که دلش میخواهد برسد. البته هیچ وقت هم نخواهیم رسید. برای این که هنر آن قدر انکشاف دارد که آدم نمیتواند بگوید من به مرحله دلخواه رسیده ام. هر سال که زمان میگذرد، آدم ضعفهای کار خودش را بیشتر حس میکند. این کار هم تجربه لازم دارد و هم حوصله میخواهد. کسی که واقعاً عاشق این کار باشد، موفق خواهد شد. عکاسی چیزی نیست که ما بگوییم تنها با یک بار نگاه کردن میشود عکس گرفت. در عکاسی باید آن حسی را که از مدل میگیریم به کاغذ انتقال بدهیم. به این صورت، نسلهای آینده، کسانی که آن شخصیتها را ندیدهاند، می توانند آنها را کاملاً حس کنند. بیشتر با مدلهایم حرف میزنم و عکس میگیرم. در همان برخورد اول عکس نمیگیرم. یعنی سعی میکنم با مدلم ارتباط برقرار کنم. به حالتهای صورت توجه میکنم. معمولاً کسی که در برخورد اول جلوی دوربین قرار میگیرد، غریبه است. عکاس هیچ گونه آشنایی با او ندارد. هم عکاس کمی مشکل دارد و هم خود آن مدل. وقتی که کمی رابطه برقرار کنید، این مساله کاملاً حل میشود. آن یخها آب میشود و راحت میتوانید عکسبرداری کنید. امروزه میتوانم بگویم عکاسی شاید صد شاخه متفاوت دارد. ولی مهمتر از همه اینها در تاریخ عکاسی، عکاسی پرتره است. درست است که سیستم دیجیتال ظهور کرده، اما من فکر میکنم اساس عکاسی همان عکاسی آنالوگ است. کسی که آنالوگ کار خوبی باشد، دیجیتال برایش خیلی سهل و راحت است. تلفیق این دو می تواند عکس خیلی مطلوبی خلق کند. البته ناگفته نماند که دیجیتال خیلی کارآیی دارد. مخصوصاً فوتوشاپ که باعث سرعت عمل در انتقال عکس به جاهای دیگر می شود یا می توان از آن در کارهای تجاری استفاده کرد.

در ادامه، ایشان به بیان جنبه های منفی استفاده از تکنولوژی دیجیتال در عکاسی امروز پرداخت و گفت:
- یادم می آید سال ها در دانشگاه هنر دو کلاس داشتم: یکی فنون بازسازی عکس، که امروزه به آن فوتوشاپ می گویند. آن موقع عکسهای قدیمی را با قلم مو و مرکبهای مخصوص رتوش میکردیم. درس دیگر هشت واحد کلاس نورپردازی بود. البته الان این مساله حل شده است، ولی من به این نتیجه رسیدهام که حسی که از آنالوگ میگیرم، از دیجیتال نمیتوانم بگیرم. دیجیتال عکاسها را تنبل بار آورده است. وقتی شما فقط چند تا فریم فیلم در دوربینتان داشته باشید، راجع به آن فکر میکنید تا آن را هدر ندهید. خود همین فکر کردن در عکاسی سازنده است. ولی در دیجیتال این مسأله مطرح نیست. تند تند عکس میگیرید. از سی چهل عکسی که میگیرید، بالاخره یکی خوب از کار درمیآید. آن یکی هم که خوب میشود، باز به همان خوبی که فکر می کرده اید در نمیآید. امروزه طوری شده که همه به دیجیتال گرایش پیدا کردهاند، حتی کمپانی های بزرگ. یادم میآید که ما در قدیم زیاد به فوتوکینا میرفتیم. اما الان دیگر پلاتوها عوض شده. در کلن آلمان ده پانزده تا پلاتوی بزرگ بود که حالا فقط دو سه تای آن باقی مانده.
او ضمن اشاره به رتوش بیش از حد عکس ها در سیستم دیجیتال، آن را عاملی مخرب در عکاسی پرتره دانست و گفت:
- رتوش چیزی است که به کل باید آن را از بین ببریم. امروز در سیستم دیجیتال خیلی رتوش میکنند؛ یعنی با فوتوشاپ حالت مدل را شبیه مجسمه میکنند. احتیاجی نیست که اینقدر روی عکس کار کنیم. ما میتوانیم این را با نورپردازی خوب انجام دهیم. خود این بافتهای صورت، خود این چین چروکهای زیر چشم یا کنار بینی و پیشانی به عکس زیبایی میدهد. ما نباید اینها را از بین ببریم. تنها راه این کار نورپردازی درست است که باعث می شود نتیجه بهتری بگیریم. وقتی با دیجیتال عکسی را رتوش میکنند عین مجسمه میشود. یعنی حسی از آن نمیگیرید. کاملاً یک حالت دکوراتیو و مصنوعی دارد. من فکر میکنم اگر آنهایی که علاقه به عکاسی دارند این مسایل را بتوانند حل کنند، به جامعه عکاسی خدمت بزرگی کردهاند. برای این که، همان طور که گفتم، کار رتوشکاری در عکس چیز زائدی است. ما باید در مواقعی که مثلاً جوش صورتی هست که در عکس سیاه و سفید شبیه خال درمیآید، یا خطهایی هست که واقعاً چیز زایدی است عکس را رتوش کنیم. در غیر از این موارد دستکاری کردن در صورت از نظر من کار غلطی است.

در ادامه گفتگو، استاد ضمن اشاره به دورانی که در آلمان و آمریکا زندگی و کار کرده بود، به ذکر خاطراتی از آشنایی خود با چند عکاس سرشناس پرداخت:
- در کلن آلمان یک عکاس خیلی معروفی بود به نام شارکوسکی. با او دوست شدم و یک سال و نیم با او کار کردم. آنقدر به من علاقه داشت که این دوربین پلابلی که الآن در استودیو دارم و تمام عکسهایی هم که گرفتم با همان دوربین بوده، به من کادو داد. با یوسف کارش هم آشنا بودم. خیلی دوست بودیم. نامههایی از او در دفترم هست که اگر زمانی تشریف آوردید، نشانتان میدهم.
با کارش هم در اتاوا آشنا شدم. آتلیه کوچکی داشت در طبقه ششم یک هتل. در دفترش چند تا عکس از ملینا مرکوری، برژیت باردو و یک عکس هم از برتراند راسل گذاشته بود. شخصیت کارش برای عکاسی پرتره یک الگو بود. از دیگر عکاسهای پیشگام میتوانم از سایکن و هالیزمان نام ببرم. می توانم بگویم که کار هالیزمان کمتر از یوسف کارش نبود. یعنی نوآوریای که در کار او میبینم یک قدم به لحاظ طرز کار جلوتر است. کارش به صورت آکادمیک عکاسی نخوانده بود. مدتی پیش عمهاش بود. بعد از آن شش ماه نزد یکی از دوستان عمهاش که عکاسی قدیمی بود کار کرده بود. بعد استودیویی باز کرده بود. تعریف میکرد وقتی تازه استودیو را باز کرده بود، با پسر فرماندار خیلی دوست بود. او پدرش را می آورد، ولی عکسی که کارش از او می گیرد عکس خوبی از کار در نمیآید. خیلی ناراحت می شود. تعریف میکند که دوستش به او می گوید نگران نباشد. فرماندار را یکبار دیگر می آورد و عکس می گیرد و عکس خوبی می شود. کارش میگفت که ترقی اش از زمانی شروع شده که عکس وینستون چرچیل را گرفته است. چرچیل کنفرانسی داشته و هفت هشت نفر عکاس آن جا بوده اند. به آنها می گویند هر نفر میتواند یک عکس بگیرد. کارش هم تصمیم می گیرد عکسی بگیرد. کارش تعریف می کرد که «چرچیل سیگاری دستش بود. رفتم و با شهامت سیگار را از دست او گرفتم. او خیره به من نگاه کرد. دید که با جرأت این کار را انجام داده ام. گفت میتوانم چند تا عکس دیگر هم از او بگیرم.» از این جا زندگی کارش عوض می شود.
پس از نقل این خاطرات، عزیز ساعتی درباره آشنایی خود با استاد فخرالدینی چنین گفت:
- برای من باعث خوشحالی و افتخار است که در کنار استادم فخرالدین فخرالدینی هستم. علاقه من به عکاسی بیشتر حاصل علاقه من به سینما بود که به دوره دبستان بر می گردد. یعنی سینما باعث شد که من به عکاسی علاقمند شوم. دوربین سادهای داشتم، از این دوربینهای جعبهای. شروع کردم به عکاسی. من و دوستانم منابعی نداشتیم که به آنها مراجعه کنیم. اگر مجلاتی گیر مان می آمد، بیشتر مجلات داخلی بود که چاپهای خوبی نداشتند. اما مجلات فرنگی برای ما سحرانگیز بود. من بیشتر وقتم جلوی ویترین سینماها با دیدن عکسهای سیاه و سفیدی می گذشت که در فرنگ چاپ میشد. ضمن این که با دیدن آنها قصه فیلم را در ذهن مرور می کردم، محو تماشای چاپ این عکس ها هم بودم. دوره دبیرستان بودم. یک روز آمدم خیابان تخت جمشید (طالقانی فعلی)، سینمای تخت جمشید که الآن اسمش عصر جدید است. آنجا باز ویترینها را نگاه میکردم. راه افتادم از همان سمت خیابان. پایین خیابان را که نگاه کردم، ویترین یک عکاسی را دیدم که خیلی نظر من را جلب کرد. رفتم آن جا. دیدم بالای ویترین نوشته شده عکاسی فخرالدین. من تا آن موقع عکاسخانههای زیادی را در لالهزار دیده بودم. ویترینهای زیادی را بابت عکسهای سینما نگاه کرده بودم. ولی مجموعه عکسهایی که در این ویترین بود خیلی برایم جذاب بود. دیدم چاپ خاصی دارد. عکاسی خاصی دارد. تصمیم گرفتم پلهها را بالا بروم تا ببینم این جا چه جور جایی است و این عکسها را چه کسی گرفته. خیلی کنجکاو بودم. دیدم در راهرو هم عکسهایی است از کسانی که من کم و بیش میشناختم. مثلاَ عکس رشید بهبود اف را در آن راهرو دیدم. عکس استاد نفیسی، استاد هشترودی و آرام خاچاطوریان را دیدم. خیلی برایم جالب بود. تا آن موقع چنین چیزی ندیده بودم. تهران را خیلی می گشتم. جستجوهایم خیلی زیاد بود. این که می گویم شاید یک چیزی حدود پنجاه سال پیش باشد. رفتم داخل دفتر که دیدم استاد فخرالدینی، همین استادی که الآن افتخار میکنم در کنارش هستم، وارد شدند. پرسیدم این عکسها را شما گرفتید؟ گفتند بله. توی اتاق پر از عکس بود. اجازه خواستم که بقیه عکسها را هم ببینم. برای من اتفاق خیلی بزرگی بود. هیچ وقت آن روز را تا این لحظه فراموش نمیکنم.

در ادامه ایشان در توصیف پرتره های استاد فخرالدینی گفت:
- من اهل تعارف و تعریف نیستم. عکسهای زیادی دیدهام. عکسهای زیادی گرفتهام. تلاشهای زیادی هم برای گرفتن پرتره کردهام. اما تا همین لحظه که صحبت میکنم بهترین پرترهها همانهایی است که استاد فخرالدینی از مشاهیرمان گرفته اند. چه انتخابهای خوبی هم کردهاند و چه یادگارهای بزرگی از کسانی که دیگر در میان ما نیستند باقی گذاشته اند. من افتخار میکنم به این که در کنار ایشان هستم.
پس از آن، علی دهباشی از استاد فخرالدینی درخواست کرد تا توضیحاتی درباره منتخبی از پرتره های خود ارائه دهد. اولین پرتره ای که به نمایش درآمد، پرتره حسین بهزاد بود. استاد درباره این پرتره چنین گفت:
- من با بهزاد دوستی داشتم. مرتب به آتلیه اش میرفتم و همیشه یکدیگر را میدیدیم. فکر میکنم هر کس قیافه بهزاد را از نزدیک دیده باشد، میتواند حس کند که این پرتره خود بهزاد است. البته کمی اعتیاد داشت. این مسأله در این عکس هم کاملاً مشخص هست. نورپردازیهایی که آن موقع انجام میدادم با فلاش نبود. با اسپات لایت، یعنی پروژکتورهای سینمایی، این کار را می کردم. با لنز ۴۲۰ هم این پرتره گرفتم. یک لنزی است به نام هیلیارد که تقریباً مثل اشنایدر و رون اشتوک خیلی معروف بود.
در ادامه ایشان به پرتره های خود از سعید نفیسی و پروفسور هشترودی اشاره کرد و گفت:
- من روی عکس سعید نفیسی خیلی کار کردم. یعنی با او زیاد صحبت کردم. البته خودش میخواست ژست بگیرد، اما من به او گفتم بگذارد همان حالت خودش باشد. همین طور کاری کردم که ایشان اصلاً فکر نکند که من دارم عکس میگیرم. با هم صحبت میکردیم که دیدم زمان مناسب است و عکس گرفتم.
پروفسور هشترودی هم یک روز در دفتر من ناهار مهمان بود. می خواست عکس بگیرد. به او گفتم آقای پروفسور اگر اجازه بدهید یک روز دیگر عکس بگیرم. گفت: بله، دیشب خوب نخوابیده ام و کاملاً خستگی در قیافهام هست. این عکس را چهار پنج روز بعد از آن گرفتم.
سپس، دهباشی با نشان دادن پرتره ای از مادر استاد، از ایشان خواست تا درباره آن توضیح دهد. استاد در پاسخ گفت:
- من دوستی داشتم به اسم آقای قلیزاده. در ابتدا ایشان را نمیشناختم. یک روز به دفتر من آمد. گفت یک کادوی ناقابل برای شما دارم. عکس مادرم را از روی یک کتاب، به صورت پنجاه در شصت بزرگ کرده و کادو آورده بود. دیدم چقدر هم شبیه است. بعد از آن با هم دوست شدیم.

در ادامه، استاد پس از ذکر خاطراتی از سال های کودکی و برادرش، استاد فرهاد فخرالدینی، به جوانان علاقمند به عکاسی چنین توصیه کرد:
- بارها گفتهام و باز هم میگویم. فکر کردن مهمترین مسأله در عکاسی است. وقتی دوربین را به دست می گیرید، همین طوری عکس نگیرید. فکر کنید و ببینید چه میخواهید. بارها گفتهام که فکر یعنی سازندگی. امروزه اگر جوانها واقعاً به این کار علاقه دارند، باید این مسائل را در نظر بگیرند. من با اطمینان این را میگویم که اگر کسی واقعاً عاشق این کار باشد، حتماً موفق خواهد شد. زمان میخواهد. کمی حوصله میخواهد. با حوصله خیلی چیزها حل میشود. شما باید در نمایشگاههای زیادی شرکت کنید. باید به نقد و بررسی عکسهایتان توجه کنید. اگر ایراد منطقی از شما میگیرند، پذیرا باشید. این مسائل خیلی مهم است. همیشه سعی کنید با عکاسان بزرگ مشورت کنید. عکاسهای خوب، آنهایی که واقعا پیشگام بودهاند. به خودتان نگویید که من به یک مرحله ای رسیدهام که دیگر تکمیل هستیم. عکاسی آنقدر انکشاف دارد که آدم هر چقدر هم که کار کند، باز یک جایی گیر دارد.
در پی آن، عزیز ساعتی در نقد عکاسی دیجیتال و سهل الوصول بودن آن گفت:
- در تأیید صحبتهای استاد درباره دوربینهای دیجیتال باید بگویم که سهولت کار باعث میشود که آدمها هر جا میرسند بلافاصله شروع به عکس گرفتن کنند. ما در گذشته محدود به تعدادی نگاتیو، بیست و چهار یا سی و شش تا، بودیم. ناچار بودیم اول خوب نگاه کنیم. شرط اول عکاسی این است که باید خوب نگاه کرد؛ خوب جستجو کرد. در حالی که دیجیتال دارد این امکان را از ما میگیرد. نباید این اجازه را بدهیم. باید بینیم، جستجو کنیم و بعد عکس بگیریم. خیلی ها هستند که تا وارد جایی میشوند، قبل از این که چشمانشان کار کند، دوربینشان کار میکند. پشت سر هم عکس می گیرند. خیلی ها را میبینم که مثلاً آمدهاند یک بنای تاریخی را ببینند. اول شروع میکنند به عکس گرفتن، در حالی که ما اول باید نگاه کنیم. اصلاً مواقعی لازم است که یک روز بون دور بین عکاسی برویم و جایی را ببینیم. باید چشم مان را عادت بدهیم. قلب و ذهن و روح مان را تربیت کنیم. با آن مکان یا با آن آدم آشنا شویم. عکسهایی که استاد گرفتهاند، به این راحتی نبوده. بعضی وقتها شاید نیم ساعتی وقت صرف کردهاند تا یک پرتره بگیرند. گاهی دو روز دنبال یک آدم بودهاند. من مخالفتی با دیجیتال ندارم، اما با این شیوه عکس گرفتن خیلی مخالفام. مخصوصا حالا که موبایل هم دارد این کار را می کند و همه چیز را سهل کرده است. این سهل بودن، با توجه شرایطی که بشر در حال حاضر در آن زندگی میکند، یک امتیازاتی دارد، اما مشکلاتی هم به وجود میآورد. ما داریم از خوب دیدن محروم میشویم.


او در تأیید نظر استاد فخرالدینی در خصوص استفاده تلفیقی از دو شیوه عکاسی دیجیتال و آنالوگ گفت:
گاه ما عکسهایی میگیریم با این امید که فوتوشاپی هست و آنجا اصلاح شان میکنیم. این ها همه دارد تنبلی به وجود میآورد. من شکی در این ندارم که تکنولوژی جدید به ما کمک میکند. اتفاقات خیلی مهمی هم افتاده که به دلیل همان سهولت کار بوده است. اما من می گویم اگر می خواهیم عکاسی کنیم، باید خوب ببینیم. خوب موضوع را درک و لمس کنیم، طوری که دوربین و خودمان یکی شویم. انگار که دوربینی که در دست من است، بخشی از وجود من باشد. آن موقع است که می توانیم عکس درستی بگیریم.
پس از این سخنان، بیست دقیقه ای به طرح پرسش های حاضران از استاد فخرالدینی اختصاص داده شد. ابتدا ایشان در پاسخ به این سئوال که آیا در شاخه های دیگر عکاسی نیز تجربیاتی داشته اند یا خیر، چنین گفت:
- طبیعتگرایی کردهام. چند بار در کاخ سعدآباد نمایشگاههایی از عکسهای طبیعت داشتهام. البته این عکس ها متعلق به بیست سال پیش بوده است. جدیدا دیگر کار نکرده ام. یک زمانی هم تقویم کونیکا دوازده تا از کارهایی را که آن سال ها عکسبرداری کرده بودم، چاپ کرد.
سپس، یکی دیگر از حضار، با اشاره به این که ورود تکنولوژی دیجیتال به سینما و عکاسی کیفیت کار را به شدت تنزل داده است، نظر استاد را درباره نورپردازی جویا شد. استاد فخرالدینی در پاسخ گفت:
- عکاسی به ایران زود رخنه کرد. می توانم بگویم که فیلمبردارها خیلی از عکس های خوب الگو گرفته اند. برای اینکه آن زمان نورپردازی های خوبی می شد. وقتی که در سینما یک نمای صورت درشت را برای شما نشان می دادند، تقریباً حالت عکس را داشت. عکاسی خیلی به سینما کمک کرده، مخصوصاً برای گرفتن نمای صورت که مهمترین مسأله در فیلمبرداری است. در حقیقت، خود من هم از دیجیتال اصلاً خوشم نمی آید.
در ادامه، شرکت کننده دیگری با اشاره به این که عکس گرفتن از یک عکاس باید کار دشواری باشد نظر استاد را در مورد بهترین عکسی که از ایشان گرفته شده جویا شد. ایشان در پاسخ به این سئوال چنین گفت:
- از من عکس هایی گرفته اند. مثلاً در آمریکا عکاسی به اسم رالف لارن از من عکس گرفت که عکاس بدی نبود. اما باز هم آن چیزی نمی شود که شما خودتان موقع عکاسی حس می کنید. حس یک چیز ذاتی است. لحظه ای که من می خواهم از شما عکس بگیرم، نگاه یا حرکات صورت شما می تواند به کلی متفاوت از زمانی باشد که شخص دیگری از شما عکس می گیرد. این خیلی مسأله مهمی است. در کل عکس گرفتن از عکاس مشکل است. عکاس هم نباید به این فکر کند که کسی دارد از او عکس می گیرد. باید آزاد باشد.

در انتها، استاد فخرالدینی توضیح کوتاهی درباره دو پرتره ای که از اصغر بیچاره و دکتر باستانی پاریزی گرفته بود داد و به این سئوال دهباشی که آیا چهره هایی بوده که دوست داشته از آن ها عکس بگیرد اما نتوانسته است، چنین پاسخ داد:
- یکی از اشخاصی که دوست داشتم از او عکس بگیرم دکتر حسابی بود. من آن زمان در آمریکا بودم. وقتی برگشتم ایشان فوت کرده بود. همین طور آرزو داشتم عکس دهخدا و ملک الشعرای بهار را بگیرم. گاهی واقعاً اشتباه می کردم. مثلا خواهر فروغ فرخزاد مرتب در آتلیه من بود. می توانستم از فروغ هم عکس بگیرم. نمی دانم، شاید جوان بودم و زیاد به این چیزها فکر نمی کردم. گاهی آدم اشتباه می کند.
در پایان مراسم، دهباشی ضمن تشکر از حضور استاد، آخرین انتشارات بنیاد موقوفات را به رسم یادگار به ایشان اهدا کرد.


ف
- عکس ها از مریم اسلوبی و مجتبی سالک