دیدار و گفتگو با فخرالدین فخرالدینی/فرناز تبریزی

%d9%81%d8%ae%d8%b1%d8%a7%d9%84%d8%af%db%8c%d9%86%db%8c

 

 

این دیدار که صبح پنجشنبه دوم دی ماه هزار و سیصد و نود و پنج در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار برگزار ‎شد، با سخنان علی دهباشی چنین آغاز شد:

  • به نام خداوند جان و خرد.

خوشحال هستیم که هفتاد و سومین جلسه از دیدار و گفتگو در کتابفروشی آینده را با همکاری کانون زبان فارسی و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و مجله بخارا، اختصاص داده‎ایم به استاد فخرالدین فخرالدینی و تشکر می‎کنیم که دعوت ما را پذیرفتند. همچنین خیر مقدم عرض می‎کنم به سرکار خانم مهشید امینی، همسر استاد، که خودشان از نویسندگان بنام امروز هستند.

استاد فخر‎الدینی نیازی به معرفی ندارند. همه ما می‏دانیم که بیش از سه نسل از هنرمندان عکاس دانشجوی مستقیم و غیر مستقیم ایشان بوده‎اند. ایشان علاوه بر کار عکاسی، که بیش از شصت سال سابقه کارشان است، به هنر نقاشی هم پرداخته‎اند و اولین تابلوی خود را در یازده سالگی کشیده اند. استاد فخرالدینی برکشیده خانواده‎ای هستند که توجه به هنر و ادبیات ذاتی این خانواده بوده است. علیرغم تمامی مشکلاتی که پرداختن به هنر واقعی را با دشواری روبرو می‎کند، استاد هیچگاه ذره‏ای از خطوط اصلی‎ای که برای کارشان در نظر گرفته‎اند تخطی نکرده‎اند. پرتره‎هایی که ایشان گرفته‎اند شاید یگانه یادگارهایی باشد از شخصیت‎هایی که امروز در بین ما نیستند و ما فقط با پرتره‎های استاد می‎توانیم تصوری از سیمای آن‎ها داشته باشیم، همچون پروفسور هشترودی، سعید نفیسی و بسیاری از شخصیت‎های دیگر که طی گفتگو بیشتر درباره‎شان صحبت می‎کنیم.

درباره استاد یکی دو کار مستند انجام شده که یکی از آن‎ها «آینه در آینه» ساخته شهاب دهباشی است. چون مباحثی که در این فیلم مطرح می‎شود در صحبت‎های امروز نیز خواهد آمد، با هم به تماشای قسمت کوتاهی از این فیلم می‎نشینیم.

سپس حدود ده دقیقه از فیلم «آینه در آینه» ساخته شهاب دهباشی به نمایش درآمد.

 

ا

پس از نمایش فیلم، علی دهباشی از استاد فخرالدین فخرالدینی و عزیز ساعتی دعوت کرد تا در جایگاه حاضر شوند. ابتدا استاد فخرالدینی، پس از شرح کوتاهی از زندگی خود، درباره شیوه عکاسی اش چنین گفت:

  • من از همان اوان نوجوانی، حدود هفده سالگی، به پرتره علاقه داشتم. با عکس‎هایی که گرفتم و در این مجموعه هست، خواستم شخصیت‎گرایی در عکاسی پرتره را بیشتر نشان بدهم. یعنی آدم عکس‎ها را که می‎بیند خود طرف را حس کند. این روشی هست که تقریباً می‎توانم بگویم شصت سال هست که روی آن کار می‎کنم. هنوز هم در این حیطه خودم را دانشجو می‎دانم و مشغول یادگیری هستم. یعنی هنوز زمان لازم است که آدم به آن مرحله‎ای که دلش می‎خواهد برسد. البته هیچ وقت هم نخواهیم رسید. برای این که هنر آن قدر انکشاف دارد که آدم نمی‎تواند بگوید من به مرحله‎ دلخواه رسیده ام. هر سال که زمان می‎گذرد، آدم ضعف‎های کار خودش را بیشتر حس می‎کند. این کار هم تجربه لازم دارد و هم حوصله می‎خواهد. کسی که واقعاً عاشق این کار باشد، موفق خواهد شد. عکاسی چیزی نیست که ما بگوییم تنها با یک بار نگاه کردن می‎شود عکس گرفت. در عکاسی باید آن حسی را که از مدل می‎گیریم به کاغذ انتقال بدهیم. به این صورت، نسل‎های آینده، کسانی که آن شخصیت‎ها را ندیده‎اند، می توانند آن‎ها را کاملاً حس کنند. بیشتر با مدل‎هایم حرف می‎زنم و عکس می‎گیرم. در همان برخورد اول عکس نمی‎گیرم. یعنی سعی می‎کنم با مدلم ارتباط برقرار کنم. به حالت‏های صورت توجه می‎کنم. معمولاً کسی که در برخورد اول جلوی دوربین قرار می‎گیرد، غریبه است. عکاس هیچ گونه آشنایی با او ندارد. هم عکاس کمی مشکل دارد و هم خود آن مدل. وقتی که کمی رابطه برقرار کنید، این مساله کاملاً حل می‎شود. آن یخ‎ها آب می‎شود و راحت می‎توانید عکسبرداری کنید. امروزه می‎توانم بگویم عکاسی شاید صد شاخه متفاوت دارد. ولی مهم‎تر از همه این‎ها در تاریخ عکاسی، عکاسی پرتره است. درست است که سیستم دیجیتال ظهور کرده، اما من فکر می‎کنم اساس عکاسی همان عکاسی آنالوگ است. کسی که آنالوگ کار خوبی باشد، دیجیتال برایش خیلی سهل و راحت است. تلفیق این دو می تواند عکس خیلی مطلوبی خلق کند. البته ناگفته نماند که دیجیتال خیلی کارآیی دارد. مخصوصاً فوتوشاپ که باعث سرعت عمل در انتقال عکس به جاهای دیگر می شود یا می توان از آن در کارهای تجاری استفاده کرد.
صحنه ایی از مستند شهاب دهباشی درباره استاد فخرالدینی
صحنه ایی از مستند شهاب دهباشی درباره استاد فخرالدینی

در ادامه، ایشان به بیان جنبه های منفی استفاده از تکنولوژی دیجیتال در عکاسی امروز پرداخت و گفت:

  • یادم می آید سال ها در دانشگاه هنر دو کلاس داشتم: یکی فنون بازسازی عکس، که امروزه به آن فوتوشاپ می گویند. آن موقع عکس‎های قدیمی را با قلم مو و مرکب‎های مخصوص رتوش می‎کردیم. درس دیگر هشت واحد کلاس نورپردازی بود. البته الان این مساله حل شده است، ولی من به این نتیجه رسیده‎ام که حسی که از آنالوگ می‎گیرم، از دیجیتال نمی‎توانم بگیرم. دیجیتال عکاس‎ها را تنبل بار آورده است. وقتی شما فقط چند تا فریم فیلم در دوربین‎تان داشته باشید، راجع به آن فکر می‎کنید تا آن را هدر ندهید. خود همین فکر کردن در عکاسی سازنده است. ولی در دیجیتال این مسأله مطرح نیست. تند تند عکس می‎گیرید. از سی چهل عکسی که می‎گیرید، بالاخره یکی خوب از کار درمی‎آید. آن یکی  هم که خوب می‎شود، باز به همان خوبی که فکر می کرده اید در نمی‎آید. امروزه طوری شده که همه به دیجیتال گرایش پیدا کرده‎اند، حتی کمپانی های بزرگ. یادم می‎آید که ما در قدیم زیاد به فوتوکینا می‎رفتیم. اما الان دیگر پلاتوها عوض شده. در کلن آلمان ده پانزده تا پلاتوی بزرگ بود که حالا فقط دو سه تای آن باقی مانده.

 

او ضمن اشاره به رتوش بیش از حد عکس ها در سیستم دیجیتال، آن را عاملی مخرب در عکاسی پرتره دانست و گفت:

  • رتوش چیزی است که به کل باید آن را از بین ببریم. امروز در سیستم دیجیتال خیلی رتوش می‎کنند؛ یعنی با فوتوشاپ حالت مدل را شبیه مجسمه می‎کنند. احتیاجی نیست که اینقدر روی عکس کار کنیم. ما می‎توانیم این را با نورپردازی خوب انجام دهیم. خود این بافت‎های صورت، خود این چین چروک‎های زیر چشم یا کنار بینی و پیشانی به عکس زیبایی می‎دهد. ما نباید این‎ها را از بین ببریم. تنها راه این کار نورپردازی درست است که باعث می شود نتیجه بهتری بگیریم. وقتی با دیجیتال عکسی را رتوش می‎کنند عین مجسمه می‎شود. یعنی حسی از آن نمی‎گیرید. کاملاً یک حالت دکوراتیو و مصنوعی دارد. من فکر می‎کنم اگر آن‎هایی که علاقه به عکاسی دارند این مسایل را بتوانند حل کنند، به جامعه عکاسی خدمت بزرگی کرده‎اند. برای این که، همان طور که گفتم، کار رتوشکاری در عکس چیز زائدی است. ما باید در مواقعی که مثلاً جوش صورتی هست که در عکس سیاه و سفید شبیه خال درمی‎آید، یا خط‎هایی هست که واقعاً چیز زایدی است عکس را رتوش کنیم. در غیر از این موارد دستکاری کردن در صورت از نظر من کار غلطی است.

 

عزیز ساعتی، فخرالدین فخرالدینی و علی دهباشی
عزیز ساعتی، فخرالدین فخرالدینی و علی دهباشی

 

 در ادامه گفتگو، استاد ضمن اشاره به دورانی که در آلمان و آمریکا زندگی و کار کرده بود، به ذکر خاطراتی از آشنایی خود با چند عکاس سرشناس پرداخت:

  • در کلن آلمان یک عکاس خیلی معروفی بود به نام شارکوسکی. با او دوست شدم و یک سال و نیم با او کار کردم. آنقدر به من علاقه داشت که این دوربین پلابلی که الآن در استودیو دارم و تمام عکس‎هایی هم که گرفتم با همان دوربین بوده، به من کادو داد. با یوسف کارش هم آشنا بودم. خیلی دوست بودیم. نامه‎هایی از او در دفترم هست که اگر زمانی تشریف آوردید، نشانتان می‎دهم.

با کارش هم در  اتاوا  آشنا شدم. آتلیه کوچکی داشت در طبقه ششم یک هتل. در دفترش چند تا عکس از ملینا مرکوری، برژیت باردو و یک عکس هم از برتراند راسل گذاشته بود. شخصیت کارش برای عکاسی پرتره یک الگو بود. از دیگر عکاس‎های پیشگام می‎توانم از سایکن و هالیزمان نام ببرم. می توانم بگویم که کار هالیزمان کمتر از یوسف کارش نبود. یعنی نوآوری‎ای که در کار او می‎بینم یک قدم به لحاظ طرز کار جلوتر است. کارش به صورت آکادمیک عکاسی نخوانده بود. مدتی پیش عمه‎اش بود. بعد از آن شش ماه نزد یکی از دوستان عمه‎اش که عکاسی قدیمی بود کار کرده بود. بعد استودیویی باز کرده بود. تعریف می‎کرد وقتی تازه استودیو را باز کرده بود، با پسر فرماندار خیلی دوست بود. او پدرش را می آورد، ولی عکسی که کارش از او می گیرد عکس خوبی از کار در نمی‎آید. خیلی ناراحت می شود. تعریف می‎کند که دوستش به او می گوید نگران نباشد. فرماندار را یکبار دیگر می آورد و عکس می گیرد و عکس خوبی می شود. کارش می‎گفت که ترقی اش از زمانی شروع شده که عکس وینستون چرچیل را گرفته است. چرچیل کنفرانسی داشته و هفت هشت نفر عکاس آن جا بوده اند. به آنها می گویند هر نفر می‎تواند یک عکس بگیرد. کارش هم تصمیم می گیرد عکسی بگیرد. کارش تعریف می کرد که «چرچیل سیگاری دستش بود. رفتم و با شهامت سیگار را از دست او گرفتم. او خیره به من نگاه کرد. دید که با جرأت این کار را انجام داده ام. گفت می‎توانم چند تا عکس دیگر هم از او بگیرم.» از این جا زندگی کارش عوض می شود.

پس از نقل این خاطرات، عزیز ساعتی درباره آشنایی خود با استاد فخرالدینی چنین گفت:

  • برای من باعث خوشحالی و افتخار است که در کنار استادم فخرالدین فخرالدینی هستم. علاقه من به عکاسی بیشتر حاصل علاقه من به سینما بود که به دوره دبستان بر می گردد. یعنی سینما باعث شد که من به عکاسی علاقمند شوم. دوربین ساده‎ای داشتم، از این دوربین‎های جعبه‎ای. شروع کردم به عکاسی. من و دوستانم منابعی نداشتیم که به آن‎ها مراجعه کنیم. اگر مجلاتی گیر مان می آمد، بیشتر مجلات داخلی بود که چاپ‎های خوبی نداشتند. اما مجلات فرنگی برای ما سحرانگیز بود. من بیشتر وقتم جلوی ویترین سینماها با دیدن عکس‎های سیاه و سفیدی می گذشت که در فرنگ چاپ می‎شد. ضمن این که با دیدن آنها قصه فیلم را در ذهن مرور می کردم، محو تماشای چاپ این عکس ها هم بودم. دوره دبیرستان بودم. یک روز آمدم خیابان تخت جمشید (طالقانی فعلی)، سینمای تخت جمشید که الآن اسمش عصر جدید است. آنجا باز ویترین‎ها را نگاه می‎کردم. راه افتادم از همان سمت خیابان. پایین خیابان را که نگاه کردم، ویترین یک عکاسی را دیدم که خیلی نظر من را جلب کرد. رفتم آن جا. دیدم بالای ویترین نوشته شده عکاسی فخرالدین. من تا آن موقع عکاسخانه‎های زیادی را در لاله‎زار دیده بودم. ویترین‎های زیادی را بابت عکس‎های سینما نگاه کرده بودم. ولی مجموعه عکس‎هایی که در این ویترین بود خیلی برایم جذاب بود. دیدم چاپ خاصی دارد. عکاسی خاصی دارد. تصمیم گرفتم پله‎ها را بالا بروم تا ببینم این جا چه جور جایی است و این عکس‎ها را چه کسی گرفته. خیلی کنجکاو بودم. دیدم در راهرو هم عکس‎هایی است از کسانی که من کم و بیش می‎شناختم. مثلاَ عکس رشید بهبود اف را در آن راهرو دیدم. عکس استاد نفیسی، استاد هشترودی و آرام خاچاطوریان را دیدم. خیلی برایم جالب بود. تا آن موقع چنین چیزی ندیده بودم. تهران را خیلی می گشتم. جستجوهایم خیلی زیاد بود. این که می گویم شاید یک چیزی حدود پنجاه سال پیش باشد. رفتم داخل دفتر که دیدم استاد فخرالدینی، همین استادی که الآن افتخار می‎کنم در کنارش هستم، وارد شدند. پرسیدم این عکس‎ها را شما گرفتید؟ گفتند بله. توی اتاق پر از عکس بود. اجازه خواستم که بقیه عکس‎ها را هم ببینم. برای من اتفاق خیلی بزرگی بود. هیچ وقت آن روز را تا این لحظه فراموش نمی‎کنم.

 

استاد فخرالدین فخرالدینی
استاد فخرالدین فخرالدینی

 

 

در ادامه ایشان در توصیف پرتره های استاد فخرالدینی گفت:

 

  • من اهل تعارف و تعریف نیستم. عکس‎های زیادی دیده‎ام. عکس‎های زیادی گرفته‎ام. تلاش‎های زیادی هم برای گرفتن پرتره کرده‎ام. اما تا همین لحظه که صحبت می‎کنم بهترین پرتره‎ها همان‎هایی است که استاد فخرالدینی از مشاهیرمان گرفته اند. چه انتخاب‎های خوبی هم کرده‎اند و چه یادگارهای بزرگی از کسانی که دیگر در میان ما نیستند باقی گذاشته اند. من افتخار می‎کنم به این که در کنار ایشان هستم.

پس از آن، علی دهباشی از استاد فخرالدینی درخواست کرد تا توضیحاتی درباره منتخبی از پرتره های خود ارائه دهد. اولین پرتره ای که به نمایش درآمد، پرتره حسین بهزاد بود. استاد درباره این پرتره چنین گفت:

  • من با بهزاد دوستی داشتم. مرتب به آتلیه اش می‎رفتم و همیشه یکدیگر را می‎دیدیم. فکر می‎کنم هر کس قیافه بهزاد را از نزدیک دیده باشد، می‎تواند حس کند که این پرتره خود بهزاد است. البته کمی اعتیاد داشت. این مسأله در این عکس هم کاملاً مشخص هست. نورپردازی‎هایی که آن موقع انجام می‎دادم با فلاش نبود. با اسپات لایت، یعنی پروژکتورهای سینمایی، این کار را می کردم. با لنز ۴۲۰ هم این پرتره گرفتم. یک لنزی است به نام هیلیارد که تقریباً مثل اشنایدر و رون اشتوک خیلی معروف بود.

در ادامه ایشان به پرتره های خود از سعید نفیسی و پروفسور هشترودی اشاره کرد و گفت:

  • من روی عکس سعید نفیسی خیلی کار کردم. یعنی با او زیاد صحبت کردم. البته خودش می‎خواست ژست بگیرد، اما من به او گفتم بگذارد همان حالت خودش باشد. همین طور کاری کردم که ایشان اصلاً فکر نکند که من دارم عکس می‎گیرم. با هم صحبت می‎کردیم که دیدم زمان مناسب است و عکس گرفتم.

پروفسور هشترودی هم یک روز در دفتر من ناهار مهمان بود. می خواست عکس بگیرد. به او گفتم آقای پروفسور اگر اجازه بدهید یک روز دیگر عکس بگیرم. گفت: بله، دیشب خوب نخوابیده ام و کاملاً خستگی در قیافه‎ام هست. این عکس را چهار پنج روز بعد از آن گرفتم.

سپس، دهباشی با نشان دادن پرتره ای از مادر استاد، از ایشان خواست تا درباره آن توضیح دهد. استاد در پاسخ گفت:

  • من دوستی داشتم به اسم آقای قلی‎زاده. در ابتدا ایشان را نمی‎شناختم. یک روز به دفتر من آمد. گفت یک کادوی ناقابل برای شما دارم. عکس مادرم را از روی یک کتاب، به صورت پنجاه در شصت بزرگ کرده و کادو آورده بود. دیدم چقدر هم شبیه است. بعد از آن با هم دوست شدیم.

 

استاد عزیز ساعتی
استاد عزیز ساعتی

 

در ادامه، استاد پس از ذکر خاطراتی از سال های کودکی و برادرش، استاد فرهاد فخرالدینی، به جوانان علاقمند به عکاسی چنین توصیه کرد:

  • بارها گفته‎ام و باز هم می‎گویم. فکر کردن مهم‎ترین مسأله در عکاسی است. وقتی دوربین را به دست می گیرید، همین طوری عکس نگیرید. فکر کنید و ببینید چه می‎خواهید. بارها گفته‎ام که فکر یعنی سازندگی. امروزه اگر جوان‎ها واقعاً به این کار علاقه دارند، باید این مسائل را در نظر بگیرند. من با اطمینان این را می‎گویم که اگر کسی واقعاً عاشق این کار باشد، حتماً موفق خواهد شد. زمان می‎خواهد. کمی حوصله می‎خواهد. با حوصله خیلی چیزها حل می‎شود. شما باید در نمایشگاه‎های زیادی شرکت کنید. باید به نقد و بررسی عکس‎هایتان توجه کنید. اگر ایراد منطقی از شما می‎گیرند، پذیرا باشید. این مسائل خیلی مهم است. همیشه سعی کنید با عکاسان بزرگ مشورت کنید. عکاس‎های خوب، آن‎هایی که واقعا پیشگام بوده‎اند. به خودتان نگویید که من به یک مرحله ای رسیده‎ام که دیگر تکمیل هستیم. عکاسی آنقدر انکشاف دارد که آدم هر چقدر هم که کار کند، باز یک جایی گیر دارد.

 

در پی آن، عزیز ساعتی در نقد عکاسی دیجیتال و سهل الوصول بودن آن گفت:

  • در تأیید صحبت‎های استاد درباره دوربین‎های دیجیتال باید بگویم که سهولت کار باعث می‎شود که آدم‎ها هر جا می‎رسند بلافاصله شروع به عکس گرفتن کنند. ما در گذشته محدود به تعدادی نگاتیو، بیست و چهار یا سی و شش تا، بودیم. ناچار بودیم اول خوب نگاه کنیم. شرط اول عکاسی این است که باید خوب نگاه کرد؛ خوب جستجو کرد. در حالی که دیجیتال دارد این امکان را از ما می‎گیرد. نباید این اجازه را بدهیم. باید بینیم، جستجو کنیم و بعد عکس بگیریم. خیلی ها هستند که تا وارد جایی می‎شوند، قبل از این که چشمانشان کار کند، دوربینشان کار می‎کند. پشت سر هم عکس می گیرند. خیلی ها را می‎بینم که مثلاً آمده‎اند یک بنای تاریخی را ببینند. اول شروع می‎کنند به عکس گرفتن، در حالی که ما اول باید نگاه کنیم. اصلاً مواقعی لازم است که یک روز بون دور بین عکاسی برویم و جایی را ببینیم. باید چشم مان را عادت بدهیم. قلب و ذهن و روح مان را تربیت کنیم. با آن مکان یا با آن آدم آشنا شویم. عکس‎هایی که استاد گرفته‎اند، به این راحتی نبوده. بعضی وقت‎ها شاید نیم ساعتی وقت صرف کرده‎اند تا یک پرتره بگیرند. گاهی دو روز دنبال یک آدم بوده‎اند. من مخالفتی با دیجیتال ندارم، اما با این شیوه عکس گرفتن خیلی مخالف‎ام. مخصوصا حالا که موبایل هم دارد این کار را می کند و همه چیز را سهل کرده است. این سهل بودن، با توجه شرایطی که بشر در حال حاضر در آن زندگی می‎کند، یک امتیازاتی دارد، اما مشکلاتی هم به وجود می‎آورد. ما داریم از خوب دیدن محروم می‎شویم.
استاد از خاطرات خود از سعید نفیسی گفت و اینکه چگونه ازاو عکاسی کرده است.
استاد از خاطرات خود از سعید نفیسی گفت و اینکه چگونه ازاو عکاسی کرده است.

 

از ماجرای عکاسی از پروفسور هشترودی گفتند.
از ماجرای عکاسی از پروفسور هشترودی گفتند.

 

او در تأیید نظر استاد فخرالدینی در خصوص استفاده تلفیقی از دو شیوه عکاسی دیجیتال و آنالوگ گفت:

گاه ما عکس‎هایی می‎گیریم با این امید که فوتوشاپی هست و آنجا اصلاح شان می‎کنیم. این ها همه دارد تنبلی به وجود می‎آورد. من شکی در این ندارم که تکنولوژی جدید به ما کمک می‎کند. اتفاقات خیلی مهمی هم افتاده که به دلیل همان سهولت کار بوده است. اما من می گویم اگر می خواهیم عکاسی کنیم، باید خوب ببینیم. خوب موضوع را درک و لمس کنیم، طوری که دوربین و خودمان یکی شویم. انگار که دوربینی که در دست من است، بخشی از وجود من باشد. آن موقع است که می توانیم عکس درستی بگیریم.

پس از این سخنان، بیست دقیقه ای به طرح پرسش های حاضران از استاد فخرالدینی اختصاص داده شد. ابتدا ایشان در پاسخ به این سئوال که آیا در شاخه های دیگر عکاسی نیز تجربیاتی داشته اند یا خیر، چنین گفت:

  • طبیعت‎گرایی کرده‎ام. چند بار در کاخ سعدآباد نمایشگاه‎هایی از عکس‎های طبیعت‎ داشته‎ام. البته این عکس ها متعلق به بیست سال پیش بوده است. جدیدا دیگر کار نکرده ام. یک زمانی هم تقویم کونیکا دوازده تا از کارهایی را که آن سال ها عکسبرداری کرده بودم، چاپ کرد.

سپس، یکی دیگر از حضار، با اشاره به این که ورود تکنولوژی دیجیتال به سینما و عکاسی کیفیت کار را به شدت تنزل داده است، نظر استاد را درباره نورپردازی جویا شد. استاد فخرالدینی در پاسخ گفت:

  • عکاسی به ایران زود رخنه کرد. می توانم بگویم که فیلمبردارها خیلی از عکس های خوب الگو گرفته اند. برای اینکه آن زمان نورپردازی های خوبی می شد. وقتی که در سینما یک نمای صورت درشت را برای شما نشان می دادند، تقریباً حالت عکس را داشت. عکاسی خیلی به سینما کمک کرده، مخصوصاً برای گرفتن نمای صورت که مهمترین مسأله در فیلمبرداری است. در حقیقت، خود من هم از دیجیتال اصلاً خوشم نمی آید.

در ادامه، شرکت کننده دیگری با اشاره به این که عکس گرفتن از یک عکاس باید کار دشواری باشد نظر استاد را در مورد بهترین عکسی که از ایشان گرفته شده جویا شد. ایشان در پاسخ به این سئوال چنین گفت:

  • از من عکس هایی گرفته اند. مثلاً در آمریکا عکاسی به اسم رالف لارن از من عکس گرفت که عکاس بدی نبود. اما باز هم آن چیزی نمی شود که شما خودتان موقع عکاسی حس می کنید. حس یک چیز ذاتی است. لحظه ای که من می خواهم از شما عکس بگیرم، نگاه یا حرکات صورت شما می تواند به کلی متفاوت از زمانی باشد که شخص دیگری از شما عکس می گیرد. این خیلی مسأله مهمی است. در کل عکس گرفتن از عکاس مشکل است. عکاس هم نباید به این فکر کند که کسی دارد از او عکس می گیرد. باید آزاد باشد.
استاد به اتفاق همسرشان خانم مهشید امینی
استاد به اتفاق همسرشان خانم مهشید امینی

در انتها، استاد فخرالدینی توضیح کوتاهی درباره دو پرتره ای که از اصغر بیچاره و دکتر باستانی پاریزی گرفته بود داد و به این سئوال دهباشی که آیا چهره هایی بوده که دوست داشته از آن ها عکس بگیرد اما نتوانسته است، چنین پاسخ داد:

  • یکی از اشخاصی که دوست داشتم از او عکس بگیرم دکتر حسابی بود. من آن زمان در آمریکا بودم. وقتی برگشتم ایشان فوت کرده بود. همین طور آرزو داشتم عکس دهخدا و ملک الشعرای بهار را بگیرم. گاهی واقعاً اشتباه می کردم. مثلا خواهر فروغ فرخزاد مرتب در آتلیه من بود. می توانستم از فروغ هم عکس بگیرم. نمی دانم، شاید جوان بودم و زیاد به این چیزها فکر نمی کردم. گاهی آدم اشتباه می کند.

در پایان مراسم، دهباشی ضمن تشکر از حضور استاد، آخرین انتشارات بنیاد موقوفات را به رسم یادگار به ایشان اهدا کرد.

 

 

photo_2016-12-24_09-52-23

 

 

photo_2016-12-24_09-54-30

 

پرسش حاضران از استاد فخرالدینی
پرسش حاضران از استاد فخرالدینی

 

استاد فخرالدینی در کنار هارون یشایائی
استاد فخرالدینی در کنار هارون یشایائی و عزیز ساعتی

 

photo_2016-12-24_09-53-04

ف

 

  • عکس ها از مریم اسلوبی و مجتبی سالک