دیدار و گفتگو با مریم مافی/ پریسا احدیان

photo_2016-10-17_16-27-53

صبح روز پنجشنبه، بیست و نهم مهرماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، کتابفروشی آینده در شصت و ششمین نشست خود با همراهی مجلۀ بخارا، میزبان «مریم مافی»، مترجم و محقق زبان و ادبیات فارسی بود.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست، به بخش هایی از زندگی نامۀ مریم مافی پرداخت و گفت:

“ایشان تحصیلات خود را در مدرسۀ ابتدایی بهار در اواخر دهۀ 1960، در تهران آغاز کردند و پس از آن به مدرسۀ بین المللی ایران زمین تهران رفتند. تحصیلات عالی را در دانشگاه تافتس در مدفورد ماساچوستس ادامه دادند و از آن جا در نیمۀ دهۀ 1980 به دانشگاه امریکن در واشنگتن دی سی رفتند. نخستین اثر منتشر شدۀ ایشان بخشی از رسالۀ فوق لیسانس اشان می باشد. این کتاب که در سال 1989 منتشر شد، ترجمه ای از یک مجموعۀ داستان کوتاه و نیز رسالۀ کوچکی نوشتۀ سیمین دانشور برجسته ترین زن ادبیات معاصر ایران با نام «صورتخانۀ دانشور» که شامل پنج داستان کوتاه چون:«در بازار وکیل»، «تصادف»، «صورتخانه» و «کیدالخائنین»، «به کی سلام کنم» و «غروب جلال» بود. مریم مافی با شرکتی انتشاراتی به نام نشر سه قاره (Three Continents press) شروع به همکاری کردند که آثاری از کشورهای دیگر به جز امریکای شمالی و اروپا را به چاپ می رساند. با این که شرکت مذکور تعدادی از کارهای عربی را نیز منتشر می کرد اما حتی یک کتاب فارسی به چاپ نرسانده بود. پس از کار نخست تشویق شدند که آثار بیشتری از ایران را معرفی کنند. خانم مافی به ویژه علاقه داشتند که کارهای نویسندگان زن را ترجمه کنند که البته فراوان هم نبودند.”

علی دهباشی از مطالعات و ترجمه های مریم مافی می گوید
علی دهباشی از مطالعات و ترجمه های مریم مافی می گوید

سردبیر مجلۀ بخارا در بخش هایی از سخنان خود به ترجمۀ اشعار مولانا توسط میهمان این نشست کتابفروشی آینده اشاره و اظهار داشت:

“ایشان در اوایل دهۀ 1990 به صورت جدی درگیر آثار مولانا، عارف و شاعر ایرانی قرن سیزدهم شدند. اوایل تنها برای خودشان کار می کردند زیرا در لندن به استادان متبحر در اشعار رومی دسترسی نداشتند و فکر می کردند از طریق ترجمه آثار او را بهتر درک خواهند کرد. به صورتی کاملا اتفاقی دوستی به نام «نایجل واتس» که رمانی دربارۀ مولانا نوشته بود چند تایی از ترجمه های خانم مافی را خواند و با ناشر خود هارپر کالینز دربارۀ ترجمه هایشان حرف زد و در اثر این اتفاق بود که انتشار آن کارها جامۀ واقعیت به خود پوشید. این ناشر دو سالی بود که می کوشید ترجمه ای اصیل از زبان فارسی برای انتشار بیابد. این گونه بود که نخستین کتاب رومی ایشان با نام زمزمه های معشوق (Whispers of the Beloved) منتشر گشت. کتاب های بعدی به دنبال آن آمدند. عناوین کتاب های ایشان به این شرح است: «صورتخانۀ دانشور»، «زمزمه های معشوق» (که در 2016 با نام کتاب کوچک قلب رومی بازچاپ شد)، «نوای نهان» (که در سال 2008نیز با همین نام در تهران به دو زبان انگلیسی . فارسی منتشر شد)، «باغ های یار» (بازچاپ با نام کتاب کوچک عشق رومی)، «کتاب کوچک زندگی»، «رومی» و اخیرا «روزانۀ رومی»

مجری شب های بخارا در خاتمه از آثار در دست انتشار مریم مافی نام برد و بیان داشت:

“خانم مافی به تازگی کار کردن دربارۀ شمس تبریز «مراد رومی» را پایان برده اند و این کتاب در حال حاضر در دست چاپ است. کتاب دو بخش دارد بخش نخست بررسی زندگی و اندیشه های شمس است و بخش دوم ترجمۀ بیش از 300 فراز از گفته ها و آموزه های او در زمانی که همراه و همدم رومی بوده است. پروژۀ بعدی خانم مافی که به زودی آغاز خواهد شد، ترجمۀ تعدادی داستان های تعلیمی رومی است. در این کار داستان ها از شعر به نثر در می آیند و به این ترتیب خوانندگان علاقه مند به شعر نیز می توانند از خواندن این مجموعه لذت ببرند و در عین حال از حکمت اندیشه های رومی در داستان هایش به صورت نثر نیز بهره بردارند.”

photo_2016-10-22_22-43-05

سپس برگ هایی از خاطرات و عکس های سفر مترجم آثار مولانا به قونیه و بخارا و سمرقند ورق خورد. تدوین این بخش را مریم اسلوبی به عهده داشت.

در لحظاتی دیگر، علی دهباشی از مریم مافی و فرزانه قوجلو دعوت کرد تا در نشستی به گفتگو بپردازند.

مریم مافی با یادی از خاطرات دوران کودکی تا دانشجویی خود، سخنانش را آغاز کرد و گفت:

“من مریم مافی هستم. تا 18 سالگی در ایران بودم و به مدرسه رفتم. فامیل من خیلی کتابخوان نبودند اما من از بچگی عطش خواندن داشتم و از روزی که مرا به مدرسه فرستادند اولین کتاب به زبان انگلیسی با عنوان «پیرمرد و دریا» اثر ارنست همینگوی را با سختی فراوان در سن هفت سالگی خواندم و البته گمان نمی کنم که همۀ آن را هم فهمیده بودم. دایی ام می گفتند که غیر ممکن است که این بچه این کتاب را خوانده باشد! تا جایی که به خاطردارم، همیشه کتاب می خواندم. بعدها به مدرسۀ بین المللی ایران زمین رفتم که تمام دروس ما به زبان انگلیسی بود و فارسی و فرانسه مثل زبان و دوم و سوم امان به حساب می آمد. معلمی در کلاس نهم به نام آقای ناظمی که بسیار دوستشان داشتم، بودند و من را تشویق می کردند که کتاب بخوانم و می خواستند من را به کلاس دوزادهم بفرستند تا دیپلم بگیرم اما گفتم که می خواهم با دوستانم باشم و نپذیرفتم. برای ادامۀ تحصیل به امریکا رفتم و در دانشگاه تافتس، جامعه شناسی و ادبیات بین المللی خواندم. البته در این دانشگاه می توانستیم که به زبان فرانسه و آلمانی و … واحد بگذرانیم اما اگر به دنبال تخصص بودیم باید زبان اصلی را هم می آموختیم. مایل نبودم که زبان دیگری را یاد بگیرم و تا جایی که می توانستم واحدهای ادبیات را به زبان انگلیسی می گرفتم و می خواندم. بعد از دورۀ لیسانس و هم زمان با انقلاب به واشنگتن رفتم و در یک انتشارات شروع به کار کردم. چون با گفتگو با پسرعمه ام، «رضا قلی نظام مافی» تصمیم داشتیم که به ایران برگردیم و نشریه ای را منتشر کنیم. متأسفانه من بازنگشتم اما پسرعمه ام به ایران آمد و نشر تاریخ ایران را با اقوام آغاز کردند و هنوز هم خیلی موفق است و باعث افتخار ماست. برای فوق لیسانس نمی خواستم درس هایی که به ما ارائه می کردند را بخوانم. چند نفر از اساتید را قانع کردم که پشتیبانم باشند و می خواستم بفهمم که آیا این ادبیات است که روی تغییرات اجتماعی در طول زمان تأثیر می گذارد یا اجتماع است که ادبیات را می سازد؟ دو سال تحقیق کردم. کتاب های زیادی در آن دوران وجود داشت و به این نتیجه رسیدم که هر دو بر روی هم اثر می گذارند. برای سال های آخر دورۀ دانشگاه آثار خانم دانشور را انتخاب کردم. چون در دوران دبیرستان هم مقالۀ مختصری دربارۀ ایشان نوشته بودم و در دانشگاه تهران مصاحبه ای با او داشتم و واقعا بهترین نویسندۀ زن ما در آن زمان بودند و هیچ کس به گرد پایشان نمی رسید. اجازۀ ترجمۀ داستانشان را به من دادند و این بخش دوم رسالۀ من بود که بالخره به چاپ رسید. خانم دانشور هم متنی برای این کتاب نوشتند.”

 

مریم مافی از تجربه های خود در ترجمه سخن می گوید
مریم مافی از تجربه های خود در ترجمه سخن می گوید

مترجم ایرانی آثار سیمین دانشور به زبان انگلیسی، در ادامۀ سخنانش به چگونگی آغاز کار خود در زمینۀ ترجمه اشاره داشت و گفت:

“همچنان در نشریه کار می کردم و دلم می خواست ادبیات ایران را به خارج معرفی کنم. در آن زمان بیشتر ادبیات عربی ترجمه می شد و این آثار جایزه می گرفتند اما از ادبیات ما چیزی نبود. مدیر انتشارات سه قاره در دانشگاه ادبیات تدریس می کردند و چون کتاب هایی که می خواستند تدریس کنند موجود نبود، برای همین تصمیم داشتند که کتاب های مورد تدریس را در مرکز خود به چاپ برسانند. کتاب هایی از افریقای جنوبی، امریکای مرکزی و خاورمیانه. کتاب صمد بهرنگی با عنوان «ماهی سیاه کوچولو» اولین کتاب فارسی بود که چاپ کردند و آن زمان خیلی هم طرفدار داشت. کتاب «ترس و لرز» غلامحسین ساعدی را جهت ویرایش به من دادند. آن زمان سیستم های تایپ کامپیوتری نبود و خط به خط باید حروف را می چسباندیم. کار سنگینی بود و یک سالی طول کشید تا این کتاب را تدوین کنم. ایشان علاقۀ زیادی به کتب فارسی داشتند و مرا تشویق به ترجمه می کردند و از من خواستند که داستان های خانم دانشور را ترجمه کنم.”

علی دهباشی:داستان هایی که از خانم دانشور ترجمه کردید با گزینش ایشان بود یا انتخاب خودتان؟

مریم مافی: انتخاب خودم بود اما با موافقت ایشان این کار را انجام دادم. یک کتاب کوتاهی داشتند با نام «غروب جلال» که در همین کتاب چاپ شد. «صورتخانۀ دانشور» که در واقع اولین کتاب من بود که به چاپ رسید. آن زمان مایل بودم که ادبیات زنان ایران را در خارج معرفی کنم. متأسفانه این تصمیم مصادف با دوران انقلاب و بسته شدن دانشگاه ها بود و کتاب سنگین و خوبی نتوانستم پیدا کنم. سال ها بعد با خانم ترقی آشنا شدم و چند نمونه از داستان های ایشان را به انگلیسی ترجمه کردم. ولی هیچگاه این ترجمه ها را به چاپ نرساندم. شاید در آینده به چاپ برسد و اما در این بین شاید باید اعتراف کنم که کتاب یک نویسندۀ انگلیسی به نام آقای اندرو هاروی (Andrew Harvey) با عنوان “The Way of Passion” را خواندم که دربارۀ حضرت مولانا بود و با خواندن این کتاب شیفتۀ این شاعر شدم. شاید ترجمۀ عنوان آن «راه عشق» باشد که کتاب بسیار ارزشمندی است و از دل بر می آید. ایشان در سن 24 سالگی دکترای ادبیات از دانشگاه آکسفورد گرفته و در هندوستان زندگی کرده اند و شخص بسیار دانشمند و عاشق حضرت مولانا هستند. البته همانطور که مولانا می فرماید از هر راه اشتباهی می شود به راه درست هدایت شد. به نوعی سوختم. وقتی به ترجمۀ آثار مولانا پرداختم از رباعیات ایشان شروع کردم و در واقع به دلیل اینکه در لندن دسترسی به استادی نداشتم تنها برای خودم کار می کردم. آن زمان ازدواج کرده و بچه دار شده و به لندن آمده بودم. این ها دیگر دهۀ 1990 است و من با یکی دو نفر از دوستانم کاست هایی از سخنرانی استادی دربارۀ شرح مثنوی را گوش می دادیم و اینطور شد که با رباعیات حضرت مولانا بیشتر آشنا شدم و به قول معروف توانستم زیر پوست اشعارش بروم و زیر لایه های شعرش را درک کنم. با همکارم که یک خانم بلغاری عاشق مولانا بود و فارسی هم صحبت نمی کرد، شروع به کار کردیم.

علی دهباشی:آیا زبان انگلیسی قابلیت انتقال بار سنگین مفهوم درونی و عاطفی اشعار مولانا را دارد؟

مریم مافی:به نظر من هر زبانی این قابلیت را دارد. زبان چینی، ژاپنی و فرانسوی همگی زبان هایی قدیمی هستند. زبان ما فوق العاده است و معادل هر لغت در انگلیسی، ممکن است چندین لغت در فارسی وجود داشته باشد. گرچه زبان هایی جز فارسی همانند انگلیسی محدودتر می باشند ولی غنی هستند. یکی از خصوصیات زبان انگلیسی این است که بسیار دقیق است. زبان فرانسه به هر چیزی پر و بال می دهد و موسیقی کلامی زیبایی دارد. اگرچه انگلیسی به زیبایی فرانسه نیست اما دقیق تر است.

علی دهباشی: حال با این زبان دقیق یک بیان عاطفی لاهوتی را می توان ترجمه کرد؟

مریم مافی: اصلا کار آسانی نیست! فکر نمی کنم که زیبایی زبان شعر فارسی را کسی بتواند به انگلیسی بیان کند و من هم هیچگاه حقیقتا سعی نداشتم که چنین کاری ار انجام دهم. چون گمان می کنم غیر ممکن است! شعر فارسی از نظر من جزو زیباترین پدیده های دنیاست و من این شانس را دارم که فارسی زبان هستم و بیشتر عمر خود را در ممالک انگلیسی زبان زندگی کرده ام و واقعا می توانم بگویم که ترجمۀ این اشعار شانس بزرگی برایم بوده است. سعی هم می کنم که حال شعر را درک کرده و از روی دل این کار را انجام دهم.

علی دهباشی: به نظر شما چطور مولانا که در محدودۀ زبان فارسی مطرح است می تواند طیف وسیعی از مخاطبان را در فرهنگ های مختلف داشته باشد؟

مریم مافی: ما ایرانی ها، ترک ها و افغان ها همگی مولانا را از آن خود می دانیم. ولی واقعیت این است که مولانا فرافرهنگی است. افکار او در درجه ای است که از فرهنگ و ناسیونالیته و ملی و ملیتی فراتر است. اگر ما او را فقط در چهارچوب فرهنگ ایران یا ترک و … قرار دهیم این خدمت به او نیست؛ بلکه او را کوچک کرده ایم. اتفاقا ما ایرانی ها مسئولیت بزرگی داریم که مولانا را به همه واگذار کنیم نه اینکه او را تنها برای خود نگه داریم. این شانس را داشته ام که ایرانی و فارسی زبان هستم و اشعار او را به زبان خودش می خوانم. ولی خارجی که این شانس را ندارد. پس باید یک متخصص ایرانی اشعار مولوی را در دسترس آن ها قرار دهد. امروزه جوان ها در هر فرهنگی از همه جا بریده اند. ولی این افکار عرفانی است که جوان ها به آن گرایش یافته اند.

علی دهباشی:زمانی که این اثر منتشر شد عکس العمل مخاطبان جامعۀ انگلیسی زبان چگونه بود؟

مریم مافی:اولا برای خودآموزی این کار را شروع کردم و به طور اتفاقی ناشر، ترجمه هایمان را شنید و آمد و از ما خواست که چاپش کنیم! اصولا این اتفاق نمی افتد! خانمی بودند و گفتند که من دوسال است به دنبال ترجمۀ مستقیم از فارسی به انگلیسی هستم. خلاصه ایشان این را چاپ کردند. ما مدیون آقای نیکلسون هستیم که مثنوی را برای ما تفسیر کردند. همانطور که دکتر موحد در مورد مقالات حضرت شمس این کار را انجام دادند. منظور من از ترجمه بعد از خود آموزی در واقع این بود که به جوان ها برسم و فکر نمی کردم که فارسی زبان ها هم از این آثار استقبال کنند و با کتاب های بعدی فهمیدم که چقدر بیشتر جوان های ایرانی مقیم خارج از کشور که فارسی را هم به خوبی نمی دانند، به این آثار علاقه مند هستند و از هر سنی همه می خوانند. این اولین کتاب بود. چند سمینار ترجمه در دانشگاه برداشته بودم. استادی داشتم که روش های جالبی در تدریس ارئه می دادند. ایشان ما را مجبور می کردند از زبان هایی که صحبت نمی کنیم، ترجمه کنیم. باید لغت نامه های مختلف تهیه می کردیم و یا یک شخصی را که به عنوان نمونه به زبان خاصی چون یونانی و اسپانیایی و آلمانی و روسی و …صحبت کند پیدا کنیم و از او بخواهیم که متنی را به زبان مادری اش بخواند و ما صدایش را بشنویم. این موضوع در ترجمه خیلی مهم است که صدای زبانی که می خواهید از آن ترجمه کنید در ذهنتان حکاکی شود. این روش به برگرداندن یک زبان به زبان دیگر کمک می کند. به یاد دارم زمانی شب های شعر در لندن داشتیم که به فارسی و انگلیسی ترجمه هایی را می خواندیم و جالب بود که ایرانی ها از تمام سنین استقبال می کردند و خیلی می آمدند و می گفتند که وقتی شما فارسی را می خوانید به گونه ای در ذهن ما جا می افتد و با ان ارتباط برقرار می کنیم و زمانی که ترجمه اش را به انگلیسی می خوانید معنی آن را متوجه می شویم. چون فارسی ما خیلی قوی نیست! اما لحن برایشان معنی می شد. انتظار این را نداشتم که فارسی زبان ها با شنیدن انگلیسی معنی فارسی را درک کنند!

علی دهباشی در دیدار و گفتگو با مریم مافی
علی دهباشی در دیدار و گفتگو با مریم مافی

 

 

فرزانه قوجلو:قبل از هر چیز می خواهم ار تجربۀ شما در ترجمۀ شعر شروع کنم. عموما در ترجمۀ نثر از هر زبانی به زبان دیگر غالب مترجمین واحد ترجمه را جمله می دادند و حتی بسیاری هستند که این واحد را پاراگراف می گیرند، واحد ترجمۀ شما در شعر چیست؟

مریم مافی:همیشه از پلۀ اول آغاز می کنم. در هر شعری اول لغت به لغت ترجمه می کنم. در بسیاری از مواقع شاهد این هستید که مترجمان در همان پلۀ اول می ایستند و فکر می کنند ترجمۀ معنی لغات کافی است اما اینگونه نیست. در مرحلۀ بعد، هر خط حداقل ده بار ویرایش می شود. سپس به معنی مصرع ترجمه شده می پردازم. ممکن است کلمات همان باشد اما مفهومش به انگلیسی معنایی ندارد. منظور اصلی باید فهمیده شود. چرا که زیبایی شعر فارسی را نمی توانید به انگلیسی برگردانید. پس برای من معنی و افکار اشعار حضرت مولانا مهم است. در ضمن خیلی هم از اصل موضوع دور نمی شوم. سعی دارم میانگین و حد وسط این دو را در نظر داشته باشم. تا زمانی که شما شعر فارسی را به همراه ترجمۀ انگلیسی آن می خوانید، متوجه شوید که دقیقا ترجمۀ کدام مصرع است. چون مترجمانی هم هستند که با وجود ترجمه های خوبشان نمی توانید مصرع فارسی را با متن انگلیسی مطابقت دهید. من خیلی با این قضیه موافق نیستم.

فرزانه قوجلو: پس در واقع آن ترجمۀ رباعیات خیام که ما از فیتز جرالد می بینیم درست همان نقطه ای است که شما با آن مرز دارید. چون ایشان هیچ یک از این مسائل را حفظ نکرده و به وادی دیگری رفته است. آیا با این موضوع که ترجمۀ شعر به نوعی بازسرایی است، موافق هستید؟

مریم مافی:البته ترجمۀ فیتز جرالد هنوز هم بهترین و معتبرترین است. در مورد بازسرایی آن وصل را نباید از دست داد. باید به نوعی به اصل شعر واصل بود. شما نمی توانید برای خودتان واژه های نو -که در متن اصلی نیست و ترجیح می دهید باشد- انتخاب کنید. باید به گونه ای احترام اولیۀ شاعر را نگاه داشت.

فرزانه قوجلو: یعنی بازسرایی در شعر به نوعی بازسرایی در همان چهارچوب ذهنیت شاعر است، نه فراتر از آن؟

مریم مافی:بله دقیقا! چند نمونه از ترجمه هایم را برایتان می خوانم تا این نکته را توضیح دهم. البته ممکن است در نتیجۀ کار، یک مصرع به صورت چندین سطر بیان گردد اما مهم معنی است که باید منتقل شود.

علی دهباشی،مریم مافی و فرزانه قوجلو
علی دهباشی،مریم مافی و فرزانه قوجلو

در عشق توام نصیحت و پند چه سود / زهراب چشیده ام مرا قند چه سود

گویند مرا که بند بر پاش نهید / دیوانه دلست پای در بند چه سود

ترجمه:

I am hopelessly in love with you, no point

giving me advice.

I have drunk love’s poison, no point

Taking any remedy.

They want to chain my free but

What’s the point

When it is my heart that’s gone mad!

همانگونه که ملاحظه فرمودید این ترجمه لغت به لغت نیست اما شما متوجه می شوید که این همان شعر می باشد و چندان از متن اصلی فاصله نگرفته است. نمونۀ دیگری می خوانم:

گه باده لقب نهادم و گه جامش / گاهی زر پخته گاه سیم خامش

گه دانه و گاه صید و گاهی دامش / این جمله چراست تا نگویم نامش

ترجمه:

Sometimes I call you my cup, sometimes

The jug, sometimes my precious gold,

Sometimes my silver moon.

Sometimes I call you a seed, sometimes

the prey and sometimes a trap.

And all this is because

I don’t want to call you by your name.

 

مریم مافی چند نمونه از ترجمه اشعار مولانا را می خواند
مریم مافی چند نمونه از ترجمه اشعار مولانا را می خواند

 فرزانه قوجلو:درواقع این چیزی است که شما گفتید. کلمه ها همانی هستند که باید باشند اما چیدمان آن ها متفاوت است؟

مریم مافی:دقیقا چون وزن و ریتم در هر زبان با زبان دیگر متفاوت است و در ضمن شما نمی توانید لغت به لغت ترجمه کنید و انتظار داشته باشید مخاطب مفهوم را دریافت کند

علی دهباشی: شیوۀ دیگری در ترجمه وجود دارد که نمونۀ آن در امریکا میلیون ها نسخه فروش رفت: ترجمۀ آقای کورمن باکس. او فارسی نمی دانست. آیا می توان گفت ترجمه اش مشابه کار فیتز جرالد است؟

مریم مافی:ایشان کاری فوق العاده انجام داده اند و ما مدیونشان هستیم. برای اینکه در امریکا مولانا را روی صحنه گذاشته اند. خودشان شاعر هستند و زبانشان درجه یک است. کارشان زیباست و معنی را هم منتقل می کند اما خب خود من وقتی می خوانم نمی توانم آن را با نسخۀ فارسی مطابقت دهم. در همان حد است و حتی آقای کورمن باکس دورتر از شیوۀ آقای جرالد هم رفته اند. اما خب ترجمه اشان ارزشمند است.

علی دهباشی: کتاب های بعدی سفارشی بود یا در ادامۀ این کار قرار داشت؟

مریم مافی:در ابتدای ترجمه به شیوۀ گذشته کار می کردم و به ناشر ارائه می دادم. مدیر می خواند و هیچگاه هم نه نمی گفت! اصولا امروز بر عکس است. نویسنده ها خلاصه ای از کتابی که می خواهند بنویسند را به ناشر می دهند و بعد او تصمیم می گیرد که اثر را چاپ کند یا خیر و اگر مورد تأیید باشد، نویسنده شروع به نگارش کل کار می کند. من برعکس کار می کنم. نشر جدیدی هم در این اوخر گفته که دو کتاب از تو می خواهم که موضوع را خودم انتخاب کرده ام و در مورد بخش هایی دیگری از مولاناست. تا به امروز تصمیم با خودم بوده و فکر هم نمی کنم به جایی برسد که به من بگویند چه کاری انجام بده که در اینصورت قطعا چنین نخواهم کرد!

علی دهباشی:با عکس العمل های مستقیم خوانندۀ انگلیسی زبان مواجه شده اید؟

مریم مافی:در شب های شعری که داشتیم بله. خیلی ها گریه می کردند. بسیاری می گفتند مثل خنجر به قلب ما زدی. یکی می گفت که وقتی فارسی می خوانی متوجه نمی شوم اما انگار مستقیم با قلب من سخن می گویی، البته مولانا با قلبشان سخن می گفت! و ایشان را تنها از راه قلب درک کرد و من همیشه از راه دل به این وادی سفر کردم. مخاطبان با آهنگ کلام فارسی منقلب و با ترجمۀ انگلیسی متوجه معنی آن می شدند.

علی دهباشی:در زبان انگلیسی ویراستار دارید؟

مریم مافی:بله.تشکر از گوگل! (می خندد) زمانی که در انتشارات شهر واشنگتن کار می کردم، من بودم و آقایی به نام نورمن ور (Norman Ware) که ادبیات خوانده بودند و در واقع هر دو همکار به تازگی فارغ التحصیل شده بودیم. من ازدواج کردم و از این شهر رفتم. ایشان هم همینطور. همسرشان کارمند وزارت خارجه بودند و دور دنیا سفر می کردند. در حدود 25 سال از هم خبر نداشتیم. روزی از ایشان ایمیلی دریافت کردم که من را از طریق گوگل پیدا کرده بودند و کاری با من داشتند. از این روز ایشان ویراستار من شدند و پولی هم از من دریافت نمی کردند و می گفتند که از دوستم پولی نمی گیرم البته بعد ها به ایشان مبلغی دادم و گفتم که دوستی حدی دارد! کار آقای وِر هنوز هم ویراستاری است و در شمال تایلند وسط مزرعه های برنج زندگی می کنند! خب هر جایی آدم باشد می تواند با یک کامپیوتر این کار را انجام دهد. تمام لغت نامه هایشان روی کامپیوتر است. برخلاف من که هنوز هم با لغت نامه های کاغذی کار می کنم.

فرزانه قوجلو: اگر بخواهیم به ترجمۀ فارسی به انگلیسی داستان ها بازگردیم، از نظر شما چه تفاوتی در ترجمۀ نثر با نظم وجود دارد؟

مریم مافی:خب طبیعتا نثر راحت تر است. من تنها شعرهای حضرت مولانا را ترجمه کردم. شما در ترجمۀ  یک مصرع باید مراقب باشید و این نسبت به ترجمۀ نثر دقیق تر است. در انتخاب لغت ها و جایگزین کردن آن ها باید خیلی مراقب باشید. اما در نثر دستتان بازتر است. من هیچگاه از انگلیسی به فارسی ترجمه نمی کنم. چون از ابتدا می خواستم که ادبیات فارسی را به دنیای خارج معرفی کنم و به اندازۀ کافی مترجم های خوب در ایران داریم که از فارسی به انگلیسی این کار را انجام دهند.

فرزانه قوجلو درباره ترجمه ادبیات داستانی فارسی می پرسد
فرزانه قوجلو درباره ترجمه ادبیات داستانی فارسی می پرسد

فرزانه قوجلو: چقدر به هدف خود با این ترجمه ها نزدیک شده اید؟ بخصوص در مورد کارهای خانم دانشور؟ آیا توانسته اید به آن چیزی که در ذهن دارید، برسید؟ همانطور که می دانید ما تقریبا جز شعر آن هم اشعار کلاسیک  در جهان ادبیات شناخته شده نیستیم. آیا شما هم یکی از دلایل عدم آشنایی مخاطبین غیر فارسی زبان با این آثار را ترجمه نشدن آن ها می دانید ؟

مریم مافی:هنوز خیلی راه داریم. آثار بسیاری در زبان فارسی وجود دارد که ارزش ترجمه شدن به انگلیسی را داراست. بله درست است. یکی از علت های اصلی، عدم ترجمۀ این آثار است. انتشار یک اثر مثل هر چیز دیگری در خارج یک تجارت است. شما اگر نتوانید کتابتان را بفروشید کتاب بعدی شما را چاپ نمی کنند. حالا ممکن است چند کتاب سنگین چاپ کنند و باقی کتب سبک تر باشد تا بتواند مخارجشان را تأمین نمایند. معرفی ادبیات فارسی در خارج ایران بیشتر در دانشگاه‎ها اتفاق می افتد. ما اساتیدی داریم که در بخش آکادمیک مطالعات بسیاری در این زمینه دارند اما این آشنایی هنوز به عموم سرایت نکرده است اما خب باید از  نقطه ای آغاز کرد.

فرزانه قوجلو: آیا در نظر دارید که کتاب دیگری از داستان نویسان ایرانی ترجمه کنید؟

مریم مافی:خوشبختانه فعلا دست و پایم گیر حضرت مولانا است.

علی دهباشی:امکان دارد یکی از غزل های مولانا را با ترجمۀ انگلیسی اتان برایمان بخوانید؟

مریم مافی:بله حتما. مصرع به مصرع می خوانم:

من غلام قمرم، غیر قمر هیچ مگو / پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو / وز ازین بی خبری رنج مبر، هیچ مگو

ترجمه:

I am the slave of that perfect Moon!

Don’t talk to me of suffering, I don’t want to hear.

Talk about light, joy and sweetness

And if you can’t, keep silent!

دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید بگفت / آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو

گفتم:”ای عشق، من از چیز دگر می ترسم.” / گفت:”آن چیز دگر نیست دگر، هیچ مگو.”

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت / سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو.

ترجمه:

Last night love found me shouting, mad

And beyond myself, and said:

“I am here, why are you so worried and afraid?”

O love, I am overwhelmed with fear.

“Be silent, let me whisper a secret in your ear,

Just nod your head and don’t say a word.

 

قمری، جان صفتی در ره دل پیدا شد / در ره دل چه لطیف است سفر! هیچ مگو

ترجمه:

Oh how delicate, how subtle is the path of love!

This most precious Moon-like beauty appeared to me!

گفتم:”ای دل، چه مه ست این؟” دل اشارت می کرد / که “نه اندازۀ توست این، بگذر، هیچ مگو”

گفتم این چیست؟ بگو، زیر و زبر خواهم شد.” / گفت:”می باش چنین زیر و زبر، هیچ مگو.”

ای نشسته تو درین خانۀ پر نقش و خیال / خیز ازین خانه برو، رخت ببر، هیچ مگو.”

ترجمه:

My heart, is this the Moon or my imagination?

“Be silent, it is not for you to understand

don’t you see, you have been blessed.”

But what is this, the face of an angel or a man?

“Be silent, what you see is beyond angels or men.”

But what is it, tell me, or I will go out of my mind.

“Do not torment yourself, leave this house of illusions

and say no more.”

photo_2016-10-22_22-34-28

گفتم:”ای دل، پدری کن، نه که این وصف خداست؟”

گفت:”این هست، ولی جان پدر، هیچ مگو.”

ترجمه:

“O please”, I begged, “tell me, is this the face of God?”

My heart nodded silently.

فرزانه قوجلو:دقیقا همان چیزی بود که شما درباره اش صحبت کردید. مسلما شما نمی توانستید وزن را به هیچ ترتیبی حفظ کنید. وقتی می خواهید امانت کلمات و مفهوم را در شعر داشته باشید ناچار هستید که یکی را فدای دیگری کنید. یعنی یا باید ریتم و وزن را حفظ بکنیم که من تصور می کنم اشتباه بزرگی است چون مفهوم از دست می رود و یا مفهوم را داشته باشیم که این در ترجمۀ شعر اجتناب ناپذیر است.

نمایی از دیدار و گفتگو با مریم مافی
نمایی از دیدار و گفتگو با مریم مافی

مریم مافی:بله درست است. من هم به این نتیجه رسیدم و سعی داشتم معنا را حفظ کنم. چرا که زیبایی موسیقی کلام فارسی قابل ترجمه نیست

در بخشی دیگر از این مجلس، مریم مافی به سئوالات حاضرین پاسخ گفت:

– شعر فارسی بسیار شیرین و حتی برای خارجی ها موسیقی این شعر تأثیر گذار است. در مجلسی که فارسی زبانان در کنار انگلیسی زبان ها حضور داشتند، مردی شعری لاتین خواند و من متوجه نشدم. من هم شعری از فریدون مشیری خواندم و با اینکه ترجمۀ فارسی این شعر را نوشته بودیم و بر روی میزشان گذاشته بودیم اما هیچکس ترجمه را نگاه نمی کرد و همگی متوجه خوانش من بودند. خب این معجزۀ موسیقی کلام شعر فارسی است.

مریم مافی:دقیقا! همانطور که گفتم استاد ما را وادار می کرد که به زبان هایی که نمی شناسیم ترجمه کنیم. یک نکتۀ اصلی، موسیقی کلام بود. وقتی شعر مولانا را می خواندم یک خارجی به نوعی متوجه می شد که چه می گویم. این موسیقی شعر است و من نتوانستم در ترجمۀ انگلیسی این موسیقی را بیاورم. البته ترجمه های انگلیسی زیبایی های خود را دارد. هر چیز به جای خود است.

-در فارسی می توان تشخیص داد که یک شخص شعر می خواند یا نثر. آیا در انگلیسی هم اینگونه است؟

مریم مافی:فکر می کنم بستگی به لحن و شیوۀ خواندن دارد. من همین شعر را می توانم به انگلیسی بخوانم و شما حس کنید نثر است.

-در جایی  همانند مصرع “ای جان خبرت هست که جانان تو کیست” شما “جان” را ” Spirit”  معنا کردید آیا واقعا این کلمه بار معنایی آن را دارد؟

مریم مافی:باید در ترجمۀ هر مرحله دید که مفهوم جان در آن مصرع چیست. معادل های بسیاری از جمله: life و … برای این واژه وجود دارد اما در متن باید بدانیم که بهتر است کدام لغت استفاده شود. من بالاتر از ” Spirit” لغتی پیدا نکردم. خب غنی بودن زبان فارسی همین است!

در پایان این نشست مریم مافی با دوست داران خود که هر یک کتابی از آثار ایشان را در دست داشتند، سخن گفت. در بخشی از کتاب «رومی، نوای نهانی» شعری از مولانا با ترجمۀ میهمان این نشست کتابفروشی آینده، می خوانیم:

با من صنما دل یک دله کن / گر سر ننهم آنگه گله کن

مجنون شده ام از بهر خدا / زان زلف خوشت یک سلسله کن

سی پاره به کف، در چلّه شدی / سی پاره منم ترک چله کن

مجهول مرو، با غول مرو / زنهار سفر با قافله کن

ای مطرب دل، زان نغمۀ خوش / این مغز مرا پر مشغله کن

ای زهره و مه زان شعلۀ ور / دو چشم مرا دو مشعله کن

ای موسی جان شبّان شده ای / بر طور برآ ترک گله کن

نعلین ز دو پا بیرون کن و رو / در دشت طوی پا آبله کن

تکیه گه تو حق شد نه عصا / انداز عصا وان را یله کن

فرعون هوی چون شد حَیَوان / در گردن او رو زنگله کن

ترجمه:

I want to be one with you, my love

I am like a madman, tie me with

The curls of your hair.

But if I do not give myself completely,

Then complain!

You have withdrawn with the Holy book in your hands,

Come and read the book I hold inside my heart,

Learn to walk with those who know the way.

You are the musician of the heart,

Fill me with your divine music.

You are radiant like Venus, brighter than the moon

Charge me with your glance so my eyes

Can shine with your love.

Can’t you see that your soul is like that of Moses

Do not remain a simple shepherd,

Leave the flock behind and walk barefoot

On the sacred ground to Mount Sinai.

Your cane can not support you on this path,

You can only lean on Truth.