هدیه نوروزی بخارا
شماره نوروزی بخارا با مقالاتی از محمدعلی موحد، شفیعی کدکنی، داریوش شایگان، محمدرضا باطنی ، ژاله آموزگار ، حورا یاوری، سیروس پرهام، ترانه خانلری، حسین پاینده،مینو مشیری،باستانی پاریزی و … به همراه یکصد و یک شعر منتشر نشده از شفیعی کدکنی و نیز ویژه نامهای به مناسبت نهم اسفند ۱۳۳۱ با خاطرات و مقالاتی از مهدی آذر ، حسین سررشته ، غلامحسین مصدق و همایون کاتوزیان منتشر شد .
و اینک پنج شعر از یکصد و یک شعر شفیعی کدکنی که برای نخستین بار در بخارا نوروزی به چاپ رسیده است :
ای کاش بر ستاکِ صنوبر
تقویم برگهای درختان سبزِ باغ
از مقدم بهار خبر میدهد ولی
در من ترانهها، همه،خشکیدهاند،
آه!
این خشکسال روح چه سان شد بلای من
□
ای کاش
ای کاش بر ستاک صنوبر، درین سحر
ـ اکنون که بستهاند رهِ نغمه و نگاه ـ
آن مرغک این ترانه بخواند به جای من!
در حضورِ تو
در حضورِ تو، واژهها، یکیک
چون درختانِ آخر اسفند
میشوند از ترانگی لبریز
پر شکوه از شکوفه و لبخند
در حضورِ تو، واژهها، چون موج
از تری و ترانگی سرشار
میکنند از طنینِ آبیِ خویش
روشنآرایِ صبح را تکرار.
16/2/74
جوانیهای هستی
گنجشک،
رویِ شاخه،
زیرِ آسمان صبح
لبریزِ آواز و ترنّم
غرق مستی بود
شاخِ شکوفه،
اعتدال محض
بیرون از اقلیم بلندیها و پستی بود
آفاق،
آبی و سرشار و زلال و آفتابی،
گاه
آزرمگینش خندهای بر لب
شکلِ جوانیهای هستی بود.
به دنبال آن لحظه
ورق میزنم برگهای گل اطلسی را
ورق میزنم
سالها
روزها را
ورق میزنم آسمان را
زمین را
ورق میزنم
عمر را
آشکار و نهانی
به دنبال آن لحظة جاودانی.
هنگامة شکفتن و گفتن
گُل داده ارغوانِ جوان در حیاط ما
در روزهای آخر اسفند
و هرچه غنچه داشته بر شاخ
امروز، جمله را همگی باز کرده است.
او با غریزه دشمن خود را شناخته
وز بیم خشکسال که در راه است
یک ماه زودتر
هنگامة شکفتن و گفتن را
آغاز کرده است.
اسفند 87