سال نو/ یدالله بهزاد کرمانشاهی

 

photo-56سال نو آمد و غم‌های کهن

کمتر از پار و ز پیرارم نیست

 

تنی از رنج زمین‌گیرم هست

دوشی از درد سبکبارم نیست

 

همچنان بخت‌ گرانخواب مرا

همرهی با دل بیدارم نیست

 

درِ اقبال بسی‌ کوفته‌ام،

در گُشاینده جُز ادبارم نیست

 

شمع‌ جان سوختم اما چه ثمر

که رهی روشن ازین کارم نیست

 

سالِ پارم، تهی از شادی بود

خوشتر امسال هر از پارم نیست

جامه‌نو کرده‌ام آنسان که بشهر

هیچکس بر سرِ انکارم نیست

 

خویشتن زشتم اگر چند ولیک

جامه‌ام زشت چُو رُخسارم نیست

 

گرچه زانگونه که یاران دارند

کاخ و کاشانة شهوارم نیست

 

اینقدر هست که در کلبة خویش

کمی از یار و ز اغیارم نیست

 

هم گشاده‌ست مرا دستِ کرم،

هم تهی کیسه ز دینارم نیست

 

هست این جمله و سودم نکند

که غمی دارم و غمخوارم نیست

فروردین 1337