با ما، بی ما/ بیرنگ کوهدامنی

 دل برده و دين برده، اينجا هم و آنجا، هم‏

معشوق سمرقندم، محبوب بخارا، هم‏

 دارم سر سودايى، دارم دل هر جايى‏

هم عاشق شيرين هم، دلبسته‏ ى ليلا، هم‏

 تا دست نگهدارى، از جور و دل آزارى‏

امروز كنم زارى، پيش تو و فردا، هم‏

 اى چرخ فلك هرگز، از پويه نمى‏مانى‏

مى‏گردى و مى‏چرخى با ما هم و بى ما، هم‏

 اى شبنم پاكيزه بس زود سفر كردى‏

هر صبح كنم گريه، بر ياد تو شب‏ها، هم‏

 در كار سر زلفت دين از پى دنيا رفت‏

من خاسر دين باشم، من خاسرِ دنيا، هم‏

 از ديده‏ ى من غايب در جان منى حاضر

تو مثل خداباشى، پنهانى و پيدا، هم‏

 آيات نگاهِ تو، تحرير چسان سازم‏

من را كه غلط باشد، املا هم و انشاء، هم‏

 از خويش گريزانم از مردم دنيا نيز

در جمع پريشانم، در خلوت تنها، هم‏

 پرواى كست نَبْوَد، خواه آدم و خواه ابليس‏

از جنت خود راندى، او را هم و ما را، هم‏

    11 نوامبر 2002، لندن