گزارش دیدار و گفتگو با دکتر سپیده حبیب/ پریسا احدیان

صبح روز پنجشنبه، هجدهم مردادماه سال یکهزار و سیصد و نود و هفت، صد و بیست و یکمین نشست از سلسله نشست های پنجشنبه صبح های مجلۀ بخارا با همراهی شهر کتاب خانۀ وارطان به دیدار و گفت و گو با «سپیده حبیب» اختصاص یافت.

در این نشست که در محل خانۀ وارطان برگزار شده بود: دکتر شیرین بزرگمهر و دکتر سرمد قباد و میربابا میررحیم از تاجیکستان و جمعی از دانشجویان و محققین روانشناسی حضور داشتند.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس و تقدیر از حضور میربابا میررحیم از فعالیت های ایشان چنین گفت:

“استاد میررحیم نخستین مدیر تلویزیون تاجیکستان بعد از فروپاشی شوروی هستند که به خاطر عشق وافر به فرهنگ ایرانی و زبان فارسی با مشکلات بسیاری روبرو شدند و در دورانی که ایشان مدیریت را به عهده گرفتند بیشترین زمان را به مسائل فرهنگ و زبان فارسی ایران و حوزۀ تمدنی این کشور  در ابعاد جغرافیایی زبان فارسی اختصاص دادند. و خیلی هم از این بابت صدمه دیدند؛ همسر ایشان هم پیانویست مشهور خانم دلبر حکیم آوا هستند.”

سپس سردبیر مجلۀ بخارا از دکتر سرمد قباد و دکتر سپیده حبیب دعوت کرد تا در نشستی به گفتگو بپردازند.

دکتر قباد به عناوین کتاب ها و کارنامۀ دکتر حبیب اشاره کرد و در بررسی آثار ایشان اینچنین سخنانش را آغاز کرد:

“این هشتمین جلسه ای است که در مورد پزشکان حوزۀ علوم اعصاب صحبت می کنیم. برای من بسیار جای خوشحالی و خوش اقبالی است که همکار و دوست ارجمند، سرکار خانم دکتر سپیده حبیب، روانپزشک، پژوهشگر و مترجم را خدمت شما عزیزان معرفی کنم.

سابقۀ آشنایی من با ایشان از حدود دوازده سال قبل بوده است. در طی این مدت از مشاوره و راهنمایی و لطفی که به بیماران من داشتند، بهره مند بودم. ضمنا لازم به ذکر است که ایشان از جوانترین افرادی هستند که در جلسات 5شنبه بخارا شرکت نموده اند.

علی دهباشی و دکتر سپیده حبیب
علی دهباشی و دکتر سپیده حبیب

خانم دکتر زادۀ 11 بهمن 1349 در تهران هستند. دوران دبستان را در دبستان «فرهاد» تحت مدیریت سرکار خانم توران میرهادی سپری کردند. که به حق در تعلیم و تربیت کودک در ایران شناخته شده هستند، سپری کردند. دروان دبیرستان را در در مدرسۀ «هدف» گذراندند.

در سال 1375 از دانشگاه علوم پزشکی ایران فارغ التحصیل شده اند و مدرک پزشکی عمومی خود را دریافت کردند. عنوان پایان نامۀ دکترای عمومی ایشان «بررسی روانشناختی بازی ها در کودکان پیش دبستانی تهران» به راهنمایی آقای دکتر شیرازی بوده است.

از ترم یک و دو پزشکی تمایل به گرفتن تخصص و ورود به رشتۀ روانپزشکی را داشتند که در همان دانشگاه وارد این رشته شدند و  در سال 1381 تخصص خود را اخذ کردند. عنوان پایان نامۀ تخصصی اشان «بررسی رضایت شغلی در سلامت روانی کارمندان بیمارستان حضرت رسول اکرم» با راهنمایی استاد دکتر شیرازی بوده است.

از سال 1381 ضمن اشتغال به کار روانپزشکی ترجمه را آغاز کردند که تاکنون هشت کتاب از ایشان چاپ شده است و بیشتر کارهایشان در جهت معرفی «اروین یالوم» روانپزشک امریکایی به مخاطب ایرانی بوده است.

اولین کتاب «وقتی که نیچه گریست» از اروین یالوم هست و آنچه در مقدمۀ آن آمده، آمیزه ای است از واقعیت و خیال و جلوه ای از عشق و تقدیر و اراده در وین خردگرای سدۀ 19 و در آستانۀ زایش دانش روانکاوی «فریدریش نیچه» بزرگترین فیلسوف اروپا و «یوزف برویر» از پایه گذاران روانکاوی و دانشجوی پزشکی جوان به نام «زیگموند فروید» همه اجزایی هستند که در ساختمان رمان در هم تنیده می شوند. تا حماسۀ فراموش نشدنی رابطۀ خیالی میان بیماری خارق العاده و درمانگری استثنائی بیافرینند. در این رمان جذاب دو مرد برجسته و اسرارآمیز تاریخ تا ژرفای وسواس های خویش پیش می روند و در این راه به نیروی رهایی بخش دوستی دست می یابند.

ترجمه های دیگر ایشان از اروین یالوم چنین است: «هنر درمان»، «مامان و معنای زندگی» و «روان درمانی اگزیستانسیال». دیگر کتاب هایشان «سمینار یونگ در بارۀ زرتشت نیچه» از کارل گوستاو یونگ.

ششم کتابی از خود یالوم و سرگذشت اوست که توسط نشر دانژه این کتاب چاپ شده و راهنمای بسیار خوبی برای آشنایی با کودکی و شرایط خانوادگی و اجتماعی تحصیلات و فراز و نشیب های زندگی اوست. که از خلاقیت شگفت انگیزش در توسعۀ روان درمانی و خاستگاه نظریۀ روان درمانی اگزیستانسیل به خوبی بحث شده است.

«درمان شوپنهاور» از اروین یالوم و «عشق و اراده» از رولومی از دیگر ترجمه های منتشر شدۀ دکتر حبیب است. و آخرین کتابی که در دست ترجمه دارند، «هستی ما یا existence» هست که توسط نشر نی منتشر خواهد شد.”

وی در ادامه افزود:

“مقالات متعددی از ایشان در مجلۀ اطلاعات حکمت ومعرفت، روزنامۀ اطلاعات وروزنامۀ اعتماد چاپ شده است.

جلسات علمی و سخنرانی هایشان در شهر کتاب، خانۀ اندیشمندان علوم انسانی، انیستیتو روانپزشکی، جلسات نورورساینس که به همت آقای دکتر نجل رحیم برگزار می شود و مؤسسۀ پژوهشی کودکان ایران بوده است.

در کنگرۀ روان درمانی که در سال گذشته توسط انجمن ، روان درمانی برگزار شد خانم دکتر سخنرانی داشتند. سخنرانی از سمینار عشق در آذرماه سال 94 و سخنرانی در شهر کتاب آفتاب مشهد در مورد معرفی آثار یالوم در اردیبهشت سال 97؛ سخنرانی در کانون  بهار و امید در سال 96 در مورد «در دادن خبر بد پزشکان چه می گذرد».

 همانگونه که عرض کردم ایشان نقش به سزایی در معرفی اروین یالوم به فارسی زبانان داشتند و کتاب «روان درمانی اگزیستانسیال» ایشان هم راهنمایی برای روان درمانگر و هم نوعی درمان به شمار می رود. هر کسی آن را بخواند عمیقا تحت تأثیر قرار می گیرد و خردمند تر می شود. انگار چند ساعتی به گفت و گو با کسی نشسته که عزمش را برای عبور از ژرف ترین مشکلات بشری  جزم کرده است. داستایوفسکی، تولستوی، کافکا، سارتر کامو و بسیاری دیگر با نویسنده هم آوا شده اند تا از دلواپسی های غایی بشر بگویند. مخاطبان اصلی این کتاب دانشجویان و روان درمانگران بالینی هستند. ولی به دلیل سبک قابل فهم و عاری از اصطلاحات تخصصی اش برای خوانندۀ معمولی نیز قابل درک و بسیار جذاب است. یالوم پس از نوشتن این کتاب و برای بسط نظریۀ اگزیستانیال بود که به ابزار داستان روی آورد و آثاری چون «وقتی نیچه گریست» و «مامان و معنای زندگی» را خلق کرد. او خود کتاب روان درمانی اگزیستانسیال را کتاب مرجع تمام آثار خود دانسته که پس از این به رشتۀ تحریر درآورده است.”

سپس دکتر حبیب ضمن تشکر از علی دهباشی برای برگزاری این جلسه به سئوالت دکتر سرمد قباد و مدیر مجلۀ بخارا پاسخ گفت که در ادامه  این گفتگو را با هم می‎خوانیم :

دکتر قباد: نحوۀ آشنایی شما با اروین یالوم چگونه بود و چه شد که کتاب های متعددی را از ایشان ترجمه کردید؟

دکتر حبیب: آشنایی من با کارهای یالوم تقریبا بلافاصله بعد از فارغ التحصیلی ام در رشتۀ روانپزشکی و زمانی که خواهرم کتاب  وقتی نیچه گریست را به زبان دیگری خوانده بود، شروع شد. آن را به من معرفی کرد و گفت که فکر می کنم این کتاب برای تو جالب باشد. و من هم ابتدا اصلا دقت نکردم که نویسنده  روانپزشک است و شروع به خواندن کردم. فصل اول را که خواندم احساس کردم این کتاب چقدر به کار ما نزدیک است و بعد زندگی نامۀ نویسنده را خواندم و موضوع برایم بسیار جذاب شد؛ چرا که به دلیل علاقه ای که به رشتۀ روانپزشکی داشتم از همان دورۀ دانشجویی پزشکی عمومی تقریبا کتاب های موجود در زمینه های تئوری های مربوط به روانپزشکی را خوانده و تا حدودی با آن ها آشنا بودم.  نگاه یالوم به نظرم خیلی به نگاهی که برای خودم جذاب بود نزدیک به نظر می رسید. نگاهی که ادبیات و فلسفه را با روانپزشکی تلفیق کرده بود. به همین دلیل این نویسنده برایم جذاب شد و سراغ کارهای دیگرش رفتم. همان کاری که یالوم خواسته و در نظر داشته تا با داستان، آدم ها را به آن موضوعی که می خواهد جذب کند.

می دانید که یالوم آغازگر روان درمانگر اگزیستانسیال نیست ولی می توانم بگویم که پیام رسان این روان درمانی است؛ چون اگر کتاب هایی با این وسعت در سرتاسر دنیا به زبان های مختلف ترجمه نشده بود؛ تعداد محدودی از روان درمانگر ها با آن آَشنا بودند. ولی نگاه او گستردگی به این دانش داد. البته دقیقا کار ابزار ادبیات همین است که مسائل مهمی که در زندگی بشر وجود دارد و از دغدغه ها و هیجانات آدمیزاد صحبت می کند را بیان دارد. و این کاری بود که روان درمانی اگزیستانسیال می خواست داشته باشد و نگاه یالوم آن را به شدت ترویج کرد.

دکتر حبیب به پرسش های دکتر قباد و علی دهباشی پاسخ می دهد
دکتر حبیب به پرسش های دکتر قباد و علی دهباشی پاسخ می دهد

دکتر قباد: در مورد خاستگاه روان درمانی اگزیستانسیل و تفاوتی که با فلسفۀ آن دارد، برایمان بفرمایید؟

دکتر حبیب: سئوال بسیار خوبی است. اولا ما با خودِ کلمۀ اگزیستانسیال مشکل داریم که کمی آدم ها را می ترساند؛ چون این احساس ایجاد می شود که با یک چیز خیلی دور مواجه هستند. در صورتی که چه فلسفۀ اگزیستانسیال و چه روان درمانی این عنوان، مشخصا به مسائلی می پردازد که هر آدمیزادی به واسطۀ آدم بودنش با آن مواجه است. به همین دلیل هم هست که فرهنگ ها را در می نوردد و هر انسانی زمانی که بنشیند و چند دقیقه فکر کند بالاخره به جایی می رسد که خواهد مرد و یا اینکه چقدر تنهاست و چه مسئولیتی دراین زندگی دارد و یا اینکه معنای این زندگی چیست؟ چیزهایی که هیچ ربطی به سواد و فرهنگ ندارد و در ماهیت بشر نهفته است. بنابراین موضوع، موضوعی است که در دسترس همۀ ما آدم هاست؛ منتهی ترجمۀ این اصطلاح کمی سخت است؛ نه فقط در زبان ما بلکه به تمام زبان ها. در واقع من فکر می کنم معنایی که می خواهیم بیرون بکشیم، سخت است. چون اصطلاحاتی مثل وجود هستی گرا و … برای آن گذاشته شده است ولی اصل این کلمه «اگزیستنس» در برابر کلمۀ «اسنس» یا جوهر به وجود آمده است. و خب ما می دانیم که فلسفۀ بعد از رنسانس به جوهر مسائل اهمیت داد و همین باعث شد یک دانش گستردۀ انتزاعی از علوم ریاضی گرفته تا علوم دیگر و فلسفه ایجاد شود. منتهی نکتۀ اصلی اینجا بود که جایی فاصله افتاد و در واقع یک انسان که از نگاه دکارت که:«من فکر می کنم پس هستم» بود، به نوعی رد شد. در واقع عده ای فیلسوف ها گفتند که شاید اصل را باید بر هستی و باشندگی انسان گذاشت. پس شاید چون من هستم پس فکر می کنم، در نتیجه این کلمۀ اگزیستنس به معنای پدید آمدن و متمایز شدن است.

مسأله فقط وجود داشتن  نیست مسأله این است که هر لحظه این وجود تغییر می کند؛ در نتیجه شاید کمی سخت می شود که آن هستمندی و باشندگی را با کلمۀ وجودی آورد. همین باعث می شود که در مقابلش ایستادگی شود. چرا که  احساس می کنند با موضوع ثقیلی مواجه هستند در صورتی که موضوعی بسیار دم دستی برای هر آدمیزادی است؛ منتهی همین اتفاق در خود این فلسفه هم افتاده و به این دلیل که یک جایی اگزیستانسالیست مساوی با سارتر شده مورد نقد قرار گرفته است.

اما اصل فلسفۀ اگزیستانسیال این است که می خواهد شکافی که بین سوژه و ابژه وجود دارد را بیان کند. اینکه انسان فقط یک موجود اندیشمند نیست و از طرفی هم تنها یک موجود ماشینی که به قول معروف بخواهد کاری را صبح تا شب انجام دهد و بخوابد و روز بعد دوباره همین اتفاق تکرار شود، نیست.  فلسفۀ اگزیستانسیالیست می خواست این شکاف را بردارد و می گفت اگر بخواهیم یکی از این دو را از آدمیزاد بگیریم دیگر این شخص آن آدم به معنای واقعی نیست.

آدمیزاد هم سوژه است و هم ابژه. و بیشترین کسانی که در این حیطه کار کردند کریکگور و بعد از او نیچه است. خوب چون آثار کریکگور  ترجمه نشده بود، تا زمان نیچه ناشناخته ماند و بعدها نیچه بود که به آن پرداخت. اما با آن جنون نهایی که او (نیچه) دچار شد تا مدت ها این نگاه مسکوت ماند؛ تا اینکه بعد از جنگ جهانی اول با شوک بزرگی که به دنیا وارد شد و فجایعی که اتفاق افتاد، همۀ افراد و فیلسوف ها به آدمیزاد پرداختند و آنجا بود که شاید بتوان گفت آن چیزی که ما ازفلسفۀ اگزیستانسیالیسم می شناسیم، حال با نگاه هایدگر بسیار پر رنگ و شکاف بین سوژه و ابژه برداشته شد. پدیدار شناسی می گوید که ما مسائل ذهنی را خیلی عینی می توانیم توضیح دهیم. بنابراین می توان این دو را با هم مرتبط دانست.

حال چه شد که روانپزشکان به این نگاه متمایل شدند. نخستین کسانی که این فلسفه را به روان درمانی آوردند، افرادی بودند که خودشان به شیوۀ فرویدی کار می کردند اما در جایی این پرسش ترسناک در ذهن آن ها آمد که نکند تنها می خواهیم آدم هایی که روبرویمان می نشینند را در مقابل  تئوریمان بگنجانیم. و در نتیجه از خود آدمیزاد و وجود و هستمندی او جدا شویم و نمی دانیم در زندگی این آدم چه خبر است؟ چه چیزی باید به کارمان اضافه کنیم تا بتواند این سرزندگی را بیاورد و با کسی که روبرویمان نشسته است، ارتباط بگیرد.

اینجا بود که از همه پر رنگ تر «لودویگ بینزوانگر » به فلسفۀ هایدگر روی آورد؛ فلسفه ای که به نظم مندی و و بودن انسان اشاره و در مورد ابعاد  این بودن صحبت می کند. اصلا اوست که اصطلاح باشندگی در دنیا را ایجاد کرده است. این دقیقا چیزی است که در اینجا به درد روانپزشکان می خورد به این ترتیب این نگاه شکل گرفت. می گویند ارتباطی که بین این فلسفه با روان درمانی اگزیستانسیال وجود دارد مثل تحقیقات داروشناسی با تحقیقات بیوشیمی است. در واقع این دو یکی نیستند ولی در هم ریشه دارند.

دیدار و گفتگو با دکتر سپیده حبیب در خانه وارطان
دیدار و گفتگو با دکتر سپیده حبیب در خانه وارطان

دکتر قباد: در مورد مکاتب مختلف روان درمانی بحث هایی صورت گرفت و یکی از مسائلی که مطرح شد تطابق روان درمانی اگزیستانسیل با فرهنگ و جامعه شناسی ایرانی بود. آیا ما چنین بخشی را داریم  یا به طور کلی یک انسان شناسی جهانی است و ربطی به  جامعۀ ما و شرایط جامعۀ ایران ندارد؟

دکتر حبیب: یک جواب دم دستی این وسط هست اینکه اگر به درد جامعۀ ما نمی خورد پس چرا کتاب ها خوانده می شود. ولی مشخصا نگاه اگزیستانسیال به مسائلی می پردازد که هر آدمیزادی با آن مواجه است. هر کدام از ما با این موضوع که روزی می میریم برخورد می کنیم. شما نگاه کنید از معماری ما و آن چیزهایی که از آثار باستانی مان باقی است، از هنر و نوشته هایی که از آغاز کتابت وجود دارد که در واقع آرزوی جاودانگی را ایجاد می کند و این نیاز در آدمی که می داند با مرگ مواجه است، مسأله ای است که برای هر آدمیزادی مطرح می شود و خیلی فرهنگ نمی شناسد.

من فکر می کنم این سؤال شاید بیشتر در ارتباط با معنای زندگی است که معنی پیدا می کند. در یک جامعۀ مسلمان معنای زندگی مشخص است و یک معنای کیهانی است پس موضوعی با عنوان پوچی معنایی ندارد. از همان ابتدا روان درمانی اگزیستانسیال دو شاخته شد: یک شاخۀ کیهانی که به مسائل معنوی و روحی پرداخته می شد و دیگری غیرکیهانی. این دو در واقع در حیطۀ معنای زندگی است که تفاوتی با هم دارند ولی در عین حال میانشان اختلافی نیست.

هر آدمی معنای زندگی خود را دارد و هر کسی می تواند یک معنای کیهانی یا غیر کیهانی را انتخاب کند. پس فرهنگ ما تعارضی با این نگاه ندارد و همیشه این مثال را می زنم که اگر به بهشت زهرا بروید و نگاه ما و نگاه بازماندگان را به مرگ ببینید، اگر واقعا این معنا جا افتاده که این آدم جایش بهتر از ماست خب پس در این صورت  علت این واکنش های شدید چیست؟ و چه تفاوتی بین ما و دیگر کشورها وجود دارد؟پس یک سری چیزهایی هست که پذیرفتیم اما باور نداریم. شاید همین نگاه اگزیستانسیال کمک کند که و این نگاه یزدان شناسانه در زندگی مان تأثیر بگذارد. درمان هم یعنی همین؛ یعنی نگاهی که در زندگی تأثیر بگذارد نه در فکر.

علی دهباشی: مشخص است شما با ادبیات و فرهنگ آشنایی داشته اید و آثارتان نشان می دهد که از دوران نوجوانی مطالعه داشته اید، در این میان با ادبیات کلاسیک ایران که حتما برای شما کاربرد دارد تا چه حد آشنایی دارید؟

دکتر حبیب: ادبیات چه فارسی و چه جهانی همیشه برای من جذاب بوده و از کودکی این ارتباط وجود دارد. در این کتاب خوانی بعد از تأثیری که خانواده داشته، نگاه خانم میرهادی و مدرسه شان به شدت تأثیرگذار بوده است.

در مورد ادبیات فارسی، «شعر» خیلی کارها کرده است و خیلی از مسئولیت های که به عهدۀ شعر گذاشته شده دیده می شود. در جایی تاریخ با آن بیان شده و یک جاهایی انتقادها و آرزوها و می شود گفت که زندگی ایرانی عملا با شعر مطرح شده است. یکی از چیزهایی که دوست دارم زمانی را برایش اختصاص دهم این است که بتوانم در ادبیات فارسی، چه رمان و چه شعر ریشه های اگزیستانسیال را پیدا کنم. چرا که فلسفۀ شرق خیلی به این فلسفه نزدیک است. من همیشه این مثال را می زنم که پدر شعر فارسی را رودکی می دانیم و از رودکی اگزیستانسیال تر شاعر پیدا نمی کنید.

دکتر قباد: در مورد خاطره های که در مدرسۀ فرهاد داشتید و تأثیراتی که خانم میرهادی در نحوۀ تعلیم و تربیتشان بر روی شما و در روانپزشکی و کار امروزتان داشتند، چه بوده است؟

دکتر حبیب: این تأثیر را نه تنها من بلکه تک تک بچه های فرهاد عملا در زندگی و روزمرۀ خودمان حس می کنیم، به این دلیل که به طور معمول بچه ها با معلمانشان ارتباط می گیرند و نزدیک می شوند و خاطره تعریف می کنند. خب ما همۀ این ها را داریم ولی کم تر پیش می آید که دانش آموز با مدیرش چنین ارتباط عاطفی برقرار کند که سال های سال بعد از اینکه آن مدرسه تعطیل شد، همچنان این ها پر رنگ باشد.

از اینجا که در فرهاد تعلیم و تربیت علمی بود و به بچه ها جهت می داد این بود که در مدرسه، رقابت معنایی نداشت و هر بچه ای بر اساس توانایی های خود می توانست فرد توانمندی باشد و این دقیقا همان چیزی است که در نگاهی که من در روان درمانی انتخاب کردم، خیلی پررنگ است.

نکتۀ دیگر کار گروهی بود. اگر جایی اتحاد بود همیشه تشویق می شدیم و اگر جایی می خواستیم از دیگری حرفی بزنیم؛ همیشه جلویمان گرفته می شد و ارتباط گرفتن یکی از مسائل مهم بود. نکتۀ بسیار مهم دیگر تأکید بر کتابخوانی بود؛ یعنی اینکه شما می توانید سئوال هایتان را از کتاب به دست آوردید و معلم مجبور نیست جوایتان را بدهد. به یاد دارم کلاس چهارم دبستان که بودیم یکی از بچه ها از معلم نقاشی پرسید که خانم! «گاوآهن» چه شکلی است؟ معلم گفت که به کتابخانۀ مدرسه برو و بگرد و گاو آهن را پیدا کن و اگر خواستی نقاشی کن. نگاه این است که جستجو کن و پیدا کن و فکر نکن همه چیز باید حاضر و آماده در اختیارت گذاشته شود. می توانی که به کمک دوستانت پیشرفت کنی و نباید دیگری را زمین بزنی تا بتوانی موفق باشی. این ها چیزهایی بود که به شدت تأثیر داشته است.

علی دهباشی: اثرات این شرایط اجتماعی جامعۀ ما که این روزها تشدید شده، در مراجعین تان به چه صورت است؟ چقدر از مشکلاتشان حاصل ناهنجاریهای جامعه و چقدر شخصی است؟

دکتر حبیب: واقعیت این است که در مراجعین مطب، به طور معمول همان آماری را دریافت می کنیم که آمار دنیا است. یعنی همان طور که اضطراب شایع ترین مشکل روانپزشکی است ما هم با همین مواجه هستیم و حال اینکه حیطۀ آن کجاست و کجا فشار محیط و کجا فشار اجتماعی و درون فردی است باید بررسی شود. ولی به هر حال اصل آن اضطراب است و در ادامه اش حتما با مسائل افسردگی هم مواجه هستیم. آن چیزی که در  شرایط اخیر به طور کلی وجود دارد نگرانی برای آینده است. که گاهی در نگاه ما خیلی پررنگ است چرا که خیلی از ما به زمان حال نمی پردازیم و تنها داریم آینده را می بینیم.

زمانی می توانیم آینده را بسازیم که به زمان حالمان توجه داشته باشیم. به همین دلیل هم هست که در نگاه روان درمانی گرچه این اضطراب ها در یک جاهایی ممکن است اوج بگیرد ولی زندگی بشر است و تمام اوج و فرود هایی که یکی با زندگی و دیگری با جنگ مواجه می شود، یکی با ترس از جنگ و بی خانمانی. همه چیزهایی هست که در ماهیت کار تغییری ایجاد نمی کند.

علی دهباشی: انسان ها در مورد برخورد با ناملایمات در یک نقطه ای می شکنند و اینجاست که کار شما شروع می شود. خب هر کسی یک مقاومت روانی و روحی دارد، این نقطه کجاست؟

دکتر حبیب: این یک جواب دو وجه دارد: یکی به فرهنگ بازمی گردد و این است که ما باید به این نقطۀ در هم شکستگی برسیم و بعد از پزشک کمک بگیریم. ولی خوشبختانه آن چیزی که امروز هست با وجود اینکه درصد کوچکی است، مشاهدۀ آدم هایی است که خیلی زودتر از این مرحله می خواهند مشکل را بشناسند و حتی گاهی می خواهند از آن پیشگیری کنند. 

به یاد دارم در زمانی که در شهر کوچکی کار می کردم، عملا کاری که می توانستم انجام دهم در مرحلۀ اول فقط دارو درمانی بود و در مرحلۀ دوم روان درمانی حمایتی؛ چرا که شما خیلی نمی توانید بر درمان و مسائل عمیق شوید و اضطراب ایجاد کنید. خیلی جاها کار ما این نیست که اضطراب را درمان کنیم در بسیاری از مواقع کارمان این است که اضطراب را ایجاد کنیم. اگر شما در محیط فعلی باشید، اضطراب نداشتن یک نوع غیر عادی خواهد بود. اما از وجه اینکه بشر تا کجا می تواند ناملایمات را تاب بیاورد این بخش، چند وجهی است که در روانپزشکی گفته می شود که انسان یک موجود بایو سایکو سوشیال است، یعنی هم ژنتیک در او دخیل است و هم بیولوژ ی روی او کار می کند و هم ویژگی های روانی اش. پس توانایی آدمیزاد به این سه مربوط است؛ یعنی اگر کسی ژنتیک شکننده داشته باشد ممکن است با یک اتفاقی مثل احتمال زلزله به درهم شکستگی روانی برسد. ولی از آن طرف گروهی از آدم های عجیبی داریم که در هر آنچه برایشان پیش می آید  راهی پیدا می کنند و با آن مواجه می شوند و مشکل را خورد می کنند و رویش جلو می روند.

شخصا بعد از روانپزشک شدن یکی از ارزش هایی که برای خانم میرهادی قائل بودم، همین نکته بود؛ یعنی اینکه مشکلی نبود که آدمیزادی با آن مواجه شود و هیچ فقدانی نبود که با آن روبرو شود ولو اینکه برایش راهی پیدا می کردند و آن جملۀ معروفی که از مادرشان داشتند :«غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کن!». یک وقفۀ بزرگ، شروعی دوباره و یک وقفۀ بزرگ و شروعی دوباره و …. پس به آسانی نمی توانیم آدم ها را طبقه بندی کنیم و خیلی پیچیده تر از این حرف هاست.

علی دهباشی: در مورد زنان و مردان هم تفاوت دارد؟

دکتر حبیب: خب یک سری آمارهایی داریم منتهی وقتی بر این تفاوت های آماری دقیق شویم باز آن پیچیدگی پیش می آید و کار خود را انجام می دهد. باز یک مثال ساده این است که آمار افسردگی در خانم ها بالاتر است ولی اگر شما آمار اعتیاد به سیگار و مواد مخدر را اضافه کنید (که این هم می تواند گاهی نشان از یک افسردگی شناخته نشده باشد) این آمار مخدوش می شود و لزوما نمی توانید بگویید خانم ها دو برابر آقایون دچار افسردگی می شوند.

 اما یک آمار کلی وجود دارد که درصد مشکلات روانپزشکی در کودکی در پسرها بیشتر از دخترهاست و در بزرگسالی بالعکس. این هم یک آمار است و اتفاقا یکی از نکات روان درمانی اگزیستانسیال این است که آمار سر جای خود است اما در واقع یک مفهوم انتزاعی است و شما وقتی با انسان مواجه هستید باید او را ببینید. آمار تنها به شما کمک می کند تا ذهن خود را منسجم کنید نه اینکه انگی به بیمار بزنید.

 

علی دهباشی: همه نمی توانند توران میرهادی باشند و آن توانایی های استثنائی را داشته باشند. ایشان می توانند الگو باشند اما به هر حال آدمیزاد نیاز  به یک ریسمانی دارد تا بدان آویزان باشد. در این بین گرایشات وسیع عرفانی با برداشت های متفاوت دور و نزدیک و نسبت به خود موضوع عرفان ایرانی برای بسیاری مدد رسان بوده است.  شما در مواجهه با بیماران از تجربه های این نوع موفقیت بیمار با یک توجیه عرفانی داشته اید؟

دکتر حبیب: می توانم عرفان را در این حیطه بگذارم: اینکه فرد معنای زندگی اش را از کجا می گیرد؟ یکی این وجه یکی اینکه آن مثالی که از خانم میرهادی داشتم مسألۀ انتخاب آدمیزاد در برابر جبر و سرنوشت است. یعنی اگر بخواهیم مفهوم انتخاب را بگوییم همیشه اولین مسأله این است که خب من چه کار کنم؟ من در اینجا به دنیا آمده ام  و در این خانواده هستم، پس چه تغییری می توانم داشته باشم؟ اصلا نگاه به اختیار و تصمیم و انتخاب در روانشناسی این است که شما با یکسری جبرها مواجه هستید، مثلا جبرتر از«مرگ» چه می تواند باشد؟ هر سنگی که جلوی پایتان گذاشته می شود، فقط شما می توانید این انتخاب را داشته باشید که با آن چطور برخورد کنید. این همان چیزی است که درمان می تواند به ارمغان بیاورد؛ اینکه آدم ها به انتخاب هایشان فکر کنند و به این نتیجه برسند که می خواهم آن ها را تغییر بدهم و پیامدهایش را می پذیریم. ولی آدم ها سرچشمه های متفاوت معنا دارند که  یکی از آن ها می تواند، عرفان باشد. خیلی وقت ها کسی که معنایش را می داند خود جملۀ نیچه است که: «کسی که چرایی زندگی را یافته،  با هر چگونه ای خواهد ساخت».

بله من مواجه بودم با افرادی که معانی مختلف را از زندگی اشان داشته اند. ما در رشتۀ خود برای هر کسی معنا درست نمی کنیم بلکه از زندگی خود اوست که معنا بیرون می آید. این معنا می تواند کمک به یک آدمیزاد دیگری باشد یا از نگاه عرفانی یا ادبیات و هنر و … این معنا را بیرون بکشد. برای همین مهم آن است که ما به مفهوم معنا توجه کنیم.

پرسش های حاضران
پرسش های حاضران

در بخشی دیگر دکتر سپیده حبیب با همراهی دکتر قباد  به سئوالات حاضرین پاسخ گفت. شرح این پرسش و پاسخ را در ادامه مطالعه می فرمایید:

-شاید بتوان گفت که ریشۀ بیماری های روانی از اضطراب آغاز می شود. شما به عنوان یک روانپزشک آیا به مختصات روانپزشکی و تجویز دارو در کار خود اهمیت می دهید یا یک روان درمانگر هستید؟

دکتر حبیب: قبل از اینکه بیمار از در اتاقم داخل بیاید، به این فکر نمی کنم که روانپزشک باشم یا روان درمانگر؟ بسته به این دارد که من از بیمارم چه می گیرم و چقدر او آمادگی پذیرش درمان غیردارویی را دارد و یا چقدر صرفا می خواهد این مشکل حل شود و شدت مشکل تا چه حد است. در این شرایط انتخاب همیشه با بیمار است، گرچه در موارد خاصی اتوریتۀ ماست که تعیین می کند و من هم خیلی از این استفاده کردم که به بیمار گفته ام که حتما باید دوره ای دارو مصرف کنی و  در مراحلی هم درمان غیردارویی انجام بدهی. از این معنا هر دو وجه را دارم، ولی از قبل چیزی را معین نمی کنم.

-در پنج موردی که از آزادی و مرگ و … آقای یالوم اشاره دارد، در بحث اضطراب حداقل چهار موردش وجود دارد، با توجه به سئوال نخست من آیا در این بخش هم به روان درمانی معتقد هستید یا روانپزشکی؟

دکترحبیب: اضطراب منشأ همۀ بیماری ها در روانپزشکی است و از طرفی اضطراب مرگ و تنهایی، منشأ همۀ اضطراب هاست؛ ولی نگاه اگزیستانسیال این است که زندگی بدون اضطراب معنا ندارد و نشانۀ زنده بودن آدم هاست. پس فکر نکنیم اگر یکی کاملا بدون اضطراب است پس لزوما حالش خوب است.

 

– یک منتقد ادبی کاری شبیه روان درمانگر انجام می دهد. خب در مورد فروید و یونگ تکلیف روشن است، روش های یالوم در این زمینه چگونه است؟

دکتر حبیب: در واقع یالوم خود این کار را برای ما کرده است. یالوم در مورد این موضوع از زمانی که آدمیزاد فکر و احساسش را به شکلی در جایی ثبت کرده است، از الفبای هیروگلیف و لوح های گلی گرفته تا زمان نویسندگان معاصر سخن گفته است. از زمانی که انسان از دغدغه هایش صحبت می کند. و در واقع دغدغۀ ادبیات اصیل هم این است. به همین دلیل معتقد است که روانپزشکی یا روانشناسی که در ارتباط با بشر است از نیمۀ قرن نوزدهم شروع نشده و آغاز آن از زمانی است که آدمیزاد توانسته فکر و احساس و ترسش را به نوعی برایمان باقی بگذارد. می بینیم که با آن احساس نزدیکی می کنیم و می توانیم با آن ها ارتباط برقرار کنیم. به همین دلیل یالوم به دلیل علایق شخصی به ادبیات به سرنوشت آدم ها و به زندگی نامه ها و رمان هایشان مراجعه کرده است.

شاید خیلی اوقات رمان ها بیشتر از زندگی نامه ها دغدغه های اصیل بشر را به نمایش می گذارد، بنابراین تقریبا هر ادبیات  اصیلی مرتبط با روان درمانی اگزیستانسیال هست؛ چون به هستی و باشندگی انسان می پردازد.

من خیلی متوجه نمی شوم که فیلم و رمان روانشناختی یعنی چه؟ همۀ رمان ها روانشناختی هستند به شرط اینکه تقلید نبوده و اصیل باشند. چون دارند بخشی از دغدغه های بشری را به تصویر می کشند. بنابراین از هر نگاهی شاید بتوانم بگویم نگاه روانشناسی اگزیستانسیال به ادبیات و فلسفه خیلی نزدیکتر و این ها را با هم یکی کرده است.

یالوم در همین کتاب روان درمانی اگزیستانسیال از داستایوفسکی و تولستوی و نویسندگان بزرگی که آن ها را روان شناس می داند نه نویسنده، نقل قول می کند و کمک می گیرد. بگذریم که نگاه اگزیستانسیال در فلسفه به کمک سارتر و … خیلی وقت ها شکل ادبی پیدا کرده است و برای شناساندن آن به جامعه از ابزار ادبی استفاده کرده اند. یعنی همان کاری که جایی فروید و یالوم کرده اند.

-آیا این سبک درمان اگزیستانسیال برای فردی که به علت از دست دادن شغلش، پیش شما آمده و خود سوزی کرده است جوابگو است؟

دکتر حبیب: این از همان موارد حادی است که اگر فکر خودسوزی و خودکشی ادامه دارد کار پزشک، دیگر در حیطۀ درمان سرپایی نیست و حتی بستری هم نیاز است. زمانی که برای شما در برابر حقوق نگرفتن راه حل آسیب رساندن به خودتان است مگر می شود که بر رویش کار روان درمانی نکرد؟

منتهی این زمانی است که شخص گوشش برای شنیدن حرف های شما باز باشد. نکتۀ خیلی مهم این است که خیلی از مراجعان ما می گویند ما نمی خواهیم دارو بگیریم و آمده ایم تنها روان درمانی شویم؛ ولی وقتی با آن ها صحبت می کنیم که مثلا در این روان درمانی قرار است چه اتفاقی بیفتد، در واقع برخی نگاه هایشان این است که سخنرانی برایشان انجام شود و آن ها یک سری جملات جادویی بگیرند و بروند و در زندگی اشان پیاده کنند.

یک عده فکر می کنند که تنها کافی است حرف بزنند و درد و دل کنند اما آن نگاهی که قرار است در طول روان درمانی  تغییر و تحول ایجاد شود و من به عنوان بیمار اینجا هستم تا آن چیزی که در روانم می گذرد در اختیار درمانگرم قرار دهم و حال با کمک هم بتوانیم دریابیم که این اختلال کجاست و کجاست که این «من» تغییر کرده و در کجا سرکوب شده است و در کجاست که من نمی خواهم در زندگی ام تصمیم بگیرم، همگی یک آمادگی ذهنی و روانی می خواهد. خب لزوما برای شخصی که روی تخت بیمارستان است نمی تواند این شرایط  فراهم باشد ولی قطعا این نگاه که الان اولین راهی که به ذهنم می رسد خودکشی است ولی نمی خواهم این کار را انجام دهم، مرحله ای است که می تواند روان درمان برایش کاری انجام دهد. در این شرایط حاد با یک اوژانس مواجه هستیم. و باید یک مدتی مراقبت خاص بر روی او انجام بدهیم.

 

-نقدی که یالوم به فرانکل کرد یکی این بود که پرسش مستقیم در برابر هستی اشتباه است در حالیکه هایدگر می گوید ما باید در مورد هستی سئوال داشته باشیم. این در مورد سخنان یالوم در مورد مسألۀ پرسشی که مطرح می کند، چگونه است؟

دکتر حبیب: نه آن مفهوم این است که وقتی سئوال در مورد معنا پیش می آید یعنی شخص بیمار است. چون ما معنایی در زندگی داریم و به آن عمل می کنیم ولی وقتی با پوچی مواجه می شویم که خب که چه؟ این کار را هم کردم که چه؟ فلان موفقیت را هم به دست آوردم که چه؟ خب عده ای معتقدند شما اینجا با بیماری مواجه هستید. وگرنه مگر می شود در مورد معنا سئوال نکرد. منتهی برخی اینطورند که وقتی همه چیز پوچ است باید بدانید که یک اتفاقی در روان فرد افتاده است.

– نقطۀ تعادل رعایت حال خوش و دغدغۀ آینده کجاست؟

دکتر حبیب: شما فقط در زمان حال می توانید تغییر ایجاد کنید. در گذشته نمی توانید و آینده هم که هنوز نیامده است. بنابراین اگر شما فکر می کنید که ایرادی در گذشته وجود داشته که منجر به فلان اشتباه شده است، باید در زمان حال خود بگردید. من الان چه می کنم؟ آیا خطایی که در گذشته کردم الان هم به همان شکل زیر پوستم جریان دارد؟  بنابراین چون تغییر فقط در زمان حال می افتد پس آن تمرکزی که می گویند روی اینجا و اکنون است. یا می گویند ببین بین درمانگر و بیمار چه می گذرد؛ چون همین اتفاقی که اینجا می گذرد در واقع همان است که بیمار با افراد مهم زندگی اش دارد. اینجا و اکنون بدین معناست نه اینکه شما فقط به زمان حال بپردازید و آینده را رها کنید. آینده را با تمرکز بر روی زمان حال و اکنون می توان ساخت.

 یکی از مهم ترین زمان ها آینده است اما اگر شیوۀ مواجهه با آن این باشد که اگر این و آن شود پس چه کنم و الان بار روانی اش را تجربه کنم مشکل اینجا خواهد بود.  ولی اگر این تفکرات را جهت بدهم که من الان برای نگرانی های آینده کار می کنم یا بلدم یا باید کمک بگیرم، اینجا زمان حال است که کار می کند.

در این میان دکتر حسن رفیعی روانپزشک، عضو هیئت علمی دانشکدۀ توانبخشی در مورد دکتر حبیب و ترجمه هایش چنین گفت:

“به عنوان یک همکار و خوانندۀ آثار خانم دکتر باید بگویم  که ایشان یک انتخاب جسورانه ای داشته اند که آن خود شخص یالوم است. من قبل از ترجمۀ خانم دکتر با روش یالوم آشنا نبودم و ایشان بودند که او را به همۀ خوانندگان فارسی زبان شناساندند و این جسارتی است که خود یالوم داشته است.

نکتۀ دیگر در مورد ترجمه های خانم دکتر است که از همان اولین کتاب نوشته هایشان روان و خواندنی است و بدون دست انداز؛ به طوری که آدم نمی تواند کتاب را کنار بگذارد. ملاکی برای ترجمه دارم: اینکه از ترجمۀ تحت الفظی دور بوده و از طرف دیگر خیلی هم بیراه نرفته و درست باشد. چون برخی ترجمه های تحت الفظی از سر بی دقتی است،  در حالی که می شود اینگونه ترجمه نکرد ولی وفادار به مضمون بود و این کاری است که دکتر حبیب انجام داده اند.

نکتۀ دیگر دربارۀ ترجمه های علمی در مقایسه با ادبی است؛ در ترجمۀ ادبی مترجم خیلی راحت تر با قلمش هنرمندی می کند اما در ترجمۀ علمی کمی بیشتر. در آثار خانم حبیب که نامش را هنرمندی با قلم گذاشته ام این اتفاق افتاده است.”

وی در ادامه اظهار داشت:

“در مورد کلیت کار خانم دکتر ما دو جور آدم داریم یک نوع دانشگاهی و دیگری روشنفکر. تفاوت این ها در این است که دانشگاهی ها بنشیند و مقاله بنویسد و دانشجوها بخوانند اما روشنفکر کسی که عموم مردم را خطاب قرار می دهد. هم یالوم از گروه دوم بوده است و هم دکتر حبیب.”

وی با طرح سئوالی از دکتر حبیب چنین گفت:

تمایز اگزیستس و ایسنس؟  بسط اگزیستانسیالیسم چگونه است که هم سارتر را در خود دارد و هم هایدگر؟

دکتر حبیب: البته که فکر می کنم بخشی از چیزی که شما در ترجمه می بینید خیلی وابسته به نویسنده است یعنی نویسنده است که مخاطبش را مهم فرض می کند و اصلا قانونی که یالوم در نوشته هایش دارد، این است که هیچ جمله ای ننویسم که خودم نفهمم چه نوشته ام. اما عکس این، اتفاقی است که هم در فلسفه و هم روانشناسی افتاده است و نتیجه را به اختیار مخاطب می گذارند که چه برداشتی می تواند بکند اما این کار را یالوم نکره است. دوم اینکه سعی کرده تا جایی که می تواند از اصطلاحات تخصصی فاصله بگیرد؛ به این دلیل معتقد است موضوعی که دارد نگاه جهان شمول و بشری است، پس همۀ آدم ها باید صحبت او را بفهمند. شاید این روانی متن خیلی کار من نیست و من تنها توانستم روح کار یالوم را منتقل کنم.

در مورد تفاوت «ایسنس» و «اگزیستنس» صحبتی که هست در فلسفۀ بعد از رنسانس همه چیز به سمت انتزاع رفت و جوهر. به عنوان مثال برای ریاضی هیچ تفاوتی نمی کند که بگوییم جمع دو سیب با دوسیب می شود چهار سیب یا دو تا تک شاخ با دو تک شاخ با هم می شوند چهار تک شاخ. به هر حال می شوند چهار تا. چه این ها انتزاعی باشند چه نباشند و چه واقعیت داشته باشند چه خیر.

یا مثلا در حیطۀ روانپزشکی ما یک آمار ارائه می دهیم و می گوییم که این درصد از آدم ها در این سن می میرند. این آمار  یک مفهومی در اختیار ما می گذارد و کاملا انتزاعی است اما وقتی می خواهیم این را در یک جوهره بگذاریم و با هستی آن مواجه شویم دیگر با آن آدمیزادی مواجه هستیم که نمی داند در چه نقطه ای زندگی اش قرار است بمیرد. در فضای جوهری مفهوم زندگی و جاری بودن زندگی را از دست می دهید. 

در واقع اینکه فلسفۀ اگزیستانسیالیسم چقدر بسیط است. اگر ما با مفهوم درست آن مواجه باشیم، اینکه چقدر به دغدغه های بشر  و در واقع مزاج هیجانی او می پردازد، این خیلی مرز را نمی پذیرد و کمی بازتر است برای همین هست که هم نگاه کریکگور می آید و هم نیچه. البته گذشته از انحرافی که در مورد فلسفۀ نیچه دارند.  به همین دلیل هم هست که در نگاه اگزیستانسیال اگر مفهوم حقیقی را بگیریم و از مفاهیمی که به طور معمول آدمیزاد عادت دارد بر روی آن متعصب شود و اصرار کند این هست و جز این نیست، دور شویم، مفهوم خیلی بسیط است، همانطور که در نگاه درمانی اگزیستانسیال می گوید ما اصرار نداریم که همۀ آدم ها می توانند از یک نگاه درمان شوند ولی از طرفی می گوید که شما هر نگاهی داشته باشید می تواند کمکتان کند.

-در مورد آسیب هایی که خود درمانگر در رابطه با شغلش می بنید و جلوگیری از این آسیب ها برایمان بگویید؟

دکتر حبیب: در مورد آسیب های شغلی مانند هر تخصص دیگری طبعا این رشته هم با یک مواردی مواجه است. همیشه این تأکید هست که روانپزشک باید خود را شناخته و از فکری در ذهنش می چرخد آگاه باشد. در زمینۀ اینکه چطور کم تر آسیب بببنید یکی از اصول، اصل همدلی و تقابلش با اصل همدردی است. هم دلی یعنی من کفش های تورا می پوشم و آن مسیری که رفتی می روم تا ببینم چه چیزهایی را تجربه کردی بعد می آیم و برمی گردم و سر جایم می نشینم و از نگاه ناظر تو را می بینم. اگر شما با بیمارتان در همان راه بمانید و به جای خود بازنگردید طبعا اینجا هم دردی برای مشکلات پیش می آید و این آسیب می رساند. آموزش همدلی از مسائل مهمی است که روانپزشک را از آسیب ها حفظ می کند.

وجه دیگر این است که روانپزشکان باید تعامل اجتماعی معمولشان را داشته باشند. چه با هم رشته ها و چه دوستانی که ممکن است ارتباطی نداشته باشند؛ یعنی قرار نیست ارتباط انسانی آدم ها به ارتباط با بیمارانشان محدود شود. این جایی است که احتمالش هست انتقال متقابل شکل بگیرد و یا برعکس. منتهی اگر درمان در مسیر صحیح پیش برود این ها را با هم حل می کنند. اصلا یالوم به این معتقد است شما با هر تئوری روانشناسی با مریضتان مواجه شوید در نهایت در طول روان درمانی ارتباط شما با بیمارتان است که درمان می کند و این شاید تنها در حیطۀ روان درمانی نیست و در ارتباط با تمام پزشکان با بیمارشان صدق می کند. یعنی خیلی وقت ها دیدیم که آدم ها بعد از  اینکه از دکتر به خانه می آیند حالشان خوب است و درد کم تر شده است. در مورد دادن خبر بد توسط پزشک هم همین گونه است و اینکه چه در درون پزشک می افتد یک وجه همین است، اینکه چقدر می شنوید و می بنیید؟ در عین حال که مریض درست معاینه می شود ولی احساس درک شدن به مریض داده نمی شود.

-مرز بین آلزایمر با فراموشی ناشی از بالا رفتن سن کجاست؟

دکتر قباد: با بالا رفتن سن به تدریج حافظه و قابلیت هایش کم تر می شود؛ ولی هر اختلال حافظه ای نامش آلزایمر نیست. یک تعریف و مشخصات خاصی دارد. گاهی مریض ما اختلال خواب و مشکلات روانپزشکی و اضطراب دارد و … دچار  اختلال حافظه هم هست؛ تعریف واقعی آلزایمر آن چیزی که در کتاب های علوم اعصاب آمده است که بیمار به طور پیش رونده دچار اختلالی در حافظۀ اخیرش می شود و در شناخت شخص، زمان و مکان دچار اختلال می شود و به تدریج اینقدر پیشرفت می کند که ممکن است حتی خود را هم نشناسد. این تعریف آلزایمر است ولی بسیاری از اختلالاتی که امروز در جامعه می بینیم هیچ یک بیماری آلزایمر نیست. ما می توانیم این بیماری را از لحاظ تصویر برداری با لاغر شدن مغز در ام آر آی و سی تی اسکن ببینیم و یا تغییراتی در واسطه های شیمیایی و ترشحاتی که در سیناپس های مغزی هست، قابل یافتن باشد و از لحاظ بافت شناسی مغز الزایمر هم نکاتی را زیر میکروسکوپ ، مغزی که الزایمر دارد، می بینیم؛ ولی آنچه که هست هر چه فعالیت فکری فرد بیشتر باشد و ورزش های فکری مثل خواندن رمان، حل کردن جدول، دیدن سریال و عکس های گذشته تکرار شود روند پیشرفت الزایمر را کم تر خواهیم داشت.

دکتر حبیب: علت فراموشی خیلی مهم است. حتی ما اصطلاحی را با نام دمانس کاذب داریم؛ یعنی فرد دچار یک فراموشی می شود که خیلی شبیه دمانس یا زوال عقل است؛ ولی در واقع این یک افسردگی است که خود را به این شکل نشان می دهد. گرچه الزایمر در یک زمان حیات شخص قابل تشخیص نیست ولی زوال عقل شکل های مختلفی دارد و می توان علت را بررسی کرد و گاهی حیطۀ کار مغزی نیست و بیشتر روانشناسی است. درمان های قطعی برای دیمانس وجود ندارد اما روش های پیشگیری از پیشرفت آن هست.

-در مورد بچه ها و نوجوانان که حوصلۀ شنیدن حرف ندارند چه باید کرد؟

دکتر حبیب: اگر نوجوان ما به هر دلیلی تحمل cشنیدن ندارد این در اصل در دو وجه قابل بررسی است: یکی اینکه ما همیشه باید سراغ خود و درون خانوادۀخودمان برویم که دلیل چیست؟ آیا یک جاهایی افراط و تفریطی در کار بوده؟ یا مسائل محیطی و فشارهای روانی موجود منجر به این مشکل شده است؟ زمانی که آدم ها احساس کنند که شنیده نمی شوند پس حرف هم نمی زنند یا شایددر مواقعی  شنیده می شوند اما اینقدر تجربۀ شنیده نشدن دارند که وقتی یک جایی هم که قرار است به حرفشان گوش داده شود دیگر واردش نمی شوند و ناامید هستند. ما در مورد بچه ها خیلی اوقات به کل خانواده بازمی گردیم.