آن گونه که من زیستم/ سهیلا بسکی

در اواخر آبان ماه كتاب آن گونه كه من زيستم با ترجمه سهيلا بسكى از سوى انتشارات نيلوفر در 1146 صفحه منتشر شد.

سهيلا بسكى در مقدمه كتاب در معرفى اِما گُلدمن و چگونگى ترجمه يادداشتى آورده است كه مى‏خوانيد :

خودزندگينامه اِما گلدمن را در سال 1365 به سفارش روشنك داريوش كه در آن هنگام مدير انتشارات روشنگران بود ترجمه كردم. ياد روشنك داريوش گرامى باد كه در آن روزها سياست انتشار كتاب‏هايى همچون قطره اشكى در اقيانوس، چرخ دنده سارتر و خودزندگينامه اِما گلدمن را پيش گرفته بود با اين اميد كه به جريان تقدس‏زدايى از ايدئولوژى‏هاى آرمانخواه قرن نوزدهمى يارى رساند كه نتيجه پيروزى آنها در عرصه عمل، در قرن بيستم آشكار شده بود. خودزندگينامه اِما گلدمن از اين نظر يك كتاب كاملاً كلاسيك محسوب مى‏شود و دو فصل مهم و بسيار طولانى آن (حدود 200 صفحه) به روايت رويدادهاى سال‏هاى نخست پس از انقلاب بلشويكى روسيه، اختصاص دارد. شرح ملاقات‏هاى اِما گلدمن و الكساندر بركمن با شخصيت‏هاى مهم انقلابى از جمله لنين، تروتسكى، زينوويف، گوركى… و ارزيابى سياست‏هاى بلشويكى از چشم دو آرمانخواه آنارشيست كه به دليل فعاليت‏هايشان در دفاع از انقلاب روسيه، از آمريكا به روسيه انقلابى تبعيد شدند، خواندنى است. و امّا خواندنى‏تر از آن، روايت گلدمن از باورهاى آنارشيستى خود اوست. ذهن ساده‏نگر، صريح و عملگراى او كه به رغم تبار روسى – يهودى‏اش كاملاً آمريكايى مى‏نمايد، موجب شده تصويرى ساده و شفاف از يك وجه مشترك بنيادين تمامى ايدئولوژى‏هاى قرن نوزدهمى از جمله آنارشيسم ارائه دهد:

باور آنها به موجودى انتزاعى به نام مردم يا خلقِ تحت استثمار كه معصوم و بى‏گناه است، در حوادث بزرگ و تاريخ‏سازى چون دهه‏ها سلطه بى‏منازع استالين، يا حاكميت رايش سوم در آلمان هيچ نقشى نفساً و اثباتاً ندارد، و نيازمند پيشگامان رزمنده‏اى است كه در نقش ناجى او، آگاهش كنند و برايش بجنگند تا از شر قدرتمندان و حكومتگران و سرمايه‏داران نجات يابند.

اين باور اينك، دست‏كم در بخش‏هايى از جهان كه تحليل دايم رويدادها مانع از ساده‏انديشى و فراموشى تاريخى شده، به تاريخ پيوسته است، اما شايد روايت اِما گلدمن از آن براى ما امكانى براى انديشيدن به وضعيت خودمان فراهم آورد.

همچنين در لب برگردان روكش كتاب از فصل هشتم رمان رگتايم، نوشته اى. ال. دكتروف كه توسط نجف دريابندرى ترجمه شده، نكته‏اى نقل شده است كه عيناً مى‏خوانيد:

يك روز تاته او را به جلسه‏اى دعوت كرد كه «اتحاديه هنرمندان سوسياليست محله شرق پايين» همراه با هفت سازمان ديگر جزو تشكيل‏دهندگان آن بود. رويداد مهمى بود. سخن‏ران جلسه شخص اِما گلدمن بود. تاته به دقت توضيح داد كه او با گلدمن سخت مخالف است، چون كه گلدمن آنارشيست است و او سوسياليست، اما براى شهامت و شرافت او احترام زيادى قائل است؛ همچنين گفت به همين دليل موافقت كرده است كه نوعى توافق موقت ميان آنارشيست‏ها و سوسياليست‏ها برقرار شود، ولو براى همان يك شب، چون وجوهى كه در اين جلسه جمع‏آورى مى‏شود براى پيراهن‏دوزها است كه در حال اعتصاب‏اند، و براى كارگران ذوب‏آهن مك‏كيز پورت پنسيلوانيا، كه در حال اعتصاب‏اند، و براى فرانسيسكو فرد آنارشيست كه دولت اسپانيا خيال دارد او را به جرم راه انداختن اعتصاب عمومى در اسپانيا محاكمه و اعدام كند. در ظرف پنج دقيقه ايولين در امواج تكان‏دهنده آرمان‏هاى راديكال غوطه‏ور شد. جرأت نداشت به تاته بگويد كه تا به حال هيچ نمى‏دانسته است كه سوسياليسم يك چيز است و آنارشيسم چيز ديگر، يا اين‏كه از خيال ديدن اِما گلدمن معروف وحشت مى‏كند.

( بخارا73-72 ، مهرـ دی 1388)