شب ابوالقاسم لاهوتی برگزار شد/ایدین پورخامنه
سیصد و هشتاد و یکمین شب از شبهای بخارا به ابوالقاسم لاهوتی اختصاص داشت که دوشنبه شانزدهم مهرماه با همکاری مجله بخارا، انجمن دوستی ایران و تاجیکستان و خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
علی دهباشی، مدیر مجله بخارا با بیان اینکه اولین آشناییهایش با لاهوتی از طریق سرودههایش بود که توسط احمد بشیری منتشر شد، گفت:
البته این روزها بشیری در بستر بیماری هستند و آرزوی سلامتی برای ایشان داریم. بعضی دنبال راههای رفته نمیروند و سعی میکنند که خود راه را پیدا کنند، در کنار شور و شوغی که برای ایران وجود دارد، دچار حسی زاید الوصف هستند که گاهی مسیر زندگیشان را تغییر میدهد. عدالتخواهی آرمانهای زندگی، در کنار عشق به ایران شخصیتی را به نام ابوالقاسم لاهوتی آفرید. ما در یک مورد با هم متفقالقول هستیم که او تا آخرین دقایق عمرش در شهر مسکو، عشق به ایران را فراموش نکرد و به یاد ایران مرد. ای بسا آرزو داشت که در ایران که به تاریخ، جغرافیا و ادبیات آن عشق میورزید، سر برزمین بگذارد اما دست تقدیر چنان برایش فراهم کرد که این خواسته اش برآورده نشد.
نخستین بار که زمان سفارت مجتهد شبستری، سفیر خوشنام، خوش اقبال ما که هنوز بعد از گذشت چند دهه تاجیکان دوره فعالیت ایشان در سفارت را با خوشی و تجلی یاد میکنند امکان سفر به تاجیکستان از طریق استاد لایق شیرعلی برایم پیش آمد که از طریق بنیاد زبان فارسی به شهر دوشنبه بروم. در دوشنبه خواستم به دیدن خانه لاهوتی بروم که موزه شده بود. او سالهای طولانی را در دوشنبه و تاجیکستان گذرانده بود و با مردم تاجیکستان بیگانه نبود و آنها را بخشی از وجود ایرانی خود میدانست که در زبان فارسی متبلور میشد و به آن عشق میورزید. تا آنجا که سرود ملی تاجیکستان هم سروده اوست. بخشی از غربت عظیمی که لاهوتی در زندگی اش احساس میکرد، با زندگی که با مردم تاجیک که عاشقانه او را دوست داشتند و او آنها را دوست میداشت شاید التیام پیدا میکرد.
خانم شهیدی که هر جا هست سلامت باشد، مسئول خانه موزه لاهوتی بود و من بوی لاهوتی آنجا احساس کرد را در میان اشکهایش که در غم دوری ایران جاری شده بود. لاهوتی با شعرهای خودش قویترین احساسات زبان فارسی را نسبت به مفهوم وطن و خانه بیان کرد. شاعران بزرگی داریم که شعرهای میهنی بزرگی گفتند اما آنچه لاهوتی گفته با روح و احساس ما عجین است و غیر ممکن است که کسی اشعار میهنی لاهوتی و دیگر سرودههایش را بخواند و بشنود و این احساس را در نیابد و همه اینها به دلیل جان شیفتهای است که او داشت و این جان شیفته او را به طرفی برد که به علت همین روحیه آزادی خواهانه و علاتخواهی در سیاستی که آینده اش مشخص نیست او را به مسکو کشاند و همانجا سر برخاک نهاد. آنچه که در این شب توسط استادان سخنران درباره لاهوتی گفته خواهد شد طبیعی است که همه آنچه باید گفته شود نیست ولی آغازی است برای آشنایی با لاهوتی تا بعد از سالها پردههای ایهام ابهام درباره او و توجه به آنچه درباره او منتشر شده است، کنار زده شود. تا لاهوتی که جان شیفته خود را برای زبان فارسی نهاد بهتر ببینیم.
علی اشرف مجتهد شبستری با بیان اینکه ابوالقاسم الهامی (متخلص به لاهوتی ) در سال ١٢۶۶ هـ ش در کرمانشاه ایران درخانواده فقیر ولی آزادیخواه و اهل شعرو ادب چشم به جهان گشود، سخنان خود را آغاز کرد و در اینجا متن سخنرانی ایشان را با هم مرور می کنیم :
بنام آنکه جان را فکرت آموخت
ابوالقاسم لاهوتی شاعر اندیشه و مبارزه
در ابتدای سخن لازم میدانم از جناب دهباشی تشکر ویژه داشته باشم بخاطر برقراری سنت حسنه و تلاش وافری که دارند تا نسبت به بزرگان و مشاهیری که مورد بی مهری و غفلت قرار گرفته اند، ادای احترام نموده و برخی از شبهای بخارا را به نکوداشت یا بزرگداشت این بزرگواران اختصاص دهند هر چند در این راه با چالش ها و ناملایمات هم مواجه می شوند. لاهوتی هم جزو شعرایی است که در ایران مورد بی توجهی قرار گرفته وبی تردید برگزاری چنین جلساتی در شناخت بهتروی موثر خواهد بود.
مجله بخارا که در ادامه کلک بوجود آمده درحقیقت یک دایره المعارف است که بعنوان مرجع مورد استفاده پژوهشگران قرار میگیرد. بخشی از این مجله به همت دکتر عرفانیان مستمرا به بررسی و نقد کتابها و نشریات تاجیکستان میپردازد که مغتنم بوده و امید است این کار ارزشمند ادامه یابد.
*****
ابوالقاسم الهامی (متخلص به لاهوتی ) در ١٢۶۶ هـ ش در کرمانشاه ایران درخانواده فقیر ولی آزادیخواه و اهل شعرو ادب چشم به جهان گشود.
پدرش میرزا احمد الهامی به سال ۱۲۶۴ ه ق. در تویسرکان متولد شد و در پنج سالگی به همراه خانواده، به کرمانشاه مهاجرت نمودند. اجداد الهامی همه مروّج شریعت بودند. میرزا احمد بعد از ازدواج وداشتن چند فرزند به شدت دچار درماندگی شد متوسل به حسین بن علی (ع) شد و چون حاجتش برآورده شد پس از آن در مدح و مصیبت اهل بیت شروع به سرودن اشعار نمود.
الهامی زمانی به نظم کتاب “باغ فردوس” پرداخت که نه از شعر و شاعری چیزی میدانست و نه با سخن آشنایی داشت و نه در تحصیل علوم رسمی کاری کرده بود. امّا این کتاب در سلامت الفاظ و نفاست معانی و فصاحت بیان و حسن ایجاز مشهور ادبا بوده است. الهامی این کتاب را در مراثی امام حسین (ع) به وزن و سبک شاهنامه فردوسی سرود.استاد جلال الدین کزازی درباره این شعر می گوید: “گرانسنگترین و مایهورترین سروده در خصوص رخداد سترگ عاشورا حماسه « باغ فردوس» سخنور کرمانشاهی میرزا احمد الهامی است …….این حماسه که نزدیک به چهل هزار بیت دارد ،در گونه خود میتواند برترین حماسه دینی در زمینه ادب عاشورایی برشمرده میشود”.
ابوالقاسم لاهوتی در دامن خانواده با شعر و محیط ادبی آشنایی یافت. در ١۶ سالگی به یاری مالی دوستان پدرش برای ادامه تحصیل به تهران رفت. تا ١٩ سالگی به درویشان و اشعار مذهبی گرایش داشت و خودش نیز اشعار دینی وعرفانی میسرود. بنا بر بعضی از اشعارش در سنین جوانی از حیران علیشاه که از درویشان نامدار کرمانشاه بود پیروی میکرد.
لاهوتی در اواخر عمر( یازدهم خرداد 1335) در یکی از نامه هایش به شخصی به نام عیسایف که خواسته بود از شرح حال خویش بگوید می نویسد:
“مادرم از قبیله کلخانی (قلخانی) بود که یکی از قبایل جسور کرد زبان می باشد. آنها علی اللهی هستند. مادرم خودش هم نمی دانست که کدام وقت با بابایم به کرمانشاه آمده اند… نام پدرم احمد. در ایام جوانی شعر می گفت و برای تامین معاش گیوه کشی می کرد… سال های ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۸ (۱۲۸۵ تا ۱۲۸۸ ش) تهران با نوشتن اشعار انقلابی و نطق های ساده و صمیمانه به انقلابی های آن زمانه یاری می دادم… شبنامه ها با ژلاتین چاپ می کردیم و همراه دیگران پنهانی منتشر می کردیم. نام همه روزنامه ها در یادم نیست، اما در “چنته پابرهنه” که روزنامه خلقی بود، اشتراک می کردم و به “حبل المتین” در کلکته شعر می فرستادم. مشهور و مهمترین روزنامه های آن دوره در ایران “صور اسرافیل” و “ایران نو” بودند. سال ۱۹۰۸ در بمب انداختن به محمد علی شاه با حیدر عمو اوغلی اشتراک داشتم. سال ۱۹۱۴ در عرفه جنگ جهانی اهل هر مسلک جداگانه تشکیلاتی داشتند، پنهان از یکدیگر. حکومت ایران که زود زود تغییر می کرد، گاهی طرفدار روس، گاهی انگلیس، بیشتر آلمانوفیل، بعضی پن اسلامیست و طرفدار ترکیه بودند.”
“از انقلابیان قدیمی که در دست این یا آن حکومت نابود شده بودند، فقط من زنده مانده بودم: دارای شغلی و نفوذی بودم. گناه کبیر من این بود که کله شق بودم و به جز ایران هیچ چیزی را نمی پرستیدم.”
“با کمال افتخار می گویم که از هیچ دولتی پول قبول نکرده ام و به هیچ دولتی تکیه ننموده ام، مگر به خلق ایران خودم. با این سبب دولت خارج پرست ایران وظیفه خود می دانست که مرا نابود کند…”
اوج گیری جنبش مشروطه و تحولات سریع منطقه و جهان بر زندگی و روان لاهوتی اثر به سزایی گذاشت، چنانکه او با رشته های مذهبیاش وداع گفت و به صف مشروطه خواهان پیوست.ابو القاسم لاهوتی از زمره آن چهره های انقلابی و فرهنگی یی است که با اشعار آتشین و پیکار انقلابی خویش در روند انقلاب مشروطه ایران و رشد خودآگاهی توده ها سهم بسزایی گذاشته است..
اشعار انقلابی و وطنی ابوالقاسم لاهوتی نیز در زمره سروده های وطنی ملک الشعرا بهار، اشرف الدین حسینی (گیلانی)، عارف قزوینی، فرخی یزدی در این دوران سر زبان مردم زحمت کش و ستم کشیده ایران بوده است.
ادیبان دوران مشروطه همچون جارچیان راه استقلال و آزادی ملت و کشور به میدان آمدند و اغلب ایشان را انقلاب بیدار کرد و به عرصه پرجوش و خروش مبارزات اجتماعی و طبقاتی سوق داد، تا استعداد و قریحه شاعری آنهادرخدمت مردم و میهن قراربگیرد. آنها بودند که شعر فارسی را از محیط دربار و محافل معدود به کوچه و بازار و سر منبرها برده در آن مضامین اجتماعی و سیاسی و وطنی ، درد و رنج و آمال و آرزوی توده های ستم کش را بیان کردند.
وجه مشترکی که در آثار خلاقانه این شعرا به چشم می خورد، موضوع استقبال پرشور آنها از تصویب قانون اساسی ایران از جانب مظفر الدین شاه و امید فراوان از مجلس ملی و وکلای آن بود.
طی همین سالها اشعارلاهوتی در روزنامه های “حبلالمتین” و “ایران نوین” با نام مستعار میرزا احمد الهام چاپ میگردیدند که سبب شهرت و معروفیتش در بین اهل قلم شد. زبان روان، سادگی کلام، رک گویی، قاطعیت، وطندوستی و آزادیخواهی لاهوتی که در تمام اشعارش از آغاز تا پایان با محتوا و فرم شعر جوشش مییابد وی را زبانزد محافل روشنفکری ایران کرد.
این شاعر خلاق همانگونه که در اشعارش افشاگر بیعدالتی ها و استبداد حاکم زمانش بود، از نخستین پیشگامان شعر نو در ایران نیز محسوب میشد، چنانچه شمس لنگرودی مینویسد: “نخستین شعر نو را در ایران، ابوالقاسم لاهوتی در سال ۱۲۸۸ خورشیدی سروده است. هرچند بسیاری این صفت را به تقی رفعت نسبت می¬دهند”.
لاهوتی از اعضای حزب کمونیست ایران در دهه ۱۹۲۰ میلادی بود.درسالهای ١٢٨٨-١٢٩٠که نیروهای مرزی ایران تحت فرمان افسران سوئدی فعالیت داشتند،لاهوتی مدتی به ژاندارمری (که در آغاز از دل مشروطه بیرون آمده بود و در برابر قزاقهای روسی- ایرانی،نیرویی “مردمی” انگاشته میشد) پیوست و با گروه افسران انقلایی ارگان امنیه همراه گردید. در زمانی که رئیس ژاندارمری قم بود بر اثر یک سوءتفاهم میانه اش با سوئدیها به هم خورد و به جرم اقدام به خرابکاری محکوم به اعدام شد, ولی او به خاک عثمانی گریخت. در آنجا تحت تاثیر شاعر انقلابی و سوسیالیست آذری زبان، علی اکبر صابر – شاعر به نام قفقاز – قرار گرفت و شیوه رئالیسم و به کار بردن شعر طنز چون حربه مبارزه سیاسی را از او آموخت. اگر چه زندگی در تبعید برایش نهایت دشوار بود اما آرام نگرفت و با نوشتن اشعار، طنز و فکاهی سیاسی سهم خود را در جنبش مشروطه خواهی ایران از راه دور ادا نمود. لاهوتی، پس از سه سال به ایران بازگشت و در دو سال آغاز جنگ جهانی اول, در کرمانشاه روزنامهی بیستون را انتشار داد. او در سال ۱۹۱۷ میلادی فرقه کارگر (سازمان کارگر) را در شهر کرمانشاه بنیانگذاری کرد. بعد از شکست قوای اروپا مرکزی دوباره به ترکیه رفت.
تا این که در آغاز سال ۱۳۴۰ ه.ق به شفاعت مخبرالسلطنه فرمانفرمای تبریز به ایران بازگشت و با همان درجه سابق وارد ژاندارمری آذربایجان شد. لاهوتی در راس ژاندارمری تبریز رشادت ها از خود نشان داد . او در سال ۱۹۲۱ میلادی با گروهی از افسران ژاندارمری با ملیون تبریز هم پیمان شد وبا رهبری شورشی که به نام “شورش لاهوتی خان” مشهور شد، به تبریز حمله کرد . حمله کنندگان کل شهر را گرفتند بجز باغ شمال – مرکز قزاقخانه تبریز . بعد ازشکست و فرو نشانده شدن این شورش لاهوتی به همراه گروهی از افسران به به اتحاد شوروی پناه برد. سال های نخست زندگی لاهوتی در بادکوبه و مسکو به دشواری گذشت ولی به زودی زندگیش سرو سامان گرفت و به انجمن های علمی آنجا راه یافت و بسیار زود سرشناس و پرآوازه گشت . در سال ۱۹۲۵ به تاجیکستان سفر کرد و از پایه گذاران ادبیات نوین در این جمهوری سابق شوروی تبدیل شد. وی تا آخر عمر نتوانست به زادگاهش برگردد.
شورانگیز ترین دیدگاه لاهوتی در اشعار دوره جوانی مبارزه او با دیکتاتوری حاکم بر ایران است. او به مانند یک کمونیست، یک دم از مردم رنجبر دنیای خود غافل نشد. از جمله اشعار وی در باره انقلاب مشروطه:
در ایران ، چون به ضد ظلم شاهی/ به پا شد بیرق مشروطه خواهی/ مجاهدها ز هر سو دسته دسته/ به زیر سر پرچم عهد بسته/ به دفع خصم آزادیی مردم/ مسلح آمدند اندر تهاجم / کنون از چهل شد سال از آن دم/ ولی چون روز پیش آید به یادم/ که من هم رهبر یک دسته بودم/ به راه خلق پیمان بسته بودم
آهنگ میهن پرستی و مضامین ضد استعماری در غزلها و سروده های لاهوتی بمانند دیگر شاعران انقلابی دوران مشروطیت مقام ویژه ای را کسب می کند . به تایید ادوارد براون، مستشرق معروف، شعر وطنی و سیاسی اساسا در دوران انقلاب مشروطه در ادب فارسی عرض وجود کرد . نمونه ای از اشعارلاهوتی پیرامون میهن که در میان ایرانیان وفارسی زبانان ازشهرت زیادی برخوردار است:
تنیده یاد تو در تارو پودم میهن ای میهن
بود لبریز از عشقت وجودم میهن ای میهن
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو بود و نبودم میهن ای میهن
به هر مجلس به هر زندان به هر شادی به هر ماتم
به هر حالت که بودم با تو بودم میهن ای میهن
به دشت دل گیاهی جز گل رویت نمی روید
من این زیبا زمین را آزمودم میهن ای میهن
یا در این شعر که لاهوتی خطاب به ملت ایران می گوید: وطن خواهان، وطن ویرانه گردید!
وطن منزلگه بیگانه گردید/ به خاک ما تجاوزهای اغیار بر اهل جهان افسانه گردید.
لاهوتی همیشه از ویرانی و بی سرو سامانی ایران اندوهگین بود . او زندگی پر جدل آن سالهای عمرش را چنین سرود:
به نامه ات وطنم را نوشته ام آزاد،
به رخ ز دیده ام از شادی آب می آید.
من آن مبارز ایرانم که از وطنم،
فقط به یادم تیر و طناب می آید.
کنم چو فکر از آن خلق و آن ستم کانجاست،
به دل غم و به تنم اضطراب می آید.
لاهوتی و تاجیکیستان
پیشینه زبانی، فرهنگی و آیینی تاجیکستان با ایران سبب گرایش لاهوتی به فرهنگ آن کشور شد..در آن ایام لاهوتی در محافل سیاسی شوروی که انقلاب ایران را کلید انقلابهای دیگر شرق می دانستند و برای سوسیالیستی کردن ایران می کوشیدند، مشهور بود و می توانست در هر گوشه ای از شوروی آسوده زندگی و کار بکند. ولی چنان که خود او در شرح حالش ذکر می کند، سخت است حال شاعری که از دیار خود، از خلق هم زبان خود دور افتاده باشد: “چون شنیدم که کشوری با نام تاجیکستان شوروی هست که در آنجا آثار فردوسی و سعدی را خلق همچون در ایرانِ من می خواند و عزیزمی دارد، ازپارتیا (حزب) خواهش نمودم که مرا آنجا بفرستد”.
لاهوتی در دوران سرنوشت ساز تقسیمات مرزی آسیای میانه که نزدیک بود تاجیکان بدون سرزمین بمانند، “همدم و همقدم استاد صدرالدین عینی شد” و با تمام وجود برای احقاق حقوق مردم تاجیک مبارزه کرد.
در سال ۱۹۲۴ متعاقب تاسیس جمهوری خود مختارتاجیکستان، یکی از نخستین کار هائی که رئیس وقت شورای وزیران خلق (عبد القادر محی الدین اف) کرد این بود که به استاد خود صدر الدین عینی سفارش داد کتابی به نام “نمونه ادبیات تاجیک” تالیف کند. عینی میگوید که به جان و دل این خدمت مقدس را قبول نمودم.
ابولقاسم لاهوتی در پیش گفتار این کتاب اشاره کرده است که: “استاد عینی برای یافتن بعضی از نسخههای خطی شاعران تاجیک بسا روزها که در به در و کوچه به کوچه رفته تا آن را یافته و به دست آورده و درنتیجه زمینه حاضری برای تنقید و تحلیلات ادب تاجیکان آماده نمود” . او میافزاید “ماه اوت ۱۹۳۵ در شهر سمرقند به زیارت فاضل محترم نایل شدم. استاد در اتاق خود درون صدها کتاب غرق بود و نسخهای در دست داشت که مینوشت. آن همین “نمونه ادبیات تاجیک بود….. یک سال بود که به جمع و ترتیب آن پرداخته بود . آن روز ها کتب به پایان رسیده و مشغول پاکنویس آن بودند.”
استاد عینی نیروی بزرگ جسمی و روحی داشت و میتوانست آن را برای اجرای بقول خودش “فرموده تاریخ” (رسالت تاریخی )به کار برد. او “نمونه ادبیات تاجیک” را خیلی زود به پایان رسانید و لاهوتی آن را در مسکو در سال ۱۹۳۶ به سرعت چاپ کرد. لاهوتی در آن زمان در نشریات مرکزی خلقهای شوروی کار میکرد . وی در چاپخانه در حروفچینی و نمونه خوانی و غلط گیریهای “نمونه ادبیات تاجیک” شرکت داشت . از همان هنگام دوستی استاد عینی و لاهوتی مستحکم شد و تا آخر عمر برای خدمت به مردم تاجیک همکاری کردند.
شایان ذکر است که مقصود از نوشتن این کتاب اثبات این امر بود که تاجیکان، پارسی زبانان آسیای میانه با این که پارسی زبانند اما ریشه و اصالت خاص خود را دارند. تمام نیروی آنها بر سر ادبیات کلاسیک پارسی بود اما روسها و ازبکان پافشاری می کردند که این چهره ها ایرانی و یا افغانستانی اند و تاجیکان، ازبکان فارسی شده اند. از این جا نقش اصلی صدرالدین عینی به عنوان بنیانگذار ادبیات معاصر تاجیک شروع می شود. او توانست در طول کمتر از ده سال ملتی را متحد سازد، ادبیات برایشان بنویسد، مدرسه سبک جدید بسازد و کتاب های درسی تولید کند. تلاش ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی را نیز نباید در این ده سال ملت سازی تاجیکان نادیده گرفت.
لاهوتی به خاطر مقام سیاسی بالایی که داشت توانست «صدرالدین عینی»، از بسیاری از مشکلات و تهدیدها رهایی بخشد. او همچنین با همکاری همسرش «شاهنامه» را به زبان روسی ترجمه کرد که چندسال پس از مرگش در مسکو به چاپ رسید.
بگفنه بسیاری از فرهیختگان تاجیک از جمله گلنظر کلدی، شاعر سرشناس و مؤلف سرود ملی تاجیکستان بعد از استقلال ( اولین سرود ملی تاجیکستان در زمان شوروی توسط لاهوتی سروده شده بود(،لاهوتی زمانی به تاجیکستان آمد که بسیاری از شعرای دیوان دار اوایل قرن ۲۰، مثل مهری استروشنی و ظهرخان جوهری با توجه به انقلاب و تحولات ادبی و فرهنگی که رخ داد، “دست و پا گم کردند” و نوشتن را متوقف کردند، زیرا نمی دانسند که در باره واقعیتهای نو و آنجا “حیات نو” نامیده می شد، چه بنویسند. با توجه به اینکه لاهوتی بهنگام زندگی در ایران از پیشگامان تحول ادبی دوران مشروطیت بود، حضورش در تاجیکستان نیز در تحولات ادبی و آغاز شعر سیاسی-اجتماعی در آن کشور بسیار موثر بود و او توانست الگویی برای دیگر شاعران باشد.
لاهوتی مضامین تازه را در قالب شعر کهن پارسی و با استفاده از صنایع شعری کهن بیان می کرد و به این وسیله راهگشا و راهنمای نسل جدیدی از شاعران در تاجیکستان شد. زمانی که مبارزه با هرچه کهنه است، در اوج بود، این باعث شد ارتباط با شعر کهن فارسی در ورارود حفظ شود و نوپردازیهایی هم در شعر صورت بگیرد.
او اصطلاحات و واژگانی را که تا پیش از آن راهی در شعر فارسی نداشت به زبان شعر وارد کرد. در شعر وی واژگانی از قبیل سوسیالیزم، فاشیسم، کالخوز، کامسومول، فابریک، کالکتیو، آیروپلان و … به وفور به چشم میخورد و افزون بر واژگان میتوان استعارهها و تشبیهات بیسابقهای را نیز مشاهده نمود. در مجموع زبان شعر وی ساده و عامه فهم و نزدیک به زبان گفتار است، اما در غزل زبانی نزدیک به زبان رایج در ادبیات کلاسیک فارسی را به کار گرفتهاست. لاهوتی پیش از آن که به اوزان شعر روسی، فرانسوی و ترکی نظر داشته باشد ، به سنتهای وزنی شعر بومی ایران نظر داشته و با الهام از آنها دست به نوآوری درشعر فارسی زده است.
لاهوتی نه تنها در رواج شعر و ادبیات و تربیت ادیبان جوان، بلکه در تاسیس اتحادیه نویسندگان تاجیکستان، برگزاری نخستین انجمن نویسندگان هم سهیم بوده است. وی رئیس افتخاری این اتحادیه اعلام شده بود.
او نخستین دستگاه چاپ را به جمهوری مختار تاجیکستان به ارمغان آورد. استاد عینی می نویسد: “لاهوتی به لای و چل غوتیده” برای خلق تاجیک (اولین) ماشین چاپ را که در حالت آن روز تاجیکستان (۱۹۲۵) از کوه طلا هم عزیزتر بود، آورده و برای تاسیس نشریات تاجیکی هم کوشیده است و مدیر نشریات هم بوده است.”
بعدها لاهوتی مدیر شعبه ترغیبات و تشویقات (روابط عمومی) کمیته مرکزی حزب کمونیست جمهوری و معاون وزیر معارف هم بود. کتابهای درسی هم نوشته و در تاسیس مکتب و دارالفنونها نیز سهم ارزندهای گذاشته است.او در تالیف لیبرتوها که ژانری تازه در ادبیات فارسی و برای تئاترهای تاجیکستان بسیار مهم محسوب میشد، در ترجمه آثار نمایش نامه نویسان خارجی برای تئاترها، آموختن شیوه های بیان به هنرپیشگان، در نوشتن متن سرود و ترانه های مدرن و ساختن آهنگها برای آنها نقش بارزی داشت.
لاهوتی برای مردم تاجیکستان اهمیت و احترام ملی بالایی دارد و خانه وی در یکی از محلههای خوب شهر دوشنبه که در جنگ جهانی دوم از بمب باران در امان بوده به آثارخانه ( موزه) لاهوتی تبدیل شده و بر ورودی آن نوشتهاست «یکنفس در زندگانی فارغ از کوشش نبودم». جایزه سالانه اتحادیه خبرنگاران تاجیکستان نیز به نام لاهوتی نامگذاری شدهاست.
نامه های لاهوتی شاعر محزون
در ایامی که در تاجیکستان ماموریت داشتم، فرصت پیدا کردم تا در انستیتوی نسخ خطی، نامههای لاهوتی را مرور کنم. از نوشتههای وی استنباط می شد که با گذشت ایام بویژه بعد از میانسالی تحولاتی در وی پیدا شده است.
گزارش خانم شهزاده نظروا پژوهشگر ادب تاجیک حاکی از اینستکه مجموعه نامه های استاد لاهوتی در ۱۳۸۳با کوشش خانم خورشیده عطاخانوا آماده شده و توسط انتشارات ادیب در تاجیکستان به چاپ رسیده است.
انتشار نسبتا مفصل نامه های خصوصی ابوالقاسم لاهوتی که به عده ی ازادیبان و روشنفکران تاجیک نوشته شده ، به خواننده دید تازه ی از روزگار این پشتیبان و دلسوز اهل ادب و ادبیات تاجیک می دهد.
ویراستار مجموعه در پیشگفتار آورده است که نامه های لاهوتی اولین بار است بدون سانسور و ملاحظه های سیاسی به طبع می رسند. خانم عطاخانوا آورده است: لاهوتی خصوصا بعد از حادثه های ۱۹۳۷ (اوج جنایات استالین) نسبت به افضلیت حکومت شوروی و حزب کمونیست شبهه پیدا شده باشد هم، آن را به کسی اظهار کرده نمی توانست. بنابر این نامه های او نیز مثل اثرهای بدیعی اش افاده گر(بیان کننده) وضع و روحیه زمان زندگی او می باشند.
او بیشتر نامه های خودرا از مسکو و از بیمارستان های کنار دریای خزر یا از استراحتگاه های روستایی اطراف مسکو نوشته است. اغلب نامه ها بیانگر لحن محزون و تنهایی او است. گاهی هم عصبانیت او از “دشمنان دوست نما” که به قول خودش مرتب در پی اغوا انگیزی و بدنامی اویند، در سطرهای نامه هایش موج می زند. خانم نظروا بخش هایی از این نامه ها را مرور کرده است:
‘به جز ایران هیچ چیز را نمی پرستیدم’
یکم ژوئن سال 1956 ( یازدهم خرداد۱۳۳۵) لاهوتی دراواخر عمرش در یکی از نامه هایش به شخصی به نام عیسایف که خواسته بود از شرح حال خویش بگوید (بخشی از مطلبی که لاهوتی نوشته در ابتدای این سخنرانی آمده است. )
نامه ها به استاد عینی
لاهوتی بعد از فرار طولانی و گرفتاری های بسیار خود را به خاک شوروی می رساند و آن جا با خلق تاجیک و روشنفکران و ادیبان آن روابط دوستانه و صمیمانه پیدا می کند. خصوصا با صدر الدین عینی سرآمد ادبیات شوروی تاجیک. دوستی و صمیمیت این دو مرد فاضل، تا جایی می رسد که دشمنان رشد ادبیات تاجیکی بین این دو نیروی بزرگ فاصله بسیار می اندازند و لاهوتی را در مسکو با کارهای حزبی دست و پای بند می کنند. وی در یکی از نامه هایش به عینی می نویسد:
“استاد محترم،خط عزیز شمارا گرفته از یاداوری دوستانه شما ممنون شدم.
خودتان البته می دانید که چی قدر آرزو دارم در سمرقند باشم و از حضور شما درک علم وفضل کنم. اما چی چاره، که بیماری (در نتیجه خیانت و جنایت و کارهای چاپلوسانه دشمنان دوست نما) کار خودرا کرده و بر خلاف آرزو مرا هزاران فرسنگ از شما دور انداخت. خوب، باشد، دوری راه مانع نزدیکی دل نمی شود.”
لاهوتی همیشه برای خلاقیت وقت فراهم می کرد ونوشته هایش را به استاد عینی ارسال می نمود.
در نامه دیگری می نویسد: “حالا ساعت پنج است، وقتی که تماما مایوس شده مشغول کارهای دیگر شدم، سه بیت زیرین خود به خود آمدند. در حال نوشتن آنها خط شمارا خواندم و این بیت ها را نوشتن گرفتم. نمی دانم می پسندید یا نه:
یا وصل تو قسمت بشر نیست / یا طالع من هنر ندارد./ یا عشق خط امان به او داد/ یا دل ز شرر حذر ندارد/
یا مونس صبر من خزان شد/ یا نخل امید بر ندارد.
همین شعر است که او در نامه دیگری به تاریخ اول نوامبر ۱۹۳۹ آن را تکمیل می کند و می نویسد:
یا باز ستم هوا گرفتست/ یا طائر صدق پر ندارد/.یا جنس وفا شده ست نابود/ یا جیب زمانه زر ندارد/
یا گوش سخن شنو نمانده ست/ یا گفتن من اثر ندارد…
دوپهلو گفتن لاهوتی
بسیاری از نامه های لاهوتی که به همسرش و یا استاد عینی نوشته است پر از عباراتی است که معنای دوگانه دارند. و این جاهایی است که او می خواهد از خدا و از ایمان خویش حرف بزند یا از نا امیدی های خود از حزب سوسیالیست بگوید و از خستگی های خود از دشمنانی که سالهای آخر حتی موفق شده بودند نام کوچه ها و خیابان ها و مدارسی را که نام لاهوتی را داشت، عوض کنند و او را دشمن خلق اعلام کنند.
در برخی از نوشته هایش کاملا احساس می شود که استاد لاهوتی فقط نام و اصطلاحات را عوض کرده است و گویا همان مومنی است که هیچ وقت به خود و خدای خود خیانت نکرده است.
در نامه ای که به استاد عینی نوشته است جایی که می خواهد برای کمال عینی مریض احوال از خدا سلامت و شفا بطلبد، می گوید: “سلامتی کمال الدین سمرقندی را از طبیعت منتظرم.”
و در نامه دیگر: ” حالا از کسل بدن شما متاثرم. امید است که پرتیای لنین- ستالین (پارتی / حزب) کسالت جسم شمارا هم شفا دهد. آمین.”
“استاد جان قسم بر مسلک لنینیسم، به قدر سر مویی به این کارها اهمیت نمی دهم. در مثال نام نبردن در شعر تماما درست می گویید و بعد از این نام هیچ جنبنده ی را (نام معین یک کس را) در شعر نخواهم آورد. که می داند پهلوان امروز فردا به چی رنگ می درآید؟”
در مقاله ای که تحت عنوان “آخرین کلام لاهوتی” در مجله صدای شرق (شماره ۶ سال ۲۰۱۰) تاجیکستان بقلم قاسم نور بادوف نویسنده ترکمن بچاپ رسیده، نویسنده به نقل از پرستار روسی که آخرین لحظات عمر لاهوتی بالای سرش بوده و نیز همسرش سلسله بانو )سیسیلیا( می نویسد که وی در لحظه جان سپردن، شهادتین را به زبان آورده است.
در اینجا ذکر این نکته بی مناسبت نیست که بسیاری از اهالی مسلمان کشورهای آسیای میانه و قفقاز که در ایام سلطه شوروی بعضویت حزب کمونیست در آمده بودند، گرچه در ظاهربخاطر الزامات حزب، اجبارا نمی توانستند شعأیر دینی را رعایت کنند ولی در باطن اعتقادات اسلامی خود را داشتند. مثالهای فراوانی از مردم بویژه معمرین تاجیک در این باره شنیدم که در اینجا به یکی از آنها اشاره میشود. پیر مردی می گفت وقتی مادرم بندگی (فوت) کرد از ترس روسای روس نتوانستیم مراسم کفن و دفن اسلامی بجا آوریم. نصف شب به کمک چند تن از زنان فامیل نبش قبر کرده و پس از تغسیل و اقامه نماز میت، او را دفن کردیم.
در ماههای اول ماموریتم در تاجیکستان، در مراسمی که برای بزرگداشت جبار رسول اف (رئیس جمهور سابق تاجیکستان در زمان شوروی) برگزار شده بود، بانوی کهنسالی در پایان سخنرانی خود گفت: چهل سال است کمونیست هستم، کمونیست می مانم ….جای رسول جباراف جنت باشد. آمین!! به هنگام ختم همان جلسه هم، یکی از روسای حزب کمونیست تاجیکستان به افرادی که در اطرافش نشسته بودند گفت: رویم خانه رسول جباراف یک فاتحه بدهیم !
یکی از فرهیختگان تاجیک شرایط آن سالهای تاجیکان را چنین توصیف می کرد: اندرونیمان تاجیک مانده، بیرونیمان روس شده بود!”.
نامه ها به همسرش سیسیلیا بانو
لاهوتی در نامه عاشقانه ای از شهر کسلاوادسک به همسرش سیسیلیا تصویر یک پرنده در باد و باران مانده را رسم می کند و می نویسد:
“…مرغک از این ثانیه استفاده نموده با قهقهه و خنده می پرد. می پرد بالا و بالاتر. او می داند که در بالای ابرها آفتاب است، او می داند که هیچ آفتاب را نمی تواند از میان ببرد، فقط موقتا میان ما و آفتاب بعضی مانع های تصادفی می تواند حایل شوند.”
نامه ها گویاست که بهترین همصحبت و همدل او در آن سال های غربت تنها همسرش سلسیلیا بانو بوده است. سلسیلیا بانو یکی از مترجمان با استعداد و پرکار آن سال هاست که کل اشعار لاهوتی و نمایشنامه های او و همچنین بسیاری از برجسته ترین نمونه های ادبیات تاجیک را به زبان روسی برگردانیده است. آنها دو فرزند داشتند که به دلیل اقامت طولانی در مسکو و محیط روسی هیچ گاه نتوانستند زبان پدری شان فارسی را فرا بگیرند هرچند مادرشان سلسیلیا بانو فارسی را روان و سلیس صحبت می کرد.
لاهوتی دور از ایران و تاجیکستان در۲۵ اسفند ۱۳۳۶ در یکی از بیمارستان های مسکو دارفانی را وداع گفت. شاید این مصرع ها که از فراغ خورشید می گوید بیانگر احوال او باشد که از وطن و از زبان فارسی و هم از تاجیکان که دوستشان می داشت دور افتاده بود. شعری که تاجیکان آنرا با آهنگ غمناکی به ترانه می خوانند:
خورشید من کجایی؟ سرد است خانه ی من، دور از رخت سرای درد است خانه ی من…
سال گذشته اهل علم و فرهنگ و هنر تاجیکستان با برگزاری مراسمی از یکصد و سی امین سالگرد تولد ابوالقاسم لاهوتی، شاعر انقلابی عصر مشروطیت ایران و از پایه گذاران ادبیات نو در تاجیکستان تجلیل کردند.
به این مناسبت روزهای ۱۳ و ۱۴ آذرماه همایشی علمی در پژوهشگاه زبان و ادبیات فرهنگستان علوم تاجیکستان و برنامه ای فرهنگی در تئاتر لاهوتی شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، برگزار شد. اولین تئاتر حرفه ای تاجیک که خود لاهوتی از پایهگذارانش بود و در زمان زندگی اش در سال ۱۹۳۴ به نام او نامگذاری شد.
شرکت کنندگان در این مراسم پیشنهاداتی داشتند که بنظربنده فرهیختگان ایرانی نیز بطور جداگانه یا مشترکا با اساتید تاجیکی در تحقق برخی ازآنها باید سهیم باشند. از جمله نکات وپیشنهادات مطروحه:
با گذشت شصت سال از درگذشت این شاعر “انقلابی و میهن پرست ایرانی و تاجیک” صفحات زیادی از کارنامه سیاسی و ادبی او همچنان ناروشن باقی مانده است.
اشعار عرفانی لاهوتی که در دوران جوانی اش مینوشت و این که چگونه جهان بینی او و آثارش متحول شد و از عرفان تا به جریان انقلابی و کمونیستی رسید، نیازمند تحقیق است.
دیگر مسئله ای که باید بررسی شود، اشعار عاشقانه لاهوتی است. او در شعر عاشقانه اش انسانی تر، طبیعی تر و شاعر تر است. از مسایل دیگر، لاهوتی و فردوسی، لاهوتی و ایران (بعد از مهاجرتش به شوروی) و دیدگاه ایرانی ها نسبت به لاهوتی است که باید تحقیق و بررسی شود.
مسئله دیگر، لاهوتی و استالین است. اگر امروز بایگانیهای استالین را زیر و رو کنیم، آنجا نامه های لاهوتی هست، تصمیمات استالین در مورد نامه های لاهوتی هست. مثلا نامه ای لاهوتی به استالین چاپ شده بود که به مناسبت (روابط) اهل سیاست وقت تاجیکستان نسبت به لاهوتی روشنی می اندازد.
کلیه آثار، نامه ها و اسناد مربوط به لاهوتی از بایگانیهای مسکو، جمهوری آذربایجان، گرجستان، سمرقند و بخارا، تاشکند و ترکیه جمع آوری و فهرستی از آثار و نوشته های او و مقالات و نوشته های دیگران در باره لاهوتی منتشر شود.
به جز این، تحقیق در بایگانیهای مقامات نظامی و امنیتی که استاد لاهوتی گویا با آنها همکاری داشته است، خیلی از مسایل مربوط به تاریخ خلق تاجیک، ادبیات و فرهنگ تاجیک، بخصوص مسئله از جمهوری مختار به جمهوری مستقل تبدیل شدن تاجیکستان را روشن می کند.
در سالهای سی ام میلادی در مجلسهای هیات رئیسه مقامات دولتی و حزبی و سیاسی تاجیکستان همیشه سه عضو افتخاری – استالین، مولوتوف و لاهوتی – انتخاب می شدند. یعنی استاد لاهوتی این اندازه مقام و مرتبه بلندی داشته است. از این رو جمع آوری این اسناد بسیار مهم است.
ابولقاسم لاهوتی سالهای زیادی در تاجیکستان زیست و سال ۱۹۴۶ دیوان اشعارش را چاپ کرد. بعد از مدتی تاجیکستان را علیرغم میل باطنی خود ترک کرد و در مسکو مقیم شد و ۱۰ سال بعد در مسکو درگذشت. به گفته پژوهشگران، او وصیت کرده بود که اگر در ایران انقلاب سوسیالیستی پیروز نشود، جسدش به تاجیکستان منتقل شود، ولی چنین نشد.
لازم به ذکر است که دیوان لاهوتی با کوشش و مقدمه احمد بشیری برای اولین بار در ایران بعد از انقلاب در سال ۱۳۵۸ توسط انتشارت امیر کبیر به چاپ رسید.
باید تاکید نمود که غرض ازتحقیقات و پژوهشهای پیشنهادی این است که زندگی و آثار لاهوتی بدون تعصب و پیشداوری و با نظر داشت شرایط زمانی و مکانی، مورد نقد و بر رسی قرار گیرد تا به سوالات مطرح پاسخ داده شده و رفع ابهام شود. .بی تردید با عنایت به اینکه لاهوتی بعنوان یک ایرانی خدمات فراوانی به تاجیکان و فرهنگ مشترک انجام داده، اینگونه تحقیقات در تحکیم و تقویت روابط دو کشور نیز میتواند موثر واقع شود و همچنین موجب روشنگری بیشتر در مورد وضعیت سیاسی اجتماعی کشورمان و نیزروابط ایران و شوروی در آن ایام گردد. ضمنا بجا خواهد بود با همکاری مستند سازان دو کشور مستندی در باره لاهوتی ساخته شود.
سپس علی دهباشی با اشاره به اینکه علاقه و تالیف یادنامه یا کتابی که دربرگیرنده آنچه آرا و اسنادی باشد که لاهوتی زیسته ضروری است، افزود:
دوستان مستندسازی که در این چند دهه کارهای متعددی در حوزه شخصیتهای ادبی ساخته اند. من هم علاقهمند به پرترههایی هستم که فرنگیها درباره جویس، کافکا و … ساخته اند. هنرمندان ما با کمترین امکانات به صورت جمعآوری پولهای جیبشان پرترههایی از زندگی هنرمندان و نویسندگان ما ساختند که با کارهای فرهنگی قابل مقایسه نیست. با کمترین امکانات کارهای درخشانی ساختند که نمونههای آنها را دیدیم. امیدوارم که این کار جایی شروع شود و ما بتوانیم به یاد لاهوتی بزرگی گرد هم آییم و یادش را گرامی بداریم.
هدیه شریفی بیش از سه دهه است در روستاها و کوچه و پس کوچههای خجند، بخارا، پنجکنت و … در زمینه فرهنگ تاجیکستان کار کردند. روی فرهنگ مردم، ادبیات کودکان ، مسائل زبانی کار کردند. زندگی شریفی دو بخشی دارد از کودکی تا ۲۶ سالگی و بعد از آن که درتاجیکستان و فرهنگی آن باقی مانده است که بخش مهمی از فرهنگ فارسی است. و امید وارم از کتابهای ایشان در همینجا رونمایی کنیم کتابهایی را که روی ادبیات کودکان و فولکور کار کرده است. بخشی از کتابها آماده انتشار است ولی متاسفانه فرهنگ نخستین چیزی است که از بودجه این کشور حذف میشود و گویی متوجه نیستند که این حیات فرهنگی یک جامعه است که آن را زنده و پویا نگه میدارد.
هدیه شریفی با شعری از ابولقاسم لاهوتی سخنان خود را شروع کرد.
به راه عشق، جان و دین و دل را همسفر بردم؛/ دل و دین قتل و غارت شد، فقط جانی به در بردم/ به میدانی که از یک تیررستم بازمی گردد،من دیوانه آنجا چشم و دل بیسپر بردم
اینجا جایی است که لاهوتی عاشقانه به سمت آرمانخواهیهایش حرکت میکند. آرمانخواهیهای لاهوتی از عشق به وطن شروع میشود و آن را با خود به همراه دارد. در مسکو پرستاری که به همراه او بود فقط یک واژه را میدانست که لاهوتی تکرار میکرد «ایران»، این یعنی همواره جان و دل لاهوتی برای ایران میتپید.
جای دکتر احمد بشیری خالی است حقیقتا همه مدیون کارهای او هستیم. همراه بشیری کلیات ابولقاسم لاهوتی را که ۶ جلد است نویسهگردانی و ویرایش تطبیقی انجام دادیم که امیدواریم باز هم بودجه برای چاپ این کار پیدا شود.اخیرا کاری از ابوالقاسم لاهوتی به نام مکاتبات ابوالقاسم لاهوتی و عینی را نویسهگردانی کردم و ویرایش آن را به پایان رساندم. این کتابی است که در اندیشه و زندگی من تاثیرگذار بود چون ابوالقاسم لاهوتی و عینی نکاتی را در نامههای خود رد و بدل میکنند که ما تا به حال غیر از این فکر میکردیم. اینها از افرادی نام میبرند که ما فکر میکردیم کشته شده اند اما جمعی از ایرانیان آزادیخواه آن زمان که در مسکو بودند و این جمع و ابوالقاسم روزنامهای با نام «ایران آزاد» را به چاپ رساندند. تمام اسناد این قضیه وجود دارد. مشتاقانه میخواهم این کتاب به چاپ برسد چون از این کتاب میتوان نکات مهمی را استخراج کرد. اینکه ابوالقاسم لاهوتی واژههای فارسی تاجیکی را به سبک و سیاق عینی تاجیکی استفاده کرد ولی اشتباهات رایج در زبان فارسی تاجیکی آن زمان را استفاده نکرد و آنچه در نامههای لاهوتی میبینیم کم غلط بودن کاربرد دستور زبان فارسی است یعنی او حتی در نامههای کوتاه خود هم به زبان فارسی مقید بود و میفهمیم که چه انسان فرهیخته ای بود که چه واژگان پرتعدادی را در اختیار دارد و آن را در کار خود استفاده میکرد.
شریفی در ادامه از رابطه نزدیک لاهوتی با نویسندگان و شاعران آن روزهای مسکو گفت:
ابولقاسم لاهوتی در جمع نویسندگان شوروی همیشه کنار ماکسیم گورکی مینشست و او دوست ماکسیم گورکی و عینی بود و از سویی دوست جدی یوگنی برتلس بود. در کتاب نمونه ادبیات تاجیک مکاتبات عینی و لاهوتی مشخص میشود که به توصیه برتلس شروع شده است که او چنین کاری را انجام داده و گفته ما چنین کتابی را نیاز داریم. عینی این کار را زمانی شروع کرد که از عامه مردم شوروی سابق بسیار دلخور بود. و این دلخوری برای عینی اغواگریهای بیشماری انجام داده بودند و عینی در انزوا به سر میبرد. در آن زمان عینی در سمرقند و لاهوتی در مسکو زندگی میکرد. اگر لاهوتی و تلاش او برای روحیه دادن به صدرالدین عینی نبود عینی این کار را فراموش میکرد چون عینی در آن زمان بیمار بود و مشکلات معده جدی داشت. زنش هم بیمار بود و هر دو خانواده سه فرزند داشتند. ما فکر میکنیم این افراد مثل ما نبودند ولی وقتی این کتاب را میخواندم گفتم خدایا تاریخ تکرار میشود یعنی آنها هم مانند ما نویسندگان، شاعران کاملا بیپول بودند یعنی پول سفر با قطار از مسکو به دوشنبه را نداشتند یعنی در حسرت این بودند که با یک کنفرانس و کار تحقیقی بتوانند یکدیگر را ببینند و نامه نگاریهایشان این راه را فراهم کرد. عینی از شدت بیماری نمیتوانست از پزشکان متخصص بهره بگیرد اما وضعیت لاهوتی بهتر بود چون خانه بزرگی داشت اما باید از بچههای بیمارش خودش مراقبت میکرد. زنش سیسیلیا بانو زن فخیمی و از اعضای حزب بود. هر دو اینها زندگی سرشار از اعتقادات به سوسیالیسم بود و هنوز فرزندان آنها در قید حیات هستند و در مسکو زندگی میکنند دو دختر عینی هم زنده هستند ولی متاسفانه کمال عینی ۱۰ سال پیش از بین رفت.
نامههای عینی و لاهوتی نکات بسیار ظریفی از زندگی این افراد را مشخص میکند، همه فکر میکنند شعر «کمر باریک من را لاهوتی برای دختری در قطار سروده اما در نامههایش مشخص است که لاهوتی این شعر را برای دختر بزرگ عینی «لطفیه» سروده است و اولین بار که این شعر را داده و فقط از لطیفه نام برده و دختر کوچک عینی حسادت کرده و عینی به دروغ گفته که نام تو هم هست و پس از آن لاهوتی اشعار زیادی را برای دختر کوچک عینی مینوشت و از او نظر میخواست.
شریفی در ادامه با بیان اینکه لاهوتی و عینی روحیه یکسانی نسبت به عام مردم داشتند و تلاش میکردند مردم را به سمت راستگویی و درستگاری بکشند. یکی از خاطرات لاهوتی را برای حضار تعریف کرد:
در نامهای در خفا به عینی میگوید مردم این اند و زیاد انتظار نداشته باش! یک روز لاهوتی به منشی اش میگوید که بلیطهای تئاتر را بگیرد. زن خدمتکار برای این کار به تئاتر میرود و باز میگردد و به لاهوتی میگوید نمیدانید چه خبر بود! من وقتی نام شما را بردم توانستم بلیطها را بگیرم و اگر عجله نمیکردم بلیط به من نمیدادند این در حالی بود که لاهوتی از قبل پول بلیطها را داده بود و میدانست که آنها را کنار گذتشته اند. لاهوتی از خانم میپرسد که بلیطها را چند خریده ای؟ زن میگوید مهم نیست. لاهوتی میگوید پس زمانی که رفتی نزد منشی بگو از پولی که پیشش گذاشتم چقدر مانده که به تو انعامی هم بدهد. یعنی لاهوتی در پی این بود که صراحتا به فرد نگوید که تو دچار فریبکاری هستی و من این فریبکاری را نمیپذیرم.
زمانی که من و بشیری روی کتاب کلیات کار میکردیم هر دو به جایی میرسیدیم که میگفتیم، لاهوتی! نمیشد این شعرها را نگویی یعنی شعر خیلی عاشقانه بود و به سمت عشقهای دم دستی رفته بود. وقتی این کتاب را خواندم فهمیدم که چرا لاهوتی این شعرها را گفته است. او میخواست که به عام مردم نزدیک شود، میخواست که در دل آنها بنشیند حتی به قیمت اینکه اشعارش را کوچه بازاری کند. در عین حال که لاهوتی مترجم شاهنامه به زبان روسی بود و او اولین کسی است که کتاب امان از عقل را به فارسی ترجمه کرده است. لاهوتی تقریبا تمام آثار پوشکین را به فارسی ترجمه کرده است ولی ترجمههایش به سمت مردم عامی است و جایی فکر میکنیم که آیا لاهوتی نمیدانست؟ بعد میبینیم که میدانست. او قصد اشاعه ادبیات بین عام مردم را داشت.
هیج جا در این کتاب نامه ای نیست که لاهوتی و عینی از استالین شکایت کند و وقتی عینی از مردم مینالد و از دسیسههایی که بر او بردند به لاهوتی شکایت میبرد لاهوتی میگوید که چه انتظاری داری؟ این مردمی که با ماکسیم گورکی چنین کاری کردند، انتظار داری با ما چه کنند. گورگی رفیق لنین بود و لنین کاری کرد که گورکی با دلخوری تمام خداحافظی و ۶ سال در ایتالیا زندگی کرد. بعد از مرگ لنین، استالین از گورکی ملتمسانه خواست که برگردد و شرط گورکی این بود که بر میگردم ولی مدال حزب را به سینه نخواهم زد و عضو حزب نخواهم شد. استالین بود که به گورکی در مسکو خانه ای داد و آن خانه برای حزب بود و در اختیار انسانهایی میگذاشتند که برایشان قدر و منزلت قائل بودند.
زندگی ابوالقاسم لاهوتی برایمان درسی جدی است و با خواندن آن کتاب خودمان را در آیینه اندیشههایی که به ما تزریق شده نگاه میکنیم. من سالها تعجب میکردم که لاهوتی و عینی چطور هر دو یک جهت داشتند؟ آنها به مردم به کار اعتقاد داشتند به اینکه باید به مردم کمک کنیم. این مردم را با تمام خوبیها و بدیهایشان دوست داشتند.
دهباشی سپس درباره فهرستی از آنچه در ایران، افغانستان و تاجیکستان بر اساس آنچه هنرمندان از آثار لاهوتی خوانده اند تهیه کرده گفت و توضیح داد:
مسعود عرفانیان در مجله کلک و بخارا ستون ثابتی دارند و پنجرهای فرهنگی برای آنچه در کشورها منتشر میشود را میگشایند. فعالین فرهنگیتاجیکستان، ایران و افغانستان کم کاری میکنند اما عرفانیان آنچه در این کشورها در حوزه ادبیات و هنر منتشر میشود را در قالب نوشته در مجله کلک و اکنون در بخارا معرفی میکنند به خاطر آشناییشان با خط سیریلیک اینها راترجمه میکنند و ما منبعی داریم برای آنچه در این کشورها در حوزه فرهنگی و ادبی انجام میشود.
مسعود عرفانیان با اعلام همفکری با دکتر مجتهد شبستری درباره دهباشی و جلساتی که برگزار میکند گفت:
دهباشی بار این شبهای بخار و پنج شنبهها را بدون هیچ چشم داشت در راه فرهنگ ایران برگزار میکنند. لاهوتی زندگی پرفراز و نشیبی داشت که از کودکی تا دوره ای که در ژاندارمری ایران استخدام شد و سختیها کشید.
پس از مهاجرت لاهوتی به اتحاد جماهیر شوروی که از طریق رودخانه ارس و ورودش به نخجوان و سپس جمهوری آذربایجان صورت گرفت، او در سال ۱۹۲۵ به تاجیکستان رفت. رفتن به به تاجیکستان بنابر گفته خودش به میل و رغبت و اراده وی بود که به دلیل فارسی زبان بودن اهالی آن جمهوری که در دوران شوروی شکل گرفت، آنجا را برای اقامت برگزید.
دلایلی چند در دست است که نشان میدهد لاهوتی را برای ماموریت به آنجا فرستادند. چگونگی رفتن او به تاجیکستان به هر صورتی که باشد، تاثیری در موضوع مورد بحث ما ندارد و او در آنجا منشا خدمات بزرگی بوده و تاثیر بسزایی در شکلگیری نهادهای فرهنگی آنجا داشته است.
او از نخستین روزهای ورودش به تاجیکستان همراه با صدرالدین عینی پایههای ادبیات و مدنیت تاجیکستان را پیریزی نمود و گروه بزرگی از ادیبان تاجیکستان را به کمال رساند.
لاهوتی در سال ۱۹۲۵ چندی به عنوان یکی از اعضای کمیته اجرائیه مرکزی و جانشین وزیر معارف خلق جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی تاجیکستان انجام وظیفه نمود. این در حالی است که برخی از پژوهشگران در ایران بر این باوردند که لاهوتی در تاجیکستان تا مقام وزارت فرهنگ هم رسیده است و این کاملا نادرست است.
لاهوتی در تاسیس نشریات دولتی تاجیکستان و رشد و گسترش ادبیات، هنر، فرهنگ و تمون خلق تاجیک سهم بسزایی داشت. او در تاجیکستان محبوب همگان بود و شعرش را در دوردستترین نقاط و هرکجا که تاجیکی بود میخواند.
بسیاری از ادیبان و پژوهشگران تاجیک و غیرتاجیک بر این باورند که ابوالقاسم لاهوتی در رشد ادبیات تاجیک در دوران شوروی ونیز رشد آموزش و پرورش در تاجیکستان نقش موثری داشته است.
عرفانیان در ادامه سخنانش با اشاره به اینکه به گفته محمدجان شکوری بخارایی از دهه سیام تا دهه شصت در تاجیکستان تنها سه نفر را با عنوان «استاد» نام میبرده اند، اساتید آن روزهای تاجیکستان را برشمرد:
که یکی از آنان استاد رودکی، دیگری استاد صدرالدین عینی و سوم استاد ابوالقاسم لاهوتی بوده است.
لاهوتی نقش برجستهای در رشد هنر و ادبیات و به ویژه شعر در تاجیکستان داشت و این نکته ای است که بسیاری از ادیبان تاجیک در پژوهشهای خویش بدان اشاره و بر آن تاکید کرده اند.
ابوالقاسم لاهوتی در شوروی با نشریات گوناگونی همکاری داشت و در آنها شعرها و مقالات خود را به چاپ میرساند. او همراه با صدرالدین عینی، جلال اکرامی، پیروسلیمانی، عبدالسلام دهاتی، رحیم هاشم و چندتن دیگر در مجله « راهبر دانش» که از سال ۱۹۲۷ با عنوان «دانش-بینش» در سمرقند منتشر میشد و پس از دومین شماره به «راهبر دانش» تغییر نام داد همکاری دائمی داشت.
لاهوتی در بنیانگذاری روزنامه «حقیقت ازبکستان» که از سال ۱۹۲۴ به نام «آواز تاجیک کمبغل» در سمرقند منتشر میشد و از سال ۱۹۳۱ ال ۱۹۳۸ «حقیقت ازبکستان» نام گرفت، نقش ویژه ای داشت. سال ۱۹۳۱ لاهوتی به عنوان خبرنگار ویژه روزنامه «پراودا» در تاجیکستان تعیین شد و یکسال بعد در سال ۱۹۳۲ با سرودن شعر «خبر» در آن، «پراودا» را به عنوان رفیق و دوستی دیرین خطاب قرار داده و کامیابیها و پیشرفتهای مردم تاجیک را عنوان مینماید.
عرفانیان سپس به فعالیتهای اجتماعی لاهوتی اشاره کرد وگفت:
لاهوتی در تاجیکستان وظایف اجتماعی و تشکیلات گوناگونی بر عهده دشت، او در سال ۱۹۳۳ در اجلاس علمی آکادمی فنهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی که به کشف نیروهای تولیدی در تاجیکستان اختصاص یافته بود شرکت و خطابهای هم ایراد نمود. سال ۱۹۳۴ او کنگره اول کانون نویسندگان تاجیکستان را رهبر یکرد و به عنوان رئیس افتخاری کانون نویسندگان شوروی پیرامون «ادبیات تاجیک» سخنرانی و وضعیت آن روز ادبیت تاجیکستان شوروی را تحلیل و ارزیابی نمود. در همین کنگره، لاهوتی به سمت دبیر مسئول کانون نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی انتخاب شد و چند سال به مسکو رفت.
او همچنین در تشکیل اتحادیه رسامان که از سال ۱۹۳۳ بر ضرورت تشکیل آن تاکید داشت تا اینکه در سال ۱۹۳۴ رسما آغاز به کار نمود، نقشی تعیین کننده داشت.
در سال ۱۹۳۵ ابوالقاسم لاهوتی به عنوان دبیر هیات نویسندگان شوروی در کنگره بینالمللی حمایت از مدنیت در برابر فاشیسم، در پاریس شرکت و سخنرانی پرشوری ایراد نمود.
لاهوتی در دوران تصفیههای خونین استالین با شهامت بینظیر خود به دفاع از صدرالدین عینی که پان ترکیستهای ازبک خزیده در پوستین کمونیسم به بیاعتبار نمودن او کوشیده بودند، تمام قد برخاست و عینی را از سرنوشتی شوم که در انتظارش بود نجات بخشید و همین اعتبار و محبوبیت او را در میان تاجیکان دوچندان نمود.
این تنها صدرالدین عینی نبود که لاهوتی برای نجات او از سرنوشت شومی که دسیسهگران و سخنچینان برایش تدارک دیده بودند، خود را به خطر انداخت، بلکه او سیپ ماندلشتام بیوه اوسیپ ماندلشتام در خاطرات خویش به این موضوع اشاره گرده است.
ابوالقاسم لاهوتی در سال ۱۹۵۷ (۱۳۳۶ خ) پس از ۷۱ سال زندگی پرفراز و نشیب در بیمارستانی در شهر مسکو در گذشت.
لحظات پایانی زندگی او نیز بسیار درخور توجه و جالب است که نویسنده ترکمن، قاسم نوربادوف آن را به تصویر کشیده است.
دهباشی از آخرین سخنران شاه منصور شاه میرزا که سالهاست در موسسه اکو کار میکند، چنین دعوت کرد:
او کتابهای ارزشمندی تالیف کرده اند و به دلیل احاطه به زبان سیریلیک توانستند در تهران و دوشنبه خدمات گسترده شود. در ماموریتی مه در تهران در موسسه اکو دارند در بین همکارانشان از چند کشور دیگر یکی از فعالترین عناصر فرهنگی در این زمینه اند. صحت گفتار مرا با خواندن فهرست مقالات و کتابهایشان در دوران خدمت در ایران میتوانید بررسی کنید.
شاه منصور شاه میرزا ابتدا با تشکر از دستاتدکاران نشست به ویژه علی دهباشی که نقطه پیوست فارسی زبانان است گفت:
درمورد خدمات ارزشمند لاهوتی در تاجیکستان، لاهوتی گفتند: در سال ۱۹۲۳ در چابخانه نشریات مرکزی خلقها حروفچین شدم. کتابچه اشعارم که حروفش را خودم چیده بودم به چاپ رسید. در جایی هم میگوید اشعار فردوسی و سعدی را در کشور تاجیکستان با زبان فارسی میخوانم از حزب میخواهد که او را به تاجیکستان بفرستند.
در سال ۱۹۲۵ لاهوتی در آستانه ۴۰ سالگی وقتی مردی کامل شده بود به تاجیکستان میآید و به آبادی و سازندگی این وطن میپردازد. همه میدانند قبل از اینکه دوشنبه مرکز تاجیکستان شود روستای کوچکی به نام دوشنبه بود که دوشنبهها در آن بازاری شکل میگیرفت و این شهر به شکل کنونی نبود. پانترکیستها برای اینکه ملت را کوچک کنند به آنجا تبعیدشان کردند و گفتند بروید خانه خود را در بخارای شرقی بسازید. لاهوتی کنار عینی مانند فرزند همان دیار تمام زحمت خود را به خرج داد و زحمت آوردن نخستین ماشین چاپ به تاجیکستان را در مقدمهای که عینی برای کتاب لاهوتی نوشته است، ثبت شد:
در یکی از روزهای آخر سال ۱۹۲۵ باران، چنانکه آب را با هزاران سطل از آسمان ریخته باشند، میبارید. در همین وضعیت بلشویکها به از دهنو به دوشنبه وسایل صنعتی میکشاندند، از جمله یک بلشویک میخواست یک ماشین چاپ را از دهنو به دوشنبه بکشاند، اما همینکه ماشین را از ایستگاه راه آهن بار یک گاری کردند، ارابه با اسبش در گل فرو رفت. ماشین چاپ که در آن روز تاجیکستان از یک کوه طلا هم با ارزشتر بود، در گاری ماند. در آن وضعیت ماشین چاپ نه تنها به مرکز شهر نمیرسید بلکه بیم آن میرفت که چند روز در همان وضعیت مانده و زنگ بزند و تمام خراب شود. بلشویکها که توانایی تحمل چنین چیزی را نداشتند، به راه آهن رفته ابزار آوردند، کت و شلورا خود را در آوردند و از دهقانان کمک گرفتند. قسمتهای مختلف ماشین چاپ را از هم باز کرد و یک به یک از گاری بیرون داد و دهقانان آنان را از گل و لای بیرون میبرند و خشک میکردند. آن بلشویک سراینده کتاب اشعار گوناگون ابوالقاسم لاهوتی بود.
این نشان میدهد که لاهوتی نخستین بنیانگذار صنعت چاپ در تاجیکستان بود که همه این را میدانند و از زحماتش تشکر میکنند. لاهوتی نخستین خبرنگار در روزنامه پرودو در تاجیکستان بود. این معروفترین روزنامه اتحاد شوروی و حزب کمونیسم بود و آن را سلاح حزب میدانستند. لاهوتی اولین سردبیر روزنامه جمهورت تاجیکستان بود. او مدیر بخش روابط عمومی، معاون وزیر فرهنگ بود و در مدت ۱۰ ساله ای که در تاجیکستان بود اشعاری روان به چاپ رساند. متن سرود ملی تاجیکستان را سرودند که تا استقلال تاجیکستان شعر او بود.
شاه میرزا خدمت بزرگ لاهوتی را همراهی با عینی برای تربیت و پرورش ادیبان تاجیکستانی دانست و افزود:
امروز شعرایی که در تاجیکستان به درجه استادی رسیدند از دامن لاهوتی و عینی پرورش یافتند. لاهوتی شاعر قوی بود و در آن زمان از او قویتر نبود با اینکه مضامین شعر او با آمدن به اتحاد شوروی کمی افت کرد، شعریتی که لاهوتی داشت به اندازه شعر کلاسیک بود. هیچ کدام از همزمانانش حتی شاعران روس به درجه لاهوتی نرسیدند. اشعار لاهوتی بسیار غنی بود و از آرارایههای شعری در نهایت کمال و بلاغت استفاده میکرد و اگر آلبومی از موسیقی سه کشور تاجیکستان، افغانستان و ایران که از اشعار لاهوتی خوانده اند جمعآوری کنیم، کاری بسیار ماندگار خواهد بود. پیشنهاد دارم در کرمانشاه نمادی از لاهوتی داشته باشیم که نام او فراموش نشود. شعر لاهوتی بسیار ماندگار است و تاجیکها در نسلهای مختلف آن را خوانده اند که نشان دهنده این است که این شعرها از دل برخواسته و بر دل نشسته است.
من ۱۳۰ نامه که استاد لاهوتی نوشته اند را خواندم و آن شعر «یار مسچاهی» که شریفی اشاره کردند برای دختر عینی سروده اند، باید گفت اشاره شده که برای همسفر قطارش است. این شعر را چندین خواننده خوانده اند.
یکی دیگر از خدمات لاهوتی دلنامه ای است که انجام دادند، لاهوتی گفته است:
الهی پاره کردی ای دل ای دل/ چو من بیچاره گردی ای دل ای دل/ برون از سینه رفتی و از عالم/ چو من آواره گردی ای دل ای دل
همین نشان میدهد که لاهوتی صاحب طبع بلند بود. او در ۱۲ سالگی غزل مشهورش گفته است.
اشعار لاهوتی در ایران و تاجیکستان به ضرب المثل تبدیل شده است. داستانهای لاهوتی بسیار شیرین است اگرچه موضوعهای تلخی دارد. ترجمههای لاهوتی همسر استاد از افراد دانایی بود. لاهوتی از روسی به فارسی ترجمه میکرد و همسرش از فارسی به روسی اینها به مدت ۳۰ سال شاهنامه را ترجمه کردند و چاپ شد. نوه لاهوتی گفته بود که لاهوتی آرزو داشت که شاهنامه به روسی چاپ شود تا روسیها آن را بخوانند. اولین کسی است که مردم فارسی زبان میانه را با اشعار شکسپیر، پوشکین و … آشنا کرد. لاهوتی اشعار روس را بسیار ماهرانه ترجمه کرد. امانت را بدون خیانت به خوانندهها منتقل کرد. از لهجه و گویش تاجیکی استفاده میکند.
علاقه وافر او به فردوسی بسیار بود، دینی که به فردوسی داشت را انجام داد و خانواده اش در محیط شاهنامه بزرگ شدند. وقتی لاهوتی اشعار پوشکین را ترجمه میکند بسیار ظریف و ماهرانه از فردوسی استفاده میکند.
شاه میرزا سپس درباره اجری که تاجیکستان به لاهوتی گذاشته است توضیح داد:
به تئاتر مشهوری که آنجا با نام لاهوتی است اشاره میکنم. خیابان، مکتب و جایزه لاهوتی (سال ۷۷ به بهترین نویسندگان میئهند) در تاجیکستان وجود دارد.
اگر استاد عینی نبود امروز از تاجیکستان نام و نشانی باقی نمانده بود، نمونه ادبیات تاجیک چرا تا این اندازه مهم بود. وقتی در سال ۱۹۲۵ لاهوتی به سمرقند خانه استاد عینی میرود میبیند او مشغول کار است. میزی پر از کاغذ داشت که لاهوتی میپرسد مشغول چه کاری هستی و عینی در پاسخ میگوید مشغول نوشتن تذکره نمونه ادبیات تاجیک هستم. وقتی عینی کتاب را آماده میکند پانترکیستها میگفتند که اینجا تاجیکها وجود ندارند و همه سرزمین ترکها است. استاد عینی کتابی نوشت و در کتابش از رودکی تا احمد دانش را نوشت تا ثابت کند این ملت صاحب فرهنگی قدیمی است. وقتی این کتاب به مسکو رسید، استاد لاهوتی خدمتی کرد و پیشگفتاری برای کتاب نوشت و بر نوشتن کتاب نظارت کرد. دستور دادند این کتاب را به آتش کشیدند ولی خوشبختانه مجددا این کتاب در ایران منتشر شد که ارزشمند است.
یک تکه از سخنان استاد قاسمی درباره حمایت استاد لاهوتی از عینی:
کمال عینی میگوید: پدرم را خانه زندان (حصر خانگی) کردند. ما خبر نداشتیم که چنین حکمی ابلاغ شده است. دوستان پدر خبر خانه زندان شدنش را به دوشنبه و مسکو رساندند. در یادم است که قبلهگاه (عینی) میخواستند به لاهوتی که در مسکو بود زنگ بزنند اما اجازه بیرون رفتن از خانه نداشتند. لاهوتی خبر یافت عاجل به نام الکساندر فدو که معاون یا کاتب اتفاق نویسندگان شوروی بودند. مکتوب نوشتند که کتاب دعا خوانده را که به روسی ترجمه شده بود به او میرساند.
وقتی اولین کنگره بینالمللی د رتاجیکستان برگزار شد، راهبر این هیات لاهوتی بود. در آنجا ادیبان معروف که دست راست استالین بودند حضور داشتند و در حمایت از عینی نقشی برجسته دارد.
ما تاجیکها شاعری داشتیم که شعری درباره لاهوتی دارد برای اجرگذاری لاهوتی.
عمری همه در جان و تنش شور و شرر داشت/ عمری همه د رعرصه سربازی بسر برد
صد بار گذشت از تگ شمشیر شریران/ صدبار سیاهنامه نوشتند امیران بر بستن او در قفس و کلبه و زندان
او با غم و خشم و غضبش در دل ما بود/ با بیت و سرودش ابدی در دل ما ماند
او را غم و اندوه گران وطنش کشت/ تا او نرسیدند ولی تیغ امیران
چون شاعر عصیانی آتش سخن شرق/ در سینه ما زندهتر از مرده او نیست
ایام اگر چند بسر تاج و کله را / بیقدر بمانند کف خاک سیه کرد
تا حال بهای سر لاهوتی بلند است/ قاضی، امیر از سر خونش نگذشت است
شاه میرزا سپس شعری که مانیفست لاهوتی میخواند سخنان خود را به پایان رساند:
زندگی آخر سر آید، بندگی در کار نیست،بندگی گر شرط باشد، زندگی در کار نیست.
گر فشار دشمنان آبت کند، مسکین مشو،مرد باش، ای خسته دل، شرمندگی در کار نیست.
با حقارت گر ببارد بر سرت باران دُرآسمان را گو: برو، بارندگی در کار نیست!
گر که با وابستگی دارای این دنیا شوی،دورش افکن! این چنین دارندگی در کار نیست.
گر به شرط پایبوسی، سر بماند در تنت،جان ده و رد کن، که سرافکندگی در کار نیست.
زندگی آزادی انسان و استقلال اوست،بهر آزادی جدل کن! بندگی در کار نیست
در ادامه دهباشی متنی از محمد علی سپانلو در ارتباط با اشعار لاهوتی خواند:
در زمینه ساختاری شاید قابل بحثترین ابداع لاهوتی در مرحله دوم کارش، تلاش و آزمایش او برای ساختن نوعی شعر هجای(به سبک روس و اروپایی) باشد. نخستین درست آورد شاعر در این شیوه قطعه ای است که در شهر دوشنبه مرکز تاجیکستان به سال ۱۹۲۵ سروده است؛ با این شروع:
من فرزند یک دهقانی بودم
در قشلاقهای تاجیکستان
یک زمین داشتم و آن را میکاشتم
نان میخوردیم از محصول آن …
این اهتمام که جالبترین تجربه لاهوتی در جهت نهضت نوین ادبیات فارسی است، بعدها ادامه یافت و چندین قطعه به همان سبک در دیوانش جای نهاد؛ اما هرچه جلوتر رفت دقت و مراقبتی که در آثار آغازینش وجود دارد کاستی میگیرد. طبعا این سهل انگاری و سرسری کار کردن. در شعرهای عروضی او هم مشهود است و همه اینها تا حدی ناگزیر و طبیعی؛ زیرا لزوم ساختن قطعات فوری برای مراسم با برنامههای ویژه اجتماعی و سیاسی از سویی، و دوری از فضای شعر زنده و تپنده فارسی از سویی دیگر و بالاخره مجاورت خوانندگان و منتقدانی که معرفتی از مرزهای نوین ادب فارسی نداشتند، به لاهوتی اجازه داد که بدون بیم از ملامت سخنشناسان بیمبالات و سادهگیر باشد و در دیار بیگانه قطعات سیاسی یا تبلیغی را به شتاب سرهم بندی کند. به هر حال عاقبت شعرهای هجایی او به این جاها کشید که:
با آرزو د رزندگانی
در کودکی داشتم و در جوانی
چون من هر طفل مسکین پر عذاب
غرق آرزو میرفت به خواب
لیکن آرزو داران تک بودند
جدا از یکدیگر یک یک بودند (آرزو- ۱۹۵۴)
در گزینه حاضر شهری میبینم با دو نوع ساختمان: شهر کهنه از اشعار مرحله اول او ساخته شده است، اما از لحاظ ادبی نوتر، زندهتر و پویاتر است؛ مخلوق معماری هنرمندی است چیره دست در کلام فارسی و بخصوص در قالب غزل، که سازنده زبان سیاسی در غزل است؛ درکی دراماتیک از شعر دارد که بهترین تشعشعات آن در نمونههای «وحدت و تشکیلات»، «یتیمان جنگ جهانگردی» و چند قطعه دیگر، به چشم میخورد. اگر در هوای مناسب خود نفس میکشید راهی پر از امکانات در پیش داشت، اما روزگار پلها و راههایش را ویران کرد و نیمه دیگر «شهر شعر» او را ساخت که اقلیمی یکسر متفاوت بر آن مستولی است، با زبان و رسوم و فرهنگی دیگر در کشور که تسلط اداری زبان پایتخت، زبان ملیتها را تبدیل به تزئینات فولکوریک و موضوع کرسیهای دانشکدههای گرد گرفته کرده است.
درخت را در فصل شکوفایی از خاکش بیرون بکشی و در سرزمین دور دست در آب و هوایی دیگر بنشانی. ریشهها نمیگیرد، مدتی بعد درخت میخشکد.
در پایان قسمتهایی فیلم دو ساعته از زندکی ابوالقاسم لاهوتی که به همت تاجیکها فراهم شده و با استفاده از آرشیو تهیه شده بود به نمایش گذاشته شد.