شب لهستانیها با حضور عزتالله انتظامی و خسرو سینایی برگزار شد.
خسرو سینایی چه نابهنگام از میان ما رفت و دریغ و افسوس را برجای نهاد. مروری می کنیم شب ایران و لهستان را که بخارا در پنجشبه 22 فروردین 1392 برگزار کرد. جایش سبز.
غروب پنج شنبه 22 فروردین 1392 ، صد و هفدمین شب از شبهای مجله بخارا با عنوان « شب ایران و لهستان» با همکاری سفارت لهستان در تهران، مؤسسه فرهنگی هنری ملت، مرکز دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و انجمن دوستی ایران و لهستان در محل ساختمان کانون زبان پارسی برگزار شد.
این نشست را علی دهباشی با اشاره به روابط طولانی میان ایران و لهستان آغاز کرد:
« از قرن پانزدهم تا کنون روابط ایران و لهستان برقرار بوده و نخستین سفر یک لهستانی به ایران به سال 1602 بوده است. اما بیش از هشتاد سال است که روابط مستقیم دیپلماتیک نیز به عنوان تأسیس سفارت در کشورهای لهستان و ایران برقرار شده است. در تمام این دوران مناسبات فرهنگی همواره بیش از مناسبات اقتصادی و سیاسی بین ایران و لهستان وجود داشته است. ترجمههای آثار مهم ادبیات فارسی به زبان لهستانی در طی 500 سال اخیر و وجود بسیاری از نسخ مهم خطی در کتابخانههای دانشگاههای ورشو و کراکف و دیگر مراکز فرهنگی لهستان گواهی است بر این مناسبات. و حضور گروه کثیری از لهستانیان بعد از جنگ جهانی اول در ایران ، روابط بین دو ملت را گسترش داد.
در میان کشورهای اروپایی، لهستان از نظر تاریخی نخستین مملکتی بود که در آن «ایران شناسی» به مفهوم واقعی آغاز شد و تبعات و تحقیقات مربوط به فرهنگ و ادب ایران در آغاز قرن ۱۷ میلادی شروع شده بود. اما پیش از آن نیز در آثار لهستانی مربوط به قرن ۱۳ میلادی به نام پریسا (ایران) بر میخوریم.

یاگلونی پادشاه لهستان که دانشگاه یاگلونی را بنا نهاد ،از بدو گشایش آثار دانشمندان ایرانی به ویژه ابوعلی سینا را برای تدریس مورد توجه قرار داد و از همان زمان، دانش، هنر و رسوم ایرانیان در لهستان طرفداران بسیار داشت. گلستان سعدی در آغاز قرن ۱۷ میلادی به وسیله نویسنده و دانشمند لهستانی (اوتوینوسگی) به زبان لهستانی ترجمه شده و این نخستین ترجمه از یک اثر فارسی به یک زبان اروپایی بود و بدین طریق ادبیات فارسی به اروپا وارد شد. غزل های حافظ هم از طریق لهستان به دیگر کشورهای اروپایی راه یافت. نسخه مربوط به سال ۱۴۹۴ میلادی به نام منطق الطیر شاعر ایرانی ، شیخ عطار هم اکنون در موزه کراکوو نگهداری می شود.
همچنین در سال ۱۹۲۲ میلادی انجمن خاورشناسی لهستان که دارای شعبه خاص تتبعات و مطالعات ایرانی بوده و مرکز آن در ورشو است، تاسیس شد. پیش از آن انجمن زبان شناسان لهستان (تاسیس ۱۸۹۲ م) درباره زبانهای قدیم و جدید ایران شعب مخصوصی داشت. از کهنسال ترین مراکز تعلیم زبان فارسی در اروپا، دانشگاه یاگلون در کراکوو است که در سال ۱۳۴۶ میلادی تاسیس شد. دانشگاه ورشو ـ تاسیس ۱۸۱۶ م ـ نیز دارای دوره مخصوص زبان و ادبیات فارسی است.
نسخ خطی به زبان فارسی مانند مکاتبات شاه عباس و سایر کتب مهم خطی در دانشگاه های مختلف لهستان مثل ورشو، برسلاو و کراکوو نگهداری می شود. به علاوه مجموعه یی غنی از قالی ها، ظروف، مسکوکات و… زینت بخش مراکز علمی و فرهنگی لهستان است.»
پس از آن نوبت به یولیوش گویوو سفیر لهستان در تهران رسید که باز هم از روابط ایران و لهستان سخن گفت:
« قبل از هر چیز از مدیریت مجله بخارا سپاسگزارم که یک یار دیگر شبی را به ما اختصاص داده که بسیار در ارتقای فرهنگ لهستان، تاریخ لهستان و روابط فرهنگی میان ایران و لهستان حائز اهمیت است. به هر جهت آنچه اهمیت دارد روابط ایران و لهستان است، روابطی که همواره بسیار خوب بوده است.
اما وقتی از من دربارهی نقش سفیران میپرسند من همیشه گفتهام و میگویم که وظیفۀ سفیران فقط ارتقای مسائل فرهنگی کشورشان نیست، بلکه یکی از وظایف آنان این است که نگاهبان روابط حسنه بین دو کشور باشند. و وظیفۀ من برای آن که نگاهبان روابط میان ایران و لهستان باشم به هیچ وجه سخت نیست زیرا ما همیشه روابط نزدیکی با یکدیگر داشتهایم. و با وجود آنکه بُعد مکانی که این دو کشور از یکدیگر دارند، به راحتی یکدیگر را میفهمند و ما از نظر روحی و روانی به بسیاری از حوادث و مسائل نگرشی مشابه داریم. پیشینۀ روابط ما به بیش از 500 سال میرسد و حوادث سالهای اخیر نشان داده که این روابط پانصد ساله بسیار مهم بوده است .

نام ایران در لهستان فقط به نیکی یاد میشود. نام لهستان نیز در ایران. هر جا که من میروم و با ایرانیان حرف میزنم، همیشه یک تبسم بزرگ نصیبم میشود. من بسیار سپاسگزار آن هستم و بسیار خوشحالم که نمایندۀ کشور لهستان در ایران هستم. و من از همۀ شما سپاسگزارم که به اینجا آمدید. در چنین شبهایی است که میتوانم ببینم چقدر ایرانیها به لهستان علاقهمندند و آن را دوست دارند و کسی که دوست ملتی است، دوست سفیر آن هم هست. »
سپس نوبت به دکتر منصور ثروت رسید. دکتر ثروت در آغاز سخنان خود از کتابش گفت که پس از سالها آمادۀ چاپ شده است. و او در این کتاب از تاریخ لهستان و از فرهنگ لهستان حکایت میکند. این کتاب با معرفی مراکز دانشگاهی در لهستان که با ایران مرتبط هستند به بیش از 400 صفحه میرسد . دکتر ثروت در بخشی دیگر از سخنان خود به پیشینۀ زبان فارسی در لهستان اشاره کرد و گفت، « اولین کسی که در لهستان به ترویج زبان فارسی روی آورد، به نظر من شخصی است به نام خوچکو و خوچکو که لهستانیالاصل بود در دورهای به ایران آمد که لهستان در اختیار روسیه بود. بنابراین خوچکو در استخدام روسها درآمد و بعد به عنوان کاردار فرهنگی به ایران سفر کرد و در رشت ساکن شد و 11 سال در ایران زندگی کرد. خوچکو اولین کسی است که تمام فولکلور ناحیه شمال دریای خزر را گردآوری کرده، یعنی تمام ترانههای مازندرانی، گیلکی ، ترکمنی به اضافۀ قومشناسی شهرهای مازنداران و گیلان. راجع به گرگان و ساری . و با وجود آن که زبان پهلوی نمیدانست بسیاری از ریشهیابیهای که کرد بعدها درست از آب درآمد.

و همانطور که میدانیم آذربایجانیها مهمترین فولکلور خود را کوراغلو میدانند. . و بهترین نسخهای که از کوراغلو جمعآوری شده متعلق به خوچکوست. » دکتر ثروت در پایان سخنان خود به ترجمۀ متون کلاسیک زبان و ادب فارسی به زبان لهستانی اشاره کرد، از دیوان سعدی، حافظ، مولوی، عبیدزاکانی و حتی جامی و عوفی. »
خسرو سینایی که سخنران بعدی « شب ایران ولهستان» بود از ساخت فیلم بلند سینمایی خود با بازی عزتالله انتظامی به عنوان نقش اول خبر داد که به مهاجران لهستانی میپردازد و ماجرای فیلم در ایران و لهستان میگذرد.
سپس به فیلم مستند خود با عنوان « مرثیۀ گمشده» اشاره کرد و از چگونگی ساخت این فیلم سخن گفت:« اگر از خود بپرسم چرا من امروز اینجا ایستادهام، باید بگویم فقط سرنوشت بوده که مرا به اینجا آورده و سرنوشت بوده که مرا از سال 1349 تا امروز دنبال کرده . نمیدانم سرنوشت مرا دنبال کرده است یا من به دنبال آن بودهام.
ولی به هر حال، من از 1349 درگیر مسئلۀ لهستان و ایران شدم. آنقدر درگیر شدم که بعضیها فکر میکنند مادرم لهستانی است، بعضی دیگر فکر میکنند همسرم لهستانی است. نه هیچ کدام لهستانی نیستند. من فقط این افتخار را دارم که با فرهنگ لهستان در مقطعی از تاریخ لهستان و ایران آشنا شدم. سال 1349، با درگذشت پدر یکی از دوستانم که مسیحی بود، برای مراسم خاکسپاری و ادای احترام به گورستان دولاب تهران رفتم. بعد از اتمام مراسم، در گورستان که قدم میزدم، ناگهان دیدم تعداد بیشماری سنگهای یکسان ردیف شدهاند. واقعاً بیشمار بود و آنچه به نظر من عجیب آمد سنگهایی بود که کنار هم قرار داشت، از پیرمرد 80 ساله تا کودک 2 ساله. برای من خیلی عجیب بود که چطور میشود بچه دو ساله و ده ساله و 6 ساله و پیرمرد و پیرزن در کنار هم قرار بگیرند. شروع به تحقیق کردم . از آنجا سرنوشت من به این داستان گره خورد»

خسرو سینایی در بخشی دیگر از سخنان خود به روایت حمله و اشغال لهستان در 1939 از سوی ارتش شوروی و آلمان نازی پرداخت. « پس از حملۀ شوروی مردم شرق لهستان، از زن و مرد، پیر و جوان به اردوگاههای کار اجباری شوروی و به سیبری برده شدند و در همین اردودگاهها و در سیبری بودند که آلمان در 1941 به شوروی حمله کرد و دولت شوروی هم تصمیم گرفت که لهستانیها را از کشور بیرون براند و ایران به عنوان مقصد آنها تعیین شد. بخش اعظم آوارگان لهستانی با کشتی به بندر انزلی آورده شدند و از آنجا به تهران و اصفهان و بخش کوچکی نیز به مشهد. جمع کثیری از این آوارگان بر اثر سختی راه، گرسنگی و بیماری از پای درآمدند و در ایران به خاک سپرده شدند. تعدادی به لهستان برگشتند و تعدادی نیز در ایران ماندند. »
سپس بخش کوتاهی از فیلم مستند خسرو سینایی به نمایش درآمد.
پس از آن صدای ایونا نویسکا، ایرانشناس لهستانی پخش شد که شعری از شیمبورسکا، شاعر لهستانی و برنده جایزۀ ادبی نوبل را به فارسی ترجمه و قرائت کرده بود.
استاد پیر
ویسلاوا شیمبورسکا
ترجمه: ایوُنا نُویسکا
ویرایش: علیرضا پنجه ای
از روزهایی پرسیدم
که هنوز جوان،
ساده و تندخو، احمق و خام بودیم.
پاسُخ داد:
– کمی از آن باقی مانده است، به جز جوانی.
پرسیدمش هنوز هم حتم می داند
برای بشریت چه چیزی خوب است و چه چیز بد؟
پاسخ داد:
– این مرگبارترین تخیلِ ممکن است.
از آینده پرسیدمش،
آیا هنوز برایش روشن است؟
پاسخ داد:
– زیادی کتاب های تاریخی خوانده ام.
در باره عکس پرسیدمش
آن قاب عکس، روی میز تحریر.
پاسخ داد:
– بودند، شدند. برادرم، عمه زاده، همسر برادر
همسرم، دخترکم نشسته بر زانوی همسرم،
گربه در آغوش دخترکم،
و درخت گیلاس پرشکوفه، و بر فراز درخت گیلاس
پرنده ناشناس پرّنده.
پرسیدمش آیا هر از چندی احساس خوشبختی می کند.
پاسخ داد:
– کار می کنم.
از دوستانش پرسیدم، آیا هنوز هستند.
پاسخ داد:
– چند نفر از دستیاران سابقم هستند
که دیگر خودشان هم دستیاران سابقی دارند،
خانم لودمیلا که حرف اوّل خانه است
کسی که بسیار نزدیک است امّا در خارج کشور
دو بانوی کتابدار، هر دو لبخند به لب،
داریوش جان کوچولوی خانه ی روبرو و مارکوس اورلیوس.
از سلامتی و روحیه اش پرسیدم
پاسخ داد:
– قهوه، سیگار وُ
بارخاطرات و اشیاء سنگین را منع کرده اند.
باید این حرفها را نشنیده بگیرم.
از باغچه و نیمکت باغچه پرسیدم.
پاسخ داد:
– درشب صاف ، آسمان را می پایم
شگفتا که چقدر در آن، نقطه نظرهای زیادی وجود دارد

سپس ساناز اعتمادی دربارۀ گورچاک، پزشک انساندوستی سخن گفت که روش تعلیم و تربیت او الگوی بسیاری از مراکز تربیتی قرار گرفته است:
معنای اصلاح جهان، اصلاح آموزش و پرورش است
(یانوش کورچاک)
یانوش گورچاک (۱۸۷۸ – ۱۹42)
جنگ افراد زیادی را قربانی کرد.
جنگ کودکان زیادی را هم قربانی کرد.
یکی از موثرترین افرادی که قبل از هر پیمان صلح، صلحوارانه در زمینه حمایت از حقوق کودکان پرداخت یانوش گورچاک بود.
گورچاک را به عنوان یک پزشک متخصص اطفال، معلم ، نویسنده کودک، انسانی بشر دوست و حافظ حقوق کودک میتوان نام برد. او در حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان کتابهای متعددی نوشته است که اغلب آنها مبنی بر نگاه انسان گرایانه به کودک است.
در سالهای سختی که آلمانها و همدستانشان 5/1 میلیون کودک، از جمله بیش از یک میلیون کودک یهودی و دهها هزار کودک کولی و کودکان آلمانی با معلولیتهای جسمی و ذهنی که در آسایشگاهها زندگی میکردند و یا کودکان لهستانی و کودکان ساکن در اتحاد جماهیر شوروی اشغالی را به قتل میرساندند و در محلههای یهودینشین، کودکان یهودی از گرسنگی، سرما یا گرما و کمبود پوشاک و پناهگاه جان خود را از دست میدادند، گورچاک در کنار کودکان نوانخانهاش ماند و آنها را تنها نگذاشت. او خانه را جوری مرتب کرد که بچهها، هم جایی برای غذاخوردن و انجام فعالیتهایشان داشته باشند و هم محلی برای استراحت. تمام کلاسهای بچهها را در همان خانه برگزار میکرد و همة بچهها غیر از انجام تکالیفشان وظایفی هم در رابطه با آشپزخانه و تمیز کردن خانه بر عهده داشتند که طبق برنامهای که گورچاک تعیین کرده بود انجام میدادند.
یکسال پس از ایجاد محلة کلیمیها که آنها را مجبور به ترک محلهشان میکرد گورچاک توانست کار و خانهای جدید برای بچههایی که سرپرستیشان را بر عهده داشت پیدا کند. زمانی که محله کلیمیها بر روی یهودیها بسته شد و مانند زندان آنها را در برگرفت، کوچ جدا کنندهای برادرها و خواهرها را پشت دیوارهایش دچار محرومیتی عظیم کرد. با اینکه افراد کمی اجازة ورود به آنجا را داشتند دوستان مسیحی گورچاک بسیار تلاش کردند که او را ملاقات کنند.

گورچاک معتقد بود که جنگهای هیتلر خیلی طول نخواهد کشید. چون تعداد زیادی از آلمانها در این همه بیعدالتی سهیم نخواهند شد. و همواره به دوستان خود میگفت: به یاد داشته باشید، به اندازه هر فردی که یک یهودی را تحویل گشتاپو میدهد، تعداد زیادی انسان وجود دارد که رفتاری غیر از این دارند.
هنگامی که تیفوس، گرسنگی، سرما و مریضی باعث مرگ بچهها در هر نقطهای میشد و خانوادهها حتی چیزی نداشتند که کودکانشان را در آن بپیچند و به خاک بسپارند او از مسئولان تقاضا کرد که محلی را به او بدهند تا با امکانات محدود و حتی فقط یک نفر که مهارت پرستاری و درمان بچهها را داشته باشد بتواند از مردن بیشتر کودکان جلوگیری کند. در 15دسامبر گورچاک جشنی را برای بچهها برپا کرد و نمایشی را با عنوان «زمان خواهد رسید» برایشان ترتیب داد. در آن نمایش روشنایی شمعها به برادرها و خواهرها نصیحت میکرد که با هم درجنگ نباشند. چون به اندازة کافی و حتی بیشتر از حد جنگ و ستیز در دنیا هست. هر کسی باید درون خانه خود راهی برای صلح ایجاد کند و بعد از آن آرامش و صلح در همة جهان جاری خواهد شد.
همه بچههایی که کنار گورچاک بودند به او و قولش اعتقاد داشتند: «اگر چه ما راهی طولانی در برابر خود داریم، من سال آینده هم در کنار شما خواهم بود.»
روزی که بچهها با دیدن ماشین زباله که پر از هدایا برای یتیمها بود شگفتزده شدند (رفتگرها به طور مخفیانه غذا و اسباببازی و هدایا را از طرف دوستان گورچاک آورده بودند) گورچاک از بچهها خواست کنار میز جمع شوند. همه سکوت کردند و خیره شدند. چیزی که او را متعجب کرد این بود که آنها شبیه کودکان نبودند. بلکه شبیه مردمان پیر لبخند میزدند. آنها پر از غم بودند. حتی هنگامی که شاد بودند. گورچاک گریه کرد و دعا کرد: «خدایا به مردمان خوب آرامش و صلح عطا کن.»
و سرانجام در آگوست 1942 درست در زمانی که آلمان نازی قرار به کشتار کودکان در گتوهای ورشو گذاشت او تصمیم گرفت که از کنار دویست کودکی که از آنها نگهداری میکرد جدا نشده و در نهایت به همراه آنها به کمپ مرگ رفت.
گورچاک علاوه بر معلمی کتاب های بسیاری را برای کودکان به رشته تحریر در آورد. یکی از معروفترین آنها “هنس کوچولو” تنها کتاب او که به زبان فارسی نیز ترجمه شده است نمونه بارزی از این گفتار است. او در این کتاب دنیا را از دیدگاه یک کودک در قالب داستانی ساده به تصویر میکشد. دنیایی که کودک با احساس و عواطف خود با مشکلات روبرو میشود و فضایی ملموس تر را برای بررسی احساس کودکی و برداشتهایی که او میتواند از واقعیت جهان پیرامون خود داشته باشد بیان میکند.

ازکتابهای دیگر گورچاک میتوان به کتاب Kajtu’s the Wizard”” که در سال 1935 برای نوجوانان نوشته شد اشاره کرد که زمینه ساز خوبی برای ایجاد مجموعه کتابهای “هری پاتر” بود که به نوعی یکی از موفقترین کتابهای فانتزی در دوره خود محسوب میشود. اما با این تفاوت که گورچاک در این کتاب تلاش کرده بود تا به جادو و سحر (دو عامل اصلی در کتاب های هری پاتر) به عنوان قدرتهای قابل دسترسی انسانی نگاه کند و محدوده عملکرد آن را به زبان ساده و داستانوار برای مخاطب نوجوانش شرح دهد.
در حوزه آموزش نیز گورچاک به عنوان یک صاحب نظر و معلمی فعال کتابهای متعددی نوشته است. در این کتابها تجربه سالها کار مستقیم او با کودکانی است که در شرایط متفاوت و بخصوص دوران سخت جنگ جهانی و قحطی و محرومیت زندگی میکردند و شاید تنها پناه آنان کسی به جز معلم فداکارشان که حاضر به ترک آنان حتی در لحظات سخت مرگ نبوده است.
ایدهها و تئوریهای گورچاک در حوزه آموزش کودکان و نوجوانان توسط کارشناسان بسیاری دنبال شده است که از مشهور ترین آنان میتوان به Simon Soloveychik (1930-1996) روزنامه نگار، معلم و فیلسوف روسی و Erich Dauzenroth (1931 – 2004) معلم و کارشناس آموزش و پرورش آلمانی اشاره کرد و باید توجه داشت که هردوی این افراد در کار آموزشی خود به ترویج ایدههای آموزشی رویکرد انسانگرا که بنیان گذار آن، به نوعی روش آموزشی گورچاک میباشد دقت بسیار داشتند و در اغلب کارهای خود از روشهای او پیروی میکردند.
در حال حاضر در بیش از 20 کشور جهان موسساتی تحت عنوان یانوش گورچاک به ترویج این روش آموزشی و تربیت معلم تاسیس شده است. همچنین سمینارهای سالانه به جهت تبادل اطلاعات و بررسی آخرین مطالب علمی وتجربیات عملی معلمین و کارشناسان این مجموعهها برگزار میشود. یکی از آخرین این سمینارها تحت عنوان “کودکان حق انتخاب دارند” در تاریخ 18 ژوئن 2011 در ژنو با همکاری هیئت دائمی کشور لهستان و شرکت نمایندگانی از 7 کشور اجرا شد. شرکت کنندگان در این سمینار سعی داشتند با ارائه مقالات، شیوههای آموزشی و راهکارهایی برای رسیدن به آنچه موضوع سمینار بود را بیان کرده و تجربیات خود را با یکدیگر سهیم شدند. و نهایتا بار دیگر با مروری بر بند دوازدهم حقوق کودک شیوههایی راکه گورچاک برای اجراشدن این بند توسط آموزگاران ارائه میشد بازبینی کردند.

بند دوازدهم حقوق کودک:
کشورهای عضو تضمین خواهند کرد که کودکی که قادر به شکل دادن به عقاید خود می باشد حق ابراز آزادانه ی این عقاید را در کلیه ی اموری که به وی مربوط می شود داشته باشد و متناسب با سن و میزان رشد فکری کودک به نظرات وی اهمیت لازم داده شود.
در سالهای اخیر در کشورهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه کتابهایی بنا بر روش آموزشی گورچاک نوشته شده که بیان گر افکار او است.
به عنوان آخرین کلام از زبان گورجاک:
آینده جهان بستگی به اصلاح آموزش و پرورش با نگاهی صلحآمیز دارد.»
و سپس محمد علی نیکپور ، همسر خانم هلن استماخ از چگونگی آشنایی با همسر خود سخن گفت . هلن استلماخ که به همراه مادرش از اردوگاههای سیبری جان سالم به در برده بود و پس از رسیدن به تهران با تلاش و سختکوشی فراوان توانستند زندگیشان را به پیش ببرند و پس از ازدواج با محمد علی نیکپور برای همیشه در ایران ماند و ایران وطن دوم او شد.

و رضا نیکپور، فرزند هلن استلماخ، طی سخنانی کوتاه از مادرش و زادگاه او لهستان حکایت کرد و با وجود آن که هرگز لهستان را از یاد نبرد اما برای همیشه در ایران ماند تا امروز که از مرز هشتاد سالگی نیز گذشته است.
سپس جامی نقره توسط دکتر مسعود غلامپور راد به نمایندگی از مؤسسه فرهنگی هنری ملت به منظور تجلیل از خانم استلماخ به وی اهدا شد.

در بخشی دیگر از این مراسم عزتالله انتظامی در سخنانی کوتاه به خاطرات خود از لهستانیان اشاره کرد و گفت که خاطرات خوبی از آنها در ایران داشت. در دوشان تپه و دیگر مراکزی که لهستانیها را دیده بود.
در پایان این مراسم کمال گلستانی به نمایندگی از بازرگانی گلستانی قلمی را که مزین بود به تصویر عزتالله انتظامی به وی اهدا کرد. و قلمهایی نیز به سخنرانان اهدا شد.گ




