دیدار و گفتگو با مقصود فراستخواه برگزار شد / آیدین پورخامنه
عکس ها از :یاسمن شاهدی
یکصد و سی و پنجمین جلسه دیدار و گفتگوی بخارا به بررسی آثار و گفتگو با مقصود فراستخواه اختصاص داشت که بیست و نهم آذرماه در خانه گفتمان شهر (وارطان) برگزار شد.
علی دهباشی، مدیر مجله بخارا خلاصه ای از سوابق علمی او را ابتدای جلسه مرور کرد و گفت:
یکی از ویژگی کارهای آثار او این است که با اتکا به فرهنگ ایران کارهایشان را مطرح کرده است و کارهای ایشان با احاطه ای که به نظریههای جامعه شناختی غربی دارند و با اتکا به فرهنگ بومی ما توانستند مقالات و کتابهای متعددی عرضه کنند که استقبال از اینکتابها نشان دهنده این است که ایشان توانستند دست روی مسائلی بگذارند که مساله ماست؛ در چند زمینه که حوزه کاری ایشان را در بر میگیرد که حوزه گسترده ای در زمینههای مختلف است. من به دلیل علاقهای که به کتاب «خلقیات ما ایرانیان» سید محمدعلی جمالزاده داشتم، ماجرای این کتاب را از زبان خودش شنیده بودم. او از اولین کسانی بود که در مطرح کردن خلقیات ما ایرانیان پیشگام بود و آن زمان هم تحمل حرفهای او را نداشتند. وقتی شاه کتاب خلقیات ما ایرانیان را خواند دستور داد پاسپورت خدمت جمالزاده را گرفتند البته سوییسیها بلافاصله او را استخدام کردند. فکر نمیکنم از جمالزاده ایران دوستتر کسی را بشناسیم که طی بیش از 70 سال دوری از ایران، هر روز ارتباطش را با ایران حفظ کرد و به قول خودش روزی نبود که یک نامه به ایران نفرستد. آن کتاب در آن سالها جمعاوری شد و پس از انقلاب اسلامی نیز مجوز پیدا نکرد این نشان دهنده این مساله است که خلقیات ما ایرانیان مساله حساسی بود که جمالزاده به آن اشاره کرد. او متفکر و جامعهشناس نبود و در طول زندگی که همراه پدرش سید جواد واعظ اصفهانی کرده بود، به دریافتهایی از زندگی اجتماعی مردم ایران رسیده بود و بعد از لابلای کتابها و سفرنامههایی که خوانده بود خلقیاتی را برای ایرانیان پیدا کرده بود که برخی خیلی تند بود.
کاری که دکتر فراستخواه بعد از جمالزاده کردند زمینهیابی تاریخی و اجتماعی خلقیات ما ایرانیان بود که بررسی عمیقتر از جمالزاده داشت. او نسل جلوتری بود و جمالزاده با جامعهشناسی ایرانیان آشنایی نداشت و ادعایی هم در این مساله نداشت و توانست کاری کند که به عنوان آغازگر اهمیت داشت.
سوالم از دکتر فراستخواه را درباره زمینههای فکر تالیف این کتاب آغاز میکنم.
دکتر مقصود فراستخواه ابتدای سخنانش متنی که به یاد دهباشی نوشته بود را خواند و گفت:
تمام مجلات کلک در دیوار و اتاق من بود و آنها را خواندم، بلعیدم و بهره گرفتم و گذشت. 20 سال گذشته هم بخارا چنین بود. نشد که من بخارا را چند بار از کیوسک نخرم. وقتی چنین اتفاقی افتاد و بنده را فراخواندند تا پاسخگوی سیاه مشقهایم باشم، صبح کتاب گاه و بی گاههای ما ایرانیان را برای ایشان آوردم. متنی که دقایق پیش در خانه نوشتم و برای شما و میزبان شریف سرزمین و تمدن ایران میخوانم.
تقدیم به دهباشی عزیز و جغدهای فاخرش،
دهباشی تکهای بی تاب از آگاهی دردناک و سرگردان ایرانی است. اساسا بوف یک پرنده اساطیری است که همواره نرگان است، نگران ایرانی است که تبدیل به ویرانشهر میشود و بر هر ویرانهای می نشیند و نگران است. به آگاهی نگران است. دهباشی تکه ای بیتاب از آگاهی درناک ایرانی است و با کلک و بخارا و پروازهای مدام و آرام و چشمانی به درشتی باشکوه و گشوده است. میخواند نغمه بر بام و بر اینجا و آنجای سرزمین. روزان، شبان (شبهای بخارا) و بامدادان دهباشی چکامه ای شد به درازای چند دهه دشوار. نفسها تنگ، در اضطراب ویرانگی اما سینهای فراخ و مالامال از امیدی مبهم و زلال و خلاق و چشمانی با صمیمیت همه کودکان و نوجوانان کانون پرورش. به سوی حیات فرهنگی و تمدنی این تاریخ و سرزمین . زندگی دهباشی خود طرحی است هنوز ناتمام. نشری که دوره میکند شب را و روز را و هنوز را . سرشار و همچنان. دهباشی مولف بی ادعایی است که امضای نادیده اصیل او در پای اثر به اثر شگفت آورش دل میبرد و پنهان میشود. ایران (این امضای دهباشی است)
مولانا در اندوه تنفس دشوار تو بود که گفت آتش است این بانگ نای و نیست باد/ هرکه این آتش ندارد نیست باد. در جای یک دانش آموز دوستت دارم دهباشی عزیز و نازنین.
فرمودند درباره کتاب ما ایرانیان بگویم، باید بگویم آن کتاب نیست. در سال 86 بنیاد مهندس بازرگان خدمت ترکمان محقق بزرگ بودیم که تصمیم گرفتیم هر ماه نشستی در حسینیه ارشاد برگزار کنیم. در این جلسات بزرگانی مانند غلام عباس توسلی، تکمیل همایون، مرحوم سحابی و … بزرگان و محققان این سرزمین حضور داشتند و هر ماه این جلسه برگزار میشد. 24 جلسه برگزار شد. در آنجا در ادامه پروژه حمالزاده و مهندس بازرگان به این سازگاری رسیده بودیم که در ایران بسیاری از طرحها به دیوار خودمان میخورد. مشکلاتی در فرهنگ ما لانه کرده است و مانع پیشرفت ما شود. هر کدام از ما دیدگاه و نظرات خود را ارائه میدادیم. هر جلسه مکتوب میشد و در سایت بازرگان به انتشار میرسید. به صورت مکرر این اطلاعات از روی سایت خوانده شد اما مشکلات زیادی در دسترسی به آنها وجودداشت. گفتند که این مطالب را مکتوب کنید تا همه بتوانند به آنها دسترسی داشته باشند. این شد که من زمان سه ربعی را که خود حرف زده بودم به صورت مجموعه ای در آوردم. به نشر نی سپردم تا این کتاب را تدوین و منتشر کردند. پشت این کتاب این دغدغه است که مشکلاتی که در زیست ما بود موجب شد الگوهای مختلفی از رفتار در ما دیده شود که لازم شد درباره انها بحث و گفتگو کنیم. در مجموع این داستان مختصر کتاب بود.
دهباشی پرسید: آنچه در این کتاب میبینید تغییر خلقیات است که در جوامع دیگر با زیست تاریخی همراه است. جامعه ما مانند تربیت جامعه سوئد و دیگر جاها نبود. اگر احترامی به معنویات گذاشته میشد باعث میشد که جامعه در تعادل باشد. مردم همت میکردند و اگر کسی ورشکسته میشد همه جمع میشدند و او را نجات میدادند. بعد از انقلاب اسلامی علاوه بر اینکه شعارهای ما معنویت بود و توجه ما به این موارد باید بیشر شده باشد، شاهدیم که نبود اطمینان و همدلی جزو خلقیات ما شده است و نباید آنچه به عنوان گفتمان اصلی بیان میشود وجود داشته باشد. در فرهنگ ما مفهوم «دستگیری»چیز شناخته شده ای بود و این را درباره مرتضی ممیز درباره مجله کلک دیدم. او گرانترین گرافیست و نماینده انسانهای قدیم بود که دست ما را گرفت. در صورتی که الان چنین نیست.
فراستخواه پاسخ داد: طرح بحث مهمی است. چیزی که به عنوان دانش آموز در این کار شک داشتم ذات باوری درباره فرهنگ ایرانی است. از آن زمان تا به امروز دلایل اطمینان بخش و شواهد کافی دارم که افسانههای قدیمی داریم اما من دلایلی ندیدم که بتوانیم درباره ایرانیان «ذاتباور» باشیم. چنین چیزهایی را نه روانشناسی اجتماعی و نه علوم فرهنگ و نه هیچ علمی میگوید که ملتی ذاتی دارد و چنین است و چنان است. نمیتواند از یک ذات ایرانی سخن گفت. فرهنگ الگوهای آموخته رفتار است که در طول زمان یادگیری اجتماعی میکنیم و تجربه زیست ماست. کدهای فرهنگی بنابر رفتار ما به وجود میآید و این بر حسب ساختار اجتماعی ما شکل میگیرد. پس از دیدگاه ذات باور با دیدگاه ساختار محور میرسیم و اگر این ساختار به هم بخورد مردم کرخت میشوند و دچار وضعیتهای آنومیک، ضعفها و تعارضهای هنجاری میشوند.
اقتصاد نفت زده ما و استبدادی که از آن ناشی میشود میتواند منشا بسیاری از رفتارهای اجتماعی شود و تبدیل به مد رفتاری شود یعنی رفتاری که در افراد 15 سال به بالا بیشتر دیده میشود. مردم برای اینکه خود را سرپا نگه دارند دروغ میگویند و این دروغ ساز و کاری است برای بقا. آسمان ما اهورایی است اما خاک ما اهریمنی است. علت سیستمهای سیاسی و اقتصادی و مناسباتی بود که دراین سرزمین به وجود آمد.
ما درباره گذشته نوستالژی داریم اما نباید درباره آن زیاده روی کنیم. ما واقعا جوانمردی داشتیم و چیزهایی بود که از دست دادیم و میتوانیم به آنها برگردیم و اینها جز ذخایر تمدنی ماست. در دوره گذشته حس نوستالژیکی وجود دارد اما باید توجه داشت که دنیا تغییر میکند و نحو زیست مردم تغییر میکند و سنتها نمیتوانند به همان شکل ادامه پیدا کنند لذا ما نیاز به تغییرات اجتماعی و فرهنگی داریم تا بتوانیم این مساله را دنبال کنیم. در ایران ساختار دولت در رفتار اجتماعی تعیین کننده است. ریا و تظاهر وارد این فرهنگ شده است و این نشان دهنده این است که حکومت مهم است. خرد اجتماعی میگوید که باید دنبال جامعه خوب بود. ما همیشعه دنبال انسانهایی بودیم که ایثار کنند در حالی که ما باید سیستمهایی داشته باشیم که عقلانیت و فضیلت در آن سیستم تعریف شود. لازم نیست همسایه ما شخصا ایثار کند باید اخلاق را وارد سیستمها کنیم تا لازم نباشد که مسیر نیروی اخلاقی خاصی داشته باشد. ریل گذاری جامعه انسانها را باید به سوی انسان خوب بودن بکشانیم. باید تلاش کنیم که سیستمهای اجتماعی اصلاح شود و همبستگی در جوامع مکانیکی و ارگانیکی با هم فرق میکند. جوامع ساده و کوچک با ارتباط سادهتر بهتر میتوانند فضیلتها را دنبال کنند اما جامعه بزرگ پدیههای دیگری دارد. پیچیدگی ساختار اجتماعی این اجازه را نمیدهد که به سادگی بتوان به ارزشهایی که در جامعه کوچک به آنها میرسیم، برسیم. فکر میکنم باید بخشی از مشکلات خود را در ایرادهای سیستمهای اجتماعی بیابیم مشکلی در جامعه ما به وجود آمده و همه را به الگوهای ساختاری ارجاع میدهیم و به خود به عنوان قربانی نگاه میکنیم. فراستخواه وقتی از خانه بیرون میآید تا شب نقش قربانی را بازی میکند. در نتیجه مسئولیت شخصی را از دست داده ایم. اساسا خوپسندی را پیش گرفتیم و هیچ مسئولیت ساختاری ما را از مسئولیت شخصی باز نمیدارد. ما میتوانیم مسئولیت اجتماعی و کنش داشته باشیم نه اینکه نق بزنیم. مسئولان از نق زدن جامعه میتوانند بفهمند که جامعه دچار تشنج شده است اما با نق زدن کار ی نمیتواند کرد. هیچ جامعهای جز با کنش فردی نمیتواند اصلاح شود. فکر میکنم درست است که ساختارها مسئول انحراف ما هستند اما ساختارها در شکل باورهای ما بودند که به وجود آمدند. اگر از د اسطورهها درک نادرستی داریم باید برگردیم و اسطورهها را اصلاح کنیم. در واقع با ارجاع آن به بیرون نمیتوان کاری کرد و به علل درونی بی توجه هستیم. باید به تغییرات عمیقتر نگاه کنیم. باید جامعه درست شود نه اینکه به انسانها به صورت فردی اندرز دهیم. این دیالکتیکی است و انسانها در مسیر اصلاح ساختار پرورش و همبستگی پیدا میکنند. هر گروه در ساختار حرفه ای خود باید مسیر حرفه ای را دنبال کند و مسئولیت حرفه ای خود را دنبال کند. ما نیاز به فامیل یادگیرنده داریم. باید در روستاها و شهرها نهادهای مدنی ایجاد کنیم تا جامعه قد بکشد و اگر جامعه بزرگ شود و کنشها شبکه شوند میتوانند از پس ساختارهای نادرست با پرهیز از خشونت تغییر اجتماعی را دنبال کنند. تابتوانند ارزشهای فرهنگی و فضیلتهای ایرانی را در شاکله تمدن ایرانی ایجاد کنند. در مجموع فکر میکنم این آرزوها و رویاهایی که مصلاحان در سر دارند از طریق اعمال اجتماعی و ارتباطات اجتماعی و تمرینهای حرفه ای در شکلهای مختلف میتواند دنبال شود و از انباشت اینها ایران به عنوان محیط زنده اجتماعی تداوم پیدا کند.