دیدار و گفتگو با دکتر سید علی احمدی ابهری برگزار شد/آیدین پورخامنه
عکس ها از: مجتبی سالک و یاسمین شاهدی
یکصد و بیست و دومین نشست از سلسله نشستهای دیدار و گفتگو به بررسی آثار و زندگی دکتر سیدعلی احمدی ابهری اختصاص داشت که پنجشنبه بیست و پنجم مردادماه در خانه گفتمان شهر (خانه وارطان) برگزار شد.
علی دهباشی، مدیر مجله بخارا با تشکر از دکتر ابهری که دعوت مجله بخارا را پذیرفتند، از او و دکتر سرمد قباد برای سخنرانی دعوت کرد.
دکتر سرمد قباد با مروری بر کارنامه علمی دکتر ابهری سخنانش را آغاز کرد و گفت:
دکتر سید علی احمدیابهری در بهمنماه 1324 در محله سرچشمه تهران متولد شد، دوران دبستان را در مدرسه سنایی در میدان قیام، دبیرستان در محمدعلی فروغی که همکلاس دکتر باستانحق بودند و دوره دوم دبیرستان را در دبیرستان البرز تحت مدیریت دکتر مجتهدی سپری کرد. در سال 1343 فارغ التحصیل شد و از دوران دبیرستان به رشته پزشکی علاقهمند بودند. ابتدا به دانشکده علوم رفتند و در سال 47 لیسانس علوم در رشته بیولوژی دانشکده علوم را دریافت کردند. در سال 1353 فوقلیسانس از دانشگاه ایالتی فلوریدا در رشته بیولوژی سلولی دریافت کردند. در سال 1362 از دانشگاه علوم پزشکی ایران فارغالتحصیل شدند. پایاننامه دکترای ایشان درباره بیماری ایدز بود. وقفهای که ایجاد شد تا دکتر به دانشگاه علوم پزشکی روند بسیار شنیدنی است که بیان خواهد شد.
در سال 1365 متخصص روانپزشکی از دانشگاه علوم پزشکی تهران شدند. پایاننامه ایشان درباره imaging در روانپزشکی بود و بعد از فارغالتحصیلی به عنوان هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی به عنوان استادیار مشغول به کار شدند. سال آخر جنگ به عنوان هیات علمی در دانشگاه علوم پزشکی اهواز مشغول به فعالیت بود.
علاقه اصلی دکتر ابهری به سایکوفارماکولوژی، فارموکوتراپی و سایکوپاتولوژی یا آسیبشناسی روانی است. اساتیدی که در رشته روانپزشکی با دکتر همکار بودند و بر ایشان تاثیر داشتند، هاراطون داویدیان، غلامرضا بهرامی و دکتر طریقتی بودند. ایشان گفته اند که دکتر هاراطون داویدیان بود که من را با کارل یاسپرس و مکتب اگزیستانسیالیسم و رواندرمانی اگزیستانسیال را آشنا کردند.
دکتر ابهری نوشتند: روانپزشکی رشته خاصی است، یک روانپزشک حتما باید پزشک باشد که بتواند بیماریهای جسمی و بعد اختلالات روانی را بشناسد اما آیا فقط پزشک بودن، یا حتی متخصص بودن کافی است؟ معتقدم خیر. یک روانپزشک باید در حوزه ذهن اطلاعات وسیعی داشته باشد. در زمینه فرهنگ، ادبیات، مذهب، اخلاق و علوم اجتماعی دیدگاه وسیعی پیدا کند. این نگرانی در من و همکارانم وجود دارد که نکند دستیاران روانپزشکی از این موارد مهم غافل شوند. تمام تلاش من این است که کل نگری را در در دستیارانم رشد دهم. بنابر این تاکید دارم که دانشجوی پزشکی در کنار پاتوفیزیولوژی و شناخت بیماریها، جراحی، اطفال، رادیولوژی و دیگر موضوعهای ضروری پزشکی حتما باید آموزشهای خاصی داشته باشد تا بتواند تمام وجود انسان را حس و با او ارتباط ذهنی برقرار کند. در این صورت است که میتوان درمان کاملی داشته باشد وگرنه، درمان قطعا ناقص است.
دکتر قباد در ادامه سخنانش درباره سمتها و آثار دکتر ابهری اطلاعاتی ارائه داد:
او استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران است که در بهمن سال 95 بازنشسته و دعوت به کار شدند و تا حال در فعالیت خود در بیمارستان روزبه اشتغال دارند. برای سالها مدیر گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود، عضو هیات ممتحنه برد تخصصی روانپزشکی، عضو هیات ممتحنه ارتقا و پره برد روانپزشکی، سالها رئیس بیمارستان روزبه، معاون پژوهشی گروه روانپزشکی دانشگاه تهران، رئیس هیات مدیره انجمن هیپنوتیزم، پژوهشگر سازمان ملل متحد در سال 1383 که بررسی مهمی را انجام داد، عضو شورای پزشکی دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تهران، عضو شورای نویسندگان چندین مجله مهم روانپزشکی ( مجله، اندیشه و رفتار، مجله دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی ایران) بود.
کتابهای دکتر ابهری عبارتند از: روانشناسی سلامت نوشته ادوارد سارافینو زیرنظر الهه میرزایی، این کتاب توسط چندین روانپزشک از جمله دکتر ابهری ترجمه شده است. رهنمودهای سلامت زیستن، راهنمای بالینی اختلال استرس پس از حادثه، تلقینات هیپنوتیزمی و استعارهها و مهمترین کتاب ایشان که به زودی توسط انتشارات رشد منتشر خواهد شد «شاعرانههای روانپزشکی است» به قدری این کتاب جذاب است که تمام تشخیصهای بالینی روانپزشکی بر اساس معیارهای تشخیصی انجمن روانپزشکان امریکا به صورت شعر و در قالب مثنوی آمده و برای یک دستیار روانپزشکی این مفاهیم در قالب شعر بیان شده است.
مقالات متعددی را در نشریات داخلی و خارجی به چاپ رسانده اند، 64 مقاله در نشریات خارجی چاپ شده و برخی مقالاتی که در نشریات داخلی داشتند عبارتند از: درباره ازدواج جوانان، بلوغ جسمانی، روانی و اجتماعی، مقاله درباره کمبود پنج هزار روانپزشک در ایران است که با توجه به رشد جمعیت نیاز به تربیت روانپزشک بیشتری داریم. بررسی درباره شیوع اختلال اضطرابی در شهر تهران که در مجله روانپزشکی و روانشناسی بالینی چاپ شده است. کیفیت زندگی بیماران مبتلا به اختلالات دو قطبی و برخی ویژگیهای بالینی آنها در مجله روانپزشکی و روانشناسی سال 88 به چاپ رسید. نگرش کارورزان پزشکی به هیپنوتیزم، هیپنوتیزم تراپی و اختلالات نوروتیک، کلونیدین و باکلوفن در سمزدایی مواد افیونی، بررسی روانشناختی دانشجویان پزشکی ورودی به دانشگاه به منظور ارزیابی علل پیشبینی کننده افت تحصیلی، بررسی اثرات دراز مدت جنگ در وضعیت روانی و اجتماعی مبتلایان به اختلالات مزمن استرس پس از ضربه جنگ.
دکتر قباد در پایان سخنانش چند جمله درباره افتخارات دکتر ابهری گفت:
ایشان استاد منتخب پیشکسوت دانشگاه علوم پزشکی تهران هستند و رتبه دوم پژوهشي در پنجمين جشنواره پژوهشي كشوري پزشکی رازی، رتبه دوم پژوهشی اولین جشنواره ابن سینا در دانشگاه علوم پزشکی تهران، رتبه دوم پژوهشی فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران را کسب کردند.
دکتر ابهری با بیان اینکه افتخار میکند مورد لطف دهباشی قرار گرفته است از هدیهای که برای دهباشی همراه خود آورده یعنی شعری که از زبان دهباشی سروده بود خواند:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را/ به او اندیشه میبخشم، کمال و عشق و معنا را/ اگر بخشم، نبخشم ملک، شور و مهر میبخشم/ ادب، شعر و هنر، نور و تماشا را/ در آن بخشندگی، بخشد اگر حافظ بخارا را/ من از فرهنگ ایرانشهر میبخشم بخارا را/ اگر این تحفه میبخشم، رهین ملک ایرانم/ عجب دردانه میبخشم نگین تاج دارا را/ در آبی آسمان کشورم حافظ تو خورشیدی/ که زرین شعلههایت روشنی بخش است دنیا را
سپس دکتر ابهری سخنانش را با توضیح درباره وضعیت روانی حاکم بر جامعه آغاز کرد و گفت:
واقعیت این است که در دنیای مادی زندگی میکنیم و بسیار متاسفم که در این دنیا معنا رنگ میبازد. متاسفانه این روزها دائم پول و دلار و مادیت است و نمیدانم چرا صحبت از معنا و فرهنگ غنی این کشور نیست؟ دهباشی بودن ایثار میخواهد. من اهل چاپلوسی نیستم ولی باید وجود او را تقدیر کرد که در این وادی اینچنین فرهنگ غنی کشور را بازیابی میکنند و اشاعه میدهند.
من 73 سال دارم و در محله جنوبی در تهران به دنیا آمدم. آنچه از گذشته به یاد دارم بسیار زیباتر از آنچیزی است که بعدها به یادم ماند. مدرسه من سنایی نام داشت، کوچهای که از آن حرکت میکردم تا به مدرسه برسم، نهر آب زلالی داشت و به خوبی به یاد دارم که در دوران کودکی سنگریزههای سبز، خاکستری و سفید کف آن را به وضوح میدیدم. بیدها چتری بر این نهر انداخته بودند و زمانی که به مدرسه میرسیدم، معلم پیری بود که نوآموز نام داشت و به غایت مهربان با ما رفتار میکرد و من کوچکترین خاطره منفی از این مدرسه ندارم و بدا به حال کودکان ما که امروز تحت فشار درس و فشار معلم خصوصی هستند تا کودکان درس بخوانند و وارد دانشگاه شوند در حالی که تمام ذهنش درگیر این موضوع است که بتواند این کشور را رها کند. اگر به سلامت بتواند از این دوران بگذرد و اینجاست که معنویت جای کافی در افراد و خانوادهها ندارد.
در دوران کودکی حافظه غریبی داشتنم. هنوز در دوران دبستان بودم که پدرم مثنوی مولانا را برایم میخواند و من کودکی بودم که طوطیوار آنها را حفظ میکردم، پدرم پز مرا به دیگران میداد. در هشت یا 9 سالگی من پدرم گفت بخوان، پرسیدم از کجا؟ او بیتی را آغاز میکرد و آنقدر میخواندم که پدرم میگفت مهمانها خسته شدند، کافی است. بعد که بزگتر شدم، پدرم به من گفت دیگر خواندن کافی نیست، بفهم. بفهم که مولانا چه گفته است.
چرا باید جامعه ایرانی از فرهنگ غنی این کشور دورباشد، چرا هر دانشجوی ایرانی یک بخارا نخواند. الان هم ادعایی ندارم، اما دستی به آتش دارم که گرمای آن را حس کنم و فرهنگ این کشور عشق میورزم به ملت نجیبی که طرفدار این ملک هستند احترام میگذارم و سر تعظیم فرود میآورم. من پیرمردی بازنشسته هستم و کسی نیستم که بخواهم برای این ملک و این ملت بخواهم احترامی که شایسته است را تقدیم کنم ولی کشور و فرهنگ ما بسیار غنی است و استحقاق آن این است که معرفت و اخلاق داشته باشد.
بعد که حافظه ام فرو ریخت شروع کردم کلمات را به صورت در قالب مثنوی جمعآوری کنم. اولین مثنوی که من متاثر از همین ناله نی مولانا میدانم سرودم. شعر روانپزشکی در ادبیات کشور جایگاهی ندارد که شایسته اش باشد.
مثنوی نی را با اجازه حضرت مولانا نیستان مستی نام گذاشتم:
نائیام مست از نیستان آمدم/ از گناهستان مستان آمدم/ شاخهای نی از نیستان چیده ام/ تاک جای نی به بستان دیده ام/ با چنین حال از نیستانی چنین/ در گناهستان مستانم قرین/ میدمیدم نالهها بر نای خود/ بر نئی کوبر نتابد جای خود/ نی زمستی گفت با حالی حزین/ در نیستان کی صدا دارد طنین؟/ من نئی بودم ز تاکستان عشق/ تاک گشتم در شرابستان عشق/ تاک دیدی جای نی بنشسته بود/ نی زنالشهای بیجان خسته بود/ مستی اسرار دلم را فاش کرد/ نقش دل را هدیه بر نقاش کرد/ نالهها بشنو که اسرار دل است/ عاشقی هر دم گرفتار دل است/ مست گشتم من ز تاکستان او/ سینه پرشور از خیالستان او/ سوزها دارد نفیر نای من/ نعرههای مستی از آوای من/ جوشش می در درون سینه ام/ نیست زنگاری در این آیینه ام/ عاشقی را تاب در سینه نماند/ تا که نی آوازها از دل بخواند/ آتشی بینی اگر در سوز نای/ شعله عشق است در پر همای/ سوی جانان میرود آوای من / با پیام مستی ام، ایوای من/ سوزدم گر آتش ایصال او/ مستی آید قابل احوال او/ گر به کویش دست یازم یک نفس/ میرهم با جان و دل از این قفس.
دکتر قباد شروع به پرسیدن سوالاتش کرد: با توجه به سابقهای که برای شروع پزشکی داشتید، چه شد که به روانپزشکی علاقه مند شدید؟
ابهری پاسخ داد: همه ما در ناخود آگاه خود علائق و فهمي از موضوعات در ذهن داريم كه لاجرم به نوعي به سوي آن هدايت مي شويم اجازه دهيد شكل متعالي آن را در زندگي نامه تحصيلي كارل ياسپرس ببينيم ياسپرس در ابتدا در هايدلبرگ حقوق خواند او در ديدگاههاي خود مينويسد حقوق خواندم تا حق انسان ها را دريافت كنم ولي ديدم ابتدا بايد اين انسان را بشناسم و روان شناسي خواندم اما ديدم انسان آنچه از تظاهرات ذهن به صورت تفكر ادراك احساس و شناخت و رفتار دارد منشأ در مغز دارد و اين ها آثار مغز هستند كه در ذهن نمايان ميشود بنا بر اين نتيجه گرفت فيزيك يعني آناتومي فيزيولوژي انسان اهميت دارد و در همان دانشگاه رشته پزشكي راهم خواند. بعد از آن دید فیزیولوژی را میداند ولی پاتولوژی را نمیداند. برای اینکه به سایکوپاتولوژی برسد، روانپزشکی خواند و کتاب جنرال سایکو پاتولوژی را که کتاب عظیم، عجیب و غیرعادی است؛ پس از آن فلسفه خواند و مورد غضب نازیها قرار گرفت و نهایتا با فلسفه اگزیستانسیالیسم خود را در تاریخ روانپزشکی مطرح کرد.
من نه اینکه خود را در مسیر اهداف یاسپرس بدانم، بلکه این دیدگاه برایم ارزشمند بود و تردید نداشتم که باید روانپرشک شوم. بنابراین پزشکی و بیولوژی خوانده بودم و سمت روانپزشکی رفتم. وقتی امریکا بودم کارشناسی ارشد بیولوژی خواندم. نهایتا برای 12 سال معلم شدم، این را از افتخارات خود میدانم که تمام عمر محصل یا معلم بودم. خدا را شکر که آلوده تجارت نشدم و رداي معلمي بر تن را دوست تر از هر چيز مي دارم ولی چون در درون خود معتقد بودم که باید پزشک بود تا انسان را بر اساس آنچه هست پیدا کرد داستان 12 سال شکل گرفت.
دکتر قباد پرسید: با توجه به علایق شما که درباره سایکوپاتولوژی است، سایکوپاتولوژی چه جایگاهی در جامعه ایرانی دارد؟
دکتر ابهری: اگر بخواهیم به سایکوپاتولوژی به عنوان مساله کلینیکی بالینی نگاه کنیم، درصدها و تشخیصهای روانپزشکی است که نشان میدهد افسردگی عمده و انواع دیگر آن تا چه اندازه است. اگر ما سایکوپاتولوژی را در سطح جامعه نگاه کنیم، هر کدام از ما مسائل و مشکلاتی داریم، اما آنچه در جامعه ایرانی داریم، مقداری گسترش رفتار ضداجتماعی و ضد اخلاقی است. وقتی اخلاق در جامعه حاکم باشد و فرهنگی که ذهنها را به سویی سالم هدایت کند وجود نداشته باشد یا کم باشد، ما با آسیبشناسی روانی فاقد اخلاق یا با کاستی اخلاقی در جامعه مواجه میشویم. من به عنوان یک روانپزشک که شاهد این نحوه رانندگی، تقلب و دزدی است، سایکوپاتولوژی را به طرز ملموسی در جامعه میبینم، چرا باید معنویت تا این حد افول داشته باشد؟
دکتر قباد پرسید: برای اصلاح شرایط کنونی از کجا باید شروع کرد و شما به عنوان روانپزشک، چه کارهای مثبتی میتوانید انجام دهید؟
دکتر ابهری در پاسخ توضیح داد: ترسی ندارم که بیان کنم باید سیاستگذاریها نقش اساسی در راهبری جامعه به سمت معنویت داشته باشد. وقتی سیاستهای اقتصادی، فرهنگی و سیاستهای بهداشتی در این مسیر نباشد نتیجه را در این میبینیم. وقتی رسانهها از رادیو تلویزیون در اختیار افراد محدود است و مخاطبین فراگیر دارد، طبیعی است که انحراف ایجاد شود. کودک نیاز به مهر و عشق و فراهم کردن زمینههای رشد دارد، در مطب میبینم که جوان یا نوجوانی آمده که بیمار است و برای چند صدم در معدل تحت فشار قرار گرفته است. کجا زمزمه مهر و عشق هست؟ آموزش و پرورش، رسانهها، برگزاری چنین مراسمی است که میتواند جامعه را به سمت اهداف معنوی و اخلاقی هدایت کند. چرا باید جامعه تمام غمش سکه و طلا باشد؟ اینها افول معنویت است.
دکتر قباد پرسید: پروژهای داشتید که در سازمان ملل به بررسی اثرات روانی حمله عراق به کویت و تاثیر آن بر جمعیت ایرانی اختصاص داشت که در سال 83 انجام و منجر به اخذ غرامت شد. ممکن است درباره اهداف آن توضیح دهید؟
دکتر ابهری گفت: این کار از طریق سازمان ملل متحد در سه محور در ایران شکل گرفت. محور تاثیرات احتمالی ژنتیکی و بیولوژیکی و تاثیراتی که در دستگاه قلبی و ریوی ممکن بود را در حاشیههای آتش 71 حلقه چاه نفت و دود ایجاد شده و جنبههای روانشناختی آن باید انجام میدادم. ما مفهومی در روانپزشکی داریم «شاهد یک ضربه روانی بودن» وقتی افراد شاهد آتش گرفتن و دود غلیظ ناشی از 71 حلقه چاه باشند، وحشت وجودشان را فرامیگیرد مانند آنچه در آتشفشان و سیل رخ میدهد. سه استان حاشیه ایران هرمزگان، بوشهر و خوزستان را که به این مواجهه مربوط میشدند مورد بررسی قرار دادیم، پرسشنامه معتبری که مورد قبول جامعه جهانی است را استفاده کردیم و آن نشان دهنده این بود که افرادی که در معرض این حادثه بودند، در مقایسه با 9 استان دیگر به نحو موثری نمرات آزمایش بالایی قرار داشتند و دچار اضطراب بودند و بازتاب این حادثه در زندگی و شغلشان تاثیرگذار بود و به همین جهت سازمان ملل در ژنو غرامت را پذیرفت.
در ادامه حضار سوالات خود را از دکتر ابهری پرسیدند:
دوران کودکی هرفردی از نظر روانی روی افراد تاثیر دارد؟ آیا کودکانی که در شهری زندگی میکنند و از طبیعت به دور هستند، در زندگی آینده تاثیر این شهر نشینی را میبینند؟
دکتر ابهری پاسخ داد: مهمترین دوران بنابرنظر برخی روانکاوان، دوران کودکی است. آنچه که همه دربارهاش متفق القول هستند، خاطرات خوب و آرامش بخش و اثرات منفی رویدادهای تلخ در دوران کودکی است که به شدت باقیمیماند. اگر خوب یا بد باشد در شکلگیری بعدی فرد تاثیر میگذارد. برای طبیعتی که به هوا و سبزه و درخت، آب زلال و دریا تعریف میشود چطور میتوان سنگ و آجر و هوای آلوده را تعریف کرد؟ کودکی که در فضای به دور از طبیعت پرورش یابد، اگر تحت تاثیر موارد مثبت باشد، به خوبی و اگر تحت تاثیر موارد منفی باشد رشد بدی خواهد داشت. در سایکوپاتولوژی این به محرومیت کودک از فضایی که به آن نیاز دارد تعریف شده است.
شما مثنوی قرائت فرمودید، که مرا به جایگاه خاصی برد. اخلاقی که شما از آن صحبت میکنید اخلاق عرفی است؟ آیا این اخلاق در روانپزشکی موثر است؟
دکتر ابهری پاسخ داد: به یاسپرس و نیچه اشاره کردم، نيچه و ياسپرس هردو از فلاسفه قرن بيستم و هر دو فيلسوف هستي اند گرچه هايدگر ديدگاه نيچه را در قالب تفكر خود تفسير مي كند اما ياسپرس به نيچه مجال سخن ميدهد . ياسپرس ميگويد فلسفه از نظر من فقط شناخت جهان نيست بلكه خود را يافتن است و اما پيوند ما با خدا نارسا است و همين نارسائي است كه موجب تنش ميان نيروهاي سقوط و صعود ميشود. او صحبت از انگيزش نظم و فرمانبرداري قانون ميكند و در برابرش انگيزش ويراني و در هم شكستگي و تاريكي است لذا ياسپرس به آن وجه از هستي ميپردازد كه سرچشمه يگانه و نامكرر هر فرد به تنهايي و حركت به سمت ديگري،جهان هستي و خدا است و در اين راستا به «ارتباط» تاكيد ميكند كه به ياري آن مانع «نيست انگاري» و «مرگ خدا» ميشود بنا بر اين تاكيد ميكند انساني كه نتواند ارتباط خود با انسان را برقرار كند چگونه ميتواند با خدا ارتباط برقرار كند و اين با نشانهها و رمز ها ميسر ميشود ما تنها با وفاداري به اگزيستانس خود ميتوانيم به استعلا و ترانسندانس برسيم و الا به ويرانگري سقوط خواهيم كرد و آن طغيان و شهوت است و اما نقل قول بدون توجه به زمينه كلي يك ديدگاه نادرست از آب در مي آيد لذا اگر جمله در گيومه خدا مرده است نيچه را طوطي وار تكرار كنيم راه خطا را طي كرده ايم انديشه نيچه مشحون از وفاداري به خويشتن خويش و اگزيستانس است ولي از زبان مردي روان پريش (به تعبيري ديوانه) نقل مي كند كه چون ديوژن فانوس به دست در روشني روز خدا را مي جست و فرياد مي زد خدا مرده است در اين گاه است كه جوينده ي خدا و مرد بي خدا هم داستان مي شوند نتيجه آن كه ملحد صادق به سرچشمه تعالي نزديك تر است تا گربه عابد بي فهم درست از معنا و هستي بنا بر اين ذاتا نيچه و ياسپرس به هستي و معنا توجه دارند تا برداشت هاي ظاهري و مادي غير معنايي از هستي.
دغدغه شما در ارتباط با دستیاران پزشکی که باید کنار تخصص خود به مسائل اجتماعی آگاه باشند، مهم است. آیا اقدامی برای گنجاندن ادبیات و فرهنگ در رشته روانپزشکی شده است؟
دکتر ابهری گفت: هیچ، تنها معلمین این رشته اند که باید سینه به سینه این مطالب را بیان کنند. سالهاست در بیمارستان روزبه میشنوم که به رزیدنت روانپزشکی آموزش میدهند برای اینکه تفکر انتزاعی را در او دریافت کنید، از او بپرس با یک دست دو هندوانه برداشتن چه معنا دارد. سعی کردم ثابت کنم که استاد روانپزشکی باید زبان متعادلی با ذهن دستیار هماهنگ باشد. برای اینکه معنای تفکر انتزاعی را در ذهن دستیار جا دهم از حافظ کمک میگیرم. به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل/ لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست. حافظ مرد معرفت است. حسرت به دل من ماند که شعری از حافظ را بگویم و دستیارها مفاهیم انتزاعی آن را تعریف کنند. من به یاد دارم هشت ساله بودم و در تابستان کاری نداشتیم، الک را از مادر با التماس میگرفتیم و نخ کاموا به ما میداد، با نی قلیان و نان خرد آن را سرپا میگذاشتیم تا یک روزی گنجشکی بیاید و فریب بخورد و به آنجا رود. منظور حافظ از دام و دانه در غزل خود از : رواق منظر چشم من آشيانه توست/ كرم نما و فرود آ كه خانه خانه توست / به لطف خال و خط از عارفان ربودي دل / لطيفه هاي عجب زير دام و دانه ي توست همين مفهوم انتزاعي است كه رواق منظر را به همين دام كه همچون الك هلالي است و خط و خال كه همان دانه زير آن است تعبير مي كند كه بيننده اين خط و خال را به دام مي اندازد كه باز بديهي است در اين استعاره منظور حافظ ظاهر و شهوت و زيبايي ظاهري و مادي از جهان بيرون نيست و مفاهيم و معاني مد نظر اوست. ما منابعی مانند حافظ داریم. کار معلمی کار سختی است و باید جبران کننده کمبودها باشد.
یکی از دلایل فساد هر جامعه تمرکز قدرت است حتی در خانواده که کوچکترین نهاد اجتماعی است شاهد این مساله هستیم. علی رغم داشتن فرهنگ غنی در هیچ تشکلی جز این نمیبینیم. من مشغول کار هنری هستم و در اروپا میبینم که به راحتی هشت نفر گروه تشکیل میدهند و از یکدیگر حمایت میکنند، این همیاری در گذشته در بین ما کم بود. این به چه بخشی از مشکلات روانی ما برمیگردد؟
دکتر ابهری توضیح داد: افول اخلاقی در جامعه کاملا بارز است، خاطرهای به یاد دارم. به اتفاق پسرم برای ارائه مقاله ای به ژاپن رفته بودیم، از یک ژاپنی پرسیدم که شنیدم شما به خدا اعتقاد ندارید، گفت داریم، خدای ما با ارزش است و نمیتوانیم از او برای تسهیل امور خود استفاده کنیم. ژاپنی دیگری که کنارش نشسته بود گفت من با او موافق هستم ولی گاهی میتوان خدا را ابزار کرد، وقتی کودکم مریض میشود زانو میزنم و از خدای شفا دهنده برای فرزندم کمک میگیرم. علت اینکه معنویت و تفکر اخلاقی در جامعهای وجود ندارد این است که معنویت ابزاری برای وصول به مادیات شده است. همه در رسانهها خواندیم بعد از سونامی که در ژاپن صفهای طولانی شکل که برای دریافت کمک نبود بلکه برای ارائه کمک بود. ما خدا را فراموش کردیم، ما معنا را فراموش کردیم و به مادیات رو آوردیم و این است که افول ایجاد میکند.
دهباشی گفت: ژاپن حدود 60 سال پیش یکی از جنایتکارترین مردم جهان را داشت و در مبارزه با چین بیش از 100 هزار جنین را از شکم مادران خارج کردند. یک ملت جایی شروع به کار کردن روی خود کرد و حال یکی از صلح طلبترین مردم دنیا به حساب میآید. وقتی تصمیم گرفتند که کار کنند و روی معنویت کار کردند به اینجا رسیدند. انقلاب مفهومی است که موتورش براساس کینه اجرا میشود. این برای انقلاب فرانسه و دیگر کشورها هم ناظر است. این دوگانگی فرهنگی در سیاست رسمی و بیرون از مدرسه وضعیت خاصی را به وجود آورده است که هیچ وقت در ایران نبود. یک نوع بیمسئولیتی و اینکه نمیدانند چه میخواهند، واقعیت این است که مسائل هولناکی اتفاق میافتد که در جوامع سرمایده داری هم وجود دارد. آیا در نسل جوان هم شرایط پریشان را میبینید؟
دکتر ابهری پاسخ داد: نسل جوان یک نسل گمگشته ای است که هدف هایش را از دست داده است. بسیار تاسف میخورم وقتی میبینم که اکثریت غریب به اتفاق هوشمندترین جوانان در تب ترک وطن هستند. میماند خیل بیکاران، گمگشتگان و بیهدفان، در بیمارستان شاهد هستم که افراد انواع لیسانسها را دارند و بیکار هستند. اگر بخواهند جذب موسسات و نهادها شود خیلی دشوار است و در بخش خصوصی هم سرمایه گذاری امنی نیست. طبعا در چنین فضایی خلاف هم زیاد میشود.
دهباشی افزود: نسل گذشته آرمانی داشت که آن آرمان انگیزه آنها بود ولی امروز آن روحیه از بین رفته است.
دکتر ابهری گفت: در ژاپن مردمان بودند که حرکت فرهنگی کردند و تغییری در فضای فرهنگی ایجاد کردند. کاش این وضعیت در جامعه ما هم امکان پذیر باشد و نهادهای فرهنگی خود جوش در جهت افزونی و گسترش معنویت فرهنگی رشد کند ولی متاثر شرایط سیاسی و اجتماعی یک کشور هست و آن وجه بسیار کند حرکت میکند.
هشت سال ابتدایی زندگی هر کودکی خیلی مهم است و متاسفانه در کشور ما با کودکان رفتار اشتباهی میشود که باعث میشود کودکان عزت نفس کمتری داشته باشند. رفتار بزرگسالان در عزت نفس کودک تا چه اندازه میتواند تاثیرگذار باشد؟
دکتر ابهری توضیح داد: شرایط ارتباطی با کودکان در خانواده و مدارس در گذشته بسیار بالاتر بود، امروز خانوادهها ثروتمندتر شدند و سطح توقعات بالاتر رفته است در حال حاضر فضایی که مهر خانوادگی را در خانواده بزرگتر کند وجود ندارد. خانواده هستهای جای خود را به خانواده گسترده داده است. در خانواده گسترده مهر پدربزرگ و مادربزرگ بود، خاله و عمه و عمو وجود داشتند ولی امروز خانواده هسته ای است و فشارهای نمرات مدرسه کودک، روی او افزون است و سلامت روان کودک را تهدید میکند. وقتی فرد به سالهای جوانی میرسد نیازهایش با محدودیت مواجه میشود. در محدودیت آزادیهای مشروع قانونی قرار میگیرد و بنابر فرمایش شما با مشکلاتی که امروز با آن روبه روهستیم مزید بر علت شده است. حتی سالمندان ما از امنیت مناسب برخوردار نیستند و به طبع فرسودگی دوران سالمندی ممکن است از او قطع رابطه عاطفی شود و این فاجعه است.
دکترقباد گفت: شعر زاییده عمیقترین درک ناخودآگاه آدمی است، شعرهایی که درباره تشخیص بیماریهای روانپزشکی سروده اید، اگر ممکن است یکی از آنها را به عنوان حسن ختام قرائت کنید.
دکتر ابهری: انواع اختلالات را در این کتاب آوردم کدام را ترجیح میدهید؟ دو قطبی در دوران جوانی بیشتر دیده میشود در زنها بیشتر و گاهی در سالمندان دیده میشود. شیدایی حافظ شیدایی خاصی است که در اشکال آسیبشناختی حق نداریم توصیف کنیم. اگر اجازه دهید با افسرگی شروع کنم.
آنچه از آینده خود یا از جهان/ ساخته پندار او از هر نشان/ در رکاب توسن ذهنش بتاخت/ منفی از هر سو بتازد بر شناخت/ جام جم میبیند او تاریک و سرد/ گردش ایام با او در نبرد/ گردش گیتی نبد بر کام او/ بخت تیره بر جبین نام او/ کور سویی نیست در آینده ام/ از چه رو در این سیاهی زنده ام/ این نماد ذهن یک افسرده است/ شادی و امید در او مرده است/ وصف او با این چنین تفسیرها/ قصهای تلخ است از تعبیرها/ او به چشم خود زده شیشه کبود/ لاجرم دنیا نماید خود کبود/ حس او در قعر چاهی بس سیاه/ هرچه بیند در نظر آید تباه/ ظلمت شب با تمام تیرگی/ میستاند روح را از زندگی/ آسمان تیره با ابر سیاه/ محو کرده از میان خورشید و ماه/ هیچ رنگی نیست در رنگین کمان/ تیرگی پرمیکشد در آسمان/ شور و عشقی نیست در لوح وجود/ بودها رفتند و بس مانده نبود/ شادی و شور و شعف اندر محاق/ دیده گریان، غم به دل مالایطاق/ بی تفاوت گشته ذرین ساغری/ با شکسته کوزه سنگی مجمری/ سفره رنگین که بس با رنگ و بو/ در نظر نانی و آبی در سبو/ جامی از شربت گوارا در اثر/ تلخ معجونی نماید در نظر/ خواب و خور در نظم بود و با حساب/ دور از کندی و فارغ از شتاب/ آنچه را از جسم و تن مشهود بود/ وزن در تغییر بس محدود بود/ در قیاس اکنون نزار است و نحیف/ جان ندارد جسم و تن گشته ضعیف/ …/ آسمان زیبا سپید و روشن است/ گوئیا دنیا سراسر گلشن است/ رنگ گلها بس درخشانتر شده/ سبز و سرخ و زرد روشنتر شده/ نور و شادی حس خوب زندگی/ رقص و شور و مستی و بالندگی/ گویشی پر از کلامی با نشاط/ واژههای شاد گشته در محاط/ واژهها را در تداعی بس عجب/ در هماوایی توبینی منتخب/ سود و بود و دود و رود آمد ردیف/ چون حرف و هم ظریف و یا شریف/ همچو گنجشکی که هرجا میجهد/ فکر از یکسو، سوی دیگر پرد/ این پرش آید نمودش در کلام/ تا زمانی طی شود، گردد تمام/ اشتیاق نفس با میلی شدید/ سوی هر جفتی کشش آید پدید/ خواب خوش، کوتاه، اما بس عمیق/ آنچنان افتاده در ساحل غریق/ بعد از این خواب خوش و اندک چنان/ پرنشاط و شاد هر سستی نهان/ وجد در هنگامههای حس روان/ انبساطی در درون جسم و جان/ گاه هم خلقی تحمل ناپذیر/ خشمگین، پرخاشگر، حدناپذیر/ آنچنانش خلق و خو در تاب و تب/ در قیاس پیشتر یاللعجب/ خویشتن بیند بزرگ و بی رقیب/ هرچه باشد در جهان او را نصیب/ چرخش ایام در فرمان خود/ بیند و اصرار در ایمان خود/ گل شکوفد گاه از دستور او/ می بجوشد از رخ مخمور او/ شور شیدایی است کان بیخود کند/ کان برون آرد ورا بیخود کند/ امر آید بر رسالتهای او/ بر کمال و بر فصاحتهای او/ آنچنانش بگسلد او را مهار/ بس پیامدهای سخت آرد به بار/ بخشد اموال خود از هرآنچه هست/ آخرین پیمان خالی دست مست/ هفته ای گر اینچنین درپی شود/ راه شیدایی است این تا طی شود/ گر طبیبش بیند این مست خراب/ در علاجش مینماید بس شتاب/ حال و روز سخت او درمان کند/ آنچه در تدبیر آید، آن کند/ کاردان باید که در کاری ظریف/ نقش خود ایفا نماید با حریف/ خلق با تغییر اوصافی چنان/ گر زشدت کمتر آید در نشان/ در زمان هم طول کوته تر شود/ نیمه شیدایی است گر این سر شود/ این چنین حالات را در زندگی/ گاه هم بینی تو با افسردگی/ پس دو قطبی خواندنش آسان شود/ گر نشانها اینچنین همخوان شود/ در چنین حال امتحان آسان بود/ پیشگیری ارجح از درمان بود.