گزارش دیدار و گفتگو با دکتر احمد محیط /پریسا احدیان

 

  • عکس ها از: یاسمین شواهدی و مجتبی سالک

صبح روز پنجشنبه، بیست و یکم تیرماه سال یکهزار و سیصد و نود و هفت، صد و نوزدهمین جلسه از سلسله نشست های صبح پنجشنبه های مجلۀ بخارا در خانۀ وارطان به دیدار و گفتگو با «دکتر احمد محیط» اختصاص یافت.

در این جلسه دکتر محیط با همراهی دکتر شیوا دولت آبادی، دکتر سرمد قباد و علی دهباشی به سخنرانی پرداختند و به سؤالات حاضران پاسخ گفتند.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این مجلس از آشنایی دیرین خود با دکتر محیط چنین گفت:

“سوابق دوستی و آشنایی بنده با آقای محیط به قرن پنجم بازمی گردد! دورانی که مجلۀ کلک منتشر می شد و در آن زمان این انجمن ها و جلسات ادبی وجود نداشت و سه جلسه بیشتر نبود: جلسۀ آقای هوشنگ گلشیری، جلسۀ سه شنبه شب ها که آقای دکتر محیط عضو این جلسات بودند و چهارشنبه شب ها که ما بودیم و یک جلسۀ دیگری هم بود که پزشکان ادیب در دفتر دکتر محیط یا در مطب دکتر فرامرز سلیمانی جمع می شدند و به بنده هم اجازه می دادند تا در این جلسات شرکت کنم.

جلسات چهارشنبه ها پرجمعیت ترین جلسات بود و دکتر امیرحسین آریان پور و دکتر رضا براهنی و بسیاری دیگر پای ثابت این مجلس بودند. آقای دکتر محیط هم علی رغم زمان کمی که داشتند و مدام در کنفرانس ها و مطب و … بودند در این جلسات شرکت می کردند.”

سردبیر مجلۀ بخارا در ادامۀ سخنانش با اشاره به بخش هایی از زندگینامۀ دکتر محیط چنین بیان داشت:

“ایشان متولد سال 1322 خورشیدی در کرمان هستند. دورۀ ابتدایی و متوسطه را در کرمان، رفسنجان و تهران گذراندند. در سال 40 تحصیلات پزشکی شان را در دانشگاه تهران آغاز کردند که این سال ها مصادف با مبارزات دانشجویی بود. مدتی را هم به همراه عده ای دانشجویان و اساتید در حبس گذراندند.

با شخصیت های چون دکتر امین ریاحی در دوران دبیرستان آَشنا شدند و بعدها هم با مهندس بازرگان و مهندس صدیقی و دکتر ایرج زاده. به هر حال در سال 1347 کار دانشکدۀ پزشکی را تمام کردند و به همراه همسرشان، بانو نسرین ستوده پیما و دو فرزندشان: بابک و بهرنگ برای ادامۀ تحصیل به آمریکا رفتند. در این کشور سه سال دورۀ تخصصی روانپزشکی، یکسال دورۀ تخصصی مغز و اعصاب و یکسال هم فوق تخصص رفتار درمانی را گذراندند.

علی دهباشی،دکتر احمد محیط، دکتر شیوا دولت آبادی و دکتر سرمد قباد
علی دهباشی،دکتر احمد محیط، دکتر شیوا دولت آبادی و دکتر سرمد قباد

سال 57 به ایران بازگشتند و فعالیت های پزشکی شان از سال 57 به بعد بدین گونه بود: مسئول آموزش تخصص روانپزشکی در مرکز روانپزشکی رازی؛ سال 58 ریاست مرکز آموزش روانپزشکی انجمن توانبخشی که در آن زمان منحل شده بود و به پیشنهاد ایشان یک مرکز آموزش و پژوهش به نام انستیتو روانپزشکی تهران در وزارت بهداشت به کار آموزش و پژوهش نیروهای انسانی در زمینۀ بهداشت و روان ادامه پیدا کرد؛ در سال 71 سازمان جهانی بهداشت از ایشان دعوت کرد به عنوان مستشار بهداشت روان در منطقۀ مدیترانۀ شرقی که مرکز آن در شهر اسکندریه مصر بود بپیوندند که حوزۀ نفوذ ادارۀ مدیترانه شامل 22 کشور از مراکش و افغانستان و پاکستان و …  می شد. از  سال 76 تا 81 این سمت را داشتند که حاصل آن کتاب خاطراتی است که امیدواریم به زودی منتشر شود.

متأسفانه بسیاری از این ها تجدید چاپ نشده و بخشی هم کتاب هایی است که در حوزۀ کار ادبیات از فارسی به انگلیسی و بالعکس ترجمه شده است. علاقۀ دکتر محیط به اکتاویو پاز و پابلو نرودا است و خوشان هم  سروده هایی دارند که در طی جلسه به شرح این موضوعات خواهیم پرداخت.”

علی دهباشی در ادامۀ این مجلس با طرح موضوع شرایط خاص جامعۀ امروز کشور و شرایط روحی انسان ها نخستین سؤال خود را از  دکتر محیط اینچنین مطرح کرد:

شما به علت حرفه‎تان بیش از ما با مراجعین بسیاری روبرو هستید که مسائل عمده ای  از جامعه و در ظاهر زیرلایه ای و در اصل در بطن جامعه دارند. نظرتان در مورد این شرایط چیست؟

دکتر احمد محیط در پاسخ به این سؤال با مقدمه ای از ریشۀ تاریخی مردم کرواسی و مسابقات فوتبال جام جهانی از تفاهم های ناگفته و سوء تفاهم گفته و ناگفته میان انسان های جهان گفت و اینچنین سخنانش را آغاز کرد:

“دیشب فکر می کردم که به چه شکلی جلسۀ امروز را شروع کنم و در همان زمان بود که مسابقۀ فوتبال انگلیس و کرواسی پخش می شد.  رفت و رفت و کرواسی بازی را بُرد. در آن لحظه به دلیل خاصی خوشحال شدم و آن عبارت از این بود که حتی کلمۀ «کرواسی» ایرانی است. و کرواسی ها از کروات ها و از ایرانی ترین ایرانی های همۀ دنیا هستند. جماعتی از این ها قبل از ساسانیان و جماعتی هم دورۀ ساسانیان بودند که از شمال ایران مهاجرت کرده و فراری شدند و سر از بالکان درآوردند.

  فکر کردم صحبت امروز را با این مسئله شروع کنم. شاید این موضوع نشان دهندۀ این است که این دنیا چقدر بزرگ است و در عین حال چقدر کوچک و ما تا چه حد با وجود اینکه در جاهای مختلف دنیا زندگی می کنیم به هم نزدیکیم و تا چه حد از هم دور؛ تا چه همدیگر را می شناسیم و تا چه حد همدیگر را نمی شناسیم؛ چقدر با هم تفاهم های ناگفته داریم و سوء تفاهم های گفته و ناگفته.”

دکتر محیط در ادامۀ سخنانش به خوانش بخشی از یادداشت های خود، حاصل دوران اقامتش در مصر پرداخت و دیدگاه خود را از آیندۀ جامعۀ بشری اینچنین بیان داشت:

“مسئولیتی که داشتم از سال 1372 بود تا 1394 شمسی. در این سال ها در مصر زندگی کردم و با این کشورها که غربی ترین آن مراکش و شرقی ترینش پاکستان، افغانستان، خاورمیانه و شمال آفریقا به استثنای چند کشور از جمله الجزایر بود، سال های جالبی داشتم و این فرصت را بود تا در شرایط خاصی بتوانم به این کشورها سفر کنم و با مردم آن ها آشناتر شوم.

علی دهباشی شرحی مختصر از زندگی دکتر احمد محیط داد
علی دهباشی شرحی مختصر از زندگی دکتر احمد محیط داد

 زیباترین حسی که از این سال ها ایجاد شد این بود که چقدر ما همه غرور داریم روی تاریخ خودمان و در کنار این غرور، غرور دیگران را نمی بینیم. این مسئله شادی در مورد ما ایرانی کمی هم بیشتر صدق می کند.

و اما یادداشتی که در اولین ساعات، اول ژانویه سال 2000 م، یعنی آغاز این هزاره نوشتم:

بالاخره این دقیقۀ نمادین از راه رسید. خواه آغاز هزارۀ سوم این لحظه بوده و یا آغاز سال بعد باشد صرف رسیدن جهان به این نقطۀ سه صفر واقعه ای است بزرگ. پس باید درنگی کرد و تأملی داشت. گذشته و حال و آیندۀ جهان و انسان با در اندیشیدنی که شاید فردائیان را به کار آید؛ جوانان را.

اگر معیاری برای سنجیدن میزان اهمیت وقایع فشرده در هر زمان می بود، شاید به خوبی می شد هزارۀ دوم را هم سنگ آخرین سده اش محک زد و سدۀ بیستم را هم سنگ دهۀ آخر این سده یعنی 1990 تا 2000 م . فشردگی رخدادهای این دهه بر جان هزاره سنگینی می کند و این دهه فشردگی ها را فراموش می کرد اگر دهۀ بعد خودش را می دید.

 نمی خواهم درنگ امروزم بر سیاهی ها و مردم ستیزی های این دهه که عمدتا در بالکان اتفاق می افتاد متمرکز شود؛ که در عراق و افغانستان علی رغم وسعت و عمق بی سابقه به هر حال شاید در سراسر تاریخ بی آنکه بخواهم حکمی بدهم، از بی رحم ترین دوران ها بوده است.

نمی خواهم بگویم آینده بی تردید سیاه است؛ بالعکس اعتقادم بر این است که انسان بیش از هر زمانی در جهت خِرد گام برمی دارد. و از همین حالا هم قراینی وجود دارد که نیروهای روشنی بالاخره غلبه خواهند کرد.   همین دهه که شاهد قتل عام ها و نسل کشی های لجام گسیخته بود، سقوط آخرین حاکمیت رسمی یک دولت نژاد پرست را هم به شهادت نشست. آن دهه آفریقای جنوبی با ماندلا تشکیل شد. در این دهه صحبت جدی در پی زدودن فقر به عنوان یک وظیفۀ همگانی انسان مطرح و از خطر جنگ اتمی تا حد  زیادی کاسته شده است. و در حالیکه در آغاز آن به نظر می آمد سمت دنیای یک قطبی پیش می رویم؛ اکنون قضاوت در مورد آیندۀ بشر بیشتر دنیایی چند قطبی است؛ پس چه بهتر در چنین ساعتی بر دستاوردهای انسان درنگ کنیم و رسالت هایی که پیش رو دارد.

به نظر من مهم ترین دستاوردهای انسان در این سده را قدم نهادن جدی و عملی به حوزۀ جدید دانش و اندیشۀ پسانیوتنی یا پساپاسکالی باید تعبیر کرد. این پسادانش در حقیقت چیزی جز دانش واقعی پدیده های غیر حتمی و ورود جدی دانش به حوزۀ پدیده های مبتنی بر خودگردانی و «کی آُس» است و آغاز فهم مسئلۀ گردانش که ذهن انسان هم بر آن مبتنی است، نیست.

دکتر احمد محیط از جامعه امروز و علاقمندی هایش سخن گفت
دکتر احمد محیط از جامعه امروز و علاقمندی هایش سخن گفت

 مشخصۀ دیگر و شاید مهم تر این پسادانش، عبور از مرحلۀ علوم تخصصی و ورود به مرحلۀ یک دانش عام فرادانش است. دانشی متحد کننده که تنها از راه آن می توان به شناخت جدی پدیده های ماهیتا بسیار غامض چون گردانش داده ها و منطق کارکرد همۀ جریان های آشفته، مثل مغز،  مادۀ زنده و ذهن پی برد. به تبع این امر دستاورد دیگر انسان در این سده عبور از جهان بینی سیاه و سفید و ورود به درک تصویری طیف گونه از جهان است؛ البته ورود به چنین تصویری از جهان، خوگرفتن با آن و پذیرفتن عواقبش در سطح مسائل ملیت ها و مذاهب در دهۀ آخر سدۀ اخیر بسیار خونین و رنج آور بوده است. لیکن در کل جهان از طریق این دانش ها به سوء تفاهمی بیشتر از تفاوت ها پیش می رود.”

پس از مطرح کردن این ایدئولوژی یکی از حاضرین از دکتر محیط در مورد نگاه واقعی یا خوشبینانه بدین موضوع سؤال کرد:

احساسم از چیزی که شما فرمودید این است که مقداری خوشبینی در وجود شماست! واقعیت هایی امروز چقدر با این باور سازگار است؟

دکتر محیط در پاسخ بیان داشت که:

“در جاهایی به این مسئله اشاره کردم که من در آن حد هم خوش بین نیستم؛ اما در عین حال بسیاری از جریانات روز را هم گذرانده ام و نمی توانم به طور مطلق هم با بدبینی نگاه کنم و بگویم پایان بشر نزدیک است؛ علی رغم اینکه دلایلی هم بر اثبات آن وجود دارد.

البته متنی که خواندم هم تا این حد خوشبینانه نبود. گفتم که نهایتش از یک طرف با جهت جدیدی که دانش می رود و اشکال جدیدی از معرفت پیدا می شود، انسان راه را در این پیچیدگی های عجیب پیدا خواهد کرد. اما در عین حال به هیچ عنوان نمی شود که دوران سخت زندگی را انکار کنیم.”

میهمان دیگری از میان حضار  با اشاره به نکات مشترک میان ملت ها و نژادها از موارد و برنامه ها در جهت ایجاد تفاهم بین ملل مختلف، اینچنین سؤال خود را مطرح ساخت:

میان مردم دنیا یک سری عدم تفاهم های و یک بخشی تفاهم ها وجود دارد اما اصلی ترین مواردی که می تواند  این ملت ها را با هم پیوند دهد چه نکاتی می تواند  باشد؟

دکتر محیط با بیان مسئلۀ انسان و انسانیت اینچنین پاسخ گفت:

“به نظر من مهم ترین مسئله انسان بودن است. انسان موجودی است جدا از همۀ موجودات دیگر که در اطرافش یا لااقل روی این کره وجود دارند. ویژگی هایی که او را از دیگران مجزا می کند: تفکر، تکلم، اندیشه و عواطف است؛ که در شکل رفتارها خود را بروز می دهد. این ویژگی ها در همۀ افراد این جهان با هر ملیتی مشترک هستند.

دوم نیاز به هم اندیشی از طریق داشتن مشکلات واحد است، همانند: تغذیه یا اینکه همه دوست دارند که نسل بعدی شان در شرایط رشد قرار بگیرد؛ یا رسیدن به دانش و یا گذران ساعاتی با شادمانی که بین تمام آن ها مشترک است. خواه این ها را داشته یا نداشته باشند، اما آرزوی مشترکشان در تمام آدم ها وجود دارد. خب  این چیزهاست که افراد را به هم نزدیک می کند.”

وی در ادامه افزود:”نکتۀ دیگر ترس از کشتن، جنگ و قرار گرفتن انسان در برابر دشمن، چیزی است که شاید به عنوان یکی از دلایل نزدیکی انسان ها بتوان مطرح کرد. شاید هیچ عامل اصلی در بخش کشتار به جز انسان وجود ندارد. ترس از دست آوردهای مخرب انسان یکی از دلایل نزدیکی او  به دیگری است.”

سپس دکتر شیوا دولت آبادی در تکمیل سخنان احمد محیط با بیان موضوع آموزش صلح و زندگی مسالمت آمیز به انسان ها از دوران کودکی اینچنین گفت:

“تلاش بشر برای آموزش صلح و مهارت های زندگی یعنی چیزهایی که از پایه بتواند انسان ها را تبدیل به کسانی کند که در کنار منافع خود منافع دیگران را هم ضروری برای صلح و آرامش و ادامۀ صلح حیات بشر ببینند . این یک آرمان بشری است.

 ما هر روز بیشتر می دانیم و واقعیت این است که دنیای اطلاعات و دسترسی به آن ما را غنی تر می کند؛ ولی نیازهای کنترل نشده و به ویژه پیش داوری ها در ذهن هایی که می توانند کاملا مسیرهای دیگری را رفته باشند، این همه نابسامانی و عدم تفاهم در بین بشر را بوجود آورده است؛ نابسامانی هایی در سطح خُرد و کلان.

مشکلِ عدم تفاهم از خانواده آغاز می شود و این دقیقا به این علت است که به خواسته های هم توجه نمی کنند و مجهز به مهارت هایی نیستند تا بتوانند مقداری از نیازهای خود را در کنار دیگران تعدیل کنند. در بخش کلان هم جنگ هایی بین مذاهب مختلف و … وجود دارد؛ بنابراین تلاشی که بشر با دسترسی به دانش و پایه هایی جهت ایجاد هم دلی بیشتر  با دیگران که همان انسان بودن را ملاک ارزشمندی زندگی قرار  می دهد، وجود ندارد.”

دکتر شیوا دولت آبادی به آموزش صلح از دوران کودکی اشاره کرد
دکتر شیوا دولت آبادی به آموزش صلح از دوران کودکی اشاره کرد

وی در ادامه افزود:”وقتی شبکۀ خبر را باز می کنیم چه می شنویم؟ حداقل بیست نفر کشته شده اند! این اصطلاح که ما با اعداد در مورد سرگذشت انسان ها و پایانشان زندگی می کنیم، فاجعه است! و کجاست که بشر طور دیگری به این گرانمایه و گنجینه، به عنوان بشر بودن و روی این کره بودن فکر کند. حال تخریب محیط زیست و آسیب هایی که به کرۀ خاکی زده را هم اضافه کنید. با خودمان چه کار می کنیم! چقدر از شعور و دانشی که در اختیار داریم در مسیر آسیب کمتر به خود و دیگران و محیطمان استفاده می کنیم! یا در مورد آموزش صلح و مهارت های زندگی و فهمیدن نیازهای همدیگر. آموزش هایی که باید خیلی زود از درون خانواده آغاز شوند. وقتی پدر و مادری زبالۀ غیرقابل تبدیل را از پنجره بیرون می اندازند یک فاجعۀ بشری را به فرزندشان یاد می دهند.”

در ادامۀ این نشست دکتر سرمد قباد با یادی از کتاب «صلح را باید از کودکی به کودکان آموخت» توران میرهادی اظهار داشت:

” من فکر می کنم الفبای صلح و در کنار هم بودن و به درستی زیستن را باید در خانواده های خود و با بچه های خودمان شروع کنیم؛ ولی تصور کنید با بازی های کامپیوتری و زندگی های امروزی و فعالیت ها در مدارس چقدر بچه های ما صلح و در کنار هم زیستن را آموزش می بینند؟”

وی در ادامه با توضیح در مورد کتاب «دنیا خانۀ من است» نوشتۀ دکتر محیط به روش تفکیک ایشان در بخش شاعران سیاسی و غیرسیاسی معاصر ایران قبل از انقلاب سخن گفت و اینچنین بیان کرد:

در کتاب دنیا خانۀ من است شما در مورد تعدادی از شعرا در فاصلۀ زمانی 1303 تا 83  خورشیدی گزیده اشعارشان را آورده اید و مقدمه ای شیوا را نوشته ای؛د در مورد شاملو، سایه و سیاوش کسرایی گفته اید و از آن ها به عنوان شعرای سیاسی نام برده اید؛ آنچه باعث این تفکیک شد چه بود؟

دکتر سرمد قباد از توران میرهادی و اهمیتی که به کودکان می داد یاد کرد
دکتر سرمد قباد از توران میرهادی و اهمیتی که به کودکان می داد یاد کرد

دکتر محیط در پاسخ، به درج مکرر پیام ها و نمادهای سیاسی اشعار این شاعران، اظهار داشت:

“آنچه من در این کتاب بدان اشاره داشتم بدینگونه بود که ابتهاج و سیاوش کسرایی به عنوان سیاسی ترین شعرای این نسل هستند؛ اما بدان معنی نیست که اشعار دیگران جنبه های سیاسی ندارد! بلکه این شاعران به مسائل سیاسی توجه بیشتری داشته اند.

شعر «آرش کمانگیر» سیاوش کسرایی یک کار حماسی مدرن و یک پیام سیاسی در آن زمان مطرح شده است؛ یا «گالیا»ی آقای ابتهاج یک شعر عاشقانه اما شکل سیاسی به خود گرفته است.”

در واپسین لحظات این مجلس علی دهباشی دربارۀ ترجمه های دکتر محیط از اشعار و آثار پابلو نرودا و اوکتاویو پاز و علت علاقۀ ایشان به این دو شاعر سؤال کرد. احمد محیط در پاسخ، از نگاه این دو شاعر چنین پاسخ گفت:

“برای پاسخ متن پشت جلد کتاب «ستایش اکنون» که ترجمه ام از کارهای اکتاویو پاز است را برایتان می خوانم:

و شعر همیشه راهنمای انسان بوده است و در دوره های گذر از ظلمات و شعر همیشه گشایندۀ روزنه هایی بازتر بوده است، سمت حقیقت، سمت نور و نیاز به نور امروز از همیشه بیشتر است. و نه همۀ شاعران به یکسان از نور سخن می گویند و نه همۀ شاعران همۀ گسترۀ حقیقت دوران خویش را می بینند و نه همۀ شاعران توان دیدن دوران خویش را در آمیزه ای از حال و گذشته و آینده دارند و اکتاویو پاز  از آن شاعران است که چنین توانی را دارد. و هم از این روست که نگاهی نو به شعر او را مناسب این دوران پر اضطراب و آشفته می دانیم.

این ویژگی ها در درجۀ بیشتری در اکتاویو پاز وجود دارد و  در آثار نرودا هم دیده می شود؛ یعنی نگاه کردن به مسئله نه فقط به عنوان یک موضوع ثابت بلکه به عنوان مسئله ای که یک گذشته دارد و به سمت آینده می رود و دیدن این حرکت در اشعارشان مد نظر است. و در عین حال حس اینکه من این شعر را طوری می فهمم که می توانم به زبان فارسی قابل فهم و قابل لذت بردن ترجمه اش کنم؛ اگر این حس را در آن شعر دیدیم جلب شده و ترجمه کرده ام.”

سپس دکتر شیوا دولت آبادی از ویژگی های مشترک شاعران ایران و عرب و تجربه های دکتر محیط در این مورد اینچنین گفت:

شما سال های سال در کشورهای عرب زبان زندگی کرده اید و با ادبیات عرب آشنا شده اید؛ چقدر تشابه در  بیان آنچه شما را جذب می کند و ویژگی های چندگانۀ پویا در شعر و ادبیات بین ایران و عرب می بینید؟

دکتر محیط در پاسخ بیان داشت که: “من در مجموع شباهت ها را بیش از تفاوت ها می بینم. مخصوصا شعر یکی دو کشور را. به طور کلی بین نگاه مصر و نگاه شاعر مصری و شاعرایرانی تشابهات زیادی وجود دارد که شاید بین شاعر تونسی و ایرانی در آن حد نباشد.

خب نزدیکی و دوری جغرافیایی و تفاوت فرهنگی عمده ای که به عنوان منطقۀ شرق تر دنیای اسلام یا خاورمیانه با دیگر بخش ها وجود دارد، تمایل ما به عرفان است و آن ها تمایلشان به فلسفۀ دو دو تا چهارتا. اندیشمندان آن ها خیلی نزدیکتر به آنچه بعدها سبب آغاز دانش اروپایی می شود، هستند و ما خیلی نزدیکتر به فرهنگ هند.

از جهتی دیگر در شعر شباهت های زیادی به برخی از شعرای عراقی داریم و به طور کلی بین عراق و ایران علی رغم اینکه سال ها جنگ بوده تشابهات فرهنگی زیادی وجود داشته و ریشه های تاریخی گذشته داریم.”

در بخشی دیگر یکی از حاضران از ارتباط بین دانش روانپزشکی و ادبیات سئوالی مطرح کرد::

ارتباط علوم پزشکی و علمی با ادبیات چه می تواند باشد؟ چه تمایلاتی دارند و آیا مطالعات روانپزشکی در این دو حوزه تأثیر داشته است؟

دکتر  محیط با اشاره به رابطۀ تنگاتنگ روانپزشکی با رشته هایی چون جامعه شناسی، تاریخ، هنر و ادبیات و … چنین پاسخ گفت:

 “بدون هیچ تردیدی همۀ بخش های زندگی یک فرد روی یکدیگر تأثیر می گذارد. من در آن زمان با تشویق خانواده پزشکی قبول شدم. از ابتدای قبولی در دانشگاه جزو افراد معدودی بودم که انتخاب دومی برای تخصص نداشتم. از همان ابتدا تنها رشتۀ مورد علاقه ام روانپزشکی بود و دانشجوی نسبتا بدی هم نبودم. به یاد دارم زمان کنکور از نفرات بالا بودم اما گفتم که انتخابم تنها بیمارستان روزبه و روانپزشکی است.

این رشته بیش از همۀ رشته های پزشکی به کل انسان نزدیک است. ما در روانپزشکی با عوامل بیولوژیک، روانشناختی و اجتماعی انسان سر و کار داریم. فکر می کنم یک نگاه تاریخی و فرهنگی هم باید به آن اضافه شود. این نگاه به انسان در سلامت و بیماری، بدون اینکه تلاشی شود به علوم انسانی و هنر نزدیک است. به هر حال هنر هم پرداختۀ انسان است و به تمامی فعالیت های او در زمینه های مختلف می پردازد.  شباهت هایی که بین این دو می بینم بیشتر از این نقطه نظر هست که مسائل مربوط به روانپزشکی بیش از سایر رشته های پزشکی به مسائل مربوط به هنر نزدیک می شود؛ مخصوصا هنرهای کلامی مانند شعر و در مورد خود من شعر هم بوده است.”

دیدار و گفتگو با دکتر احمد محیط در خانه وارطان
دیدار و گفتگو با دکتر احمد محیط در خانه وارطان

علی دهباشی در تکمیل سخنان ایشان اظهار داشت:

“مصداق متعالی آن را در زندگی دکتر محمود صناعی می توان دید که در اوج تخصص روانپزشکی و روانشناسی خود یک ادیب درجۀ یک بودند و به علت تسلط فوق العاده خاصشان به ادبیات فارسی واژه هایی وضع کردند که سبب شد تا روانشناسی به دوران قبل و بعد از دکتر صناعی از جهت غنای مفاهیم روانشناسی تقسیم شود. ترجمۀ واژه هایی که این روزها استفاده می کنیم اما نمی دانیم این ها را کسی مثل دکتر محمود صناعی وضع کرده است.”

سپس از جامعۀ روزنامه نگاران بخش سلامت، سؤالی در  موضوع عدم غنای واژگان در تحریر اخبار بخش حوادث اینچنین مطرح شد:

 به عنوان روزنامه نگار حوزۀ سلامت  سؤالی دارم. مدتی است که رسانه ای کردن تجاوزهای جنسی در دستور کار رسانه های سلامت قرار گرفته است و معرفی این پدیده به عنوان یک پدیدۀ اجتماعی مطرح است. اما ما با یک ضعف مهم برخورد کردیم و آن ضعف ادبیات ما در مورد این ظلم فاحش است. چرا در ادبیات کلاسیک ما این پدیده را فراموش شده و برای غنی کردن گنجینۀ واژگانمان در این زمینه چه باید کرد؟

دکتر محیط در پاسخ چنین گفت:

 “به نظر من مقداری از این مشکل، وجود تابوهایی است که در این زمینه وجود دارد؛ به طور کلی این موضوع در سطح جامعه، یک  موضوع پذیرفته شده جهت بحث علنی نبوده است؛ دیگر اینکه فکر می کنم در بخش رمان نویسی باید این مسئله به اشکالی مطرح شده باشد. اما اینکه در این زمینه باید آگاهی صورت بگیرد با شما موافقم.”

پرسش حاضران از دکتر احمد محیط
پرسش حاضران از دکتر احمد محیط

در ادامۀ سخنان دکتر محیط، علی دهباشی به عدم مطالعه و تسلط روزنامه نگاران و بی توجهی و نبود آگاهی از شیوۀ نگارش اخبار و حوادث اجتماعی اشاره کرد و چنین گفت:

“علت این نوع مسائل در مطبوعات، نحوۀ بیان و ضعف روزنامه نگار معاصر ماست؛ شما دبیر سرویس حوادث روزنامه های قدیم همچون اطلاعات را ببینید؛ این ها یک پا نویسنده بودند و بعدها رمان نوشتند و بلد بودند که چطور جنبۀ خبری یک جنایت را بنویسند؛ اما امروز در حدود پنج سطر خبر را مطرح می کنند و در بیان باقی آن دچار ضعف هستند.

باید یک توانایی ادبی وجود داشته باشد. متأسفانه روزنامه نگاری امروز ایران دچار کاهش قلم ادبی در این زمینه  است؛ گرچه از نظر ادبیات سیاسی رشد بالایی داریم اما در بخش های دیگر،  فقدان تجربۀ نوشتن و کم خواندن را می بینید. شما تمام دبیران سرویس حوادث روزنامه را جمع کنید و ببینید که کدامیک «تهران مخوف» را خوانده اند یا آثار نویسندگانی که به مسائل حاد اجتماعی معاصر پرداخته اند! به علت فقر واژگان نوشتن، با مطالب چند سطری تند و خشنی مواجه می شوید و در روزنامه ها توانایی نوشتن نیست.

دوم اینکه اگر به دهۀ چهل روزنامه های اطلاعات و کیهان مراجعه کنید، می بینید که همیشه یک روانپزشک و متخصص در آن صفحه علت حادثه را ارزیابی می کرد و نظر می داد اما امروز اینچنین نیست. این فهم و شعور نسبت به کار که امروز فقدانش احساس می شود را می توان در اخباری همچون خبر یک تصادف یا آتشسوزی خودرو در سنندج و … دید که همگی یک خبر دو سطری خشن است که تمام می شود.”

سپس مدیر مجلۀ بخارا با طرح سؤالی از دکتر شیوا دولت آبادی، از تأثیر تفکر والدین در ایدئولوژی آیندۀ فرزندان چنین بیان داشت که:

“آدمی مثل ترامپ پیدا می شود یا آدمی مثل ماندلا و اوباما که همگی به مسئله آموزش باز می گردد؛ در مذاکرات برجام حواشی به بیرون درز  پیدا می کرد و اینکه اشاره می شود که مادر جان کری و یا مادر اوباما در دهۀ شصت میلادی جزو فعالین ضد جنگ در شیکاگو و نهضت ضد جنگی که هنوز اثراتش را در سانفرانسیسکو و برکلی می توان دید بودند؛ این ها بچه هایی بودند که لابه لای دست و پای پدر ها و مادرها و در این محیط بزرگ شدند و به سمتی رسیدند تمام تلاشمان این بود که از هر نوع جنگی در بسیاری از نقاط دنیا پیشگیری کنند. خب تا حدودی هم این کار انجام شد. پس آموزشی بوده که بعدها در سِمت های مختلف توانستند آنچه  در کودکی و نوجوانی گرفته اند را اینک منتقل کنند. خب بخشی از این آموزش در مدارس است و بخشی دیگر به فردیت ما بستگی دارد.”

دکتر شیوا دولت آبادی در تکمیل سخنان علی دهباشی دربارۀ الگوهای آموزشی برای کودکان اظهار داشت:

 “بهترین آموزش، آموزش از راه الگو گرفتن از نزدیکترین آدم ها به خود است و یا اینکه الگو گرفتن از آدم هایی که صاحبان قدرت هستند. فرد در معرض یادگیری و دومی تشویق و سومی تقلید است و بهترین شکل این تقلید از درون واقعیت زندگی آموخته می شود.

اتفاقا خانم میرهادی جمله ای گفتند که تربیت چیزی نیست که بشود به کسی یاد داد؛ بلکه شخص باید آن را تجربه کند.”

علی دهباشی در ادامۀ این مبحث چنین افزود::

“چیزی حدود چهل سال پیش می توانستید در خیابان شاهد این باشید که بچه هایی دنبال سگ و گربه بروند و آن ها را با سنگ بزنند؛ یا در مدارس شاهد خشونت نسبت به بچه ها و یا در جامعه خشونت نسبت به زنان بودید؛ خب واقعیت این است که دنیا خیلی تغییر کرده است؛ همان بچه هایی که در دو نسل قبل در پی آزار حیوانات اهلی بودند امروز به علت آموزش هایی که پدر و مادرها نسبت به سایر محیط های رسمی نقش بیشتری داشته اند، جزو پیشگامان حمایت از حیوانات باشند. در مورد خشونت نسبت به زن ها هم اینگونه است. در این زمینه بسیار مقاومت و دچار کاهش شده است و شاید در آن زمان به این صراحت این امر را نکوهش نمی کردند.”

آخرین سؤال مدیر مجله بخارا از دکتر محیط دربارۀ خاطرات مشترک ایشان با نجیب محفوظ نویسندۀ عرب و برندۀ جایزۀ نوبل بود.

دکتر محیط با یادی از دوران آشنایی خود با نجیب محفوظ و علاقۀ نویسندۀ عرب زبان به اشعار حافظ چنین گفت:

” یکی از همکاران مصری ما در جلساتی که آقای محفوظ هر هفته در سالن کوچکی از هتل های درجۀ دو قاهره داشتند، من را دعوت کرد و از این طریق ایشان بود که در این جلسات شرکت می کردم. معمولا یکی دو نفر رمان نویس و تعدادی از علاقه مندان شاعر بودند و مترجم که با هم ده نفری بودیم.

 آنچه که در این دیدارها نظر من را جلب کرد، چهرۀ او بود که دقیقا شبیه به آن تصاویری است که از فراعنۀ سابق مصر و از تصاویر پاپیروس ها دیده می شود. من هیچ شخص مصری را تا این شبیه به مصری ندیدم! و بعد علاقۀ این فرد به حافظ و از حفظ بودن بیت های از او  بدون اینکه به درستی معنای آن را بداند، بود.  با چه اشتیاقی از من می خواست که اشعار را برایش ترجمه کنم.

در یکی از این جلسات ماندگار مرحوم سپانلو به مصر آمد و میهمان من بود و ترتیبی دادم که با هم نزد نجیب محفوظ برویم. در جلسه نشستیم و  این دو تن به بحث پرداختند و سؤالاتی که این دو از هم مطرح کردند بسیار زیبا بود.

نجیب محفوظ بیشتر از همۀ نویسنده های ما کارهایش به محمود دولت آبادی نزدیک است؛ یعنی آن سه روایت قاهره و تریولوژی قاهره یک «کلیدر» شرقی است. او واقعا اهل قاهره است. آدمی است که در یک رستوران خاصی در بازار مرکزی قارهر شام و ناهار می خورد. (مثل کافه نادری ما).

او هم با این شهر خیلی آشنا بود. اگر در آن شهر زندگی کنید، خواهید دید که با چه دقت و ظرافتی این کوچه ها را دیده است؛ می بینید که معنای کوچه بیش از مکانی است که چند خانه دارد و عده ای در آن زندگی می کنند؛ بلکه کوچه، شخصیت دارد؛ یک کوچه با دیگری لزوما یکی نیست. او در انتقال این حالت در ادبیات کم نظیر است.

به هر حال آشنایی با ایشان  از خاطرات خیلی خوب من بود. آدم مهربانی بود و بی تظاهر مهربان و این آنجایی بیشتر خود را نشان می داد که انتقادش را به شکلی برای یک جوان بیان می کرد که در عین حال که او را متوجه انتقاد کند اما نرنجاند.”

 

در خاتمه دکتر احمد محیط بخشی دیگر از خاطرات و دست نوشته های دوران زندگیش در قاهره را برای حاضرین اینچنین قرائت کرد:

 

17 اکتبر 1995

در پروازی سه ساعته فراز مصر و حاشیۀ شرقی دریای سرخ، فراز خاک عربستان و عبور از بالای جده به خاک یمن وارد شدیم و نشستیم. دیشب ساعت ده و نیم در این هتل بودم که خانه یا یکی از قصرهای «امام یمن» بوده است و به همه چیز می ماند جز قصر!

 تعدادی اتاق مربع و مستطیل هست با طاقچه ها و پنجره های ساخته از شیشه های رنگین که زیباست در ترکیبی مارپیچی و دو گروه پلکان مردانه و زنانه؛ که قطعا زمانی حرم سرایی را در خود جای می داده و حالا با تغییراتی تبدیلش کرده اند به هتل. حُسن عمده اش قیمتش است که گران نیست. و اما صنعا فقیر و عقب افتاده و یمن مخصوصا گرفتار بحران اقتصادی است؛ ریال هر روز تنزل می کند؛ پریروز صد و پنج ریال، یک دلار ؛ دیروز صد و ده و امروز صد و بیست….”