دکتر داریوش شایگان در بستر بیماری
ساعت چهار بعد از امروز( پنحشنبه پنجم بهمن ماه )دکتر داریوش شایگان در اتاق کارش در منزل دچار سکته مغزی شد و بلافاصله به یکی از بیمارستانها منتقل شدند و پزشکان معالج در پی احیای وضعیت ایشان هستند.
دیشب پزشکان معالج دکتر شایگان ایشان را در بخش مراقبت های ویژه lcu بستری کردند . متاسفانه ایشان چند ساعت بعد دچار خونریزی دیگری شدند که پزشکان معالج از صبح امروز موفق به کنترل وضعیت شدند .
یادداشتی از دوست دانشورم سیدعلی میر فتاح (مدیر مجله کرگدن):
” تجارب ناب روحانی ”
به دوست بزرگوارم آقاي عليدهباشي زنگ زدم كه حال استاد شايگان را بپرسم. رفقا مطلعم كرده بودند كه دكتر شايگان سكته كرده و در بيمارستان بستري است. آقاي دهباشي را خدا خير بدهد. خيلي از كارهايي را كه قاعدتا وظيفه وزارت ارشاد است، او يكتنه انجام ميدهد. به تعبير دكتر صادق زيباكلام هرچه درد و بلاي دهباشي است بخورد توي سر نهادهاي فرهنگي. نهادهاي فرهنگي ما عموما به تعطيلات رفتهاند و حال و حوصله كار ندارند. اما عليآقاي دهباشي نه تنها در كنار مجلهاش، هفتگي “ايونت”هاي آبرومند و وزين برگزار ميكند بلكه هواي استادان پا به سن گذاشته را دارد و فرادا مثل يك سازمان عريض و طويل رسمي عمل ميكند و چراغ فرهنگ و هنر را روشن نگه ميدارد. بخصوص در مواقع بحراني، وقتي كه براي يكي از متفكرين و استادان نامدار اتفاقي ميافتاد و مشكلي پيش ميآيد او مياندار ميشود و قضايا را به تنهايي و دوستانه سامان ميدهد. خدا خيرش دهد و كار و زندگياش را بركتي مضاعف ببخشد. وقتي زنگ زدم تا حال استاد را بپرسم، البته كه اقوال پزشكي را برايم نقل كرد اما از سر هوشياري و زيركي گفت چه بسا دكتر شايگان قصد كرده يكي از آن تجربههاي ناب معنوي را تكرار كند. منظور آقاي دهباشي تكرار آن تجربه شيرين روحاني با مرحوم علامه طباطبایی بود. انصافا بهجا و به موقع اين خاطره درخشان را يادآوري كرد. راست ميگويد. قضاياي علمي و پزشكي و از اين قبيل به جاي خودشان محفوظ. آنها را خبرگزاريها مخابره ميكنند و با ذكر جزئيات، وضعيت عمومي استاد را فيالفور به اطلاع عموم ميرسانند. اما تاويل اين سكته با تجربه سير و سفر معنوي اشارتي است كه چشممان را به حقيقت امر باز ميكند. از شيرينترين خاطرات دكتر شايگان، همنشينيهاي ايشان است با مرحوم علامه طباطبايي. در سالهايي كه كربن به ايران ميآمد، اصحاب تاويل گرد هم جمع ميشدند و پاي درس علامه مينشستند. بيترديد يكي از حسرتهاي زندگي من و امثال من همين است كه نتوانستهايم چنين جمعي را درك كنيم. اصحاب تاويل بخشهايي از انجيل يا اوپانيشاد يا تورات يا اوستا يا هر متن مقدس ديگري را بازخواني ميكردند و از مرحوم علامه ميخواستند تا آنها را با عنايت به عرفان اسلامي تاويل كند… چيزهايي كه ما از آن جلسهها شنيدهايم از زبان بزرگاني است كه هركدام مقام و منزلتي بس رفيع دارند، معذلك تكتكشان اذعان دارند كه شمع آن محفل مرحوم علامه طباطبايي بوده است قدس سره.. در كتاب سير آفاق معنوي كربن، دكتر شايگان اشاراتي به اين جلسات كردهاند كه تا حدودي به ما ميفهمانند چه ميگذشته. اما به طور خاص دكتر شايگان يكي از تجربههاي نابشان را چند سال پيش در گفتوگويي به زبان آوردند. خيلي طولاني نيست. اجازه بدهيد قول دكتر شايگان را عينا رونويسي كنم. اما قبلش از صميم دل آرزو ميكنم كه استاد هر چه زودتر رخت عافيت بپوشند و انشاءالله اين بيماري شفا يابد و ما كماكان از تاملات و اشارات و نوشتههاي دكتر شايگان نصيب ببريم:
” تجربه شگفت انگیزي که با او داشتم در خانهای در شمیران که دوستان دیگر بنا به عللی نتوانستند حضور یابند. ما تنها بودیم و شب فرا رسید. از گردسوزهای که بالای طاقچه گذاشته بودند ، نور صافی میتراوید. مثل همیشه روی زمین، بر مخده نشسته بودیم. من از استاد درباره وضعیت اخروی و اینکه چگونه روح صحنه نمایش ملکاتی است که درخود انباشته و و پس از مرگ آنها را در برزخ متمثل ميكند، سئوال کردم و ناگهان استاد که معمولا بسیار فکور و خاموش بود از هم شکفت؛ از جا کنده شد و مرا نیز با خود برد. دقیقا بخاطر ندارم از چه چیزي می گفت، اما آن فوران حالهای دمادم را که در من میدمید به یاد دارم. احساس می کردم که عروج میکنم. گویی از نردبام هستی بالا میرفتیم و فضاهای هردم لطیف تری را باز میگشودیم. چیزها از ما دور میشدند و هوای رقیق اوج ها را و حالی را که تا آن زمان از آن بیخبر بودم حس می کردم. سخنان استاد با حس سبکی و بیوزنی همراه بود. دیگر از زمان غافل بودم . هنگامی که به حال عادی باز آمدم ساعت ها گذشته بود. سپس سکوت مستولی شد. ارتعاشهای عجیبی مرا تسخیر کرده بود و مجذوب در خلسهای صلحی وصف نا پذیر بودم. استاد از گفتن ایستاد و چشمانش را به زیر انداخت. دریافتم که باید ايشان را تنها بگذارم . نه تنها به سئوالم پاسخ گفته بود بلکه نفس تجربه را در من دمیده بود این تجربه را دیگر برایم تکرار نکرد اما یقین دارم او اهل کرامت بود. ”
و این نیز یادداشتی از دکتر میلاد عظیمی
داریوش شایگان؛ روشنفکر بیعقده
داریوش شایگان یک روشنفکر واقعی است به این معنا که آزاداندیش است و بیتعصب است و جزماندیش نیست. منادی و مروج گفتوگوست و به تعمیم و تعمیق فضای گفتوگو کمک کرده است. جستجوگر و متأمل است. نقاد و نقد پذیر است. اهل هیاهو و هوچیگری و عوام فریبی نیست. اهل رواداری و مدارا و مروت است. تندخو نیست. متین و آهسته و معتدل و مسالمتجوست.
شایگان عمیقا معتقد است که حقیقت ملک طلق کسی نیست. از آمیزش افقهای معرفتی و هویت تکه تکه و مرقع وار و فرهنگ چهل تکه سخن می گوید. به تعبیر خودش انسانی بین فرهنگی است و بین فرهنگها زندگی می کند و می اندیشد. از همان کودکی در محیطی چندزبانی و چند فرهنگی بالید. شایگان رنگارنگی فرهنگی را زیبا میبیند. به همسخنی و همزیستی فرهنگها میاندیشد. به مشترکات فرهنگها و تمدنها توجه دارد. پرسشهای عظیمی در نوشتههایش مطرح می شود و پاسخهایش هم قابل تأمل است. میکوشد نسبت میان تمدنهای اساطیربنیاد شرقی و آسیایی را با تمدن علممحور و سیطرهیافته غرب تبیین کند. شایگان نه غرب زده است و نه شرق زده. ایدئولوژی زده هم نیست. سیاست زده هم نیست. فریفته و شیفته و همچنین دشمن و منکر سنت و مدرنیته نیست. میخواهد سنت و تجدّد را درست و ژرف بشناسد. به«اسکیزوفرنی فرهنگی»(تعبیر از شایگان) که مرض عامالبلوای مسری است مبتلا نیست. او از مصادیق بارز و برجسته «روشنفکر چه میخواهم» در عصر ماست. در نوشتههایش ویرانگری و ستیهندگی نمیبینید؛ هرچه هست ساختن و ترمیم و التیام و پیوند زدن است. «چه میخواهم» شایگان خلاصه میشود در تبیین تکثر ناگزیر جهان امروز و توصیه به قبول این تکثر ناگزیر. سازگاری و رواداری و میانهروی میوه درختِ «چه می خواهم» داریوش شایگان است درنتیجه او علیالاصول میان مسجد و میخانه در نوسان است. به قول خودش اهل گُمآباد است و در جهانهای از همپاشیده شکستهبسته زیسته است. فروتن است و دنیا را در خود و عقیده خود خلاصه نمیکند. درنتیجه از پروست تا علامه طباطبایی و از بودلر تا جلال الدین آشتیانی در سعه مشربش می گنجد.
شایگان هنرشناس و هنرفهم است. مثل نجیب زاده هاست. آراسته است. خوش پوش است. جهاندیده است. اعتبار بینالمللی دارد. پخته است. در سیاست دخالت آشکار نمی کند اما از دل جهان بینی ملایم معتدل او کارآمدترین بینش سیاسی در دسترس زاده میشود. دانشجوی ترم یک بودم که داوری او را درباره دکتر مصدق خواندم؛ در سال 1376 و هنگامه شورهای سیاسی و سلام بر مصدق درود بر خاتمی . شایگان میگفت مصدق خود را در بن بست سیاسی قرار داد تا “سرنوشت شهید سیاسی” را برای خود به رقم بزند بنابراین باید بخشی از سهم ناکامی تاریخی ملت ایران را بر دوش او نهاد. خشکم زد. چنین سخنی برایم سخت ناآشنا بود. و بعد این نظر بسیار درخشانش که از همان روز آویزه گوشم شد و معیاری برایم شد تا سیاستمداران را ارزیابی کنم:«همیشه لحظه ای وجود دارد که هر دولتمردی باید تن به مصالحه دهد، از تنگنا بیرون آید و طلسم بنیادگرایی را بشکند تا از افتادن در دام گفتههای خود، از گمکردن حس واقعیت، از کنارکشیدن و سرانجام از بهبارآوردن شرّ بیشتر به جای خیر جلوگیری کند. گاه تسلیمشدن به واقعیت- هر قدر هم دردناک باشد- شجاعت بیشتری میخواهد تا آنکه انسان به عذر وفادار نبودن به خود تا آخر بر سر حرف خویش باقی بماند».
این درست که شایگان بسیاری از مقالات و کتابهایش را به فرانسه مینویسد اما زبان فارسی را زبان«امپراتوری» و«فرهنگ»میبیند و به آن حس«نوعی پرستش شبه مذهبی»دارد و «هویت خود را به زبان فارسی گره خورده» میداند و نسبت به«رسالت زبان فارسی در ایجاد تمرکز که پایه وحدت کشور» است، سخت هشیار است.
شایگان به سنت احترامی ژرف میگذارد و تا بن دندان متجددی اصیل است. شاید نوعی عرفان و معنویت ملایم که مثل رایحهای مرموز در دنیای اندیشه اش جریان دارد، موجب شده که در لبه شکافهای متضادِ متنافیِ خونچکان گام بردارد و به ورطه سختگیری و عصبیّت و خشونت فرو نشود. شاید هم این آرامش را از کودکی امن و مهربانش داشته باشد.
رامین جهانبگلو در مقدمه کتاب «زیر آسمانهای جهان» نوشته که شایگان اندیشمندی است که میتواند به همه چیز و از جمله شخص خودش بخندد؛ در حکمت شایگان همین بس. یک نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد. در دنیای عبوس دژخویی که ما مردم بی لبخند در آن زنده مردگی می کنیم، وجود انسان روشن بین سبکروحی چون داریوش شایگان مثل هوای زلال و خنک بامداد، بایسته و دلخواه و مغتنم است.
یادداشت اقای دکتر سروش دباغ در ذکر جمیل استاد داریوش شایگان:
« رقصان می گذرم از آستانۀ اجبار/ شادمانه و شاکر/…انسان/ دشواری وظیفه است/…فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود/ اما یگانه بود و هیچ کم نداشت/ به جان منت پذیرم و حق گزارم! / چنین گفت بامداد خسته».
تجربۀ زیسته به من آموخته می توان دو نوع موجودِ دو پا را از یکدیگر تفکیک کرد:
« انسان شاکر» و « انسان شاکی». به نزد انسان شاکر، هر چند بادهای ناموافق سنگینی در زندگی می وزد و ناکامی ها و تنگناهای معیشتی، شغلی، اجتماعی، سیاسی، روحی… بخشی از سرنوشت عموم ساکنان کرۀ خاکی را رقم می زند، هرچند کثیری از آرزوها و آرمانهای دوران کودکی و نوجوانیِ فرد، در میانسالی محقق نمی شود و محدودییت ها و تضییقات زمخت و صلب زندگی، فرد را در چنبرۀ خود گرفتار می کند، هر چند برخی از اوقات معنا بخشیدن به زندگی سخت و طاقت فرسا می شود؛ اما می توان با دل خونین، لب خندان آورد و سرمه ای بر چشم کشید و هنر زندگی کردن را آموخت و طمانینه و آرامش را لمس کرد و دنیا را به نحوی دیگرگون نظاره کرد و از زنده بودن و نفس کشیدن لذت برد. انسان شاکر، به تعبیر شاملو، منت پذیر و حق گزار است، هر چند فرصت کوتاه بوده و سفر زندگی جانکاه.
از سوی دیگر، انسان شاکی، اکثر اوقات بر نواقص و کاستی ها چشم می گشاید و از دیگران گله می کند و شکایت کردن از عمرو و زید و دیگران را مقصر دانستن، بدل به بخشی از هویت او شده است. تو گویی که خاطر پاشان و پریشانش، جز با تخفیف کردن و طعن زدن در دیگران و از ایشان به بدی یاد کردن و عالم و آدم را در وضعیت کنونیِ خود مقصر دانستن، روزگارش نمی گذرد. چنین افرادی، برخورداریهای خود را نمی بینند و اندک شمرده، آنرا به چیزی نمی انگارند و معتقدند خدا و فلک و طبیعت در حق شان جفا کرده و قدرشان دانسته نشده؛ از اینرو در مجموع تلخکام اند و خواسته یا ناخواسته، دانسته یا ندانسته، اطرافیان و نزدیکان را هم تلخ می کنند؛ که « افسرده دل افسرده کند انجمنی را».
دیروز از شنیدن خبر سکتۀ مغزی و بستری شدن استاد محترم داریوش شایگان در بیمارستان، عمیقا متاثر شدم. روزگاری که ایران بودم، توفیق حشر و نشر با ایشان را داشتم و به اتفاق دوست عزیزم منصور هاشمی، به تفاریق در منزل شخصی که با هنرمندی تمام آراسته شده، خدمتشان می رسیدم. سه سال قبل، همزمان با هشتاد سالگی دکتر شایگان، دورۀ « شایگان شناسی» را در «بنیاد سهروردی» در شهر تورنتو برگزار کردم و تفصیلا به بازخوانی آثارِ این متفکر برجستۀ معاصر پرداختم.
افزون بر لقمه های بسیاری که از خوان گستردۀ معرفتِ شایگان در سالیان متمادی برگفته و بهره های وافری که برده ام ، از مشی و مرام و سلوک او نیز آموخته ام . شایگان، انسانی شاکر است که طمانینه را چشیده، با خود به صلح درونی رسیده و با خواندن و اندیشیدن و قلم زدن، شکوفایی را در عمق جان تجربه کرده و هم نورد افقهای دور گشته است. در این نشست و برخاست ها، به رغم طرحِ ملاحظات انتقادی عالمانه و منصفانه، هیچگاه ندیدم در کسی طعن بزند و از سر تخفیف دربارۀ او قضاوت کند. همیشه نکاتِ قوت افراد را هم می بیند و یا به تعبیر دقیقتر می کوشد نقطۀ قوت فرد را بیاید و بازگو کند. خاطرم هست یکبار در منزل ایشان که چند نفر دیگر هم حضور داشتند، سخن از یکی از اهالی روشنفکری به میان آمد، عموم حاضران ملاحظات انتقادی خود را طرح کردند، شایگان در آن دقایق سکوت کرده بود؛ پس از اتمام سخنان حاضران گفت: فلانی آدم خوش عکسی است و عکس هایش در نشریات فتوژنیک است…
انسان شاکر، روی پای تر باران به بلندی محبت رفته و ریه را از ابدیت پر و خالی کرده و در به روی بشر و نور و گیاه گشوده ؛ از اینرو تنگ نظر نیست و از شنیدن خبر موفقیت های دیگران خرسند می شود و آنها را می بیند. انسان شاکر، با هستی در سلم و صفاست و با خود از در آشتی در آمده و به رغم همۀ نواقص و ناملایمات، قدر برخورداریها و داشته هایش را می داند و دریا صفت به نزدیکان گوهر می بخشد و به دوران باران.
در این اوقات، سلامتیِ داریوش شایگان را به دعا از جانِ جهان خواستارم:
« تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن/ و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است/ باد می رفت به سروقت چنار/ من به سروقت خدا می رفتم»
اطلاعیه استاد دکتر سید مصطفی محقق داماد درباره دکتر داریوش شایگان
رب انی مسنی الضروانت ارحم الراحمین
ملت شریف ایران
جناب داریوش شایگان بقیة السلف از حلقه حکمی حکیم ومفسر بزرگ قرآن علامه طباطبایی وپرفسور کربن چندروز است که به علت سکته مغزی در بیمارستان بستری است . هرچند طبیبان شریف ، دلسوز وفرهنگ دوست کشورمان با کمال تعهد .نهایت تلاش
وتوان خودرابرای علاج این مردبزرگ مصروف داشته ومیدارند ولی به حکم کریمه شریفه واذا مرضت فهویشفین شفای بیماران مستقیم از ناحیه حق متعال است . اینجانب ازکلیه مومنین ومومنات میخواهم که به درگاه بی نیاز دست نیاز بردارند وشفای این عالم بزرگواررا ملتمس گردند .به یقین دعای همه موجب نزول برکات الهی است
سید مصطفی محقق داماد